nx دارای 38 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
فهرست منابع 1- پتن ، پاتریشیا، هوش عاطفی ، هنر برقراری روابط مؤثر ، ترجمه شافعی مقدم و ایجادی (1383)، چاپ سوم، انتشارات پل 2- شریفی درآمدی، پرویز (1380) نظریه روانشناسی تحولی از كودكی تا بزرگسالی- انتشارات خوشنواز- چاپ اول 3- شریفی درآمدی،پرویز، آقایار،سیروس (1384)، كاربرد هوش هیجانی در رفتار سازمانی، انتشارات مركز آموزش و پژوهش پتروشیمی تهران، زیرچاپ4- Comer, J. P. (1994). Introduction and Problem analysis. In N.M.Haynes (Ed). New York: Reachers College Press. Ciarrochi & Forgas, J.P. & Mayer, J (2002) Emotional intelligence in everyday life, A Scientific inquiry. NewYork. Psychology Press.5- Dewey.J. (1993).How are think. Lexington, mA: Heath. 6- Elias , M.J & Tobias, S.E. (1996). Social Problem Solving interentions in the school, New york Guliford.7- Elias, M.J.Zins. Weissberg (2000), Promoting Social and emotional Learing: Guidelines for educators Newyork . Guilford.8- Gardner, H. (1993). Multiple Intelligences: The Theory in Practice, New York: Basic book.9- Goleman, D. (1993). Multiple Intelligences: The Theory in practice, New york: Basic book. 10- Goltfredson, D.C.(2004). An empirical (test of School = based environmental and individual interventions to resuce the risk of delinquent behavior- criminology 24 ,703-731.11- Goldstein, A.P. Harootunian , B & Conoley, J (1994) Student aggression prevention management, and replacement Training, New York: Guliford.12- Hammond, W.R & Young. B.R (1991). Preventing Violence in at –risk Afrcia – American Youth. Journal of Health care for the poor and underserved, 2(3) 359-37313- Hawkins, J.D. Catalano, R.F. R Associates (1985) The social development model: As integrated approach to delinquency prevention: journal of primary preventions, 673-97.14- Maker, J. D & Salovey , P. (1997), What is emtional intelligence New York. Basic books
مقدمهزندگی كردن در جوامع نوین امروزی، مستلزم تمركز بر اطلاعات، آگاهی ها و كسب مهارتهایی است كه تا به حال كمتربه آنها توجه شده است، دانستنیها و مهارتهایی كه شهروندان برای آنچه «یك زندگی خوب» یا «طرز خوب زیستن» در یك جامعه انسانی آزاد، نامیده می شود، بدان نیاز دارند. تا به حال تصور بر این است كه نیل به مهارتهای اساسی زندگی و «زیستن به صورت مسالمتآمیز با دیگران» تنها با داشتن مهارتها و حالتهای ذهنی ناشی از «هوشبهر بالا» و كسب مهارتهای تحلیلی و جزئی نگر در طی سالهای تحصیل در مدارس و دانشگاه عاید می گردد.
اما با یك مرور مختصر بر روی تجارب آموزشی و كم و كیف یادگیریهایی كه تا به حال آموزش و پرورش بر آنها صحه گذاشته است، در می یابیم كه ما در گذشته تحت شرایط كاملاً متفاوتی آموزش دیده ایم و نمی توانیم ادعا نمائیم كه این روشها و محتواها، بهترین شیوه ها و محتواهای آموزشی بوده اند و منجر به ایجاد یادگیری های اصیل و باثبات در ما گردیدهاند. از این رو لازم است تا تمام روشها و مواد آموزشی را با این واقعیت تلخ هماهنگ سازیم و برای در امان ماندن از پیامدهای هر چه نامطلوب تر آن، تدابیری بیندیشیم. این اظهارات به یك معنی میتواند توجه كارگزاران آموزش و پرورش را به این پیشنهاد جلب نماید كه لازم است تمركز و علاقه سنتی بر مهارتهای ذهنی- شناختی- همچون هوش بهر (IQ) جای خود را به علاقه شدید و تمركز بر مهارتهای عاطفی- اجتماعی و هوش بهر هیجانی (EIQ) بدهد و یا اگر نمیتواند این جایگزینی را به تصور اینكه ممكن است زیان و آسیب دیگری بر آن مترتب باشد،
سرلوحه كار خود قرار دهد، لااقل پذیرفتن آموزههای هوش هیجانی و تزریق آنها به پیكره آموزش و پرورش میتواند روح تازهای به آن بدمد تا جایی كه بتوان به خلإها و كمبودهای انسان امروز، كه كیفیت زندگی او را به مخاطره انداخته است پاسخ داد. از این رو به نظر می رسد كه برای اجتناب از پا نهادن در «منطقه خطر»، نه تنها به آموزش و پرورش مهارت هایی كه برگیرنده مهارت های تحلیلی و جزئی نگر می باشند، بلكه به مهارت های كلی نگری از زمینه مباحثات و مبادلات اجتماعی، معاشرت های شخصی و انعطاف پذیر بودن كه جملگی «قابلیت های هوش هیجانی» را نیز دربرمیگیرند، نیاز داریم. قابلیت هایی كه با رشد آنها میتوان نیروهای برانگیزنده و راهبر را در جهت نیل به اهداف مثبت سوق داد.
