nx دارای 77 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
موانع مهرورزی و عوامل خشونت
فهرست مطالب
فصل اولاهداف تحقیقپیشگفتار فرضیات تحقیقمقدمه ضرورت مسالهواژگان سیاستفصل دومیافتههای تحقیق
ترور و تروریسم و نگاهی به ریشههای آنفقر و خشونت تاثیر جنگ در جامعه لزوم حیاتی صلحصلح در خطر عوامل خشونت اعم ترور و جنگ و موانع مهرورزی خشونت و ترور از دیدگاه اسلام انتشارات ضداسلام در غرب
مطبوعات و رسانههاسوء استفاده از باورهای مذهبی خشونت و بی عدالتی فصل سوم نتیجهگیریبحث و بررسی نتیجهگیری پیشنهادات منابع و ماخذ 123467
1011161920
22273436414143
4546485153
پیشگفتاراین نوشته كوششی است برای بررسی عوامل خشونت در عرصههای مختلف جهانی و بررسی چگونگی بهرهبرداری جنگافروزان و ابرقدرتان از ضعف دیگر دولتها و نقش ارگانها و ابزارهای مختلف در دامنزدن به آتش این جنگافروزیها و یا مقابلهی آنها با این عوامل.
با توجه به پیشنهاد آقای خاتمی (ریاست محترم جمهوری) در پرسش مهر 4، بیشتر فعالیتهای مربوط به این تحقیق و جمعآوری اطلاعات مربوطه در ساعات درسی مربوط به «آئین مطالعه و پژوهش» صورت گرفت. كار جمعآوری اطلاعات مربوط به این تحقیق را راهنماییهای دبیر درس مطالعه و پژوهش آقای مشایخی و نیز استفاده از منابع كتابخانهای كه نام آنها در آخر تحقیق ذكر شده است، به دست آمده است.
ما امیدواریم با این كار گروهی كه حدود 3 ماه به طول انجامید، توانسته باشیم تا حدودی مسئلهی مهم و حیاتی «صلح» را در ابعاد مختلف آن مورد بررسی قرار دهیم.
فرضیات تحقیق1 خشونت و ترور، وسیلهای برای رسیدن به اهداف سیاسی2 فقر و گرسنگی و رابطه آن با خشونت3 صلح و جنگ از دیدگاه اسلام4 بیعدالتی، انگیزهای برای جنگ و خشونت5 تظاهرات و واكنشهای مردمی و مبارزه با جنگافروزیهای ابرقدرتها 6 بیماریهای روانی و رابطه آن با دیكتاتوری و زورگویی
مقدمه تحقیقما در عصری آکنده از بحران و پریشانی به سر میبریم. آنچه در حال تجربهی آنیم، نه فقط زنجیرهای از دگرگونیهای ژرف که برآشفتگیهایی است که علوم و تکنولوژی، امور اقتصادی و مناسبات بین المللی را در خود فروگرفته است.
بحرانهای بیشماری که در بسیاری از مناطق جهان پدید آمده، خود بهترین گواه این دگرگونیهای بنیادی است؛ در عین حال، اگر واگذاریم که واژه وسوسه انگیز «بحران» ما را از خود بیخود کند، کار بس نادرستی انجام دادهایم. البته امیدی نیست که کارها به سادگی به وضع عادی و مالوف خود بازگرداند. ما هم چنان شاهد دگرگونیهای بنیادی خواهیم بود و باید برای هر یک از آنها راه حلهای مناسب پیدا کنیم. امروز شاید بزرگترین و خطیرترین مسئلهی بحرانی که بشریت را متوجه خود کرده، پیدا کردن نظمی برای جهان به هم ریختهی امروز و در حقیقت دستیابی به صلح و آرامش عمومی است. در جهان ما از زمانهای بسیار دور و از پدیدآمدن نخستین انسانها، پدیدهای به نام «جنگ» نیز در بین انسانها آفریده شد.
رقابت و ستیزهی انسانها در مراحل ابتدایی همانند رقابت و ستیزهی حیوانی است، به طوری که حتا کودکان نیز زور بدنی را وسیلهای برای موفقیت خود میدانند، ولی جنگ و خشونت در جامعهی متمدن امروزی به صورتی متفاوت صورت میگیرد و معمولاً متکی به قدرت بدنی نیست، بلکه امروزه خشونت و در مراحل تکامل یافته، «جنگ» به صورتی سازمان یافته و به صورتی تصاعدی در حال گسترش است و بازی سیاست ابرقدرتها نیز به این روند صعودی سرعت میبخشد. اگر در گذشته و در جوامع ابتدایی گروهی برای ربودن خوراک و ابزارهای دیگر به جنگهای گروهی و وسایل خشن متوسل میشوند، امروزه این اهداف رشد کرده ولی با همان عنوان کلی «غنیمت و غارت» دولتها را برآن میدارد که به وسایل خشونتباری مثل: سلاحهای هستهای روی بیاورند
و در برابر دولتهای کوچک قد علم کنند. بنابراین امروزه، «صلح جهانی» به شدت در خطر نابودی قرار گرفته است و مسلماً جوامع بشری و انسانهایی که به دور از سیاست و نیرنگ خواستار یکپارچگی و صلح عمومی هستند در برابر این روند صعودی خشونت می ایستند، همچنانکه اعترافات گستردهی مردم جهان در برابر حملهی آمریکا به عراق نشانگر این واقعیت است.
برای دستیابی به صلح جهانی باید عوامل خشونت را شناخت و برای مبارزه با هر کدام راه کارهای مناسبی را ارائه داد که مسلماً این راه کارها اگر مورد بررسی قرار گیرند، میتوانند از تنشهای جهانی تا حد زیادی بکاهند.
ما در این تحقیق سعی کردهایم که در حد توان و دانش سیاسی خودمان این مسئله را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. برای این منظور عنوان کلی مطلب را به صورت زیر مجموعههایی طبقهبندی کرده و با توجه به امکانات و زمان کمی که در اختیار داشتیم، هر یک از این زیرمجموعهها را مورد ارزیابی کلی قرار دادهایم و ما این کار تحقیقی که حاصل مطالعات گروهی ما است، را با این شعار انجام داده ایم که: «همهی ما خواستار دوستی و یکپارچگی و رسیدن به صلح جهانی در کنار هم هستیم.»
