Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all 46175 articles
Browse latest View live

مقاله رويکردهاي مختلف در مفهوم سازي اخلاق با تاکيد بر کاربرد آنها در پرورش اخلاقي

$
0
0
 nx دارای 43 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : چکیده:در این مقاله سه رویکرد اساسی در مفهوم سازی اخلاقی شامل «رویکرد توافق ذهنی»،«رویکرد پیامدگرایی»و«رویکرد اخلاق مبتنی بر مراقبت» از نظر کاربرد آنها در پرورش اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته است. تقسیم بندی سه گانه فوق که توسط هاینز (1998) مطرح گردیده می تواند به عنوان جمع بندی دیدگاه های مختلف در مفهوم سازی اخلاقی تلقی گردد که پیش تر تحت عناوین اخلاق «ذهنی» در مقابل اخلاق «عینی» یا اخلاق «صفات» در مقابل اخلاق «اصول» مطرح شده بود. دیدگاه تقسیم بندی سه گانه هاینز دارای ویژگی خاصی است که در آن، این سه دیدگاه علیرغم تفاوتهای مفهومی در موضوع «پرورش اخلاقی» با یکدیگر همپوشانی زیادی دارند. موضوعی که محور مقاله حاضر را تشکیل داده و طی آن استلزامات مربوط به پرورش اخلاقی این دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته و در پایان نتیجه گیری شده است که «اخلاق فضیلت مدار» با «اخلاق اصول» در پرورش اخلاقی تعارض ذاتی ندارد و این اخلاق «پیامد مدار» است که به نوعی در مقابل اخلاق «اصول» و «قاعده مدار» قرار دارد.واژه های کلیدی: رویکرد، مفهوم سازی، اخلاق، تربیت اخلاقی مقدمه : تربیت اخلاقی از دیرباز مورد توجه فیلسوفان ، معلمین و والدین قرار داشته است هدف پرورش اخلاقی بار آوردن شهروندانی است که علاوه بر برخورداری از هوش و ذکاوت ، افرادی با فضیلت و آراسته به خصائل نیکوی انسانی باشند . اهمیت این موضوع تا آن پایه است که برخی از صاحبنظران تعلیم و تربیت را اقدامی اخلاقی دانسته و هدف آن را فراهم آوردن شرایطی جهت بهزیستی و خوشبختی نسل های آینده می دانند . (نلر ،1971).[1] برخی دیگر از صاحبنظران نیز اظهار نظر می کنند که مربیان به صورت اجتباب ناپذیر با امر تربیت و پرورش اخلاقی روبرو می گردند ، بویژه اگر به طبیعت برنامه های آموزش اخلاقی توجه شود ، که عمدتاً به صورت ناگفته ، و « ناخواسته » و پنهان عمل می نماید (اسناری ، 1992 ). [2] از طرف دیگر شیوه ها و روش های پرورش اخلاقی نیز مطلبی است که هنوز در میان مربیان و دانشمندان علوم تربیتی و اجتماعی به صورت « مناقشه بر انگیز » مانده و اجماع نظر قطعی پیرامون آن بوجود نیامده است چنین وضعیتی عمدتاً به دلیل ظرافت و حساسیت امر آموزش اخلاق است که دست اند ر کاران و مربیان را به وادی احتیاط می کشاند . در این مقاله سعی شده است که بعد از بیان مفاهیم کلی مربوط به اخلاق و پرورش اخلاق سه رویکرد عمده در پرورش اخلاقی ، شامل رویکرد « توافق ذهنی » ، رویکرد « پیامد گرایی » و رویکرد « مراقبت » به عنوان سه رویکرد نظری اساسی در وضعیت حاضر با توجه به خاستکاه های ریشه های آن و استلزامات تربیتی هریک مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته و در پایان به جمع بندی و نتیجه گیری از این رویکردها به ویژه از منظر تربیت اخلاقی « قاعده مدار » و «فضیلت مدار » و امکان آشتی و توافق این دو رویکرد پرداخته است . مفاهیم اخلاق و پرورش اخلاقی در نوشته ها و مطالعات اخلاق همواره به دو اصطلاح برخورد می کنیم : یکی « علم اخلاق » و دیگری اصل اخلاقی یا « اخلاقیات » این دو مفهوم از یکدیگر متمایزند و لازم است از نظر مفهومی از یکدیگر تفکیک گردند . معمولاً « اخلاق » بیشر به جنبه های خصوصی زندگانی افراد از قبیل قواعد ، اصول و عادات شخصی اطلاق می گردد ، به عبارتی در اخلاق بیشتر جنبه های فردی زندگانی مورد نظر است و از این نظر گاه به عنوان مثال روان شناسان به مطالعه « تحول اخلاقی » در افراد علاقه دارند . اما علم اخلاق ، از قلمرو مطالعات فلسفی است و منظور از آن مطالعه فلسفی در باب اخلاق ، مبادی اخلاق و متافیزیک اخلاق می باشد . این حوزه یکی از قلمروهای پیچیده مطالعات فلسفی به حساب می آید به گفته «استریک » و «ترناسکی » (1993 ) ، فیلسوفان در ادوار مختلف به منظور روشنگری واژه های اخلاقی در این خصوص تلاش فراوان کرده اند ، به عنوان مثال بحث و بررسی پیرامون واژه های « درست » و « نادرست » یکی از مباحث پایه ای اخلاق در طول زمانهای مختلف در میان فلاسفه مطرح بوده است . [3]ماهیت سوالات اخلاقی به گونه ای است که پاسخگویی به آنها مستلزم گزینش و انتخاب گزینه ای از میان گزینه هاست . به عبارتی اگر در تصمیمات اخلاقی « گزینه » ای در میان نباشد و موقعیت معما گونه ای مطرح نباشد ، چنین موقعیتی را اخلاقی نمی نامند ، با نظر به این ویژگی اعمال و تصمیمات اخلاقی است گه گفته می شود کردار اخلاقی انتخاب بهترین گزینه از میان گزینه های مختلف است . بدین ترتیب مشخص می شود که اخلاق با کردار ها و امور روز مره که دارای بار ارزشی است سرو کار دارد ، لیکن علم اخلاق ، اصول و مبادی اخلاقی را از منظر فلسفی مورد مطالعه قرار می دهد و خود شاخه ای از فلسفه می باشد . علم اخلاق مباحثی پیرامون «چیستی اخلاق » و مبادی متافیزیکی آن را مطرح می کند که تحت عنوان « فرا اخلاق » نامیده می شود . « رویکردهای پرورش اخلاقی » برخی از مولفین بر اساس نظرگاه سنتی اخلاق را به « ذهنی » و « عینی » تقسیم می کنند . برخی دیگر بر مبنای تقسیم بندی دیگری به دو دیدگاه اخلاق « ارسطوئی » و اخلاق « کانتی » اشاره می کنند . به عنوان مثال ریکئور (1992 ) در تمایز بین دو مفهوم « اتیکز » و « هنجار اخلاقی » ریشه اتیک را درسنت ارسطویی و خاستگاه هنجار اخلاقی را به کانت نسبت می دهد. [4]افراد دیگری همچون بک (1994 ) و نوزیک (2001 ) نیز در یک تقسیم بندی در مورد نظر گاههای اخلاقی عمده دیدگاه پیامدگرایی را در برابر وظیفه گروی مطرح می نماید . [5و6] نوآم ورن (1999 ) شش مفهوم از اخلاق و پرورش اخلاقی به ترتیب شامل : 1 – مفهوم غایت گرا ، 2 – مفموم حقوقی یا قانونی ، 3 – مفهوم خود شکوفائی 4- مفهوم روند کاری 5 – مفهوم شهودی 6 – مفهوم رومانتیک از اخلاق ارائه می دهد که در هر کدام یک مفهوم محوری مورد تأکید قرار میگیرد ، اخلاق غایت گرا در پی خوشبختی و سعادت انسانهاست . ، در مفهوم حقوقی یا قانونی ، اخلاق بر مبنای ارتباط بین حق و تکلیف استوار است ، در مفهوم خود شکوفایی تاکید بر مفهوم « خود و خصوصیات و فضائل فردی است » در اخلاق روند کاری دو بعد اخلاق ، نخست جنبه عقلانی (آزادی ) و دیگری جنبه گزینش و انتخاب (حالت داوطلبانه ) اخلاق در تصمیم گیری های اخلاقی مورد نظر است . در مفهوم شهودی به درک ارزشها و اصول بدون واسطه و مستقیم تاکید می گردد و در نهایت مفهوم رومانتیک (خیالپردازانه ) ، عامل همرنگی اجتماعی و مطابقت رفتار کودک با ساختارهای اجتماعی را مورد انتقاد قرار می دهد . [7]شش دیدگاه فوق به طور کلی ذیل دو عنوان اصلی « اخلاق گروی » و « وظیفه گروی » نیز تقسیم بندی می گردد که در دیدگاه وظیفه گروی تاکید بر بعد بیرونی و کارکرد اجتماعی اخلاق است در حالی که در دیدگاه اخلاق گروی توجه بیشتر به جنبه درونی اخلاق است که خود بازتابی از قلمرو شخصی به حساب می آید . دیدگاههای غایت انگارانه ، خود شکوفا یی و رومانتیک جز نظریات اخلاق گروانه بشمار می روند در حالی که دیدگاههای حقوقی ، روند کاری و شهودی جز نظریات اخلاق وظیفه گروانه به شمار می روند . برخی از مولفان از جمله هاینز دیدگاه سه گانه ای از اخلاق و پرورش اخلاقی ارائه داده است که می تواند نوعی جمع بندی و نتیجه گیری از تمام دیدگاههای اخلاقی بشمار آمده و کاربرد عینی تری در برنامه های پرورش اخلاقی داشته باشد . [8] در شکل زیر این الگو نمایش داده شده است . رویکرد همسانی (توافق ذهنی ) – الگوی ذهنی اخلاق « الگوی پیاژه ای » و « نو کانتی »از اخلاق که توسط « لارنس کولبرگ » ارائه گردیده است ، نمونه بارزی از این رویکرد اخلاقی است . در نظریه کولبرگ دو ویژگی اصلی متمایز است : یک اینکه اخلاق از نظر مفهومی و علی بر اساس اصل تقابل استوار است و دوم اینکه « معرفت شناسی ساخت گرا » بر آن حاکم است . در این نوع معرفت شناسی دانش و شناخت درتعامل با واقعیت های طبیعی و فیزیکی شکل می گیرد . علی رغم انتقادات وارده بر این دیدگاه که توسط افرادی چون توماس (2002 ) و سیگال (2001 ) مطرح شده است و عمدتاً بر این نکته تاکید می کنند که این الگوی اخلاقی « خود بنیاد » می باشد که در آن فرد قواعد و طرحواره های ذهنی خود را به جهان بیرون فرافکنی می کند و به جنبه های فرهنگی و اجتماعی توجه کمتری می شود . [9و10]، معلمان با این رویکرد اخلاقی به خوبی آشنا هستند ، بیشتر به این خاطر که در برنامه های درسی کشورهای مختلف به آن توجه ویژه ای شده است . انتقاد دیگر بر این دیدگاه از زاویه دیگری نیز وارد شده است و آن اینکه صرفاً با تکیه بر قواعد کلی ذهنی همواره نمی توان یک حکم کلی صادر کرد که در تمام موقعیت ها کاربرد داشته باشد ، به عبارتی موقعیت های عینی مربوط به حیات اخلاقی فراتر از شمار ی مفهوم پردازی های انتزاعی است ، به طور کلی در این دیدگاه نوعی رویکرد درونی و یا درونگرایانه به اخلاق دیده می شود که بر اساس قواعد و اصل های عقلانی شکل می گیرد . ویژگی تحول اخلاقی در این دیدگاه آن است که جنبه تحولی دارد و به تدریج از عینی و انضمای به طرف ذهنی و انتزاعی پیش می رود و اندیشه اخلاقی فرد متاثر از ساخت های شناختی آنان است . در این رویکرد قضاوت اخلاقی بهترین شاخص رشد اخلاقی به حساب می آید که در بیشتر مواردمی تواند پیش بینی کننده و تعیین کننده رفتارهای اخلاقی فرد در آینده باشد . انتقاد اصلی وارد به این دیدگاه تاکید بیش از حد آن بر منطق و عقلانیت و اصل ها و قاعده های ذهنی است ، به ویژه از آن لحاظ که این امر باعث نادیده انگاشتن شرایط حقیقی بروز و ظهور رفتارهای اخلاقی گردیده و جنبه های هیجانی و عاطفی اخلاق را نادیده می انگارد . انتقادهایی از این دست که به نوعی محدودیت های نظریه اخلاق توافق ذهنی را گوشزد می کرد ، باعث گردید در حوزه پرورش اخلاقی ، رویکرد « پیامد گرایی » پابه عرصه بگذارد ، که بر خلاف رویکرد توافق ذهنی به جنبه های عینی و نتایج و پیامدهای کردارهای اخلاقی تاکید می ورزد . در این رویکرد به « عینیت » در برابر « ذهنیت » مورد نظر در توافق ذهنی تاکید می گردد . « پیامدگرایی » الگوی عینی اخلاق نظام هماهنگ و سازگار اخلاقی که در الگوی اخلاقی توافق ذهنی مورد تاکید بود در تبیین رشد و تحول اخلاقی و به ویژه پرورش اخلاقی با مشکلات و محدودیت هایی روبرو گردید . گودل (1985) خاطر نشان می سازد نظام منطق صوری که رویکرد توافق ذهنی سخت بدان پای بند بود ، نظامی است دوری و خود بنیاد که در آن سیستمی از آرمانهای ذهنی فراهم آمده است که به احتمال زیاد ارتباط مستقیم با فعالیت های عینی و روزمره اخلاقی ندارد . (بوردیو 1977 و تالمین 1986 ). [12و11] به اعتقاد منتقدان ، اخلاق اگر صرفاً مجموعه ای از قواعد ، ایده ها و تصورات ذهنی باشد ، معلوم نیست زمانی که اصول ناشی از آن تصورات با یکدیگر در تعارض قرار می گیرند ، چگونه باید عمل نمود . به عبارتی مشکلات و مسائل روز مره اخلاقی با ایجاد نظام هماهنگی از قواعد و اصول و صرفاً با تکیه بر ساخت های انتزاعی ذهنی حل نمی شوند . در مقابل ، پیامد گرایی در تبیین اخلاق نوعی توافق بین الاذهانی را مطرح می کند و در همین راستا همانند « سودگروان » بر جنبه های عینی و قابل اندازه گیری اخلاق تاکید می نماید . دیدگاه پیامدگرایی ، دیدگاهی است « غایت انگارانه» از آن جهت که نقطه عزیمت رفتارهای اخلاقی را بر مبنای هدف و غایت فعل اخلاقی قرار می دهد ، در حالی که در دیدگاه ، توافق ذهنی ، اخلاق از اصول و قواعد ذهنی سر چشمه می گیرد . [13] این دیدگاه مورد استقبال شمار زیادی از معلمین و مربیان قرار گرفته است . به عنوان مثال (کیربی و همکاران، 1992 ) { 14 } و رابین بارو (1991) در انتقاد از دیدگاه اخلاقی « سودگروی » بر رویکرد (پیامدگرایی تاکید ورزیده و بر آن صحه گذاشته اند . { 15 } و پیتر سینگر (1983 ) نیز در معرفی دیدگاه اخلاقی خود به پیامدها و نتایج کردارهای اخلاقی توجه زیادی نشان داده است . { 16 } سودگروی اخلاقی به زبان ساده بیان می دارد که هر عمل اخلاقی لزوماً باید پیامدهای مفیدی برای افراد داشته باشد . به عبارتی فراهم ساختن بالاترین خوشی برای بیشترین افراد ، معیار اخلاقی بودن یک رفتار است . به همین قیاس هر عملی که نتایج زیانباری ایجاد نماید ، غیر اخلاقی قلمداد می گردد به ااین جهت این دیدگاه را «عینیت گرا » نامیده اند . در دیدگاه عینی اعتقاد بر این است که فرد در تصمیم گیری های اخلاقی خود به سنجش پیامدهای حاصل از کردارهای اخلاقی می پردازد . و این سنجش و ارزیابی حتی گاهی ممکن است به زیر پا گذاشتن برخی از قاعده های اخلاقی منجر گردد ، در حالی که در الگوی توافق ذهنی ، قاعده های اخلاقی اصل های تخلف ناپذیر و تغییر ناپذیر تلقی می گردند . برای نمونه از دیدگاه توافق ذهنی ، شخصی که به سطح « خود مختاری اخلاقی » نائل می گردد ، کردارهای اخلاقی خود را کاملاً منطبق با اصول جهانشمول اخلاقی قرار می دهد – به گفته کانت در پی اجرای « فرمان » های اخلاقی است – با چنین عملی مشکلات اخلاقی قابل حل است در صورتی که دیدگاه عینی و پیامدگرایانه معتقد است ک همسانی و توافق ذهنی قادر به حل مشکلات اخلاقی واقعی نیست عمدتاً به این علت که قادر نیست ، رفتارهای اخلاقی افراد را در موقعیت های آینده پیش بینی نماید ، و این در صورتی است که در نظرگاه عینی دقیقاً به سنجش پیامدهای رفتارهای اخلاقی پرداخته شده و پیامدهای مثبت و منفی رفتارها مورد ارزیابی قرار می گیرند ، بنابراین بر حسب نتایجی که رفتارهای اخلاقی به بار می آورند ، می توان به پیش بینی رفتار اخلاقی افراد مبادرت ورزید . بوردیو (1977 ) خاطر نشان می کند ، دیدگاه پیامدگرایی برای اینکه دچار کاهش گرایی و تجربه گرایی بیش از حد نگردد ، نیازمند نظامی از قواعد نظری و منسجم می باشد ، در غیر این صورت تکیه صرف به پیامد های رفتار که در قالب شعار بیشترین خوشی برای تعداد بیشتری از افراد نمی تواند اساس و پایه مناسبی را برای رفتارهای اخلاقی فراهم نماید . [11] البته باید توجه کرد که رویکرد عینی و رویکرد ذهنی اخلاق کاملاً متضاد هم نیستند چنانچه لیپمن (1985) این دو رویکرد را با یکدیگر تا حدی سازگار می داند وی گفته است : « شخصی که بر اساس اصول جهانشمول اخلاقی عمل می کند ، در واقع در پی تجویز قاعده ای همگانی برای تمام انسانهاست ، قاعده ای که هرکس باید بر مبنای آن عمل نماید ، افراد دیگری نیز همچون کلاین برگر (1982 ) ، نظر مشابهی دارند ، وی توجه خود را از نظام سلسله مراتبی کولبرگ به جانب مفهومی از اخلاق جلب می نماید که خود آن را « قضاوت اخلاقی مناسب » می نامد ، بدین معنا که تاکیدش بر پیامدهای سودمند رفتارهای اخلاقی در شرایط و موقعیت های گوناگون است در دیدگاه کلاین برگر الگوی ذهنی و عینی مورد تعدیل قرار می گیرد تا به یکدیگر نزدیکتر شوند . [17]تلفیق و تعدیل این دو دیدگاه بیش از هر چیز در تعلیم و تربیت اخلاقی می تواند نتیجه بخش باشد ، بدین معنا که ضمن تاکید بر عامل « رشد شخصی » ، اخلاق در شرایط واقعی زندگی و با توجه به جنبه های عاطفی و هیجانی آن نیز مورد تاکید قرار می گیرد در این راستا سیمون ویل ‌(1951، ص 19) مدتها پیش نوشته بود : ;.شمار زیادی از واکنش های روز مره که به وجدان اخلاقی نسبت داده می شود ، در واقع شامل دانش ها ، عادات ، تصورات و احساساتی هستند ک به صورت شهودی در آدمی دریافت می شوند ، وجدان اخلاقی صرفاً امری عقلانی و منطقی نیست که فقط از عقل ناشی شده باشد ، شاگردان باید احساسات اخلاقی خود را تقویت نمایند و راههای آگاهی از احساسات سایر دانش آموزان را یاد بگیرند . این شاگردان پیش از آنکه به ارزیابی منطقی کردارهای اخلاقی بپردازند و دقیقاً بخواهند بدانند که چه کاری راانجام می دهند،احساس اخلاقی آنان کارخود راکرده وآنان را واداربه عمل اخلاقی کرده است .[18] رویکرد اخلاقی مبتنی بر « مراقبت » – – کارکرد مسئولیت اخلاقی نظام مراقبت اخلاقی یااخلاق مبتنی بر مراقبت که توسط « گیلیگان » (1995) مطرح گردید ،به نوعی در مقابل دو نظام اخلاقی جامع و بزرگ – اخلاق وظیفه گروی کانت و اخلاق سودگروی بنتام – قرار دارد . در مفهوم سازی گیلیگان از اخلاق بر خلاف دو نظام پیشین یعنی نظام توافق ذهنی که بر «عقلانیت » تاکید و نظام اخلاقی پیامد گرایی که بر « عدالت » پا فشاری می نماید ، مسئولیت اخلاقی و نگرانی نسبت به مراقبت شوندگان ، اساس اخلاق را تشکیل می دهد . وی می گوید : اخلاق مبتنی بر مراقبت که تاکید زیادی بر مفهوم مسئولیت اخلاقی دارد با نظام اخلاقی کلبرگ که تمرکزش بر مفهوم های « درست » و « نادرست » است تفاوت دارد ( گیلیگان ، 1982 )[19]در این دیدگاه حساسیت اخلاقی و نگرانی نسبت به سرنوشت دیگران محور و کانون اصلی اخلاق بشمار می رود . یکی دیگر از پیشروان نظریه مراقبت اخلاقی « نل نادنیگز » است که در صورت بندی اخلاق مبتنی بر مراقبت نقش زیادی داشته است . این رویکرد به دلیل توجه مثبت در دهه های اخیر بر روی موضوع « پرورش اخلاقی » و مناسبت بیشتر آن با این موضوع ،مورد توجه محافل تربیتی قرار گرفته است . ریشه های فلسفی این رویکرد به دیدگاه طبیعت گرایی عمل گرا » و نهضت « برابر خواهی زن و مرد » بر می گردد .در پرورش اخلاقی نیز علاوه بر روش « رشدی- شناختی » و « تربیت منش » از این دیدگاه شیوه های دیگری مورد توجه قرار می گیرد . یکی از دلایل رشد و گسترش چنین دیدگاهی در تبیین اخلاق ، انتقاد این دیدگاه بر محوریت ویژگی های مردانه در داستانهای تحول اخلاقی کولبرگ می باشد در این زمینه گیلیگان به تحلیل پاسخ های زنان و مردان به داستانها ومعماهای اخلاقی پرداخته و تفاوتهای کیفی پاسخ دهندگان زن و مرد را مشخص نموده است . گیلیگان (1995) خاطر نشان می سازد ادامه خواندن مقاله رويکردهاي مختلف در مفهوم سازي اخلاق با تاکيد بر کاربرد آنها در پرورش اخلاقي

نوشته مقاله رويکردهاي مختلف در مفهوم سازي اخلاق با تاکيد بر کاربرد آنها در پرورش اخلاقي اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


مقاله ريحانه پيامبر (ص) و علم و عبادت

$
0
0
 nx دارای 29 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : ریحانه پیامبر (ص) و علم و عبادت مقدمهاگر بگوییم فاطمه زهرا(س) محبوبترین چهره و دوست داشتنی ترین شخصیت و شكوهبارترین نمونه انسانی در آسمان انسانیت است نه سخنی به گزاف بر زبان رانده و نه چیزی فراتر از حقیقت به قلم آورده‌ایم. با وجو اینكه چهارده قرن است كه از درخشیدن آن خورشید جهان افزون می گذرد اما از همان لحظه درخشش تاكنون هماره در چشم انداز انسانهای آگاه و كمال جو و ارزش خواه می درخشد و همچون گوهر نایاب است كه ما انسانها به دنبال شناخت او می گردیم تا بتوانیم راه و رسم انسانیت و بندگی یاد گیریم و در مسیر آن بانوی نمونه و والا مقام گام برداریم. زهرای اطهر(س) یك الگوی راستین برای همه انسانها، مرد و زن، بزرگ و كوچك است پس وظیفه ماست كه به دنبال شاخت این سمبل راستین حركت كنیم و بشناسیم و به دیگران بشناسانیم.مجموعه ریحانه پیامبر و علم و عبادت برگرفته از سه فصل شخصیتی، علمی، عبادی به عنوان قطره ای ناچیز از دریای بی كران شخصیت عرفانی، انسانی حضرت فاطمه زهرا(س) گردآوری شده، به امید اینكه شمعی برای هدایش و راهنمای دوستان و علاقه مندان به شناخت زندگی حضرت زهرا(س) باشد. فصل اول ریحانه پیامبر و علم و عبادت 1- شخصیت حضرت فاطمه2- فاطمه زن نمونه 3- رسالتهای اجتماعی حضرت فاطمه (س) ریحانه پیامبر و علم و عبادت 1- شخصیت حضرت فاطمه ریحانه پیامبر از مقام والای الهی و انسانی برخوردار بود آنگونه كه در شكم مادر، با وی صحبت می‌كرد و به هنگام تولد زنان بهشتی او را یاری كردند. پیامبر بزرگوار اسلام(ص) در جواب امام علی(ع) كه فرمود چرا فاطمه، فاطمه نامیده شد؟ فرمود: زیرا خداوند او و ذریه اش را از آتش نجات داده است و فاطمه زهرا(س) از صفات بارز انسانی برخوردار بودند عایشه در مورد صداقت و راستگویی ایشان مرتب می گفت همانا فاطمه سلام ا; علیها راستگوترین مردم در گفتار می باشد. بنابراین حضرت فاطمه زهرا(س) از آن جهت در نزد خداوند صدیقه است كه نه تنها ذاتاً راستگوست بلكه تصور دروغ هم درباره حضرتش خطا و گناه است، صفات زكیه، طاهره، مطهره از اوصاف ذاتی و غیر اكتسابی است و عصمت و طهارت اعطایی الهی است. قال الصادق(ع): فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك لیله القدر. كسی كه نسبت به فاطمه(س) آنگونه كه شایسته است معرفت پیدا كند به تحقیق كه شب قدر را درك كرده است شیر خدا علی مرتضی(ع) می فرماید: به خدا سوگند در سراسر زندگی مشترك با فاطمه(س) تا آنگاه كه خدای عزیز و جلیل روحش را به سوی خدا برد هرگز او را خشمگین نساختم و بر هیچ كاری او را اكراه و اجبار نكردم او نیز هرگز مرا خشمگین نساخت و نافرمانی من نكرد هر وقت به او نگاه می كردم و رنجها و اندوههایم برطرف می شد. پرورش فاطمه زهرا(س) در خانه وحی و كنار پدرش بود آنجا كه فرشتگان فرود آمدند، آنجا كه نخستین گروه از مسلمانان به یكتایی خدا ایمان آوردند، آنانكه پروردگار دلهاشان را آزمود و در قرآن كریم مدح فرمود پس سراسر تربیت او از آموزگاری چون محمد(ص) كه آموزش یكتا پرستی و دینداری و عدالت می داد فرا گرفت، شخصیت آن حضرت چنان ساخته شد كه پیامبر اكرم(ص) می فرمایند: « همانا فاطمه (سلام ا.. علیها) در مبارزه با خواهشهای نفسانی بسیار خوب عمل كرد پس خداوند ذریه اش را بر آتش جهنم حرام كرد» 2- فاطمه زن نمونهحضرت فاطمه زهرا صدیقه كبری (س) زن نمونه همسر نمونه و دختر نمونه بودند آن زمان كه خانه دختر پیغمبر همچنان تهی و بی پیرایه بود علی و زهرا قناعت و زهد، ایثار را اشعار خویش قرار دادند و فاطمه به عنوان زن نمونه از همسر و فرزندان نگه داری می كرد.«این شهرآشوب می نویسد: روزی علی فاطمه را گفت خوردنی چه داری؟خانم فرمودند: نه بخدا سوگند دو روز است كه خود و فرزندانم حسن و حسین گرسنه ایم؟چرا به من نگفتی؟از خدا شرم كردم چیزی از تو بخواهم كه توانایی آماده كردن آن را نداشته باشی» پیامبر اكرم می فرمایند: خیر رجالكم علی بن ابی طالب و خیر نساء‌كم فاطمه بنت محمد.بهترین مردان شما علی فرزند رشید ابوطالب است و برترین زنانتان فاطمه دخت گرانمایه پیامبر است. در روایت است كه روزی برای امام علی(ع) گرفتاری پیش آمد حضرت فاطمه نزد پدر رفت در زد پیامبر فرمود صدای پای حبیه ام را از پشت در می شنوم ای ام ایمن! برخیز ببین كیست؟ ام ایمن برخاست و در را گشود فاطمه وارد شد پیامبر فرمود دخترم !فاطمه جان در ساعتی به منزل ما آمدی كه تا كنون سابقه نداشته در این ساعت پدر را دیدار كنی، فاطمه، عرضه داشت یا رسول الله طعام فرشتگان نزد خداوند چیست؟ فرمود حمد و ستایش خداوند است، فرمود طعام ما چیست؟ رسول اكرم پاسخ دادند: قسم به خداوندی كه جانم در دست اوست هیچ چیز در منزل نداریم و مدت یك ماه است كه برای طبخ طعام آتشی افروخته نشده ولیكن دخترم به تو پنج كلمه یاد می دهم كه حضرت جبرئیل به من یاد داد فرمود چه كلماتی؟ پیامبر فرمودند: یارب العالمین و الاخرین، یا ذالقوه المتین، یا راحم المساكین، و یا ارحم الراحمین، حضرت زهرا(س) به منزل برگشت امام شیعیان علی (ع) پرسید چه آوردی فرمود علی جان برای دنیا رفتم اما توشه ای برای آخرت آوردم.سلمان فارسی می گوید: روزی حضرت فاطمه را دیدم كه چادر وصله دار بر سرداشت با تعجب گفتم دختران پادشاهان بركرسیهای طلایی می نشینند و پارچه های زربفت می پوشند ولی دختر رسول خدا با چادر وصله دار!حضرت فاطمه فرمودند: یا سلمان! ان الله ذخر لنا الثیاب و الكراسی لیوم آخرای سلمان! خداوند بزرگ، لباسهای زینتی و تختهای طلائی را برای ما در روز قیامت ذخیره كرده است. با نوی نمونه آن بانویی است كه از هر جهت نمونه باشد. ایمان، عمل، اخلاص و پاكی، زندگی و آراستگی، نظافت و بهداشت و غیره. حضرت فاطمه(س) علاوه بر اینكه خود سمبل قداست و پاكیزگی بود همواره به بهداشت نظافت سفارش می‌كردند و نظافت برون و طراوت و شادابی و آراستگی ظاهر بها می‌داند.«و می فرمایند پدرم پیامبر خدا فرمود:لایلو من الا نفسه من بات و فی یده عمركسی كه شب را با دستانی چرب و آلوده و بدون رعایت بهداشت و نظافت، به استراحت پردازد و آنگاه به آفت و بیماری گرفتار آید، نباید جز خویشتن كسی را نكوهش كند» حضرت فاطمه زهرا (س) به عنوان زن و همسر نمونه درسهای با ارزش را به جامعه انسانی، داده اند و سفارشات زیادی به زنان كرده اند آن هنگام كه پیامبر بزرگوار اسلام(ص) از ایشان سوال كردند كه نزدیكترین حالت زن به خداوند چه زمانی است؟ ایشان فرمودند آن زمانی كه زن با درایت و آگاهی و اندیشمندانه به امورات منزل رسیدگی كند و به تربیت دینی و اسلامی فرزندان بپردازد از هر زمان دیگر به خداوند نزدیك تر است و پیامبر اكرم (ص) از این پاسخ دختر گرامی خویش بسیار شادمان و خوشحال شدند و فرمودند فاطمه بضعه منی فاطمه پاره تن من و پاره ای سازمان وجودی من است. آن حضرت به عنوان همسر نمونه از پدرشان نقل می كنند كه می فرمایند:«ویل لامراه اغبضت زوجها و طوبی لامراه رضی عنها زوجها»نفرین بر آن زنی كه با پایمال ساختن حقوق و حرمت مرد خانه اش او را به خشم آورد، و خوشا به حال آن زنی كه با رفتاری خداپسندانه و انسانی، به گونه ای زندگی كند كه همسرش از او خشنود باشد. ریحانه پیامبر به عنوان بانوی نمونه نه تنها برای زنان نمونه و سرآمد بود بلكه آموزگاری برای مردان حقجو نیز بود نقل شده كه یكی از دانشوران به محضر آن حضرت شرفیاب شد وعرضه داشت بانوی من هدیه ای را كه از بارگاه خدا و پیامبرش دریافت كرده ای را برا ی مردم ارزانی دار و آن حضرت این روایت را به یادگار نهادند.بسم الله الرحمن الرحیم. قال محمد (ص) من كان یومن بالله و الیوم الاخر فلا یوذی جاره و من كان یومن بالله و الیوم الاخر فلیُكرِمْ صَیَفه و من كان یومن بالله و الیوم الاخر فلیقل خیراً او یسكت. ان الله یحب الخیر الحلیم المتعفف و یبغش الفحس من البذاء من النار» آن كس كه ایمان به خدا و روز رستاخیز بیاورد، همسایه اش را نمی آزارد،و آن كس كه به خدا و روز رستاخیز ایمان بیاورد میهمان خویش را گرامی می دارد، و آن كس كه به خدا و روز رستاخیز ایمان بیاورد، بایدا سخن شایسته و سنجیده گوید و یا ساكت باشد و لب فرو بندد، مردم! خداوند انسان خیر اندیش و بردبار و خویشتن دار را دوست می دارد و عنصر بد زبان و بد اندیش و بی شرم را كه اصرار در خواسته های ناروای خویش می كند دشمن می دارد، چرا كه حیا از ایمان است و ایمان جایگاهش بهشت خداست، اما بدی و نارواگویی از بی شرمی سرچشمه می گیرد و انسان بی شرم در آتش خواهدبود. 3- رسالتهای اجتماعی حضرت فاطمه (س) حضرت فاطمه زهرا(س) با وجود اینكه در این دنیا عمر زیادی نكردند، اما از آنجا كه قسمت عمده زندگانیش همراه وجود مقدس پیامبر اكرم (ص) و امام علی (ع) بود و از طرفی تعالیم عالیه اسلام و آموزه های علمی وعملی پیامبر اكرم (ص) نسبت به شخصیت دادن به زن باعث شد آن بزرگ بانو از شخصیت والای اجتماعی برخوردار باشد ودر عرصه های مختلف فردی- اجتماعی- فرهنگی در خشش نماید. بخشی از فعالیت های اجتماعی آن بانوی بهشتی را می توان در موارد زیر تبیین كرد:الف – مرجعیت فكری- فرهنگی حضرت زهرا (س) نقش بسیار‌عظیمی در ‌جامعه آن روز داشت چنانكه علامه سیدجعفرمرتضی عاملی می‌نویسد «مردم جهت كسب معرفت و مطالب علمی از محضر حضرت به خدمت ایشان مشرف می‌شوند . حضرت فاطمه زهرا (س) در پاسخ به مسائل شرعی اشتیاق زیادی داشتند و از صبر و حوصله بسیار برخوردار بودند به نحوی كه مراجعه كنندگان هر تعداد پرسش را كه داشتند سوال می كردند بدون اینكه حضرت احساس خستگی و ناراحتی نمایند چنانكه حضرت امام حسن عسكری(ع) می فرمایند« زنی به محضر حضرت فاطمه(س) رسید و عرض كرد من مادری ناتوان دارم كه نسبت به مسائل احكام و نمازش دچار شبهه و اشتباهی شده است. مرا نزد شما فرستاده تا آنرا بپرسم. حضرت به پرسش او پاسخ گفت. وی مسئله ای دیگر پرسید و حضرت پاسخ گفت پرسش سومش مطرح كرد و همین طور تا ده پرسش را مطرح كرد و حضرت پاسخ گفتند، آن زن از اینكه پرسشهایش زیاد شد خجالت كشید و عرض كرد ای دختر پیامبر شما را زحمت ندهم حضرت فرمودند: هر وقت خواستی بیا و هر چه می خواهی بپرس. ب- عرصه سیاستبا عنایت به اینكه در اوایل بعثت پیامبر(ص) خطرات زیادی وی را تهدید می‌كرد و از طرفی جان ایشان و دفاع و حمایت از دین از مهم ترین رسالتهای جامعه نوپای اسلام و وظیفه خطیر كسانی بود كه به حقانیت پیامبر و آیین او ایمان آورده بودند آن زمان كه خاكروبه بر سر پیامبر می ریختند مردانی مانند حمزه سید الشهدا به دفاع از پیامبر می پرداختند ولیكن با مطالعه تاریخ می بینیم نام بانویی بزرگوار پر عظمت با وجود سن كم در كنار مدافعان و حامیان پیامبر نوشته است.ابوبكر بیهقی می نویسد: « روایت شده است كه مشركان قریش در حجر اسماعیل گرد آمده بودند و می گفتند: چون محمد(ص) عبور كند هر یك از ما به او ضربه ای می زنیم و چون فاطمه این را شنید پیش مادر رفت و مطلب را به اطلاع پیامبر رساند» حضرت فاطمه(س) هر بار كه مشاهده می كرد عده ای جاهل صفت شكنبه گوسفند با شتر و یا خاكروبه را بر سر و صورت پیامبر می ریزند سریع آنها را پاك می كرد و با حزن و اندوه تمام آب بر دستان پدر می ریخت و پدر سرو صورت را شستشو می داد.اما دفاع و حمایت فاطمه (س) از دین و سیاست به زمان پیامبر خلاصه نمی شود بلكه آن حضرت از امامت نیز دفاع كردند. ریحانه پیامبر مقام و موقعیت و جایگاه امام علی(ع) را خوب شناخته بود از توانائیهای خدا دادی و شایستگی های وی كاملا مطلع بود و از طرفی از پدر بزرگوار خویش بزرگی شخصیت علی(ع) و راسخ بودن وی در ایمان و عقیده را شنیده بود از آن روی هیچ مقامی را شایسته تر از علی(ع) را برای مقام امامت و ولایت جایز نمی دانست و قاطعانه از آن دفاع می كرد و تا آخرین لحظه دست از حمایت و دفاع از امام و مقام امامت برنداشت بانوی بزرگوار اسلام در مقابل آن دسته از مهاجمانی كه به منزل امام حمله ور می شدند ایستادند و فرمودند: «ایها الضالمون المكذبون ماذا تقولون و ای شئ تریدون؟ یا عمر اما تتقی الله؟ تدخل علی بیتی؟ ایجزیك الشیطان تخوفنی و كان حزب الشیطان ضعیفا» ای گمراهان و دروغگویان چه می گویید و چه می خواهید؟ ای عمر! آیا از خدا نمی ترسی؟ می خواهی وارد خانه من شوی؟ آیا با حزبت كه حزب شیطان است مرا می ترسانی، در حالی كه حزب شیطان ناتوان است» فصل دوم علم حضرت فاطمه (س) 1- روح دانش و هنر 2- موقعیت والای ریحانه پیامبر 3- سیره و سبك علمی و فرهنگی4- انگیزه زنان به دانش طلبی و كمال جویی 5- هماره دانش جو و پژوهشگر علم حضرت فاطمه (س) 1- روح و دانش و هنرریحانه اندیشمند پیامبر دنیا را مقدمه و وسیله رشد و تكامل و می داند نه هدف و انسانهای بزرگ و خردمند كه خود را از وابستگی های دنیا رها كرده اند و جهان را وسیله برای سعادت ماندگار ساخته اند را جستجوگران آخرت می بینند نه دنیا، او بر این باور است كه انسانی كه كه سرگرم دنیا است مانند كودكی می ماند كه عمری سرگرم بازی بوده از همه چیر غافل بوده و آن زمان از خواب بیدار می شود كه دستش از همه چیز كوتاه است. فاطمه زهرا(س) از موقعیت والای علمی و هنری برخوردار بود.او آموزگار ارزش ها معلم راستین اخلاقحقوقدان و دین شناس ژرف نگرقرآن شناس و مفسر بزرگ قرآنداشمندترین، خردمندترین، متفكرترین و اندیشمندترین بانوی عصرها و نسل ها بود. از دیگر ویژگیهای حضرت فاطمه (س) هنر سرایندگی و سرودن شعرهای زیبا و دل انگیز و دلنواز بود و شگفت انگیزتر اینكه تمام سرودهای حضرت علاوه بر لطافت و زیبایی، ظرافت و دقت و دلی آكنده از شور و پروا و صفا در جهت تقوا و در مسیر رشد و كمال سروده شده.ایشان در اولین شب آغاز زندگی مشترك با امر بر مرد عدالت و تقوا ابیات بسیار زیبایی را سروده اند اضحی الفحار لنا و عز شامخ ولقد سمونافی بنی عدنانیلت العلا و علوت فی كل الورنی و تقاصرت عن مجدك الثقلاناعنی علیا خیر من هم و طاءَ الثری ذالمجد و الافضال و الاحسانفله المكارم و المعالی و الجبا ما ناحت الاطیار فی الاغصانافتخار و عزت و سرافرازی از آن ما گردید و ما در میان نسل و تبار عدنان سربلند و والا شدیم توبه پرفرازترین قله بزرگی و برتری اوج فنی و از همه آفریدگان برتر و والاتر شدی و پریان و انسان ها از رشد و عظمت تو عقب ماندند.«علی» است بهترین كسی كه گام بر پشت زمین نهاده همو كه آراسته به ویژگیهای بزرگ منشی و برتری و نیكوكرداری است والایی های انسانی و اخلاقی و بزرگی ها وبزرگواری ها تا آنگاه كه پرندگان بر شاخسار درختان ترنم می كنند همه از آن اوست. 2- موقعیت والای علمی ریحانه پیامبرآن حضرت در سبك و سیره اش به علم و دانش بسیار اهمیت می داند و برای آن احترام خاصی قائل بود چرا كه آن بزرگ بانو با آموزش های قرآن دانش را هدیه بزرگ الهی به بشر می دانست و خداوند را یگانه آموزگار انسان اكثر الناس قیمه اكثر هم علما و اقل الناس قیمه اقلهم علماپربهاترین انسان‌ها را دانشورترین آنان می‌دانست و كم ارزش‌ترین آنان را نادان‌ترین و ناآگاه ترین آنان در روایات زیادی موقعیت علمی و فرهنگی حضرت فاطمه زهرا(س) مطرح گردید.قال رسول ا;:«ان الله جعل علیا و زوجیه و ابناء حجج الله علی خلقه و هم ابواب العلم فی امتی من اهتدی بهم هدی الی صراط مستقیم»خدای فرزانه، علی و همتای ارجمند او و فرزندانش را حجت‌های خودش بر مردم برگزید.آنان دروازه‌های دانش و آگاهی در میان جامعه معین هستند از این رو هر كسی به آنان تمسك جوید، به راه راست و رستگاری راه یافته است. قال امام باقر(ع):«و الله لقد فطمها الله بالعلم» به خدای سوگند كه آفریدگارش او را از علم و دانش سرشار ساخت. امیر مومنان علی(ع) در مورد شخصیت علمی و فرهنگی و اخلاقی دختر پیامبر خطاب به او فرمود: «انت اعلم بالله و ابروا تقی و اكرم و اشد خوفا من الله ان او بخك بمخالفتی»گرامی همسرم، تو دانشمندتر و خداشناس تر و نیكوكارتر و پرواپیشه تر و گرامی تر و خداترس تر از آن هستی كه من تو را به نا هماهنگی با خویش سرزنش كنم. از روایات متعدد دیگر به دست می‌آید كه ریحانه پیامبر1- مرجع و پیشوای فكری و علمی و مذهبی همه انسان ها خاصه زنان و دختران بود،2- رهبر و امام فكری و علمی و دینی زنان و دختران، 3- پناهگاه علمی برای كلیه مسلمانان كه اكثرا با مفاهیم علمی و دینی آشنا نبوده ،4- در بسیاری از روایات می خوانیم كه حضرت علی(ع) با وجود اینكه باب مدینه علم پیامبر است ولیكن در بعضی موارد در پاسخ به بعضی شبهات یا سوالات از مغز متفكر فاطمه(س) همسر گرامی خویش استفاده می‌كرد.برای نمونه در روایات آورده اند كه روزی پیامبر در مسجد روبه یاران كرده و پرسیدما خیر النساء : چه چیزی برای زنان از همه چیز بهتر است؟هر كس یك پاسخ دادند اما پیامبر نپسندید. امیر مومنان به خانه رفت و موضوع را با ریحانه پیامبر در میان نهاد او فرمود: چرا نگفتی.«خیرٌ لهنَّ انْ لایرین الرِّجال و لا یرونهنَّ»از همه چیز بهتر، آن است كه نه آنان بی دلیل مردان را بیگانه ببینند و با آنان نشست و برخاست كنند و نه مردان بیگانه با آنان نشست و برخاست بی دلیل و خصوصی داشته باشند.روز بعد، امیر مومنان این پاسخ را به پیامبر داد آن حضرت پرسید من علمك هذا؟ چه كسی این پاسخ را به شما آموخت؟گفت فاطمه (س)، فرمود انها بضعه منی او پاره وجود من است. 3- سیره و سبك علمی ریحانه پیامبر همه انسانها از آفت نادانی و جهل و تعصب گریزانند و همیشه شیفته دانش و بینش هستند اما شاید سوالی كه ذهن ما را مشغول سازد این باشد كه پس چرا بعضی از انسانها دانشمند و لیكن بعضی ها در جهل و ناآگاهی بسر می برد؟ در پاسخ این سوال گفته شده زیرا یكی به سوی نور، روشنایی، كمال، آگاهی و زندگی در خور شان انسان كامل گام بر می دارد و تمام تلاش او رسیدن به چنین مرحله ای است اما دیگری با وجود اینكه دانش دوستی و شور دانش طلبی و علاقه به علم و معرفت را در وجود او آفریده و فطری كرده اما همچنان به سوی واپسگری و جهل و گمراهی و انحراف ره می سپارد یكی به دانش و بینش بها می‌دهد به خاطر كمال و سعادت اما دیگری آن را می خواهد برای قدرت و پست و مقام و ریاست طلبی پس یقیناً كه گروه اول در راه رسیدن به علم و كمال موفق هستند و ریحانه دانش دوست و خردمند پیامبر، سالار و سرآمد این شایستگان و پلندپایگان و انسانهای شكوهبار گلستان بشری است و از سیره و سبك علمی بسیار تماشایی برخوردار است. سیره و سبك خانم فاطمه زهرا (س) این بود كه دانش دوست وعاشق علم و كمال، شیفته فراگیری علم و معرفت و مفاهیم بلند عرفان الهی بود، ایشان نه تنها خودشان عاشق علم و دانش بودند بلكه مرد دو زن و پیر و جوان كوچك و بزرگ را تشویق به فراگیری علم و دانش می كردند؛ آن حضرت نخستین انسان از عالم زن بود كه بعد از بعثت پیامبر اكرم (ص) قلم به دست گرفت و نویسندگی را آغاز كرد و امام مجتبی (ع) كه فرمود (قیدوا العلم باكتابه دانش و بینش را با نوشتن به بند كشید و از فرار آن از مغزها جلوگیری كنید. گویا از مادر بزرگوار خویش آموخته بودند.4- انگیزه زنان به دانش طلبی و كمال جوییبا توجه به ارتباطی كه انسانها و جوامع با یكدیگر دارند مسائل رایج در میان گروهی از انسانها از طریق ارتباط با گروه دیگر به آنها منتقل می‌شود و آنها نیز تشویق به یادگیری می‌شوند خاصه زمانی كه بسیار مورد تبلیغ و ترویج واقع شود و جامعه زنان نیز علاوه بر اینكه از این امر مستثنی نیست بلكه مورد اهمیت زیادی واقع شده، چرا كه زنان بیشتر از مردان تحت تاثیر واقع می شوند با وجود آموزگاری همچون ریحانه پیامبر در جامعه زمان خویش و حتی بعد از آن زمان انگیزه دانش طلبی و پژوهشگری در میان آنان رونق بیشتر داشته و دارد ایشان علاوه بر تدریس و آشنا كردن زنان و دختران با معارف دینی و الهی آنها را سخت تشویق می كرد كه در امر كسب دانش كوشا باشند و انرژی نهفته خویش را كاملاً صرف بها دادن به دانش و دانشوران نمایند. ادامه خواندن مقاله ريحانه پيامبر (ص) و علم و عبادت

