nx دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
خلقت انسان از نظر قرآن
مقدمه :انسان تنها موجودی است كه از دو بعد مادی و غیر مادی شكل گرفته است این موجود یگانه چنان كه قرآن كریم به آن اشاره می فرماید رشد خود را از خاك شروع كرده و مراحل مختلف تكامل را پشت سر گذاشته تا آن جا كه روح خدایی در درون وی شكوفا شده و همراه وی وهمگام با هم به حركت در آمده و با طی مراحل گوناگون صفات و ویژگی های همچون عقل ، عشق و عواطف انسانی را از خود به مرحله ی ظهور و شكوفایی رسانده است .
آنچه همیشه ذهن انسان را متوجه كرده و در طول تاریخ او را به تلاش و تفكر واداشته است معرفت نفس یا خودشناسی است انسان درپی شناختن خود گاه به راه درست و گاه به نادرست گام نهاده است .
قرآن كریم به منظور دستیابی به خودشناسی و رشد شخصیت و ارتقای نفس انسان به مدارج كمال انسانی ، مناسبترین و بهترین راهی را كه بتواند زمینه ی خوشبختی دنیا و آخرت او را فراهم كند به وی نشان داده است در قرآن كریم آیات بسیاری وجود دارد كه فطرت موجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذكر شده و علل انحراف و بیماری و همچنین راههای تهذیب و تربیت و معالجه ی روان انسان را به طور جامع نشان داده است ما می توانیم كه كمك حقایقی كه در قرآن درباره ی انسان و صفات و حالات گوناگون روانی او آمده است بخوبی شخصیت انسانی خویش را رشد دهیم و همچنین انگیزه های اصلی محرك رفتار انسان و عواملی را كه در هماهنگ كردن شخصیت و تكامل و ایجاد بهداشت روانی انگیزه بسزایی دارند بشناسیم زیرا قرآن سخن آفریدگار انسان است و بدیهی است كه آفریدگار به طبیعت و اسرار آفرینش مخلوق خود داناتر است (الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر ) آیا آن خدایی كه خلق را آفرید عالم ( به اسرار آنها ) نیست و به حال آنكه به باطن ( و ظاهر همه ی ) امور عالم آگاه است سوره ی ملك آیه 14
انگیزه های رفتار در قرآن : انگیزه ها نیروهای محركی هستند كه در موجود زنده خالقی از نشاط و فعالیت بر می انگیزند و رفتارش را آشكار می سازند و او را در سوی هدف یا هدف های مشخص راهنمایی می كنند . انگیزه ها وظایف ضروریت و مهمی برای موجود زنده انجام می دهند در واقع این انگیزه ها هستند كه انسان را به برآمدن نیازهای اساسی و ضروری زندگی و آدمی آن وامی دارند و نیز او را به انجام بسیاری از كارهای مهم دیگر در هماهنگ كردن انسان با محیط زندگی مفید هستند بر می انگیزند روان شناسان جدید انگیزه ها را به دو بخش اصلی تقسیم می كنند و آنها عبارتند از :
1- انگیزه های فیزیولوژیك : این انگیزه ها ، در نیازهای فیزیولوژیك یك جسم و عوارضی كه در بافت های بدن مانند كمبود مواد لازم برای بدن را به هم خوردن تعادل آن به وجود می آیند مربوط می شود این انگیزه ها رفتار فرد را در جهت اهدافی كه نیازهای فیزیولوژیك بدنش را بر آورده كنند راهنمایی می كنند و یا نقص و كمبودی رتا كه گاهی در بافت های بدن به وجود می آید جبران می كنند و آن را از توازن به حالت گذشته بر می گردانند .
2- انگیزه های روانی : این انگیزه ها به وسیله ی فراگیری در جریان رشد اجتماعی فرد قابل حصول هستند . و انگیزه هایی هستند كه مستقیما در مورد انگیزه های فیزیولوژیك مانند گرسنگی و خستگی صادق است . انفعال ها در قرآن :
مشیت حكیمانه ی خداوند چنین اقتضا می كند كه یك سلسله حالتهای انفعالی در انسان و نیز حیوان قرار دهد این عواطف ( علاوه بر انگیزه ها ) در حفظ نسل و بقای نسل انسان و حیوان به آنها كمك می كنند مثلا ترس كه حالتی انفعالی است باعث می شود از خطرهایی كه تهدید مان می كند دوری كنیم و حالت انفعالی خشم ما را به دفاع از خود و مبارزه برای بقا وا می دارد و یا حالت انفعالی محبت ، اساس و پایه یی پیوند دو جنس نر و ماده ( در انسان و حیوان ) و جذب هر كدام به دیگری برای بقای نوع می باشد .