ضرورت مسئله– عوامل خشونت و موانع مهرورزی در جهان امروز تا حد زیادی انسان را از پیشرفت واقعی و نوگرائی دور میكند و سدی عظیم در برابر اتحاد ملتها جهت رسیدن به جهانی زیبا، امن و پرمهر میباشد و از زندگی مسالمتآمیز انسانها در كنار یكدیگر بدون دغدغه جنگ جلوگیری میكند.پس انسانها میبایست جهت از بین بردن این موانع در یك راستا با یكدیگر هم پیمان شوند و موانع مهرورزی و عوامل خشونت را از بین ببرند. در واقع این موانع میباشند كه جهان سومها و مستعمرههایی را كه از لحاظ صنعتی، اقتصادی، سیاسی و ; عقب مانده محسوب میشوند، را به طور غیرمستقیم ایجاد میكند.
– جنگ در یك سرزمین و مالكیت بیگانه بر آن سرزمین سبب ایجاد مرزی مجازی بین حاكم بیگانه و مردم تحت حكومت او میباشد. كه این مردم بالاجبار این حكومت غیرخودی را پذیرفتهاند، پس تمایلی به پیشرفت سرزمین خود ندارند، چرا كه حاكمی بیگانه در آن حكومت میكند و نتیجه این عدم تمایل، عقبماندگی و عدم پیشرفت است.
واژگان سیاستامنیت: در لغت، حالت فراغت از هر گونه تهدید یا حمله یا آمادگی برای رویاروئی با هر تهدید و حمله را گویند.امنیت بینالمللی: حالتی است كه در آن قدرتها در حال تعادل و بدون دستیازی به قلمرو یكدیگر به سر برند و وضع موجود به خطر بیافتد.امنیت ملی: به مصونیت – نسبی یا مطلق – كشوری در برابر یك حمله مسلحانه احتمالی و یا خرابكاری سیاسی و اقتصادی همراه با توانائیاش برای وارد آوردن ضربه متقابل مهلك را امنیت میگویند.
جنگ: كشاكش و برخورد مسلحانه میان دو یا چند سو و در سیاست كشاكش و برخورد مسلحانه میان دو یا چند دولت (جنگ خارجی) یا درون قلمرو و یك دولت میان قدرت حاكم و قدرتهای مدعی (جنگ داخلی).جنگ سرد: جنگی كه در آن برای دستیابی به هدفهای ملی از همهی وسایل به جز خشونت نظامی استفاده میشود.
ترور: ترور در لغت در زبان فرانسه، به معنای هراس و هراسانگیز است و در سیاست به كارهای خشونتآمیز و غیرقانونی حكومتها برای سركوبی مخالفان خود و ترساندن آنها ترور میگویند و نیز كردار گروههای مبارزی كه برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود دست به كارهای خشونتآمیز و هراسانگیز میزنند، ترور نامیده میشود.تروریسم (Terrorism): به شكلی از اقدامات خشونتبار دولتی و یا غیردولتی كه با هدف دستیابی به یك منظور سیاسی صورت میگیرد، تروریسم میگویند.حقوق بینالملل: به اصول و رویههای كلی كه از دیدگاه كشورهای مستقل در روابط بینالدولی الزامآورند، حقوق بینالمللی گویند.
صلح: به حالتی كه در آن جنگ و یا هیچ منازعهای وجود ندارد، صلح گویند.دیپلماسی: راه و روش تمشیت روابط میان كشورها را از طریق نمایندگان رسمی دیپلماسی نام نهادهاند.قدرت: به توانائی كشوری برای تاثیرگذاری و یا كنترل رفتار دیگران قدرت گویند.بمب اتمی: بمبی است كه انرژی آن از شكاف هستهای اتم پلوتونیوم و یا اورانیوم به دست میآید.ابرقدرت: قدرتی كه از دیگر قدرتها قویتر باشد. در اصطلاح سیاسی «ابرقدرتها» كشورهایی هستند كه از نظر قدرت صنعتی و نظامی از كشورهای دیگر قویترند و بر صحنهی سیاست بین المللی فرمانروایی دارند.دیپلوماسی: در زبان فرانسه از «دیپلومات» – به معنای نمایندهی سیاسی كشوری در كشور دیگر – گرفته شده و دیپلومات نیز از دیپلومای یونانی و لاتینی، به معنای سند و گواهینامه.
دیپلوماسی در اصطلاح عام و در «علم سیاست» به معنی اصلی به كار میرود: 1- وسیعترین معنای آن روابط میان دولتهاست.2- دیپلوماسی مترادف با مذاكره است. دیپلوماسی را میتوان چنین تعرف كرد: فن همسایهسازی در سیاست بینالمللی كه به جای به خطر افكندن منافع ملی و امنیت ملی برآن میافزاید.3- دیپلوماسی نامی است برای كاركرد و روش دستگاه اداره كنندهی روابط بینالمللی و شیوههای مشخص كسانی كه مامور ایجاد این روابطاند.
امپریالیسم: به طور كلی عنوانی است برای قدرتی «و یا دولتی» كه بیرون از حوزهی ملی خود به تصرف سرزمینهای دیگر میپردازد و مردم آن سرزمینها را به زور وادار به فرمانبرداری از خود كند و از منابع اقتصادی و مالی و انسانی آنها به سود خود بهرهبرداری كند.
فــصـل دومیافتههای تحقیق
ترور و تروریسم و نگاهی به ریشههای آنجنگای تاریخی قدمتی به قدمت تاریخ انسان دارند. از زمانی که مالکیت در تاریخ بشر آغاز شد و از زمانی که انسان متوجه گردید که میواند دیگری را استثمار کند و یا با توسل به زور دیگر انسانها را به خدمت خود درآورد، جنگها هم شروع شدند. ابتدا در اشکال ساده و ابتدایی بود، اما به مرور شگردهای استثمارگران و ستمگران پیچیدهتر شد تا استثمارگری و دیکتاتوری به یک نظام جهانی تبدل شد. استثمار انسانها از اشکال ساده گسترش یافت و جوامع را به جوامع طبقاتی تبدیل کرد. طبقهای طبقهی دیگر را اجیر خود ساخت و پس از آن به استثمار خلقها و ملتها انجامید تا لاجرم یک چهارم جهان به استثمار سه چهارم جهان خاکی پرداخت. این پروسه طولانی استثمارگری موجب گردید که جبههای تاریخی بین ستمگر و استثمارگران در یک طرف و ستمکشان و مستضعفین در طرف دیگر بوجود آید و مبارزه تاریخی خونینی را پدید آورد.
