nx دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
تعلیم و تربیت در اسلام
«بسم الله الرحمن الرحیم»
مقدمه: از جمله مسائلی كه در مورد تعلیم و تربیت اسلامی مطرح است مسئله محبت و نقطه مقابل آن، خشونت است. البته نقطه مقابل محبت معمولاً بغض است. ولی اثر محبت احسان و نرم است و اثر بغض خشونت و سختگیری. می دانیم كه بعضی ها به چشم انتقاد به این تعلیم و تربیت اسلامی نگریسته و گفته اند كه در اسلام آنچنان كه باید و به قدر كافی روی مسئله محبت و اثرش كه نرمی و احسان است تكیه نشده است، و اگر در اسلام مسئله محبت به انسانها و مسئله احسان به انسانها و نرمش در مقابل انسانها مطرح است در مقابل مسئله دشمن داشتن انسانها و خشونت به خرج دادن و به یك معنا بدی كردن هم مطرح است. باز می دانیم كه آنها كه زیادی روی محبت تكیه می كنند مسیحیها هستند و
كشیشهای مسیحی. اینها خیلی دم از محبت می زنند و می گویند عیسای مسیح تنها به محبت دعوت می كرد در محبت هم استثناء نمی كرد میان اینكه افرادی كه باید به آنها محبت بشود خداپرست باشند یا نباشند پیرو عیسی باشند یا نباشند بلكه می گفتند كه به همه محبت كنید. در یكی از كتابهای تاریخ ادیان و شاید در یك مقاله ای كه ترجمه شده بود خواندم كه یك جمله است كه در همه ادیان بزرگ دنیا آمده است و متحد الآلمان همه ادیان است. در مسیحیت هست، در دین یهود است، در دین زرتشت هست در دین اسلام هست دردین بودا هست و آن این است كه «برای دیگران همان را دوست بدار كه برای خود دوست می داری و همان را دشمن بدار كه برای خود دشمن می داری» كه ما به این مضمون در اسلام زیاد داریم مانند:
احبب للناس ما تحب لنفسك و اكره لهم ما تكره لنفسك. این دستور كه در اسلام نیز هست یك دستور كالی و مطلق است. حال آیا اسلام در این قاعده عمومی استثنائی آورده است و در ادیان دیگر استثنائی نیست؟ در مسیحیت استثنائی نیست ولی در اسلام استثناءست؟ كه در واقع اسلام می گوید برای مردم دوست بدار آنچه را كه برای خود دوست می داری مگر در بعضی از امور؟ آیا در اسلام استثنائی هست؟ یا نه، آنچه در اسلام با مسیحیت اختلاف هست، در تفسیر محبت است نه در این اصل كلی.
مصلحت جمع مقدم بر مصلحت فرد است به علاوه یك وقت هست پای فرد در میان است، و یك وقت هست پای جمع در میان است. باز مثال به همان پدر و مادر می زنیم كه چند پسر و دختر در خانه شان هست و همه را هم دوست دارند. یكی از این بچه ها، نسبت به افراد دیگر متعدی و متجاوز است. پدر و مارد تنها این را دوست ندارند كه بگویند مطابق میل این رفتار می كنیم. اگر میل هم مقیاس باشد، میل افراد دیگر را نیز باید در نظر بگیرند. یعنی آن كسی كه می خواهد از روی كمال محبت با بچه های خودش رفتار بكند، گذشته از این كه میل نباید مقیاس باشد بلكه مصلحت باید مقیاس باشد، همچنین مصلحت جمع باید مقیاس باشد نه مصلحت فرد. و چقدر موارد ما می بینیم كه مصلحت جمع با مصلحت فرد جور در نمی آید. یعنی اگر مصلحت یك فرد را در نظر
بگیریم مصلحت افراد دیگر و بلكه مصلحت آن سازمان و جامعه ای كه این فرد جزء آن است از بین می رود و در نهایت خود آن فرد هم صدمه می بیند. این است كه در مواردی مصلحت فرد فدای مصلحت جامعه می شود. و از اینجاست كه در مواردی خود محبت كه گفتیم ریشه اش قصد خیر و احسان داشتن است ایجاب میكند عدم نرمی را ایجاب میكند خشونت را ایجاب میكند حداكثر آنچه را كه طرف آن را برای خودش بدی تلقی میكند مثلاً اعدام را آنجا كه پای مصلحت جمع در میان است.