تاریخچهاگر چه در سالهای اخیر مفهوم هوش هیجانی به شدت موردتوجه واقع گردیده است اما این سازه، سازه ای نیست كه یك دفعه به وجود آمده باشد. در دهه 1920 روانشناس مشهور، «ثرندایك» در بحث هوش، از هوشی نام میبرد به نام «هوش اجتماعی» كه آن را «توانایی ادراك و فهم دیگران و انجام اعمال مناسب در برقراری روابط بین شخصی» تعریف و آن را یكی از ابعاد هوش شخصی به حساب میآورد. (گلمن، 1995) در همین سالها، ژان پیاژه، (1975) اگرچه سرگرم مطالعه تحول شناخت است اما از توجه به عواطف به مثابه نیروی انگیزشی و پویشی در تحول شناخت غفلت نمی ورزد و با بیان اینكه شناخت و عاطفه دو جزء مستقل اما مكمل یكدیگرند نشان میدهد كه به عنوان یك دانشمند بزرگ به نقش تأثیرگذار عواطف بر تحول اندیشه و شخصیت آدمی واقف است. جان دیوئی (1938) به صورت عمیق و گسترده در مورد ماهیت كلاس درس این گونه نتیجه گرفت كه كلاس درس، جایی است كه دانش آموزان در مورد مهارتها و حالتهای ذهنی موردنیاز جهت نیل به آن و شرایط اجتماعی و عاطفی كه برای انتقال و تداوم آن موردنیاز است، اطلاعات و آگاهی هایی كسب میكنند. او در كتاب «چگونه فكر می كنیم» نشان میدهد كه از مهارت هایی موردنیاز شهروندان برای زندگی كردن در یك جامعه باز به خوبی آگاه است.
در دهه، 1980، مقالات «رابرت استرنبرگ» و «هوارد گاردنر» علاقه به مطالعه هوش عاطفی- اجتماعی را دگربار احیاء میكنند. كارهای استرنبرگ نشان داد كه مردم نسبت به «مهارت های اجتماعی» در افراد باهوش توجه خاصی دارند، همچنین بر ارزش هوش اجتماعی و تفاوت آن با توانایی های تحصیلی تأكید زیادی می ورزند.سهم هوارد گاردنر (1993) با ابداع سازه «هوش چندگانه» در ارتقاء مفهوم هوش هیجانی اینست كه او با طرح دو نوع هوش به نام های «هوش درون شخصی» و هوش بین شخصی5 به وضوح آنچه كه امروز به نام هوش هیجانی شناخته می شود، را پی افكند. او هوش درون شخصی را به معنای توانایی آگاهی از خود و استفاده از خود و هوش بین شخصی را توانایی درك و فهم دیگران و اینكه با چه چیز و چگونه میتوان آنان را به فعالیت و همكاری برانگیخت، تعریف میكند. (گاردنر، 1993، نقل از كیاروچی و دیگران، 2002).
در سال 1990 مفهوم هوش هیجانی در قالب پژوهش های مایر و سالووی متولد شد و با انتشار كتاب پرتیراژ دانیل گلمن به نام «هوش هیجانی» در سال 1995 آن به زبانی ساده و قابل فهم برای مردم عادی، افراد متخصص و مجامع علمی مطرح گردید.
تعریف هوش هیجانی برنامه های فوری برای حفظ زندگی كه تكامل در وجود ما به تدریج به ودیعه گذارده است. ریشه اصلی لغت “emotion” فعل لاتین ” motere” به معنای «حركت كردن» و یا اخذ شده از emote به معنای «سوق دادن» میباشد كه اضافه شدن پیشوند “e” به آن معنای ضمنی «دور شدن» را به آن می بخشد.