جنگ ها اساساً موجب گردیده است که حیات انسانها مورد تهدید قرار گیرد و با خودش دنیایی ویرانی، فلاکت و پریشان خاطری و گرسنگی و بیماری به همراه آورد. با این وصف در اكثر مواقع جنگها، از طرف طبقات استعمارگر و تجاوزگران بر طبقات تحت استثمار و یا ملتهای تحت ستم تحمیل میشود و آنان مجبور میشوند برای رهایی خود از زیر فشار استعمار و غارت و یا نجات خود از زندان سلطه و استعمار و برای احقاق حقوق خود به قیام برخیزند. بنابراین جنگها را نمیتوان تماماً محکوم کرد، بلکه بایستی آنها را با هدف و جهتی که تعقیب میکنند، ارزیابی کرد. اگر جنگ بین دو جبههای هست که هر دو کسب قدرت بیشتر میجنگند، این جنگ محکوم است و به جز ویرانی و نابودی چیزی دربرندارد و از این قبیل است جنگهای بین قدرتهای استعمارگر، جنگ بین فاشیسم و سرمایهداری، جنگ بین دو بلوك شرق و غرب.
اگر جنگ، جنگی كور بین دو مذهب ارتجاعی و فناتیك است كه هر دو جهت تحمیل خود به دیگری است، این جنگ نیز محكوم است و نتیجهای به جز نابودی و حرمان و فلاكت برای تودهها ندارد، اما اگر ملتی قیام كند تا متجاوزی را از سرزمین خود برانند و در این راه كشته شوند و میكشند، این جنگ محكوم نیست. اگر خلقی قیام میکنند تا ستم طبقهای بر طبقهی دیگر را محو کنند، این قیام عین عدالت است.
امروز اگر امپریالیسم جهانی به رهبری آمریكا جهت گسترش سلطه اقتصادی و سیاسی خود جنگهای ناخواستهای را بر ملتهای تحت غارت تحمیل میكند و اگر رژیم متجاوز و اشغالگر اسرائیل برای گسترش سرزمینهای اشغالی به ترور و كشتار دست میزند، این اقدام به مثابه یك اقدام ضد بشری محكوم است، اما اگر كودكان فقیر فلسطینی برای راندن متجاوز و ویرانگر، با سنگاندازی به جنگ با توپ و تانك و موشك میروند
این امر یك اقدام انسانی، عادلانه و مشروع و مقدس است، زیرا او از حق حیات و زندگیاش در مقابل آنانی كه به نابودی وی كمر بستهاند، دفاع میكند. امروز براثر تبعیضات آشکاری که توسط نظام سراپا تبعیض امپریالیستی بر جهان حاکم است، انسانهای روی زمین به انسانهای درجه اول و دوم تقسیم شدهاند. آنانی که در کشورهای متروپل و سرمایهداری و کشورهای جهان سیر می کنند، انسانهای دست اول و دست چهارم جمعیت روز زمین که در ممالک تحت غارت هستند، انسانهای دست دوم محسوب می شوند. قیمت انسانهای دست اول و بهای خون آنان به قیاس سلطهگران جهانی، بسیار گرانتر است، به همین خاطر بهای خون یک وزیر جنایتکار و فاشیست اسرائیلی، معادل جان دهها فلسطینی است.
موقعی که رهبر جنبش آزادیبخش برای آزادی فلسطین توسط تروریستهای اسرائیلی کشته میشوند، رسانهها و دولتهای اروپائی از آن به مثابه یک اقدام عادی و محقانه یاد میکنند، اما موقعی که وزیر دست راستی اسرائیل کشته میشود منابع خبری امپریالیستی این اقدام را یک اقدام تروریستی مینامند. موقعی که خانههای فلسطینی با توپ و تانک بر ساکنانش آوار میشود، آنان این اقدام را ترور مینامند، اما موقعی که یک جوان به لب رسیده فلسطینی به بدن خود بمبی میبندد تا به تلافی جنایات و تجاوزات اسرائیلی تعدادی از اشغالگران را نابود سازند، او تروریست لقب میگیرد. این امر خود نشان میدهد که استراتژی و سیاست امپریالیسم خبری بر یک تبعیض آشکار استوار است. امروزه آنکس و یا کسانی که علیه منافع غارتگران دست به اقدامی میزنند، تروریست نامیده میشوند، اما آنانی که بمبهای خوشهای و موشکهای ویرانگر را شب و روز بر سر مردم بیپناه میریزند، عاملان «عدالت بی پایان قرن» لقب میگیرند!
اما براستی تروریسم چیست و تروریست چه كسی است؟ ترور یعنی حذف فیزیکی انسانی که تحمل نمیشود، حال این عدم تحمل ممکن است که با توجیه محقانه و یا نابحق باشد، اما آنچه که هست ریشه در بیعدالتی دارد. به این مضمون که اگر رژیمی ضد مردمی به ناحق دست به کشتار عناصر آگاهیبخش میزند و به قتلهای زنجیرهای مبادرت میورزد، در واقع از آگاهی وجدان اجتماعی میترسد و در واقع از عدالت و از اینکه خلقی آگاه شوند و برای عدالتخواهی بپاخیزند، وحشت دارد و یا برعکس، اگر گروهی امکانی برای احقاق حقوق خود نمییابند و لاجرم دست به اقدام نظامی میزنند، باز ریشه در بیعدالتی دارد. زمانی ممکن است
عنصری شکنجهگر و قاتل که از حمایت رژیمی جبار نیز برخوردار است و بدون اینکه محاکمه شود، همچنان به جنایاتش ادامه دهد. اگر چنین عنصری توسط گروهی از مردم معدوم شود، باز این عمل ریشه در بیعدالتی دارد، زیرا اگر این امکان فراهم میشد که به اعمال وی در یک محکمهی عادلانه رسیدگی شود، آن گروه به چنان عملی دست نمیزد.
