nx دارای 65 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
چكیده :هدف از تحقیق حاضر مقایسه افسردگی در بین نوجوانان ورزشكار و غیر ورزشكار 18 ساله شهر ابهر است كه فرضیه های عنوان شده در تحقیق حاضر عبارتست از از اینكه بین ورزش و افسردگی رابطه وجود دارد و همین طور جوانان ورزشكار و غیر ورزشكار از لحاظ افسردگی دارای تفاوت هستند كه جامعه مورد مطالعه جوانان ورزشكار و غیر ورزشكار ابهر كه در حدود 100 نفر بعنوان نمونه انتخاب گردیده كه انتخاب نمونه بصورت تصادفی بوده است كه جهت آزمون از آزمون افسردگی یك
دارای 21 سئوال 4 گزینه ای است بر روی آزمودنیها اجرا گردیده است . جهت آزمون فرضیه ها از ارزش آماری t و متغییر مستقل استفاده گردیده كه نتایج بدست آمده نشان می دهد كه بین جوانان ورزشكار و غیر ورزشكار ا لحاظ افسردگی تفاوت وجود دارد و سطح ذهنی دارای آن برابر 5 % است.
فصل اول كلیات تحقیق
مقدمهدر زندگی همه ی ما روز هایی وجود دارند كه همه چیز را سیاه می بینم و هیچ چیز شادی ما را بر نمی انگیزد و هیچ امیدی به موفقعیت نداریم .بد خلق و غمگین هستیم و احساس تنهایی ، خلأ نا امیدی و گنهكاری بر ما چیره می شود و اضطراب ما را فرا می گیرد همه ما با چنین حالتها و احساسهایی كه اغلب پس از شكست ها یا فقدا نها و یا حتی بدون دلیل آشكار به وجود می آیند ،كم و بیش آشنا هستیم و با آنها با موفعقیت بیش وكم ، مقابله می كنیم . اما انچه موجب می شود تا چنین احساسهایی به صورت اختلال های روانی درآیند نوع و تعداد نشانه های،شدت و طول مدت و هم چنین حدی است كه به جریان بهنجار زندگی روزمره آسیب می رسانند در قلمره زندگی بهنجار و در زمینه تجربه آسیب شناختی ، این احساس ها و شیوه دریافت آنها را با مفهوم افسردگی مرتبط ساخته اند .از زمانی كه بقراط نخستین نظریه علت شناختی افسردگی را با عنوان عارضه سودا ارائه كرد فرضیه های متعددی درباره ی مبنای افسردگی مطرح شده اند و
كوشش های فراوانی برای درمانگری آن انجام داده اند معادل اصطلاح سودا در زبان یونانی ،اصطلاح مالیخولیا ست كه امروزه نوع خاصی از افسردگی را مشخص می كند .بدرغم پایدار ماندن مفهوم مالیخولیا در خلال قرون ،همواه معانی مبهم و متفاوتی به آن نسبت داده شده است كه با معنای كنونی مالیخولیا كه عبارت است از ختلال عمیق خلقی و بر اساس غمگینی مرضی مشخص می شود متفاوت بوده است در قرن 19 مؤلفان دو گروه هذیانهایی كه «تك جنونی »نامیده میشوند «هذیانهای جزی غمگینی » «با مالیخولیایی هذیانی»را متمایز كردند و در وهله بعد مفاهیم جنون
ادواری (فالزه) وجنون دو شكلی ( با یارژه)به منظور متمایز كردن افسردگی های راجعه كه در تناوب با حالات شادی نا آرام بودند ،ظاهر شدند و سپس بیماری اخیر توسط كرپلین «روان گستسگی–
آشفتگی افسردگی »نامیده شد ، اما حالت افسردگی این روان گستسگی ،انواع دیگر افسردگیها را پوشش نمیدهد و فقط می توان آنرا به عنوان یك زیر گروه افسردگیها در نظر گرفت ، بنا بر این باید گفت كه اصطلاح افسردگی از چنین چارچوبی فراتر می رود وهله غمگینی و كاهش تنود روانی كه رفتار و زندگی فرد را زیر تأثیر می گیرد متمایز كند . ( دادستان -1382- صفحه269 )