میان انگیزه ها ( عواطف فعال ) و عواطف انفعالی رابطه ی مستحكمی وجود دارد چون هر انگیزه ای معمولا همراه یك حالت انفعالی است مثلا هر گاه انگیزه ای در انسان به اوج خود برسد و برای مدتی از ارضای آن جلوگیری به عمل آید به انسان حالتی از تنش دست می دهد و این حالت معمولا با حالت وجدانی و انفعالی اندوه و گرفتگی همراه است اما ارضای انگیزه ی مزبور حالت شادی و خوشحالی به همراه دارد علاوه بر این عواطف انفعالی درست مانند انگیزه ها ، وظیفه ی جهت دادن به رفتار وارشاد را نیز انجام می دهند به عنوان مثال حالت انفعالی ترس انسان را به فرار و دورشدن از خطر وامی دارد و حالت انفعالی خشم شخصی را به دفاع از خود و گاهی حتی به تجاوز وادار می كند و یا حالت انفعالی محبت باعث نزدیكی انسان به محبوبش می شود و در قرآن كریم توصیف دقیقی درباره ی بسیاری از عواطف انفعالی مانند ترس و خشم ، محبت ، شادی ، نفرت ، غیرت ، حسد پشیمانی ، شرم و خواری كه انسان آنها را احساس می كند آمده است .
غلبه بر انفعال ها : قرآن به ما توصیه كردهاست كه بر هر یك از انفعال های غم و شادی مسلط باشیم ما نباید نسبت به مصائب و حوادث غم انگیزی كه در زندگی برای خود ما یا فرزندان یا متملكات و اموالمان پیش می آید بیش از اندازه اظهار اندوه كنیم همانطور كه نباید در ابراز شادی آنچه از نیكی و خیری كه به ما می رسد و یا موفقیت و برتری و شهرت و مقامی كه به دست می آوریم زیاده روی كنیم زیرا چیزهایی از این قبیل تنها در علم خداوند متعال و در گروی خداست اوست ( ما احساب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسكم الا فی كتاب من قبل ان نبراها ان ذالك علی الله یسیر لكیلا تاسوا علی ما فاتكم لا تفرحوا بما اتكم و الله لا یحب كل مختال فخور )
هر رنج و مصیبتی در زمین ( از قعطی ، آفت و فقر و ستم یا از نفس خویش چون ترس و غم و درد ) به شما رسد همه در كتاب ( لوح محفوظ ما ) پیش از آنكه كه در دنیا ایجاد كنیم ثبت است و خلق آن بر خدا آسان است ( این را بدانید ) تا هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می رسد دلشاد نگردید و خدا دوستدار هیچ خودستایی نیست به طور كلی خداوند سبحان ما را به كنترل انفعالات خود و حكومت و تسلط بر آنها سفارش می كند ایمان راستین به خدا و پیروی از سنت او كه در قرآن ترسیم فرموده و پیامبر اكرم ( ص) آن را بر ایمان بیان كرده است آنچنان اراده و عزم و نیرومندی به ما می دهد كه بتوانیم به انفعالات خود حكومت و سیطره داشته باشیم در قرآن آیات بسیاری آمده كه روشن می كند ایمان در خدا همچون سپری در مقابل ترس است و اصولا مرض ترس را مطالعه می كند .
تفكر از دیدگاه قرآن : انسان به دو وظیفه ادراك حسی با حیوان اشتراك دارد اما از نظر داشتن عقل كه خدا به او عطا كرده است و قدرت اندیشیدن كه او را بر نگرش و تحقیق در اشیا و حوادث توانا می كند از جزئیات به كلیات می رساند و قدرت استباط نتایج را به او می دهد از حیوان متمایز می شود همین قدرت تفكر انسان است كه او را شایسته ی مكلف شدن به انجام عبادت ها و تحمل مسئولیت اختیار واراده قرار داده و در نتیجه او را سزاوار احراز مقام جانشینی خدا در روی زمین گردانیده است اطلاعاتی كه كودك در نخستین مرحله ی زندگی از طریق ادراك
حسی كسب می كند ماده اولیه ای را تشكیل می دهد كه بعدها در جریان تفكرش از آن كمك می گیرد زیرا او در آینده ی آن اطلاعات را به ذهنش باز می گرداند و در قصور می آورد و برخی را در كنار برخی دیگر قرار می دهد و با روش جدید طوری تنظیمشان می كند كه در اكتشاف اطلاعات تازه به او كمك می نماید و این اطلاعات تازه را كه انسان در جریان تفكر و اندیشیدن به دست می آورد به یگانگی اطلاعات سابقش می افزاید و انسان همواره به كار تنظیم اطلاعات قدیمی و اكتشاف اطلاعات و حقایق تازه می پردازد و این در واقع پایه و