امروز كه دنیا به شكل بسیار گسترده و پیچیده به سلطه و سیطرهی امپریالیستی گرفتار آمده، امپریالیسم جهانی به طرق اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بخش عظیمی از تودههای مستضعف جهان را به ضعف و ذلت كشانده است، اما به محض اینكه تودهها جهت اصلاح وضع خود به قیام برمیخیزند، توسط رژیمهایی كه افسار آنان در دست آمریكاست، سركوب میشوند. امروز سیاست جهانی این است كه ما به هر طریقی كه دوست داریم غارت میكنیم، فرهنگها را مسخ و نابود میكنیم، اما خلقی حق ندارد اعتراض كند و در چنین وضعیتی نه محكمهای است و نه عدالتی و نه آیندهای و نه روشنایی. در چنین شرایطی این خلق به مرحله انتحار میرسد و بود و نبودشان دیگر برایشان تفاوتی نمیكند. بنابراین اگر جوانان چنین خلقی به عملیات انتحاری دست میزنند چگونه میتوان آنان را محكوم كرد، اینجا هم میبینیم كه اقدام به عملیات تروریستی عمیقاً ریشه در رعایت عدالت دارد.امروز امپریالیسم آمریكا با همپیمانانش تلاش میكند كه به قیاس خود تروریسم جهانی را نابود كنند و این در حالی است كه غارت منابع ثروت و غارت منابع زیرزمینی كشورهای جهان عقب نگه داشته شده، همچنان ادامه دارد. این در حالی است كه غالب خلقهای جهان گرسنه همچنان تحت ستم دیكتاتورهایی كه از طرف امپریالیسم آمریكا حمایت میشوند، بسر میبرند و این در حالی است كه تبلیغات فرهنگی مبتنی بر پول و كالا و بازار و خشونت و سكس، آسمان همه كشورهای جهان را پوشانده است.
ریشههای ترور و تروریسم از سیاستهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی جهان سرمایهداری به رهبری آمریكا ناشی میگردد. نابودی تروریسم تنها زمانی میسر خواهد شد که این سیاست به کلی تغییر یابد و به ستم و استثمار خلقها خاتمه داده شود. برای جلوگیری از گسترش تروریسم باید بسترهای عدالتخواهی و دادگاههای بررسی جنایات جنگی و بررسی غارت وبیخانمانکردن خلقها در سطح جهانی و ملی فراهم آید تا خلقها و ملتهای تحت ستم بتوانند از آن طریق احقاق حق نمایند.
فقر و خشونتملتهای جهان در هر دقیقه از هر روز هفته – چه روزهای تعطیل و چه روزهای كار – بیش از دو میلیون دلار صرف تسلیحات و دیگر برنامههای نظامی میكنند و در هر دقیقه، 30 كودك كمتر از پنج یا شش ساله به دلیل نداشتن غذا و آب سالم و پاكیزه یا محروم بودن از مراقبتهای بهداشتی جان میسپارند.مسلماً مسئولیتی تا بدین حد سنگین كه میلیونها كودك جان میسپارند،-در حالی كه با بخش كوچكی از هزینههای تسلیحاتی میتوان جملگی آنها را نجات داد – باید همهی ما را به فكر فرو ببرد و از خشم به خود بلرزیم و اجازه ندهیم ترههایی كه رهبران سیاسی نشخوار میكنند ما را فریب دهد و به ریشخند كشد.
با این همه شمار آنهایی كه وجود این تضاد وحشتناك سیاسی و بیعدالتی آشكار برخواسته از آن را تشخیص میدهند رو به افزایش دارد. اگر چه این افراد به دلیل نظامهای سیاسی و فرهنگی گوناگون احساس خود را به شكلهای مختلف بیان میكنند، اما از نظر تمام آنها، گرسنگی ترسناكی كه میشود از آن پیشگیری كرد، بیگمان بزرگترین بیعدالتی موجود است و نظامهای اجتماعی، اعم از ملی و بینالمللی اگر نتوانند بر این بیعدالتی آشكار چیره شوند و بشریت را از خطر گرسنگی برهانند، سزاوار سرزنشند.
بسیاری از مردم و به ویژه گروههای جوان وقتی با این گرسنگی مزمن در بخشهای بزرگی از جهان روبه رو میشوند، در حالی كه تنها با بخش كوچكی از هزینههای فزایندهی نظامی میتوان آن را از میان برداشت، گرفتار پریشانی و سرخوردگی میشوند.
وقتی گرسنگی چیرگی دارد، از صلح نمیتوان سخن گفت. اگر میخواهیم از آسیب جنگ بركنار بمانیم، باید پریشانی و تنگدستی انبوه را از میان برداریم. از لحاظ اخلاقی نیز تفاوتی ندارد كه انسانها در جنگ كشته شوند یا بدلیل قحطی و گرسنگی جان بسپارند. جامعهی بینالمللی – در مفهوم دوگانهی شهروندان متعهد و دولتهای مسئول – وظیفهای مهمتر از این ندارد كه در كنار كنترل تداركات تسلیحاتی، به از میان برداشتن گرسنگی انبوه و دیگر عوامل زمینهساز تنگدستی و پریشانی همت گمارند.
نه! با گرسنگی جهان نمیتوان بازی كرد، از آن نمیتوان چشم پوشید و با چشمبندی معجزه هم نمیتوان از میانش برداشت. تنها با تلاش و كوشش فراوان است كه بخت چیرگی بر آن به دست میآید. پرسش این است: آنهایی كه گرفتار این بلا هستند تا كجا تاب تحمل جسمی و روانی آن را دارند، و ما تا كجا میتوانیم به این وضع تن در دهیم؟
حفظ صلح اكنون مهمترین وظیفه و هدفی است كه بشریت در پیش رو دارد، بنابراین نه تنها باید كاری كرد كه از دامنه و شدت مسابقه تسلیحاتی و تنش حاكم بر روابط شرق و غرب كاسته شود، بلكه مهمتر از آن باید به زدودن گرسنگی همت گماشت – كه سرچشمهی مشكلات اصلی در پهنههای گستردهای از جهان است- وقتی كه میلیونها تن با گرسنگی دست به گریبان هستند، نمیتوان از صلح و حفظ صلح سخن گفت. غلبه بر گرسنگی بنیادیترین نیاز بشر است، از همین رو جامعهی جهانی باید كوشاتر از پیش به مبارزه با این بلای خانمانسوز همت گمارند.پاسداری از صلح، حفاظت از محیط زیست و عقلایی ساختن مناسبات اقتصادی، مهمترین وظایفی هستند كه ما و نسل آینده در پیش روی خود داریم. چیرگی بر گرسنگی و قحطی نیز هنوز فوریترین چالش عمومی بشریت است.