قبل از پرداختن به تعریف هوش هیجانی باید به خاستگاه واژه «هیجانی» در كنار و بعد از واژه هوش توجه كرد. واژه هیجانی در اینجا اساساً جنبه حیاتی دارد. تمام هیجان، در اصل تكانه هایی برای عمل كردن هستند. «استفاده بهینه» از هوش هیجانی در جهت هدایت اعمال و رفتارها اهمیت ویژه ای دارد زیرا در حكم القای عاطفی عمل میكند. آنچه در گام نخست، بر مفهوم هوش هیجانی مترتب است، استفاده مثبت از هیجانات و سائقهها به صورت تعدیل یافته و مهار شده به منظور دستیابی به اهداف زندگی روزمره است. برای مثال «بزرگی گفته است احساس روی قله بودن به صعود موفقیت آمیز از قله بسیار كمك میكند» (نقل از فاطمی، 1383) از این رو براساس ادبیات هوش هیجانی میتوان گفت آدمی در صعود از قله های رفیع دانش با داشتن احساس مملو از شوق روی «قله دانش بودن» و با دریافت یك خودپنداره مثبت، برانگیخته شده و پویاتر عمل میكند و بهتر میتواند ناكامیهای احتمالی و رنج و مشقت های درس خواندن را پشت سر بگذارد.
به اعتقاد مایر و سالووی (1997) هوش هیجانی عبارت است: توانایی درك و فهم عواطف به منظور ارزیابی افكار و خلق و خو و تنظیم آن ها به گونه ای كه موجب تعالی و تحول عقلی- عاطفی گردد. دانیل گلمن در كتابی كه به نام هوش هیجانی نوشته است، ابتدا براساس پژوهش های مایر و سالووی به پنج بعد هوش هیجانی و سپس در آخرین نوشته های خود بر مطرح قابلیت های پنج گانه هوش هیجانی به شكل «خودآگاهی هیجانی»، خود تنظیمی هیجانات (مدیریت بر عواطف)، خودانگیزشی، خودآگاهی اجتماعی و مهارتهای ارتباطی و اجتماعی، صورت بندی جدیدی را عنوان میكند.به طور كلی در تعریفی كه از هوش هیجانی توسط مایر، سالووی و گلمن، به عمل آمده هوش هیجانی نقش اساسی و مركزی در تعامل های انسان ها با یكدیگر دارد و در فعالیت های مرتبط با خانه، مدرسه، شغل و دیگر موقعیت ها تاثیرگذار است. چه به قول پاتریشیاپتن هوش هیجانی چه بسا میتوان به معنای اكتسابی هوشی دانست تا خود و دیگران را بهتر بشناسیم (شافعی مقدم و ایجادی، 1383)
از آنجا كه هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارت های گوناگون ساخته شده است كه بیشتر آنها را میتوان از طریق آموزش و یادگیری در دیگران ایجاد نمود و یا پرورش داد (سالووی و مایر، 1997) بنابراین شگفت آور نیست اگر ادعا كنیم كه می توان، آموزش و پرورش را به مثابه نهاد اصلی و مدارس را به عنوان اولین مراكز و پایگاههای پرورش هوش هیجانی به حساب آورد.
[گلمن در مصاحبهای درباره اینكه آیا میتوان هوش هیجانی را آموزش و یا پرورش داد، میگوید هوش هیجانی ضمن اینكه از یك زمینه بالقوه ذاتی برخوردار است، جنبه اكتسابی سالم دارد. و بر همین خاطر است كه همه بهبود خویشتن منجر میشود. اساساً در بحث «شخصیت» ما از دو اصطلاح سخنی به میان میآوریم یكی «اثرحالت» و دیگری «اثرصفت». كه البته آنگونه كه در روانشناسی مطرح است،تفاوت ثبتی بین آنها وجود دارد. شما وقتی یك كارگاه هوش هیجانی میروید، بلافاصله «اثرحالت» را تجربه میكنید، احساس خوبی دارید، میگوئید «خیلی خوب بود» اما بدانیم كه در اینجا یك حقیقتی وجود دارد بنام «زندگی قفسهای» كه مبین اینست كه ما در اصل در قفس شخصیت خودمان زندگی میكنیم و بیرون آمدن از این قفس به این سادگی نیست.