بیان مسئله گرچه غمگینی معادل افسردگی نیست اما بی ترید افسردگی شامل حالت غمگینی است كه بر زندگی روزمره فعالیت و ارزشیابی خود ، قضاوت و كنشهای ابتدایی مانند خواب و اشتها اثر می گذارد .غمگینی میتواند واكنشی نسبت به یك دیدار رنج آور باشد و هنگامی مرضی محسوب می شود كه از لحاظ شدت و طول مدت با در نظر گرفتن اهمیت این رویداد ، جنبه افراطی پیدا كند و به خصوص وقتی بدون علت ظاهری آشكار شود ، بنا بر این غمگینی افراطی یا بدون علت موجه در چارچوب افسردگی قرار می گیرد و وجود عوامل آمادگی و آسیب پذیری فردی را القا می كند این عوامل میتواند ژنیتكی روان شناختی –وزیست شناختی یا محیطی باشند و در اغلب موارد با هم
در تنیدگی آنها مواجه هستیم افسردگی در اقشار مختلف كودك ونوجوانان و ورزشكار و غیر ورزشكار می تواند وجود داشته باشد كه بر حسب ویژگی های هر فرد این افسردگی می تواند كم یا زیاد باشد كه مسأله مورد تحقیق در این پژوهش مقایسه افسردگی در بین افرادی كه ورزش می كنند با افرادی كه ورزش نمی كنند است .سؤال مسئلهآیا افسردگی در بین جوانان غیر ورزشكار بیشتر از جوانان ورزشكار است؟اصطلاح افسردگی در بزرگسالان و كودكان دارای معنای مشابهی نیست و همین مورد در بین قشرهای مختلف مانند جوانانی كه ورزش می كنند و به نوعی ورزشكار هستندو جوانانی كه ورزش نمی كنند و به نوعی ورزشكار نیستند تحول مفهوم افسردگی دربین افراد ورزشكار به وضوح دیده می شود و این كه حتی پس از بازشناشی و پذیرش واقعیت بالینی این مفهوم نظریه هایی بیان شده كه شخص می كند استفاده بهینه از وقت و به كار بردن اوقات فراغت به نحوه احسن و حتی تمایل به ورزش كاهی باعث از بین رفتن ناراحتی های روانی بخصوص افسردگی می شود و تمایل افراد به ورزش می تواند راهی به سوی سلامت روانی فرد باشد . كه امید است با تحقیقات انجام شده در این رابطه میزان افسردگی را در جوانان خود كاهش دهیم و تمایل آنها را به ورزش و ورزش كردن بیشتر كنیم تا به این وسیله بتوانیم میزان افسردگی را در این گروه سنی حساس كاهش دهیم.اهداف تحقیق هدف از تحقیق حاضر برسی مقایسه افسردگی در بین جوانان ورزشكار و غیر ورزشكار شهر ابهر است . و این كه تمایل به ورزش و ورزشكار بودن افسردگی را در جوانان كاهش می دهد یا نه هیچ تفاوتی از لحاظ افسردگی در بین ورزشكاران و غیر ورزشكاران وجود ندارد؟
فرضیه های تحقیقافسردگی در بین جوانان غیر ورزشكار بیشتر از جوانان ورزشكار است.متغییرهای تحقیق افسردگی = متغییرهای وابستهجوانان ورزشكار و جوانان غیر ورزشكار = متغییر مستقل در دو گروهتعاریف عملیاتی واژ ها و مفاهیمافسردگی :عبارتند از گوشه گیری و انزوا – احساس حقارت – كم شدن اشتها – گریه كردن كه اینها یك حالت روانی در فرد است كه به مرور زمان یا یك دفعه به سراغ آدمی می آید و تمام این حالت در انسان باعث تمایل به خود كشی در مرحله آخر می شود و بالاخره عبارتند ازغره ای است كه آزمودنی از آزمون افسردگی بك بدست آورده است.جوانان ورزشكار: عبارتند از جوانانی كه به ورزش اشتغال دارند و برای گذراندن اوقات فراغ
ت خود در رشته های ورزشی مشغول ورزش هستند.جوانان غیر ورزشكار به جوانانی گفته می شود كه اصلا” به ورزش علاقه ندارند و در ساعت بیكاری خود هم حتی ورزش نمی كنند.