انسان دوستی یك مطلب دیگر را هم اینجا باید عرض بكنیم و آن این است: می گویند: «انسان دوستی». البته سخن درستی است ولی این مطلب باید شكافته شود. به قول طلبه ها «انسان» در «انسان دوستی» انسان بما هو انسان است یعنی انسان را از آن جهت كه انسان است باید دوست داشت، و به اصطلاح امروز انسان با ارزشهای انسانی. یك وقت ما در تعریف انسان می گوییم یك حیوان یك سرو دو گوش مستقیم القامه كه حرف می زند. اگر انسان این است، چمبه همان قدر انسان است كه لومومبا انسان بوده، آنهایی كه خواستند عیسی را به دار بشكند همان قدر انسانند كه خود عیسی. آنها هم مثل عیسی حرف می زنند و از این جهات فرقی با او نداشتند.
یك وقت می گوییم «انسان» یعنی این هیكل خاص كه درهمه این افراد مشترك است، و «انسان را دوست داشته باشیم» یعنی هر كس را كه از نسل آدم هست دوست داشته باشیم، و خلاصه منظور از انسان، انسان زیست شناسی است، آن كه زیست شناسی او را انسان می داند. آیا مقصود این است؟ یا نه، مقصود انسان بما هو انسان است، یعنی انسان به خاطر ارزشهای انسانی، به خاطر انسانیت، و انسان دوستی یعنی انسانیت دوستی. اینجاست كه وقتی چمبه و لومومبا را كنار همدیگر می گذاریم، دو نوع از آب در می آیند، این یك چیز از آب در می آید، آن یك چیز دیگر؛ یعنی ممكن است این یك اسنان از آب در بیاید، یك انسان درست با ارزشهای انسانی و آن تنها یك انسان نباشد بلكه حیوان هم نباشد، و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پائین تر باشد. انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیكلش. و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت.
حال اگر انسانی ضد انسان و ضد انسانیت شد مانع راه انسانهای دیگر و مانع تكامل انسانهای دیگر شد، آیا باز ما باید این انسان را كه در واقع اسمش انسان است و در معنا انسان نیست، و به تعبیر امیرالمؤمنین : الصوره صوره انسان و القلب قلب حیوان ظاهر، ظاهر انسان است و باطن، یك حیوان دوست بدارید؟ آیا نه نام انسان دوستی باید به انسانیت خیانت بكنیم و با انسانیت دشمنی بورزیم؟!
پس از گذشته از این مسأله كه محبت صرفاً رعایت میل ها نیست بلكه عبارت است از رعایت مصلحت و خیر و سعادت طرف، و گذشته از این كه مصلحت فرد به تنهایی نمی تواند مقیاس باشد بلكه مصلحت جمع باید در نظر گرفته شود اساساً مسأله انسان دوستی،مسأله انسانیت دوستی است، و الا اگر مراد از «انسان» انسان به معنای همنی جنس و انسان زیست شناسی باشد از نظر زیست شناسی فرقی بین انسان و حیوان نیست. چرا ما گوسفند ها را به اندازه انسانها دوست نداشته باشیم؟ چرا اسبها و الاغها را به اندازه انسانها دوست نداشته باشیم؟ او یك حیوان جاندار است، این هم یك جاندار است. اگر ملاك جانداری و ادراك لذت و الم است و «میازار موری كه دانه كش است» این در انسان همان مقدار است كه در اسب و الاغ.