به هر حال زندگی همچنان جاری است و شما در زندگی خود زیر فشار هستید و یا با همسرتان یا همكارتان مشاجره میكنید، این اثر حالت است كه نشان میدهد آنچه شما از كارگاه آموزشی به یكباره آموختهاید چندان دوامی نداشته، یعنی تا زمانی كه اثر كارگاه آموزش وجود دارد خوب است اما افسوس طولی نمیكشد. از سوی دیگر «اثر صفت» است بدین معنا كه شما وقتی در یك برنامه آموزش (تمرین) ذهنی و آموزش قلب (درون) به صورت نظامدار و طولانی مدت شركت میكند، ساختار عصبی (نورولوژی) مغز شما تغییر میكند و شما هر چه بیشتر آن را انجام دهید، تغییر سریعتر خواهد بود و تأثیر آن یك سال بعد و حتی ده سال بعد همچنان قابل مشاهده خواهد بود. (گلمن 2005، نقل از شریقی درآمدی و آقایار،1384).]
گلمن 1995 عقیده دارد، مدارس نخستین فضاهای اجتماعی هستند كه میتوانند خلاءها و ضعف های كودكان را در زمینهی رشد و تعالی عواطف و تعامل های اجتماعی یاری نموده و با آموزش (پرورش) مهارت های عاطفی- اجتماعی دانش آموزان حس رقابتجوئیهای آزارنده، رقابت های سنتی و نظارت های مرضی آنان را بر اعمال یكدیگر، اصلاح و ترمیم كرد. او خاطر نشان می سازد یادگیری مهارت های عاطفی از خانه شروع میشود و كودكان با یك ردیف توانش های عاطفی اولیه و متفاوت وارد مدرسه میشوند. به همین دلیل است كه نظام آموزش و پرورش به تبع آن مدارس با چالش هایی در مورد آموزش و اصلاح مهارت های عاطفی دانش آموزان مواجه میباشند. این چالش ها میتوانند از طریق جایگزین سازی و برطرف ساختن ابهامات موجود، راجع به عواطف از طریق ترتیب دادن برنامه های استاندارد شدهی آموزش كه باعث پرورش و تكامل مهارت های عاطفی و كاربست صحیح آن میباشند از بین برده شوند.
كاربردهای هوش هیجانی در آموزش و پرورش1- هوش هیجانی در خدمت سلامت روان و پیشگیری از اختلالات رفتاری در مدارساساساً مدارس مكان مطلوبی برای پیشگیری به حساب می آیند. از یك سو به دلیل اینكه اكثریت قریب به اتفاق كودكان به مدرسه می روند، پس فعالیت های آموزشی میتواند در جهت ترویج و پرورش مهارت های اجتماعی و پیشگیری از بروز اختلالات رفتاری در مدارس متمركز شود. همچنین پژوهش ها نشان داده اند كه ضعف پیشرفت تحصیلی اصلی ترین عامل زمینه ساز بروز مشكلات رفتاری و بزهكاری ها و پرخاشگریها میباشد (هاوكینز و همكاران، 1985). پس اگر مدارس فعالیت های پیشگیرانه دنبال كنند میتوانند از سلامت روان دانش آموزان در برابر عوامل آسیب زا محافظت نمایند. برنامه های پیشگیرانه از بروز اختلالات رفتاری در مدارسی كه میتواند مورد استفاده قرار گیرند عبارتند از:
الف- راهبردهای سازماندهی در سطح مدارس كه با هدف كمك به ایجاد همیاری و ارتباط بین مدیر، معاون، معلمان و اولیاء دانش آموزان میباشد كه میتواند به افزایش هماهنگی بین فعالیت های پیشگیرانه و ایجاد فضای سازشی برای یادگیری، بهبود سلامت روان دانش آموزان منجر شود. این برنامه در پیشگیری و یا كاهش رفتارهایی مانند اعتیاد و سوء مصرف مواد اهمیت خاصی دارد.