فصل دومپیشینه و ادبیات تحقیق
اختلالهای افسردگی و آشفتگی – افسردگی :در زندگی همه ی ما روز هایی وجود دارند كه همه چیز را سیاه می بینم و هیچ چیز شادی ما را بر نمی انگیزد و هیچ امیدی به موفقعیت نداریم .بد خلق و غمگین هستیم و احساس تنهایی ، خلأ نا امیدی و گنهكاری بر ما چیره می شود و اضطراب ما را فرا می گیرد همه ما با چنین حالتها و احساسهایی كه اغلب پس از شكست ها یا فقدا نها و یا حتی بدون دلیل آشكار به وجود می آیند ،كم و بیش آشنا هستیم و با آنها با موفعقیت بیش وكم ، مقابله می كنیم . اما انچه موجب می شود تا چنین احساسهایی به صورت اختلال های روانی درآیند نوع و تعداد نشانه های،شدت و طول مدت و هم چنین حدی است كه به جریان بهنجار زندگی روزمره آسیب می رسانند در قلمره زندگی بهنجار و در زمینه تجربه آسیب شناختی ، این احساس ها و شیوه دریافت آنها را با مفهوم افسردگی مرتبط ساخته اند .از زمانی كه بقراط نخستین نظریه علت شناختی افسردگی را با عنوان عارضه سودا ارائه كرد فرضیه های متعددی درباره ی مبنای افسردگی مطرح شده اند و كوشش های فراوانی برای درمانگری آن انجام داده اند معادل اصطلاح سودا در زبان یونانی ،اصطلاح مالیخولیا ست كه امروزه نوع خاصی از افسردگی را مشخص می كند .بدرغم پایدار ماندن مفهوم مالیخولیا در خلال قرون ،همواه معانی مبهم و متفاوتی به آن نسبت داده شده است كه با معنای كنونی مالیخولیا كه عبارت است از ختلال عمیق خلقی و بر اساس غمگینی مرضی مشخص می شود متفاوت بوده است در قرن 19 مؤلفان دو گروه هذیانهایی كه «تك جنونی »نامیده میشوند «هذیانهای جزی غمگینی » «با مالیخولیایی هذیانی»را متمایز كردند و در وهله بعد مفاهیم جنون ادواری (فالزه) وجنون دو شكلی ( با یارژه)به منظور متمایز كردن افسردگی های راجعه كه در تناوب با حالات شادی نا آرام بودند ،ظاهر شدند و سپس بیماری اخیر توسط كرپلین «روان گستسگی– آشفتگی افسردگی »نامیده شد ، اما حالت افسردگی این روان گستسگی ،انواع دیگر افسردگیها را پوشش نمیدهد و فقط می توان آنرا به عنوان یك زیر گروه افسردگیها در نظر گرفت ، بنا بر این باید گفت كه اصطلاح افسردگی از چنین چارچوبی فراتر می رود وهله غمگینی و كاهش تنود روانی كه رفتار و زندگی فرد را زیر تأثیر می گیرد متمایز كند .گرچه غمگینی معادل افسردگی نیست اما بی ترید افسردگی شامل حالت غمگینی است كه بر زندگی روزمره فعالیت و ارزشیابی خود ، قضاوت و كنشهای ابتدایی مانند خواب و اشتها اثر می گذارد .غمگینی میتواند واكنشی نسبت به یك دیدار رنج آور باشد و هنگامی مرضی محسوب می شود كه از لحاظ شدت و طول مدت با در نظر گرفتن اهمیت این رویداد ، جنبه افراطی پیدا كند
و به خصوص وقتی بدون علت ظاهری آشكار شود ، بنا بر این غمگینی افراطی یا بدون علت موجه در چارچوب افسردگی قرار می گیرد و وجود عوامل آمادگی و آسیب پذیری فردی را القا می كند این عوامل میتواند ژنیتكی روان شناختی –وزیست شناختی یا محیطی باشند و در اغلب موارد با هم در تنیدگی آنها مواجه هستیم .اصطلاح افسردگی در بزرگسالان و كودكان دارای معنای مشابهی نیست . افسردگی كودكانه نیز محتوای مشابهی ندارد و بر حسب سنین مختلف ، نشان دهنده تجربه های متفاوتی است: در حالی كه پاره ای از مؤلفان افسردگی را به منزله وهله بهنجاری از تحول دانسته اند ، پاره ای دیگر، آن را به عنوان پدیده مرضی تلقی كردن وگروهی نیز اعتقاد به واقعیت بالینی آن نداشته اند.