اساس تكامل تحقیق علمی در حلال قرون مختلف تاریخ و همچنین علت پیشرفت مداومی است كه در علوم نظری – تطبیقی به وجود می آید خداوند متعال انسان را به تفكر در هستی نگرش در پدیده های مختلف آن و دقت و تامل در شگفتیهای آفرینش و استحكام نظام هستی تشویق كرده است همان طور كه به تحصیل علم و شناخت سنتها و قوانین الهی در تمام صحنه های مختلف علوم ترغیب كرده است و ما این دعوت به مشاهده و تفكر و بررسی و تجلیل علم او در موارد متعددی در قرآن كریم می بینیم : ( قل سیروا فی الارض فانظروا كیف بدالخلق …… )
ای رسول بگو به مردم كه در زمین سیر كنید و ببینید كه خدا چگونه نخست خلق را ایجاد كرده است ( سوره عنكبوت آیه 20 ) مراحل تفكر در حل مشكلات :
انسان در زندگی به مشكلات زیادی بر می خورد كه نیاز به حل آنها دارد و اصولا هر سوالی كه انسان با خود مطرح می كند و جوابش را نمی داند خود مشكلی به شمار می رود معمولا انسان در زندگی با موضعگیری های زیادی مواجه می شود كه به مشكل به حساب می آیند و این در وقتی است كه او هدفی مشخص دارد و برای تحقیق آن تلاش می كند اما راهی را كه به تحقق هدفش باشد نمی شناسد یا موانعی وجود دارد كه او را از رسیدن به هدف باز می دارد وقتی انسان درباره ی راه حلی برای مشكلی كه برایش پیش می آید می اندیشد معمولا همان مراحل مشخص را پشت سر می گذارد كه روان شناسان به بررسی و تحلیل آن پرداخته اند ما می توانیم مراحل تفكر را جهت حل مشكلات در موضوعات زیر خلاصه كنیم :
1- احساس وجود مشكل 2- جمع آوری مدارك پیرامون موضوع ( مشكل ) 3 – فرضیه سازی 4– ارزیابی فرضیه ها 5- اطمینان به صحت فرضیه خطاهای تفكر :
تفكر همواره در معرض اشتباه قرار دارد چون نگاهی عوامل باز دارنده ای متعرض جریان تفكر می شوند و آن را از راه راست منحرف می سازند و میان تفكر و وصول انسان به حقیقت مانع ایجاد می كنند و هر گاه موانع و باز دارنده های تفكر به طوری كه قادر به پذیرش نظریه ها و افكار تازه نمی باشد و انسان وقتی به این حالت برسد دیگر تفكر ارزش عظیم خود را در زندگی از دست می دهد و وظیفه ی طبیعی خود را در كار تشخیص حق و باطل و نیكی و بدی و كشف حقایق و كسب دانش و بالا تر بردن انسان در مدارج ترقی و كمال انجام نمی دهد . و وقتی نیروی تفكر انسان از كار باز ماند و دچار جهود شود انسان امتیاز اساسی خود را كه از حیوان جدایش می سازد از دست می دهد و مانند حیوان یا حتی گمراه تر از آن خواهد شد .
( ام تحسب ان اكثرهم یسمعون او یعلمون ان هم الا كالانعام بل هم هل اضل سبیلا ) یا پنداری كه اكثر این كافران حرفی می شنوند و یا فكر و تعقلی دارند ؟اینان در بی عقلی بی مانند چهارپا یانند بلكه نادانتر و گمراه ترندیادگیری در قرآن :
یكی از موهبت های خداوند متعال بر انسان علاوه بر اعطای نعمت اداراك حسی و تفكر این است كه به او نوعی استعداد فطری برای یادگیری و كسب معارف و علوم و مسئولیت زندگی در این جهان و در نتیجه سبب عمران و آبادانی آن می شود و به او امكان می دهد كه تواناییها و مهارتهای خویش را افزایش دهد تا به آنچه كه خداوند بنا به خواست خود برایش تضمین كرده است به مراحلی از رشد و كمال انسانی برسد .
منابع دانش : انسان علم یا معرفت را از دو منبع اصلی فرا می گیرد : منبع الهی ومنبع بشری این دو نوع علم مكمل یكدیگرند و اساسا بازگشتشان به خداوند متعال است كه انسان را آفرید و به او دستگاه ها و وسایلی برای ادارك و سبب دانش اعطا كرد منظور ما از علمی كه از منبع الهی صادر می شود همان علمی است كه مستقیما از جانب خدا از طریق وحی یا الهام یا رویایی صادق به ما می رسد و مقصود از علمی كه دارای منشا بشری است همان علمی است كه انسان آن ار از طریق مهارت های شخصی ، و تلاش مخصوص كه در زندگی ضمن كسب اطلاعات و مشاهدات و نیز كوششی كه برای حل مشكلات خویش می كند از طریق آزمایش و خطا یا از راه تربیت و آموزش والدین موسسات آموزش و یا از طریق بحث علمی فرا می گیرد .