ما به نسلی تعلق داریم كه در زمان حیات خود بیش از یك بار آموختهایم كه جنگ چگونه میتواند گرسنگی بیافریند و به قحط و غلا بیانجامد. آیا میتوان اطمینان داشت كه نسل آینده از این تجربهی هولناك مصون باشد؟ آیا این اندیشه كه گرسنگی میتواند بر انگیزندهی جنگ باشد، براستی نادرست و خطاست؟ آیا نباید چنین فرض كرد كه هر آینه اگر مردمان نیمكرهی شمالی زمین گرفتار آشوب و پریشانی شوند، چه بسا كه روزی همه چیز را به آتش كشند؟ در اذهان عمومی این فكر رایج است كه مردمان گرسنه و پریشان به فكر جنگ و برخورد نیستند. آری درست است كه گرسنه كمتر حال و توان شورش و تجاوز دارند، اما آیا میتوان یكسره مطمئن بود كه وقتی جنگلهای آنها از میان برود،زمینهایشان بیحاصل و برهوت شور و زندگیشان از بنیاد در خطر قرار گیرد. باز هم همچنان با بیحالی و ناتوانی نظارهگر جهان باقی بمانند؟
تاثیر جنگ در جامعهنگاهی به تاریخ، معلوم میدارد كه دولتها حتی در دورههایی كه با یكدیگر عملاً در جنگ نبودهاند و نوعی روابط دوستانه داشتهاند، با وسایل گوناگون (دیپلوماسی) و تبیلغ و تهیه و تسلیح جنگی خود را برای جنگی عملی آماده میكردند. جنگ به قدری بر دولتها سلطه ورزیده است كه حتی انواع دیگر روابط بینالمللی را به صورت رابطهی جنگی درآورده است. چنانكه داد و ستد یا بازرگانی و دیگر روابط سودمند و مسالمتآمیز بارها بر اثر رقابت و خصومت به خدمت جنگ درآمده است.
گفتهاند كه جنگ باعث تحریك جامعه و تسریع تكامل اجتماعی میشود و صناعت را پیش میراند و دولتها را وسعت میبخشد و اقوام را آمیخته و یگانه میگرداند. در پاسخ باید به یاد آورد كه: اولاً: اگر چنین نتایج سودمندی با جنگ مرتبط باشد، باز زیانهای جنگ بیش از سودهای آن است. ثانیاً: تكامل جامعه و توسعهی صناعت، مخصوصاً وحدت اقوام مدیون جنگ نیستند. جنگ در موارد فراوان چه بسا جوامع را با همهی صنایع آنها به نیستی كشانیده است. البته میتوان پذیرفت كه جنگ به سیر تكاملی جامعه در بخش صنعتی سرعت میبخشد، ولی نكته این است كه اگر جنگ هم نمیبود باز جامعهها بدون گسیختگی به سیر تكاملی خود ادامه میدادند و در آن صورت تكامل اقتصادی جامعه، خودبخود سبب ارتباط آنها میشد و به آمیختن اقوام و وحدت دولتها می انجامد.اكثر انسانها در همهی دورههای تاریخ از جنگ زیان برده و خواستار صلح بودهاند، ولی در عصر حاضر به مراتب به زیانهای جنگ افزوده و حفظ صلح پایدار لزوم بیشتری یافته است.
در عصر حاضر بر اثر ترقی صنعتی عظیم، سلاحهایی ویرانگر كه برای نابودی تمامی جامعههای متمدن كافی هستند، به دست آمدهاند. اختراع بمبهای اورانیوم، هیدورژن، كبالت و ; قدرت انهدامی جنگ را به پایهای باورنكردنی بالا برده است.از سدهی پانزدهم به این سو به همان نسبت بر قدرت سلاحهای تخریبی افزوده است، شمارهی تلفات جنگها فزونی یافته است، به طوری كه تلفات جنگی قرن بیستم – اعم از كشتار و زخمی و مفقود – به هیچ عنوان با تلفات جنگی قرن پانزدهم قابل مقایسه نیست.
لزوم حیاتی صلحبرای حفظ صلح باید کاری کرد که دولتها به وسلیهی روابط عالی انسانی به یکدیگر پیوند خورند و خواستار وحدت ملتها و برقرای حکومت یگانهای در کرهی زمین شوند. تردید نیست که وحدت ملتها و برقراری حکومت یگانه در اوضاع و احوال کنونی امکان ندارد و تا زمانیکه ریشههای اقتصادی و سیاسی جنگ نخشکد، تحقق نخواهد یافت. به همین سبب روابط صوری دولتها مانند مبادله وزیر مختار و دید و بازدید تشریفاتی و شرکت در اجتماعات بین المللی و پیمانبندی به تنهایی تاثیر قابلی در حفظ مناسبات دوستانهی دولتها نمیگذارد.
درست است كه رسوم زبانها و تعصبات متنوع اقوام و ملتها فواصلی بین آنها بوجود آورده، ولی این فواصل چندان عمق و اهمیت ندارد كه ملتها را به جنگ بكشاند. تاریخ نشان میدهد كه مردم سادهی كشورها با وجود اختلافات گوناگون خود، خواستار خصومت و انهدام یكدیگر نیستند. عامل اصلی جنگ ملتهاٍ، سودجویی حكومتهاست و این عامل كه از جداییها و تعصبات اقوام و ملل بهرهبرداری میكند. معمولاً گروههایی كه زمام حكومتها را به دست دارند، برای تامین منافع خود از تعصبات مردم متعارف سود میجویند و آنان را بیدریغ به جان یكدیگر میاندازند. از این رو برای تامین صلح باید به موازات تامین دوستی ملتها، از خودكامگی حكومتها جلوگیری كرد. باید كاری كرد كه حكومتها به منزلهی نیروی اجرایی طبقه یا گروههایی معین نباشند، بلكه نمایندهی همه یا دستكم اكثریت ملت محسوب شوند. در این صورت میتوان گفت كه حل مسئلهی جنگ و بسیاری دیگر از مسائل بینالمللی به حل مسائل ملی بسته است.