نكته كه بر اساس بررسی فرایند تحول مفهوم افسردگی در كودك آشكار می شود اینست كه حتی پیش از باز شناسی و پذیرش واقعیت بالینی این مفهوم، نظریه های متعددی درباره آن ارائه شده اند و در نتیجه با كمیابی وافر جدول بالینی، حداقل به شكلی كه برای بزرگسالان تداركمی شود ، كه فراوانی چشم گیر مرجعهای نظری در این قلمرو مواجه هستیم.بدین ترتیب، به رغم آنكه در حال حاضر ، مفهوم افسردگی در كودك پذیرفته شده است اما معنا و نشانه شناسی آن از دیدگاه مؤلفان مختلف بسیار متفاوت است و حتی در مورد مسأله ساده ای مانند درجه فراوانی افسردگی ، اختلاف نظریه های گسترده ای وجود دارند . در خلال این فصل كوشش خواهیم كرد تا با در نظر گرفتن دیدگاه های مختلف دلایل عدم تجانس چارچوب بالینی را ارائه دهیم.2تعریف افسردگی ارائه تعریف افسردگی آسان نیست ، طبقه بندی آن باز هم مشكل تر است و پیشنهاد طرحی علت شناختی كه بتواند مورد پذیرش همه متخصصان و پژوهش گران قرار گیرد ،غیر ممكن به نظر می رسد . در سطوری كه در پی می ایند به برخی تعاریف عمده افسردگی اشاره می كنیم:– در معنای محدود پزشكی ،افسردگی به منزله یك بیماری خلق وخو یا اختلال كنش خلق وخو است .– درسطح معمول بالینی ،افسردگی نشانگانی است كه تحت سلطه خلق افسرده است وبر اساس بین لفظی ویا غیر لفظی عواطف غمگین ،اضطرابی ویا حالت های برانگیختگی نشان داده می شود .– افت گذرا یا دوام دار تنود عصبی –روانی كه به صورت یك مؤلفه بدنی (سر دردهای ،خستگی پذیری ،بی اشتها یی ،بیخوابی ،یبوست ،كاهش فشار خون و جز آن )ویك مؤلفه روانی (احساس به پایان رسیدن نیرو،كهتری ،نا توانمندی ،غمگینی وجز آن )نمایان می شود .– سقوط غیر قابل توجیه تنود حیاتی : این حالت در قلمرو بدنی با خستگی دائم آشكار می شود ، در قلمرو شناختی به صورت پراكندگی دقت مشكل كوشش فكری و در قلمرو عاطفی به شكل حالت ما لیخولیا كه با هوشیاری فرد نسبت به نا توانمندی واكنش همراه است ،متجلی می شود .– حالت روانی نا خوش كه با دلزدگی ،یأس و خستگی پذیری مشخص می شود و در بیشتر مواقع با اضطرابی كم وبیش شدید همراه است .در یك جمع بندی كلی متوجه می شویم كه مفهوم افسردگی به گونه متفاوت به كار رفته است :– به منظور مشخص كردن احساسهای بهنجار غمگینی ، یأس ، نا امیدی و جز آن ،و بروز آنها به عنوان نشانه یك اختلال؛– به منظور توصیف اختصاری یك نشانگان كه شامل نشانه های عاطفی ، شناختی ، حركتی ،فیژیولویكی و غدد مترشحه است؛– برای مشخص كردن اختلالهای افسردهوار در چارچوب اختلالات روانی كه دارای پاره ای از علل و گونه ای از تحول هستند و به پاره ای از درمانگریها پاسخ می دهند.آشكارا مشاهده می شود كه تعریف های مختلف افسردگی به نشانه های بسیار متنوعی اشاره دارند كه می توانند به گونه های مختلف با یكدیگر تركیب شوند و گاهی بازشناسی افسردگی از خلال این تركیب ها بسیار مشكل است ؛بخصوص اگر جنبه پنهان داشته باشد و یا جلوه های درونی به خود گیرد .