نوشته مقاله ريحانه پيامبر (ص) و علم و عبادت اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله آشنايي با دين زردشت

$
0
0
 nx دارای 16 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : آشنایی با دین زردشت هنگامی كه چند قرن بر ورود آریاییان به ایران گذشت این قوم اندك اندك به شهر نشینی روی آوردند و این مساءله در جهان بینی ایشان تاءثیر گذاشت .در آن روزگار انسان اصلاح گری بر خاست و آریاییان را كه خواستار ترك خرافات قدیم بودند، به آیین تازه ای دعوت كرد و آیین مغان را برانداخت . این پیامبر مصلح كه خود را فرستاده خدای خوبی و روشنایی معرفی می كرد، زردشت نام داشت . وی مدعی بود آیین خود را از آهورمزدا دریافت كرده تا جهان را از تیرگیها پاك كند و آن را به سوی نیكی و روشنایی رهنمون شود. زردشتیان به نامهایی چون گبر و مجوسی و پارسی خوانده می شوند. كلمه ((گبر)) در زبان سریانی به معنای كافر از از جانب دیگران به آنان اطلاق گردیده و واژه ((المجوس )) در دستور زبان عربی ، اسم جنس ‍ جمعی و مفرد آن مجوسی است . ((المجوس )) در قرآن كریم (حج :17) در كنار پیروان ادیان دیگر یافت می شود. اكثر علمای اسلام زردشتیان را اهل كتاب دانسته اند. احادیثی نیز در این باب موجود است . آیین زردشت حدود یك قرن قبل از میلاد تحول یافت و آن صورت تحول یافته را آیین مزدیسنی می نامند. مزدیسنا در لغت به معنای ستایش مزداست . 1- سرگذشت زردشت دانشمندان در مورد وجود تاریخی پیامبر ایران باستان شك دارند، اما بیشتر آنان وجود وی را نفی نمی كنند. زردشت ، زرتشت ، زرادشت ، زراتشت ، زردهشت و كلماتی از این قبیل از واژه ((زرثوشتر))(Zarathushtra) در گاتها (بخشی از كتاب آسمانی زردشت ) می آید كه طبق نظریه صحیحتر معادل زرد اشتر یعنی دارنده شتر زرد است . نام پدرش پوروشسب یعنی دارنده اسب پیر، نام مادرش دغدو یعنی دوشنده گاو ماده و نام خاندان وی سپیتمه یعنی سپید نژاد بود.طبری مورخ مشهور اسلام و پیروان او زردشت را از فلسطین می دانند و می گویند وی از آنجا به ایران آمده است ، اما قول صحیح و معروف آن است كه وی ایرانی و اهل آذربایجان بوده است و محل برانگیختگی او را كوهی نزدیك دریاچه ارومیه می دانند.(1) درباره زمان زردشت نیز اختلاف است و زمان وی حتی به 6000 سال قبل از میلاد نیز برده شده است . اما بر اساس نظریه مشهور، وی در سال 660 قبل از میلاد به دنیا آمد و در 630 قبل از میلاد (در سن 30 سالگی ) به پیامبری مبعوث شد. وی در سال 583 ق .م . در سنن 77 سالگی در آتشكده ای در بلخ (افغانستان ) توسط لشكر قومی مهاجم به شهادت رسید.گر چه بعثت زردشت در شاهنامه فردوسی آمده است ، اما متاءسفانه آن حادثه در قسمت افسانه ای آن كتاب مذكور است ، به طوری كه درباره گشتاسب (پادشاهی كه زردشت او را دعوت می كند و به آیین خود در می آورد) اختلاف است . برخی او را با ویشتاسب پدر داریوش هخامنشی برابر دانسته اند. از سوی دیگر از نظر تاریخی مسلم است كه ویشتاسب نه یك پادشاه ، بلكه استانداری بوده است . 2- تعالیم زردشت در آیین زردشت سه اصل عملی گفتار نیك ، پندار نیك ، كردار نیك وجود دارد كه مانند آن را در ادیان مختلف می یابیم . از جمله در اسلام آمده است : ((الایمان قول باللسان و اقرار بالجنان و عمل بالاركان .))احترام به آتش به عنوان یكی از مظاهر خدای روشنایی و افروخته نگه داشتن آن و انجام مراسمی خاص در اطراف آن در معابدی به نام آتشكده مشخصترین ویژگی این آیین است . همچنین آبادانی ، كشاورزی دامداری و شهرنشینی مورد ستایش قرار گرفته است . احترام به حیوانات ، مخصوصا سگ و گاو، همچنین خوشرفتاری با مردم نیز جایگاهی به حیوانات ، مخصوصا سگ و گاو، همچنین خوشرفتاری با مردم نیز جایگاهی ویژه دارد. برخی از آداب و رسوم سرزمین ما از قبیل مراسم چهارشنبه سوری و سوگند خوردن به روشنایی چراغ و چیزهای دیگر با تعالیم زردشتی ارتباط دارد.همچنین برخی زندیقان قرون نخست اسلام گرایشهای زردشتی داشتند.3- اوستاكتاب آسمانی زردشتیان اوستا نام دارد كه به معنای اساس و بنیان و متن است . این كتاب به خط و زبان اوستایی نوشته شده است كه به ایران باستان تعلق دارد و با زبان پهلوی و سانسكریت همریشه است . به عقیده بسیاری از محققان ، خط اوستایی در دوره ساسانیان (226 – 641 م .) پدید آمد و اوستا كه قبلا در سینه ها بود، به آن خط كتابت شد و به قولی این كار پس از ظهور اسلام صورت گرفته است .زردشتیان و پژوهشگران بر این مساءله اتفاق دارند كه اوستا در اصل بسیار بزرگتر بوده است كه به عقیده برخی روی 12000 پوست گاو نوشته بود. اوستای كنونی دارای 83000 كلمه است و احتمالا اصل آن دارای 345700 كلمه (یعنی چهار برابر) بوده است . اوستای اصلی به 21 نسك (كتاب یا بخش ) تقسیم می شد و اوستای كنونی نیز 21 نسك است . اوستا 5 بخش دارد:1 یسنا (یعنی جشن و پرستش )؛ قسمتی از این بخش گاتها نامیده می شود (به معنای سرود). این بخش كه مشتمل بر ادعیه و معارف دینی و معروفترین قسمت اوستاست ، به خود زردشت نسبت داده می شود، در حالی كه سایر قسمتهای اوستا را به پیشوایان دین زردشت نسبت می دهند؛2 ویسپرد (یعنی همه سروران ) مشتمل بر نیایش ؛3وندیداد (یعنی قانون ضد دیو) درباره حلال و حرام و نجس و پاك ؛ 4 یشتها (یعنی نیایش سرود و تسبیح )؛5 خرده اوستا (یعنی اوستای كوچك ) درباره اعیاد و مراسم مذهبی و تعیین سرودهای آنها زردشتیان ، علاوه بر اوستا، تفسیری به نام زنداوستا و كتب مقدس دیگری به زبان پهلوی دارند. 4- داستان خلقت و دو گانه پرستی كسی نمی داند گرایش زردشتیان به خدایان دو گانه (خدای نیكی و خدای بدی یا خدای روشنایی و خدای تاریكی ) در چه عصری آغاز شده است . در قسمت گاتها (از یسنای اوستا) كه به خود زردشت نسبت داده می شود، اهریمن در برابر خرد مقدس صف آرایی می كند و نه در برابر آهورمزدا كه خدای واحد و فوق پروردگاران روشنایی و تاریكی است . همچنین گروهی از زردشتیان به نام زروانیان در عصر ساسانی پدید آمدند كه معتقد به خدای یكتا به نام زروان بودند و او را از خدای روشنایی و تاریكی برتر می شمردند. این فرقه پیروان بسیاری در ایران آن روز داشته است .(2) ادامه خواندن مقاله آشنايي با دين زردشت

نوشته مقاله آشنايي با دين زردشت اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله زن و پوشش اسلامي

$
0
0
 nx دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : زن و پوشش اسلامی لزوم حجاب از دیدگاه عرف متشرعین 1 ـ پایه و اساس زوجیت در اسلام, بر وحدت و الفت طبیعی و مكتبی استوار است. رعایت حجاب و فرهنگ آن باعث می شود كه عواطف جنسی و محبت خانوادگی زن و شوهر به یكدیگر اختصاص یابد و بیگانگان به هیچ وجه در آن مشاركت نداشته باشند. دین مقدس اسلام در مقام چاره اندیشی, از یك طرف پوشیدن مواضع زینت و مراكز جذاب اندام را بر زن واجب كرده و از جانب دیگر, نگاه های آلوده به صورت و دست های او را حرام دانسته است. تا چه رسد به مواضع زینت و مراكزی كه اگر انسان با نیت پاك هم نگاه كند, جایز نخواهد بود. از این رو پوشش همواره با حرمت نگاه به مواضع زینت زن توأم می باشد, زیرا این مسئله, مقدمه استحكام بنیان خانواده و باعث پیدایش نسل پاك و مطمئن می گردد. شاید مرد و زنی نتوانند حداكثر بهره برداری جنسی را از یكدیگر بنمایند, ولی بسیار با هم دوست و مهربان باشند. طبعاً محبت متقابل چنین مرد و زنی باعث صمیمیت بچه ها با والدین و سایر بستگان خواهد شد. 2 ـ از نظر اسلام پیوند و ایثار متقابل در زندگی خانوادگی بر اساس اتحاد و محبت است, نه قانون و عدالت كه بر محور بیگانگی مردم تنظیم و فرض می شود; ولی محبت و عواطف متقابل نیز همواره یگانگی را می طلبد, چرا كه محبت شریكان با مختصر اختلافی از بین می رود, ولی محبت زوجین حتی بعد از دعوا و مرافعه نیز برقرار است. انسان به هنگام غضب دیوانه می شود و عقلش مغلوب و عواطفش مسلوب می گردد. از این رو دست به اعمال و گفتار جنون آمیزی می زند. ولی پس از این كه آتش خشمش فرو نشست, عقل و عواطف مجدداً به صحنه می آیند و وجدان اخلاقی و دینی, او را سخت مورد ملامت قرار می دهند. صحیح است كه در جوامع بزرگ, قانون و عدالت اساس سعادت است, اما در اجتماع كوچك خانواده, وحدت و صمیمیت ركن خوش بختی می باشد. عواطف زن و شوهر در كشورهای غربی غالباً همانند عواطف دو شریك در یك شركت است. به همین دلیل با مختصر اختلافی از میان می رود, ولی در اسلام پیوند و پیمان زناشویی بر پایه عشق و ایمان استوار است. خـلـل پذیـر بـود هـر بـنـا كـه مـی بینـی به جز بنای محبت كه خالی از خلل استپروفسور فیروز در آلمان در میان جمعی از ایرانی ها می گفت: بسیاری از آلمانی ها از جنگ دوم جهانی تاكنون آرزو دارند مثل گذشته ها با خانواده و بچه های خود سر یك سفره غذا بخورند, اما هنوز موفق نشده اند, چرا كه شالوده خانوادگی شركتی این گونه ایجاب می كند. این یكی از ارمغان های فرهنگ غرب است كه متأسفانه شرقی ها سعی می كنند از آن تقلید كرده, به تمدن غرب نزدیك شوند. به جای آن كه در بعد علمی و صنعتی خود را به آنان برسانند, می كوشند در بعد فرهنگی و اخلاقی مقلد آنان باشند و این بسیار فاجعه بار است. گلوی غرب برون دار چون صدای تمدن به گوش شرق رسانید چون ندای تمدن وفا و عاطفه و رحم و مهر و صدق و صفا شدند جمله به قربان خاك پای تمدن مكن سؤال زتقوا كه او شتاب كنان وداع كرد و روان گشت در صفای تمدن شراب و رقص و ملاقات های نامشروع وفور یافته از پرتو لقای تمدن هزار گونه خیانت, هزار فسق و فجور به هر دقیقه برآید زلابه لای تمدن منطقه عقل و قانون, غیر از حوزه عشق و مودّت است; از این رو اسلام برای استحكام بنای زوجیت و بقای دوستی متقابل, چاره جویی هایی را اعلام داشته است: 1 ـ اگر مرد بترسد از این كه نتواند میان زنان عدالت برقرار كند حق ندارد یك زن بیشتر بگیرد. 2 ـ ارتباط نامشروع, از گناهان كبیره است. 3 ـ معاشرت با زنان اجنبی, قلب را از نور ایمان تهی می سازد و عاطفه و رقت قلب را تضعیف می نماید. 4 ـ اگر معاشرت با اجنبی به روابط نامشروع كشیده شود, گفت و گو و معاشرت مقدماتی آن حرام خواهد بود. 5 ـ گفت و گوهای غیر ضروری با زن های نامحرم, جایز نیست. 6 ـ بر اساس آیه قرآن كه می فرماید: (اگر از زنان پیامبر چیزی خواستید, از پشت پرده بخواهید)1, بهتر است این موضوع از سوی همه بانوان اسلامی رعایت گردد, چرا كه تجربه نشان داده اختلاط و معاشرت با زنان اجنبی غالباً به فساد و انحلال خانواده ها منجر گردیده است. به ویژه اگر حجاب ظاهری و فرهنگ آن مراعات نگردد, مفسده آن بیشتر خواهد بود. 7 ـ چشم چرانی و نگاه های مكرر زنان و مردان به یكدیگر جایز نیست. البته اگر مردی بخواهد با زنی ازدواج كند, هر كدام می توانند به مواضع زینت دیگری نگاه كند تا طرف مقابل را دقیق تر بشناسد. ویل دورانت می نویسد: (در رفتار انسان امری پایدارتر و ثابت تر از نگاه مردان به زنان نیست. ببین این جانور مكّار چگونه مراقب شكار خویشتن است, در حالی كه خود را به خواندن روزنامه مشغول داشته است. گوش به گفتارش فرا دار, ببین چگونه در باره صید جاودانی سخن می گوید. خیال و تصورش را در نظر آر كه چگونه پروانه وار به دور شمع می چرخد, چرا؟ این امر چگونه صورت می گیرد؟ ریشه های این میل عمیق در چیست؟ و چه مراحلی را می پیماید تا به مرحله شكوه و جنون خود می رسد. )2 آری, هر نگاه آلوده تیری از تیرهای نافذ شیطان است كه دل را سیاه می كند و به عشق و جنون منتهی می شود و محبت خانوادگی را تضعیف و عشق اجنبی را جایگزین می سازد. قرآن می فرماید: (و قل للمؤمنین یَغُضُّوا من ابصارِهِم;3 به مؤمنان بگو: از چشم چرانی و نگاه های آلوده برحذر باشند و عفت خویش را پاس دارند, چرا كه این امر برای تزكیه آنها بهتر است. ) 8 ـ به بانوان دستور داده شده است كه زیبایی های زنان دیگر را برای شوهرانشان تعریف نكنند. نگویند زن فلانی صدای خوب و اندام متناسبی دارد, چون اگر شوهر بد سگالی داشته باشند, تحریك خواهد شد و چه بسا ممكن است به فروپاشی كانون خانواده شان بینجامد. حد و مرز حجاب از نظر اسلام عالمان شیعه و سنی در ضرورت اصل پوشش و حجاب زن, اختلافی ندارند, اما در حد و مرز آن اقوال مختلفی مطرح كرده اند. برای رفع این اختلافات, می توان تعریف جامعی ارائه نمود كه با همه نظرات سازگار باشد و آن این كه: حجاب زن عبارت است از پوشش كامل اندام از سر تا پا به استثنای صورت و دست ها تا مچ. 4 بسیاری از فقها و عالمان دینی, به همین دلیل, نگاه به صورت و دست های بانوان را جایز شمرده اند. مرحوم آیه الله حكیم (قدس سره) می نویسد: تمام فقیهانی كه به جواز نگاه كردن به صورت و دست های بانوان فتوا داده اند بر این باورند كه پوشیدن كف و وجهین, واجب نیست. حضرت امام (قدس سره) در تحریر الوسیله می فرماید: (در این كه بر مردها حرام است به موها و سایر قسمت های بدن و اندام زن ها غیر از صورت و دست ها بنگرند, تردیدی نیست, خواه به قصد لذت باشد و یا بدون آن.) 5 شهید مطهری (ره) نیز می نویسد: (در میان فقهای پیشین حتی یك نفر دیده نشده كه به وجوب پوشیدن دست و صورت فتوا داده باشد. )6 البته هر فقیهی كه به وجوب پوشش سر و گردن فتوا داده, به حرمت نگاه نیز نظر داده است. مرحوم آیه الله سید محمد كاظم طباطبائی یزدی صاحب عروه الوثقی می نویسد: واجب است زن تمام بدن خود را از نامحرمان بپوشاند, مگر دست ها و صورت را. مرحوم حكیم می فرماید: شیخ طوسی در كتاب های خود به این امر تصریح نموده و گروهی از متأخران مانند شیخ انصاری بدان فتوا داده اند. چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که: روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد. رسول خدا فرمود:چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟فاطمه عرض کرد: او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند. رسول خدا فرمود:شهادت می دهم که تو پاره تن منی. روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟فاطمه علیهاسلام پاسخ داد: بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینندرسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی. فاطمه علیها سلام می‌فرماید: هیچ کس نمی‌‌داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد. روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود: چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است. اسماء گفت:من که در حبشه بودم، می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند. سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود: این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود مرده مرد است یا زن. و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید. کیفیت حجاب و پوشش فاطمه زهرا (س( ‎ در تاریخ نقل شده است که حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) وقتی می‎خواستند به بیرون منزل و نزد پیامبر اکرم(ص) بروند، از پوشش‎های خاصی، مثل جلباب (چادر) و برقع (روپوش صورت) استفاده می‎کردند؛علاوه بر این، یکی از حوادثی که بیانگر مقدار حجاب حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) در بیرون منزل و در مواجهه با نامحرم است، آمدن ایشان به مسجد برای دفاع از قضیه‌ی فدک است. در داستان غم‎انگیز غصب فدک آمده است: وقتی ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند که حضرت را از فدک محروم نمایند، ایشان با شکل خاصی از حجاب و پوشش، برای دفاع از حق خویش از منزل به مسجد آمدند. راوی داستان، شکل خاص حجاب حضرت را این گونه توصیف نموده است: لاثت خمارها علی رأسها و اشتملت بجلبابها و اقبلت فی لمه من حفدتها و نساء قومها تطأ ذیولها؛حضرت زهرا (س) هنگام خروج از منزل مقنعه را محکم بر سر بستند و جلباب و چادر را، به گونه‌ای که تمام بدن آن حضرت را می‌پوشاند و گوشه‌های آن به زمین می‌رسید، به تن کردند و به همراه گروهی از نزدیکان و زنان قوم خود به سوی مسجد حرکت نمودند. قضیه‌ی فوق گویای آن است که پوشش بیرون از منزل حضرت «خمار» و «جلباب» بوده که قرآن به عنوان حجاب زنان دربیرون منزل و در مواجهه با نامحرم از آن یاد کرده است. چادر و جلباب قرآنی که حضرت فاطمه زهرا(س) در بیرون منزل و در مواجهه با نامحرم از آن استفاده کرده‎اند چه رنگی داشته است؟ قرآن به زبان عربی مبین نازل شده است و برای عرب زبانان قابل فهم بوده است؛ بنابراین، باید بررسی نمود که زنان صدر اسلام، که نخستین مخاطبان آیه‌ی جلباب بوده‎اند، از واژه‌ی جلباب چه برداشتی داشته‌اند و تبادر و سبقت ذهنی آنها از آن چه بوده است. در کتاب سنن ابی داود از امّ سلمه، همسر گرامی پیامبر اکرم(ص) قضیه‎ای نقل شده است که مبین تبادر ذهنی زنان عرب آن زمان است. وقتی آیه‌ی جلباب «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ» نازل شد، زن‌های انصار از خانه‎هایشان خارج شدند، درحالی که پوشش‎های مشکی داشتند؛ گویی کلاغ بالای سر آنها نشسته است .در کتاب عون المعبود، شرح سنن ابی داود در توضیح قضیه‌ی یاد شده، آمده است: چون پوشش‎هایی که زنان انصار به عنوان جلابیب از آن استفاده کرده بودند دارای رنگ مشکی بوده است، آنان به کلاغ که رنگ آن مشکی است تشبیه شده‎اند.بعضی از تفاسیر مهم، مانند تفسیر الدر المنثور سیوطی، روح المعانی و تفسیر المیزان نیز در ذیل آیه‌ی جلباب جریان تاریخی فوق را نقل کرده‎اند. علاوه بر شاهد تاریخی مذکور، که سکوت پیامبر اکرم(ص) در مقابل رنگ مشکی پوشش زنان انصار،‌ نیز دلیل بر تقریر و تأیید آن است، شواهد لغوی فراوانی نیز برای اثبات این مدعا وجود دارد که اساساً در ریشه‎ی لغوی جلباب رنگ مشکی اخذ شده است؛ زیرا جلباب در لغت از ریشه‌ی جُلب است و یکی از معانی جُلب در بسیاری از کتاب‎های لغوی معتبر، تیرگی و سیاهی است؛ مثلاً جُلب اللیل به معنای سیاهی شب آمده است. ابن منظور، صاحب کتاب لغت معتبر لسان العرب، پس از نقل شعری که بخشی از آن «و جُلب اللیل یطرده النهار» است تصریح نموده که گوینده‌ی شعر از جُلب، سواد و سیاهی را اراده کرده است.علاوه بر این، در بعضی از کتاب‎های لغوی معتبر، شواهدی از زبان عربی نقل شده، که جُلب در آنها به معنای تیرگی و سیاهی به کار رفته است؛هم‎چنین در برخی از کتاب‌هایی که درباره‌ی انواع لباس‎های اسلامی نوشته شده‌اند، جلباب به پوشش گسترده‎ی مشکی که زن روی لباس‎های دیگر می‎پوشد معنا شده است.از مجموع شواهد لغوی، تفسیری و تاریخی مذکور، به روشنی استفاده می‎شود که رنگ جلباب و چادر زنان عرب هنگام نزول آیه‌ی شریفه، مشکی بوده است؛ بنابراین، می‎توان گفت که چادر مشکی منشأ و ریشه‌ی قرآنی دارد. نگاهی اجمالی به شکل‎های حجاب قرآنی بانوان بعضی با طرح این پرسش که «چه اشکالی دارد در چهارچوب شرعی، هرکس هرجور که خواست لباس بپوشد؟»خواسته‎اند این شبهه را القا کنند که اسلام، فقط چارچوب کلی برای پوشش بیان کرده است و به صورت جزئی، شکل خاصی از حجاب و پوشش در متون دینی اسلام ذکر نشده است. آیا ادعای مذکور صحیح است؟پاسخ: از نظر اسلام چارچوب واجب پوشش و حجاب زنان ـ که بیش‌تر مورد چالش و سؤال است ـ پوشاندن تمام بدن در مقابل نامحرم است، به استثنای صورت و مچ دست‎ها به پایین، که طبق نظر مشهور فقها پوشاندن آنها واجب نیست؛ البته بعضی از فقهای فعلی، به طور احتیاط وجوبی، پوشاندن صورت و دست‌ها را نیز لازم می‌دانند؛ولی حتی افرادی که پوشاندن آن را واجب نمی‌دانند، در اصل مطلوبیت و استحباب آن بحثی ندارند.علاوه بر پوشش لباس‎های معمولی، مثل پیراهن و شلوار، که زنان و مردان در داخل منزل استفاده می‎کنند، برای حجاب بیرون از منزل و در مقابل نامحرم، در قرآن و احادیث برای تأمین حجاب واجب زنان، از چند نوع پوشش خاص، نام برده شده است که دو نوع معروف آن «خمار» و «جلباب» است.الف) خماروَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ: زنان باید سر، سینه، و دوش خود را با مقنعه بپوشانند.خُمُر جمع خمار، و مراد از آن پوشش مخصوص سر و اطراف سر بانوان، مثل مقنعه است.در بعضی تفاسیر، در ذیل آیه‌ی شریفه، از عایشه نقل شده است: زنانی بهتر از زنان انصار ندیدم. وقتی این آیه‌ی شریفه نازل شد، هر یک از آنها به سمت لباس‎های مخصوص خود رفتند و از آن تکه‎ای جدا کردند و خمار و مقنعه‎ای مشکی پوشیدند، گویی بالای سر آنها کلاغ نشسته‌ است.از قضیه‎ی ذکر شده استفاده می‎شود که رنگ خمار و مقنعه در زمان صدور آیه، مشکی بوده است. برای این قضیه، از کتاب‌های لغت نیز می‎توان مؤیداتی ذکر کرد؛ مثلاً از بعضی کتاب‌های لغت، استفاده می‎شود در ریشه‌ی لغوی خمار (خ ـ م ـ ر) سیاهی اخذ شده است.به مشروبات الکلی نیز از آن جهت «خمر» اطلاق می‎گردد که باعث سیاهی و تیره‎گی عقل انسان می‎گردد. مخفی نماند که در آیه‌ی شریفه‌ی خمار، نکات تفسیری و ادبی و لغوی فراوانی وجود دارد که مقاله‌ی مستقلی را می‎طلبد.ب) جلباب یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛ای پیغمبر به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویش را به چادر فروپوشند؛ که این کار برای این که آنها به عفت و حریت شناخته شوند، تا از تعرّض و جسارت هوس‎رانان آزار نکشند، بر آنان بسیار بهتر است و خدا در حق خلق آمرزنده و مهربان است.همان گونه که قبلاً گذشت جلابیب در آیه‌ی شریفه، جمع جلباب است و جلباب به معنای پوشش گسترده و فراگیر تمام بدن است، که زنان بر روی لباس‎های دیگر می‎پوشند؛ امروزه در زبان فارسی به چنین پوششی چادر گفته می‎شود. بر اساس تحقیقی که نگارنده انجام داده، بین جلباب قرآنی و چادرهای رایج، از نظر مفهوم، اندازه، کارکرد و حتی رنگ، همگرایی و شباهت‎های بسیار نزدیکی وجود دارد.علاوه بر قرآن که دو شکل خاص از پوشش فوق را برای زنان در مقابل نامحرم توصیه کرده است، در برخی احادیث نیز چهار پوشش ویژه برای زنان در مقابل نامحرم، به نام پیراهن، مقنعه، چادر، و ازار معرفی شده است. عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): و لغیر ذی محرم اربعه اثواب: درع و خمار و جلباب و ازار.حجاب و پوشش دارای چه آثار و فوایدی است؟ آثار و فواید حجاب در ابعاد مختلف‎ حجاب و پوشش، در ابعاد مختلف، دارای آثار و فواید زیادی است که بعضی از مهم‌ترین فواید آن عبارت‌اند از: الف) فایده‎ی حجاب در بُعد فردی یکی از فواید و آثار مهم حجاب در بُعد فردی، ایجاد آرامش روانی بین افراد جامعه است که یکی از عوامل ایجاد آن عدم تهییج و تحریک جنسی است؛ در مقابل، فقدان حجاب و آزادی معاشرت‎های بی‎بندوبار میان زن و مرد، هیجان‎ها و التهاب‎های جنسی را فزونی می‎بخشد و تقاضای سکس را به صورت عطش روحی و یک خواست اشباع نشدنی درمی‎آورد. غریزه‌ی جنسی، غریزه‎ای نیرومند، عمیق و دریا صفت است که هرچه بیش‌تر اطاعت شود بیش‌تر سرکش می‎گردد؛ هم‌چون آتشی که هرچه هیزم آن زیادتر شود شعله‎ورتر می‎گردد. بهترین شاهد بر این مطلب این است که در جهان غرب که با رواج بی‎حیایی و برهنگی، اطاعت از غریزه‌ی جنسی بیش‌تر شده است، هجوم مردم به مسئله‌ی سکس نیز زیادتر شده و تیراژ مجلات و کتب سکسی بالاتر رفته است. این مطلب پاسخ روشن و قاطع به افرادی است که قایل‎اند همه‌ی گرفتاری‌هایی که در کشورهای اسلامی و شرقی بر سر غریزه‌ی جنسی وجود دارد، ناشی از محدودیت‎هاست؛ و اگر به کلی هرگونه محدودیتی برداشته شود و روابط جنسی آزاد شود، این حرص و ولعی که وجود دارد، از بین می‎رود. ادامه خواندن مقاله زن و پوشش اسلامي

نوشته مقاله زن و پوشش اسلامي اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله اسلام در ايران

$
0
0
 nx دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : اسلام در ایران شبه جزیره عربستان از عهد بسیار قدیم طی قرن‌ها مردمانی را پرورده كه به مملكت‌های همجوار عربستان پناه آورده و دولت‌هایی را تشكیل داده‌اند، مانند مردمان سامی‌نژاد كه در عهد بسیار قدیم به مملكت سومری‌ها و اكدی‌ها هجوم آورده و دولت‌هایی در رأس خلیج فارس و در بین‌النهرین تاسیس كردند.كلدانی‌ها كه بعد از آنها به بین‌النهرین آمدند و آرامی‌ها كه در قرن سیزدهم به بابل و آمو حمله برده، بعد به شامات رفتند. بعد از آنها نوبت به اعراب رسید. اینها هم از دیرزمانی به طرف سوریه و كلده قدیم و بین النهرین متوجه شده دولت‌های كوچكی در عربستان شمالی مجاور سوریه و فرات تشكیل داده بودند. در كلده قدیم و بین النهرین هم محل‌های عرب‌نشین زیاد بود ولی نهضت واقعی و بزرگ اعراب به خارج شبه جزیره عربستان بعد از طلوع اسلام یعنی از ربع دوم قرن هفتم میلادی شروع شد. مسلمین در این نهضت بزرگ خود با دو دولت نامی آن زمان مواجه شدند: ی كی امپراتوری روم و دیگری شاهنشاهی ایران. در این ممالك زمینه برای فتوحات مسلمین مهیا بود چون هر دو به جهت جنگ‌های متمادی با یكدیگر در حال انحطاط بوده،‌ رمقی نداشتند. اما اعراب مردمانی تازه نفس و سخت‌كوش و معتاد به سختی‌ها و مشقت‌های صحراگردی در كویر عربستان و دارای مذهبی بود كه اصول برابری و برادری را بین آنها ایجاد و از خودگذشتگی و فداكاری را به اعلی درجه تشویق می‌نمود و اجر كشتن و كشته شدن را بهشت برین قرار می‌داد. ایران آن زمان درست فاقد چیزهایی بود كه مزایای مسلمین محسوب می‌شد زیرا آنچه در ایران آن زمان دیده می‌شد این بود: 1- هرج و مرج عقاید از جهت تشتت‌های مذهبی 2- هرج و مرج سیاسی و نفوذ فوق العاده نجبا و موبدان زرتشتی و آشفتگی اوضاع سلطنت و جانشینی (تغییر دوازده شاه در مدت چهارسال) 3- فرسودگی و خرابی سپاهیان از جنگ‌های بیهوده خسرو پرویز 4- فقر و پریشانی مردم از دادن مالیات‌های سنگین 5 – كثرت ظلم و جور 6 – انحطاط زراعت و تجارت صنایعالبته دعوت رسول گرامی اسلام از پادشاهان بزرگ از جمله پادشاه ایران كه در سال هفتم هجری صورت گرفت را می‌توان به عنوان اولین ورود اسلام به ایران قلمداد كرد. این نامه به وسیله «عبدالله بن خلافه السهمی» به دربار خسروپرویز فرستاده شد كه خسرو شاهنشاه ایران پس از شنیدن متن نامه به باذان حاكم دست نشانده خویش در یمن دستور داد: «این غلام را كه چنین گستاخ شده است، بسته به پایتخت بیاور» باذان مامورانی به مدینه فرستاد و جریان را به پیامبر اطلاع دادند. پیامبر خبر داد كه خسرو به دست پسرش شیرویه كشته شده است. متن نامه پیامبر به خسروپرویز چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد رسول‌الله إلی كسری عظیم فار‌س، سلام علی من التبع الهدی و آمن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الله وحده لاشریك له و أن محمدا عبده و رسوله. ادعوك بدعایه الله فانی (انا) رسول الله الی الناس كافه، لانذر من كان حیا و یحق القول علی الكافرین. اسلم تسلم، فإن أبیت فعلیك اثم المجوس.خسرو پرویز نامه پیامبر را پاره كرد اما در نهایت سلطنت خودش از هم پاشید و در كمتر از ده سال كل شاهنشانی ایران به دست اعراب افتاد. روایت تاریخی این حوادث اینگونه است: پس از به هم ریختن دولت‌های جنوبی گروه‌هایی از مردم این سرزمین (عربستان) به دیگر نقاط شبه‌جزیره هجرت كردند. اینان در شمال و شرق عربستان هر جا برای زندگی خود سرزمین مناسب یافتند در آن سكونت گزیدند. همین كه نفوذ قدرت‌های خارجی ایران و روم در داخل عربستان افزایش یافت، هر قسمت از این منطقه‌ها به یكی از دو دولت نیرومندی كه مجاور آن بود پیوست و در جنگ‌هایی كه بین این دو قدرت بزرگ یعنی ایران و روم در می‌گرفت به دولتی كه تابع آن بود كمك می‌كرد. سرزمینی كه امروز عراق نامیده می‌شود زیر نفوذ حكومت ساسانی قرار داشت و همچون سدی در مقابل هجوم قبیله‌های بیابانی به داخل ایران می‌ایستاد. خسرو پرویز این حكومت محلی را كه «حیره» نام داشت از میان برد و با بر افتادن آن دیگر مانعی در راه این قبیله‌ها دیده نمی‌شد.پس از درگیری‌ طایفه بكر بن وائل و بنی‌شیبان در دوره پادشاهی خسرو پرویز با گروهی از سپاهیان ایران و شكست ایران كه در تاریخ عرب به نام واقعه ذی‌قار معروف است عرب‌های حاشیه شرقی شبه جزیره به این فكر افتادند كه قدرت ساسانی چنان نیست كه نتوان بر آن پیروز شد. در آغاز مثنی ‌بن حارثه شیبانی رئیس قبیله بكر بن وائل كه در سال نهم هجرت مسلمان شده بود و با قبیله خود در كناره فرات به سر می‌برد در فرصت‌هایی كه به دست آورد به زمین‌های مرزی ایران حمله می‌برد ، به ابوبكر نامه نوشت و خلیفه را از به هم خوردن وضع داخلی ایران و ناتوانی پادشاهان ساسانی در اداره كشور آگاه كرد و از او رخصت خواست كه به سرزمین‌های متصرفی آن دولت حمله برد. خلیفه به او رخصت داد لیكن خالد بن ولید را به فرماندهی لشكر گماشت و مثنی را زیردست او قرار داد. آنچه مسلم است در آغاز نه خلیفه و نه فرماندهان و نه یاران پیغمبر فكر گشودن ایران و لشكركشی به این كشور وسیع را نداشته‌اند. جنگ‌های داخلی عربستان پیش از ظهور اسلام جنگ‌هایی موضعی بوده است در این درگیری‌ها قبیله‌ای با چند قبیله دیگر متحد می‌شد و به دشمنان خویش حمله می‌كرد. چنین جنگ‌هایی نیازی به پیش بینی‌های قبلی و تهیه نقشه‌های گسترده و دراز مدت نداشته است. جنگ‌های اسلام در عصر پیغمبر صلی‌الله‌ علیه ‌و آله نیز در محدوده‌ای معین و در مدتی كوتاه رخ می‌داد. می‌توان گفت كه در لشكركشی به ایران نیز مكر جنگجویان بیشتر بر اساس جنگ‌های تهاجمی موضعی و یا دفاع‌های محدود دور می‌زده است. پس از درگیری جسر، بویب و نیز نبرد قادسیه و شكست نیروی عظیم ایران بود كه خلیفه و مشاوران او به فكر گسترش دامنه فتوحات خود افتادند و همان پیروزی‌های سریع، حكومت‌های محلی ایران را از نیروی مسلمانان به وحشت افكند و یقین كردند در مقابل این سپاه توانایی مقاومت ندارند و بیم مسلمانان تا به آنجا در دل ایشان نشست كه می پنداشتند سلاح بر بدن سربازان عرب كارگر نیست. اما گذشته از نیروی ایمان كه بزرگ‌ترین و موثرترین عامل پیروزی عرب در این لشكركشی‌ها بود و عوامل مساعد سیاسی و مهم‌تر از آن عامل اجتماعی در كشور ایران را نادیده نباید گرفت. مطالعه اوضاع سیاسی و اجتماعی آن روز ایران نشان می‌دهد كه آنچه عرب پس از نبرد «ذی قار» درباره این كشور می‌اندیشید دور از حقیقت نبوده است. مردم ایران در پایان دوره ساسانی با وضعی دشوار روبرو بودند و می‌خواستند از آن برهند.به درخواست مثنی، ابوبكر كه فرمان حركت به شهرهای عراق كنونی را صادر كرد، مسلمانان نخست متوجه حیره شدند. حیره شهری بود كه بین كوفه و نجف كنونی قرار داشت. چون سپاهیان عرب رو به حیره نهادند حاكم شهر از در آشتی درآمد و با پرداخت نود هزار درهم سرزمین‌های تابع خود را از تعرض مصون نگه داشت. این نخستین مال مصالحه بود كه در اسلام از ایران گرفته شد. پس از حیره شهرهای دیگری چون أبله و عین‌التمر نیز با جنگ یا با پیمان آشتی تسلیم شدند. پس از پایان كار حیره، ابوبكر خالد را از عراق خواست و برای یاری مسلمانان به شام فرستاد. این تغییر ماموریت خالد بسیار به سود مسلمانان بوده است. در حالی كه كار جنگ عراق اندك اندك به سود مسلمانان پایان می‌یافت ابوبكر پیش از مرگ، عمر بن خطاب را به خلافت تعیین كرد. پیشروی سریع مسلمانان در عراق از یك سو به مرزداران و فرمانداران ایرانی نشان داد كه كار درگیری با عرب بدان آسانی كه می‌پنداشتند نیست و از سوی دیگر سپاهیان عرب را امیدوار ساخت كه اكنون می‌توانند به سرزمین‌های اصلی حكومت ساسانی حمله برند. از مقایسه اوضاع و شرایط درگیری با نظیرهای آن در دوره‌های پیش این نكته معلوم می‌شود كه در همه این ناكامی‌ها ناخشنودی مردم از حكومت‌ها در هموار كردن راه برای قدرت مهاجم به مراتب موثرتر از ضعف خود قدرت‌ها بوده است. به خصوص در حمله عرب كه مردم از یك سو سادگی و بی‌تكلفی سربازان فاتح را با حشمت و جبروت نیروی مسلط بر خود مقایسه می‌كردند و از سوی دیگر در مقابل نظام طبقاتی حاكم بر مردم داستان‌ها از عدالت و مساوات اسلامی می‌شنیدند. سرداران ایران چون هرمزان و بهمن جادویه و رستم فرخ‌زاد می‌خواستند با تحریك دهقانان و مرزداران، از هجوم این سپاه جلوگیری كنند اما توده مردم از دهقانان و یا مرزداران چندان خاطر خوشی نداشتند؛ به هر حال مثنی كار خالد را دنبال كرده عمر نیز لشكری به سركردگی ابوعبیده ثقفی به یاری او فرستاد. سرداران ایرانی هر چند مردان لایقی بودند اما یكی پس از دیگری شكست خوردند و كشته شدند و یا با مسلمانان از در آشتی درآمدند. تنها در نبرد جسر (پل) بود كه سپاه ایران پیروزی یافت (سال سیزدهم هجری) لیكن براثر به هم خوردن وضع تیسفون سپاه ایران مراجعت كرد و از این جنگ نتیجه‌ای حاصل سپاهیان ایران نشد. در سال چهاردهم هجری نبرد بویب رخ داد كه تا حدی شكست جسر را جبران كرد پس از جنگ بویب نبرد قادسیه در گرفت در این جنگ فرماندهی مسلمانان را سعد بن ‌ابی‌وقاص به عهده داشت و فرمانده سپاه ایران رستم فرخ‌زاد بود تاریخ‌نویسان شمار سپاهیان ایران را بسیار فزون‌تر از اعراب نوشته‌اند و رقم آن را تا یكصد وبیست هزار نفر در برابر نه یا ده هزار سپاه عرب كه با وجود برتری عددی و ساز و برگ جنگی ایرانیان، مسلمانان بر سپاه ایران غلبه یافتند و تیسفون به دست اعراب مسلمان فتح شد و غنایم سرشاری نصیب فاتحان كرد. یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی پس از گریز از تیسفون به سمت غرب ایران حركت كرد و به گمان خود می‌خواست سپاهیان مسلمان را به دامنه كوهستان‌های غربی ایران بشكاند، سپس با گردآوری نیرویی عظیم آنان را درهم بكوبد؛ اما چنین نشد. مسلمانان از یك سو خود را به اهواز رسانیدند و خوزستان را مسخر كردند و از سویی دیگر سپاه ایران در مغرب كشور در جنگی كه در جلولا در گرفت شكستی سخت خورد. یزدگرد در آخرین تلاش خود سپاهی بزرگ در نهاوند گردآورد ولی این نیرو نیز از هم گسیخت و با پیروزی مسلمانان پایان یافت. این جنگ در سال 21 هجری رخ داد. چون این جنگ آخرین مقاومت سپاه ایران در برابر عرب بوده است در تاریخ اسلام آن را فتح الفتوح خوانده‌اند اما به راستی چرا ایرانیان در برابر اعراب چندان پایداری نكرده تن به قضا دادند؟ اعراب كه نه به تعداد نفرات و نه به تجربیات و افزارآلات جنگی و نه به هوش و چاره‌جویی با ایرانیان قابل مقایسه نبودند چرا پیروز شدند؟ پاسخ آن است كه پیروزی نظامی یك دولت به دولت دیگر به علت برتری ملت یكی بر دیگری نیست بلكه مربوط است به نو یا كهنه بودن نظام اجتماعی حاكم هریك از طرفین كه در نتیجه مملكت آن دولت كه نماینده نظام اجتماعی كهنه یا ظالمانه است شكست می‌خورد و سرزمینش تسخیر می‌شود و آن كه نماینده نظام اجتماعی نو یا نسبتاً عادلانه است پیروز می‌شود. سرباز ایرانی در برابر سرباز عرب نمی‌دانست برای چه می‌جنگد. برای عرب ارزش آنچه كه به خاطر آن می‌جنگید با آنچه كه ممكن بود از دست بدهد قابل درك بود. آنان كه قبلاً شعائر مطلوب اسلام را یا از منادیان پنهانی یا جسته و گریخته شنیده بودند هیچ علاقه‌ای به شكست آن نداشتند و جنگیدن هم جز محكم‌تر كردن زنجیر اسارت چیزی عایدشان نمی‌كرد برای همین بود كه در جنگ نهاوند آنان را ده نفر ده نفر یا پنج نفر پنج نفر به زنجیر بسته بودند تا فرار نكنند كه آن جنگ را اعراب جنگ سلاسل یعنی جنگ با «به زنجیر بسته‌ها» نامیدند. این سربازان نه فقط برای اعراب نمی‌توانستند سد و مانعی باشند بلكه اداره آنان هم خود برای ارتشتاران و سرداران، اسباب زحمت و دست و پا گیر و اضطراب‌انگیز بود. از این روی شكست دادن اینان چندان نیازی به فهم و درایت جنگی یا نفرات زیاد و اسلحه پر زور نداشت. مقاومت انگیزه می‌خواست. حتی سخنان مقدس و الفاظ طلایی هم برای مردم پوچ شده بود و پاسخ آنچه را كه فهمیده بودند نمی‌داد. مشكل فقط همان بی‌علاقگی و فقدان انگیزه و خودداری از پایداری در برابر مهاجمان نبود بلكه بدتر از همه، آن عاملی كه بیش از هر چیز به پیروزی اعراب كمك كرد كینه و نفرتی بود كه مردم از بی‌داد حكام و اشراف و زمین‌داران داشتند و همین احساسات منفی موقع هجوم اعراب به صورت ضدیت و دشمنی آشكار مردم شه ر و روستا با زبردستان و اربابان خود در آمد و دست آنان را به انتقام و اقدامات تلافی‌جویانه گشود. بسیاری از این مردم ولو به خلاف میل باطنی خود از روی كینه دیرینه بر ضد صاحب قدرتان و زمینداران و اشراف با اعراب همكاری می‌كردند.فرجام انتقام جویی مردم محروم و ستم‌زده به جایی كشید كه بسیاری از اشراف و زمینداران با گنج‌ها و ثروت‌های خود ده هزار ده هزار نفر رهسپار هندوستان گشتند.این كه گفته شد وضع بدتر از آن بود كه در تاریخ نوشته‌اند برای آن است كه تمامی آن پایداری‌ها به جز در گیلان و طبرستان سست بود و خیلی زود شكست، یعنی اضطراری بود و صورت یك واكنش ابتدایی را داشت به همان اندازه كه حوصله آدمی به زودی از چیزی سر برود. آنگاه بود كه از راه پنهانی قلعه‌ها رفت و آمدها شروع می‌شد یا نیمه شب‌ها درب حصار شهر بی‌صدا و آهسته روی پاشنه می‌گردید و پس از چند مذاكره خصوصی سه چهار روز نگذشته مهاجمان داخل قلعه یا شهر بودند. چنانچه در این گونه جنگ‌ها حیثیت ملی و شرافت مردمی و ارزش‌های انسانی و میهنی مطرح می‌بود چگونه سوارانی بیابانگرد چون اعراب می‌توانستند دست به چنین تهاجماتی بزنند؟ هر قدر هم كه نیرومند بودند و پیشروی می‌كردند بالاخره در جاهایی جلو راه‌شان بسته و سد می‌شد یا مواضعی در اثر پایداری و سر سختی زیاد دست به دست می‌گشت، نه آنكه مهاجمان راه بیفتند و به هر مانعی برسند از آن مثل پرچین باغ بگذرند و وارد شوند. اگر دوازده سال طول كشیده تا سراسر خاك ایران را بگیرند برای آن بود كه اعراب تجهیزات سنگین جنگی و قلعه‌كوب و تجربیات نظامی و اداری مطمئن و علم به ادامه دوام تجاوزات و فرجام كار خود نداشتند. می‌ترسیدند. نمی‌دانستند تسخیر بی‌پروای سرزمینی دارای تمدن كه هیچ آشنایی با آن ندارند و ملتی كه بیش از هزار سال آقا و سرورشان بوده چه فرجامی خواهد داشت. هیچ گمان نمی‌كردند بتوانند برای مدتی طولانی آنان را تحت فرمان خود نگه دارند. دایم از پشت سرشان بیم داشتند، به همین سبب بود كه پس از تسخیر هر بخش از ایران چند سال در آن اقامت كرده و به مطالعه بخش دیگر می‌پرداختند و آنگاه دست به هجوم تازه می‌زدند، در حالی كه در این مواقع ایرانیان خونی و ستم‌زده و دل‌‌آكنده هم مشوق و یار و راهنمایی آنان بودند.اخباری كه از تاریخ‌ها به ما رسیده یك گونه پایداری نابهنجار و عكس‌العمل‌های استثنایی را نشان می‌دهد. بعضی پایداری‌ها به وسیله سوارانی حرفه‌ای از روی غرور سربازی و وطن‌دوستی ابراز می‌شده كه در اثر عدم اتكا به نیروی مردم پشتوانه نداشته و هر بار پس از فداكاری كوتاهی در هم شكسته است. حتی در نبرد بزرگ قادسیه و دیگر نبردها سربازان وابسته به سرداران خود بودند و همین كه سردار كشته می‌شد همه سربازان پا به فرار می‌گذاشتند. چرا؟ برای آن كه آنان را بر خلاف میل‌شان به اجبار به جنگ كشانده بودند. ترس از سردار و قدرتش آنان را به او وابسته بود. همین كه آن سردار كشته می‌شد بهانه پیدا می‌كردند و خود را با فریاد سردار كشته شد آزاد اعلام می‌نمودند و پا به فرار می‌گذاشتند. عیب كار در دو جا بود: نخست اینكه سرباز به جای وابستگی به منافع مملكتی و آرمان و عقیده به «سردار» وابسته بود غافل از این كه یك سردار هر قدر هم دلیر و پهلوان و نابغه می‌بود به تنهایی به قدر یك سپاه و یك هنگ كه هیچ به اندازه چند سرباز هم ارزش نداشت. سردار وقتی سردار است كه حامل خواسته‌ها و آرمان‌ها و منافع حیاتی افراد تحت فرمان خود باشد. این را باید می‌دانستند كه سرباز هیچ وقت بی‌جهت به خاطر كسی نمی‌جنگد مگر برای آنچه كه می‌فهمد و می‌شناسد و به آن مدیون است. عیب دوم كار در آن بود كه گویی میان سردار بزرگ و سربازان، لشكردار و هنگ‌دار و گردان‌داری وجود نداشت كه چون سردار كشته می‌شد یكی از آنان سر غیرت بیاید و جای او را بگیرد تا سپاه متواری نگشته به پایداری خود ادامه دهد. از قراین چنین برمی‌آید كه تا جایی نفاق و خودپرستی و فساد در ارتش ساسانیان نفوذ داشته كه هیچ‌كس احساس مسئولیت نمی‌كرده و پس از مرگ سردار بزرگ فرماندهان و سربازان روی به گریز می‌نهادند. به این خاطر مقاومت‌ها اندك بود و به شهادت تاریخ طبری و تاریخ بلاذری و دینوری و دیگر مورخان مقاومت در غرب و جنوب ایران در حداقل ممكن بوده است اما در شرق آن قدر بوده كه می‌توان آن را حداكثر ممكن خواند و آن به علت دور ماندن این نواحی از دست جور كارگزاران ساسانی و رواج خرده مالكی و دهقانی و مصونیت نسبی در زیر حفاظ قومیت‌های محلی بوده است. به طور خلاصه علل شكست ساسانیان و غلبه اعراب را چنین می‌توان عنوان كرد:1 ناخشنودی مردم از حكومت ساسانی در پایان كار این خاندان 2 فشار سخت طبقه حاكم و دستگاه‌های وابسته بدان بر مردم ادامه خواندن مقاله اسلام در ايران