شخصیت در قرآن : مردم معمولا به شخصیت از جهت تاثیری كه فرد در دیگران ایجاد می كند و یا مهمترین تاثیراتی كه در دیگران باقی می گذارد می نگرد و مثلا او را شخصی پرخاشگر یا مسالمت جو می داند اما روان شناسان به هنگام بررسی شخصیت به آن به عنوان مركز ساختمانها و عملیات روانی ثابت می نگرند كه سازمان دهنده ی مهارتهای فرد و موجب كنشها و واكنشها و
سیستمهای بدنی و روانی فرد است كه سرشت و فطرت ویژه ی او را در سازگاری با محیط مشخص می سازد بنابراین روان شناسان وقتی شخصیت را مورد مطالعه قرار می دهند به فرد به عنوان مجموعه ای كه دارای كنش و واكنش است می نگرند درست مانند یك مجموعه ی به هم پیوسته كه كلیه دیدگاه های جسمی و روانی آن در یكدیگر تاثیر و تاثر متقابل
دارند و رفتارها و واكنشهای فرد را طوری مشخص می كند كه او را از دیگران متمایز می سازد در قرآن توصیف شخصیت انسان و خصوصیات عمومی آن كه باعث تمایز انسان از دیگر مخلوقات خداوند است آمده است چنان كه برخی از مدل ها و نمونه های عمومی شخصیت انسان كه با برخی از ویژگی های اساسی مشخص هستند نیز وصف شده است این نمونه ها چنان عمومی و رایج هستند كه امروزه در جامعه ها و بطور كلی در جوامع بشری دیده می شوند در قرآن همچنین شخصیت بهنجار و ناهنجار و نیز عوامل سازنده ی بهنجاری و ناهنجاری شخصیت توصیف شده است برای درك دقیق و درست شخصیت انسان لازم است عوامل مختلف مشخص كننده ی شخصیت بدقت مورد مطالعه قرار گیرد .
روان شناسان معاصربه هنگام تحقیق پیرامون عوامل شخصیت ساز معمولا عوامل بیولوژیك اجتماعی و فرهنگی را مورد بررسی قرار می دهند و در بررسی عوامل بیولوژیك به مساله ی تاثیر و راثت و ساختمان بدنی و ماهیت ساختاری سیستم مغز و اعصاب و دستگاه غددی اهمیت می دهند و در تحقیق پیرامون تاثیر عوامل اجتماعی بر روی شخصیت به مطالعه ی مهارت های دوره ی كودكی بویژه در خانواده و روش رفتار والدین و نیز تاثیر فرهنگ های جنسی و طبقات مختلف مردم و موسسات گوناگون اجتماعی و گروه های رفیق و دوست بر
شخصیت فرد می پردازند بنابراین عوامل مشخص كننده ی شخصیت را می توان به دو گروه اصلی تقسیم كرد عوامل وداشتی یعنی عواملی كه از ساختمان طبیعی خود فرد منبعث می شود و عوامل محیطی یعنی عواملی كه از محیط اجتماعی فرهنگی خارج از وجود انسان نشات می گیرد روانشناسان به هنگام بحث درباره ی خصوصیات شخصیت منبعث از طبیعت ساختمان خود فرد تنها به مطالعه ی عوامل جسمی – بیولوژیك توجه می كنند و جنبه ی روانی انسان را به فراموشی می سپارند و از آن غافل می مانند و این البته موافق روش آنها در پژوهشهای علمی است روشهایی كه تنها موضوعاتی را كه مشاهده و كاوش آن در آزمایشگاه های علمی امكان پذیر است مورد تحقیق قرار می دهد به همین دلیل است كه روانشناسان جدید جنبه ی معنوی و تاثیر آن را بر روی شخصیت انسان مورد بررسی قرار نمی دهند البته عذر روان شناسانی كه در پژوهشهای خود از روش تجربی پیروی می كنند و
معترض جنبه ی انسان نمی شوند تا اندازه ای پذیرفته است زیرا نمی دانند چگونه افراد پژوهش علمی به روان انسان دست یابند اما ناتوانی آنان در رسیدن به جنبه ی معنوی انسان از طریق كاوش علمی باعث شود كه در هنگام كوشش برای درك شخصیت و علل رفتار او اعم از بهنجار و نابهنجار از این جنبه ی معنوی به طور كامل علت ورزند همین علت روان شناسان جنبه ی روحی در بررسی شخصیت انسان به وضوح منجر به قصور درك آنها از انسان در كوشش برای شناخت خصوصیات شخصیت بهنجار و نابهنجار و عدم دستیابی به روش ایده آل در درمانی اضطرابهای شخصیت شده است بدون شناخت ماهیت و حقیقت عوامل تعیین كننده ی شخصیت اعم از عوامل مادی و معنوی درك روشن و كامل شخصیت انسان امكان پذیر نیست اصولا اكتفا كردن به بررسی عوامل جسمی و بیولوژیك و نادیده گرفتن جنبه ی روانی انسانی طبیعتا تصویری مبهم و غیر دقیق از شخصیت به دست می دهد .