ب- راهبردهای پیشگیرانه برپایه ساخت و جو كلاسی كه میتواند با هدف یافتن راه هایی برای افزایش پیشرفت و بهبود عملكرد دانش آموزان در انجام رفتارهای اجتماعی تعقیب شود. سایر هدفهای این برنامه عبارتند از افزایش فرصتهای كلاسی جهت مشاركت فعالانه دانش آموزان در جریان یادگیری، حمایت از روابط همسال با همسال و بزرگسالان و تأكید بر آموزش با كیفیت بالا با توجه به ارزیابی های متناوب از دانشآموزان به منظور اطمینان از پیشرفت مطلوب آنان و جلب همكاری والدین به نحو احسن. تمركز و توجه اصلی این برنامه روی اصلاح و تحول خویشتن داری، مقابله با استرس، حل مسأله و توانایی تصمیم گیری و افزایش خودآگاهی عاطفی میباشد.ج- راهبردهای پیشگیری هدفدار، از این برنامه ها برای پیشگیری از مبتلا شدن به اختلالات رفتاری شناخته شده ای همچون اعتیاد به موادمخدر، انحرافات جنسی پرخاشگری میتوان استفاده كرد.
د- راهبردهای جامع آموزش بهداشت روان كه از آنها میتوان برای تسهیل جریان پرورش و ارتقا سلامت روان دانش آموزان با جلوگیری از وقوع رفتارهایی كه سبب ایجاد اختلال در عملكردهای عادی (مانند عمل لواط، مصرف سیگار و …) می شود، استفاده كرد. هـ – راهبردهای پیشگیرانه چند جانبه، این برنامه ها از آنجا كه به «هم كنشی» زمینه های اجتماعی، تحصیلی و رفتارهای بالغ و سالم توجه دارند، میتواند به نحو خاصی تا جایی كه به افزایش طول عمر دانش آموز منجر شود، مورد استفاده قرار گیرد.(كیاروچی وهمكاران،2002).
2- هوش هیجانی و دروس تحصیلی طرح مسأله هوش هیجانی و رابطه آن با دروس تحصیلی، اساساً به طرح این سؤال منجر میشود كه اگر مدارس فعالیت خود را بر آموزش و پرورش هوش هیجانی و در یك كلمه تعدیل هیجان ها از طریق یادگیری مهارتهای عاطفی- اجتماعی متمركز نمایند، پس مسؤولیت و وظیفه آنها در قبال آموزش مسائل علمی و فنی گوناگون چه میشود. اگرچه حقیقتاً این نوع سؤالات اساساً از نگرانی های چند وجهی آن دسته از آموزشكارانی ناشی میشود كه نخستین بار است كه با مسأله پرورش مهارتهای عاطفی- اجتماعی آنهم در یك نظام یا برنامهی آموزشی بسته و محدود روبرو می شوند، و مهمتر اینكه از كجا بدانند كه چگونه باید آموزش مهارت های هوش هیجانی را در قالب دروس تحصیلی فراهم آورند.
نكته ای كه نمی توان از آن غفلت ورزید اینست كه هوش هیجانی و تحصیل، هر دو در یك مسیر و در نیل به یك هدف معین قرار دارند. این دو در عرض یكدیگر و به موازات هم پیش می روند و همگرایی بین تلاش های مربوط به پرورش هوش هیجانی و فعالیت های تحصیلی محسوس به نظر می رسد. فقط كافی است كه به خود اجازه دهیم باورها و افكار قالبی كه در زمینه دروس تحصیلی به صورت «بست های ذهنی» راه بر پذیرش این عقیده كه فراگیری مهارت های عاطفی- اجتماعی در قالب دروس معین میتواند توانایی هایی ما را در جهت كسب موفقیت های تحصیلی موردنیاز، تضمین كند،
بشكنیم. و این باور كه نقش مدارس فقط آموزش علومی همچون ریاضی، زبان، و ادبیات و … میباشد و كسب مهارت های عاطفی- اجتماعی به عهده خانه، انجمن های دولتی و مذهبی است را از ذهن خود بزدائیم. در حقیقت نقش مدارس این نیست كه با آموزش علوم و ارزشیابی آنها به دانشآموزان مدرك بدهند، بلكه مهمتر آن است كه در قالب یك ردیف دروس معینی، شرایط رشد و تعالی خردمندی، منش و رشد قضاوت صحیح و «متانت و تقوا» كه همانا «پرهیز از واكنش های هیجانی» است را در آنان فراهم آورند این امر ممكن نمی گردد مگر اینكه مدارس به فراتر از وظیفه قالبی و سنتی خود كه همان آموزش داده های خام، اطلاعات و حتی در بهترین حالت ممكن دانش و تجربه است بیاندیشند و عمل كنند، به گونهای كه با طراحی و تدوین دروس انسانی –معنوی وعاطفی– اجتماعی بر پایه آموزش، قابلیتها، فنون هوش هیجانی، فرصت های سنجیدهای را برای صعود دانش آموختگان از نردبان دانایی به بالاترین پله آن كه همان رشد قضاوت صحیح و حكمت و خردمندی است، فراهم آورند.