اما به هر حال این نكته را می توان پذیرفت كه افسردگی در عین حال با نشانه های روانی و جسمانی همراه است و نشانه های جسمانی گاهی چنان بر جدول بالینی سایه می افكنند كه مانع بازشناسی افسردگی می شوند .3شكل گیری افسردگی در جریان تحوّلنشانه شناسی افسردگی در خلال تحول متغیر است .این تغییر پذیری از یكسو به عوامل تحول وابسته است و از سوی دیگر ، بر نا همگراییهای گسترده دیدگاههای متخصصان.درسطوری كه در پی آیند به بررسی این نشانه شناسی بر اساس دو محور توصیفی و زمانی خواهیم پرداخت.3-1) افسردگی های دوره اول كودكیالف)نكات كلیكشفـ«افسردگی اتكایی»د رنوزاد (اشپیتز ،1946)از دو زاویه ،یكی از برهه های مهم تاریخ روانپزشكی و روانشناسی مرضی محسوب می شود .این مفهوم همراه با توصیف مفهوم «درخود ماندگی» زودرس(كارنر، 1943)از سویی به استحكام منابع روانپزشكی كودككه تا آن زمان بسیار سست و شكننده بود منتهی شد و قلمرو مشاهدات بالینی و درمانگری های خاص و گسترده ای را در برابر آن گشود و از سوی دیگر ،بر اساس بر انگیختن پرسشهایی مانند چگونكی روابط مفهوم افسردگی اتكایی با حالات افسردگی كه بعد ها و بخصوص در خلأل بزرگسالی متجلی می شود به منزله یكی از مفاهیم بنیادی آسیب شناسی روانی به معنای اعم ،قلمدادگشت .واز این زاویه ،می توان گفت كه بین ماههای نخستین زندگی و جریان بعدی آن پیوندی را به وجود آورد .از زمان اشپیتر تاكنون ،شناخت ما از حالتهای افسرده وار نوزاد ،بخصوص در زمینه شكلهای پنهان یا فاقد صراحت كافی و همچنین شرایط علت شناختی آنها مانند تأثیر افسردگی های مادرانه ،پیشرفتهای شایانی كرده است .ب) افسردگی نوزاد به منزله یك واقعیت شایع بالینی گرچه افسردگی های پنهان یا فاقد صراحت كافی آشكارا فراوانتر ند با این حال باید براین نكته تأكید شود كه افسردگی اتكایی ،آنچنان كه به طور معمول پنداشته می شود ،در چهار چوب بالینی نا درست نیست .1افسردگی اتكایی
جدول بالینی افسردگی اتكایی نوزاد كه توسط اشپیتز توصیف شده است از زاویه نشانه شناسی صریح، شرایط بروز آن در نوزاد 6تا 18ماهه ای كه ناگهان از مادرش جدا می شودو همچنین از زاویه فرایند تحول اختلالات ، بی تردید دقیق ترین چارچوب تشخیصی را فراهم آورده است.با این حال باید متذكر شد كه آنافرویدو بر لینگهام(به نقل از مازه،1988) نیز بر اساس مشاهدات خود در خلال آخرین جنگ بین الملل د رشیر خوارگاههامستد ،بر شدت واكنشهای نا امیدانهكودكان خردسالی كه در جریان بمبارانهای شهر لندن از مادران خود جدا شده بودند ،تأكید فراوان داشته اند.مع هذا آنچه به گونه ای بسیار جالب توسط اشپیتیز توصیف شده ،در واقع حالتی است كه «مشابه جدول بالینی افسردگی بزرگسالان است» .به عبارت دیگر با یك حالت خمودگی گسترده همراه با امتنع از تماس یا بی تفاوتی نیست به اطرافیان هستیم كه بتدریج چند هفته پس از یك وهله ناله و زاری ،درآویختن و چسبیدن به بزرگسال و سپس اعتراض و فریاد بروز میكند .روان بی اشتهایی همراه با كاهش وزن و بی خوابی نیز مشخص كنند این جدول بالینی است كه اشپیتز در چارچوب آن ،چند نكته اصلی مانند توقف تحول، واپس روی اكتسابهای حركتی و عقلی ، و حساسیت مفرط نسبت به عفونت ها را نیز قرار می دهد.نكته مهم اینست كه این داده ها از مشاهدات اشپیتز درباره نوزادانی به دست آمده اند كه در شیرخوارگاهی وابسته به یك موسسه اصلاح و تربیت زنان جوان بزهكار به سر می بردند .