تعادل شخصیت :قبلا گفتیم كه مناسبترین راه حل مشكل تضاد میان جنبه های جسمانی و روانی انسان در واقع ایجاد هماهنگی میان آن دو است در این معنی كه انسان در زندگی به میانه روی و اعتدال و دوری از زیاده روی و افراط درارضای انگیره های جسمانی و روانی مستلزم باشد ایجاد هماهنگی میان نیازهای جسم و روح كاملا امكان پذیر است زیرا در اسلام نه رهبانیتی وجود دارد كه با ارضای انگیزه های جسمانی مخالف باشد ودر جهت سركوب آن عمل كند و نه نوعی ابا حدی مطلق كه انگیزه های جسمانی را به طور كامل ارضا كند اسلام خواهان هماهنگی انگیزه های جسم و روح در پیش گرفتن راه میانه ای است كه به ایجاد تعادل میان جنبه های مادی و معنوی انسان بینجامد قرآن به ضرورت تحقق این تعادل در شخصّیت انسان ، چنین اشاره می فرماید:
«وابتغ فیماء اتنك الله و الدار الاخره ولاتنس نصیبك من الدینا»« آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را جستجو كن به وبهره ات را از دنیا فراموش مكن ..» سوره ی قصص آیه 77»با برقراری تعادل میان جسم و روح ، ماهیت انسان به طور حقیقی و كامل متحقق می شود . این ماهیت كمال یافته را می توان در شخصّیت پیامبراسلام (ص) كه هم نیروی شاداب روحی وهم طراوات فزاینده جسمانی هردو را دارا بود ، مبتلور دید ، به طوری كه آن حضرت هم باصفا و خشوع كامل به عبادت حق می پرداخت و هم مانند دیگران به زندگی بشری خود ادامه می داد ودر حدود شرع از لذت های دنیوی نیز بهره می جست . به همین دلیل وجود مقدس آن حضرت نماینده ی یك انسان كامل و یك شخصّیت نمونه بود كه كلیه ی قوای
جسمی و روانی دراو متعادل شده بود . تعادل جسم وروح انسان ، نمایانگر توزان موجود در كل هستی است . زیرا خداوند متعال هر چیزی را در اندازه ی معّین ومیزان مشخص آفرید .مادر فصل اول آنجا كه درباره ی انگیزه های فطری بحث می كردیم ، به ایده ی تعادل حیاتی در بدن نیز به وظیفه ی انگیزه های فطری در نگه داشتن بدن در حالتی ثابت از تعادل كه برای حفظ ذات و بقای امری ضروری است اشاره كردیم ، اما باید توجّه داشت كه مسأله ای تعادل در انسان منحصر به تعادل بیولوژیك نیست، بلكه كل شخصّیت انسان ونیز تعادل جسم و روح را هم می دربرمی گیرد .
شخصّیت بهنجار : ازمطالب گذشته این مسأله روشن می شود كه شخصّیت بهنجار از نظر اسلام ، شخصیتی است كه جسم وروح در آن متعادل بوده باشد و نیازهای هر كدام ارضا شود . انسانی كه دارای شخصّیت بهنجار است ، به جسم و سلامت و نیرومندی آن اهمیت میدهد ونیازهای آن در حدودی كه شرع مقدس اجازه می دهد براورده می سازد و همزمان با آن به خدا ایمان می آورد . عبادات واموری را كه موجب رضایت خدا هستند انجام می دهد و از اعمالی كه موجب خشم خدا می شود اجتناب می كند . بنابراین از نظر فردی كه پیرو هوای نفس خویش باشد ، فردی نابهنجار است ونیز كسی كه خواسته های جسمانی خود را سركوب ومقهور می كند و با رهبانیتی افراطی و ریاضتی شدید باعث ضعف جسمی خود می شود و تنها به ارضای نیازهای و تمایلات معنوی می پردازد ، شخصی نابهنجار است . زیرا این گونه گرایشهای افراطی وتفریطی با طبیعت و فطرت انسان مخالف ومتضاد است . به همین دلیل هیچ كدام از این دو گرایش ، به شكل گیری و تحقق ماهیت حقیقی انسان نمی انجامد چنان كه او را به كمال حقیقی شخصّیتی نیز نمی رساند .
انواع شخصّیت در قرآن: اندیشمندان در طول تاریخ ، وروانشناسان در قرن حاضر كوشیده اند ،وجوه تشابه و تفاوت شخصّیتهای مردم را بررسی كنند آنان مردم را از نظر شخصّیت به چند نوع تقسیم كرده اند كه هر نوع گروه مشخصی ازخصوصّیات یا نشانه های متمایز كننده ای در بردارد . برخی ،مردم را براساس خصوصّیات جسمانی آنها ، به انواع مختلفی تقسیم كرده اند ومعتقد كسانی كه زیر گروه یكی از انواع جسمانی شخصّیت قرار می گیرند، در خصوصّیات روانی نیز شبیه یكدیگرند .گروهی دیگر ، مردم را براساس تشابه به خصوصّیات روانی آنان به انواع روانی تقسیم كرده اند .
تقسیم مردم از نظر شخصّیت به انواع مختلف، كه هر نوع آن شامل افراد دارنده ی خصوصّیاتی مشابه باشد، درواقع كوششی است برای توصیف مردم و تفسیر رفتار آنها، مثلاً وقتی قایل به انتساب فلان فرد به فلان نوع شخصّیت شویم خواهیم توانست خود او را توصیف ورفتارش را تفسیر كنیم چنان كه نوع رفتاری نیز كه احتمالاً در موارد مشخصی در آینده از او سر خواهد زد قابل پیش بینی خواهد بود .