نوشته مقاله اسلام در ايران اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله توصيه هاي تبليغي قرآن به پيامبر اسلام

$
0
0
 nx دارای 18 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : بسم الله الرحمن الرحیم چكیده این مقاله به بررسی برخی از سفارش های خداوند در قرآن كریم به نبی اكرم (ص) می باشد و در سه بخش توصیه های فردی، خانوادگی، اجتماعی می باشد و در پایان راهكارهایی را برای همه ی مبلغان كه در این زمان این وظیفه را به عهده گرفته اند آورده شده است.منابع مورد استفاده در این تحقیق قرآن به عنوان سرلوحه و منبع اصلی و بعد متون اسلامی و تالیفات اندیشمندان شیعی است. روش تحقیق تركیبی، بنیادی، توصیفی و تحلیلی می باشد.كلید واژه ها: پیامبر(ص) (نبی)، قرآن، تبلیغ، توصیه مقدمه(قد جاء كم من الله نور و كتاب مبین) «مائده آیه 15»نور معنوی (قرآن، پیامبر، اسلام) مربی دل و جان و موجب تكامل انسان است و آدمی در سایه ی این انوار الهی، كه همگی از نور نامتناهی پروردگار سرچشمه می گیرند، به آخرین حد تكامل علمی و عملی می رسد. نور حق پیوسته فروزان و روشنگر قلوب و ارواح بوده است و چنان نفوذ می كند كه سرشت های پاك را در اندك زمانی تسخیر كرده و دامنه ی نفوذ خود را به دورترین نقاط گیتی می رساند. نور الهی ابتدا توسط پیامبر اسلام (ص) دریافت شد و سپس به امامان بعد از ایشان منتقل شده است و گسترش آن در این عصر به عهده ی مبلغان دینی می باشد.پس بر همه ی مبلغان گرامی لازم است در این راه تلاش كرده و به مقدار ظرفیت خود از این نور الهی بهره برداری كرده و با الگوپذیری از پیامبر (ص) و تعالیم قرآن نور حق را به قلوب آماده ی پذیرش منتقل كنند.قرآن كریم، روشهای تبلیغی را در قالب توصیه هایی به پیامبر اكرم(ص) بیان كرده، كه می تواند برای همگان خصوصاً مبلغان دینی راه گشا باشد.در این مقاله به طور مختصر به این سفارشات تربیتی، در سه بخش توصیه های فردی، خانوادگی، اجتماعی پرداخته خواهد شد؛ امید است كه مورد قبول حضرتش قرار گیرد. الف- توصیه های فردیتزكیه نفس كه باعث نورانیت دل و روشنائی جان است از اهمّ وظایف پیامبر بزرگ اسلام (ص) بود، كه آن حضرت در این زمینه تا مرز جان اقدام به پیاده نمودن آن وظیفه و مسئولیت كرد. با استفاده از رهنمودهای قرآن مجید مراحل تربیت فردی را بیان می كنیم. 1 اخلاصابتدای هر كاری انسان باید نیت خود را خالص كند تا بتواند در آن هدف موفق و پیروز شود قرآن كریم در سوره مباركه اخلاص این مسئله را یادآور می شود كه ای پیامبر (ص)ِبسمِ اللهِ الرَّحمن الرحیم قل هو الله الصمد (1) الله الصمد (2) لم یلد و لم یولد (3) و لم یكن له كفوا احد (4)بگو خدا یكتاست ،‌ خداوند بی نیاز است ، نه زاده شده و نه زاییده برای او هیچ همتایی نمی باشد. 2 شروع كار با نام خداخداوند در نخستین آیات وحی به پیامبر خود (ص) توصیه می كند كه {إقرأ باسمِ ربک الذی خلق} با نام پروردگارت خواندن را آغاز كن كه این كلام تو پشتوانه ای الهی یافته و تاثیر مثبتی بر مردم خواهد داشت.3 قیام به خودسازیدر سوره های مزّمل و مدّثر به پیامبر (ص) توصیه می كند كه: } ای جامه به خود پیچیده به پا خیز{ دوران قیام و خودسازی و آمادگی برای انجام رسالتی عظیم است. رسالتی كه توام با حقیقت است و بودن تو بر صراط مستقیم. 4 شب زنده داریشب به دور از غوغای زندگی و در پرتو مقداری خواب حالت نشاط و توجه خاصی را به تو می دهد كه بی نظیر است و موجب صفای روح و حیات قلب و تقویت اراده و تكمیل اخلاص می شود؛( پس ای پیامبر شب را جز مقدار كمی به پاخیز «قُمِ اللَّیل اِلّا قَلیلا » نیمه شب بیا كه جهان پر ستاره است اشكی بریز و دامن خود پر ستاره كنآرامش دل و صحرا و كوه ها در پرتو مه شب ها نظاره كناندر سحر اشاره ی معشوق رسد در هر اشاره ای كه رسد صد اشاره كن 5 تلاوت قرآن خداوند به پیامبر اعظم (ص) توصیه می كند كه قرآن را سرلوحه ی كار خود قرار بدهد و برنامه اش را با آن تنظیم كند؛ چرا كه درسهای لازم را در این زمینه در بردارد و بهترین وسیله ی تقویت ایمان، استقامت، تقوی و پرورش نفس است و این همه با دقت و تامل در مفاهیم آیات و اندیشه در نتایج آن است.}و رتل القرآن ترتیلا{ قرآن را تلاوت كن زیرا این قرآن خواندن می تواند به سرعت رشد و نمو معنوی و شهامت اخلاقی و تقوا و پرهیزگاری تو كمك كند. 6 پناه بردن به خدابا وجود خطرات و مشكلاتی كه بر سر راه تو قرار دارد از شرور درونی و بیرونی به خداوند پناه ببر خصوصاً هنگامی كه می خواهی قرآن بخوانی باید این ذكر را تبدیل به فكر كنی تا مقدمه ی تحقق حالتی در نفس و جان تو گردد.}فَاِذا قَرَأتَ القُرآن فَاستَعِذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَجیم{ }پس هنگامی كه قرآن می خوانی از شرّ شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر{. كه اگر چنین كنی حجابهایی كه مانع فهم و درك صحیح آیات می باشد برداشته می شود و حقایق قرآن بر تو مكشوف می گردد.جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی غباره ره بنشان تا نظر توانی كردتا نفس مبّرا از نواهی نشود دل آیینه ی نور الهی نشود! }و مِن اللیل فتهجد به نافله لك عَسی اَن یَبعَثَكَ رَبَّكَ مَقاماً مَحموداً{ً }و پاسی از شب را (از خواب برخیز) و نافله (به جای آور) امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد. {خداوند (تبارك و تعالی) نماز شب را به عنوان یك وظیفه ی اضافی (علاوه بر نمازهای فریضه) بر حضرت محمد (ص) واجب نمود، تا در سایه ی نتیجه ی این برنامه ی روحانی و صفابخش به مقام محمود و برجسته ای برسد كه ستایش همگان را از اولین و آخرین متوجه او كند. ادامه خواندن مقاله توصيه هاي تبليغي قرآن به پيامبر اسلام

نوشته مقاله توصيه هاي تبليغي قرآن به پيامبر اسلام اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله جامعيت قرآن از نگاه احاديث

$
0
0
 nx دارای 14 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : جامعیت قرآن از نگاه احادیث مقدمه بحث در مورد جامعیّت قرآن، از دیرباز تاكنون مورد توجه مفسّران و قرآن پژوهان بوده است و با توجه به تصریح قرآن در خصوص اصل جامعیّت، همگان آن را پذیرفته اند؛ گرچه درباره محدوده آن اختلاف كرده اند. عدّه اى قائل به جامعیت مطلق قرآن شده اند و نتیجه گرفته اند كه در قرآن، تمام آنچه كه مى توان نوعى ادراك و فهم به آن پیدا نمود، وجود دارد؛ هرچند عقل و درك ما از شناختن آن قاصر است. سیوطى پس از برشمردن جمعى از علوم كه از قرآن استنباط مى گردد، مى نویسد: … علوم دیگرى را نیز در بر دارد، از جمله: طب، مناظره، هندسه، جبر و مقابله، نجوم و غیر اینها.1 غزالى در«احیاءالعلوم» و «جواهر القرآن»2، زركشى در«البرهان»3 و شمارى دیگر این نظریه را پذیرفته اند؛ البته زركشى، مراد از تمام علوم را اصول كلّى آنها مى داند. در مقابل دیدگاه اول، گروهى معتقدند اگر هم بحثى از علوم(غیر از علم دین) در قرآن آمده، فقط جنبه هدایتى و تربیتى آن مورد نظر بوده است. براى نمونه مى توان از شاطبى و دكتر ذهبى4 و علامه طباطبایى نام برد. علامه طباطبایى مى فرماید: چون قرآن كریم كتاب هدایت است و جز این، كارى ندارد، لذا ظاهرا مراد از«كلّ شىء» همه آن چیزهایى است كه برگشتش به هدایت است، از معارف حقیقیه مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و مواعظى كه مردم در هدایت و راه یافتنشان به آن محتاجند؛ و قرآن، تبیان همه اینهاست.5 در بررسى دیدگاههاى دو طرف، استناد به مجموعه روایات، كمتر به چشم مى خورد و مهمترین دلیل آنها آیه معروف«تبیانا لكل شىء»6 است كه هر كس در تفسیر آن، یار ظنّ خویش گردیده است. در این نوشتار، تا آنجا كه امكان داشته است، روایات مربوط به این بحث، جمع آورى و به پنج دسته تقسیم شده و معناى جامعیّت و شرط آن، روشن گردیده است و در نهایت، دسته ششم روایات آورده شده كه در سبك و سیاق پنج دسته اول نیست؛ بلكه نشان مى دهد كه سنّت هم باید در كنار قرآن باشد، تا بیان كننده و روشنگر جامعیّت قرآن باشد؛ گرچه همان طور كه بعدا نشان خواهیم داد، از گروه پنجم روایات هم مى توان این مطلب را فهمید؛ ولى در گروه ششم، به لزوم همراهى كتاب و سنّت براى انتقال مفاهیم، تصریح گردیده است. قبل از ورود به بحث، تذكّر چند نكته ضرورى است: اولا، یكى از معدود ابواب حدیثى كه در بین روایات موجود در آنها تعارضى وجود ندارد، همین بحث جامعیت قرآن است و اگر در ظاهر هم اختلافى باشد، به راحتى جمع عرفى بین آنها صورت مى گیرد. ثانیا، از كنار هم قرار دادن روایات، به تدریج معناى«جامعیت» روشن خواهد شد. ثالثا، همه روایات مرتبط با موضوع جامعیت قرآن، در این نوشتار نیامده اند؛ ولى سعى شده است كه سند روایات نیز ملاحظه شوند و روایات قوى تر مورد استشهاد قرار گیرند. دسته اول: در این دسته، روایاتى است كه دلالت دارند«تمام علوم و احتیاجات انسان، در قرآن وجود دارد»: 1ـ به عنوان نمونه، امام صادق(ع) قسم خوردند كه هیچ گاه انسان در حسرت نخواهد بود كه چرا فلان مطلب در قرآن وجود ندارد: إنّ اللّه عزّوجلّ أنزل فى القرآن«تبیانا لكلّ شىء» حتى واللّه ما ترك شیئا یحتاج الیه العبد، حتى واللّه ما یستطیع عبد أن یقول«لوكان فى القرآن هذا» الاّ و قد أنزله الله فیه؛7 خداوند آیه«تبیانا لكل شىء» را نازل كرد و به خدا قسم از آنچه انسان به آن نیاز دارد فروگذار نكرد و به خدا قسم هیچ كس قادر نیست بگوید«اى كاش فلان مطلب در قرآن وجود داشت»؛ زیرا هر آنچه انسان نیاز داشته باشد، خداوند در مورد آن، آیه اى نازل كرده است. 2ـ امام باقر(ع) همین مضمون را با اندكى تفاوت بیان فرموده اند: إن اللّه تبارك و تعالى لم یدع شیئا تحتاج الیه الامّه الى یوم القیامه الاّ أنزله فى كتابه؛8 خداوند آنچه را كه امّت تا روز قیامت بدان احتیاج دارند، در قرآن آورده و براى رسولش بیان فرموده است. 3ـ سماعهبن مهران از امام كاظم(ع) سؤال مى كند:«آیا پیامبر(ص)، در زمان خود، آنچه را كه مردم احتیاج داشتند بیان فرمود؟» حضرت، علاوه بر آنكه جواب مثبت دادند، اضافه كردند:«بله؛ آنچه را تا روز قیامت، مردم نیاز دارند بیان كرده است»: أصلحك اللّه، أتى ر سول اللّه الناس بما یكتفون به فى عهده؟ قال: نعم و ما یحتاجون الیه الى یوم القیامه.9 4ـ امام على(ع) در بیانى كه در مورد اختلاف علما در فتواست، فرمود: …أم أنزل اللّه دینا ناقصا فاستعان بهم على اتمامه، أم كانوا شركاء فلهم أن یقولوا و علیه أن یرضى، أم أنزل اللّه دینا تامّا فقصر الرسول(ص) على تبلیغه و أدائه، واللّه سبحانه یقول«ما فرّطنا فى الكتاب من شىء» و «فیه تبیان كلّ شىء»؛10 …یا خداوند، دین ناقص فرستاده و از این عالمان در تكمیل آن یارى خواسته؟ یا اینان شركاى اویند و حق دارند بگویند و باید خشنود باشد از راهى كه آنان مى پویند؟ یا دینى كه خدا فرستاده، تمام بوده و پیامبر(ص) در رساندن آن كوتاهى نموده؟ در حالى كه خداوند سبحان گوید: «فرو نگذاشتیم در كتاب، چیزى را» و گوید كه «در آن، بیان هر چیزى هست». اضافه بر این چهار مورد كه نقل شد، روایاتى دیگر نیز به همین مضمون وارد شده است.11 نتیجه این دسته روایات كه ائمه به طور مطلق فرموده اند«همه چیز در قرآن وجود دارد»، اثبات جامعیت مطلق براى قرآن است؛ امّا چهار دسته روایت دیگر وجود دارد كه اطلاق فوق را محدود نموده، به تدریج روشن مى كند كه مراد از این علوم چیست. دسته دوم: دسته دیگر، دو خبر است به این مضمون كه«علم اوّلین و آخرین در قرآن است و باید با تفكر در معانى قرآن، به آن علوم دست یافت». پیامبر(ص) فرمود: من أراد العلم فلیثور القرآن فانّ فیه علم الأوّلین و الآخرین.12 در نقل دیگرى از عبداللّه بن مسعود، صحابى معروف پیامبر(ص)، به همین معنا اشاره شده است: إذا أردتم العلم فأثیروا القرآن فإنّ فیه خبر الأوّلین و الآخرین؛ 13 اگر به دنبال علم هستید، با تفكّر در معانى قرآن آن را بیابید؛ چون خبر اولین و آخرین در قرآن یافت مى شود. گرچه نقل دوم، در اصطلاح، روایت نیست و در اصطلاح علم«درایهالحدیث» به آن خبر مى گویند، ولى در همان علم، گفته شده است كه بعضى خبرها به گونه اى است كه محتواى آن، گواه عدم صدور آن از اشخاص عادى و غیر معصوم است. لذا حداقل براى تأیید روایت اوّل، مى توان از این خبر استفاده نمود. دسته سوم: دسته سوم، دو روایت است كه از مجموع آنها استفاده مى شود كه«جمیع احكام مورد نیاز مردم، در قرآن آمده است». البته در دسته ششم روایات، بیان خواهیم كرد كه فهم این احكام و حدود آنها با توجه به سنّت است. فعلا این دو را نقل مى كنیم تا با ضمیمه نمودن روایات دسته اول و دوم، این طور نتیجه شود كه اخبار ماكان و مایكون و ماهو كائن، در قرآن وجود دارد. ذكر این نكته هم لازم است كه اخبار ماكان، مربوط به گذشتگان و امّت هاى سابق است و اخبار مایكون در مورد معاد و بهشت و جهنم است؛ ولى ماهو كائن، تفسیرهاى مختلف دارد كه در نتیجه گیرى پایان مقاله به آن اشاره مى شود. فعلا دو روایتى را كه وعده دادیم، نقل مى كنیم: 1ـ روایت حضرت كاظم(ع): فیه تبیان حجج اللّه المنوّره و محارمه المحدوده و فضائله المندوبه و جمله الكافیه و رخصه الموهوبه و شرائعه المكتوبه؛14 در قرآن، حجت هاى نورانى خدا و محرّمات و مستحبّات و رخصتهایى كه به انسان بخشیده شده و واجبات، بیان گردیده است. 2ـ حدیث امام رضا(ع) كه فرمودند: فیه ـ القرآن ـ تفصیل كل شىء بین الحلال والحرام و الحدود و الأحكام و جمیع ما یحتاج الیه كملا؛15 تفصیل حلال و حرام و حدود و احكام و به طور كلّى آنچه انسان به آن محتاج است، در قرآن وجود دارد. دسته چهارم: بعد از آنكه در سه دسته قبل روشن گردید كه منظور از«كلّ شىء» چیست و نتیجه شد كه اخبار گذشته و آینده و احكام مورد نیاز (كه به ترتیب از آنها تعبیر به ماكان و مایكون و ماهو كائن مى شود) در قرآن وجود دارد، در دسته چهارم، این موارد یك جا در روایات بیان شده است. نكته مهم اینكه اگر كسى در سند روایات قبل هم شبهه داشته باشد، در اینجا روایات معتبرى بر مطلب دلالت دارند كه بعضى از آنها را نقل مى كنیم. 1ـ امام صادق(ع): إنّ اللّه ـ عزّ ذكره ـ ختم بنبیكم النبیین فلانبىّ بعده أبدا و ختم بكتابكم الكتب فلا كتاب بعده و أنزل فیه تبیان كل شىء و خلقكم و خلق السماوات و الأرض و نبأ ماقبلكم و فصل ما بینكم و خبر ما بعدكم و أمر الجنه و النّار؛16 خداوند با پیامبر شما نبوت را به پایان رساند و هیچ پیامبرى بعد از او نخواهد آمد و با كتاب شما(قرآن) نزول كتب الهى خاتمه یافت و تا ابد كتابى نخواهد آمد. در این كتاب، همه چیز بیان شده است، از جمله ماجراى آفرینش انسان و آسمان و زمین و اخبار گذشته و آینده، و احكامى كه به آن نیاز دارید و همین طور اخبار بهشت و جهنّم. 2ـ امام صادق(ع): فیه ـ القرآن ـ شرعكم و خبرمن قبلكم و بعدكم؛17 در قرآن، احكامى كه به آن نیاز دارید و اخبار كسانى كه قبل از شما بوده اند و همچنین اخبار آینده (معاد) وجود دارد. نكته قابل ملاحظه در این حدیث، كلمه«شرعكم» است كه منظور از«فصل بینكم» در روایت اول را بیان مى كند. گرچه سند این روایت، به قوّت روایت قبلى نیست، امّا وقتى احادیث مجموعا با هم دیده شود، گاهى اوقات روایت ضعیف دلالت روایت قوى را روشن مى كند. روایت بعدى نیز قرینه است كه مراد از«فصل بینكم» همان احكام و دستوراتى است كه مسلمین در زندگى به آنها نیاز دارند. 3ـ امام على(ع): فى القرآن نبأ ماقبلكم و خبرما بعدكم و حكم مابینكم؛18 در قرآن، خبر امّت هاى گذشته و خبر معاد و احكامى كه لازم دارید، وجود دارد. دسته پنجم: پنجمین دسته، روایاتى است كه یك مطلب اضافى نسبت به دسته چهارم دارند. در این گروه، علاوه بر آنكه«تبیان كل شىء» معنا شده و بر علم ماكان و مایكون و ماهو كائن تطبیق گردیده است، این قید آمده است كه«استظهار این علوم از قرآن، احتیاج به افراد خاصى دارد». تعداد این روایات و تعدّد طرق آنها به اندازه اى است كه هرگونه شبهه در مورد سند را از بین مى برد. لذا در این مرحله، با اطمینان مى توان گفت كه اوّلا، منظور از جامعیت قرآن، جامعیت در مسیر هدایت انسانهاست كه قبلا معنا كردیم؛ ثانیا، كشف این علوم هم در قدرت همه كس نیست. تعدادى از این روایات را نقل مى كنیم: 1ـ امام على(ع): ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ینطق لكم، أخبركم عنه، إنّ فیه علم ما مضى و علم ما یأتى إلى یوم القیامه و حكم ما بینكم و بیان ما أصبحتم فیه تختلفون، فلو سألتمونى عنه لعلّمتكم؛19 این قرآن را به حرف در آورید كه خودش براى شما هرگز سخن نخواهد گفت. به شما خبر دهم كه علم آنچه گذشته و آنچه تا قیامت خواهد آمد و احكامى كه به آن نیاز دارید و حكم آنچه در آن اختلاف دارید، در آن وجود دارد. اگر از من سوال كنید، به شما یاد خواهم داد. 2ـ امام على(ع): والذى بعث محمدا بالحق و أكرم أهل بیته، ما من شىء یطلبونه إلاّ و هو فى القرآن، فمن أراد ذلك فلیسألنى عنه؛20 به خدایى كه محمد(ص) را به رسالت بر انگیخت و اهل بیت او را كرامت بخشید، هر چه مردم بخواهند، در قرآن یافت مى شود. هركس در این مورد چیزى مى خواهد، باید از من سؤال كند. ادامه خواندن مقاله جامعيت قرآن از نگاه احاديث

نوشته مقاله جامعيت قرآن از نگاه احاديث اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله جوشکاري ( بريزينگ )

$
0
0
 nx دارای 110 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : امروزه بریزینگ بعنوان یکی از روشهای موثر در اتصال فلزات مختلف ‘ در سطح وسیعی توسط مهندسا ن مورد تحقیق وبرسی قرار گرفته است.نتیجه عملی آن گسترش انواع روشهای بریزینگ ‘ انواع فیلر متالها ‘ انواع فلاکسها و بکارگیری آنها در توسعه فرایند بریزینگ در اتصال فلزات مختلف بوده است . ازجمله فلزاتی که کاربرد وسیعی در صنایع مختلف از جمله صنایع نظامی و غذایی داردخانواده فولادهای زنگ نزن می باشد که در نتیجه ساخت ابزارها و وسایل مختلف در این زمینه‌ها نیاز به فرایند ها ی اتصال بوجود خواهد آمد .اهمیت موضوع فوق و در این مورد پایین بودن سطح مطالعات ‘ در کشور ما سبب شد تا موضوع پروژه فارغ التحصیلی خود را به “بریزینگ فولادها ی زنگ نزن” اختصاص دهم .در این پروژه به ارایه راهکارها یی در زمینه انواع روشهای بریزینگ‘ وبریزینگ انواع فولادهای زنگ نزن پرداخته شده است.در پایان بر خود لازم می دانم تا از زحمات تمامی اساتید و بویژه استاد راهنما ‘مهنس والفی که در به ثمر رسیدن این پروژه مرا یاری نموده اند کما ل تشکر وقدردانی را داشته باشم.اصول بریزینگ 1.1 تعریف بریزینگ:بریزینگ فرآیند اتصالی است که درآن فلزات جامد بافاصلهء بسیار کم توسط یک فلزمایع که دردمای بالای C’450 ذوب می شود به یکدیگر متصل می شوند. یک اتصال بریز محکم‘ معمولا” زمانی حاصل می شود که انتخاب آلیاژ فیلرمتال مناسب باشد ‘ سطح فلز پایه تمیز باشد ودرهنگام اعمال حرارت وجریان یافتن فیلرمتال مذاب نیز ‘ تمیز باقی همانند سایر فرآیندهای اتصال ‘ بریزینگ نیز یک ترتیب عملی گسترده ای رادر برمی گیرد . بریزینگ توسط انجمن مهندسین پذیرفته شده است وهم اکنون به موفقیتها وشرایط پایا‘ بایک زمینه جذاب رسیده است.این شرایط در نتیجه عوامل زیر حاصل شده است : • توسعه انواع فیلرمتالهای بریزینگ • قابل دسترس بودن فرمها واشکال جدید فیلرمتالها • گسترش استفاده ازبریزینگ کوره ای تحت خلاء ‘ گاز خنثی یا گاز فعال 2. 1قواعد فیزیکی :جریان موینگی یک پدیده فیزیکی غالبی است که عمل برزینگ وقتی سطوح اتصال توسط فیلرمتال ذوب شده خیس می شوند بخوبی ومطمئن صورت می گیرد. فاصله اتصال باید مناسب درنظر گرفته شود تا اج ازه دهد عمل موینگی وامتزاج بطور موثری انجام پذیرد . اساسا” موینگی حاصل جذب نسبی مولکولهای مایع نسبت بهم ونسبت به مولکولهای جامد است . درحالت واقعی ‘ خصوصیات جریان فیلرمتال متاثر ازشرایط دینامیکی است که شامل سیالیت ‘ ویسکوزیته ‘فشاربخار ‘ جاذبه و بویژه تاثیرات عکس العملهای متالوژِیکی بین فیلرمتال وفلزپایه می باشد .هنگامی که محل اتصال بخوبی طراحی شده باشد جذب موینگی به تنهایی‘ سبب جریان یافتن فیلرمتال بداخل درز اتصال می شود وهیچگونه خلل وفرجی تحت اتمسفر محافظ پدید نمی آید . جذب موینگی یک نیروی فیزیکی است که برعکس العمل بین مایع وسطوح جامد درنواحی محدود وکوچک غلبه می کند . شاید بتوان پدیده خیس کنندگی را با مثال زیر بهتر توضیح داد.اگرجامدی در وان که حاوی یک سیال است غوطه ور سازیم و خیس کنندگی اتفاق بیفتد ‘پس از آنکه انرا خارج می کنیم یک لایه نازک و پیوسته ای از مایع روی سطح جامد قرار می گیرد (شکل شماره 1-1 ). شکل1-1:شماتیکی از اصول حاکم بر جذب مویینگی .a زمانی که لوله داخل آب قرار داده شده است.مایع داخل ظرف جیوه است. b طبق اصول فنی نیروی چسبندگی بین جامد ومایع بیشتر از نیروی کشش سطحی مایع است.عملا” در رابطه با بریزینگ ‘ پدیده خیس کنندگی است که بجای آنکه فیلر متال مایع روی سطح جامد بغلتد سبب می شود به درون فلز پایه حرکت کند. نشان داده شده است که خیس کنندگی عملا” بستگی به آلیاژ فلز پایه وفیلرمتال بریزینگ دارد.به عنوان مثال سرب باآهن تشکیل آلیاژ نمی دهد وآنرا خیس نمی کند. در عوض قلع آهن را خیس میکند وبا آن تشکیل آلیاژ می دهدومی توان لحیم کاری قلع – سرب را انجام داد. بطور تجربی مشاهده شده است که وقتی مایعات روی سطح جامد قرار می گیرند آنرا بطور کامل خیس نمی کنند . بلکه مانند یک قطره باقی می ماند که یک زاویه تماس مشخصی بین فازهای مایع وجامد می سازد . این وضعیت درشکل شماره ( 1-2 ) نمایش داده شده است. شکل1-2اثر انرژی سطحی بر روی قطرات شکل 1-3: جهت فلشها نشانگر جهت انرژی سطحی سیستم استa:زمانی که زاویه تماس بزرگتر از 90 است ‘در این حالت هیچ خیس کنندگی وجود ندارد.b:زاویه تماس کوچکتر از 90 ‘خیس کنندگی حاصل میشودمعادله یانگ و دوپر (معادله1) نشان دهنده تغییرات انرژی آزاد سطحی ‘ ‘به همراه تغییرات کوچک در سطح جامد پوشیده شده است. بنابراین:(معادله 1 ):در صورتیکه : : انرژی سطحی بین مایع و بخار : انرژی سطحی مایع وجامد:انرژی سطحی جامد وبخار (معدله 2) (معدله 3) (معدله 4)(معدله 5) درمعادله 4 و 5 دیده می شود که وقتی بزرگتر است از مقدار نیز از90 بیشترمی شود وهمان طور که درشکل 2 دیده می شود قطرات مایع بسمت کروی شدن تمایل پیدا می کنند. دراین حالت کمترین میزان خیس کنند گی وجود دارد .وبالعکس زمانی که زاویه کوچکتر از90 است قطرات مایع پهن تر می شوند ومیزان‌خیس کنندگی جامد افزایش می یابد ( در صفر درجه رادیان ) بیشترینخیس کنندگی‌وجود دارد . این موضوع نشان دهندهء اهمیت انرژی سطحی دربریزینگ است . اگرفیلرمتال بریزینگ‌بخواهد یک اتصال خوبی را شکل دهد باید بتواند ماده ء جامد راخیس کند . تعادل انرژی سطحی باید به گونه ای باشد که زاویهء تماس تراز90 باشد . معادلهء انرژی نشان می دهد که اگر کمتر از90 باشد ( آنگاهباید بیشتراز باشد . این موضوع درجدول شماره یک نشان داده شده است که درآن زاویه تماس چندفلز مایع برروی برلیم دردماهای آزمایشی مختلف تحت اتمسفر آرگن وخلاء آمده است . جدول 1-1:زاویه تماسی که چند فلز مایع مختلف روی فلزبریلیم در اتمسفر آرگن وخلا میسازند. اگرچه درطول دورهء زمانی تست تغیرات کوچک درزاویه مورد توجه قرار گرفت ‘ اما بطورکلی باافزایش زمان دردمای آزمایش زاویهء تماس کاهش می یافت . باانجام چند آزمایش ازمواد مختلف برروی برلیم مشخص شد که دربعضی ازفلزات مایع که باید برلیم راخیس کند. این عمل اتفاق نمی افتد . این مشکل بسیار پیچیده تر ازآن است که درمرحلهء اول به نظر می‌رسد . براساس آخرین مطالعات درژاپن وامریکا نشان داده است که تاثیرات ناشی ازعکس العملهای بین فلز پایه وفیلر متال‘ برروی خیس کنندگی نیترید سیلیکون ( ) وفیلرمتالهای فعالی که تیتانیم به آنها اضافه شده است .همان طور که بانوع ترکیبات لایه انفعالی فرق می کند باضخامت وسا ختار متالوژی نیزلایه انفعالی نیزفرق می کند . می توان گفت که خیس کنندگی عبارتست ازتوانایی فیلرمتال مذاب درچسبیدن به سطح فلز جامد وایجادیک باند قوی ازفلز هنگامی که به زیردمای ذوب می رسد . خیس کنندگی خاصیت طبیعی فیلرمتال نیست بلکه تابعی است ازفعالیت بین فلزاتی که باید بهممتصل شوند . مدرک مهمی وجود دارد که نشان می دهد اگرخیس کنندگی بخواهد بخوبی انجام پذیرد فلز ذوبشده باید قادر باشد درمقداری ازفلزی که روی آن جریان می یابد حل شود ویاباآن بصورت آلیاژی درآید.خیس کنندگی به تنهایی‘ یکی ازعوامل فرآیند بریزینگ است . عامل دیگری که بروی خیس کنندگی موثراست تمیزی سطحی است که می خواهد خیس شود . لایه های اکسیدی ‘ گریس ‘ کثیفی ‘ وسایرآلودگی ها مانع ازخیس شدن وگسترده شدن می شوند. وازتماس مناسب بین فیلرمتال وفلزپایه ممانعت بعمل می آورند . یکی ازوظایف فلاکس برداشتن ودور کردن لایهء اکسیدی ازمنطقه اتصال ودرنتیجه تمیز کردنفلز پایه است .خیس کنندگی مناسب وگسترده شدن فیلرمتال مذاب برروی فلز پایه ازملزومات بریزیگ است زیرا مکانیک مورد نیاز فرآیند‘ آنست که فیلرمتال بطور یکنواخت وپیوسته وسریع در درز اتصال جریان یابد . اگر موقعیت فضای موئینگی باعث بهبود عمل خیس کنندگی نشود فیلرمتال براساس جذب موئینگی به درون فضای اتصال حرکت نخواهد کرد . باگسترش فولادهای جدید ومطالعهء گسترده دربارهء خیس کنندگی فیلرمتالهای معمول برروی فولادزنگ نزن نوع 304 ‘ فولادهای معروف آستینیتی مانند نوع 316 که معمولا” اگرمقاومت به خوردگی بیشتری مدنظرباشد جایگزین نوع 304 می شود و9- 6- 21 که یک‌فولاد زنگ نزن پرمنگنزاست انجام شده است . ازآنجایی که خیس کنندگی بالا بدان معنا که جذب موئینگی گرمایی است که درز اتصال را بخوبی پر می کند ‘خیس کنندگی جزء کارایی های بریز است .3.1 شاخص خیس کنندگی : شاخص خیس کنندگی ( WI ) که توسط فدوسکا تعریف شد بعنوان میزان خیس کنندگی استفاده می شود . ( WI ) عبارتست از سطحی که توسط فیلرمتال بریزینگ پوشیده شده است ‘ضرب درکسینوس زاویهء تماس بین بریز وفلز پایه.بنابراین WI بیشتر به این معناست که فیلرمتال می تواند فلز پایه رابهتر خیس کند . باید تاکید شود که WI همانطور که ازتعریف آن پیداست یک مقدارنسبی است وبستگی به حجم فیلرمتالی دارد که مورد استفاده قرار می گیرد.مقدار WI براساس نوع فیلرمتال ودمابرای فولاد زنگ نزن نوع 316 ‘ نوع 304 ‘ ونوع 9- 6- 21 درجدول شماره 4 آمده است .شاخص خیس کنندگی ( WI ) بیشتراز 005 نشان دهندهء عملکرد خوب آنها درفرایند بریزینگ است درحالیکه WI های بامقادیر بیشتر از 01 نشانگر عملکرد عالی آنها هنگامبریزینگ است . باانجام یک مقایسه از WI مربوط به فیلرمتالهای بریز برروی سه فولادزنگ نزن نتایج زیر بدست آمده است :فیلرمتالها معمولا” فولاد زنگ نزن نوع 316 رابهتر ازفولاد زنگ نزن نوع 304 خیس میکنند ومعمولا” نوع 316 رابهتر ازنوع 9- 6- 21 خیس می کنند . درجه خیس کنندگی دراغلب فیلرمتالهای بریز برروی فولادزنگ نزن نوع 9- 6- 21 بهتریابرابر نوع 304 است. خیس کنندگی فیلرمتالها روی فولادزنگ نزن نوع 316 اینگونه تصور می شود که اطرحضور مولیبدن دراکسید سطحی است ‘ درصورتی که خیس کنندگی بالا درنوع 9- 6- 21 برخلاف نوع 304 بخاطرمقادیر بیشترمنگنز دراکسید سطحی آنست .جدول1-2:خصوصیات خیس کنندگی فیلرمتالهای مختلف بر روی فولاد زنگ نزن. اصولا” ‘ اتصال موفقیت آمیز بین قطعات توسط فرآیند بریزینگ بستگی به نوع فیلرمتالی که انتخاب می شود با نقطه ذوب بالای 450 ( 840 ) وخیس کنندگی فلز پایه بدون ذوب آن دارد . علاوه براین ‘ اتصال باید طوری طراحی شود که سطوحی که باید کنار هم جفت شوند مطمئنا” به اندازه کافی به هم نزدیک شوند تاجذب موئینگی درآن بهتر انجام شود . 4. 1 اجزای فرآیند بریزینگ : یک مهنس درطراحی یک اتصال بریز باید به هزینه تمام شده وقابل اطمینان بودن آن توجه کند . استحکام اتصال ‘ مقاومت به خستگی ‘ مستعدبودن آن دربرابرخوردگی ‘ وپایداری آن دردمایبالا ازدیگر نکات مهمی است که مشخص کنندهء انتخاب نوع اتصال ‘ نوع فیلرمتال وپارامترهای فرآیند است . یک ارزیابی آگاهانه وبادقت ازعوامل زیر به منظور تولید یک اتصال بریز رضایت بخش مورد نیاز است : جریان فیلرمتال خصوصیات فلز پایه خصوصیات فیلرمتال آمادگی سطح طراحی اتصال ودرز اتصال زمان ودما منبع حرارت ونرخ گرما انجام محافظت توسط فلاکس یاگاز 2 انواع روشهای بریزینگ بریزینگ شعله ای : دراین روش منبع حرارت ازشعلهء یک گاز سوختنی تامین می شود. این گازهم با هوا وهم بااکسیژن مخلوط شده وشعله حاصله به قطعه کار اعمال می شود تابه درجه حرارت مناسب جهت انجام بریزینگ برسد . پس ازاین‘ فیلرمتالی که ازقبل جایگزین شده یابطور دستی خورانده می شود ذوب می شود . شکل 2-1: نمایی از بریزینگ شعله ای.مزایا ومحدودیتها : تورچ بریزینگ درقطعات‘ بااندازه های مختلفی استفاده می شود این روش مزایای زیادی دارد که موارد زیرراشامل می شود : • قابل انعطاف بودن یک مشعل باچندین سرمشعل که قطعات متفاوتی رامی توان با آن بریز کرد . • هزینه تجهیزات اصلی آن پایین است .• نیازی به گرم کردن تمام قطعه نیست وفقط آن قسمتی که می خواهد بریز شود گرم می شود . • دربسیاری ازموارد اتوماسیون آن امکانپذ یر است . محدودیتهای آن عبارتنند از : • اکسیداسیون و تغییر رنگی که درسطح قطعه زمانی که بافلاکس پوشیده نمی شود اتفاق می افتد زیرا این فرآیند درهوا انجام می شود.• ضایعات فلاکس نیاز به تمیز کاری بعد ازبریزینگ دارد.• فلزات با اکتیواسیون بالا مانند تیتانیوم وزیرکانیوم نمی توانند تورچ بریز شوند زیرا فلاکس مناسبی وجود ندارد.• گرم کردن قطعات درسایزهای بزرگ به دلیل مشکل بودن تمرکز شعلهء طبیعی مشکل است.کاربردها : بریزینگ شعله ای معمولا” روی مس ‘ برنج وسایر آلیاژهای مس‘ فولادهای زنگ نزن ‘ آلومینیوم ‘ کاربیدها وسایر مواد مقاوم دربرابر گرما استفاده می شود بیشتر ترکیبات ازاین نوع مواد همچنین می توانند تورچ بریز شوند. استفاده ازفلاکس دربریزینگ این مواد ضروری است به جز وقتی که آلیاژ بریزینگ فسفری جهت بریزینگ قطعات مس خالص مورد استفاده قرار می گیرد . دراین مورد فسفرها مانند فلاکس عمل می کنند فیلر متالهایی ازجنس پایه نقره – مس – فسفر بادمای ذوب پایین معمولا” در بریزینگ شعله ای مورد استفاده قرار می گیرند فیلر متالهای‌پایه مس وپایه طلا همچنین دراین فرآیند می توانند استفاده شوند بریزینگ شعله ای معمولا” برای اتصال مس وقطعات لوله های فولادی در سیستم تهویه هوا وصنایع یخچال سازی استفاده می شوند . همچنین وقتی که بریزینگ رادیاتورها‘ دوچرخه ها ‘ ساخت لوازم منزل ‘ ابزارهای کاربیدی‘قطعات لوله کشی‘ تجهیزات پزشکی ‘وانواع دیگری از قطعات مطرح باشد از روش بریزینگشعله ای استفاده می شود.رنج وسیعی از قطعات مانند اتصالات کوچک در زیورآلات ‘ لوله های با قطر بزرگ ‘ وبندوبستها را میتوان به این روش بریز کرد .تجهیزات : تجهیزات بریزینگ شعله ای چندین قسمت دارد‘ یک عدد مشعل مشخص که برای بریزینگ دستی نیاز است اگرچه می تواند چندین تورچ دریک سیستم اتومات مورد استفاده قرار بگیرد. ترکیب گاز واکسیژن درمشعل جریان می یابد وقابل تنظیم است. ترکیبات گاز – هوا می تواند درمشعل مخلوط شود یا به طور مداوم یک سیستم ترکیب کنندهء مرکزی چندین تورچ را تغذیه کند به ویژه درموارد اتومات شده .بیشترین گازی که در این روش استفاده می شود عبارت است از استیلن ‘ پروپان‘ ومتان . لیستی از شعله ها با دماهای مختلف در جدول شماره2-1 آورده شده است . جدول 2-1:گازهای سوختنی مورد استفاده در تورچ بریزینگ تکنیکها :کلید بریزینگ شعله ای ‘ همانند همه روشهای گرم کردن آن است که قطعاتی که می خواهند بریز شوند بطور یکسان حرارت داده شوند . بدین منظور ابتدا باید شعله رابه قسمت وسیعتری ازقطعه وسپس بخش کوچکتری ازآن راحرارت داد زیرا سیم جوش درقسمتهای داغ ترجریان خواهد یافت بنابراین شعله باید طوری اعمال شود که جریان سیم جوش نیاز است درآن جهت حرکت کند وهنگامی که سیم جوش ازقبل جایگذاری می شود بریزینگ شعله ای باید بدانیم کهکجا وچه مقدار گرما باید بدهیم . بریزینگ کوره ای : بریزینگ کوره ای یک روش تولید انبوه برای انجام اتصال درقطعات و مجموعه های کوچک است که توسط یک مرز متالوژیکی که ماده مرزی آن یک فلز غیر مغناطیسی است ویک کوره به عنوان منبع حرارت انجام می شود . (شکل شماره 2-2) شکل شماره2 -2: سطح مقطعی ازیک مجموعه سه قطعه ای است که برای فرایند بریزینگ کوره ای آماده شده اند .فیلرمتال بتدریج به درون فضاهای خالی بین سه بخش مجموعه نفوذ کرده وپس از سردشدن تشکیل یک قطعه یکپارچه میدهدبریزینگ کوره ای درحدود سال 1920 مورد استفاده قرار گرفت ودرسال 1930 بطوراقتصادی برای اولین بار درتولید‘بعنوان یک فرآیند بریزینگی که درآن نیازی به فلاکس نبود مورد استفاده قرار گرفت نتیجه آن حذف مشکلات ناشی از حبس سرباره بود امروزه بریزینگ کوره ای بطور وسیع درصنایع مختلف مورد استفاده قرار می گیرد . خصوصیات اتوماتیک بودن این فرآیند وعدم نیازبه نیروی ماهر رامی توان از ویژگیهای این فرآیند برشمرد .دربریزینگ کوره ای قطعات تمیز شده و با فیلرمتال روی هم سوار شده وسپس درکوره قرار داده می گیرند وتادمای بریزینگ حرارت داده می شوند . بریزینگ کوره ای هنگامی عملی خواهد بود که فیلرمتال بتواند قبل ازبریزینگ درمحل اتصال قرار داده شود ودرطول عمل بریزینگ درموقعیت خودش نگهداشته شود . نرخ حرارت دادن ‘ دماوزمان بریزینگ ‘ ونرخ سرد کردن کنترل شود . علاوه براین دربیشترموارد عمل بریزینگ دراتمسفرکنترل شده انجام می شود که ممکن است احیایی خنثی یا خلاء باشد . مزایای فرآیند : حداقل پنج مزیت دراستفاده ازفرایند بریزیگ کوره ای وجود دارد . • دراین روش بسیاری ازمتغیرها مانند دمای بریزینگ و زمان انجام پروسه که شامل نرخ گرم کردن وسرد کردن است می توانند براحتی کنترل شوند تابه یک کیفیت اتصال بالا ومطمئنی دست یابیم . علاوه بر این اتمسفر بریزینگ نیزمی تواند براحتی کنترل شود . • هنگامی که همه پرامترها تنظیم شد یک اپوراتور غیر ماهر نیز خواهد توانست عملیات تولید راانجام دهد . • عدم استفاده ازفلاکس این امکان رامی دهد تادرطراحی محل اتصال انعطافپذیری بیشتری داشته باشیم وتمیز کاری بعد ازبریزینگ نیازی نیست . • چون دراین روش تمام قطعه حرارت داده می شوند ‘ پیچش به حداقل رسیده ویااصلا” بوجود نمی آید . همچنین در بعضی از موارد ‘حین بریزینگ هم عملیات حرارتی می تواند روی قطعه انجام شود . • دریک سیکل بریزینگ بیش ازیک درز اتصال می تواند بریز شود . چندین مجموعه مختلف که دارای شرایط بریزینگ یکسان هستند بطور همزمان میتوانند بریز شوند . محدودیتها : • سرمایه گذاری اولیه فراهم کردن تجهیزات در این روش بالاست . همچنین هزینه نگهداری این تجهیزات بسیار گران است . • چون تمام قطعه گرم می شود هزینه حرارت دادن نسبت به سایرروشها بالاتر است . • از آنجاکه این روش درکوره انجام می شود نیاز به فیکسچر است که خود نیزهزینه برمی باشد . کوره ها و ابزارهای کنترلی :کوره های بریزینگ میتوانند با حرارت یک گاز سوختنی ویا گرمای االکتریکی کار کنند .اگر چه گرمای تولیدی در آنها میتواند بصورت مستقیم یا غیر مستقیم باشد اما در هر دوحالت باید دمای کاری یکنواخت ویکسانی اعمال شود .بعنوان مثال دربریزینگ آلیاژهای بالا مانند پایه نیکلها دردمای ( F 2000 ) C1095 وبالاتر معمولا” منطقه حرارتی بایکنواختی نیازاست . دربریزینگ آلیاژهای آلومینیوم این یکنواختی دما باید باشد . بنابراین کنترل دما بطور دقیق باید انجام شود باحداقل دو ترموکوپل که داخل یا روی قطعاتی که باید بریز شوند تعبیه شده باشند .اساسا” سه نوع کوره وجود دارد : پیوسته ‘ نیمه پیوسته ‘ وتک محموله . انتخا ب نوع کوره بستگی به موارد کاربرد آن دارد . یک مثال از کوره مدل پیوسته کوره نوار نقاله است ( شکل شماره 2-3 ) شکل. 2-3 :کوره بریزینگ از نوع پیوسته که از یک ژاکت آبی جهت خنک کاری استفاده میکند شرایط بریزینگ توسط سرعت حرکت نوار وانتخاب درجه حرارت کنترل می شود . ازآنجایی که باهربار روشن کردن این کوره چندین روز کار می کند این شرایط بطور ثابت باقی می مانند . کوره ها بندرت خاموش می شوند ودرشرایط غیرکاری دردمایی که حدودا” چندصددرجه پاینتر ازدمای کاری است نگه داشته می شود. بنابراین هزینه کارکرد کوره ها بسیار بالاست در صورتی که از تمام ظرفیت آن بطور کامل استفاده نشود .کوره برای موارد انبوه کاربرد دارد . ( حدودا” چند هزار قطعه درساعت ). خصوصا” وقتیکه ازیک گاز احیایی درمحفظه بریزینگ استفاده شود . دراین صورت زمانی که ازکوره بطور مدام کارکشیده شود هزینه به ازای هرواحد تولید کاهش می یابد . کورهء خلاء اصولا ” درفرآیند مجموعه ای ودسته ای کاربرد دارد ( شکل 2-4 ) همچنین نوع نیمه پیوسته نیز استفاده می شود . کوره خلاء مجهز به یک پردازنده کامیوتری است . پردازنده کامپیوتری قابل برنامه ریزی است که کنترل کننده فرآیند های بریزینگ ‘ نرخ حرارت دادن ‘ دما و زمان بریزینگ ‘ نرخ خنک کردن وگاز ورودی است.ازآنجایی که چندین سیکل مختلف بریزینگ می تواند درحافظه ء کامپیوتری آن ذخیره شود کوره خلاء کاملا” متنوع وچند بعدی خواهد بود. علاوه براین پردازنده دارای سیستم هشدار دهنده ای است که هرگونه رفتار غیر عادی را در سیکل فرآیند بریزیگ تشخیص داده ودرهر زمان می تواند ادامهء عملیات رامتوقف نماید . شکل 2-4: نمونه ای از ساختمان کوره خلا ‘ که برای بریزینگ قطعات کوچک بسیار ایده آل است. کاربردهای صنعتی : فرآیند بریزینگ کوره ای دربسیاری ازصنایع کاربرد دارد زیراکیفیت ونرخ تولید آن بالاست . صنایع سازنده ابزارهاووسایل خلاء ‘ موتورجت ‘ و اتومبیل سازی سه مثال از موارد استفاده آن است . درصنعت سازنده وسایل مکنده ‘یک لوله خلا با پوشش سرامیک آلومینا نیاز است که تولید شود . طبیعتا تمام مجموعه باید حرارت داده شود. کنترل نرخ گرم و سرد شدن برای جلوگیری از ترک سرامیک آلومینا بسیار مهم است. یک مورد کاربرد دیگر بریزینگ کوره ای می تواند درصنعت موتور جت باشد درجاهایی که اتصال بریز ازنظر کیفیت وکنترل اندازه ء ابعادی مجموعه های تحت بریز بسیار حیاتی‌وبهرانی است . صنایع خودروسازی بیشترین استفاده رااز بریزینگ کوره ای آنهم بروش نوار نقاله می برند زیرا براحتی اتوماتیک می شود وازنظر اقتصادی مقرون به صرفه است ‘ درفرایند اتصال قطعاتی که ازجنس فولادکربنی ‘فولادزنگ نزن ‘ وآلومینیم است بصورت تولید انبوه کاربرد دارد.نکات ایمنی وبهداشتی : اگرچه هرروز روش تولید ساده تر وبدون مشکل می شود امااپراتور کوره باید نکات ایمنی دراستفاده ازتجهیزات رارعایت نموده ‘ خطرات ناشی ازگازهای اتمسفری واهمیت روش استفاده درست را مد نظر قراردهد . یک سیستم هشدار باید نصب شده تاباکنترل پارامترهای کوره در شرایط بحرانی ازصد مه رسیدن به دستگاه و تجهیزات جلوگیری نموده وبه اپراتور هشدار دهد. سرویس ونگهداری دوره ای کوره وتجهیزات جانبی ان جهت جلوگیری ازحوادث ازاهمیت زیادی برخوردار است . برزینگ القایی : بریزینگ القایی روشی است که درآن قطعات فلزی با یک حرارت مشخص درمحدودهء اتصال باانرژی الکتریکی حاصل ازیک القاء گرواسطه به هم اتصال داده می شوند . حرارت ناشی از مقاومتی است که در برابر جریان القایی ( ) عبوری ازقطعه حاصل می شود. این اتفاق زمانی حاصل می شود که قطعات هادی جریان الکتریکی درمعرض میدان حاصل ازجریان متناوبی قرارمی گیرد که بسرعت توسط واسطه گرالقایی بوجود می آید . ( شکل2-5) شکل2-5:جریان القایی توسط یک میدان الکترو مغناطیسی در یک سیم پیچ عایق تولید می شود. ادامه خواندن مقاله جوشکاري ( بريزينگ )