پس مسأله باید به انسانیت دوستی برگردد. وقتی كه انسان دوستی، معنایش انسانیت دوستی شد و انسانیت دوستی هم معنایش رعایت مصالح انسانی و نه تنها رعایت میلها- شد، معلوم می شود كه (این تفسیر از) دستور محبت به انسانها كه قطع نظر از همه چیز فقط طوری رفتار كردن كه این خوشش بیاید و آن دوست داشته باشد، یك منطق غلطی است، بلكه محبتش منطقی غلطی است، بلكه محبت منطقی در مواردی طبعاً توأم با خشونتها، جهادها، مبارزه ها و كششها است؛ و انسانهایی را كه خار راه انسانیت هستند باید از بین برد.نیكی به كافر
در قرآن كریم می بینیم كه به محبت و به احسان و نیكی نسبت به همه مردم حتی نسبت به كفار توصیه شده است اما در حدودی كه این محبت كردن و این نیكی كردن اثر نیك ببخشد. آنجا كه نیكی كردن اثر نیك نبخشد، آن نیكی نیست بلكه بدی است به صورت نیكی. مثلاً در آیه مباره كه ای كه در سوره ممتحنه است می فرماید:
لا یَنهیكم الله عن الذین لم یقاتلوتكم فی الدین و لم یخرجوكم من دیاركم ان تبرّووهم و تقسطوا الیهم انُ الله یحب المسطین. انما ینهیكم الله عن الذین قاتلوكم فی الدین و اخرجوكم من دیاركم. یعنی خود شما را نهی نمی كند (اول می گوید نهی نمی كند، بعد هم امر میكند) كه نسبت به كافرانی كه به خاطر دین با شما نجنگیده اند، با شما در حال نبرد آن هم به خاطر دین نیستند، آنها كه شما را از خانه هایتان بیرون نكرده اند- كه در آن وقت مصداقش قریش بودند كه هم به خاطر دین با مسلمین می جنگیدند و هم مسلمین را از خانه هایشان خارج می كردند- ] آری خدا شما را نهی نمی كند كه نسبت به این كافران نیكی كنید[ . یعنی اگر ما می گوئیم به كافران نیكی نكنید، آنها را می گوئیم. نیكی كردن به آنها عین بدی كردن به خود شماست، تقویت بنیه دشمن است كه طبعاً علیه شما به كار می رود.
بعد می فرماید: «ان الله یحب المقسطین» خدا كسانی را كه خوبی می كنند و به قسط و عدالت رفتار نمایند دوست می دارد. یعنی این كار را بكنید. انما ینهیكم الله عن الذین قاتلوكم فی الدین و اخرجوكم من دیاركم. ] خدا شما را نهی میكند از نیكی كردن نسبت به كافرانی كه به خاطر دین با شما جنگیده اند و شما را از خانه هایتان بیرون كرده اند[.رفتار عادلانه با كافر به علاوه، راجع به عدل و به عدالت رفتار كردن و حق واقعی هر فردی را به او دادن حتی نسبت به همین كافرانی كه با شما می جنگند و شما را ]از خانه هایتان[ بیرون كردند نیز می گوید از عدل خارج نشوید. آن، مسأله احسان بود. فرمود: به اینها احسان نكنید. اما مسأله عدل چطور؟ مسأله اینكه می خواهیم حق آنها را به ایشان بدهیم. آیا می توانیم به آنها ظلم كنیم؟ می گوید: نه. در اوایل سوره مباركه مائده است: و لا یجرمنكم شنآن قوم علی ان لا تعدلوا، اعدلوا هواقرب للتقوی. هرگز كینه و دشمنی یك قومی شما را وادار نكند كه بر آنها ظلم و ستم بكنید، یعنی آنچه را كه مستحق آن نیستند به آنها برسانید؛ با آنها هم به عدالت رفتار كنید كه عدالت، به تقوا نزدیكتر است: اعدلوا هوا اقرب للتقوی.