در زمان حاضر، ضرورت دارد كه همهی ملتها برای حفظ صلح به جهادی بزرگ دست بزنند. این جهاد باید به هدفهای گوناگونی ناظر باشند: جلوگیری از بهرهكشی انسان از انسان، استقرار حكومت های ملی، سركوبی استعمار و امپریالیسم اقتصادی معاصر، برقراری مناسبات متنوع انسانی بین ملتها، همزیستی مسالمتآمیز دولتها، خلع سلاح عمومی با نظارت دستگاههای بینالمللی و ; .
– جنگ ناشی از مقتضیات زندگی اجتماعی انسان است و به هیچ روی از طبع انسان برنمیآید.– در عصر حاضر جنگ خطر عظیمی برای تمدن زمین فراهم آورده است. زیرا از طرفی سلاحها، قدرت تخریبی وحشتآوری یافتهاند و از طرف دیگر تقریباً همهی دولتها به یكدیگر وابستهاند و جنگ دو دولت احتمالاً به جنك همهی دولتها میانجامد.
صلح در خطرمعمولاً گفته میشود كه در طول تاریخ دراز جنگها و آمادهسازیهای جنگی، هرگز از اسلحههای خطرناك و كوبنده را از صحنه خارج نكردهاند. جنگ سرد عمدتاً بر محور جهان سوم میچرخد و بر سر چیرگی بر این جهان است. قدرت جهانی هرگز تا بدین حد متمركز نبوده است و در همین حال قدرتهای بزرگ هرگز بدینسان از استقرار یك نظام جهانی عاجز نبودهاند. اندیشهی سیاسی به ندرت تا بدین اندازه از سطح پیشرفتهای علمی و تكنولوژی عقب بوده است.
این كه معمولاً تكرار میشود كه ابزار هستهای نابودسازی عمومی هرگز به كار نخواهد رفت و تنها در خدمت سیاستهای بازدارندگی دو طرف قرار دارد، آنچنان اطمینانبخش نیست، زیرا امكان اشتباه فنی و انسانی را نادیده میگیرد. به علاوه اساساً چرا باید پذیرفت كه انباركردن روزافزون جنگافزارهای مرگبار بهترین راه مبارزه با بهرهگیری از آنها است؟
تردیدی نیست كه همهی انسانها – و از جمله رهبران سیاسی شرق و غرب – میخواهند كه زنده بمانند. اما این خواسته، خودبخود زندهماندن آنها را تضمین نمیكند. صلح پدیدهای ازلی نیست، باید آن را «بسازیم» و از آن پاسداری كنیم. چه بسا كه همهی نظمها و برداشتهای مسلكی و فلسفی، به ذات خود خواهان بقای پیشرفت بشریت باشند. اما تجربههای دراز تاریخی به ما آموخته است كه چنین هماهنگی و وحدت نظری، به هیچ عنوان نمیتواند از بروز جنگ پیشگیری كند.در تمام مذاكراتی كه اكنون پیرامون خطرهای كنونی متوجه صلح جریان دارد، به سادگی از این واقعیت غفلت میكند كه صلح اكنون در گرماگرم جنگ برقرار است. باید توجه داشتهباشیم كه از سال 1945 به بعد بیش از 120 كشمكش مسلحانه در جهان سوم روی داده است و تا كنون میلیونها تن قربانی چنین جنگهایی شدهاند كه در آنها فقط از «جنگافزارهای سنتی » استفاده شده است.
این نكته را كه جنگ هستهای میتواند به معنای خودكشی نوع بشر باشد، همگان امروزه كما بیش پذیرفتهاند.دگرگونیهای آب و هوای ناشی از انفجارهای گستردهی هستهای، حتی خطهی دورافتادهی آفریقا را نیز از امكان كشت و زرع محروم خواهد ساخت. در چنین جنگی، حتی اگر به مناطقی از جهان سوم نیز كه مستقیماً حمله نشود، باز جان بیشتر ساكنان آنها به خطر خواهد افتاد.جنگ عمومی، زمینهساز نابودی عمومی است. از همین رو پیشگیری از آن یك وظیفهی عمومی است. اعلام چندباره و مكرر تمایل به حفظ صلح، دیگر كاری از پیش نمیبرد. با توجه به اوضاع و احوالی كه ابرقدرتها خود را در آن درگیر كردهاند، بیان نیتها و هدفهای صلحجویانه، در نهایت خود، چیزی بیش از نشان دادن یك حالت دوستانه نیست و آن چه را كه برای زمانهی ما لازم است، برآورده نمیكند.
ما بدان نیازمندیم كه دولتها و نظامهایی كه توانائی كافی دارند، به شكلی نظری و عملی به طراحی و تدوین سیاسی روشنبینانه برای پاسداری از صلح جهانی دست یازند.اكنون این فكر به آهستگی رو به گسترش دارد كه ما باید بكوشیم تا دست در دست دشمن فرضی، صلح را كه به شدت در خطر افتاده است، نجات دهیم و به جای مفهوم تعادل وحشت كه فرض میشود، بسیار ضروری و چشم ناپوشیدنی است، مفهوم امنیت مشترك را بنا نهیم. رسیدن به چنین هدفی – و اگر ممكن باشد دستیابی به احساس تعادل متعادلی از خردمندی و خیراندیشی عمومی – با روندی از بازاندیشی ملازمه دارد، زیرا اكنون بیشتر مردم و نیز بسیاری از آنهایی كه بر مردم حكومت میكنند به ضرورت و سودمندی تعادل وحشت باور دارند.
نظامهای سیاسی باید از خود بپرسند – و باید از آنها پرسید – كه صرفنظر از یك سیاست بازدارندگی كامل واقعاً چگونه میتوان به تدوین سیاسی ایمنبخشی دست زد. بحث جدی در اینباره به این نتیجه میرسد كه نوعی نوآوری و ابتكار سیاسی گریزناپذیر است. زیرا امنیت را كه در دراز مدت تنها از راه اندیشه و عمل سیاسی میتوان بدست آورد كه ضامن پاسداری از امنیت هردو طرف و در صورت امكان، افزایش این امنیت است. هر اقدام ناسنجیدهای كه یكی از دو طرف را آشفته و پریشان كند، چیزی جز گامی به عقب نیست و میتواند مشكلات تازهای پدید آورد.چنانچه یك طرف به تولید سلاحهایی ادامه دهد كه امنیت دو طرف را به خطر اندازد، امنیت خود او نیز در دراز مدت به مخاطره خواهد افتاد. اگر به روند توسعهی سلاحها در چند دههی گذشته بنگریم، مشاهده میكنیم كه در حوزههای اصلی رویارویی و پیشرفت تسلیحاتی، اگر طرفی احساس ترس و ناامنی فزاینده بوده است، هر آینه طرف دیگر نیز هرگز نتوانسته است به احساس امنیت كامل دست یابد.