نوشته مقاله جوشکاري ( بريزينگ ) اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


مقاله چند شگفتي جهان آفرينش

$
0
0
 nx دارای 20 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : زمین وپیدایش موجودات زنده زمین در کجای کائنات واقع شده است؟ این سیار نیلگون با طبیعت ارام و نمای دل انگیزش، در بی کران جهانی در حرکت است که تصوّرش ورای امکان و درکش خارج از توانایی بشر است. کر زمین سومین سیاره منظومه شمسی از مجموع نه سیاره ای است که در مدار خورشید گردان است. این خورشید، خود یکی از چهارصد میلیارد ستاره ای است که در فاصله 15,000 سال نوری در داخل کهکشان مارپیچی به نام”راه شیری” که قطر ان 100,00 سال نوری بوده و شامل چهارصد میلیارد ستاره میباشد، واقع شده است. کهکشان راه شیری ان سان عظیم است که اگر بخواهیم ان را در مساحتی به انداز خاک ایالات متحده قرار دهیم، حجم کر زمین تا ان حد کوچک خواهد شد که چشم ادمی به یاری میکروسکپ الکترونیکی قادر تشخیص ان نخواهد بود. کره زمین چیست؟ زمین، به استثناء این که قادر نیست زمین دیگری را از خود بپروراند، موجودی است زنده. این زمین ما و سیارات دیگر منظومه شمسی حدود پنچ میلیارد سال پیش در درون غبار کیهانی زاده شد و قریب پنچ تا هشت میلیارد سال دیگر به طول خواهد انجامید تا از میان برود. این مرگ زمانی حادث میگردد که خورشید که با انوار حیات بخش خود این سیاره را زنده و جاندار نگاه دارد، در طی یک میلیون سال اخر عمر خود انبساط کرده، زمین را در اتش خود فرو گرفته، ان را در دمی بخار کرده و بلاخره خود تبدیل به یک ستاره ریز نقش سفید میگردد. تشکیل نخستین جاندار در اب اغاز پیدایش حیات بر سطح زمین فعل و انفعالات فتوسین تسیز طی قرون و اعصار ادامه یافت تا رفته رفته دریاها از اکسیژن انباشته و اشباع گردید. دیواره های مضرس و ژرف گراندکانیون در اریزونا که ژرفای صخره های ان از یک مایل متجاوز است و جملگی در اثر همین سایش های اب دریا بوجود امده، گواه این فرایند هستند. صخره های دیوارمانند قدمت اش از 200 میلیون سال در دره بالا تا دو میلیارد و نیم سال در قاعده میرسد. در نیمه بدنه دیوار رفیع لایه ای از صخره مسی رنگ به نظر میاید که از اکسید اهن غنی است و دیرینگی ان مربوط میشود به سیصد میلیون سال قبل. رسوبات سرشار از اهن که در اقیانوسها با اکسیژن ترکیب گردیدند، این لایه را بوجود اوردند. پاره ای از معادن غنی سنگ اهن که در سراسر گیتی در سینه خاکها مدفون است، حاصل گذشت دورانهایی بیش از دو تا سه میلیارد سال قبل است. بعد از این که اکسیژن اضافی از دریا به جو منتقل شد، این گاز با سرعت خود را به سطح بالای جو رسانید و در انجا لایه اوزون را تشکیل داد. این لایه که نوعی از اکشیژن با خاصیت مخصوصی است، مانند اب اسعه ماوراء بنفش را جذب مینماید. لایه اوزون بتدریج ضخیم گردید تا ان که از رسیدن اشعه ماوراء بنفش به سطح زمین جلو گیری کرد. در زیر این سپر محافظ، نباتات دریایی به تدریج به کران خاک خزیدند و سطح باطلاق ها و خلیج های کوچک و ابهای راکد را پوشاندند. از این زمان بود که حیات در خشکی از گیاه به حیوان انتقال یافت و این جانداران نیز پای بر سطح خاک نهادند. این که نخستین جاندار چه بود، هنوز روشن نیست، ان چه مسلم است این است که جانوری بود ذوالحیاتین، شاید شبیه به نوعی وزغ. با گذشت دورانی قریب 300 میلیون سال، قسمت اعظم سطح زمین را انواع گیاه و جاندار پوشاندند. فرایند تکامل و انتخاب برتر، طی قرون و اعصار حاصلش ایجاد جانورانی بود که شامل خزندگان، پرندگان و حشرات میشد که طی دورانی قریب به 65 میلیون سال پیش این جانداران حاکم بر سطح کره خاک بودند. در پایان این دوران، چنان که امروز اثار و مدارک گواهی میدهند، گویی عظیم شاید یک خرده سیاره یا ستاره دنباله داری، با ضربه ای ویرانگر، با کره زمین برخورد نمود و در دم رستاخیزی بر پا کرد. فشار برخورد بگونه ای بود که میلیاردها تن سنگ و غبار به اسمان برخاست و با ایجاد کمربندی به دور زمین، ده ها سال متمادی ظلمت کامل را بر کره خاک حاکم کرد. در نتیجه همین رستاخیز مرگبار و فقدان نور خورشید، اکثر نباتات و جانداران سطح خاک که اکثرشان همان دایناسور های عظیم پیکر بودند، مردند و دیگر اثری از این خزندگان باقی نماند. همین مرگ جمعی حیوانات بزرگ پیکر، راه را برای افرینش جانداران دیگر منجمله پستانداران باز کرد. باز هم دورانی حدود 60 میلیون سال طول کشید تا انسان اولیه در 5 میلیون سال پیش در نقطه ای از شرق افریقا، از خاندان میمون، پای به عرص وجود گذاشت و سرانجام این ادم حاکم مطلق عرص زمین شد که ان روز، مانند امروز مرتب در حال تحول می باشد. حرکت قاره ها در ادوار اغازین، وقتی بارانهای سیل اشا اقیانوسها را بوجود اورد، کره زمین تنها یک قاره داشت که نام ان پانجیا بود. طی 300 میلیون سال گذشته، حرکت طبقات تکتونیک باعث قطعه قعطه شدن پانجیا شد و ان را به سطح زمینهای مختلف که ما انان را امروز به عنوان پنج قاره میشناسیم تقسیم کرد. بدین سان شگفت اور نیست که ویژگیهای سرحد جنوب شرقی و جنوب قار امریکا را با افریقای باختری هم سان میبینیم. پس از گذشت پنچ میلیارد سال، زمین هم چنان دستخوش تحولات و دگرکونی های ارضی است و این زاد و ولد و تغییری ادامه دارد 2) فصل دوم اسمان از دیدگاه قران قرآن کتاب مقدس ما مسلمانان 1400 سال پیش بر پیامبر اعظم نازل گشت تا مایه هدایت تمام جهانیان باشد.در این کتاب مقدس درباره موضوعاتی صحبت شده است که هم اکنون این مطالب کشف می شود.که قرآن آنها را به طور مستقیم یا غیر مستقیم بیان نموده است.یکی از این موضوعات آسمان می باشد.آسمان در قران با کلمه سماء و مشتقات آن یاد شده است.اما توضیحی اندک درباره آسمان،اسمانی که مد نظر ماست جو کره زمین است(در قرآن آسمان به موضوعاتی مشابه همچون فضای بین کرات و سیاره ها نیز به کار رفته است)جو همان توده هوای متراکم است که که دورادور زمین ره پوشانده است و از لایه های مختلف ساخته شده است،و ضخامت آن چند صد کیلومتر است و مقاومت ان از یک سد پولادی چند متری نیز بیشتر است.ابتدا تصور می شود که جهان خلقت 500 سال نوری است در حالی که بعد ها توسط رصد خانه های بزرگ کشف شد که این مقدار یک میلیارد سال نوری است و این تازه اول جهان آفرینش است. 1) وَ جَعَلنا السَّماء سَقفً محفوظاً و هم عن ایاتها معرضون(انبیا/32) این آیه یکی از آیاتی است که اسرار زیادی در آن نهفته است و تعدادی از ایناسرار هم اکنون کشف گردیده و شاید اسرار دیگری نیز در آینده کشف شود.خداوند در این آیه آسمان را همچون حفاظی برای زمین میداند. امّا بررسی موضوع از نظر علمی: در جهان ما شهاب ها و سنگ های سر گردان بسیار زیادی وجود دارد که اندازه آنها از شهاب هایی به اندازه یک دانه شن تا شهاب هایی بس بزرگ میرسد که هر لحظه امکان اصابت آن به سیارات مخصوصاً کره زمین وجود دارد. سرعت این شهاب ها که گاه تعداد آنها به بیست میلیون میرسد 50 کیلومتر در ثانیه است که در صورت نبود اتمسفر و جو زمین این شهاب ها زمین را به منطقه ای غیر مسکونی تبدیل می کردند.اگر شکل کره ماه را دیده باشید متوجه می شوید که روی این قمر چامه های بسیار زیادی وجود دارد که ناشی از برخورد سنگ های آسمانی است.شاید رقمی که درباره تعدا این شهاب ها ذکر شد اندکی تامل بر انگیز باشد.ولی شایان ذکر است که جرم بعضی از این شهاب ها به یک هزارم گرم نیز می رسد ولی بدلیل سرعت فوق العاده ای که دارند نیروی تقریباً معادل ذرات زیر اتمی که بمب مخرب را تشکیل می دهند را دارند.البته در این کش و قوس تعدادی از شهاب های بسیار بزرگ نیز به زمین رسیده اند و توانسته اند خود را از کمربند محافظ زمین عبور دهند و بار دیگر این موضوع را در ذهن انسان تداعی کنند که اگر این شهاب ها تعدادشان از این زیاد بود چه اتفاقی می افتاد!!از جمله این شهاب ها،شهاب معروف و بزرگ سیبری است که در سال 1908 به زمین اصابت کرد که فضای زیادی را روی زمین اشغال کرد.همچنین تلفات زیادی را بر جای گذاشت.شهابی دیگر که در آریزونا افتاده است دارای قطری معادل 1000متر و عمق 20متر بود.موضوعی دیگر که مد نظر ماست لایه ازن است که با ضخامت ناچیزی که دارد کاری بس بزرگ انجام می دهد.متاسفانه امروز بدلیل دخالت انسان د ر طبیعت و رها کردن گاز های cfc و گاز های مخرب دیگر این لایه ارزشمند را از جاهایی سوراخ کرده است.خوشبختانه چند دهه قبل کشورهایی با تنظیم موافقت نامه ای گسترش این گازهای مخرب را و تولید انها را به حداقل رسانده اند که خود این گام ارزشمندی در مواظبت از این لایه ارزشمند میبا شد.لایه اوزن متشکل از گازهای O3 است که هنگامی که امواج فرا بنفش به جو زمین نزدیک می شود توسط این مولکول با گرفتن اندکی انرژی و شکستن مولکول O3 و تبدیل آن به O2¬+O O3 امواج فرو سرخ تبدیل می شوند که هیچ ضرری برای اهالی زمین ندارند.س÷س این مولکول ها دوباره با هم ترکیب شده و مولکول اوزن را دوباره می سازند. رسیدن امواج فرا بنفش به کره زمین باعث ایجاد سرطان پوست در میان جانداران می شود ولی مقدار کم آن نه تنها ضرری ندارد بلکه برای حیات زمین حیاتی می باشند.که جو زمین این اجازه را می دهد. و امّا یکی دیگر از فواید جو اطراف کره زمین؛با توجه به این که دمای فضاهای بین سیاره ها و اجرام آسمانی به27- درجه سلیسیوس میرسد در صورت نبود جو اطراف کره زمین،این کره خاکی به محیطی تبدیل می شد که در روز ها بسیار گرم و در شب ها بسیار سرد بود. مواردی که ذکر شد تنها گوشه ای بود از شگفتی های جو که از این آیه استفاده می شود که خداوند کریم 1400 سال پیش آن را بر انسان نازل کرده بود.از مواردی دیگر که درباره این موضوع در قرآن وجود دارد اقلم ینظروا الی السّماء اشاره کرد که عبارت و مالهای من فروج گواه بر این موضوع است. 2) والسّماء ذات الرّجع(طارق/11)و سوگند به آسمان بازگرداننده خداوند در این آیه به آسمان بازگرداننده قسم خورده است که خود نشانه حیاتی بودن این مسئله است.از مهمترین موضوعات می توان به بخار آب اشاره کرد که بر اثر حرارت نور خورشید بخار شده و به آسمان می رود س÷س در لایه تروپسفر(یکی از لایه های جو اطراف کره زمین که در فاصله 12 کیلومتری سطح زمین است)متراکم شده و به زمین باز می گردد.که اگر چنین نبود آب در ها باقی نمی ماند و قاره ها و خشکی ها به بیابانی خشک تبدیل می شدند.مورد بعدی امواج رادیویی می باشند که پس از منتشر شدن از مرکزی معیّن پس از برخورد به جو زمین دوباره به زمین باز می گردند و موجبات پخش برنامه های تلویزیونی را فراهم می سازند. همچنین اتمسفر مانع خارج شدن امواج فروسرخ که در طول روز به زمین تابیده اند در هنگام شب می شود تا از پایین رفتن شدید دما در کره خاکی جلوگیری کند.مواردی که ذکر شد بازگشت چیز هایی بود که از طرف کره زمین آمده بودند.و امّا بازگشت چیز هایی که از فضا به طرف زمین می آیند. این موضوع به طور مفصل مورد بحث و بررسی قرار گرفت.بنابر این تنها به ذکر آنها بسنده می کنیم: 1) امواج فرا بنفش 2)شهاب ها و سنگ های آسمانی 3) امواج غیر مرئی کیهانی 3) الّله الّذی رفع السماوات بغیر عمدٍ تردینها;(رعد/2) این موضوع به زمان قدیم باز می گردد که قبل از نازل شدن این آیه خرافاتی در میان مردم بود که آسمان توسط کوه ها که ستون هایی برای نگه داشتن آسمان هستند قرار دارد.طبق این آیه خداوند این موضوع را صراحتاً رد می کند. 4) و السّماء بنبینها بأییدٍ وانّالموسعون(ذاریات/47) در این آیه خداوند طبق کلمه لموسعون که به معنی گسترش دهنده است آسمان را همواره در حال گسترش می داند.عبارت لموسعون یعنی ما همواره گسترش می دهیم و دلیل بر تداوم این موضوع است. از نظر علمی ستارگان با سرعت زیاد از مرکز کهکشان دور می شوند.حتی دانشمندان توانسته اند سرعت برخی از آنها را اندازه گیری کنند.سرعت دور شدن و تند شدن عقب نشینی کرات که تاکنون اندازه گیری شده 66 هزار کیلومتر در ثانیه می باشد.با توجه به این موضوع می توان نتیجه گرفت که آسمان یا همان فضای بین کرات هموهره در حال گسترش است.دانشمندان از این موضوع استفاده کرده اند که جهان آفرینش دارای نقطه شروعی بوده است و پس از انفجاری بزرگ جهان کنونی در گذر زمان بوجود آمده است.در حالی که قرآن کریم این موضوع را 1400 سال پیش (بدیع السماوات والارض;)انعام/ 101 یکی دیگر از فواید جو زمین دیده شدن آسمان به رنگ آسمان است.دلیل این موضوع شکست نور است که باعث دیده شدن آسمان به رنگ آبی می شود.حال شما تصور کنید که این موضوع وجود نداشت.در نتیجه شما آسمان را به رنگ سیاه می دیدید در حالی که اطراف خود را غرق در نور می دیدید؛چه حالی به شما دست می داد.آری!این خداوند کریم است که با کرامت خود انسان را بی نیاز می سازد و با تدبیر و حکمت خود این چنین شرایط را برای انسان فراهم می کند.خود در قرآن می فرماید که هیچ شکافی در نظام آفرینش وجود ندارد.هر چقدر که انسان در آن تفکر و تأمل کند و جستجو نماید هیچ رخنه ای نمی تواند بیابد. همه مطالبی که ذکر شد تنها قطره ای بود از دریای علم الهی که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره کرده است.و خود دلیل محکمی برای اثبات الهی بودن قرآن کریم است ادامه خواندن مقاله چند شگفتي جهان آفرينش

نوشته مقاله چند شگفتي جهان آفرينش اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله خاستگاه انسان و سير تكاملي آن از ديدگاه ديرينه شناسي نوين