این نوزادان كه سن آنها بیش از شش ماه بوده است ،حداقل،«پس از شش ماه روابط خوب با مادر» از حضور وی محروم شده و نتوانسته بودند «در جانشینهای مادرانه ای كه با آن عرضه شده بود،به روابطی كه برایشان رضایت بخش باشد » دست یابند. بنابراین با یك حالت «محرومیت مادرانه» یعنی حالتی واكنشی كه ناشی از فقدان رابطه با مادر و از دست دادن وی به منزله یك«تكیه گاه»است، مواجه هستیم و از این جاست كه اشپیتز اصطلاح افسردگی اتكایی را برای توصیف این حالت ابداع كرده است.اگر قبل از یك دوره بحرانی كه بین پایان ماه سوم و ماه پنجم جدایی قرار دارد ، مادر به كودك بازگردانده شود و یا امكان دستیابی به جانشینی قابل قبول برای كودك فراهم آید ، افسردگی به سرعت از بین می رود ، البته كودك نسبت به جدایی های احتمالی بعدی حساستر خواهد شد .در غیر اینصورت ، یك حالت رنجوری بیش از پیش مضطرب كننده در سطح جسمانی (همراه با مرگ احتمالی به خصوص به دلایل عفونی) و در سطح روانی (تشدید تأخیر روانی – حركتی، بیحالی و سستی ) گسترش می یابد و عواقب جبرن ناپذیری را درپی دارد .این حالت با آنچه اشپیتز با اصطلاح«بیمارستان زدگی» مشخص می كند ، مطابقت می كند .2تصریحای جدید در قلمرو نشانه شناسی افسردگی زودرس گرچه توصیفهای سنتی كه در سطور پیشین مطرح شدند هنوز ارزش خود را حفظ كرده اند اما در دهه های اخیر ،مؤلفان توانسته اند بر اساس توصیف گونه های بالینی دیگر ، به نشانه شناسی افسردگی زودرس ظرافت وغنای بیشتری ببخشند.شیوه های بیان نشانه شناختی می توانند به صورت اختلالهای رفتار غذایی و بویژه روان بی اشتهایی و نشخوارگری ، توقف رشد ، تأخیر تحول روانی – حركتی و همچنین بروز رفتارهایی كه با عادات پیشین نوزاد متفاوتند. آشكار شود و تنها بایك ارزشیابی عمیق بالینی ، به خصوص در قلم
بازیافت .• بی حالتی خلقیكندی افسرده وار كه همواره به درجات متفاوت وجود دارد ، رفتار یكنواختی را ایجاد می كند كه با تنوع و تحرك رفتار نوزاد بهنجار متضاد است و بر اساس بی حالتی چهره ، وقفه تحرك بدنی ، كاهش نو آوریهای روانی –حركتی و تضعیف پاسخ حركتی نسبت به محركها و خواسته های برونی متمایز می شود .و افزون بر این نشانه ها ، با گرایش به تكرار كه در سطح نخست نشانه شناسی افسرده وار قرار دارد، مواجه می شویم.• فقر تعاملی –كناره گیری مشاهده نوزاد افسرده در موقعیت های تعاملی ، سكوت و نزول ابتكارها و پاسخ به محركهای محیط را آشكار می كند . بررسی فیلم هایی كه چگونگی تعامل نوزاد افسرده را نشان میدهد و مقایسه شیو ه های ارتباطی وی در وهله افسردگی را برجسته می سازد. افزایش سردرگمی و یأس اطرافیان در برابر بی تفاوتی نوزاد نیز به تشدید واكنش های وی می انجامد . جدا از دگر گونی هایی كه در سطح مبادله های بدنی و یا صوتی كودك افسرده ایجاد می شوند، تغییرات بسیار مهمی نیز در سطح نگاه رخ می دهند : نگاه این كودكان ، سرد، خشك و ثابت است؛ هنگامی كه بزرگسال به آنها نزدیك می شود و یا آنها را در آغوش می گیرد سر خود را بر می گردانند و از تماس چشمی اجتناب می كنند و حالت «مراقبت » ظاهری با كندی حركتی و بدنی آنها متناقض است.