هر مذاكره و گفت و گویی باید با آگاهی از این واقعیت آغاز شود كه همزیستی بر جهان تحصیل نشده است و به جای پیروی از اختلافات انكارناپذیر ایدئولوژیكی، باید برای تحقق بخشیدن به امنیت مشترك كوشید؛ اختلافها نباید مانع از همكاری ما شود.
این نكته كه تسلیحات بیشتر و بیشتر نه تنها بر امنیت جهان نمیافزاید، كه از این امنیت می كاهد. هنوز باید در ذهن بسیاری از افراد به ویژه آنهایی كه دركشورهای جهان سوم عهدهدار مسئولیتاند، جای گیرد. اكنون وضعی پیش آمده است كه عمدتاً به دلایل حیثیتی همه روزه بر عرض و طول زرادخانههای بسیاری از جوامع روبه رشد افزوده میشود. «ما در اروپا و دیگر مناطق جهان صنعتی باید آشكارا نشان دهیم كه از این وضع، نگران و ناراحتیم. البته باید پذیرفت كه خود ما نمونهی خیلی خوبی برای جهان سوم نبودهایم، زیرا قدرتهای استعماری نه تنها بسیاری از میراثها و كشمكشهای كهنه را در مستعمرات پیشین خود برجای گذاشته اند كه زمینه را برای كشمكشهای گوناگون نیز بارو ساختهاند1 .»
باید پذیرفت كه این فقط كارخانههای اسلحهسازی نبودهاند كه همواره در تنور داد و ستد سلاحهای نابودكننده، دمیدهاند، بلكه دولتها نیز از این بابت مسئولیت سنگینی را یدك میكشند.(جهان مسلح، جهان گرسنه، ویلی برانت، ترجمه هرمز همایونفر)
عوامل خشونت اعم از ترور و جنگ و موانع مهرورزیدر جهان به هم پیوسته امروز که هرآن اتفاقات غیرمنتظره، چه از لحاظ علمی و فرهنگی و چه از لحاظ نظامی و سیاسی و اقتصادی رخ میدهد، اگر یکی از عوامل خشونت و ترور و جنگ را ترقی و پیشرفت تمدن معرفی کنیم، بیهوده نگفتهایم و با اینکه برخی سیاست مداران امروز در وهلهی اول برای ارضای خود و رسیدن به شکوه و عظمت در جهان و در وهلهی دوم برای گسترش تمدن و ترقی، دست به غارت و چپاول کشورهای دیگر و تهدید و ترور میزند،
ولی میتوان گفت که اگر هدف، ترقی، پیشرفت و تمدن است در این صورت به سهولت میتوان تصور کرد که به جز کشتار مردم و انهدام اموال و ثروتشان به طریق و وسایل موثر دیگری برای توسعه و ترویج تمدن وجود دارد.
«اکنون ما در شرایط بسیار خطرناک رو به فزونی زندگی میکنیم. یک دهه پیش کمتر کسی انتظار چنین رویدادهایی را داشت. پس از پایان جنگ سرد و از بین رفتن توازن قوا بین دو ابرقدرت شوروی و آمریکا، میلیونها مردم احساس آرامش کردند و باور داشتند که پس از آن به سوی یک دورهی جدید، بدون رقابت تسلیحات اتمی و صلح و آرامش پیش خواهندرفت. ولی این تنها تفکری آزادمنشانه و تسلیبخش بود. رویدادهای امروزی نشان میدهد که این تفکر توهمی بیش نبود.»( به نقل از ماهنامه چیستا، سال 21، شماره 1، خطرهای جدید و وظیفههای جنبش صلح، سام وب. برگردان: اسد عظیمزاده)
هرکس برای اعمال خشونت به همنوعان و اطرافیان خود ممکن است انگیزههای متفاوتی داشته باشد، ولی شاید بتوان گفت که این جنگ و ترورها تنها با پول و برای کثب ثروت و برای حاکم کردن جو ترور و وحشت به راه میافتد و شاید جنگافروزان میخواهند ثابت کنند که به طور کامل از داشتن هرگونه هوش و شعوری مبرا هستند و میتوانند و حق دارند در هر لحظهای که بخواهند بدون کوچکترین وحشتی از مجازات شدن در هر نقطهی دنیا دست به جنایت بزنند و در کل جنگها و ترورهایی از این قبیل علیه بشریتاند و میخواهند سرنوشت مردم را به بازی بگیرند.
هدف این جنگها این است که ما باور کنیم هر آن کس پول و نیروی نظامی دارد، همه گونه حقی را هم داراست. هدف این است که مردم را وادار به بی تفاوتی کنند. میخواهند همهی ما به آینده بدبین و بیاعتماد شویم، سکوت کنیم و همرنگ جماعت جنگطلب شویم، تسلیم و ناامید شویم و جنایتها را نامیده بگیریم.
قدرت جنگطلبان در کجاست؟ در برابر صدها میلیون کودک آواره و گرسنه، علیه حقوق اساسی و ابتدایی مردم، علیه اتحادها و هرگونه سازمان دهی های قانونی، علیه هرگونه مخالفت با نژاد پرستی، علیه مبارزه با فقر و تنگدستی در میان کودکان و انسانهای رنگینپوست، علیه حفظ محیط زیست و علیه رشد روز افزون بیکاری و پرداخت بیمهی بیکاری، علیه برنامههای بیمه بازنشستگی، علیه حقوق مهاجران، علیه بهداشت جهانی و درمان مردم کشور، علیه انسانهای بیمار و ناتوان، علیه حق داشتن سرپناه و مسکن برای انسانهای کم درآمد و فقیر، علیه قانونیترین اجتماعات و تشکلهای شهری و صنفی، علیه امکان آموزش رایگان و هماهنگی و علیه تمام ارزشهای انسان دوستانه.