$
0
0
 nx دارای 62 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : خاستگاه انسان و سیر تكاملی آن از دیدگاه دیرینه شناسی نوین بدون تردید ظهور انسان یكی از مهمترین رویدادهای زیست شناختی در تكامل جهان است. بدین دلیل است كه دوره كواترنری به نام دوران انسان زیست (Anthropozoic) توصیف شده است . نشو و نما و انتشار انسان با سرعت فوق العاده ای انجام گرفته است. طبق مطالعات فیلوژنی و مقایسه فسیلهای بدست آمده از تكامل پستانداران به نظر میرسد انسان از تكامل برخی پریماتها ( (Primats اشتقاق یافته باشند. اصولا فسیلهای بسیار كمی از پریماتها آنهم به صورت اسكلت كامل یافت شده است. چون این جانوران در جنگل ها وروی درختان زیست مینموده اند و اسكلت آنها بعد از مرگ در اثر عوامل جوّی وتاثیرباكتریهای مختلف تجزیه گردیده و بنابراین در شرایط مناسب فسیلیزه نشده اند. در حال حاضر میمونهای بزرگ را اجداد انسانهای اولیه ( (Hominid ندانسته و بر خلاف نظریه داروین كه میمونها را اجداد انسان به شمار میآورد باید گفت كه گرچه در جهان جانوران كنونی آدمی از نظر روحی و اخلافی بویژه مسئله خوب و بعد مقام برتری را به خود اختصاص میدهد ، تشریح مقایسه ای مدارك امروزی و سنگواره ها نشان میدهند كه انسان جای عادی خود را در راس سلسله جانوران اشغال میكند. در راسته پریماتها ( نخستیها ) ، انسان با موجودات بزرگ آدمی شكل (Anthropomorph) دارای اختصاصات مشترك از قیبل شباهت قد ، فقدان زایده دمی ، راه رفتن روی دوپا ، وجود دستها ، رشد زیاد مغزی و دندان بندی است. این شباهت بقدری حقیقی است كه می تواند در تشخیص استخوانهای سنگواره ، بویژه اگر این استخوانها ناقص باشند ، باعث بروز اشتباه شود. لذا باید صفات تشریحی خاص هر یك از مجموعه ها را دقیقاً تعیین كرد . منزلت خلقت از منظر خداوندخلقت انسان و موجودات از منظر قرآن كریم از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در آیات متعددی به ذكر نحوه خلقت و بویژه خلقت انسان اشاره شده است. دعوت انسان به تفكر در خلقت وی از مهمترین نكاتی است كه خداوند بارها و بارها اشاره فرموده است:آیه 5 سوره طارق – فَلْیَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ پس انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شده است؟ونیز:20 عنكبوت – قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا كیْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشأَهَ الاَخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرٌ بگو: »در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز كرده است سپس ]باز [ خداست كه نشأه آخرت را پدید مى‏آورد؛ خداست كه بر هر چیزى تواناستدر این آیه نیز خداوند به زیبائی انسان را به تفكر در باب خلقت و یافتن آثار و نشانه های خلقت بر روی كره زمین دعوت نموده است.نهایت اهمیت و زیبائی كلام خداوند در باب خلقت در سوره علق بیان شده است:اقرا باسم ربك الذی خلق. خلق الانسان من علق پیدایش و ظهور انسان بر روی كره خاكی از میان كلیه پدیده های خلقت از اهمیت و جایگاه والائی برخوردار است. شاهد این مدعا همین بس كه خداوند در اولین ایه ای كه از طریق وحی بر پیامبر اكرم نازل می فرماید همانا داستان خلقت و پیدایش انسان را مطرح می نماید. خداوند در این آیه به هنگام نزول اولین آیه الهی ، از بین مجموع صفاتی كه در ذات اقدس الهی است، خداوند را خالق و آفریننده ای معرفی می نماید كه دارای قدرت خلاقیت و آفرینش است. بویژه كه در این آیه، از بین همه مخلوقات خویش، خداوند را خالق” انسان” بیان فرموده است.لذا، همین نیز ما را بس كه بدلیل اهمیت و جایگاه ویژه انسان و خلقت آن نزد خداوند به تحقیق و تفحص در مورد چگونگی مراحل مختلف خلقت بپردازیم. خلقت موجودات غیر حیاتی در قرآناز زمان پیدایش اولین موجودات زنده و گسترش و انتشار آنها بر روی سطح كره خاكی، تنوع و تطور عالم حیات مرهون بروز جهش بوده است.قرآن كریم ایجاد عالم كائنات را در مراحل تكوینی به عنوان «ظهور ناگهانی» یا «خلقت ناگهانی» نام می‌برد:آیه 117 بقره – بَدِیعُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُن فَیَكُونُ ]او[ پدید آورنده آسمانها و زمین ]است‏[، و چون به كارى اراده فرماید، فقط مى‏گوید: »]موجود[ باش«؛ پس ]فوراً موجود[ مى‏شود. در این آیه خداوند ظهور ناگهانی عالم هستی اعم از آسمانها و زمین را بیان فرموده و از عبارت «كن فیكون» استفاده نموده است. آنچه از این عبارت به نظر می‌رسد خلقت آنی و ناگهانی مخلوقات می‌باشد. بدین معنی كه هر زمانی كه خداوند صلاح بفرماید هر آنچه را كه دستور هستی صادر فرماید در همان آن، موجود خلق می‌شود.برخی از صورت ظاهر آیه خلقت بدون سابقه و خلقت بدون مقدمه را از «عدم» به «هستی» و یا از «یك شی» به «موجود زنده» تعبیر نموده‌اند اما آنچه شایسته تفسیر این آیه است بروز یك «آفریده» جدیدی در یك زمان خاص (اذا) پس از گذشت زمان از مراحل پیشین و با استناد به تكوین مراحل قبلی(قضی) است. آیه 73 انعام- وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالْحَقّ‏ِ وَ یَوْمَ یَقُولُ كن فَیَكونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْك یَوْمَ یُنفَخُ فى الصورِ عَلِمُ الْغَیْبِ وَ الشهَدَهِ وَ هُوَ الحَْكیمُ الْخَبِیرُ و او كسى است كه آسمانها و زمین را به حق آفرید، و هرگاه كه مى‏گوید: «باش»، بى‏درنگ موجود شود؛ سخنش راست است؛ و روزى كه در صور دمیده شود، فرمانروایى از آنِ اوست؛ داننده غیب و شهود است؛ و اوست حكیم آگاه. بر اساس نظریه مهبانگBig Bang)) در خلق كائنات، پس از انفجار اولیه و تولید اولین عناصر و تركیب آنها با یكدیگر و سپس گسترش و انتشار آنها در تمام جهت بر اساس نیروی اولیه انفجار، اشكال مختلف هستی شكل گرفته و پس از گذشت از منه طولانی ستارگان، منظومه‌ها، سحابی‌ها، سیارات، كره زمین و سپس حیات شكل گرفتند. در عالم غیر زنده تبدیل و تركیب هر چند عنصر یا ماده با هم و ایجاد ماده‌ای جدیدتر بر اثر واكنشهای شیمیایی در یك لحظه ناگهانی رخ می‌دهد. هر چند كه تا رسیدن به شرایط مطلوب تركیب مواد به گذشت زمان و ایجاد بستر لازم نیازمند است اما پس از حصول شرایط بهینه، خلق پدیده‌های جدید به طور ناگهانی و لحظه‌ای و یا در حداقل زمان رخ می‌دهد. این نوع خلقت پدیده های غیر حیاتی با توجه به ایات قرانی به صورت تدریجی است كه در یك زمان خاص، به وقوع می پیوندد. این نوع خلقت را نمی توان آنی و بدون سابقه در نظر گرفت بلكه در حقیقت قبل از انجام آخرین مرحله تكاملی خلقت، مراتبی از تكامل” آفریده” در حال انجام بوده است كه با بروز یك حادثه خاص منجر به تشكیل یا خلق موجود جدید می شود.آیه 40 سوره نحل – إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشىْ‏ءٍ إِذَا أَرَدْنَهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَیَكُونُ ما وقتى چیزى را اراده كنیم، همین قدر به آن مى‏گوییم: «باش»، بى‏درنگ موجود مى‏شودآیه 82 سوره یس – إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ كُن فَیَكُونُ چون به چیزى اراده فرماید، كارش این بس كه مى‏گوید: »باش«؛ پس ]بى‏درنگ‏[ موجود مى‏شوددر این دو آیه خداوند خواست و مشیت الهی را مقدم بر انجام امور دانسته و ایجاد هستی یا خلق هر آفریده‌ای را به فرمان و مشیت خود می‌داند. آنچه در اینجا از آن به عنوان “امر” الهی یاد شد همانا منبع و منشاء لایزال الهی است كه در صورت خواست و مشیت پروردگار به انجام كاری به آن تعلق می پذیرد و در حقیقت اراده خداوند همان پاسخ بسیاری سئوالات و ابهامات موجود در علوم طبیعی است كه امروزه علم قادر به پاسخگوئی در مورد آن نمی باشد. شاید به مصداق آیه شریفه قران كه زمین و آسمان را مسخر انسان گردانیده است امید است كه روزی با پیشرفت علم و فن آوری انسان قادر به شناخت این نیروهای هدفمند و موثر در عالم حیات و نیز كائنات باشد. گفتگوی خداوند با فرشتگانخداوند پیش از خلقت انسان و نیز همزمان با آفرینش او، در مورد خلقت با فرشتگان صحبت نموده است. با اندك توجهی به آیات مرتبط با خلقت انسان و بویژه گفتگوی خداوند با فرشتگان در می یابیم كه در مراحل مختلفی از خلقت انسان و در پایان هر مرحله خداوند با فرشتگان گفتگو می فرماید.آنچه از این آیات قابل استنباط می باشد خداوند در چهار مرحله مختلف و پس از چهار مرحله خلقت انسان با فرشتگان گفتگو می نماید: 71و72 ص- إِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلَئكَهِ إِنى خَلِقُ بَشراً مِّن طِینٍ– – فَإِذَا سوَّیْتُهُ وَ نَفَخْت فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سجِدِینَ انگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گِل خواهم آفرید–پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتیددر این آیات كه اولین مرحله از صحبت خداوند با فرشتگان به شمار می آید خداوند خبر از خلق “بشر”ی – و نه آدم- از “طین” می دهد. آنچه از این آیه روشن است تا آنزمان هنوز موجودی به نام انسان و نیز آدم آفریده نشده است. لذا خداوند می فرماید كه پس از خلق انسان و دمیدن روح خود در آن بر او به سجده افتید. آیه 28 و 29حجر- وَ إِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلَئكَهِ إِنى خَلِقُ بَشراً مِّن صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ- – فَإِذَا سوَّیْتُهُ وَ نَفَخْت فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سجِدِینَ و [یاد كن‏] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گلى خشك، از گلى سیاه و بدبو، خواهم آفرید.– پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید. آیه فوق مبین زمان و مرحله تشكیل گل سفال مانند سیاه و بدبوئی است كه انسان (بشر) نیز از آن گل آفریده خواهد شد. چرا كه در آیه 28 حجر خبر از خلقت انسان از گل مذكور می‌دهد و تا آنزمان (دومین مرحله از گفتگوی خداوند با فرشتگان) فاز تشكیل هیدروكربور از گل اولیه و یا زمان تشكیل اولین میكروارگانیسم‌های حیاتی متابولیسم داراست كه منشاء خلقت موجودات و نیز انسان است. و تا این زمان هنوز موجودی به نام انسان پا به عرصه حیات نگذاشته است. سپس در آیه 29 سوره حجر خداوند شرایط آفرینش موجودی به نام انسان را به زیبائی بیان می‌فرماید. تشكیل اندام (سوی) و استواری آن و دمیدن روح خود در آن شرط لازم برای خلقت «انسان»‌است. آیه 30 بقره- وَ إِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلَئكَهِ إِنى جَاعِلٌ فى الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَ تجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسفِك الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسبِّحُ بحَمْدِك وَ نُقَدِّس لَك قَالَ إِنى أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینى خواهم گماشت»، [فرشتگان‏] گفتند: «آیا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگیزد، و خونها بریزد؟ و حال آنكه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه مى‏كنیم؛ و به تقدیست مى‏پردازیم. » فرمود: «من چیزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانیدخداوند در مرحله سوم گفتگو با فرشتگان خبر از خلق جانشینی بر روی زمین می‌دهد. تا این زمان فرشتگان از وجود مخلوقی به نام انسان هوشمند و بویژه حضرت آدم آشنائی و سابقه ذهنی نداشته‌اند و تا این زمان انسان آفریده نشده است. اما از حضور موجوداتی خونریز و سفاك مشابه انسان كه از قدرت خلاقیت و تعقل و تفكر برخوردار نیستند آگاهی دارند.آیه 11 سوره اعراف- وَ لَقَدْ خَلَقْنَكمْ ثُمَّ صوَّرْنَكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَئكَهِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِیس لَمْ یَكُن مِّنَ السجِدِینَ و در حقیقت، شما را خلق كردیم، سپس به صورتگرى شما پرداختیم؛ آنگاه به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده كنید. » پس [همه‏] سجده كردند، جز ابلیس كه از سجده‏كنندگان نبوددر این آیه كه چهارمین مرحله از گفتگوی پروردگار با ملائك به شمار می آید خداوند تاكید می‌فرماید كه ما شما را آفریدیم و سپس به صورتگری شما پرداختیم. هر آنچه مشخص است صورتگری انسان پس از خلقت وی انجام شده است و سپس ادامه می‌دهد كه آنگاه به فرشتگان دستور سجده دادیم. و اینجاست كه فرشتگان به دستور خداوند و به منظور ادای احترام به بزرگی و الوهیت خداوندی در خلق موجودی خردمند به عنوان خلیفه الله در مقابل آدم(ع) به سجده می افتند. منشاء حیات در قرآنپیدایش و خلقت موجودات از ظریف‌ترین نكات قرآنی است كه بزیبائی شرح داده شده است. آفرینش موجودات زنده از آب و نیز خاك بارها مورد اشاره قرار گرفته است در این میان توجه ویژه‌ای به خلقت انسان از آب و خاك دارد.30 انبیاء- أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّ السمَوَتِ وَ الأَرْض كانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلَّ شىْ‏ءٍ حَىٍ أَ فَلا یُؤْمِنُونَآیا كسانى كه كفر ورزیدند ندانستند كه آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند، و ما آن دو را از هم جدا ساختیم، و هر چیز زنده‏اى را از آب پدید آوردیم؟ آیا [باز هم‏] ایمان نمى‏آورند؟آیه 45 نور- وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّهٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن یَمْشى عَلى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَّن یَمْشى عَلى رِجْلَینِ وَ مِنهُم مَّن یَمْشى عَلى أَرْبَعٍ یخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرٌ و خداست كه هر جنبنده‏اى را [ابتدا] از آبى آفرید. پس پاره‏اى از آنها بر روى شكم راه مى‏روند و پاره‏اى از آنها بر روى دو پا و بعضى از آنها بر روى چهار [پا] راه مى‏روند. خدا هر چه بخواهد مى‏آفریند. در حقیقت، خدا بر هر چیزى تواناست در این دو آیه صراحتاً منشاءآفرینش را آب معرفی می‌نماید و به پیوستگی آسمان و زمین در پیش از پیدایش آب اشاره دارد. مسلماً آنچه كه پیوستگی آسمان و زمین را موجب می‌شود عدم وجود اتمسفر در اطراف كره زمین بوده است. پس از تشكیل اتمسفر و تمركز گازهای حیاتی در بخش‌های پایینی جو، اتمسفر زمین شكل گرفته و با پیدایش آب و استقرار آن بر روی زمین و پس از تشكیل خاك اولین موجودات حیاتی متابولیسم‌دار خلق شده‌اند.سوره حج آیه 5-.. فَإِنَّا خَلَقْنَكم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِن مُّضغَهٍ مخَلَّقَهٍ وَ غَیرِ مخَلَّقَهٍ لِّنُبَینَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فى الأَرْحَامِ مَا نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى; ;پس [بدانید] كه ما شما را از خاك آفریده‏ایم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آنگاه از مضغه، داراى خلقت كامل و [احیاناً] خلقت ناقص، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم. و آنچه را اراده مى‏كنیم تا مدتى معین در رحمها قرار مى‏دهیم;20 الروم- وَ مِنْ ءَایَتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشرٌ تَنتَشِرُونَ و از نشانه‏هاى او این است كه شما را از خاك آفرید؛ پس بناگاه شما ]به صورت‏[ بشرى هر سو پراكنده شدید 67 غافر ـ هُوَ الَّذِى خَلَقَكم مِّن تُرَابٍ ثمَّ مِن نُّطفَهٍ ثمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثمَّ یخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثمَّ لِتَبْلُغُوا أَشدَّكمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شیُوخاً وَ مِنكُم مَّن یُتَوَفى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسمًّى وَ لَعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ او همان كسى است كه شما را از خاكى آفرید، سپس از نطفه‏اى، آنگاه از علقه‏اى، و بعد شما را ]به صورت‏[ كودكى برمى‏آورد، تا به كمال قوّت خود برسید و تا سالمند شوید، و از میان شما كسى است كه مرگِ پیش‏رس مى‏یابد، و تا ]بالاخره‏[ به مدّتى كه مقرّر است برسید، و امید كه در اندیشه فروروید 2 انعام ـ هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْترُونَ اوست كسى كه شما را از گِل آفرید. آنگاه مدّتى را [براى شما عمر] مقرّر داشت. و اَجَل حتمى نزد اوست. با این همه، [بعضى از] شما [در قدرت او] تردید مى‏كنید12 مومنون ـ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ مِن سلَلَهٍ مِّن طِینٍ و به یقین، انسان را از عصاره‏اى از گِل آفریدیم 7 سجده ـ الَّذِى أَحْسنَ كلَّ شىْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الانسنِ مِن طِینٍ همان كسى كه هر چیزى را كه آفریده است نیكو آفریده، و آفرینش انسان را از گِل آغاز كرد؛ 11 صافات ـ فَاستَفْتهِمْ أَ هُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّن طِینٍ لازِبِ پس، ]از كافران‏[ بپرس: آیا ایشان از نظر آفرینش سخت‏ترند یا كسانى كه ]در آسمانها[ خلق كردیم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده پدید آوردیم 26 حجر – وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ مِن صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ و در حقیقت، انسان را از گِلى خشك، از گلى سیاه و بدبو، آفریدیمدر این آیات و آیاتی چند دیگر، خداوند منشاء خلقت انسان را از خاك دانسته و به كرات نشأت اولیه انسان را یاد آور می‌شود. خلقت از «تراب» «طین» و «حمامسنون» سه مرحله از مراحل تكامل خاك در بستر اولیه كره زمین است كه بر اثر وجودآب و نیز گازهای تشكیل ‌دهنده سطح زمین و به كمك دیگر كانیهای متشكله سطح زمین، خاك ها تكامل یافته و نهایتاً اولین سلولهای حیاتی از میان خاكهای سیاه و بدبو شكل می‌گیرند.با تشكیل اولین سلولهای حیاتی، آنچه از این پس مهم جلوه می‌نماید تشكیل سلولهای بزرگتر با كارائی بیشتر كه امكان ادامه حیات در شرایط زیست محیطی مختلف را دارا باشند. مسلماً شكل‌گیری و ایجاد گونه‌های مختلف حیاتی مستلزم رشد و تحولی هدفمند در اشكال اولیه حیات به شمار می‌آید . شكی نیست كه انسان از لحاظ فكری و عقلی از جایگاه ویژه ای در عالم خلقت برخوردار است اما در مورد چگونگی نحوه خلقت انسان آیا باز هم از چنین جایگاهی برخوردار است؟ ببینیم قرآن مجید در این زمینه چه می فرماید:آیا انسان اشرف مخلوقات است؟انسان به دلیل قوه تعقل و تفكر از جایگاه والائی در بین مخلوقات جاندار خداوند داراست و چه بسا به همین دلیل است كه خداوند انسان را به خلافت در روی زمین برگزیده است. آیه 28 لقمان – مَّا خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلا كنَفْسٍ وَحِدَهٍ إِنَّ اللَّهَ سمِیعُ بَصِیر آفرینش و برانگیختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرینش‏] یك تن نیست، كه خدا شنواى بیناستآیه 27 سوره الروم – وَ هُوَ الَّذِى یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الأَعْلى فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ و اوست آن كس كه آفرینش را آغاز مى‏كند و باز آن را تجدید مى‏نماید؛ و این [كار] بر او آسانتر است. و در آسمانها و زمین نمونه والا[ى هر صفت برتر] از آنِ اوست، و اوست شكست‏ناپذیر سنجیده‏كار.در این آیات خداوند خلقت همه موجودات و بازگرداندن آنها را بر خود آسان فرض می‌نماید و تاكید می‌فرماید كه خلقت این همه موجودات نزد وی همچون خلق تنها یك تن می‌باشد اما در مقام مقایسه با آفرینش دیگر موجودات خلقت انسان را بس آسانتر از دیگران به شمار می‌آورد. 70 اسراء ـ وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنى ءَادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فى الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطیِّبَتِ وَ فَضلْنَهُمْ عَلى كثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم، و آنان را در خشكى و دریا [بر مركبها] برنشاندیم، و از چیزهاى پاكیزه به ایشان روزى دادیم، و آنها را بر بسیارى از آفریده‏هاى خود برترى آشكار دادیم.11 صافات- فَاستَفْتهِمْ أَ هُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّن طِینٍ لازِبِ پس، ]از كافران‏[ بپرس: آیا ایشان از نظر آفرینش سخت‏ترند یا كسانى كه ]در آسمانها[ خلق كردیم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده پدید آوردیم در این دو آیه خداوند انسان را تنها بر كثیری از آفریده های خود برتری بخشیده است و آنچه مسلم است آنكه خلقت انسان برتر از خلقت برخی از موجودات نیست هر چند كه انجام همه امور نزد خداوند یكسان است اما ذكر این نكته در این آیات نه به منظور بیان سختی خلقت برخی موجودات نزد خداوند است بلكه منظور خداوند از آسانی خلقت انسان مقایسه و پیچیدگی یا صعوبت فیزیكی و ملموس خلقت موجودات مذكور در برابرآفرینش آدمی است كه با میزان دانائی و توانائی انسان سنجیده شده است. بدین معنی كه خلقت برخی از موجودات از دیدگاه علوم طبیعی چه از لحاظ طول مدت زمان خلقت و چه از لحاظ عظمت فیزیكی و مادی نسبت به آفرینش انسان برتر است.چرا كه خلقت همه موجودات و نیز آفریده های خداوند اعم از جاندار و بیجان منشا و مسیر تكاملی مجزائی داراست. و با توجه به این آیات می توان دریافت كه زمان خلقت انسان در مقابل برخی دیگر از مخلوقات خداوند كمتر و آسان تر بوده است. اما آیا واقعا چه آفریده هائی دارای خلقت بزرگتری نسبت به انسان بوده اند؟57 غافر- لَخَلْقُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ أَكبرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شكوهمندتر] از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.27 نازعات- ءَ أَنتُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَمِ السمَاءُ بَنَاهَ‏اآیا آفرینش شما دشوارتر است یا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟پر واضح است كه خداوند در این آیات با وجودی كه انسان را بر بسیاری از مخلوقات خود برتر معرفی می نماید اما صریحا نیز عظمت خلقت آسمان (آسمانها) و زمین را بر خلقت انسان بیان می فرماید و متذكر نیز می شود كه این موضوع برای علوم آدمیان و با ابزارهای انسانی قابل ادراك است و برخی از مردمان نیز از آن آگاهی دارند. در مقایسه “مقام”، خداوند، انسان را برترین معرفی نموده اما از میان آفریده های خود خلقت آسمان (آسمانها) و زمین را برتر از خلقت انسان یاد آور میشود. اما این برتری از دیدگاه قوه تعقل و تفكر نیست. چرا كه انسان در عالم مخلوقات از لحاظ فكر، عقل و اختیار از برترین جایگاه برخوردار است. اما از لحاظ چگونگی خلقت ، آفرینش اسمان و زمین پیچیده تر از خلقت انسان بوده است. و این موضوع در علوم كیهانی نیز به تحقیق روشن شده است.با اینحال بر طبق آیات شریفه خلقت از مهمترین پدیده های عالم كائنات به شمار می آید. هر چند كه طبق منظر قرآن داستان خلقت هستی از نظر برخی ویژگیهای فیزیكی نسبت به انسان برتری دارد اما همچنان پیدایش و ظهور انسان بر روی كره خاكی از میان كلیه پدیده های خلقت از اهمیت و جایگاه والائی برخوردار است. شاهد این مدعا همین بس كه خداوند در اولین ایاتی كه از طریق وحی بر پیامبر اكرم نازل می فرماید همانا داستان خلقت و پیدایش انسان است. و همین نیز ما را بس كه بدلیل اهمیت و جایگاه ویژه انسان و خلقت آن نزد خداوند به تحقیق و تفحص در مورد چگونگی مراحل مختلف خلقت بپردازیم. از اینرو برماست كه نه تنها در نوع و چگونگی خلقت جانداران بلكه در مراحل شگرف و عظیم آفرینش های برتر خداوند نیز در عالم كائنات به تحقیق و كنكاش بپردازیم. تفكر در خلقت انسانموضوع خلقت انسان در قرآن به انحاء مختلف مورد یادآوری و تذكر قرار گرفته است. در آیات بسیاری خداوند با ذكر منشاء خلقت انسان از خاك، قدرت خود را به انسان سركش متذكر می‌شود و انسان را به سپاس و تقدیر خداوند رهنمون می سازد. 2 انعام ـ هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْترُونَ اوست كسى كه شما را از گِل آفرید. آنگاه مدّتى را [براى شما عمر] مقرّر داشت. و اَجَل حتمى نزد اوست. با این همه، [بعضى از] شما [در قدرت او] تردید مى‏كنید. 78 مومنون ـ وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیمَ وَ أُمَّهُ ءَایَهً وَ ءَاوَیْنَهُمَا إِلى رَبْوَهٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَ مَعِینٍ و پسر مریم و مادرش را نشانه‏اى گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلندى كه جاى زیست و [داراى‏] آب زلال بود جاى دادیم.23 ملك – قُلْ هُوَ الَّذِى أَنشأَكمْ وَ جَعَلَ لَكمُ السمْعَ وَ الأَبْصرَ وَ الأَفْئِدَهَ قَلِیلاً مَّا تَشكُرُونَ بگو: «اوست آن كس كه شما را پدید آورده و براى شما گوش و دیدگان و دلها آفریده است. چه كم سپاسگزارید. در آیات فوق خداوند برخی مخلوقات خود را نشانه و آیتی برای عالمیان معرفی می نماید كه در واقع ما را به كنكاش در مورد خلقت ایشان متذكر می شود. همچنین در برخی آیات نیز خداوند انسان را به تفكر و تعقل در خلقت انسان دعوت نموده و صریحاً از انسان می‌خواهد كه به منشاء و نحوه خلقت خود بیاندیشد.19عنكبوت ـ أَ وَ لَمْ یَرَوْا كیْف یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ یَسِیرٌ آیا ندیده‏اند كه خدا چگونه آفرینش را آغاز مى‏كند سپس آن را باز مى‏گرداند؟ در حقیقت، این [كار] بر خدا آسان است20 عنكبوت – قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا كیْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشأَهَ الاَخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرٌ بگو: »در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز كرده است سپس ]باز [ خداست كه نشأه آخرت را پدید مى‏آورد؛ خداست كه بر هر چیزى تواناست21 الروم ـ وَ مِنْ ءَایَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَجاً لِّتَسكُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَكم مَّوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فى ذَلِك لاَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ و از نشانه‏هاى او اینكه از [نوع‏] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در این [نعمت‏] براى مردمى كه مى‏اندیشند قطعاً نشانه‏هایى است. 77 یس ـ أَ وَ لَمْ یَرَ الانسنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن نُّطفَهٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه‏اى آفریده‏ایم، پس بناگاه وى ستیزه‏جویى آشكار شده است.57 غافر- لَخَلْقُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ أَكبرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شكوهمندتر] از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.4 جاثیه ـ وَ فى خَلْقِكمْ وَ مَا یَبُث مِن دَابَّهٍ ءَایَتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ و در آفرینش خودتان و آنچه از [انواع‏] جنبنده‏[ها] پراكنده مى‏گرداند، براى مردمى كه یقین دارند نشانه‏هایى است. 27 نازعات ـ ءَ أَنتُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَمِ السمَاءُ بَنَاتَ‏ا آیا آفرینش شما دشوارتر است یا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟در همه این آیات خداوند مستقیماً‌ انسان را به اندیشه در خلقت خویش متذكر می‌شود و خلقت را نشانه‌ای برای متفكران و اندیشمندان ذكر می‌فرماید. آنچه در آیه 19 و 20 عنكبوت جلوه می‌نماید تاكید بر زمینی بودن منشاء خلقت و نیز آغاز خلقت و آفرینش موجودات در همین كره خاكی است. خداوند در این آیات دستور می‌فرماید كه جهت شناخت منشاء خلقت و آفرینش موجودات در همین زمین به سیر و سفر و تحقیق بپردازید و بدینوسیله انسان را به شناخت مبدا خود به تفكر دعوت می‌نماید.آیه 5 سوره طارق – فَلْیَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ پس انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شده است؟در این آیه نیز خداوند مجدداً‌به انسان دستور می‌دهد كه درخلقت خود اندیشه نمائید و ببینید كه از چه آفریده شده‌اید.همچنانكه ملاحظه گردید خداوند به انحاء مختلف انسان را به تفكر بویژه در مورد خلقت دعوت نموده است. آیا وقت آن نشده با این همه اهمیت موضوع از دیدگاه خداوند ما نیز دعوت را پاسخ گفته و به تفكر در زمینه چگونگی خلقت انسان بپرداریم؟ مسلما آنچه از این تحقیقات بر می آید افزایش دانش بشری و نیز پی بردن به راز خلقت و بزرگی و عظمت خداوند خواهد بود.در قرآن كریم با تامل بر برخی آیات ادامه خلقت و آفرینش موجودات موكدا اشاره شده و از تغییر گونه ای به گونه دیگر آنهم به مشیت الهی خبر داده شده. آنچه به نظر می رسد در این آیات خداوند برای نشان دادن بزرگی و عظمت خویش از خلقت مداوم و تكامل موجودات صحبت به میان آورده است. حالا تا نظرشما عزیزان چه باشد..تكامل و انتخاب اصلح در قرآنمبحث تكامل در خلقت موجودات از منشاء خلقت تا پیدایش جنس انسان در بخش‌های مختلف مورد بحث قرار گرفت. با دقت در برخی آیات خداوند از تداوم خلقت و نیز ایجاد تحول و تغییر در آنها صحبت به میان آورده است. آیه 50طه- قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كلَّ شىْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثمَّ هَدَى گفت: «پروردگار ما كسى است كه هر چیزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده استدر این آیه خداوند هدایت موجودات را پس از خلقت ایشان تاكید می‌‏فرماید بدین معنی كه هدایت موجودات مسلماً‌ به سمت كمال و توسعه خواهد بود.همچنانكه ملاحظه گردید خلقت اولیه از خاك و آب به پیدایش انسان منتهی گردید كه در واقع هدایت الهی در تكامل فیزیكی و زیست‌شناختی مجموعه اجزاء به انسان شدن و خلقت وی منجر گردید. 61 واقعه- عَلى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَلَكُمْ وَ نُنشِئَكُمْ فى مَا لا تَعْلَمُونَ [و مى‏توانیم‏] امثال شما را به جاى شما قرار دهیم و شما را [به صورت‏] آنچه نمى‏دانید پدیدار گردانیم.28 انسان – نحْنُ خَلَقْنَهُمْ وَ شدَدْنَا أَسرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَلَهُمْ تَبْدِیلاً ماییم كه آنان را آفریده و پیوند مفاصل آنها را استوار كرده‏ایم، و چون بخواهیم، [آنان را] به نظایرشان تبدیل مى‏كنیم. 47 آل‌عمران- اللَّهُ یَخْلُقُ مَا یَشاءُ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُن فَیَكُونُخدا هرچه بخواهد مى‏آفریند؛ چون به كارى فرمان دهد، فقط به آن مى‏گوید: «باش»؛ پس مى‏باشد19 ابراهیم- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالحَْقّ‏ِ إِن یَشأْ یُذْهِبْكُمْ وَ یَأْتِ بخَلْقٍ جَدِیدٍ آیا در نیافته‏اى كه خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده؟ اگر بخواهد شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى مى‏آورد، 8 النحل- وَ الخَْیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِترْكبُوهَا وَ زِینَهً وَ یخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ و اسبان و استران و خران را [آفرید] تا بر آنها سوار شوید و [براى شما] تجمّلى [باشد]، و آنچه را نمى‏دانید مى‏آفریند. در این آیات و نیز آیات 133 انعام- 133 النساء- 49 شوری- 1 فاطر- 16 فاطر – 54 الروم- 45 نور خداوند به كرار به خلقت های جدید اشاره نموده و از آفرینشهای حال و آینده خود خبر می دهد. آیه 68 سوره قصص – وَ رَبُّك یخْلُقُ مَا یَشاءُ وَ یخْتَارُ مَا كانَ لهَُمُ الخِْیرَهُ سبْحَنَ اللَّهِ وَ تَعَلى عَمَّا یُشرِكونَ و پروردگار تو هر چه را بخواهد مى‏آفریند و برمى‏گزیند، و آنان اختیارى ندارند. منزّه است خدا، و از آنچه ]با او[ شریك مى‏گردانند برتر استدر این آیه نیز بزیبائی خداوند خلقت موجودات و انتخاب اصلح را در میان آنان بیان می‌فرماید. آنچه تكامل موجودات را مطلوب است پیدایش گونه‌های برتر و مقاوم تر نسبت به محیط و تنازع برای بقاء (با توجه به شرایط زیست‌محیطی موجود) است. آنچه خداوند از اختیار و گزینش مخلوقات برتر نام می‌برد همانا انتخاب اصلح در مبحث تكامل موجودات به شمار می‌آید.19 عنكبوت-أَ وَ لَمْ یَرَوْا كیْف یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ یَسِیرٌ آیا ندیده‏اند كه خدا چگونه آفرینش را آغاز مى‏كند سپس آن را باز مى‏گرداند؟ در حقیقت، این [كار] بر خدا آسان است20 عنكبوت- قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا كیْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشأَهَ الاَخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرٌ بگو: »در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز كرده است سپس ]باز [ خداست كه نشأه دیگر را پدید مى‏آورد؛ خداست كه بر هر چیزى تواناس تدر این آیه نیز خداوند تاكید می‌فرماید كه خلقت موجودات در همین زمین آغاز شده است و به انسانها موكداً سفارش می‌نماید كه برای فهم برتر خلقت نشانه‌های آنرا در این زمین قرار داده‌ایم و انسان را به تفحص در زمینه خلقت در همین كره خاكی دعوت نموده است. سپس در پایان آیه نیز ایجاد خلقتی جدید (دیگر) را پس از خلقت اولیه متذكر می‌شود .آیه 38 انعام- وَ مَا مِن دَابَّهٍ فى الأَرْضِ وَ لا طئرٍ یَطِیرُ بجَنَاحَیْهِ إِلا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطنَا فى الْكِتَبِ مِن شىْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى رَبهِمْ یحْشرُونَ و هیچ جنبنده‏اى در زمین نیست و نه هیچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند؛ مگر آنكه آنها [نیز] گروه‏هایى مانند شما هستند، ما هیچ چیزى را در كتاب [لوح محفوظ] فروگذار نكرده‏ایم؛ سپس [همه‏] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردیددر آیه فوق خداوند هر موجود زنده‌ای را در روی كره زمین اعم از جانوران و نیز پرندگان را مخلوقاتی همچون جامعه‌ای انسانی معرفی می‌نماید كه مسلما منظور از این تشبیه نحوه خلقت و تكامل جانوران و گیاهان و تنوع زیست‌شناختی آنها را مورد توجه قرار داده و با جامعه انسانی مقایسه می‌نماید كه قابل تامل است.هبوط حضرت آدم از زیباترین موضوعات قرانیست.آیا این هبوط از بهشت برین به كره خاكی بوده یا در همین زمین اتفاق افتاده بود؟ اگردربهشت علوی بودندپس شیطان آنجا چیكار می كرده؟ و;خود قرآن چه می فرماید.هبوط آدم:در چندین آیه به اخراج و هبوط آدم و همسرش اشاره شده و با ژرف‌نگری در این آیات می‌توانیم دریابیم كه در تمامی آیات به اخراج آدم و همسرش از بهشت مذكور اشاره می‌فرماید و نه به شیطان. 27 اعراف – یَبَنى ءَادَمَ لا یَفْتِنَنَّكمُ الشیْطنُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْكُم مِّنَ الْجَنَّهِ یَنزِعُ عَنهُمَا لِبَاسهُمَا لِیرِیَهُمَا سوْءَتهِمَا إِنَّهُ یَرَاتُ‏مْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْث لا تَرَوْنهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشیَطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد؛ چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند، و لباسشان را از ایشان بركَند، تا عورتهایشان را بر آنان نمایان كند. در حقیقت، او و قبیله‏اش، شما را از آنجا كه آنها را نمى‏بینید، مى‏بینند. ما شیاطین را دوستان كسانى قرار دادیم كه ایمان نمى‏آورند117 طه- فَقُلْنَا یَئَادَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّك وَ لِزَوْجِك فَلا یخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّهِ فَتَشقَى پس گفتیم: «اى آدم، در حقیقت، این [ابلیس‏] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك‏] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تیره‏بخت گردى در آیه 36 بقره اخراج را به آدم و همسرش نسبت می‌دهد و سپس می‌فرماید كه آنها را از آن مقام و مكان تنزل دادیم.36 بقره -فَأَزَلَّهُمَا الشیْطنُ عَنهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كانَا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطوا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكمْ فى الأَرْضِ مُستَقَرٌّ وَ مَتَعٌ إِلى حِینٍ پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید؛ و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد؛ و فرمودیم: «فرود آیید، شما دشمن همدیگرید؛ و براى شما در زمین قرارگاه، و تا چندى برخوردارى خواهد بود 38 بقره- قُلْنَا اهْبِطوا مِنهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُم مِّنى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاى فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ فرمودیم: «جملگى از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد ، آنان كه هدایتم را پیروى كنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد24 اعراف- قَالَ اهْبِطوا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكمْ فى الأَرْضِ مُستَقَرٌّ وَ مَتَعٌ إِلى حِینٍ فرمود: «فرود آیید، كه بعضى از شما دشمن بعضى [دیگر]ید؛ و براى شما در زمین، تا هنگامى [معیّن‏] قرارگاه و برخوردارى است. » ادامه خواندن مقاله خاستگاه انسان و سير تكاملي آن از ديدگاه ديرينه شناسي نوين

نوشته مقاله خاستگاه انسان و سير تكاملي آن از ديدگاه ديرينه شناسي نوين اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله حسد و جنبه هاي اخلاقي آن

$
0
0
 nx دارای 21 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : حسد و جنبه های اخلاقی آن حسد حسد، آرزوى زوال نعمت از برادر مسلمان است از نعمتهائى که صلاح او باشد.اما اگر زوال نعمت را از او نخواهد بلکه مثل آن را براى خود بخواهد «غبطه و منافسه‏» است.و اگر زوال چیزى را از کسى بخواهد که صلاح او نیست آن را «غیرت‏» خوانند. بیان تفصیلى آن این است که اگر انگیزه حسد صرفا حرص بر این باشد که آن نعمت‏به تو برسد، این از پستى و زبونى قوه شهویه است، و اگر انگیزه آن تنها رسیدن مکروهى به محسود باشد از رذائل قوه غضب است، و از نتایج کینه – توزى است که آن هم از نتایج‏خشم است، و اگر باعث آن ترکیبى است از هر دو، این از پستى و زبونى هر دو قوه است.و ضد حسد، نصیحت و خیرخواهى است‏یعنى خواستن دوام نعمت‏خداوند بر برادر مسلمانت، که صلاح او در آن است. و شکى نیست که حکم قطعى به اینکه این نعمت صلاح است‏یا فساد ممکن نیست.چه بسا که چیزى در آغاز و در نظر اول عمت‏شمرده شود و سرانجام بر صاحب خود و بال و فساد باشد.پس ملاک و مناط در این امر ظن و گمان غالب است، و بنابراین اگر ظن غالب این است که به صلاح اوست، خواستن زوال آن حسد است و خواستن دوام و بقاء آن خیرخواهى است، و آنچه گمان رود که موجب فساد باشد، خواستن زوال آن غیرت است.اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است زوال و بقاء نعمت را براى برادرت مخواه مگر اینکه آن را به شرط صلاح مقید کنى تا از حکم حسد رهایى یابى و حکم خیرخواهى برایت‏حاصل شود.و معیار در نصیحت و خیرخواهى این است که آنچه را براى خود مى‏خواهى براى برادر خود نیز بخواهى و آنچه را براى خود نمى‏خواهى و نمى‏پسندى براى او نیز نخواهى و نپسندى.و معیار در حسد این است که آنچه را براى خود نمى‏خواهى براى او بخواهى، و آنچه را براى خود مى‏خواهى براى او نخواهى. فصل 1: مذمت‏حسد حسد سخت‏ترین و دشوارترین بیماریهاى روانى و بدترین و پلیدترین رذایل است، و صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار مى‏سازد.زیرا در دنیا لحظه‏اى از حزن و الم خالى نیست و به هر نعمتى که در دست دیگران مى‏بیند رنج مى‏برد، و نعمت‏هاى خداى تعالى نامتناهى است و هرگز از بندگان بریده و منقطع نمى‏شود، پس حسود پیوسته در اندوه و رنج است.و وبال و سرانجام بد آن گریبانگیر خود او خواهد شد و اصلا به محسود ضررى نمى‏رساند، بلکه موجب ازدیاد حسنات و بالا رفتن درجات او مى‏شود از این رو که حسود بر او عیب مى‏گیرد، و آنچه در شرع جایز نیست درباره او مى‏گوید، پس نسبت‏به او ظالم است و قستى از وزر و وبال محسود را بر دوش خود مى‏گیرد، و اعمال شایسته خود را به دفتر اعمال او منتقل مى‏سازد، بنابراین حسد وى براى محسود جز خیر و نفع اثرى ندارد.و با وجود این در مقام عناد و ضدیت‏با آفریدگار و پروردگار بندگان است، زیرا اوست که نعمت‏ها و خیرات را بر بندگان چنانکه اراده فرموده به مقتضاى حکمت و مصلحت‏خود ارزانى داشته است، پس حکمت‏حق و کامل او چنین اقتضا کرده که آن نعمت‏بر آن بنده حاصل و باقى باشد، و حسود بیچاره زوال آن را مى‏خواهد.و آیا این چیزى جز ناخشنودى از قضاء الهى در برترى دادن بعضى بندگان بر بعضى دیگر است؟ و این نیست مگر آرزوى قطع فیوضات الهى که بر حسب حکمت‏بالغه مقدر و صادر شده و خواستن خلاف آنچه خداوند به مقتضاى مصلحت اراده فرموده است! بلکه طالب نقص بر خداى سبحان است و نمى‏خواهد خدا را متصف به صفات کمالیه بداند.زیرا افاضه نعمت‏ها از سوى خداوند در وقت‏شایسته و در جاى مستعد از صفات کمالیه خداى تعالى است که عدم آنها نقص است‏بر او، و گرنه از او صادر نمى‏شد، و حسود ثبوت این نقص را مى‏خواهد.از سوى دیگر حسود چون زوال نعمت‏هاى الهى را که وجوداتند مى‏خواهد و بازگشت‏شرور و بدیها به عدم است پس وى طالب شر و دوستدار آن است.و حکما تصریح کرده‏اند که هر که به شر، اگر چه براى دشمن، راضى و خشنود باشد در واقع شریر است.پس حسد بدترین رذائل و حسود شریرترین مردم است.و چه خباثت و معصیتى بالاتر از این که کسى از راحت مسلمانى بدون آنکه براى وى ضررى داشته باشد ناراحت و متالم شود؟ و از این رو در آیات و اخبار از این صفت مذمت‏شدید شده است. خداى سبحان در ناشایسته شمردن آن مى‏فرماید: «ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله‏» (نساء 53) . «یا به مردم نسبت‏به آنچه خدا از فضل و کرم خویش به آنان داده حسد مى‏برند؟» .و مى‏فرماید: «ود کثیر من اهل الکتاب ان یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم‏» (بقره 109) . «بسیارى از اهل کتاب از حسدى که در دلشان است دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز گردانند» . و مى‏فرماید: «ان تمسسکم حسنه تسؤهم و ان تصبکم سیئه یفرحوا بها» . (آل عمران 120) «اگر نیکیى به شما رسد بد حال و ناراحت مى‏شوند و اگر بدیى به شما رسد از آن شادمان مى‏گردند» . و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب‏» . «حسد کارهاى نیک را مى‏خورد همچنانکه آتش هیزم را مى‏خورد» . و نیز فرمود: «قال الله عز و جل لموسى بن عمران: یابن عمران لا تحسدن الناس على ما آتیتهم من فضلى و لا تمدن عینیک الى ذلک و لا تتبعه نفسک، فان الحاسد ساخط لنعمى، صاد لقسمى الذى قسمت‏بین عبادى.و من یک کذلک فلست منه و لیس منى‏» . «خداى عز و جل به موسى بن عمران وحى فرمود که به مردم بر آنچه از فضل خود به آنها داده‏ام حسد مبر، و چشمهاى خود را بر آن مدوز، و دلت را دنبال آن مکن، که حسود نسبت‏به نعمت‏هاى من خشمگین است، و از تقسیمى که میان بندگان خود کرده‏ام جلوگیر است.و هر که چنین باشد من از او نیستم و او از من نیست‏» . و فرمود: «لا تحاسدوا و لا تقاطعوا و لا تدابروا و لا تباغضوا، و کونوا عباد الله اخوانا» . «حسد مورزید و از هم مگسلید و به یکدیگر پشت مکنید (راه مخالفت مپوئید) و دشمنى منمائید، بندگان خدا! با هم برادر باشید» . و فرمود: «دب الیکم داء الامم قبلکم: الحسد و البغضاء هى الحالقه، لا اقول حالقه الشعر، و لکن حالقه الدین.و الذى نفس محمد بیده! لا تدخلون الجنه حتى تؤمنوا، و لن تؤمنوا حتى تحابوا. الا انبئکم بما یثبت ذلک لکم؟ افشوا السلام بینکم‏» «بیمارى امتهاى پیش در شما راه یافته: حسد و دشمنى که سترنده است، نه سترنده موى بلکه سترنده دین.به خدائى که جان محمد به دست اوست، به بهشت نمى‏روید تا ایمان آورید، و ایمان نخواهید آورد تا یکدیگر را دوست‏بدارید. آیا مى‏خواهید شما را به چیزى خبر دهم که مهربانى و دوستى را میان شما برقرار کند؟ به همدیگر سلام کنید!» . و فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا، و کاد الحسد ان یغلب القدر» . «فقر نزدیک است که به کفر انجامد، و حسد نزدیک است که بر قدر غلبه کند (1) » . و فرمود: «به زودى به امت من بیمارى امتها خواهد رسید.پرسیدند: بیمارى امتها چیست؟ فرمود: «خود پسندى و ستیزندگى، و سرکشى، و زیاده جوئى، و همچشمى در دنیا، و دورى نمودن و حسد ورزیدن، تا آنکه ستم و تعدى و سپس آشوب و فتنه پدید آید» . و فرمود: «ترسناکتر چیزى که بر امتم مى‏ترسم این است که مالشان زیاد شود پس با یکدیگر حسد ورزند و یکدیگر را به قتل رسانند» .و فرمود: «براى نعمت‏هاى خدا دشمنانى هست.پرسیدند: آنها کیانند؟ فرمود: کسانى که به مردم بر آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده حسد مى‏برند» . و در یکى از احادیث قدسى وارد شده است که: «خداوند فرمود: حسود دشمن نعمت من است و از قضاء من خشمگین است و به قسمتى که در میان بندگانم کرده‏ام راضى و خشنود نیست‏» . امام باقر علیه السلام فرمود: «ان الرجل لیاتى باى بادره فیکفر.و ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب‏» . «گاهى مرد شتابزدگى و تندى مى‏کند و کافر مى‏شود.و حسد ایمان را مى‏خورد همچنانکه آتش هیزم را مى‏خورد» . و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «آفه الدین: الحسد و العجب و الفخر» «آفت دین حسد و خودبینى و فخر فروشى است‏» . و فرمود: «ان المؤمن یغبط و لا یحسد، و المنافق یحسد و لا یغبط (2) » . «مؤمن غبطه مى‏برد و حسد نمى‏ورزد، ولى منافق حسد مى‏ورزد و غبطه نمى‏برد» . و فرمود: «حسود پیش از آنکه ضررى به محسود برساند به خود زیان مى‏زند، چنانکه ابلیس به سبب حسد براى خود لعنت‏به ارث برد، و براى آدم برگزیدگى و هدایت و بالا رفتن به مقام حقایق عهد و اصطفاء الهى را حاصل کرد. پس محسود باش و حسود مباش، که ترازوى حسود همیشه سبک است‏به واسطه سنگینى ترازوى محسود (3) ، و روزى قسمت‏شده است، پس حسد چه نفعى به حسود و چه ضررى به محسود مى‏رساند.و ریشه حسد از کورى دل و انکار فضل و کرم خداى تعالى است، و اینها دو بالند براى کفر.و به واسطه حسد فرزند آدم در حسرت جاوید افتاد، و به دره هلاکتى سقوط کرد که هرگز نجاتى براى او نیست.و حسود را توبه نیست، زیرا بر آن مصر و به آن معتقد است و حسد سرشت اوست که بدون معارض و بى‏سبب ظاهر مى‏شود، و سرشت از ریشه تغییر نمى‏پذیرد، هر چند که معالجه شود (4) » . یکى از حکما گفته است: «حسد زخمى است‏بهبود ناپذیر» . و یکى از خردمندان گفته است: «ظالمى شبیه‏تر به مظلوم از حسود ندیدم، که نعمت ترا نقمت‏خود مى‏داند» . و یکى از بزرگان گوید: «حسود از مجالس و مجامع جز مذمت و ذلت‏بهره‏اى نمى‏برد، و از ملائکه جز لعنت و دشمنى به او نمى‏رسد، و از خلق جز غم و اندوه عایدش نمى‏شود، و در وقت مردن جز سختى و هراس نصیبى ندارد، و در قیامت جز رسوائى و عذاب به او نمى‏رسد» . اخبار و روایات در نکوهش حسد بیرون از حد شمار است، و آنچه یاد شد براى حق جو کافى است.و نیز باید دانست که ناپسند داشتن نعمت و حب زوال آن نسبت‏به کافر و فاجر که دستاویز فتنه و آزار خلق و افساد بین مردم مى‏شود مانعى ندارد، از این رو که وسیله فساد است نه از آن جهت که نعمت است. فصل 2: منافسه (5) و غبطه (6) منافسه یعنى آرزو نمودن نعمتى که براى دیگرى هست‏بى‏آنکه زوال آن را از او بخواهد، و این مذموم نیست، بلکه در واجب واجب است و در مستحب مستحب و در مباح مباح. خداى سبحان مى‏فرماید: • «و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون‏» (مطففین 26) . • «و همچشمى کنان در این باره (نعمت‏بهشتى) همچشمى کنند» . • و سخن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بر این معنى حمل مى‏شود که فرمود: «لا حسد الا فى اثنین: رجل آتاه الله مالا، فسلطه على ملکه فى الحق.و رجل آتاه الله علما، فهو یعمل به و یعلمه الناس‏» . • «حسد روا و نیکو نیست مگر در دو مورد: مردى که خدا او را مالى داده باشد و او [در صرف] در راه حق به آن دست‏یابد، و مردى که خدا به او علمى عطا فرموده و او به آن عمل کند و به مردم بیاموزد» .یعنى غبطه جز در این موارد [جایز و نیکو] نیست.گاهى غبطه حسد نامیده مى‏شود چنانکه گاهى حسد منافسه و همچشمى خوانده مى‏شود، و این براى نزدیکى و وسعت و فراخى این دو معنى است. و سبب غبطه حب نعمتى است که براى شخص مورد غبطه حاصل است.پس اگر آن نعمت امرى دینى باشد سبب غبطه حب خدا و محبت طاعت اوست، و اگر امر دنیوى باشد سبب آن حب نعمتهاى مباح دنیا و بهره‏مندى از آنهاست.در غبطه اول هیچ کراهتى نیست‏بلکه مستحسن و مندوب است و غبطه دوم اگر چه حرام نیست ولى باعث کاهش و نقصان درجه آدمى در دین و واماندن انسان از مقامات بلند و ارجمند است، و با زهد و توکل و رضا منافات دارد. و اما غبطه اگر فقط این باشد که دوست دارد به مثل نعمت مغبوط (شخص مورد غبطه) برسد، از آن رو که آن نعمت از مقاصد دین و دنیاست، بدون آنکه بخواهد با وى برابر باشد یا نپسندد که کمتر از او باشد به هیچ وجه در آن اشکالى نیست.ولى اگر تمایل به برابرى و کراهت از کمبود نسبت‏به او دارد این حال جاى خطر و لغزش است.زیرا بر طرف شدن کمبود و نقصان یا به وسیله رسیدن به نعمت آن شخص یا به زوال آن از او حاصل مى‏شود.در این صورت اگر یکى از این دو طریقه حاصل نشد نفس از میل و خواهش طریقه دیگر دست‏برنمى‏دارد. زیرا بعید است که آدمى بخواهد با دیگرى در نعمتى مساوى شود و نتواند به مرتبه او برسد و آنگاه میل به زوال آن از او نکند، بلکه غالبا چنین تمایلى در وى پدید مى‏آید، تا آنجا که اگر آن نعمت از او زوال پذیرد در نزد او خوشتر است تا بقاء آن زیرا به زوال آن نعمت کمبود و نقصان خود او از میان مى‏رود.و اگر طورى باشد که چنانچه اختیار را به وى دهند در زوال نعمت از او مى‏کوشد حسود است و دچار صفت مذموم حسد.و اگر مانع عقلى او را از این کوشش باز دارد و لکن در طبعش چنین است که با زوال نعمت از مغبوط شادى و سرورى در خود مى‏یابد، بى‏آنکه این حال را ناپسند شمرد و در دفع آن بکوشد، این نیز حسد و مذموم است، اگر چه به بدى مرتبه اول نیست.و اگر به واسطه نیروى عقل و دین خود خوشحالى و سرورى را که در طبع خویش به سبب زوال نعمت دیگرى مى‏یابد ناپسند شمرد و در دفع آن از نفس خود در مقام مجاهده برآید، مقتضى رحمت واسعه الهى این است که از او عفو نماید، زیرا دفع این حالت جز با ریاضت‏هاى سخت و دشوار در توان و قدرت او نیست.هیچ انسانى نیست مگر اینکه کسى را در میان آشنایان و نزدیکان خود در بعضى از نعمت‏هاى الهى برتر و بالاتر مى‏بیند، و هر گاه به مقام تسلیم و رضا نرسیده باشد خواستار برابرى با او در آن است و کمبود و نقصان آن را درباره خود نمى‏پسندد.و چون نتواند به آن برسد بى‏اختیار طبعش مایل به زوال نعمت از او مى‏شود، و همیشه در ناراحتى و پریشانى است تا او به مرتبه وى تنزل یابد و با وى مساوى شود.و این حالت هر چند نقص است و نفس را از درجات مقربان فرود مى‏آورد و به انحطاط مى‏برد، خواه از مقاصد دنیا باشد یا دین، لکن چون به سبب نیروى عقل و تقواى خود آن را ناپسند و مکروه شمرد و به مقتضاى آن عمل نکند، ان شاء الله مورد عفو قرار مى‏گیرد، و همان ناخشنودى و کراهتى که از این صفت دارد کفاره آن است. از مجموع آنچه گفته شد معلوم مى‏شود که براى حسد مذموم چهار مرتبه است: اول – اینکه دوست دارد که نعمت از محسود بر طرف شود هر چند به وى منتقل نشود، و این زشت‏ترین و ناپسندیده‏ترین مراتب حسد است. دوم – اینکه دوست دارد که نعمت از دست دیگرى بیرون رود براى رغبت و تمایلى که به آن دارد مانند خانه معینى یا زن جمیله‏اى که مى‏خواهد از دست وى در رود و به دست او آید.بر حرمت و مذمت این مرتبه از حسد قول خداى تعالى دلالت دارد که مى‏فرماید: «و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم على بعض‏» (نساء، 31) . «آنچه را که خداوند به وسیله آن بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داده آرزو مکنید» . سوم – اینکه تمایل او به مثل آنچه دیگرى دارد باشد نه به خود آن، اما چون از رسیدن به آن ناتوان است دوست دارد که از دست او نیز بیرون رود تا با یکدیگر برابر باشند.و اگر بتواند، در تلف کردن و زوال آن نعمت از دست وى مى‏کوشد. چهارم – مثل سوم است، با این تفاوت که اگر در بر طرف ساختن آن نعمت قدرت هم داشته باشد نیرومندى عقل و دین او مانع مى‏شود که در زایل کردن آن نعمت‏بکوشد و لیکن از زوال آن خشنود مى‏شود بدون اینکه از این حالت دلشادى خود ناراحت‏باشد. و براى غبطه دو مرتبه است: اول – میل دارد که به آنچه مغبوط دارد دست‏یابد، بدون میل به مساوات با وى یا کراهت از کمتر داشتن از او، و زوال نعمت وى را نخواهد. دوم – میل دارد که به آن نعمت دست‏یابد همراه با میل به مساوات و کراهت از کمبود، به طورى که اگر از نیل به آن ناتوان باشد، در نهانخانه دل خویش نابودى نعمت وى را خواهان و از رسیدن به برابرى با وى و از میان رفتن کمبود شادمان است، جز اینکه از این شادى ناخشنود است و بر نفس خود خشمگین.گاه این مرتبه از حسد «حسد مورد عفو» نامیده شده و گویا مقصود نبى اکرم صلى الله علیه و آله همین معنى باشد که مى‏فرماید: «سه چیز است که مؤمن از آن جدا نخواهد شد: حسد، و ظن و طیره (فال بد) ;سپس فرمود: و براى او راه بیرون شدن از اینها هست، اگر حسد بردى آن را مخواه و مجو – یعنى اگر در دلت چیزى از آن یافتى به آن عمل مکن، و از آن ناخشنود باش – و اگر گمان [بد] پیدا کردى آن را حقیقت مپندار و آن را تحقق مبخش، و چون شگون بد زدى از آن بگذر [و به کار خود پرداز]» . فصل 3: انگیزه‏هاى حسد انگیزه‏هاى حسد هفت چیز است: اول – خباثت نفس و بخل نسبت‏به خیر بندگان خدا.در گوشه و کنار عالم کسانى را مى‏یابى که از گرفتارى و رنج و مصیبت‏بندگان شاد و خوشدل مى‏شوند، و از راحت و نیکویى حال و وسعت معاش آنان ناراحت و محزون مى‏گردند.چنین شخصى هر گاه نگرانى و اضطراب احوال مردم و گرفتارى و ادبار و تنگى معیشت آنان را بشنود به سبب خبث‏باطن و رذالت طبع در خود احساس شکفتگى و شادمانى مى‏کند، هر چند میان او و ایشان هیچ گونه سابقه دشمنى و رابطه آشنائى نبوده باشد و تفاوتى در حال او از رسیدن به جاه یا مال و مانند اینها حاصل نشود.و هر گاه خوبى حال و سر و سامان داشتن زندگى یکى از بندگان خدا را بشنود بر او گران مى‏آید اگر چه هیچ نقص و ضررى به او نرسد.این بیچاره نسبت‏به نعمتهاى خدا بر بندگان بخل مى‏ورزد بدون اینکه قصد و غرضى داشته باشد و یا تصور کند که آن نعمت‏به وى منتقل مى‏شود، پس این خوى ناشى از خبث نفس و پستى و پلیدى طبع است.و از این رو علاج آن در نهایت دشوارى است زیرا سببش خباثت ذات و پستى سرشت است و معالجه امر ذاتى و مقتضاى طبع بسیار سخت است، بر خلاف آنچه از اسباب عارضى پدید آید. دوم – دشمنى و کینه توزى، و این بزرگترین اسباب حسد است، زیرا هر انسانى – مگر نادرى از اهل مجاهده با نفس – به گرفتارى و رنج دشمن خود شاد و فرحناک مى‏گردد، یا به گمان اینکه این حال مکافاتى است که خداوند به خاطر او به دشمن رسانده، یا براى اینکه طبعا ضعف و نابودى دشمن را دوست دارد.و هر گاه نعمتى به دشمن رسد ناراحت مى‏شود، زیرا ضد مراد و خواهش اوست و گاه تصور کند که خود او در نزد خدا منزلتى ندارد که انتقام او را از دشمن نگرفته و بلکه به او نعمت داده، و از این خیالها اندوهگین مى‏شود. سوم – حب ریاست و حب مال و جاه.پس کسى که نام و آوازه را دوست دارد، و طالب مدح و ستایش است از اینکه او را در فن خود وحید زمان و یگانه عصر خوانند، و از حیث‏شجاعت‏یا علم یا عبادت یا صنعت‏یا جمال یا غیر اینها مشهور و معروف گردد، اگر بشنود که در دورترین نقاط عالم نظیر و مانند او هست ناراحت و بددل مى‏شود، و به مرگ او یا زوال نعمتى که در آن با او مشارک ست‏شاد مى‏گردد، تا در فن خود از همه برتر و در ستایشى که از صفت او مى‏شود یکتا و بى – همتا باشد. چهارم – ترس از بازماندن از مقصود و مطلوب خود.و این مخصوص دو نفر است که هر دو یک چیز را بخواهند، پس هر یک از آن دو در وصول به مقصود به دیگرى حسد مى‏ورزد، از این جهت که آن را در انحصار خود مى‏خواهد، مثل حسد هووها نسبت‏به یکدیگر در مسائل همسرى، و حسد برادران با هم در نزدیکى به پدر و مادر براى دست‏یافتن به مال آن دو، و حسد شاگردان به یکدیگر در مورد یک استاد براى جلب توجه او، و حسد ندیمان و خواص پادشاه در نیل به منزلت و مقام در نزد او، و حسد وعاظ و فقهائى که اهل یک شهرند با هم در رسیدن به درجه قبول و به دست آوردن مال، اگر غرض و مقصود آنها همین باشد. پنجم – تعزز: و آن عبارت است از اینکه بر او گران باشد که یکى از همگنانش از او بالاتر و برتر شود، به این گمان که اگر آن شخص به نعمت‏هائى دست‏یابد بر او تکبر خواهد کرد و او را کوچک خواهد شمرد، و او به واسطه اینکه مى‏خواهد عزیز و ارجمند شمرده شود خواهان آنست که آن نعمت‏به او نرسد.و غرض او این نیست که تکبر نماید، زیرا به برابرى با او راضى است، بلکه غرضش دفع کبر اوست. ششم – تکبر: و آن عبارت است از اینکه صفت تکبر بر طبع کسى غالب باشد و بخواهد بر یکى از اقران برترى نماید و از او توقع انقیاد و دنباله‏روى داشته باشد، پس اگر نعمتى به وى رسد چنین تصور کند که دیگر متحمل تکبر او نخواهد شد و از اطاعت و خدمت او سر باز خواهد زد یا داعیه برابرى با او یا برترى از او را خواهد داشت، و بدین سان خادم وى مخدوم او خواهد شد، از این جهت در رسیدن نعمت‏به وى حسد مى‏برد.و حسد بیشتر کفار نسبت‏به رسول الله صلى الله علیه و آله از این قبیل بوده، چنانکه مى‏گفتند: چگونه جوانى فقیر و یتیم بر ما مقدم شود؟«لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم‏» (زخرف، 13) «چرا این قرآن بر مرد بزرگى از این دو آبادى نازل نشده‏» . هفتم – تعجب: و این در وقتى است که محسود در نزد حاسد حقیر و نعمتى که به وى رسیده بزرگ باشد، و از رسیدن مثل وى به چنان نعمتى در شگفت‏شود و حسد ورزد و زوال آن را بخواهد، و از این قبیل است‏حسد امتها نسبت‏به پیغمبران خود که مى‏گفتند: 1- «ما انتم الا بشر مثلنا» (یس، 15) . 2- «شما جز بشرى مانند ما نیستید» . 3- «فقالوا: انؤمن لبشرین مثلنا» (مؤمنون، 48) . 4- «و مى‏گفتند: آیا به دو بشرى (موسى و هارون) مانند خود ایمان آوریم؟» 5- «و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون‏» (مؤمنون، 34) . 6- «و اگر از بشرى مانند خود اطاعت کنید زیانکارید» . بنابراین از رسیدن کسانى مانند آنان به مرتبه وحى و رسالت تعجب مى‏کردند، و از این رو حسد مى‏بردند بى‏آنکه قصد تکبر یا ریاست‏یا دشمنى یا غیر اینها از موجبات حسد را داشته باشند. و گاهى این اسباب و عوامل یا بیشتر آنها در یک نفر جمع مى‏شود، و بدین گونه حسد در او نیرومند مى‏گردد به حدى که دیگر نمى‏تواند آن را پنهان دارد، و دشمنى را آشکار مى‏سازد.و گاه حسد چندان نیرومند شود که حسود آرزو کند که هر نعمتى را نزد هر کسى مى‏بیند از او زایل شود و به دست وى برسد.چنین شخصى دچار جهل و حرص است، زیرا آرزو مى‏کند که همه نعمتها و خیراتى که براى همه مردم حاصل است از آن او باشد، یعنى امرى که بى‏شک محال است و اگر هم ممکن باشد بهره‏مندى از آنها امکان‏پذیر نیست، و اگر حریص نبود چنین آرزوئى نمى‏کرد، و اگر عالم بود این آرزو را با نیروى عقل از خود دفع و طرد مى‏نمود. (تنبیه) بعضى از عوامل و اسباب مذکور، همان گونه که مقتضى است که حسود آرزوى زوال نعمت و خوشى از دیگران کند همین طور اقتضا دارد که آرزوى بلا و گرفتارى براى صاحبان نعمت‏بنماید.جز اینکه آنچه از حسد شمرده مى‏شود همان قسم اول است، و دومى از عداوت شمرده مى‏شود، و عداوت اعم از حسد است، زیرا دشمنى آرزوى وقوع مطلق ضرر براى دشمن است، خواه زوال نعمت‏یا حدوث بلا و مصیبتى باشد.و حسد صرفا آرزوى زوال نعمت است. میان علماء آخرت و خداشناسان حسدى نسبت‏به یکدیگر وجود ندارد عوامل و اسبابى که درباره حسد ذکر شد میان اشخاصى است که با یکدیگر ارتباط دارند و از این رو در مجالس و محافلى گرد مى‏آیند و در مقاصد و اغراضى مشترک و همسانند، و چون در غرض یا مساله‏اى با یکدیگر مخالفت نمایند، کینه‏ورزى پدید مى‏آید، و در این هنگام یک طرف مى‏خواهد طرفدیگر را تحقیر و بر او تکبر کند، و براى مخالفت‏با غرض وى در صدد مکافات بر مى‏آید، و از دست‏یابى وى به نعمتى که او را به مقصودش مى‏رساند ناخشنود است، و در این حال حسد تحقق مى‏یابد.و از این رو در میان دو شخصى که در دو شهر دور از هم زندگى مى‏کنند حسد پیش نمى‏آید زیرا رابطه‏اى با هم ندارند.و لیکن اگر در یکجا در جوار هم قرار گیرند و بر سر مسائل و مقاصدى با هم برخورد کنند و مخالفتشان آشکار شود، میانشان دشمنى و کینه پدید مى‏آید و بقیه اسباب حسد برانگیخته مى‏شود.و نیز مى‏بینى که هر صنفى به صنف خود حسد مى‏برد نه به دیگرى زیرا مقاصد یک صنف یکسان است و بر شغل و صنعت واحد مزاحم یکدیگرند.پس عالم به عالم حسد مى‏برد نه به عابد، و تاجر به تاجر حسد مى‏برد نه به دیگرى، مگر به سببى دیگر غیر از اشتراک بر آن حرفه.و همچنین هر که حرص شدید بر حب جاه دارد و دوستدار آوازه و اشتهار در همه اطراف عالم است و شوق یکتائى و تفرد در فن خود دارد، با هر کسى که در عالم در فنى که وسیله تفاخر اوست‏شریک و نظیر باشد حسد مى‏ورزد. و اما منشا همه اینها دوستى دنیاست، زیرا منافع دنیا به سبب تنگى و محدود و محصور بودن آنها محل نزاع و کشمکش مى‏شود، به طورى که ممکن نیست منفعتى از مال و منصب به کسى برسد مگر آنکه از دست دیگرى بیرون رود.ولى آخرت، چون تنگى در آن نیست، نزاع و برخورد بین اهل آن پیش نمى‏آید.مثال این در دنیا علم و معرفت [به خدا] است که از مزاحمت‏بر کنار است، و هر که علم به خدا و صفات و افعال او و معرفت‏به نظام جهان را دوست دارد، هر گاه دیگرى نیز به آن معرفت داشته باشد حسد نمى‏برد. زیرا علم با بسیارى علما تنگ نمى‏شود و یک مطلب علمى براى هزار هزار عالم معلوم مى‏گردد، و هر یک از ایشان به معرفت‏خود شاد مى‏شود و از آن لذت مى‏برد، و شادى و لذت او به واسطه معرفت‏شخص دیگر کم نمى‏شود، بلکه به سبب کثرت اهل معرفت زیادتى انس و ثمره افاده و استفاده حاصل مى‏گردد.زیرا معرفت‏خدا دریائى وسیع و نامحدود است که تنگى در آن نیست.و هر علمى با خرج کردن یعنى با آموزش به دیگرى و شریک ساختن همنوعان در آن افزون مى‏شود، و همین باعث فزونى لذت و سرور و شادمانى مى‏گردد.و همچنین است تقرب و منزلت در نزد خداوند و شوق به نعمت‏هاى اخروى.و بزرگترین نعمت‏هاى الهى و بالاترین مراتب منزلت و قرب نزد خداى تعالى لذت لقاء اوست، و در آن هیچ جلوگیرى و مزاحمتى نیست، و اهل لقاء جا را بر یکدیگر تنگ نمى‏کنند، بلکه با کثرت ایشان انس بیشتر مى‏شود. از آنچه گفتیم معلوم شد که: در میان علماى آخرت حسدى نخواهد بود، زیرا آنان از کثرت و بسیارى شریکان خود در معرفت‏خدا و حب و انس او شاد و مسرور مى‏گردند، و حسد ورزى تنها در میان علماى دنیاست، و آنها کسانى هستند که مقصودشان از علم طلب مال و جاه است.زیرا مال از اجسام و مادیات است که چون به دست کسى رسید دست دیگران از آن تهى مى‏ماند.و جاه و ریاست نیز چنین است زیرا که وقتى دلها به بزرگداشت عالمى اقبال نمود از تعظیم دیگرى منصرف و یا کم مى‏شود، و همین سبب حسد در میان ایشان مى‏گردد.اما اگر دل آدمى از سرور و ابتهاج به معرفت‏خداوند پر شد مانعى نیست که دیگران هم به آن معرفت دست‏یابند.اگر انسانى مالک همه آنچه در زمین است‏بشود دیگر چیزى باقى نمى‏ماند که دیگران مالک شوند زیرا دایره امور مادى و دنیوى تنگ و محدود است.اما علم را نهایت نیست، و اگر انسانى به بعضى از علوم عالم شود این امر مانع آن نیست که دیگران هم به آن عالم گردند. پس روشن شد که حسد به سبب مقصود بودن امرى است که کفایت همه را نمى‏کند و خواست همگان را برنمى‏آورد.از این رو میان عارفان و خداشناسان و صاحبان مقامات برین الهى حسدى نیست زیرا در معرفت‏خداوند و نعمت‏هاى بهشت تنگى و محدودیت و مزاحمت وجود ندارد، و لذا خداى سبحان درباره ایشان مى‏فرماید: «و نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا على سرر متقابلین‏» (حجر، 47) «کینه [و حسدى] که در سینه‏هایشان بوده به در آوریم و برادروار بر تختها روبروى هم قرار دارند.» بلکه باید گفت که حسد از صفات گرفتاران زندان دنیاست. پس اى دوست من، اگر بر خود مهربان باشى و آبادى و راحت‏سراى آخرت بخواهى نعمتى را طلب کن که مزاحمتى براى آن نیست و لذتى را بجو که چیزى آن را تیره و مکدر نکند.و آن لذت جز معرفت‏خدا و حب و انس به او و از همه گسستن و به جناب قدس او پیوستن نیست.و اگر از چنین حالتى لذت نمى‏برى و به آن اشتیاق ندارى و لذتهاى تو منحصر است‏به امور حسى و وهمى و خیالى، بدان که جوهر ذات تو معیوب و از عالم انوار محجوب است، و بزودى با چهارپایان و شیاطین قرین و محشور خواهى شد و در اسفل السافلین با آنها در غل و زنجیر خواهى بود.و مثل تو در عدم درک این لذت همچون کودک و عنین است که لذت جنسى را ادراک نمى‏کند.پس همان گونه که این لذت مخصوص مردان سالم است، همچنین ادراک لذت معرفت مخصوص مردانى است که: «لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله‏» (نور، 37) «هیچ گونه تجارت و داد و ستدى ایشان را از یاد خدا مشغول نمى‏سازد.» و دیگران به این لذت مشتاق نیستند، زیرا شوق بعد از چشیدن لذت است، و هر که لذت معرفت را نچشیده باشد به آن شناسائى ندارد، و هر که نشناسد مشتاق نمى‏شود، و هر که مشتاق نباشد نمى‏جوید، و هر که نجوید ادراک نمى‏کند، و هر که معرفت را در نیابد از مقام علیین رانده و مطرود و از مجاورت مقربان محروم خواهد بود، و با محرومان در تنگترین درکات زندان دوزخ محبوس خواهد شد: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین‏» (زخرف، 36) «و هر که از یاد خداى رحمان روى بر تابد شیطانى را به او گماریم که قرین وى باشد.» علاج حسد چون دانستى که حسد از بیماریهاى مهلک نفس است، این را نیز بدان که بیماریهاى نفسانى جز با علم و عمل علاج‏پذیر نیست.اما علمى که براى بیمارى حسد سودمند است این است که بدانى که حسد براى دین و دنیاى تو زیان آور است، ولى به محسود تو زیانى نمى‏رساند، بلکه به سبب آن سود دنیوى و اخروى مى‏برد.و هر گاه این نکته را از روى بصیرت و تحقیق دانستى، و دشمن خود و دوست دشمن خود نبودى، از حسد جدا و دور خواهى شد. و اما اینکه حسد باعث زیان دنیوى مى‏شود به جهت این است که حسود همواره در رنج و الم و عذاب و پیوسته در غم و اندوه است، زیرا نعمتهاى خدا به سبب حسد تو از بندگان او و از دشمنان تو قطع نخواهد شد، پس هر نعمتى که خدا به آنان مى‏دهد ترا در تعب و اندوه و عذاب مى‏گذارد، و هر بلائى که از ایشان دفع شود گوئى که بر تو فرود آید، و بدین گونه دائما غمگین و محزون و تنگدل و پریشان خاطر مى‏باشى، پس آنچه براى دشمنان خود مى‏خواهى به جان خود مى‏کشانى.و چه شگفت‏آور است که عاقلى خود را در معرض خشم خدا و گرفتار عذاب او در آخرت قرار دهد، و زیان و رنج و اندوه این دنیا را به جان بخرد، و دین و دنیاى خود را بى‏هیچ نتیجه و فایده‏اى تباه سازد. و اما اینکه حسد ضرر دینى و دنیوى به محسود نمى‏رساند روشن و آشکار است، زیرا نعمت‏با حسد کسى زوال نمى‏پذیرد.نعمتهاى خدا تا زمانى که مقدر شده استمرار و دوام دارد، و هیچ تدبیر و حیله‏اى در دفع آن کارگر و سودمند نیست، و نه چیزى مى‏تواند عطاى او را منع کند و قضاى او را دگرگون سازد:«لکل اجل کتاب‏» . «و کل شى‏ء عنده بمقدار» . (رعد، 40، 9) «براى هر مدتى مکتوبى است‏» . «و هر چیز نزد او به اندازه است.» و اگر به حسد حسود آن نعمت از کسى زایل شود نعمتى بر هیچ کس باقى نمى‏ماند، زیرا هیچ کس نیست که از حسد حسودان در امان باشد، بلکه نعمت ایمان نیز بر مؤمنان باقى نماند، زیرا کفار بر آنان حسد مى‏برند، چنانکه خداى سبحان مى‏فرماید: «ودت طائفه من اهل الکتاب لو یضلونکم و ما یضلون الا انفسهم و ما یشعرون‏» (آل عمران، 69) «گروهى از اهل کتاب آرزو دارند که شما را گمراه کنند ولى جز خویشتن را گمراه نمى‏کنند اما نمى‏فهمند.» و اگر حسود تصور کند که حسد وى نعمت را از محسود بر طرف مى‏کند ولى حسد دیگران درباره او آن را زایل نمى‏کند، براستى نادانترین و کودنترین مردم خواهد بود.آرى، حسد وى گاهى منشا انتشار برترى محسود خواهد شد، چنانکه گفته‏اند: و اذا اراد الله نشر فضیله طویت، اتاح لها لسان حسود هر گاه خداوند انتشار فضیلت نهانى را بخواهد زبان حسود را براى این کار آماده مى‏کند پس چون حسد حسود نعمت محسود را زایل نمى‏کند، نه به دنیاى او ضررى مى‏زند و نه در آخرت گناهى بر او خواهد بود. ادامه خواندن مقاله حسد و جنبه هاي اخلاقي آن