3افسردگیهای زودرس دیگر در سطوری كه در پی می آیند به موقعیتهای بالینی دیگری كه به وجود آورنده افسردگی زودرس هستند ،اشاره خواهیم كرد .• افسردگی های ناش از محرومیت های جزئی و افسردگی مادرانه نخست باید بر این نكته تأكید كرد كه پاره ای از افسردگی های زودرس در شرایطی متجلی می شوند كه با شرایط بروز افسردگی اتكایی متفاوت است .بدین معنا كه گاهی بدون وقوع جدای بین مادر و نوزاد،كودك با محرومیت مادرانه مواجه می شود كه می تواند ناشی از در اختیار نبودن مادر به دلایل متفاوت باشد :مانند از سر گیری فعالیت حرفه ای ،مشكلات خانوادگی و یا كاهش سرمایه گذاری مادربرنوزاد ،محرومیت هایی كه می توانند به بروز حالت افسردگی در وی منجر شوند .تاثیر افسردگی مادر در بروز حالت افسردگی در كودك خرد سال نیز عامل مهم دیگر ى است كه مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است . اما افسردگی مادر را نمی توان فقط به افسردگی های كه دارای نشانه های بالینی آشكارند محدود كرد بلكه باید گفت كه افسردگی های واكنشی (مانند افسردگی به علت مرگ یكی از نزدیكان یا قطع یك رابطه عاطفی معنا دار )،افسردگی
های ناشی از نا كامی و سرخوردگی در زندگی شخصی یا حرفه ای ،افسردگی های ناشی از تولد یك نوزاد معلول و جز آن نیز می توانند به ایجاد كمبود ، فقدان ،غمزدگی ، كاهش تدریجی تماس و فعل پذیری كودك خورد سال منجر شوند .پژوهشهای متعددی چگونگی تعامل بین مادر افسرده و نوزاد را بررسی كرده اند پاره ای پژوهشگران ،مسأله را از دیدگاه تجربی مورد نظر قرار داده اند و بر جنبه های رفتاری این تعامل ها متمركز شده اند .پاره ای دیگر از محققان ، تعاملهای مادر افسرده و فرزند وی را بر اساس مشاهداتشان در چهارچوب بالینی ، توصیف كرده اند .اما به رغم روش های پژوهشی متفاوتی كه در این تحقیقات به كار رفته اند ،می توان سه روی آورد كلی را متمایز كرد :– بررسی توصیفی فرزندان والدین افسرده ؛– بررسی مقایسه ای فرزندان والدین افسرده و فرزندان والدینی كه ازسلامت روانی برخورداربوده ان– و بررسی تحول كودكانی كه مادران آنها در جریان بارداری یا بلافاصله پس از وضع حمل ،دچار افسردگی شده اند .بررسیهای گروه نخست به طور عمده بر مطالعه فرزندان والدینی كه دچار «اختلال آشفتگی – افسردگی » بوده اند متمركز است . (مك ،و همكاران 1980؛كانرز ؛1979).آنچه از مجموعه این تحقیقات حاصل شده این است كه اختلال افسردگی یا حالتهایی كه میتواند به منزله ،معادلهای افسرده وار تلقی شوند ،با فراوانی چشمگیری در فرزندان این بیناران مشاهده می شوند . بی تردید تفسیر این نتایج مشكل است ،زیرا باید هم سهم تعیین كننده های ژنتیك در اختلال آشفتگی –افسردگی وهم سهم دگرگونیهاییكه بر اساس این بیماری در محیط خانوادگی ایجاد می شوند ،مورد نظر قرار گیرند .تحقیقات گروه دوم یعنی تحقیقات كه وضعیت روانی فرزندان والدین افسرده و فرزندان والدینی را كه از سلامت روانی برخودارند ،مقایسه كرده اند ،به طیف وسیعی از اختلال های روانی در كودكان گروه نخست ،ئست یافته اند :– اختلال های تحول شناسی (كوهلر،1977)؛– اختلال های سازشی (كه لر 1986)؛– اختلال های رفتاری (راتر ودیگران 1984؛كوپر ،1977)؛– اختلال هایی كه بیشتر جنبه مرضی دارند مانند افسردگی ،و اضطراب و جز آن (وایسمن ،1984؛كه لر ،1986 ) .– به رغم احتیاطهایی كه در مقایسه این تحقیقات بسیار متفاوت باید رعایت شوند ،می توان به تجانس گسترده نتایج آنها اشاره كرد :اختلال های روانی (صرف نظر از ماهیت بیماری )در فرزندان والدین افسره به طور معنادار بیشتر است وچنین كودكانی ،گروهی راتشكیل می دهند كه در معرض خطر ابتلا به اختلال های روانی قراردارند .