در همین جا، ذكر این نكته نیز مفید است كه اگر مشاهده میشود اكثر تحصیل كرده های سطوح بالا (پزشكان، اساتید، مهندسین، مدیران سازمانها و رهبران سیاسی) به اتكاء برخوردار بودن از هوش بهر شناختی (IQ) بالا، عالم بی عمل اند. نه به این خاطر است كه آگاهی ها و اطلاعات لازم را ندارند كه اتفاقاً آنچه دارند همین آگاهی ها و دانش هاست و باز اتفاقاً نازیدن به همین دانش ها و داشتن مدارك تحصیلی است لیكن آنچه ندارند و از مشاهده عمل خود و دیگران نیاموختهاند، چگونگی استفاده از آگاهی ها و آموزه های درسی است. آنچه اینان بدان آگاهی ندارند و یا فاقد آنند، دانستن چگونگی ها در برابر دانستن چه چیزهاست و این امر زمانی محقق می گردد كه بین هوش هیجانی و دروس مدرسه ارتباط برقرار شود.(نوریس وكرس، 2002)
رابطه هوش هیجانی با استانداردهای آموزشیاساساً وظایف تحصیلی و آموزشی مدارس باید بر استانداردهای آموزش متمركز باشد. منظور از استانداردهای آموزشی، انتظاراتی هستند كه از دانش آموزان می رود تا بتوانند به اهداف و مهارت های علمی موردنظر دست یابند. وضع كردن این استانداردها با توجه به اهداف و قوانین جوامع گوناگون، متفاوت است.
تجزیه و تحلیل استانداردهای آموزشی نشان می دهند كه پیشرفت های تحصیلی موردانتظار در برنامه های درسی، مهارت های اساسی هوش هیجانی را در بر میگیرد. برای مثال، در یك درس نقد ادبی از دانش آموزان انتظار می رود تا بتوانند احساسات و انگیزه های یك قهرمان داستان را تشخیص دهند. از این رو اگر در درس موردنظر هدف قهرمان مشخص نگردد و یا در یك شعر، عواطف دانش آموزان برانگیخته نگردد، در واقع «یك فرصت آموزش بهینه» برای آموزش هوش هیجانی از بین رفته و یك جنبهی مهم از محتوای آموزشی مورد غفلت قرار گرفته است بنابراین مدارس باید با اجتناب از آموزش و مطالعه فقط یك ردیف حقایق خشك و انتزاعی راجع به وقایع تاریخی و عدم تكرار خطای گذشته به پرورش هوش هیجانی و توانایی های تحصیلی به صورت ادغامی و موازی روی آورد،
چرا كه اینها در حقیقت «محتوای متناظر» هستند و طبیعتاً در فعالیت های روزانه آموزشی مدارس و زندگی روزمره، اهمیت بسزایی دارند و این اهمیت و اعتبار تنها به حیطهی آموزشی یا موضوع درسی محدود نمی گردد (كیاروچی و همكاران، 2002) یعنی به جای تفكر این یا آن، به تفكر هم این و هم آن نیاز میباشد. اگر به مدارس كمك شود تا ایده ها و تعاریف جدیدی از این كه یك فرد تحصیل كرده و فرهیخته چگونه فردی است،
بدست آورند، آنگاه معلوم میشود كه نظام های آموزشی ما باید تلاش نمایند تا تمامی ویژگیهای شناختی و مهارت های عاطفی- اجتماعی را به صورت یك جا و كامل در دانش آموزان ایجاد كنند و پرورش دهند و این امر با وجود نامتناظر بودن محتوا و برنامه های آموزشی مجزا از یكدیگر نمی تواند تحقق یابد و دانش آموزان را در مقابله با مشكلات تربیتی و انواع اختلالات رفتاری كه با آن ها دست به گریبان هستند، یاری دهد. بنابراین آنچه مدارس ما بدان نیاز دارند این است كه برنامه های آموزش مهارت های اجتماعی- عاطفی به یك نوع حالت هم پوشی و هم گرایی در برنامه های آموزشی منجر گردد.(نوریس و كرس، 2002).
ادامه خواندن مقاله آموزش پرورش در پرتو هوش هيجاني و كاربردهاي آن
نوشته مقاله آموزش پرورش در پرتو هوش هيجاني و كاربردهاي آن اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.