نوشته مقاله حسد و جنبه هاي اخلاقي آن اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله دروغ و جنبه هاي اخلاقي آن

$
0
0
 nx دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : دروغ بزرگ‏ترین گناهان امیر المؤمنین‏علیه السلام مى‏فرماید: «ان اعظم الخطایا عند الله اللسان الکذوب; (1) . بزرگ‏ترین گناهان نزد خدا، زبان بسیار دروغ گو است.» زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن. دروغ به وسیله زبان، وجود پیدامى‏کند و زبان یکى از علل وجودى دروغ است. اگر کسى دروغى بگوید، این کار بازبانش انجام مى‏گیرد. اگر زبانى بسیار دروغ گو باشد، دارنده آن زبان، بسیار دروغ‏خواهد گفت. هر گناهى با عضوى از اعضاى انسان در خارج رخ مى‏دهد و گناه را مى‏توان به آن‏عضو نسبت داد; چون گناه کار گناه را به وسیله آن عضو انجام داده است. دست‏خیانت‏کار داشتن، یعنى دزد و خائن به مال بودن. چشم ناپاک داشتن، یعنى خائن به‏ناموس بودن. زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن. سر آن که زبان پر دروغ، بزرگ‏ترین گناه است، در آینده روشن خواهد شد; اکنون‏باید معناى دروغ روشن شود. دروغ چیست؟ دروغ، سخن بر خلاف حقیقت است و دروغ گو کسى است که بر خلاف حقیقت،خبرى مى‏دهد. شما اگر گرسنه باشید و به منزل دوست‏خود بروید، او براى شما غذا بیاورد، شمابگویید من سیر هستم، این سخن دروغ است، چون بر خلاف حقیقت است; شما نیزدروغ گو هستید، زیرا بر خلاف حقیقت‏خبر داده‏اید. کم را بیش گفتن یا بیش را کم گفتن، دروغ است و گوینده‏اش دروغ گومى‏باشد، چنان که بود را نبود و یا نبود را بود خبر دادن دروغ گویى مى‏باشد و نیزبد را خوب و خوب را بد یا کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک خواندن، دروغ‏خواهد بود. دروغ و دروغ گویى دروغ از صفات سخن است و دروغ گویى از صفات سخن گو و این دو همیشه باهم یار نیستند. مى‏شود سخنى دروغ باشد، ولى گوینده‏اش دروغ گو نباشد، چنان که‏ممکن است کسى دروغ بگوید، ولى سخنش دروغ نباشد، بلکه راست و مطابق‏حقیقت‏باشد. شما اگر به وقوع حادثه‏اى اطمینان پیدا کردید، در صورتى که آن حادثه رخ نداده‏باشد، هنگامى که از وقوع آن خبر مى‏دهید، شما دروغ گو نیستید، ولى خبر شمادروغ است. دروغ گو اگر سخن راستى بگوید که به نظرش بر خلاف حقیقت‏باشد،خبر او راست است، چون مطابق با واقع است، ولى خودش دروغ گفته، زیرا به نظرخودش بر خلاف حقیقت، سخن گفته است. در زبان عربى در زبان عربى، دروغ را کذب گویند و خبر دروغ را خبر کاذب مى‏خوانند،چنان که خود دروغ‏گو را نیز کاذب مى‏خوانند. پس در این زبان، کاذب بودن، هم صفت‏سخن مى‏باشد، و هم صفت‏سخن گو واین اشتراک، ممکن است گاهى موجب اشتباه بشود و به گمان برسد که هر جا که‏خبر کاذب پیدا شود، خبر دهنده هم باید کاذب باشد، یعنى صفت گفته را به گوینده‏سرایت‏بدهند . نظریه‏اى از قرن سوم نظام، دانشمند نامى قرن سوم در دروغ نظریه‏اى دارد; او مى‏گوید: «دروغ، سخن بر خلاف عقیده است، نه بر خلاف واقع.» نظام براى اثبات صحت نظریه‏اش به این آیه شریفه استدلال مى‏کند: «والله یشهد ان المنافقین لکاذبون; (2) . خدا گواهى مى‏دهد که منافقان، دروغ گویند.» منافقان، شرفیاب حضور رسول خداصلى الله علیه وآله مى‏شدند و عرضه مى‏داشتند که ماگواهى مى‏دهیم که تو رسول خداصلى الله علیه وآله هستى. خدا در این سوره مبارکه با پیغمبر خود سخن مى‏گوید و منافقان را به اومى‏شناساند. خدا مى‏فرماید: وقتى که منافقان نزد تو آمدند و گفتند که ما شهادت‏مى‏دهیم که تو رسول خدا هستى، با آن که خدا مى‏داند که تو رسول او هستى ولیکن‏بدان که منافقان دروغ مى‏گویند. بیان استدلال: سخن منافقان که شهادت به رسالت‏بود، سخنى بود مطابق حقیقت،ولى خدا آنان را دروغ گو خوانده است. دروغ گو بودن منافقان از این نظر است که آن‏ها این سخن را از روى ایمان‏نگفتند، بلکه در دل، بر خلاف آن، عقیده داشتند; از این پى مى‏بریم که دروغ، سخن برخلاف عقیده است، نه بر خلاف حقیقت. نظرى به این نظریه گویا دو چیز، موجب اشتباه این مرد دانا شده که دروغ را سخن بر خلاف عقیده‏پنداشته، نه بر خلاف حقیقت: 1 غفلت از این که کاذب هم صفت‏خبر قرار مى‏گیرد و هم صفت مخبر; اوپنداشته که کاذب، تنها صفت مخبر خواهد بود و بس. 2 گمان آن که میان خبر دروغ و دروغ گو ملازمه مى‏باشد و این صورت به‏خاطرش نرسیده که ممکن است‏خبر دهنده، دروغ گو باشد، ولى خبرش دروغ‏نباشد، لذا نتیجه گرفته که دروغ، سخن بر خلاف اعتقاد است، نه بر خلاف واقع. ولى آیه شریفه اگر دلیل بر سخن ما نباشد، سخن نظام را اثبات نمى‏کند، زیراسخن منافقان، راست و عین حقیقت‏بود، ولى خود آن‏ها در این حقیقت گویى‏دروغ گو بودند، چون کلامشان را بر خلاف واقع مى‏پنداشتند. علماى بیان، استدلال نظام را چنین ابطال کرده‏اند که منافقان، دروغ گوى درشهادت دادن بوده‏اند. معماى طاووس طاووس یمنى که از بزرگان برادران اهل سنت مى‏باشد و براى خویش مقام‏شامخى در دانش قائل بوده، به پندار خود معمایى درست کرده بود، آن را از حضرت‏امام باقرعلیه السلام بپرسید: کدام مردمى بودند که شهادت به حق دادند، ولى در عین حال دروغ گو بودند؟ امام فرمود: آنان منافقان بودند، در موقعى که به رسول خداصلى الله علیه وآله عرض کردند ماشهادت مى‏دهیم که تو رسول خدایى با آن که گفته آن‏ها راست‏بود، ولى خود آن‏هادروغ گو بودند. (3) . منافقان منافقان کسانى بوده‏اند که در زبان، اظهار اسلام مى‏کردند و خود را پیرورسول خداصلى الله علیه وآله مى‏خواندند، ولى در دل، دشمن آن حضرت بودند و پیامبرى‏حضرتش را انکار مى‏کردند. قرآن آنان را چنین معرفى مى‏کند: «برخى از مردم مى‏گویند که ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده‏ایم، ولى آن‏هامؤمن نیستند و مى‏خواهند خدا و مسلمانان را گول بزنند; آن‏ها خودشان راگول مى‏زنند و بس، ولى نمى‏فهمند.» (4) . «وقتى که مسلمانان را مى‏بینند، مى‏گویند ما ایمان آورده‏ایم، وقتى که با همکیشان‏پلید خود مى‏نشینند، مى‏گویند ما با شماییم و مسلمانان را مسخره مى‏کنیم; خدا هم‏آن‏ها را مسخره مى‏کند و آنان را رها مى‏کند تا در این گمراهى همچنان سر گردان‏بمانند; این‏ها کسانى هستند که هدایت و رستگارى را داده، ضلالت و گمراهى راخریده‏اند و تجارتشان سود نکرده است.» (5) . دسته‏هاى منافقان منافقان چهار دسته بوده‏اند: دسته‏اى از روى طمع و براى رسیدن به مال و مقام در اسلام داخل شدند. در میان‏این دسته، کسانى بودند که خبر ظهور پیغمبر اسلام از کاهنان عرب به آن‏هارسیده بود، آن‏ها از موفقیت‏هاى آن حضرت در آینده اطلاع داشتند، اینان مردم‏هشیارى بودند و با نقشه کامل در اسلام داخل شدند. دسته دوم که زیرکى دسته اول را نداشتند، هنگامى که فتوحات اسلام را دیدند،اسلام آوردند; پیدایش این دسته، پس از غزوه بدر بود. دسته سوم، بر اثر فشار محیط و عدم مساعدت اوضاع و احوال با ماندن آن‏ها درکفر به اسلام رو کردند; این دسته بیش‏تر اهل مدینه بودند. دسته چهارم، کسانى بودند که پس از ایمان آوردن، سست عقیده شده و بى دین ولا مذهب گردیده بودند، ولى طمع یا وضع محیط به آن‏ها اجازه نمى‏داد که کفر باطنى‏خود را آشکار کنند و به طور علنى با پیغمبر اسلام به مخالفت‏برخیزند. منافقان مدینه منافقان را در میان پیروان رسول خداصلى الله علیه وآله باید ستون پنجم کفر نامید. آن‏ها در میان‏مسلمانان ایجاد اختلاف مى‏کردند و روحیه سربازان اسلام را ضعیف مى‏کردند، درزیر پرده با کفار روابط داشتند. وقتى که رسول خداصلى الله علیه وآله به قصد دفاع کفار از مدینه براى غزوه احد خارج شد،«عبدالله بن ابى‏» سر دسته منافقان مدینه با حضرتش مخالفت کرد و پیش‏نهاد کرد که‏در مدینه بمانید و دفاع کنید. در این پیش‏نهاد به قدرى اصرار ورزید که کارشان باسعد بن معاذ، رئیس عشیره اوس به مشاجره کشید. آیا منظور عبدالله از این پیش‏نهاد، تخطئه رسول خداصلى الله علیه وآله و سبک کردن اوامر آن‏حضرت، پیش مسلمانان بود؟ آیا منظورش ایجاد شکاف و اختلاف میان مسلمانان‏بود؟ آیا مى‏خواست وقت‏حمله کفار به مدینه، دروازه‏ها را بگشاید و سپاه دشمن راوارد شهر کند؟ وقتى که نقشه‏اش نقش بر آب گشت و پیغمبر اسلام با سپاه هزار نفرى اش‏از مدینه خارج شد، عبدالله نقشه دیگرى کشید و خود را در زمره لشکر اسلام‏قرار داد. در میان راه به یک بار با سیصد نفر از همکیشانش از سپاه دین جدا شده وبه مدینه باز گشت. (6) . بایستى بزرگى این خیانت را در نظر آورد که بازگشت‏یا فرار یک سوم سپاه،آن‏هم به سرعت، چگونه روحیه سربازان را متزلزل مى‏کند، آن هم سربازانى که ازفرمانده خود هیچ گونه بیمى نداشته باشند. منافقان مکىغزوه احد شروع شد. در آغاز، بر اثر رشادت و فداکارى امیرالمؤمنین‏علیه السلام فتح‏نصیب مسلمانان گردید و کفار فرار کردند، ولى همین که مسلمانان به جمع کردن‏غنیمت‏هاى جنگ مشغول شدند، کفار قریش، نیروى پراکنده خود را گرد آورده وناگهان از پشت‏سر بر مسلمانان تاختند. مردمانى که سلاح را کنار گذاشته بودندو به جمع آورى غنایم مشغول بودند، از این غافل گیرى پریشان شدند وپابه فرار گذاشتند. از سپاه هفتصد نفرى به جز شصت هفتاد نفر استقامت نکردند و ازاین گروه به جز دو تن، همگى شهید شدند; آن دو یکى على‏علیه السلام بود و دیگرى‏ابو دجانه انصارى. علاوه بر بازگشت عبدالله، که خود روحیه سربازان اسلام را ضعیف کرده بود،غافل‏گیرى کفار نیز موجب تضعیف بیش‏تر روحیه آنان گردید، در نتیجه،رسول خداصلى الله علیه وآله در پیش دشمن تنها ماند و بزرگ‏ترین خطر، متوجه هستى اسلام‏گردید. ارتباط منافقان با کفار طبرى مى‏نویسد: عده‏اى از فراریان، تصمیم گرفتند که به وسیله عبدالله بن ابى ازابوسفیان رئیس کفار امان بگیرند! از این مطلب چند نکته دقیق تاریخى استفاده مى‏شود: یکى آن که عبدالله بن ابى با ابوسفیان، روابط صمیمانه داشتند و گرنه چنین توقعى‏از وى صحیح نبود. دیگر آن که در میان کسانى که با رسول خداصلى الله علیه وآله ماندند و قبل از شروع جنگ‏بازنگشتند، منافقانى موجود بوده‏اند که با عبدالله روابط صمیمانه داشته‏اند، چه اگرصمیمیتى در کار نبود، انتظار میانجى گرى از او بى جا بود.سوم آن که، این‏ها از منافقان مدینه نبودند، بلکه منافقانى از مردم مکه بودند که ازابو سفیان بر خویش بیم داشتند، چون منطقه نفوذ ابو سفیان، تنها مکه بود. احتمال دیگرى که در کار هست، این است که اینان با عبدالله هم پیمان بوده‏اند که‏از میدان نبرد فرار کنند و رسول خدا را به کشتن دهند. نکته دیگرى که استفاده مى‏شود این است که نفاق اینان، از نفاق منافقان مدینه‏پنهان‏تر بوده، چون آشکارا با آن‏ها هم کارى نمى‏کردند، بلکه در سر با آنان بودند. «و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم; (7) . وقتى که شیطان‏هاى خود را در نهان مى‏بینند، مى‏گویند ما با شما هستیم.» مطلبى که جلب نظر مى‏کند، روابط صمیمى عبد الله با ابو سفیان بوده، به طورى‏که ابو سفیان، شفاعت او را در باره مکه‏اى‏ها مى‏پذیرفته و امان مى‏داده. آیا این روابط صمیمانه، برخاسته از چه بوده؟ چون تاریخ نمى‏گوید که این دوقبل از اسلام روابطى داشته‏اند; اضافه بر این، قبل از اسلام، ابو سفیان شخصیتى‏نداشته است. آیا عبدالله بعد از اسلام به ابو سفیان خدماتى کرده؟ آیا به گردن او حقوقى داشته که‏ابو سفیان نمى‏توانسته تقاضاى عبدالله را نپذیرد؟ سخنى از امام سجاد علیه السلام «کان علی بن الحسین علیهما السلام یقول لولده: اتقوا الکذب، الصغیر منه و الکبیر، فی کل‏جد و هزل، فان الرجل اذا کذب فی الصغیر، اجترى على الکبیر; (1) .امام سجادعلیه السلام به فرزندانش مى‏فرمود: از دروغ بپرهیزید، خواه کوچک باشد،خواه بزرگ، چه جدى باشد و چه شوخى، زیرا دروغ کوچک، انسان رادلیر مى‏کند که از دروغ بزرگ نهراسد.» در آغاز کار، همه از ارتکاب گناه، به‏ویژه گناه بزرگ، بیم دارند. یکى از چیزهایى‏که گناه کار را وادار به‏گناه بزرگ مى‏کند، ارتکاب گناهان کوچک و بى اهمیت‏شمردن‏آن‏هاست. گناهان کوچک، خوف خدا را از دل مى‏برد و به‏جاى آن، جرات بر خدا رامى‏آورد. ترک گناهان کوچک به‏منزله پیشگیرى از گرفتار شدن به گناهان بزرگ‏مى‏باشد. دروغ بزرگ و کوچک دروغ بزرگ، گناهى است که شعاع عملش وسیع است. این گونه دروغ را پاره‏اى‏از مردم نادان بهتر مى‏پذیرند. شاید منظور هیتلر از این که مردم، دروغ بزرگ را ازکوچک، زودتر، باور مى‏کنند نیز همین باشد. ممکن است که این فکر غلط به خاطر کسى برسد که بیهوده سخن به این درازى‏نیست، اگر همه آن دروغ باشد، اندى از آن راست‏خواهد بود، دروغ دروغ نمى‏باشد;البته چیزى هست، ولى به این اندازه که مى‏گوید نیست، مثلا اگر کسى بگوید: من‏دانشورترین کسم، در صورتى که نادان صرف باشد، شنونده بى فکر پیش خودمى‏گوید: بر فرض دانشورترین کس نباشد، بى گمان از دانشوران به نام وانگشت‏شمار خواهد بود یا کسى که پشیزى ندارد، خود را میلیاردر معرفى کند،شنونده بى فکر بگوید: اقلا ده هزار تومانى دارد. دروغ شاخدار و دروغ بى‏شاخ دروغ شاخدار، دروغى است که دروغ بودنش آشکار است و هر کسى که بشنود،بدان پى مى‏برد، چنان که مى‏گویند: دروغ که از دور مى‏آید یک پایش مى‏لنگد. شایدمنظور از این مثل همان دروغ شاخدار باشد. یکى گفته بود که شهر کوفه، وقتى به قدرى بزرگ بود که بیست و یک هزار احمدیک چشم کله پز داشت، در صورتى که اگر همه جمعیت کنونى روى زمین، مسلمان‏باشند و همگى نام‏هاى اسلامى داشته باشند و دکان کله پزى در همه کشورها معمول‏باشد، نمى‏توان یقین کرد که در تمام جهان، بیست و یک هزار احمد نام کله پز، افت‏شود. وجود بیست و یک هزار یک چشم در تمام کشورهاى اسلامى، موردتردید است تا برسد به احمد نام، آن هم کله پز. دروغ بى شاخ در برابر دروغ شاخدار است و مقصود از این اصطلاح،دروغى است که نهانى باشد و کم‏تر به دروغ بودنش پى برده شود; دروغ گو وضع‏مخصوصى به خود بگیرد، سخنش ضمایمى داشته باشد که شنونده نتواند، دروغش‏را تشخیص دهد، مگر آن که خیلى زیرک باشد، یکى از واضعان حدیث مى‏گوید:حدیثى جعل کردم و در مجلس علماى بغداد خواندم، در صورتى که عددشان به‏چهل مى‏رسید، همگى تصدیق کردند، تنها یک تن آن‏ها به دروغ بودن حدیث ومجعول بودنش پى‏برد. دروغ روزنامه‏اى ناپسندى دروغ، اختصاص به زبان ندارد. دروغ گناه است‏خواه از زبان بیرون آید،و خواه از سر خامه تراوش کند و نوشتنى باشد. دروغ نوشته، از جهتى از دروغ گفته، زشت‏تر مى‏باشد، زیرا دایره عملش ازنظرى وسیع‏تر است. دروغ گفتنى، فقط یک دم است و سپس نابود مى‏شود، ولى‏دروغ نوشتنى مى‏ماند. دروغ زبان، ویژه همان چند تنى است که مى‏شنوند، ولى دروغ قلم به همه جامى‏رود و همه کس آن را مى‏خواند، به ویژه اگر در روزنامه‏هاى پر تیراژ باشد. روزنامه نگار درست گو و درست نویس، بایستى خود را از خطر پخش دروغ ونشر اکاذیب، دور نگه دارد. خبرنگاران، بایستى کوشش کنند که خبر راست و صحیح‏براى روزنامه خود بفرستند. خبرنگار اگر دروغ گزارش دهد، روزنامه نگار اگر دروغ‏پخش کند، قطع نظر از دروغ نویسى که خود گناهى است‏بزرگ، پولى که در برابر آن‏مى‏گیرند پولى پلید خواهد بود و مانند پول دزدى است، آن هم دزدى با نیرنگ. شاید برخى از ارباب جراید، نخواسته باشند دروغ بگویند، ولى حقایق را با افکارخود تطبیق مى‏کنند و اوضاع و احوال را به ضمیمه حدس خود، در نظر مى‏گیرند یابرنامه‏هاى خصوصى زندگى کسى را که مورد نظر است، پیش خود با وضع او تطبیق‏مى‏کنند، آن وقت‏به طور قطعى و صریح خبر مى‏دهند. اگر بگویم که خبرهایى که‏نگارنده از حقیقت آن‏ها اطلاع داشته‏ام، هشتاد درصد آن‏ها را در مطبوعات، خلاف‏حقیقت‏یافته‏ام شاید چندان مبالغه نباشد. پاره‏اى از ارباب قلم در لقب‏هایى که براى اشخاص مى‏گذارند، دوستى و دشمنى‏را در نظر مى‏گیرند، گاهى کاه را کوه مى‏کنند، گاهى کوه را کاه; مدح و ستایشى که ازکسى مى‏کنند، روى ایمان نمى‏باشد، بلکه روى حسابى است که با او دارند. دروغ در کتاب دروغ‏هاى کتابى، شاید از دروغ روزنامه‏اى زشت‏تر باشد، زیرا مردم در کتاب،کم‏تر احتمال دروغ مى‏دهند، در نتیجه از دروغ کتابى بیش‏تر گمراه مى‏شوند. کتاب،خزانه تحقیق است. روزنامه، خزانه خبر است. پس دروغ در کتاب بیش‏تر گول‏مى‏زند، پس ناپسندتر خواهد بود، به ویژه کتابى که براى شناساندن مردان تاریخ‏نوشته شده که اکنون به نام تراجم احوال نامیده مى‏شود. دروغ گویى جدش را که اصلا اهل دانش نبوده است، یکى از دانشمندان به نام‏معرفى کرده و براى او تالیفاتى جعل کرده است و براى یکى از محققان بزرگ معاصرفرستاده تا در کتاب پر ارزش خود آن را درج کند. خوش بختانه این دانشمند عالى‏قدرهر چه در کتابش آورده، مدارک آن را بیان کرده است. دروغ گوى دیگرى بر طبق مرور زمان، لقب‏هاى پدر خویش را بالا برده تا اخیرابه عالى‏ترین لقبش رسانیده است. بى لیاقتى فرزند و دست‏خالى بودنش، موجب مى‏شود که در عظیم قرار دادن پدرپس از مرگش بکوشد. احمقى که به گمانم چنین پنداشته که دروغ کتبى زودتر باور مى‏شود، در حاشیه‏بعضى از کتاب‏ها نوشته است که تاکنون چند بار امیر المؤمنین‏علیه السلام را با فرق شکافته‏دیده‏ام و خدمت امام زمان رسیده‏ام. دروغ گوى دیگرى در پشت کتاب‏ها به خطخودش تقدیم مؤلف کتاب را به خود مى‏نویسد و امضاى مؤلف را مجعولا پاى آن‏مى‏گذارد. کتاب‏هاى خطى را مى‏خرد و در پشت آن‏ها مى‏نویسد که از کتب خانوادگى‏است که به طور ارث از نیاکانش به وى رسیده است. در پشت کتاب‏هاى چاپى‏مى‏نویسد که از اول تا به آخر این کتاب را خوانده‏ام و مطالعه کرده‏ام، سپس به‏کتابفروش مى‏فروشد. به طور کلى دروغ‏هاى نوشتنى انواع بسیار دارد که بر طبق اوضاع و احوال‏دروغ‏گو تفاوت مى‏کند ادامه خواندن مقاله دروغ و جنبه هاي اخلاقي آن

نوشته مقاله دروغ و جنبه هاي اخلاقي آن اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله حوزه علميه قم