قرآن مردم رابر اساس عقیده ، به سه نوع تقسیم كرده است : مومنان كافران ومنافقان ، هریك از این انواع سه گانه ، خصوصّیات اصلی وعمومی ویژه ی خود را دارد كه از دو نوع دیگر جدایش می سازد . از آن جا كه قرآن كتاب عقیده وهدایت است ، این گونه تقسیم بندی مردم ، با اهداف ان نیز هماهنگی دارد . از طرف دیگر ، این تقسیم بندی نشان دهنده ی اهمیت عقیده در ساختار شخصّیت انسان وتشخیص خصوصّیات متمایز كننده ی او است و نیز رفتار انسان را به شكلی خاص ومشخص كه موجب متمایز او از دیگران شود ، جهت می
دهد این تقسیم بندی همچنین نشان می دهد كه عامل مومنان ، كافران ومنافقان اشاره می كند.مثلاً در بسیاری از موارد به مردم دارای این سه نوع شخصّیت یعنی مومنان،كافران ومنافقان اشاره می كند. مثلاً درآغاز سوره ی بقره مؤمنان را در (2-5) ، كافران را در دو آیه ی (6-7) ومنافقان را در 13 آیه ی (8-20) ذكر می كند در سوره های دیگری نیز به آنها اشاره می كند . علاوه بر این برای هریك نیز ، سوره ای اختصاص داده و نام آنها را بر ان سوره نهاده است . سوره های «مومنون » «كافرون» «منافقون» قرآن برای هریك از این شخصّیت های سه گانه خصوصّیات و علائم ویژه ای ذكر می كند كه به واسطه ی آن از دونوع دیگر متمایز می شود.
تعریف شخصّیت شخصّیت ترجمه ی Personaity انگلیسی است كه ازكلمه Personal لاتین گرفته شده است و آن نقابی بود كه بازیگران تئاتر به صورت خود می گذاشتند تا چهره ای كه می خواستند نمایش دهند بهتر به اجرا در آورند. از آنجا كه معمولاً آنچه به نظر دیگران می رسد ظاهر افراداست وباطن و شخصّیت واقعی آنان این وجه سیاق از كلمه شخصّیت از Personalty به معنی نقاب چندان شگفت آور نیست . به طور كلی منظور از شخصّیت وحدتی است كه از صفات ظاهری و انگیزه های نهانی به وجود آمده است .به عبارتی دیگر ساختمان موجوددر رفتار واعمال و عقاید و نظرات استعدادها وتوانائیها تمام كه جمع می شوند وبه صورت یك كل در می آیند وشخصّیت فرد را شكل می دهند . از شخصّیت تعاریف و طبقه بندیهای متعدد
شده است كه هریك به جنبه ی خاصی از شخصّیت توجّه دارد. به عبارتی دیگر می توان شخصّیت راجع انرژیهای فیزیكی و معنوی فرد و طریق به خصوصی دانست كه فرد درمقابل عوامل خارجی عكس العمل نشان می دهد و فكر و عمل می كند. شخصّیت ازدو عامل تشكیل می یابد : یكی مواج یا طبع و دیگر روحیه یاكاراكتر «r characte » عامل اول بستگی به شرایط وخصوصّیات فیزیكی شخصی دارد كه از پدر و مادر به ارث می برد . عامل دیگر از راه یادگیری وتعلیم وتربیت حاصل می شود وبه طور كلی فرهنگی است كه فرد در آن بار آمده و زندگی می كند. در موقع توصیف افراد معمولاً از كلماتی نظیر ،گرفته آرام – محافظه كار –آزاد منش – كم رو- معاشرتی استفاده می كنیم این عناوین نمونه داری از كوشش انسان جهت طبقه بندی همنوعان خود می باشند .
گاه یك آزمون درون گرا، برون گرا را به عده ای از افراد كه روی اصل خاصی انتخاب شده اند بدهیم اكثریت آنان نمره ای در حد وسط درون گرایی و برون گرایی به دست می آورند . این قیبل افراد میام گرا نامیده می شوند . در تقسیم بندی یونگ برون گرا كسی است كه تمایل به جهان خارج را دارد ودرون گرا فردی است كه متوجّه درون خویش است . ارزشیابی شخصّیت:
در زندگی اجتماعی اغلب نیازمندیم كه شخصّیت افراد را بسنجیم و ارزیابی كنیم در سازمانهای تجاری و صنعتی اغلب لازم است قبل از استخدام كارمندان اطلاع دقیقی درباره ی مثلاً هوش ومیزان كارآیی و تحمل شخصّیت آنان به دست آورد . دانشگاه ها ومؤسسات فرهنگی تربیتی كه همراه با آزمون معلومات داوطلبان علاقمند شخصّیت آنان را نیز بیازمانید .وسایل سنجش شخصّیت در موارد دیگر نیز سودمند واقع می شوند از جمله در مدارس برای یافتن مشكلات روانی كودكان به منظور كمك كردن به آنان در مراكز فرهنگی تربیتی مثل آموزش و پرورش برای یافتن مشكلات روانی معلمان به منظور كمك كردن به خودآنها برای موفقیت وپیشرفت در حل مشكل وكارشان آزمون شخصّیتی در محافل وپژوهشهای علمی نیز فراوان به كار می روند .