« و امروز نیروی قدرتمند به نیروی ملکوتی خدا متوسل می شود تا ما را وادار کند که باور کنیم این خواست و مشیت الهی است که او قوی باشد و ما ضعیف. ولی هیچ خدائی پشت و پناه این جنگ نیست جز خدای پول و ثروت و جنایت. هیچ آروز و هدفی نیز جز مرگ مردم جهان و ویرانی سرزمینها در پس پردهی این جنگ افزونیها وجود ندارد.»(به نقل از ماهنامهی چیستا، سال 21، شماره 1، ما چریک هستیبم ولی جنگطلب نیستیم. برگردان اسد عظیمزاده)
ولی با این حال جنبش صلحخواهی روزبروز رو به رشد است و میرود که پوزهی جنگافروزان را به خاک بمالد.راههای مبارزه با ترور و جنگ و حرکت به سوی صلح (اقتباس از جنگ و صلح، لئون تولستوی)«انسان به واسطهی اینکه انسان است بدون در نظر گرفتن هرگونه ویژگیهای خاص، صاحب مجموعه حقوق و اختیاراتی است که از وجود خود او سرچشمه میگیرد. این حقوق شامل پارهای از حقوق مدنی و سیاسی مثل آزادی، برابری انسانها، نفی نژادپرستی، مساوات حق، مقاومت در برابر تجاوز و تعدی، حق پیگیری مطالبات و ; است.
در کنار این مسائل حق انتخاب تابعیت، مذهب، نژاد، جنس و زبان حداقل حقوقی است که انسان در هرکجا که هست نباید ملاک قضاوت بر روی او باشد.افراد بشر از نظر حقوق و حیثیت برابر و مساوی به دنیا میآیند و باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند. بنابراین همه در برابر قانون مساوی هستند، حق حاکمیت از آن مردم است و حقوق افراد به آزادی و مالکیت و امنیت انتزاعناپذیر است.»
« مبارزه مسلحانه و اقدامات قهرآمیز قادر به حل هیچ مشکلی نیست، این شیوه مبارزه نه تنها چاره دردها نیست، بلکه مشکلات موجود را هم افزایش می دهد. چون (زیرا) با هر عمل خشونتآمیز، طرف مقابل واكنش نشان میدهد و تلافی میکند و در چنین شرایطی باید دوباره به خشونت متوسل شد. این زنجیر خشونت باید سرانجام یک جائی قطع شود و شیوهی نظامی و خشونت جای خود را به شیوههای دیگر دهد.»( به نقل از سایت اینترنتی WWW.IRANDIDBAN.COM ) « راه مبارزه با خشونت آن است که عوامل آن یعنی بیعدالتیها در سطح جهان خشکانیده شود و برخوردهای دوگانه با مسئله خشونت از میان برود والا مادام که بیعدالتیها و برخوردهای دوگانه وجود دارد از میان بردن خشونت ممکن نیست.
آدمربائی، پایمال کردن حقوق بشر، سرکوب دگراندیشان، زندان نمودن قلم بدستان، سخنگویان، دانشمدان، دانشجویان، ایجاد ترس، رعب و وحشت و اختناق، به هر صورت از مصادیق خشونت است وباید از آن پرهیز کرد.»(منبع اینترنت POOYESH)در این میان یکی از وظایف مهم ما این است که دریابیم که یک جا به جایی قدرت در جهان ضرورت دارد تا صلح جهانی را تامین کند و مردم باید در برابر سلطهگریهای بیرحمانه بر جهان و جنگافروزیها و تجزیه کشورها و در برابر قرار دادن آنها به پا خیزند و تنها در این صورت است که امنیت مردم تامین میشود.
از این پس نباید بپذیریم که نیروی پلیس کشورها که باید نظم و قانون را برقرار کنند، خود به نقض آن بپردازد و تظاهرات مسالمتآمیز مردم را به خون بکشد و وحشت بیافریند. یکی از راههای حرکت به سوی صلح مبتنی بر عدالت این است که اجازه ندهم زیر سلطهی حاکمیتهای پلیسی غارت شویم و جوهرهی صلحطلبی باید زمینهای را فراهم کند که علیه این بیدادگریها بپاخیزیم و میلیونها مردم سراسر جهان باید بسیج شوند تا صلح را در جهان حاکم کنیم.»
« در این لحظههای تاریخی که هیچ انسان با صداقت و شرافتمندی نمیتواند سکوت کند و بیتفاوت بماند، ما نیز باید هرکدام با صدای خودمان، با روشهای خودمان، با زبان خودمان و با عمل خودمان با جنگطلبی مبارزه کنیم.
باید با این مبارزه هرچه بیشتر فراسوی مرزها را درنوردیم. آداب و سنتهای کهنه و فرقهگرائیها را از بین ببریم، بر تفاوت بین زبانها و باورهای مختلف غلبه کنیم و تمامی مردم شرافتمند و باصداقت جهان را با هم متحد کنیم. بسیاری وقتها نفی کردن پدیدههای منفی میتواند ارزش و اعتبار و اتحاد به وجود آورد و زیباترین جنبههای عزت و شرفها را تحکیم کند. جهان امروز توسط کسانی که جهالت و نادانی خود را پنهان می کنند و خود را هوشمند میدانند؛ از جتهای جنگنده، موشکهای مرگآفرین و انواع سلاحهای کشتار جمعی انباشته شده است.
این مرگآفرینان نمیتوانند درک کنند، زندگانی در کجاست و چگونه شکوفا می شود. اگر اینان پیروز شوند، جهان هستی با خون و شرمساری رنگآمیزی و لکهدار می شود. طوفان نزدیک است! ولی چنان چه مبارزه با جنگ هرچه بیشتر جهانی شود چونان صخرهای استوار در برابر این طوفان میایستد، تاریکی را میشکافد و فردای روشنی را به ارمغان میآورد.
همه باید آماده باشیم و جان بر کف بنهیم و این را به سیاستمداران جنگطلب اعلام کنیم که حاضریم جان خود را در راه رهایی مردم فدا کنیم. امروز جان برکف نهادن قادر گفتن «نه» به جنگ تبلور پیدا میکند. همه باید بدانیم که برای ما تنها یک دنیای باشکوه وجود دارد، دنیای صلح و دوستی و تنها عامل آگاهانهای که دراین زمان میتوان انجام داد رودر رویی با این جنگطلبیها با صورتهای مختلف است.
ادامه خواندن مقاله موانع مهرورزي و عوامل خشونت
نوشته مقاله موانع مهرورزي و عوامل خشونت اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.