$
0
0
 nx دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : حوزه علمیه قم حوزه علمیه قم یکی از حوزه‌های علمیه مهم شیعیان است که در شهر قم قرار دارد. تاریخچهشهر قم در سال 23 هـ .ق در آخرین سال زندگی عمر به دست مسلمانان فتح شد.[1] و طبق نظر بعضی از نویسندگان، آغاز تشیع در میان مردم قم به تاریخ پس از ورود «اشعری‎ها» به قم (سال 83 هـ .ق) برمی‎گردد. یکی از فرزندان «مالک بن عامر اشعری» عبدالله نام داشت و عبدالله پسری به نام «سعد» داشت، سعد دارای دوازده پسر بود و آن‎ها از راویان امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان در کوفه بودند و فرزندان و نوادگان آن‎ها بیش از صد نفر جزو راویان حدیث از امامان دیگر بودند که پنج نفر از پسران سعد در زمان حجاج هم‌زمان با شکست عبدالرحمان بن محمد بن اشعث، در برابر سپاه حجاج، وارد قم شدند و نقش به سزایی در گسترش تشیع در قم ایفا نمودند.[2] شیخ محمد رازی می‎نویسد: «اغلب مورخین قم نوشته‎اند قم با ورود «اشعری‎ها» دگرگون شده و مرکز علماء و محدثان و راویان و فقها گردید;»در نیمه دوّم قرن اوّل زمینه برای پی‎ریزی حوزه علمیه در قم به وجود آمد و امامان اهل بیت شیعیان از چنین حوزه‎ای خبر می‎دادند، از امام صادق نقل شده‌است که«به زودی کوفه از مؤمنان خالی می‎گردد، و علم از آن همچون ماری که در لانه‎اش جمع می‎شود، جمع و برچیده می‎گردد و سپس در شهری که آن را «قم» می‎گویند آشکار می‎شود و آنجا مرکز علم و فضیلت خواهد شد;» حوزه علمیه قم در سال‎های بعدی رو به تکامل گذاشت، عباس فیض می‎نویسد: در زمان قیام ابومسلم خراسانی قم پایگاه شیعه امامیه شد; و برای نخستین بار مکتب امامیه، توسط اعراب اشعری در قم افتتاح گردید که فقه شیعه به طور رسمی در آن تدریس می‎شد. که از این مکتب اساتید بلند آوازه‎ای مثل «دیلمی» برخاستند که متوکل (دهمین خلیفه عباسی) او را معلم فرزندان خود نمود که در اثر تربیت شیعی یکی از فرزندانش و به خاطر جسارتی که به فاطمه زهرانموده بود او را کشت.[5] ورود امام رضا امام هشتم شیعیان در سال 200 هجری به قم، و استقبال مردم از او بیانگر وجود زمینه‎های مناسب برای اشاعه فرهنگ تشیع و فقه آل محمد و به تبع آن پدیدار شدن حوزه علمیه شیعی و پررونق بوده‌است. سید ابن طاوس می‎نویسد: «خانه‎ای که رضا در آن جا میهمان شد در زمان حاضر (قرن هفتم) مدرسه‎ای است که محل بحث طلّاب می‎باشد.»[6]در سال 201 هـ .ق به دنبال ورود امام رضا به خراسان معصومه دختر امام موسی کاظم از مدینه به سوی خراسان حرکت کرد و در راه در اثر بیماری درگذشت و در شهر قم به خاک سپرده شد. ورود معصومه به قم، و مرقد او، و سپس ورود امامزادگان بسیار به قم، موجب تحولات تازه در گسترش تشیع گردید، و در کنار آن نقش به سزایی در تحکیم و گسترش حوزه علمیه و رفت و آمد و ارتباط علما و راویان و شاگردان برجسته صادق، کاظم و رضا داشت.در قرن‎های پنجم و ششم (در دوره سلجوقیان) قم، مرکزی بزرگ برای فقهای شیعه بوده و عدّه‎ای برای تحصیل به این شهر می‎آمدند و مدارس دایری داشت. شیخ عبدالجلیل رازی وضع علمی قم را در قرن ششم شرح داده و می‎گوید: مدارس دینی قم، دارای وسایل کافی و علما و مدرسان و مفسران بزرگ می‎باشد و کتابخانه‎هایی پر از کتب فرقه‎های مختلف در آن وجود دارد. مدارسی مانند سعد صلت، اثیر الملک، زین الدین، ظهیرالدین و; پر رونق بودند.[7][8]حوزه علمیه قم در دوره صفویه مورد توجه همگان مخصوصاً دولتمداران شیعه مذهب آنزمان قرار گرفت و مدارس آباد گردید و مدارس دیگر از نو بنا گردید و علمای بزرگ شیعی چون ملا صدرا، ملا محسن فیض، علامه لاهیجی، شیخ بهائی در آن جا مشغول تحصیل و تدریس شدند.[9] قم در آن عصر، دارای حوزه علمیّه فعال، مدارس و طلاب بسیار بوده، و علوم مختلف اسلامی تحصیل و تدریس می‎شد. مدرسه فیضیه یکی از آثار دوره صفویه می‎باشد.در عصر قاجاریه هم علمای بزرگی در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس اشتغال داشتند و در این سال‎ها حوزه علمیه وارد مرحله تازه‎ای از حیات خود شد.حوزه علمیه همچنان در نوسانات مختلف ادامه حیات می‎داد ولی دارای تشکل و انسجامی نبود. با ورود آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه آن چنان تجدید حیات شد که او را «مؤسس حوزه علمیه قم» نامیدند.بعد از مرگ آیت‌الله حائری، با ورود آیت‌الله بروجردی به قم و بر اثر توجهات ایشان رونق کامل یافت، و در اندک زمانی دارای تحولات عظیم گردید. مدارس، کتابخانه‎ها، درس و بحث‎ها، نشریات، و علوم مختلف اسلامی در سطح عمیق و گسترده‎ای فعال شد و در زمان تصدی ایشان عده علمای ساکن در قم بالغ بر شش هزار نفر شد.پس از پیروزی انقلاب، حوزه به مرحله‌ تازه‎ سیاسی، اقتصادی وارد شد و گسترش چشم‎گیری یافت. هم اکنون بالغ بر چهل هزار نفر از طلاب ایرانی و خارجی در آن به درس و بحث مشغول هستند و تشکیلات حوزه با مجهز بودن به فن آوری روز به روند تکاملی خود ادامه می‎دهد. آیت‌الله محقق داماد در آستانه سالروز درگذشت موسس حوزه علمیه قم به تشریح نحوه تشكیل حوزه علمیه قم و تلاش‌های انجام شده در این راه پرداخت و همچنین با توجه به گذشت یكسال از بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم اهتمام به كرسی‌های آزاداندیشی و ضرورت تحول در حوزه‌های علمیه، دیدگاه‌های خود را در این زمینه مطرح كرد و گفت كه مقام معظم رهبری جای نظریه‌پردازی را در حوزه‌های علمیه خالی دیده بودند. این استاد دانشگاه تاكید كرد كه حوزه‌های علمیه باید پرورش‌دهنده فیلسوف، مجتهد، خطیب و نویسنده باشند. وی همچنین با گرامیداشت یاد آیت‌الله حائری یزدی و فضلای حوزه تاكید كرد كه مردمی‌بودن آیت‌الله حائری و نزدیك شدن روحانیت و مردم باعث رشد و شكوفایی حوزه علمیه قم شد. آیت‌الله دكتر سیدمصطفی محقق داماد در گفت‌وگو با خبرنگار تاریخ و اندیشه ایسنا درباره آیت‌الله حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم اظهار كرد: مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی دو بار توسط علمای اراك برای اقامات در شهر اراك دعوت می‌شوند. یك بار چند سالی می‌مانند و بعد آنجا را ترك می‌كنند، مجددا به عتبات عالیات برمی‌گردند و در كربلا مسكن می‌گزینند. در آنجا در شان و مرتبه‌ای بودند كه مقلد پیدا كردند، مرجعیت ایشان با داشتن رساله‌ای شروع شده بود. بار دوم كه با فشار علمای اراك به اراك رفتند درسی را شروع كردند كه كتاب البیعی که توسط آیت‌الله العظمی محمدعلی اراكی تقریر شده از نظر تاریخی مربوط به دوره‌ی تدریس آن زمان است. اعدام شیخ فضل‌الله حالتی بسیار زشت و كریه در جامعه به وجود آورد رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ادامه داد: در مورد سفر دوم ایشان به اراك باید به چند نكته تاریخی توجه كرد تا آن مقطع را شناخت. آن ایام چند سالی از اعدام مرحوم شیخ فضل‌الله نوری توسط طرفداران مشروطه نگذشته بود. شیخ فضل‌الله نوری یكی از فقهای بسیار بزرگی بودند كه شاگرد مبرز میزای شیرازی بوده است و مرحوم آشیخ عبدالكریم حائری نیز مقداری نزد ایشان درس خوانده بودند و سابقه تحصیلی نزد ایشان داشته است. اعدام شیخ فضل‌الله حالتی بسیار زشت و كریه در جامعه به وجود آورد. طرفداران مشروطه از تندروی‌هایی كه كردند پشیمان بودند زیرا پیش‌بینی نمی‌كردند كار به آنجا برسد. وی ادامه داد: مرحوم شیخ فضل‌الله نوری درس مهم خود را نزد میرزای شیرازی خوانده بود، فقیه بسیار بزرگی بود كه در ایران زندگی می‌كرد. شیخ فضل‌الله از اولین تئوریسین‌های مشروطه بود اما وقتی دید مسیر مشروطه تغییر كرد با مشروطه مخالفت كرد. موافقین و مخالفین مشروطه بسیار تندروی و همدیگر را تكفیر كرده بودند محقق داماد گفت: با اعدام شیخ فضل‌الله حالت ناراحتی و اندوه در سراسر كشور به خصوص جامعه دینی ایجاد شده بود و به طور كلی احساسی علیه روحانیت شكل گرفته بود. به‌دلیل اینكه موافقین و مخالفین مشروطه بسیار تندروی كرده و همدیگر را تكفیر كرده بودند و در این میان مرجع تقلید بزرگی به دار كشیده شد و انفعال عجیبی در میان مردم ایجاد شد. از طرفی حركت دین‌زدایی در منطقه از سوی موج فرهنگ غربی و دین‌زدایی توسط قدرت‌ها و دولت‌های منطقه آغاز شده بود. این مدرس حوزه و دانشگاه خاطر نشان كرد: در تركیه در آن مقطع آتاتورك موفق شده بود حركت ضد دین انجام دهد. در ایران هم جریان به این سو می‌رفت. حكومت مشروطه تشكیل شده بود اما درست است كه دولت قاجار در مقابل مشروطیت تسلیم شده بود و فرمان مشروطه را مظفرالدین شاه صادر كرده بود اما در عین حال حكومت قاجار آخرین ایام خود را سپری می‌كرد. دولت و حكومت بسیار ضعیف و ناتوان بود و پیش‌بینی می‌شد كه در این میان، دیكتاتوری ظهور كند كه از یك طرف با استفاده از مشروطیت، دین‌زدایی را در سایه دیكتاتوری پیاده كند و در عین حال در صورت ظاهر شعار مشروطیت بدهد در حالی كه هیچ‌گاه روح مشروطه اولیه وجود نداشته باشد و در این میان آنچه قربانی می‌شد، دین بود. محقق داماد افزود: برای این جریان چاره‌ای نبود جز اینكه حوزه علمیه‌ای تشكیل شود كه مركز تربیتی و علمی و اخلاقی باشد. از نظر علمی پنجه قوی برای معرفی دین با پشتوانه علمی و پژوهشی قوی داشته باشد و از طرفی هم افرادی در آن تربیت شوند كه نمونه اخلاق و تزكیه نفس و با خلوص و صفا باشند كه جاذبه مردمی داشته باشند. قبل ازتشكیل حوزه علمیه قم این‌گونه جا افتاده‌ بود كه روحانیت آمادگی پذیرش تحول ندارد وی گفت: روحانیت در آن ایام به خصوص از ناحیه طرفداران مشروطه این طور تبلیغ شده بود كه كسانی هستند كه با مشروطه مخالفت می‌كنند و ضد مدرنیته هستند. اصولا در جامعه این‌گونه جا افتاده‌ بود كه روحانیت مقاومت كرده است تا جایی كه شخصی مثل شیخ فضل الله نوری اعدام شده است و آمادگی پذیرش تحول ندارد و هرگونه تحول به سوی مدرنیته را نمی‌پسندد و مخالفت می‌كند. مردم به پشت و پناهی نیاز داشتند كه هم علم و اخلاق داشته باشد و هم با زندگی دنیای آنها كنار بیاید. حوزه علمیه قم بر محورهای علم و پژوهش، تربیت اخلاق و مردمی‌بودن ایجاد شد وی اضافه كرد: حوزه‌ی علمیه قم بر سه محور علم و پژوهش و تحقیق از یكسو، تربیت اخلاق از سوی دیگر و مردمی بودن و با مردم جوشیدن ایجاد محقق داماد گفت: در حوزه‌های علمیه تا آن زمان مثل حوزه علمیه نجف، علمای بسیار بزرگ و محققان عالی مقام تربیت می‌شدند اما در عین حال با مردم نجف هیچ ارتباطی نداشتند و خدمات مردمی نداشتند. حوزه فاصله عمیق با مردم شهر داشت اما بنای كار در حوزه‌ی علمیه قم این‌گونه نبود زیرا موسس آن هر سه این عناصر را در خود داشت و مرد فقیه بسیار بزرگی بود. استادان بسیار زبده‌ای داشت و از سوی دیگر جنبه تربیتی و اخلاقی‌اش نزد مرشدین اخلاقی كاملی تكمیل شده بود چون مربی اخلاقی ایشان شخصیتی به نام فاضل اردكانی بود كه در كربلا شیخ عبدالكریم را مورد تربیت روحی قرار داد. یت‌الله حائری یزدی با مردم منطقه می‌جوشید و به درد آنها می‌رسید رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم افزود: از نظر دنیا گریزی و زهد تقریبا تحت تاثیر فاضل اردكانی بود كه اصلا علاقه به دنیا نداشت و در خود همتی تزریق كرده بود كه به قول كلیم كاشانی “طبعی به هم رسان كه بسازی به عالمی/ یا همتی كه از سر عالم توان گذشت”؛ این همت را در خود تقویت كرده بود كه بتواند از سر ریاست، شهرت و دنیا بگذرد اما درعین حال عالم، بزرگوار و ‌دارای پژوهش‌های عمیق و تالیفات بسیار راقی بود. از همه بالاتر با مردم منطقه از جمله شهر قم و شهرستان‌های دیگر می‌جوشید و به درد آنها می‌رسید برای آن‌ها بیمارستان و دارالایتام و سد رودخانه می‌ساخت و به مشكلات زندگی مردم توجه می‌كرد و كارهایی كه خدمات شهری است را پیگیری می‌كرد. وی خاطر نشان كرد: اولین بیمارستانی كه در قم تاسیس شده و شاید در سراسر كشور از بیمارستان‌های اولیه ایران بوده است، بیمارستانی بود كه شیخ به سلیقه خود تاسیس كرده بود و این نشان می‌دهد ایشان معتقد بود كه نباید روحانی به حكم اینكه موجودی جدا بافته است از مردم جدا باشد. باید با درد دل مردم آشنا باشد. در 1313، سیلی در قم آمد كه من از مادرم شنیده بودم كه سیلی خطرناك بوده است و زندگی مردم قم را فلج كرده بود. رودخانه قم سد نداشت همان رودخانه‌ای كه امروز پاركینگ شده است دیواره سدی نداشت و در شهر می‌ریخت و زندگی مردم را از بین می‌برد. ایشان تصمیم گرفت برای این رودخانه دیواره‌ی محكمی بسازد كه به آن سد رودخانه می‌گفتند. عكسی از ایشان به یادگار مانده است كه در حال كمك كردن به كارگران است. سنگ و گچ می‌آورد و كارگری می‌كرده تا این سد ساخته شود. این كارها ایشان را بسیار در دل مردم جا داده بود. مردم انتظار داشتند كه این روحانی با آنها فاصله‌ای نداشته باشد. محقق داماد ادامه داد: علاقه طلاب به ایشان بسیار زیاد بود حتی افرادی كه ما از نزدیك با آنها برخورد كرده بودند، می‌گفتند علاقه‌ای كه ما به ایشان داشتیم به مراتب بیشتر از علاقه‌ای بود كه به پدرمان داشتیم و احساس می‌كردیم كه ایشان برای ما پدرتر است مانند طلبه‌ها زندگی می‌كرد و برای بچه‌های خود در مدرسه عمومی فیضیه حجره گرفته بود كه بعدها مرحوم حاج شیخ مرتضی -فرزند ایشان- استاد ما شد و از عالمان برجسته مزكی و منقی بود كه من، ایشان را زیارت كردم و سال‌ها در خدمت ایشان تلمذ كردم. ایشان در كنار طلاب زندگی می‌كرد و زندگی او با آنها تفاوتی نداشت. حالت همانندی با طلاب، موجب گرایش قلبی طلاب به آیت‌الله حائری شده بود این استاد حوزه و دانشگاه گفت:‌ از آیت‌الله واعظ‌ زاده كه در مشهد هستند، شنیده بودم نقل می‌کردند از قول پدرشان كه علاقه همه به شیخ این بود كه ایشان وقتی به مدرسه فیضیه می‌آمدند وقتی سرشان را می‌خواستند اصلاح كنند در كنار طلبه‌های دیگر در صف می‌نشستند كه مانند آنها در صف باشد؛ حالت همانندی با طلاب موجب گرایش قلبی و علاقه‌مندی شدید طلاب به ایشان شده بود. محقق داماد تاكید كرد: این جریان موجب شد كه قدرت حوزه علمیه بالا گرفت لذا از زمان تشكیل حوزه علمیه قم تا زمان فوت ایشان كه یك زمان 15 ساله بود بیش از 400 طلبه فاضل و برجسته در قم درس آموختند و نام ایشان در كتب تذكره نویسان حوزه وجود دارد؛ چندین مجتهد به‌نام از درون این حوزه بیرون آمد كه به نسبت خود با اینكه حوزه جوان بود، موفق شد عده زیادی افراد برجسته و فارغ التحصیل كارآمد را تحویل تاریخ دهد.وی افزود: آغاز كار حوزه 1300 بود و 1315 موسس آن درگذشت، در زمان فوت او افرادی بودند كه از دوران جوانی آمده بودند و در زمان فوت شیخ، مجتهدی به‌نام بودند و در درجات علمی تحصیلی و علمی قرار داشتند؛ این جریان موفق شد مانع حركت شدید دین‌زدایی شود اما نقشی كه ایشان داشتند در مقابلش رضاخان پهلوی بود كه سعی داشت این حوزه هرگونه كه هست از بین برود و دنبال بهانه می‌گشت كه به یك بهانه‌ای ولو با مشت آهنین این حوزه را سركوب كند اما شیخ با سیاست و نقشی كه داشت سعی می‌كرد، بهانه‌ای به دست او ندهد كه به استناد آن بهانه حوزه را از بین ببرد. محقق داماد ادامه داد: در جریان مرحوم شیخ محمدتقی بافقی كه از علمای ساكن قم قبل از آمدن شیخ عبدالكریم حائری به قم بود و نسبت به مباحث دینی بسیار غیور بود و با همسرشاه درگیر شد، شیخ عبدالكریم با سیاستی كه داشت قضیه را به گونه‌ای پایان داد كه موجب اضمحلال و ریشه كن شدن حوزه قم نشود زیرا به هر حال سیاست آن روز این بود كه حوزه‌ها از بین برود كه ایشان این تجربه را قبلا داشتندرییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم افزود: شیخ عبدالكریم حائری طلبه سامرا بود و به خاطر داشت كه در سامرا حوزه‌ای كه میرزای شیرازی تاسیس كرده بود با مرگ ایشان از بین رفت. طلاب متفرق شدند و شیخ عبدالكریم از سامرا به نجف و بعد به كربلا آمده بود و در مدرسه اصلا بسته شده بود و هیچ كس در آن باقی نمانده بود. این سیاستی بود كه بعضی از دول استكباری انجام داده بودند و می‌خواستند این حوزه از بین برود. نهال حوزه علمیه به‌گونه‌ای تعمیق شده بود كه پس از فوت موسس آن، مضمحل نشد محقق داماد ادامه داد: حوزه سامرا دیگر جان نگرفت و هنوز هم جان نگرفته است؛ ایشان نگران بودند كه برای حوزه قم چنین سرنوشتی پیش بیاید و با مرگ ایشان مضمحل شود اما خوشبختانه به گونه‌ای این نهال را تعمیق كرده بودند كه این اتفاق نیفتاد و امروز 60هزار طلبه در قم درس می‌خوانند. امیدواریم در میان آنها شخصیت‌های بزرگ و فضلایی دارای عمق علمی و تربیت بالای اخلاقی رشد كنند. این استاد حوزه و دانشگاه درباره تفاوت حوزه علمیه قم با حوزه‌های دیگر گفت: سخن مرحوم حائری یزدی این بود كه رسالت ما این است كه فقیه‌ تربیت كنیم اما به هیچ وجه مخالف تدریس علوم عقلی نبود. در زمان خود ایشان فیلسوفی به نام شیخ علی اكبر حكمی یزدی اردكانی از قبل در قم ساكن بود و با آمدن شیخ و گرم شدن حوزه درس ایشان رواج پیدا كرد و از مدرسان بسیار معتبر علوم معقول در ایران شد. سندی هم‌ا‌كنون نزد من است كه دست خط عالمی است از دهی در اطراف اردكان به نام محمود آباد این نامه به امضای كسی است كه او را دقیق نمی‌شناسم اما ظاهرا فاضلی در علوم عقلی بوده است. نامه‌ای به شیخ علی اكبر نوشته است كه «خبر خوش به من داده‌اند؛ شنیده‌ام شیخ عبدالكریم حائری آمده در قم و تاسیس حوزه كرده است، او دشمن معقول نیست علاقه‌مند به این است كه هر كسی این مسایل را بخواند، با او مخالف نیست و لذا تو در آینده موقعیت موفقی پیدا خواهی كرد و افرادی نزد تو خواهند آمد.» این نامه، نامه بسیار خوبی است و نشانگر این است كه ایشان مخالف با تحصیل و تعلیم معقول نبوده است؛ از آن شاهد بالاتر مرحوم آقای شاه‌آبادی است. محقق داماد در ادامه گفت‌وگو با ایسنا اظهار كرد: وقتی مرحوم شاه‌آبادی و میرزا مهدی آشتیانی و میرزا ابولحسن رفیعی قزوینی این سه فیلسوف، به قم می‌آیند و هر سه درس خود را شروع كردند، از پسر مرحوم شاه آبادی شنیدم كه گفت من كودك بودم. در درس پدرم آنقدر طلبه جمع می‌شد كه طاقچه‌های آن اتاق بسیار بزرگ هم طلبه‌ها می‌نشستند تا جایی كه جای دیگری را برای درس انتخاب كردیم. همچنین مرحوم آیت‌الله شیخ مهدی حائری یزدی پسر شیخ عبدالكریم نیز در زمان حیات پدر، خواندن معقول را در ایام جوانی نزد امام خمینی (ره) كه از شاگردان مرحوم شاه‌آبادی بودند، شروع كرد. نظر ایشان این بوده است كه در حوزه قم حتی طلابی به علوم جدید آشنا باشند. فردی به نام حاج سیدیحیی اسلامبولچی كه زبان فرانسه می‌دانسته را برای تدریس زبان فرانسه به طلاب از تهران به قم دعوت می‌كند. معتقد بود كه طلاب قم باید هم به زبان فارسی و عربی و هم یكی از زبان‌های اروپایی كه آن روز فرانسه فراگیر بوده، مجهز شوند. یكی از علمای قم به نام مرحوم آیت‌الله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی كه از علمای قم بود گفته‌اند، زبان عبری را در دوره‌ی حاج شیخ عبدالكریم فرا گرفتیم، می‌توانستند تورات و انجیل را به زبان عبری بخوانند. امروز حوزه علمیه قم همراه حركت زمان پیش می‌رود محقق داماد خاطرنشان كرد: ‌امروز حوزه علمیه قم همراه حركت زمان پیش می‌رود و دولت، ‌دولت شكوه اسلامی است اما مشكل، آن زمان بود كه با مشت آهنین با حوزه‌های علمیه برخورد می‌كردند، رشد طلبه‌ها همراه حركت زمان در آن دوره انصافا كار مشكلی بوده است اما شیخ موفق شد. حتی جالب است در همان دوران كه ثبت اسناد و دادگستری تشكیل شد، بیشترین جاذبه برای حضور طلاب در ادارات وجود داشت چرا كه آن روز فقر زیادی بود و طلاب زندگی بسیار محقرانه‌ای داشتند و اگر در دستگاه‌های دولتی می‌رفتند، قاضی می‌شدند یا دفتر ثبت اسناد می‌گرفتند؛ دستگاه با آغوش باز آن‌ها را جلب می‌كردند. وی افزود: نكته‌ای كه جالب است این است كه تعداد بسیار معدودی از قم به دستگاه قضایی دوران رضاخان ملحق شدند اما مثلا شیخ عباس فراهانی معروف به فردوس به ثبت اسناد رفته است و شعری خطاب به شیخ عبدالكریم حائری یزدی گفته است كه “بگو به شیخ كه اوراق فقه بر باد است / بخوان كلیله كه دوران ثبت اسناد است” و به حوزه پشت می‌كردند كه امام خمینی (ره) آن را پاسخ گفته است. علمایی از نجف، اصفهان و تهران به دادگستری ملحق شدند اما از حوزه قم چهره درخشانی به دادگستری نرفت؛ به فقر و مستمندی ادامه دادند و با دستگاه پهلوی همكاری نكردند. امروز سیاست رسمی حوزه حركت به سمت تربیت كارگزاران آینده نظام است ادامه خواندن مقاله حوزه علميه قم

نوشته مقاله حوزه علميه قم اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله استدلالهاى قرآن بر امكان معاد

$
0
0
 nx دارای 20 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : استدلالهاى قرآن بر امكان معاد گرچه از آن نظر كه ایمان و اعتقاد ما به قیامت از ایمان به قرآن‏و گفتار پیامبران سرچشمه مى‏گیرد لزومى ندارد كه درباره قیامت به ذكر برهان و استدلال بپردازیم و یا شواهد و قرائن‏علمى بیاوریم، ولى نظر به اینكه خود قرآن كریم – لااقل براى نزدیك كردن مطلب به اذهان – به ذكر یك سلسله‏استدلالها پرداخته است و خواسته است افكار ما از راه استدلال و به طور مستقیم هم باجریان قیامت آشنا شود، ما به طور اختصار آن استدلالها را ذكر مى‏كنیم. استدلالهاى قرآن یك سلسله جوابهاست به منكران‏قیامت.این جوابها برخى در مقام بیان این است كه مانعى در راه قیامت نیست و در حقیقت پاسخى است به كسانى كه‏قیامت را امر ناشدنى فرض مى‏كردند، برخى آیات دیگر یك درجه جلوتر رفته و مى‏گوید در همین جهان چیزهایى شبیه به قیامت‏وجود داشته و دارد و با دیدن چنین چیزها جاى انكار و استبعاد نیست، برخى آیات از این هم یك درجه جلوتر رفته و وجودقیامت را یك امر ضرورى و لازم و نتیجه قطعى خلقت‏حكیمانه جهان دانسته است.بنابر این مجموع آیاتى كه در آنها درباره قیامت استدلال شده است‏سه گروهصفحه : 526 است و به ترتیب ذكر مى‏كنیم.1در سوره یس آیه 78 مى‏گوید: و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام‏و هى رمیم قل یحییها الذى انشاها اول مره و هو بكل خلق علیم.براى ما مثلى آورد و خلقت‏خود را فراموش كرد، گفت این استخوانهاى‏پوسیده را كى زنده مى‏كند؟بگو همان كس كه اولین بار آن را ابداع كرد و او به هر مخلوقى آگاه است. این آیه پاسخ به مردى از كافران است كه استخوان‏پوسیده‏اى را در دست گرفته، آمد و آن استخوان را با دست‏خود نرم كرد و به صورت پودر در آورد و سپس آن را در هوامتفرق ساخت، آنگاه گفت چه كسى مى‏تواند این ذرات پراكنده را زنده كند؟ قرآن جواب مى‏دهد همان كس كه اولین بار او را آفرید. آیات زیادى در قرآن كریم آمده كه در همه آنها با تكیه به قدرت الهى‏درباره قیامت بحث مى‏كند.مفاد همه این آیات این است كه مشیت‏خداى عادل حكیم چنین اقتضا داردكه قیامت وجود داشته باشد و هیچ مانعى در راه این مشیت نیست.همان طور كه اولین بار معجزه حیات و خلقت از این مشیت‏سرزد و جهان را و انسان را و حیات را آفرید، بار دیگر در قیامت انسان را زنده مى‏كند. 2گروه دوم آیاتى است كه به‏ذكر نمونه مى‏پردازد.این گروه به نوبه خود به دو دسته تقسیم مى‏شود: الف.آیاتى كه جریان خاصى را در گذشته شرح‏مى‏دهد كه مرده‏اى از نو زنده شده است، مانند آیاتى كه در داستان حضرت ابراهیم آمده است كه به خداوند گفت:صفحه : 527 پروردگارا!به من چگونگى زنده كردن مردگان را بنمایان.درپاسخ او گفته شد: مگر به آن ایمان ندارى؟او گفت: چرا، این تقاضا براى این است كه قلبم مطمئن گردد.به او گفته‏شد: چهار مرغ را بگیر و سرهاى آنها را ببر و بدنهاى اینها را تكه تكه بكن و هر قسمتى را بر كوهى قرار بده و سپس آن‏مرغها را بخوان، خواهى دید به امر خدا آن مرغها زنده خواهند شد و به سوى تو خواهند آمد.ب.آیاتى كه به یك امر خارق العاده و استثنائى مانندداستان ابراهیم استناد نكرده است، بلكه نظام موجود و مشهود را كه همواره زمین و گیاهان در فصل پاییز و زمستان‏مى‏میرند و سپس در بهار زنده مى‏گردند مورد استناد قرار مى‏دهد، مى‏گوید همان طور كه مكرر در طول عمر خود مشاهده‏مى‏كنید كه زمین پس از طراوت و حیات و شادابى به سوى مردگى و افسردگى مى‏رود و بار دیگر با تغییر فصل شرایط‏عوض مى‏شود و زمین و درختان و گیاهان حیات خود را از سر مى‏گیرند، در نظام كل جهان، جهان رو به خاموشى و سردى‏و افسردگى خواهد رفت، خورشید و ستارگان همه متلاشى و پراكنده خواهند شد، تمام جهان یكسره مى‏میرد، اما این مردن همیشگى‏نیست، بار دیگر همه موجودات جهان زندگى را در وضعى دیگر و با كیفیتى دیگر از سر مى‏گیرند. توضیح آنكه ما انسانها اكنون در روى زمینى‏زندگى مى‏كنیم كه در ظرف سیصد و شصت و پنج روز یك دوره موت و حیات را طى مى‏كند و چون عمر ما معمولا پنجاه و شصت واحیانا تا صد سال و یا بیشتر ادامه مى‏یابد، دهها بار این نظام موت و حیات را مشاهده مى‏كنیم و از این رو از اینكه زمین‏مى‏میرد و حیات خویش را از سر مى‏گیرد تعجب نمى‏كنیم، اما اگر فرض كنیم كه عمر ما انسانها برابر بود فقط با چند ماه -آنچنانكه بعضى حشرات چنین‏اند – و فرض كنیم كه سواد و خواندن هم نمى‏دانستیم و از طریق نوشته به تاریخ زمین‏و گردشهاى سالانه‏اش آگاه نبودیم، در آن صورت چون خود ما شاهد و ناظر موت زمین و تجدید حیات آن نبودیم هرگز باور نمى‏كردیم‏كه زمین مرده بار دیگر زنده شود.مسلما براى یك پشه كه در بهار پدید مى‏آید ودر پاییز و زمستان مى‏میرد تصور تجدید حیات یك باغ غیر قابل تصور است. آیا كرمى كه در یك درخت و پشه‏اى كه در یك باغ زندگى مى‏كندكه همه دنیاى او همان درخت و همان باغ است، مى‏تواند تصور كند كه این درخت و یا این باغ جزء وتابع یك نظام عظیم‏تر است به نام مزرعه و سرنوشتش بسته به سرنوشت آن مزرعه صفحه : 528است و باز آن مزرعه به نوبه خود تابع یك نظام دیگراست به نام شهرستان و آن، جزء و تابع نظامى دیگر به نام استان و نظام استان تابع نظام كشور ونظام كشور تابع نظام كلى زمین و نظام زمین تابع نظام خورشیدى؟ ما چه مى‏دانیم، شاید همه منظومه خورشیدى‏ما و همه ستارگان و كهكشانها و هر چه ما آن را به نام نظام طبیعت مى‏شناسیم تابع یك نظام كلى‏تر باشد و همه میلیونهاو میلیاردها سالى كه از جریان طبیعت‏سراغ داریم به منزله قسمتى از یك فصل و یا به منزله یك روز از یك فصل از یك‏گردش كلى‏تر باشد و این فصل كه فعلا فصل حیات و زندگى است تبدیل به فصلى دیگر خواهد شد كه فصل خاموشى و افسردگى‏است و باز آن نظام كلى‏تر كه همه منظومه شمسى ما و ستارگان و كهكشانهاجزئى از آن است‏حیات و زندگى را به شكلى دیگر از سر خواهد گرفت.صفحه : 529 در بهاران سرها پیدا شود هر چه خورده است این زمین رسوا شود بر دمد آن از دهان و از لبش تا پدید آید ضمیر و مذهبش رازها را مى‏كند حق آشكار چون بخواهد رست تخم بد مكار.و هم او در دیوان شمس مى‏گوید: فرو شدن چو بدیدى بر آمدن بنگر غروب، شمس و قمر را چرا زیان باشد كدام دانه فرو رفت در زمین كه نرست چرا به دانه انسانت این گمان باشد.آیاتى كه به نظام موجودو مشهود موت و حیات استناد كرده زیاد است، از آن جمله: و الله الذى ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه‏الى بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها كذلك النشور (1) . خداست آنكه بادها را فرستاد، پس ابرى را پراكنده و دگرگون كرد،سپس آن ابر را به سوى سرزمین مرده‏اى را ندیم، و آنگاه زمین را كه مرده بود زنده كردیم، زنده شدن در قیامت نیز چنین است.و نیز در سوره حج آیات 5 – 7 مى‏فرماید: و ترى الارض هامده فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت وانبتت من كل زوج بهیج.ذلك بان الله هو الحق و انه یحیى الموتى و انه على كل شی‏ءقدیر.و ان الساعه آتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور. زمین را مى‏بینیم در حالى كه افسرده و مرده و ساكن‏است، اما همینكه باران بر آن فرود آوردیم، به جنبش آید و بر آید و از هر نوع گیاه بهجت افزا برویاند.آن بدان جهت‏است كه منحصرا ذات خدا حق است و او مرده‏ها را زنده مى‏كند و او بر همه چیز تواناست و قیامت آمدنى‏است بدون شك، و خداوند آنان را كه در قبرها خوابیده‏اند بر مى‏انگیزاند.;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.. 1فاطر/9صفحه : 530آیات دیگر از این قبیل كه قیامت را خارج از نظام موت و حیات‏عالم هستى كه نمونه كوچكش را در زمین مى‏بینیم، نمى‏داند فراوان است و ما به همین دو آیه قناعت مى‏كنیم.تفاوت‏این گروه آیات با گروه اول در این است كه تنها به قادر بودن خداوندتكیه نمى‏كند، بلكه نمونه مشابه مى‏آورد كه در جهان محسوس، قدرت خداوند به همین صورت تجلى كرده و عمل نموده است.استاد شهید مرتضى مطهرى اثبات روح و تاریخچه عقیده به آن از دیدگاه عقل و فلسفهحسین حقانى زنجانىاولین مساله زیربنایى در علم‏النفس، اثبات موجودیت مستقل مجرداز ماده براى نفس است زیرا این مساله، محور تمام مسائل‏علم‏النفس از دیدگاه اسلامى مى‏باشد و این بحث محورى در همه‏مسائل قواى مورد بحث در علم‏النفس تاثیر كلى دارد و به مسائل،جهت مى‏بخشد و آثار و احكام گوناگون، نتیجه مى‏دهد. طبعا در رابطه نزدیك با این مساله، چند مهم زیر لازم است موردبحث و بررسى قرار گیرد:1 – ذكر اجمالى از عقیده مادیون درباره نفس و روح و تذكرچند جمله‏از متون معتبر آنها به‏عنوان شاهد به‏طور اجمال و گذرا.2 – پاسخ از دیدگاه مادیها در نحوه وجودى نفس.3 – تذكر این كه مادیون دیدگاه الهى را در مورد نفس و روح‏تحریف كرده‏اند و بررسى آن;4 – وجود روح به عنوان جوهر و گوهرى اصیل مجرد از ماده درماوراى بدن از دیدگاه قرآن و;مساله وجود روح انسانى از بزرگترین مسائل فلسفى است،فیلسوفان درباره آن قرنها، مطالب گوناگون به صورت اثبات روح ونفى آن بحث كرده، اختلاف نموده‏اند و در حقیقت مى‏توان گفت این،یكى از شیرین‏ترین و مناسب‏ترین بحثها به قلب آدمى بوده است چراكه انسان به‏طور فطرى مایل است درباره آن بحثهاى گوناگون انجام‏دهد زیرا از مسائل اولیه انسانى بوده، انسان علاقه زیادى به‏دانستن شوون روح خود دارد، بلكه عالم روح از مطمئن‏ترین عالمى‏است كه انسانها به هنگام قطع از علائق عالم حس، به آن امیدمى‏بندد و مواردى كه انسانها از انجام آرزوهاى شیرین مثل‏خوابهاى خوش عاجز مى‏گردند به این مبدء پناه برده، وجود آن راقطعى و غیر قابل انكار مى‏دانند! انسان عالم عجیبى است كه از قواى عقلى بهره‏ها برده به‏طورى كه‏براى آن حدى موجود نمى‏باشد تا آنجا كه بر وجود خودش حكم‏مى‏كند. به نقص از برخى جهات و در نتیجه ناموس‏هاى خلقت وآفرینش و تحكم آن را چه‏بسا در مواردى مورد انتقاد قرار مى‏دهدو در مقابل گاهى از كرامت‏هاى عواطف، كمال بهره را مى‏برد و درنتیجه عدل و رحمت و كمال و دوستى و فضیلت را در حد مطلق خودمى‏شناسد، عدالتى را پشت‏سر عدالت در جامعه، كامل‏تر مى‏بیند و به‏دنبال هر رحمت و جمالى و حب و فضیلتى كامل‏تر را ملاحظه مى‏كندتا آنجا كه آرامش پیدا مى‏كند، مى‏خورد و مى‏آشامد و مى‏خوابد به بازى و طرب مشغول مى‏گردد و سایر صفات مختلف انسانى‏از خوب و بد را انجام مى‏دهد و گاهى ترقى كرده به حد فهم حكماءو بزرگان مى‏رسد و گاهى تنزل پیدا كرده تا آنجا كه خیالات بر اوچیره شده و غیر از تملق در ذات خویش فكرى ندارد و اینگونه‏دچار بى‏خبرى مى‏گردد! اینگونه خیالها گاهى بر روح انسان سیطره پیدا مى‏كند و بدین‏ترتیب احوال و رفتارهاى انسان، گوناگون و متلون شده، دیگر به‏مساله روح توجهى نمى‏كند و به روح به نظر سطحى و قشرى و حتى‏مادى نگاه مى‏كند! آیا فردى از افراد نوع انسان پیدا مى‏شود كه‏ابدا در طول زندگى خویش به مسیر خویش بعد از مرگ و عاقبت امرخویش و بعد از پاچیدن جسم خویش تاملى نكند؟ ظاهرا هیچ وضعیتى‏براى هیچ فرد انسان عاقلى رخ ندهد و او را از فكر روح و وجودآن و عاقبت امر خویش در غفلت كامل بسر برد.آرى گاهى بر انسانها اتفاق مى‏افتد كه از فكر درباره روح خودش‏به‏طور كلى غفلت داشته باشد وبه مجرد پیدایش حالتى در روح‏او مثل مرض و بیمارى، مشاعر او متنبه و حواس او بیدار مى‏گرددحال اگر ایمان ثابتى به خداوند داشته باشد، عقیده جاودانه‏بودن انسانها در روح او آرامش و سكون به او مى‏بخشد و به قضا وقدر الهى معترف بوده و در عین حال امید به رحمت الهى دارند.اما كسانى كه شبهات علمى، روح آنها را به خود جذب كرده باشند،دغدغه‏ها و شبهات علمى، آنها را آزار داده، در حالت التهاب‏نگاه مى‏دارند و نور فطرت در این صورت كم نور بوده، چه‏بسازندگى بر او تلخ مى‏گردد و همواره آرزوى موت مى‏نماید و اینجااست كه آمار انتحارها و خودكشى‏ها و حداقل زجر دادن‏هاى روحى درمیان جوامع بشرى رو به تزاید مى‏گذارد.با همه اختلاف افكار در صفات روح و عوارض و حالات آن، عقیده به‏وجود روح به‏طور اجمال تاریخچه طولانى و عمیقى در طول تاریخ‏عقاید انسانها جایگاه خاصى دارد (1) . از جمله عقاید، عقاید هندوها درباره وجود روح و این كه آن رانفخه الهى در انسان دانسته، معتقد بوده‏اند كه انسان هنگامى كه‏بمیرد، جسد نورانى، روح او را مى‏پوشاند و چشمان انسان‏هاى زنده‏آن را نمى‏بیند و به عالم اعلى منتقل مى‏گردد و علماء مصر از5000 سال قبل از میلاد مسیح معتقد بوده‏اند كه روح در قالب جسم‏انسان وجود داشته بعد از مردن از جسد به جسد جدیدى انتقال‏پیدا مى‏كند (2) . چینى‏ها از قرن ششم قبل از میلاد مسیح معتقد بوده‏اند به وجودروح، براى آن غلاف جسمانى غیر از جسد عادى معتقد بودند كه‏موثرات فنا و مرگ در آن تاثیر نداشته و ارواح از هر جانبى مارا احاطه كرده است و عقاید (كنفسیوس) در این باره معروف است. (3) عقاید علماء فارس زبان یا اعتقاد اهریمن و اهورامزدا و فلاسفه‏و علماء یونان از قبیل سقراط و افلاطون معتقد بوده‏اند كه روح‏انسان قبل از جسم آنان موجود بوده، و از معارف ازلى نزد خدابرخوردار بوده‏اند و بعد از انتقال به این بدن جسمى، جمیع‏معلومات خود را از دست داده و نیاز به تفكر و استدلال و تعلیم‏و تعلم دارند پس تعلم براى آنان همان تذكر و یادآورى و موت‏نیز همان رجوع به حالت اولیه زندگى قبل از وجود در حالت جسمى‏است. به‏طور خلاصه عقیده به وجود روح و ظهور آن براى انسانهاامر مسلمى نزد قدماء انسانها از امت‏ها پس حق این است كه اصل وجود روح و مبدء آن نیت انسانها چندان‏نیازى به دلیل و استدلال ندارد با وجود این به دلائل گوناگون‏عقلى و حسى و تجربى قابل بررسى و تحقیق است.دلائل عقلى وجود روحدلیل اول: تغییر مواد مغزى و ثبات ادراكات در تحقیقات علم‏طبیعى و دیدگاه فلاسفه اروپا و فلاسفه اسلامى در جاى خود ثابت‏شده كه هیچ موجود مادى در حال سكون و آرامش نیست، بلكه همه‏موجودات در حال تغییر و تحول‏اند بخصوص بنابر نظریه حركت جوهرى‏كه مبدع آن مرحوم ملاصدرا است.«لئون دنى‏» روح‏شناس معروف فرانسوى مى‏نویسد: (5) «فیزیولوژى‏یا علم وظائف‏الاعضاء به ما مى‏آموزد كه تمام اعضاء و دستگاههاى‏مختلف بدن، تحت تاثیر دو جریان مهم حیاتى یعنى جذب مواد ازخارج و تبدیل آن به انرژى در طى چند سال به‏طور كلى تجدید وتعویض مى‏شوند و یك تغییر و تحول مستمر و دائمى در مولكول وذرات اجزاى بدن روى مى‏دهد، سلولهاى فرسوده و كهنه از میان‏رفته، به جاى آنها سلول‏هاى دیگر به واسطه تغذیه به وجود آمده،جبران آنچه را كه از دست داده مى‏نماید. از ذرات و مواد نرم و مرطوب مغز گرفته تا قسمت‏هاى سخت و سفت‏استخوانها در تمام بافتها و نسوج بدن این تغییر و تبدیل‏پیوسته انجام مى‏گیرد و در دوره عمر، ذرات و سلولهاى بدن، به‏دفعات عدیده از بین رفته و دوباره تشكیل مى‏گردد(صغرى).با وجود این تحولات و تغییرات كه در پیكره مادى و جسمانى ماروى مى‏دهد، پیوسته، همان شخص و موجودى كه بودیم هستیم و فكر واندیشه و قوه حافظه و خاطرات دیرینه كه جسم و بدن فعلى ما درآن پدیده‏هاى گذشته هیچ‏گاه سهیم و دخیل نبوده ثابت و پایدارمى‏ماند(كبرى).از مجموع این دو مقدمه صغرى و كبرى در بالا به‏طور طبیعى این‏نتیجه به دست مى‏آید كه در وجود ما غیر از مواد متغیر و متبدل،حقیقت ثابت دیگرى است كه هرگز دستخوش تغییر و تبدیل نیست اواست كه شخصیت ما و منیت ما و معلومات ما را در خودحفظ كرده ونگهدارى مى‏كند و هر وقت اراده كند، خاطرات گذشته و دیرینه رابه یاد مى‏آورد و در آنها تصرفات مى‏كند. از زمان طفولیت و جوانى تا پیرى این عمل ادامه مى‏یابد، هنوزهم عكس دوستان و صور اشیاء بعد از سالیان متمادى و دراز درصفحه ذهن ما وجود دارد. از اینجا مى‏فهمیم كه روح مولود مواد خاكسترى مغز نبوده، بلكه‏یك موجود مجردى است كه احاطه تدبیرى بر جسم ما دارد، او است‏كه مى‏بیند و مى‏شنود و ادراك مى‏كند. كلام فلاسفه و بزرگان اسلامى نیز از دیدگاه عقل و فلسفه، تحقیقات‏علمى روز نیز مورد تایید قرار مى‏دهد. محمد حسین فاضل تونى دركتاب «حكمت قدیم‏» ص 119 چنین مى‏نویسد: «دلیل بر مغایرت نفس‏با بدن این است كه بدن، دائما در حال تغییر و تبدل است‏به حسب‏كم و كیف و عوارض دیگر و به حسب جوهر ذات بنابر حركت جوهرى كه‏ثابت‏شده است و نفس ناطقه از اول عمر تا آخر عمر باقى‏است(صغرى) و آنچه متبدل است غیر از چیزى است كه متبدل‏نیست(كبرى). پس نفس غیر از بدن و مزاج است(نتیجه). از این دلیل مغایرت نفس حیوان هم با بدن و مزاج معلوم مى‏گرددچنانكه ملا صدرا بر این عقیده است كه نفس حیوانى هم یك نحوتجردى دارد. پس نفس با بدن مغایر است‏». و مراد از نفس همان مبدء اعمالى است كه ما آنها را انجام‏مى‏دهیم و در مقابل پرسش از این اعمال مى‏گوییم: من آمدم، من‏تفكر نمودم و من دانم و ; ادامه خواندن مقاله استدلالهاى قرآن بر امكان معاد

نوشته مقاله استدلالهاى قرآن بر امكان معاد اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله خاستگاه انسان و سير تكاملي آن از ديدگاه ديرينه شناسي نوين