راههای سنجش شخصّیت : برای سنجش شخصّیت سه روش معمول است :1- روش كلی : كه شخصّیت ها را به صورت یك واحد كمی مورد تحقیق قرار می دهند.2-روشی كه باتست های روان شناسی برون فكی شخصّیت را می سنجد . 3- این روش شخصّیت را مجموعاً صفات مختلف فرض می كنند . البته این سه روش به هیچ وجه باهم متمایز نیستند و می توان برای شناختن شخصّیت از هر سه استفاده كرد.تعریف خلاّقیت :
خلاّقیت واژه ای است بسیار مهم و ارائه تعریفی دقیق از آن امری است بس دشوار واقعیت این است كه تاكنون محققان و روان شناسان مختلف به جای ارائه تعریف جامعی از خلاّقیت بیشتر سعی داشته اند تصویری از ویژگی های افراد خلاّق ترسیم نمایند لذا ارائه تعریفی جامع و مانع از خلاّقیت كه همه ی ابعاد و واكنشهای آن را شامل گردد . اگر غیر ممكن نباشد فوق العاده مشكل است . از خلاّقیت تعاریف مختلف و متعددی به عمل آمده است : به نظر ابراهام مزالو : خلاّقیت از روان ناهوشیار سرچشمه می گیرد ; ایده های جدید است كه یا آنچه در حال حاضر وجود دارد كاملاً متفاوت است . «همچنین ورنون خلاّقیت را چنین تعریف می كند : خلاّقیت توانایی فرد برای تولید ایده ها ، نظریه ها ، بینش ها یا اشیایی جدید و
بدیع و بازسازی علمی زیبا شناسی تكنولوژی واجتماعی با ارزش محسوب میگردد . « تعاریف دیگری مبتنی برفرآیند خلاّقیت است مانند مدنیك (1962) ، از نظر او خلاّقیت عبارت است از شكل دادن عناصر متداعی به صورت تركیبات تازه ای كه با الزامات خاصی مطابق است یا به شكلی مفید است. هرچه عناصر تركیب غیر مشابه باشند. فرآیند حل كردن خلاّق تر خواهد بود.به نظر روان شناسان خلاّقیت بسیار پیچیده تر از آن است كه مردم عامی فكر می كنند وبنابراین در این قسمت از بحث به بیان مؤلفه های شاخص خلاّقیت اشاره می كنیم : – خلاّقیت یك فرآیند است نه یك نتیجه ومحصول
– خلاّقیت فرآیندی است یا جهت دار ، برای نفع شخص یا برای نفع گروه اجتماعی . – خلاّقیت به تولید چند تازه ، متفاوت وبی نظیر منجر می شود اعم از اینكه آن چیز كلامی یا غیر كلامی ، واقعی و یا اتنزاعی باشد .– خلاقیت از تفكر و اگرا ناشی می شود در حالیكه همرنگی و حل مساله روزانه از تفكر همگرا ناشی می شود . – خلاّقیت یكی از راههای تفكر است و مترداف هوش نیست كه توانایی ذهنی را در بر میگیرد .– توانایی خلق كردن به تحصل معلومات قابل قبول بستگی دارد.– خلاّقیت شكلی از تخیل كنترل شده است كه به نوعی پیشرفت می انجامد .اهمیت خلاّقیت :
محقیق معقتدند همهی انسانها در كودكی از استعداد خلاّق برخور دارند. لكن فقدان محیط مناسب و بی توجّهی و عدم تقویت این توانایی، مانع به ظهور آن می گردد . برای هر جامعه ای وجود افراد خلاّق ضروری است . زیرا جوامع در دوره ای انتقال و تغییر، نیاز مبرمی به راه حل های مفید برای مسائل حال و آینده خود دارند . شعاری نژاد در كتاب روان شناسی رشد خودمی نویسید : ارزش خلاّقیت برای علمه مردم در تولیداتی است كه براین نفع مردم فراهم می كند و موجب پیشرفت جامعه می شود. در صورتیكه برای شخص خلاّق ، ارزشی لذتی دارد . كه از خلاّقیت ناشی می شود و رضایت خاطر او را تامین می كند . همچنین خلاّقیت در رشد وتكامل شخصّیت شخص خلاّق موثر است. مثلاً جوانی خلاّق انجام میدهد ومورد مربیانش قرار می گیرد. طبعاً احساس خلاّقیت مبحث مهمی از تفاوتهای فردی به شمار می آید . بانگاهی به تاریخ گذشته در می یایبم كه جهان ما بدست افراد معدودی كه در تفكر خود جهش های خلاّقی به پیش داشته اند ، تغییراتی بنیادی كرده است.