گروه سوم پژوهشها به بررسی چگونگی تحول (در خلال چندین سال ) نوزادانی پرداخته است كه مادران آنها در جریان بارداری یا پس از آن دچار افسردگی شده اند .از مجموعه این پژوهشها (قدسیان 1984؛ول كایند،1980ودیگران) می توان نكات زیر زا استخراج كرد :– افسردگی مادر در اختلال های رفتار ى كودك مؤثر است .– به نظر می رسد كه كودك در وهله ای از زند گی خود نسبت به افسردگی مادر حساسیت بیشتری نشان می دهد . این وهله از نظر مؤلفان اخیر از حد ماه چهاردهم زندگی شروع می شود و تا حد ماه بیست و هفتم ادامه می یابد البته درباره طیف سنی این وهله حساس بین مؤلفان اتفاق نظر وجود ندارد. – بررسیها نشان می دهند كه افسردگی مادر اغلب قبل از چهاردهمین ماه زندگی كودك آغاز می شود ، اما آثار آن از حد چهاردهم در زندگی وی نمایان می گردد. – و بلاخره ، افسردگی ماه چهاردهم ممكن است با تأخیر در كودك آشكار شود و بروز آن تا حد ماه چهل و دوم زندگی وی به تأخیر افتد . در یك جمع بندی كلی می توان گفت كه اغلب افسردگی های مادرانه دارای صراحت كافی نیستند و در زیر نقاب ضعف روانی و شكوه و شكایتهای جسمانی پنهان می شوند اما فقر تعامل و كاهش تعادل عاطفی ناشی از كمبود هایی می شوند كه در صورت تداوم ،تحول كودك را در معرض خطر می دهند .• نشانه های افسردگی ناشی از پاره ای از عارضه های جسمانی و مشكلات پیش- تولدی به نظر می رسد در پاره ای از مورد ،شرایط جسمانی به گونه های متفاوت ،در كناره گیری ،كاهش فعالیت و غمگینی ظاهر نقش دارند .به عنوان مثال می توان از عارضه های ایجاد كننده درد جسمانی ،اختلالهای غذایی ،مشكلات پیش – تولدی و پاره ای از بیماری های عفونی نام برد .در این قلمرو ،از یكسو می توان به مشاهدات بادوال (به نقل از مازه ،1988) درباه فراوانی حالت افسرده گونه در نوزادان بستری شده در بیمارستان به علت سوءتغذیه پروتئین – كالری و یا كمبود وخیم آهن ، اشاره كرد .و خاطر نشان ساخت كه رفع كمبود های خاص نوزاد ،بهبود رفتار كلی وی را در پی دارد . از سوی دیگر باید گفت كه تعداد فزاینده ای از متخصصان بالینی بر این باورند كه آنچه از تحول بهنجار نوزادی كه مشكل پیش – تولدی دارند ،به عمل می آورد بیش از آنكه نارسا ییهای جسمانی باشد .مشكلات هیجانی و بخصوص افسردگی است .در این زمینه می توان فرضیه تأثیر اختلال های زودرس در تعامل مادر – نوزاد را عنوان كرد .به عبارت دیگر ،كم – كنشی بسیاری از نوزادان همراه با بی حالتی چهره ه كاهش صوتی سازی و رغبت نسبت به دیگری ،موجب سرماخوردگی مادر می شود ، احساس ناتوانی و مادر «بد » بودن را در وی ایجاد می كند و به سرما یه زدایی از نوزاد و یا سرما یه گذاری تعارضی در وی می انجامد .
3-2افسردگی در خلال دوره های دوم و سوم كودكی در توصیف بالینی این افسردگی ها می توان چهار گروه از تظاهرات را متمایز كرد. (آژوریا گرا ،1982)
ادامه خواندن مقاله در مورد مقايسه افسردگي در بين جوانان 18ساله ورزشكار و غير ورزشكار
نوشته مقاله در مورد مقايسه افسردگي در بين جوانان 18ساله ورزشكار و غير ورزشكار اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.