در آیات دیگر قرآن نیز هست كه با كافر جنگیدن هم یك حدی دارد یعنی جایی می رسد كه اگر بیش از آن جلو بروند، به تعبیر خود قرآن، اعتداء و تجاوز از حد است كه در آیه دیگر می فرماید:قاتفلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله یحب المعتدین. در راه خدا با مردمی كه با شما می جنگند بجنگید، ولی از حد تجاوز نكنید. مثلاً آن وقت كه دشمن اسلحه اش را زمین می گذارد و می گوید تسلیم، آنگاه كه دیگر تسلیم شد و شمشیرش به روی شما كشیده نیست دیگر او را نكشید. یا مثلاً معترض بچه هایشان نشوید، معترض زنهایشان نشوید، معترض پیرمردهایشان نشوید، متعرض آبادیشان، درخت و چشمه هایشان نشوید، همان دستورهایی كه پیغمبر اكرم غالباً وقتی كه مسلمین می رفتند به جنگ، به صورت متحد المآل به آنها می فرمود. بنابراین وقتی كه پای عدالت و نقطه مقابل آن ظلم در میان باشد می گوید در مورد كافران هم از حد تجاوز نكنید، به آنها ظلم نكنید، با آنها هم به عدالت رفتار كنید. پس عدالت به هر حال باید رعایت بشود. احسان به كافر را در جایی اجازه می دهد كه اثر خوب داشته باشد، اما آنجا كه اثر بد می بخشد- یا برای خود او و یا برای مسلمین- مسلم اجازه نمی دهد. مثلاً می گویند اسلحه به كافر نفروشید. ولی ذكر می كنند كه این در صورتی است كه شما بدانید یا احتمال بدهید كه اگر این اسلحه را به او بفروشید او را تقویت كرده اید و با همین اسلحه فردا می آید به جنگ شما و شما را از بین می برد. پس این در واقع تقویت غیر مستقیم دشمن علیه خودتان است. این كار را نكنید. و الا فروختن چیزی به كافران كه هیچ اثر نامطلوبی از آن پیدا نمی شود مانعی ندارد.
امام صادق و مرد كافر حضرت صادق در راه سفر كسی را دیدند كه در كنار جاده و در زیر سایه یا كنار درختی كه خودش را به یك وضعی انداخته كه معلوم است كه ناراحت است و حالش حال عادی نیست. به كسی كه همراهشان بود فرمودند برویم این طرف، گویا این مرد گرفتاری دارد. هیچ صدایش هم در نمی آمد كه از كسی استمداد كند. رفتند و مردی را دیدند كه از لباسش شناخته می شد كه مسلمان نیست و غیر مسلمان است. طیلسانی داشت و … (لباسهای مخصوصی می پوشیدند كه از آن لباس شناخته می شدند. معلوم شد كه بیچاره در این بیابان تنها
و تشنه و گرسنه گرفتار شده. حضرت فوراً دستور دادند ] كه به او آب و غذا دهند[ و خلاصه نجاتش دادند. آن شخصی كه همراه حضرت بود گفت: آخر این كافر است، مگر ما به كافر هم می توانیم محبت كنیم؟! فرمودند: بله، صرف محبت كه فقط خیری به این آدم می رسد، این كه دیگر به جائی ضرر نمی زند. آیا اگر به این محبت كنید، به مسلمین دشمنی كرده اید؟ نه، در این گونه موارد باید هم محبت كرد.
عوامل تربیت حال بعد از این كه شناختیم كه انسان از نظر اسلام باید چگونه باشد: از نظر عقل باید چگونه باشد، از نظر اراده باید چگونه باشد از نظر حس عبادت باید چگونه باشد، از نظر اراده باید چگونه باشد، از نظر حس عبادت باید چگونه باشد، از نظر پرورش و سلامت بدن باید چگونه باشد، از نظر محبت باید چگونه باشد؛ چگونگی را كه شناختیم روی عوامل بحث بكنیم. چه عواملی این چگونگی ها را به شكل خوبی در انسان تأمین میكند، و چه عواملی ضد این چگنونگی هاست؟ ما بیشتر، توجهمان به عوامل خاصی است كه در خود اسلام روی آنها تكیه شده. قبلاً عرض كردیم كه اصلاً خود عبادت از نظر اسلام یك عامل تربیتی است. از نظر اسلام عبادت خودش یك پرورشگاه است.
ادامه خواندن تحقيق در مورد تعليم و تربيت در اسلام
نوشته تحقيق در مورد تعليم و تربيت در اسلام اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.