امروزه ی همه اندیشمندان ومحققان متعقدند كه اساس قدرت انسان ناشی از خلاّقیت اوست پس می توان گفت : تاریخ تمدن ثبت توانایی خلاّق بشر است،چنین است كه تورنس معتقد است : ایجاد هر فرصت برای هر جامعه به مقوله مرگ و زندگی است.تورنس می گوید : ما برای بقا نیازمندیم قدرت خلاّق انسانها را توسعه داده ومورد استفاده قرار دهیم .وی همچنین خلاّقیت را مهمترین اسحله ای آدمی می داند كه با آن می تواند فشارهای روحی را كه به سبب زندگی روزانه و امور غیر منتظره پیش می آید از بین ببرد.امروزه روان شناسان ، جامعه شناسان و سایر دانشمندان ارزش واهمیت خلاّقیت را برای فرد و جامعه شناخته اند و روی آن تاكید می روزند .زیرا همگی به این واقعیت رسیده اندومعتقد شده اند كه علم وهنر و تكنولوژی مدیون و محصول فرآیند خلاّقیت آدمی هستند و بین آنها فرآیند خلاّقیت تقریباً همبستگی وجود دارد. اما با این وجود این هنوز اهمیت خلاّقیت در جامعه ی ما مخصوصاً درمدارس ومراكز آموزش عالی، ناشناخته است و این ناشناختگی احتمالاً به دلیل های زیر می باشد:
1-خلاّقیت را با نبوغ یكی می گیرند و آن را مورثی می دانندمردم معمولاً براین باورند كه خلاّقیت یك«جرقه الهی » است كه نوابغ ذاتاً دارند. 2-این عقیده سنتی كه تنها عده ی معدودی خلاّقیت دارند و تحقیقات علمی باید موضوعاتی را در برگیرند كه در اكثر مردم موثرند نه چند نفر خلاّق.
3- استدلال شده است كه اشخاص سخت كوش شایسته و باكفایت و یا برخور دار از هوش برتر وسابقه پیشرفت از اشخاص خلاّق، در زندگی موفق هستند.4- این باور سنتی كه اشخاص خلاّق از لحاظ جنسی نامناسب هستند واین معنا كه مردان خلاّق غالبا زن صفت و زنان خلاّق غالباً مرد صفت می باشد باوری نادرست است .5- مطالعه وسنجش خلاّقیت بسیار دشوار است . اكنون با وجود رواج روز افزون تحقیق درباره ی خصایص آدمی مانند هوش ، شخصّیت ، یا توانایی مكانیكی هنوز دانشمندان به تحقیق درباره ی خلاّقیت چندان رغبت نشان نمی دهند.
فرآیند خلاّقیت : مطالب دیگری كه توجّه روان شناسان را به خود جلب كرده است این است كه اندیشه ی خلاّق چگونه زاده می شود؟ آیا خلاّقیت مراحل قابل تشخیص دارد؟ چه روایدی باید تحقق یابد تااندیشه های خلق ظاهر شود؟
بنا به گفته ی افراد خلاّق ، به نظر می رسد كه خلاّقیت شامل مراحل خاصی است كه افراد خلاّق باید آن را طی كنند و این مراحل درباره ی كارهای علمی وهنری بسیار مشابه است. شرح تفصیلی این مراحل را می توان در كتاب گثیرلی (1952) یا در خلاصه ای مفیدی كه توسط هوراث و گیلهام (1981) تهیه شده است مطالعه كرد.در این خلاصه فرآیندخلاّقیت به گامهای حساسی تجزیه وتحلیلی شده است:
1- كه گفته ی افراد خلاّق ، مشخصه ی تفكر خلاّق در آنان مكالمه ای درونی است . فروید و دیگران گفته اند كه این مكامله خیالی را بین خود و یك خود «دیگر » به عنوان كرده اند : آن فرد یا هر چیز «دیگری » كه باشد به فرآیند خلاّقی كه در جریان است كمك می كند.
2- در بسیاری از موارد دو یك حالت نیمه هوشیار و رؤیا مانند، شبیه خالق كه بین خواب و بیداری به انسان دست می دهد یا هنگامی كه انسان بدون وجود احساس یا حضور ذهن به كاری اشتغال دارد ، به پیشنهادی بسیاری دست یافته اند.اما تلاش آگاهانه به منظور افزایش خلاّقیت از راه ایجاد حالتهای نیمه هوشیار به وسیله دار و ظاهراً كار ساز نیست .3- گاهی متفكران چنین گفته اند كه درمراحل ابتدایی، یعنی هنگامی كه اندیشه ها در حال شكل گیری هستند، آنها از به كار بردن واژه ها ومنطق متعارف اجتناب می ورزند و درعوض به تخیلات و انتظارهای مبهم رو می آورند و پس اندیشه های خود را در غالب كلمات می ریزند.
ادامه خواندن تحقيق در مورد خلقت انسان از نظر قرآن
نوشته تحقيق در مورد خلقت انسان از نظر قرآن اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.