$
0
0
 nx دارای 62 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : خاستگاه انسان و سیر تكاملی آن از دیدگاه دیرینه شناسی نوین بدون تردید ظهور انسان یكی از مهمترین رویدادهای زیست شناختی در تكامل جهان است. بدین دلیل است كه دوره كواترنری به نام دوران انسان زیست (Anthropozoic) توصیف شده است . نشو و نما و انتشار انسان با سرعت فوق العاده ای انجام گرفته است. طبق مطالعات فیلوژنی و مقایسه فسیلهای بدست آمده از تكامل پستانداران به نظر میرسد انسان از تكامل برخی پریماتها ( (Primats اشتقاق یافته باشند. اصولا فسیلهای بسیار كمی از پریماتها آنهم به صورت اسكلت كامل یافت شده است. چون این جانوران در جنگل ها وروی درختان زیست مینموده اند و اسكلت آنها بعد از مرگ در اثر عوامل جوّی وتاثیرباكتریهای مختلف تجزیه گردیده و بنابراین در شرایط مناسب فسیلیزه نشده اند. در حال حاضر میمونهای بزرگ را اجداد انسانهای اولیه ( (Hominid ندانسته و بر خلاف نظریه داروین كه میمونها را اجداد انسان به شمار میآورد باید گفت كه گرچه در جهان جانوران كنونی آدمی از نظر روحی و اخلافی بویژه مسئله خوب و بعد مقام برتری را به خود اختصاص میدهد ، تشریح مقایسه ای مدارك امروزی و سنگواره ها نشان میدهند كه انسان جای عادی خود را در راس سلسله جانوران اشغال میكند. در راسته پریماتها ( نخستیها ) ، انسان با موجودات بزرگ آدمی شكل (Anthropomorph) دارای اختصاصات مشترك از قیبل شباهت قد ، فقدان زایده دمی ، راه رفتن روی دوپا ، وجود دستها ، رشد زیاد مغزی و دندان بندی است. این شباهت بقدری حقیقی است كه می تواند در تشخیص استخوانهای سنگواره ، بویژه اگر این استخوانها ناقص باشند ، باعث بروز اشتباه شود. لذا باید صفات تشریحی خاص هر یك از مجموعه ها را دقیقاً تعیین كرد. منزلت خلقت از منظر خداوند خلقت انسان و موجودات از منظر قرآن كریم از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در آیات متعددی به ذكر نحوه خلقت و بویژه خلقت انسان اشاره شده است. دعوت انسان به تفكر در خلقت وی از مهمترین نكاتی است كه خداوند بارها و بارها اشاره فرموده است:آیه 5 سوره طارق – فَلْیَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ پس انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شده است؟ونیز:20 عنكبوت – قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا كیْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشأَهَ الاَخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرٌ بگو: »در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز كرده است سپس ]باز [ خداست كه نشأه آخرت را پدید مى‏آورد؛ خداست كه بر هر چیزى تواناستدر این آیه نیز خداوند به زیبائی انسان را به تفكر در باب خلقت و یافتن آثار و نشانه های خلقت بر روی كره زمین دعوت نموده است.نهایت اهمیت و زیبائی كلام خداوند در باب خلقت در سوره علق بیان شده است:اقرا باسم ربك الذی خلق. خلق الانسان من علق پیدایش و ظهور انسان بر روی كره خاكی از میان كلیه پدیده های خلقت از اهمیت و جایگاه والائی برخوردار است. شاهد این مدعا همین بس كه خداوند در اولین ایه ای كه از طریق وحی بر پیامبر اكرم نازل می فرماید همانا داستان خلقت و پیدایش انسان را مطرح می نماید.خداوند در این آیه به هنگام نزول اولین آیه الهی ، از بین مجموع صفاتی كه در ذات اقدس الهی است، خداوند را خالق و آفریننده ای معرفی می نماید كه دارای قدرت خلاقیت و آفرینش است. بویژه كه در این آیه، از بین همه مخلوقات خویش، خداوند را خالق” انسان” بیان فرموده است.لذا، همین نیز ما را بس كه بدلیل اهمیت و جایگاه ویژه انسان و خلقت آن نزد خداوند به تحقیق و تفحص در مورد چگونگی مراحل مختلف خلقت بپردازیم. خلقت موجودات غیر حیاتی در قرآناز زمان پیدایش اولین موجودات زنده و گسترش و انتشار آنها بر روی سطح كره خاكی، تنوع و تطور عالم حیات مرهون بروز جهش بوده است.قرآن كریم ایجاد عالم كائنات را در مراحل تكوینی به عنوان «ظهور ناگهانی» یا «خلقت ناگهانی» نام می‌برد:آیه 117 بقره – بَدِیعُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُن فَیَكُونُ ]او[ پدید آورنده آسمانها و زمین ]است‏[، و چون به كارى اراده فرماید، فقط مى‏گوید: »]موجود[ باش«؛ پس ]فوراً موجود[ مى‏شود. در این آیه خداوند ظهور ناگهانی عالم هستی اعم از آسمانها و زمین را بیان فرموده و از عبارت «كن فیكون» استفاده نموده است. آنچه از این عبارت به نظر می‌رسد خلقت آنی و ناگهانی مخلوقات می‌باشد. بدین معنی كه هر زمانی كه خداوند صلاح بفرماید هر آنچه را كه دستور هستی صادر فرماید در همان آن، موجود خلق می‌شود. برخی از صورت ظاهر آیه خلقت بدون سابقه و خلقت بدون مقدمه را از «عدم» به «هستی» و یا از «یك شی» به «موجود زنده» تعبیر نموده‌اند اما آنچه شایسته تفسیر این آیه است بروز یك «آفریده» جدیدی در یك زمان خاص (اذا) پس از گذشت زمان از مراحل پیشین و با استناد به تكوین مراحل قبلی(قضی) است.آیه 73 انعام- وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالْحَقّ‏ِ وَ یَوْمَ یَقُولُ كن فَیَكونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْك یَوْمَ یُنفَخُ فى الصورِ عَلِمُ الْغَیْبِ وَ الشهَدَهِ وَ هُوَ الحَْكیمُ الْخَبِیرُ و او كسى است كه آسمانها و زمین را به حق آفرید، و هرگاه كه مى‏گوید: «باش»، بى‏درنگ موجود شود؛ سخنش راست است؛ و روزى كه در صور دمیده شود، فرمانروایى از آنِ اوست؛ داننده غیب و شهود است؛ و اوست حكیم آگاه. بر اساس نظریه مهبانگBig Bang)) در خلق كائنات، پس از انفجار اولیه و تولید اولین عناصر و تركیب آنها با یكدیگر و سپس گسترش و انتشار آنها در تمام جهت بر اساس نیروی اولیه انفجار، اشكال مختلف هستی شكل گرفته و پس از گذشت از منه طولانی ستارگان، منظومه‌ها، سحابی‌ها، سیارات، كره زمین و سپس حیات شكل گرفتند. در عالم غیر زنده تبدیل و تركیب هر چند عنصر یا ماده با هم و ایجاد ماده‌ای جدیدتر بر اثر واكنشهای شیمیایی در یك لحظه ناگهانی رخ می‌دهد. هر چند كه تا رسیدن به شرایط مطلوب تركیب مواد به گذشت زمان و ایجاد بستر لازم نیازمند است اما پس از حصول شرایط بهینه، خلق پدیده‌های جدید به طور ناگهانی و لحظه‌ای و یا در حداقل زمان رخ می‌دهد. این نوع خلقت پدیده های غیر حیاتی با توجه به ایات قرانی به صورت تدریجی است كه در یك زمان خاص، به وقوع می پیوندد. این نوع خلقت را نمی توان آنی و بدون سابقه در نظر گرفت بلكه در حقیقت قبل از انجام آخرین مرحله تكاملی خلقت، مراتبی از تكامل” آفریده” در حال انجام بوده است كه با بروز یك حادثه خاص منجر به تشكیل یا خلق موجود جدید می شود. آیه 40 سوره نحل – إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشىْ‏ءٍ إِذَا أَرَدْنَهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَیَكُونُ ما وقتى چیزى را اراده كنیم، همین قدر به آن مى‏گوییم: «باش»، بى‏درنگ موجود مى‏شودآیه 82 سوره یس – إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ كُن فَیَكُونُ چون به چیزى اراده فرماید، كارش این بس كه مى‏گوید: »باش«؛ پس ]بى‏درنگ‏[ موجود مى‏شوددر این دو آیه خداوند خواست و مشیت الهی را مقدم بر انجام امور دانسته و ایجاد هستی یا خلق هر آفریده‌ای را به فرمان و مشیت خود می‌داند. آنچه در اینجا از آن به عنوان “امر” الهی یاد شد همانا منبع و منشاء لایزال الهی است كه در صورت خواست و مشیت پروردگار به انجام كاری به آن تعلق می پذیرد و در حقیقت اراده خداوند همان پاسخ بسیاری سئوالات و ابهامات موجود در علوم طبیعی است كه امروزه علم قادر به پاسخگوئی در مورد آن نمی باشد. شاید به مصداق آیه شریفه قران كه زمین و آسمان را مسخر انسان گردانیده است امید است كه روزی با پیشرفت علم و فن آوری انسان قادر به شناخت این نیروهای هدفمند و موثر در عالم حیات و نیز كائنات باشد. گفتگوی خداوند با فرشتگانخداوند پیش از خلقت انسان و نیز همزمان با آفرینش او، در مورد خلقت با فرشتگان صحبت نموده است. با اندك توجهی به آیات مرتبط با خلقت انسان و بویژه گفتگوی خداوند با فرشتگان در می یابیم كه در مراحل مختلفی از خلقت انسان و در پایان هر مرحله خداوند با فرشتگان گفتگو می فرماید.آنچه از این آیات قابل استنباط می باشد خداوند در چهار مرحله مختلف و پس از چهار مرحله خلقت انسان با فرشتگان گفتگو می نماید: 71و72 ص- إِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلَئكَهِ إِنى خَلِقُ بَشراً مِّن طِینٍ– – فَإِذَا سوَّیْتُهُ وَ نَفَخْت فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سجِدِینَ انگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گِل خواهم آفرید–پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتیددر این آیات كه اولین مرحله از صحبت خداوند با فرشتگان به شمار می آید خداوند خبر از خلق “بشر”ی – و نه آدم- از “طین” می دهد. آنچه از این آیه روشن است تا آنزمان هنوز موجودی به نام انسان و نیز آدم آفریده نشده است. لذا خداوند می فرماید كه پس از خلق انسان و دمیدن روح خود در آن بر او به سجده افتید.آیه 28 و 29حجر- وَ إِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلَئكَهِ إِنى خَلِقُ بَشراً مِّن صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ- – فَإِذَا سوَّیْتُهُ وَ نَفَخْت فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سجِدِینَ و [یاد كن‏] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گلى خشك، از گلى سیاه و بدبو، خواهم آفرید.– پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید.آیه فوق مبین زمان و مرحله تشكیل گل سفال مانند سیاه و بدبوئی است كه انسان (بشر) نیز از آن گل آفریده خواهد شد. چرا كه در آیه 28 حجر خبر از خلقت انسان از گل مذكور می‌دهد و تا آنزمان (دومین مرحله از گفتگوی خداوند با فرشتگان) فاز تشكیل هیدروكربور از گل اولیه و یا زمان تشكیل اولین میكروارگانیسم‌های حیاتی متابولیسم داراست كه منشاء خلقت موجودات و نیز انسان است. و تا این زمان هنوز موجودی به نام انسان پا به عرصه حیات نگذاشته است. سپس در آیه 29 سوره حجر خداوند شرایط آفرینش موجودی به نام انسان را به زیبائی بیان می‌فرماید. تشكیل اندام (سوی) و استواری آن و دمیدن روح خود در آن شرط لازم برای خلقت «انسان»‌است. آیه 30 بقره- وَ إِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلَئكَهِ إِنى جَاعِلٌ فى الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَ تجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسفِك الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسبِّحُ بحَمْدِك وَ نُقَدِّس لَك قَالَ إِنى أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینى خواهم گماشت»، [فرشتگان‏] گفتند: «آیا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگیزد، و خونها بریزد؟ و حال آنكه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه مى‏كنیم؛ و به تقدیست مى‏پردازیم. » فرمود: «من چیزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانیدخداوند در مرحله سوم گفتگو با فرشتگان خبر از خلق جانشینی بر روی زمین می‌دهد. تا این زمان فرشتگان از وجود مخلوقی به نام انسان هوشمند و بویژه حضرت آدم آشنائی و سابقه ذهنی نداشته‌اند و تا این زمان انسان آفریده نشده است. اما از حضور موجوداتی خونریز و سفاك مشابه انسان كه از قدرت خلاقیت و تعقل و تفكر برخوردار نیستند آگاهی دارند.آیه 11 سوره اعراف- وَ لَقَدْ خَلَقْنَكمْ ثُمَّ صوَّرْنَكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَئكَهِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِیس لَمْ یَكُن مِّنَ السجِدِینَ و در حقیقت، شما را خلق كردیم، سپس به صورتگرى شما پرداختیم؛ آنگاه به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده كنید. » پس [همه‏] سجده كردند، جز ابلیس كه از سجده‏كنندگان نبود در این آیه كه چهارمین مرحله از گفتگوی پروردگار با ملائك به شمار می آید خداوند تاكید می‌فرماید كه ما شما را آفریدیم و سپس به صورتگری شما پرداختیم. هر آنچه مشخص است صورتگری انسان پس از خلقت وی انجام شده است و سپس ادامه می‌دهد كه آنگاه به فرشتگان دستور سجده دادیم. و اینجاست كه فرشتگان به دستور خداوند و به منظور ادای احترام به بزرگی و الوهیت خداوندی در خلق موجودی خردمند به عنوان خلیفه الله در مقابل آدم(ع) به سجده می افتند. منشاء حیات در قرآنپیدایش و خلقت موجودات از ظریف‌ترین نكات قرآنی است كه بزیبائی شرح داده شده است. آفرینش موجودات زنده از آب و نیز خاك بارها مورد اشاره قرار گرفته است در این میان توجه ویژه‌ای به خلقت انسان از آب و خاك دارد.30 انبیاء- أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّ السمَوَتِ وَ الأَرْض كانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلَّ شىْ‏ءٍ حَىٍ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ آیا كسانى كه كفر ورزیدند ندانستند كه آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند، و ما آن دو را از هم جدا ساختیم، و هر چیز زنده‏اى را از آب پدید آوردیم؟ آیا [باز هم‏] ایمان نمى‏آورند؟آیه 45 نور- وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّهٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن یَمْشى عَلى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَّن یَمْشى عَلى رِجْلَینِ وَ مِنهُم مَّن یَمْشى عَلى أَرْبَعٍ یخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرٌ و خداست كه هر جنبنده‏اى را [ابتدا] از آبى آفرید. پس پاره‏اى از آنها بر روى شكم راه مى‏روند و پاره‏اى از آنها بر روى دو پا و بعضى از آنها بر روى چهار [پا] راه مى‏روند. خدا هر چه بخواهد مى‏آفریند. در حقیقت، خدا بر هر چیزى تواناست در این دو آیه صراحتاً منشاءآفرینش را آب معرفی می‌نماید و به پیوستگی آسمان و زمین در پیش از پیدایش آب اشاره دارد. مسلماً آنچه كه پیوستگی آسمان و زمین را موجب می‌شود عدم وجود اتمسفر در اطراف كره زمین بوده است. پس از تشكیل اتمسفر و تمركز گازهای حیاتی در بخش‌های پایینی جو، اتمسفر زمین شكل گرفته و با پیدایش آب و استقرار آن بر روی زمین و پس از تشكیل خاك اولین موجودات حیاتی متابولیسم‌دار خلق شده‌اند.سوره حج آیه 5-.. فَإِنَّا خَلَقْنَكم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِن مُّضغَهٍ مخَلَّقَهٍ وَ غَیرِ مخَلَّقَهٍ لِّنُبَینَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فى الأَرْحَامِ مَا نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى; ;پس [بدانید] كه ما شما را از خاك آفریده‏ایم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آنگاه از مضغه، داراى خلقت كامل و [احیاناً] خلقت ناقص، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم. و آنچه را اراده مى‏كنیم تا مدتى معین در رحمها قرار مى‏دهیم;20 الروم- وَ مِنْ ءَایَتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشرٌ تَنتَشِرُونَ و از نشانه‏هاى او این است كه شما را از خاك آفرید؛ پس بناگاه شما ]به صورت‏[ بشرى هر سو پراكنده شدید67 غافر ـ هُوَ الَّذِى خَلَقَكم مِّن تُرَابٍ ثمَّ مِن نُّطفَهٍ ثمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثمَّ یخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثمَّ لِتَبْلُغُوا أَشدَّكمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شیُوخاً وَ مِنكُم مَّن یُتَوَفى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسمًّى وَ لَعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ او همان كسى است كه شما را از خاكى آفرید، سپس از نطفه‏اى، آنگاه از علقه‏اى، و بعد شما را ]به صورت‏[ كودكى برمى‏آورد، تا به كمال قوّت خود برسید و تا سالمند شوید، و از میان شما كسى است كه مرگِ پیش‏رس مى‏یابد، و تا ]بالاخره‏[ به مدّتى كه مقرّر است برسید، و امید كه در اندیشه فروروید 2 انعام ـ هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْترُونَ اوست كسى كه شما را از گِل آفرید. آنگاه مدّتى را [براى شما عمر] مقرّر داشت. و اَجَل حتمى نزد اوست. با این همه، [بعضى از] شما [در قدرت او] تردید مى‏كنید12 مومنون ـ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ مِن سلَلَهٍ مِّن طِینٍ و به یقین، انسان را از عصاره‏اى از گِل آفریدیم 7 سجده ـ الَّذِى أَحْسنَ كلَّ شىْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الانسنِ مِن طِینٍ همان كسى كه هر چیزى را كه آفریده است نیكو آفریده، و آفرینش انسان را از گِل آغاز كرد؛ 11 صافات ـ فَاستَفْتهِمْ أَ هُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّن طِینٍ لازِبِ پس، ]از كافران‏[ بپرس: آیا ایشان از نظر آفرینش سخت‏ترند یا كسانى كه ]در آسمانها[ خلق كردیم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده پدید آوردیم 26 حجر – وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ مِن صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ و در حقیقت، انسان را از گِلى خشك، از گلى سیاه و بدبو، آفریدیمدر این آیات و آیاتی چند دیگر، خداوند منشاء خلقت انسان را از خاك دانسته و به كرات نشأت اولیه انسان را یاد آور می‌شود. خلقت از «تراب» «طین» و «حمامسنون» سه مرحله از مراحل تكامل خاك در بستر اولیه كره زمین است كه بر اثر وجودآب و نیز گازهای تشكیل ‌دهنده سطح زمین و به كمك دیگر كانیهای متشكله سطح زمین، خاك ها تكامل یافته و نهایتاً اولین سلولهای حیاتی از میان خاكهای سیاه و بدبو شكل می‌گیرند. با تشكیل اولین سلولهای حیاتی، آنچه از این پس مهم جلوه می‌نماید تشكیل سلولهای بزرگتر با كارائی بیشتر كه امكان ادامه حیات در شرایط زیست محیطی مختلف را دارا باشند. مسلماً شكل‌گیری و ایجاد گونه‌های مختلف حیاتی مستلزم رشد و تحولی هدفمند در اشكال اولیه حیات به شمار می‌آید .شكی نیست كه انسان از لحاظ فكری و عقلی از جایگاه ویژه ای در عالم خلقت برخوردار است اما در مورد چگونگی نحوه خلقت انسان آیا باز هم از چنین جایگاهی برخوردار است؟ ببینیم قرآن مجید در این زمینه چه می فرماید:آیا انسان اشرف مخلوقات است؟انسان به دلیل قوه تعقل و تفكر از جایگاه والائی در بین مخلوقات جاندار خداوند داراست و چه بسا به همین دلیل است كه خداوند انسان را به خلافت در روی زمین برگزیده است. آیه 28 لقمان – مَّا خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلا كنَفْسٍ وَحِدَهٍ إِنَّ اللَّهَ سمِیعُ بَصِیر آفرینش و برانگیختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرینش‏] یك تن نیست، كه خدا شنواى بیناستآیه 27 سوره الروم – وَ هُوَ الَّذِى یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الأَعْلى فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ و اوست آن كس كه آفرینش را آغاز مى‏كند و باز آن را تجدید مى‏نماید؛ و این [كار] بر او آسانتر است. و در آسمانها و زمین نمونه والا[ى هر صفت برتر] از آنِ اوست، و اوست شكست‏ناپذیر سنجیده‏كار.در این آیات خداوند خلقت همه موجودات و بازگرداندن آنها را بر خود آسان فرض می‌نماید و تاكید می‌فرماید كه خلقت این همه موجودات نزد وی همچون خلق تنها یك تن می‌باشد اما در مقام مقایسه با آفرینش دیگر موجودات خلقت انسان را بس آسانتر از دیگران به شمار می‌آورد. 70 اسراء ـ وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنى ءَ ادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فى الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطیِّبَتِ وَ فَضلْنَهُمْ عَلى كثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم، و آنان را در خشكى و دریا [بر مركبها] برنشاندیم، و از چیزهاى پاكیزه به ایشان روزى دادیم، و آنها را بر بسیارى از آفریده‏هاى خود برترى آشكار دادیم.11 صافات- فَاستَفْتهِمْ أَ هُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّن طِینٍ لازِبِ پس، ]از كافران‏[ بپرس: آیا ایشان از نظر آفرینش سخت‏ترند یا كسانى كه ]در آسمانها[ خلق كردیم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده پدید آوردیم در این دو آیه خداوند انسان را تنها بر كثیری از آفریده های خود برتری بخشیده است و آنچه مسلم است آنكه خلقت انسان برتر از خلقت برخی از موجودات نیست هر چند كه انجام همه امور نزد خداوند یكسان است اما ذكر این نكته در این آیات نه به منظور بیان سختی خلقت برخی موجودات نزد خداوند است بلكه منظور خداوند از آسانی خلقت انسان مقایسه و پیچیدگی یا صعوبت فیزیكی و ملموس خلقت موجودات مذكور در برابرآفرینش آدمی است كه با میزان دانائی و توانائی انسان سنجیده شده است. بدین معنی كه خلقت برخی از موجودات از دیدگاه علوم طبیعی چه از لحاظ طول مدت زمان خلقت و چه از لحاظ عظمت فیزیكی و مادی نسبت به آفرینش انسان برتر است.چرا كه خلقت همه موجودات و نیز آفریده های خداوند اعم از جاندار و بیجان منشا و مسیر تكاملی مجزائی داراست. و با توجه به این آیات می توان دریافت كه زمان خلقت انسان در مقابل برخی دیگر از مخلوقات خداوند كمتر و آسان تر بوده است. اما آیا واقعا چه آفریده هائی دارای خلقت بزرگتری نسبت به انسان بوده اند؟57 غافر- لَخَلْقُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ أَكبرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شكوهمندتر] از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.27 نازعات- ءَ أَنتُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَمِ السمَاءُ بَنَاهَ‏اآیا آفرینش شما دشوارتر است یا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟پر واضح است كه خداوند در این آیات با وجودی كه انسان را بر بسیاری از مخلوقات خود برتر معرفی می نماید اما صریحا نیز عظمت خلقت آسمان (آسمانها) و زمین را بر خلقت انسان بیان می فرماید و متذكر نیز می شود كه این موضوع برای علوم آدمیان و با ابزارهای انسانی قابل ادراك است و برخی از مردمان نیز از آن آگاهی دارند.در مقایسه “مقام”، خداوند، انسان را برترین معرفی نموده اما از میان آفریده های خود خلقت آسمان (آسمانها) و زمین را برتر از خلقت انسان یاد آور میشود. اما این برتری از دیدگاه قوه تعقل و تفكر نیست. چرا كه انسان در عالم مخلوقات از لحاظ فكر، عقل و اختیار از برترین جایگاه برخوردار است. اما از لحاظ چگونگی خلقت ، آفرینش اسمان و زمین پیچیده تر از خلقت انسان بوده است. و این موضوع در علوم كیهانی نیز به تحقیق روشن شده است.با اینحال بر طبق آیات شریفه خلقت از مهمترین پدیده های عالم كائنات به شمار می آید. هر چند كه طبق منظر قرآن داستان خلقت هستی از نظر برخی ویژگیهای فیزیكی نسبت به انسان برتری دارد اما همچنان پیدایش و ظهور انسان بر روی كره خاكی از میان كلیه پدیده های خلقت از اهمیت و جایگاه والائی برخوردار است. شاهد این مدعا همین بس كه خداوند در اولین ایاتی كه از طریق وحی بر پیامبر اكرم نازل می فرماید همانا داستان خلقت و پیدایش انسان است. و همین نیز ما را بس كه بدلیل اهمیت و جایگاه ویژه انسان و خلقت آن نزد خداوند به تحقیق و تفحص در مورد چگونگی مراحل مختلف خلقت بپردازیم. از اینرو برماست كه نه تنها در نوع و چگونگی خلقت جانداران بلكه در مراحل شگرف و عظیم آفرینش های برتر خداوند نیز در عالم كائنات به تحقیق و كنكاش بپردازیم. تفكر در خلقت انسانموضوع خلقت انسان در قرآن به انحاء مختلف مورد یادآوری و تذكر قرار گرفته است. در آیات بسیاری خداوند با ذكر منشاء خلقت انسان از خاك، قدرت خود را به انسان سركش متذكر می‌شود و انسان را به سپاس و تقدیر خداوند رهنمون می سازد. 2 انعام ـ هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْترُونَ اوست كسى كه شما را از گِل آفرید. آنگاه مدّتى را [براى شما عمر] مقرّر داشت. و اَجَل حتمى نزد اوست. با این همه، [بعضى از] شما [در قدرت او] تردید مى‏كنید.78 مومنون ـ وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیمَ وَ أُمَّهُ ءَایَهً وَ ءَاوَیْنَهُمَا إِلى رَبْوَهٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَ مَعِینٍ و پسر مریم و مادرش را نشانه‏اى گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلندى كه جاى زیست و [داراى‏] آب زلال بود جاى دادیم.23 ملك – قُلْ هُوَ الَّذِى أَنشأَكمْ وَ جَعَلَ لَكمُ السمْعَ وَ الأَبْصرَ وَ الأَفْئِدَهَ قَلِیلاً مَّا تَشكُرُونَ بگو: «اوست آن كس كه شما را پدید آورده و براى شما گوش و دیدگان و دلها آفریده است. چه كم سپاسگزارید. در آیات فوق خداوند برخی مخلوقات خود را نشانه و آیتی برای عالمیان معرفی می نماید كه در واقع ما را به كنكاش در مورد خلقت ایشان متذكر می شود. همچنین در برخی آیات نیز خداوند انسان را به تفكر و تعقل در خلقت انسان دعوت نموده و صریحاً از انسان می‌خواهد كه به منشاء و نحوه خلقت خود بیاندیشد. 19عنكبوت ـ أَ وَ لَمْ یَرَوْا كیْف یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ یَسِیرٌ آیا ندیده‏اند كه خدا چگونه آفرینش را آغاز مى‏كند سپس آن را باز مى‏گرداند؟ در حقیقت، این [كار] بر خدا آسان است20 عنكبوت – قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا كیْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشأَهَ الاَخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرٌ بگو: »در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز كرده است سپس ]باز [ خداست كه نشأه آخرت را پدید مى‏آورد؛ خداست كه بر هر چیزى تواناست21 الروم ـ وَ مِنْ ءَایَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَجاً لِّتَسكُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَكم مَّوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فى ذَلِك لاَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ و از نشانه‏هاى او اینكه از [نوع‏] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در این [نعمت‏] براى مردمى كه مى‏اندیشند قطعاً نشانه‏هایى است. 77 یس ـ أَ وَ لَمْ یَرَ الانسنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن نُّطفَهٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه‏اى آفریده‏ایم، پس بناگاه وى ستیزه‏جویى آشكار شده است.57 غافر- لَخَلْقُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ أَكبرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شكوهمندتر] از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.4 جاثیه ـ وَ فى خَلْقِكمْ وَ مَا یَبُث مِن دَابَّهٍ ءَایَتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ و در آفرینش خودتان و آنچه از [انواع‏] جنبنده‏[ها] پراكنده مى‏گرداند، براى مردمى كه یقین دارند نشانه‏هایى است. 27 نازعات ـ ءَ أَنتُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَمِ السمَاءُ بَنَاتَ‏ا آیا آفرینش شما دشوارتر است یا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟در همه این آیات خداوند مستقیماً‌ انسان را به اندیشه در خلقت خویش متذكر می‌شود و خلقت را نشانه‌ای برای متفكران و اندیشمندان ذكر می‌فرماید.آنچه در آیه 19 و 20 عنكبوت جلوه می‌نماید تاكید بر زمینی بودن منشاء خلقت و نیز آغاز خلقت و آفرینش موجودات در همین كره خاكی است. خداوند در این آیات دستور می‌فرماید كه جهت شناخت منشاء خلقت و آفرینش موجودات در همین زمین به سیر و سفر و تحقیق بپردازید و بدینوسیله انسان را به شناخت مبدا خود به تفكر دعوت می‌نماید.آیه 5 سوره طارق – فَلْیَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ پس انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شده است؟در این آیه نیز خداوند مجدداً‌به انسان دستور می‌دهد كه درخلقت خود اندیشه نمائید و ببینید كه از چه آفریده شده‌اید.همچنانكه ملاحظه گردید خداوند به انحاء مختلف انسان را به تفكر بویژه در مورد خلقت دعوت نموده است. آیا وقت آن نشده با این همه اهمیت موضوع از دیدگاه خداوند ما نیز دعوت را پاسخ گفته و به تفكر در زمینه چگونگی خلقت انسان بپرداریم؟ مسلما آنچه از این تحقیقات بر می آید افزایش دانش بشری و نیز پی بردن به راز خلقت و بزرگی و عظمت خداوند خواهد بود.در قرآن كریم با تامل بر برخی آیات ادامه خلقت و آفرینش موجودات موكدا اشاره شده و از تغییر گونه ای به گونه دیگر آنهم به مشیت الهی خبر داده شده. آنچه به نظر می رسد در این آیات خداوند برای نشان دادن بزرگی و عظمت خویش از خلقت مداوم و تكامل موجودات صحبت به میان آورده است. حالا تا نظرشما عزیزان چه باشد..تكامل و انتخاب اصلح در قرآنمبحث تكامل در خلقت موجودات از منشاء خلقت تا پیدایش جنس انسان در بخش‌های مختلف مورد بحث قرار گرفت. با دقت در برخی آیات خداوند از تداوم خلقت و نیز ایجاد تحول و تغییر در آنها صحبت به میان آورده است.آیه 50طه- قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كلَّ شىْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثمَّ هَدَى گفت: «پروردگار ما كسى است كه هر چیزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده استدر این آیه خداوند هدایت موجودات را پس از خلقت ایشان تاكید می‌‏فرماید بدین معنی كه هدایت موجودات مسلماً‌ به سمت كمال و توسعه خواهد بود. همچنانكه ملاحظه گردید خلقت اولیه از خاك و آب به پیدایش انسان منتهی گردید كه در واقع هدایت الهی در تكامل فیزیكی و زیست‌شناختی مجموعه اجزاء به انسان شدن و خلقت وی منجر گردید. 61 واقعه- عَلى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَلَكُمْ وَ نُنشِئَكُمْ فى مَا لا تَعْلَمُونَ [و مى‏توانیم‏] امثال شما را به جاى شما قرار دهیم و شما را [به صورت‏] آنچه نمى‏دانید پدیدار گردانیم.28 انسان – نحْنُ خَلَقْنَهُمْ وَ شدَدْنَا أَسرَهُمْ وَ إِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَلَهُمْ تَبْدِیلاً ماییم كه آنان را آفریده و پیوند مفاصل آنها را استوار كرده‏ایم، و چون بخواهیم، [آنان را] به نظایرشان تبدیل مى‏كنیم. 47 آل‌عمران- اللَّهُ یَخْلُقُ مَا یَشاءُ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُن فَیَكُونُ خدا هرچه بخواهد مى‏آفریند؛ چون به كارى فرمان دهد، فقط به آن مى‏گوید: «باش»؛ پس مى‏باشد19 ابراهیم- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالحَْقّ‏ِ إِن یَشأْ یُذْهِبْكُمْ وَ یَأْتِ بخَلْقٍ جَدِیدٍ آیا در نیافته‏اى كه خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده؟ اگر بخواهد شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى مى‏آورد، 8 النحل- وَ الخَْیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِترْكبُوهَا وَ زِینَهً وَ یخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ و اسبان و استران و خران را [آفرید] تا بر آنها سوار شوید و [براى شما] تجمّلى [باشد]، و آنچه را نمى‏دانید مى‏آفریند.در این آیات و نیز آیات 133 انعام- 133 النساء- 49 شوری- 1 فاطر- 16 فاطر – 54 الروم- 45 نور خداوند به كرار به خلقت های جدید اشاره نموده و از آفرینشهای حال و آینده خود خبر می دهد. آیه 68 سوره قصص – وَ رَبُّك یخْلُقُ مَا یَشاءُ وَ یخْتَارُ مَا كانَ لهَُمُ الخِْیرَهُ سبْحَنَ اللَّهِ وَ تَعَلى عَمَّا یُشرِكونَ و پروردگار تو هر چه را بخواهد مى‏آفریند و برمى‏گزیند، و آنان اختیارى ندارند. منزّه است خدا، و از آنچه ]با او[ شریك مى‏گردانند برتر استدر این آیه نیز بزیبائی خداوند خلقت موجودات و انتخاب اصلح را در میان آنان بیان می‌فرماید. آنچه تكامل موجودات را مطلوب است پیدایش گونه‌های برتر و مقاوم تر نسبت به محیط و تنازع برای بقاء (با توجه به شرایط زیست‌محیطی موجود) است. آنچه خداوند از اختیار و گزینش مخلوقات برتر نام می‌برد همانا انتخاب اصلح در مبحث تكامل موجودات به شمار می‌آید.19 عنكبوت-أَ وَ لَمْ یَرَوْا كیْف یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ یَسِیرٌ آیا ندیده‏اند كه خدا چگونه آفرینش را آغاز مى‏كند سپس آن را باز مى‏گرداند؟ در حقیقت، این [كار] بر خدا آسان است 20 عنكبوت- قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا كیْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشأَهَ الاَخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ‏ِ شىْ‏ءٍ قَدِیرٌ بگو: »در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز كرده است سپس ]باز [ خداست كه نشأه دیگر را پدید مى‏آورد؛ خداست كه بر هر چیزى تواناستدر این آیه نیز خداوند تاكید می‌فرماید كه خلقت موجودات در همین زمین آغاز شده است و به انسانها موكداً سفارش می‌نماید كه برای فهم برتر خلقت نشانه‌های آنرا در این زمین قرار داده‌ایم و انسان را به تفحص در زمینه خلقت در همین كره خاكی دعوت نموده است. سپس در پایان آیه نیز ایجاد خلقتی جدید (دیگر) را پس از خلقت اولیه متذكر می‌شود .آیه 38 انعام- وَ مَا مِن دَابَّهٍ فى الأَرْضِ وَ لا طئرٍ یَطِیرُ بجَنَاحَیْهِ إِلا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطنَا فى الْكِتَبِ مِن شىْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى رَبهِمْ یحْشرُونَ و هیچ جنبنده‏اى در زمین نیست و نه هیچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند؛ مگر آنكه آنها [نیز] گروه‏هایى مانند شما هستند، ما هیچ چیزى را در كتاب [لوح محفوظ] فروگذار نكرده‏ایم؛ سپس [همه‏] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردیددر آیه فوق خداوند هر موجود زنده‌ای را در روی كره زمین اعم از جانوران و نیز پرندگان را مخلوقاتی همچون جامعه‌ای انسانی معرفی می‌نماید كه مسلما منظور از این تشبیه نحوه خلقت و تكامل جانوران و گیاهان و تنوع زیست‌شناختی آنها را مورد توجه قرار داده و با جامعه انسانی مقایسه می‌نماید كه قابل تامل است.هبوط حضرت آدم از زیباترین موضوعات قرانیست.آیا این هبوط از بهشت برین به كره خاكی بوده یا در همین زمین اتفاق افتاده بود؟ اگردربهشت علوی بودندپس شیطان آنجا چیكار می كرده؟ و;خود قرآن چه می فرماید.هبوط آدم:در چندین آیه به اخراج و هبوط آدم و همسرش اشاره شده و با ژرف‌نگری در این آیات می‌توانیم دریابیم كه در تمامی آیات به اخراج آدم و همسرش از بهشت مذكور اشاره می‌فرماید و نه به شیطان.27 اعراف – یَبَنى ءَادَمَ لا یَفْتِنَنَّكمُ الشیْطنُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْكُم مِّنَ الْجَنَّهِ یَنزِعُ عَنهُمَا لِبَاسهُمَا لِیرِیَهُمَا سوْءَتهِمَا إِنَّهُ یَرَاتُ‏مْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْث لا تَرَوْنهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشیَطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد؛ چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند، و لباسشان را از ایشان بركَند، تا عورتهایشان را بر آنان نمایان كند. در حقیقت، او و قبیله‏اش، شما را از آنجا كه آنها را نمى‏بینید، مى‏بینند. ما شیاطین را دوستان كسانى قرار دادیم كه ایمان نمى‏آورند 117 طه- فَقُلْنَا یَئَادَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّك وَ لِزَوْجِك فَلا یخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّهِ فَتَشقَى پس گفتیم: «اى آدم، در حقیقت، این [ابلیس‏] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك‏] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تیره‏بخت گردى در آیه 36 بقره اخراج را به آدم و همسرش نسبت می‌دهد و سپس می‌فرماید كه آنها را از آن مقام و مكان تنزل دادیم.36 بقره -فَأَزَلَّهُمَا الشیْطنُ عَنهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كانَا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطوا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكمْ فى الأَرْضِ مُستَقَرٌّ وَ مَتَعٌ إِلى حِینٍپس شیطان هر دو را از آن بلغزانید؛ و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد؛ و فرمودیم: «فرود آیید، شما دشمن همدیگرید؛ و براى شما در زمین قرارگاه، و تا چندى برخوردارى خواهد بود 38 بقره- قُلْنَا اهْبِطوا مِنهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُم مِّنى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاى فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ فرمودیم: «جملگى از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد ، آنان كه هدایتم را پیروى كنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد24 اعراف- قَالَ اهْبِطوا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكمْ فى الأَرْضِ مُستَقَرٌّ وَ مَتَعٌ إِلى حِینٍ فرمود: «فرود آیید، كه بعضى از شما دشمن بعضى [دیگر]ید؛ و براى شما در زمین، تا هنگامى [معیّن‏] قرارگاه و برخوردارى است. »هر چند در این دو آیه از ضمیر جمع استفاده نموده ولی با توجه به جمله بعدی در همین ایه در می یابیم كه منظور و خطاب خداوند به آدم و همسرش می باشد. به هر حال در این آیات خداوند ایشان را از آن فردوس پرنعمت دنیوی اخراج و بدلیل نافرمانی ایشان از دستور خداوند تنزل مقام داده و برای مجازات ایشان امر به تبعید می‌فرماید. بالطبع اخراج از چنان مكان پرنعمت كه همه امكانات مورد نیاز (آنزمان) اعم از آب، درخت، پوشاك و غذا براحتی در دسترس می باشد، به سمت مكانی فاقد آنهمه امكانات به منزله تنزل و هبوط به شمار می آید. هبوط آدم نه به معنای فرود از آسمان به زمین بلكه به معنای خروج از فردوس زمینی به منطقه‌ای باتفاوت چشمگیر از لحاظ جغرافیائی نسبت به مكان قبلی است. و این در حالی است كه طبق نظر قرآن ساكنین بهشت عدن هیچ‌گاه از آن اخراج نمی‌گردند. آیه 48 سوره حجر- لا یمسهم فیها نصب و ما هم منها بمخرجین ایشانرا در ان رنجی نمیرسد و از ان هم بیرون فرستاده نمی شوند.آیه 11 مومنون – الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدونآنان كه بهشت را به میراث می برند در آن جاودانندبهشت حضرت آدم بر طبق آیات قرآنی حضرت آدم به همراه همسر خویش و نیز شیطان در بهشتی میزیستند كه برخی از ویژگی‌های آنرا نیز بیان داشته است. 35 بقره- وَ قُلْنَا یَئَادَمُ اسكُنْ أَنت وَ زَوْجُك الجَْنَّهَ وَ ُكلا مِنْهَا رَغَداً حَیْث شِئْتُمَا وَ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشجَرَهَ فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِینَ و گفتیم: «اى آدم، خود و همسرت در این باغ سكونت گیر[ید]؛ و از هر كجاى آن خواهید فراوان بخورید؛ و[لى‏] به این درخت نزدیك نشوید، كه از ستمكاران خواهید بود. »آیه 19 سوره اعراف – وَ یَئَادَمُ اسكُنْ أَنت وَ زَوْجُك الْجَنَّهَ فَكُلا مِنْ حَیْث شِئْتُمَا وَ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشجَرَهَ فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِینَ و اى آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سكونت گیر، و از هر جا كه خواهید بخورید، و[لى‏] به این درخت نزدیك مشوید كه از ستمكاران خواهید شد117 طه – فَقُلْنَا یَئَادَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّك وَ لِزَوْجِك فَلا یخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّهِ فَتَشقَى پس گفتیم: «اى آدم، در حقیقت، این [ابلیس‏] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك‏] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تیره ‏بخت گردىدر این آیات شیطان نیز در بهشت مذكور همراه آدم و همسرش حضور داشته است و بهشت مذكور در آیات 118 و 119 توصیف شده است.118 طه – إِنَّ لَك أَلا تجُوعَ فِیهَا وَ لا تَعْرَى در حقیقت براى تو در آنجا این [امتیاز] است كه نه گرسنه مى‏شوى و نه برهنه مى‏مانى‏119 طه- وَ أَنَّك لا تَظمَؤُا فِیهَا وَ لا تَضحَى و [هم‏] اینكه در آنجا نه تشنه مى‏گردى و نه آفتاب‏زدهدر این دو آیه ویژگی‌های جغرافیایی و زیست محیطی منطقه محل سكونت آدم و همسرش به زیبائی توصیف شده است. این منطقه دارای ویژگی‌های زیستگاههای طبیعت كره خاكی است. كه دارای انواع درختان مثمر (خوراكی) و غیر مثمر (پوشاك) و نیز چشمه‌های روان و منابع آب شرب مطلوب و نیز سایه‌های دائم و آفتابی ملایم و یا نه چندان زننده می باشد. مسلماً در بهشتی كه خداوند از آن به عنوان بهشت اخروی نام می‌برد و توصیف می‌نماید در هیچ یك این‌گونه بهشت مورد بحث و وصف قرار نگرفته است. بویژه كه در بهشت اخروی نه آفتابی وجود دارد و نه هیچ‌گونه عامل زحمت و درد سر (آیه 13 سوره انسان )و ضمن اینكه نیازی به نور آفتاب نیز نمی‌باشد. با توجه به این آیات بهشت سكونتگاه آدم بایستی مكانی در همین كره زمین باشد. با توجه به آیات مذكور و نشانه‌های ذكر شده بهشت حضرت آدم در منطقه‌ای استوائی یا نیمه استوائی پر باران و سرشار از منابع آبی و نیز جنگل‌های استوائی بوده است.از جمله دلایل دیگری كه این بهشت آدمی نمی‌تواند بهشت اخروی (عدن) باشد حضور شیطان همراه ایشان است. چرا كه شیطان (ابلیس) پیش از خلقت آدم به دلیل عدم اطاعت از دستور خداوند مبنی بر سجده بر آدم از بهشت الهی اخراج شده بود. 12 اعراف – قَالَ مَا مَنَعَك أَلا تَسجُدَ إِذْ أَمَرْتُك قَالَ أَنَا خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ13 اعراف – قَالَ فَاهْبِط مِنهَا فَمَا یَكُونُ لَك أَن تَتَكَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّك مِنَ الصغِرِینَ فرمود: «از آن [مقام‏] فرو شو، تو را نرسد كه در آن [جایگاه‏] تكبّر نمایى. پس بیرون شو كه تو از خوارشدگانى18 اعراف- قَالَ اخْرُجْ مِنهَا مَذْءُوماً مَّدْحُوراً لَّمَن تَبِعَك مِنهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِینَ فرمود: «نكوهیده و رانده، از آن [مقام‏] بیرون شو؛ كه قطعاً هر كه از آنان از تو پیروى كند، جهنّم را از همه شما پر خواهم كرد34 حجر- قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَا فَإِنَّك رَجِیمٌفرمود: «از این [مقام‏] بیرون شو كه تو رانده‏شده‏اى63 اسراء- قَالَ اذْهَب فَمَن تَبِعَك مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً فرمود: «برو كه هر كس از آنان تو را پیروى كند مسلماً جهنم سزایتان خواهد بود كه كیفرى تمام است77 ص – قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَا فَإِنَّك رَجِیمٌ فرمود: »پس، از آن ]مقام‏[ بیرون شو، كه تو رانده‏اىدرهمه این آیات خداوند تاكید می‌فرماید كه بدلیل عدم اطاعت از فرمان الهی شیطان برای ابد از بهشت اخروی بیرون فرستاده می‌ِشود و آ‎یا چگونه ممكن است كه پس از خلقت آدم دوباره اجازه ورود به بهشت می‌یابد؟ جز این نیست كه بهشت ذكر شده در قرآن مبنی بر زیستگاه حضرت آدم مكانی در همین كره زمین بوده است. و نیز با توجه به آیات 35 بقره و 19 اعراف خداوند تنها از ادم و همسرش دعوت می نماید كه در بهشت نام برده شده سكونت گیرند و این در حالی است كه در هیچ آیه ای از شیطان درخواست حضور و همراهی ادم در بهشت مذكور به عمل نمی آید و مسلما سكونتگاه آدم و همسرش پیش از هبوط در همین كره خاكی بوده كه شیطان نیز به آن دسترسی داشته است.انسان در كجا خلق شده است؟آیا خلقتی زمینی داشته یا در بهشت خلق شده است؟ مكان خلقت انسان در آیات متعددی از قرآن كریم به مكان خلقت انسان اشاره‌ است. شناخت این مكان كمك بزرگی در تعیین منشاء خلقت و نحوه خلقت خواهد بود. از جمله آیاتی كه به محل خلقت اشاره دارند عبارتند از: آیه 61 هود – هُوَ أَنشأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَ استَعْمَرَكمْ فِیهَا فَاستَغْفِرُوهُاو شما را از زمین پدید آورد و در آن شما را استقرار داد. پس، از او آمرزش بخواهیدآیه 32 نجم – ;و هو اعلم بكم اذ انشا كم من الارض و اذ انتم اجنه فی بطون امهاتكم..و او داناتر است به شما هنگامی كه شما را از زمین پدید آوردو هنگامی كه شما در رحمهای مادرانتان پنهان بودید; 55-طه- مِنهَا خَلَقْنَكُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُكُمْ وَ مِنهَا نخْرِجُكُمْ تَارَهً أُخْرَى از این [زمین‏] شما را آفریده‏ایم، در آن شما را بازمى‏گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مى‏آوریمَ79 مومنون- وَ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكمْ فى الأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تحْشرُون و اوست آن كس كه شما را در زمین پدید آورد، و به سوى اوست كه گردآورده خواهید شد24 ملك- قُلْ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكُمْ فى الأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تحْشرُونَ بگو: »اوست كه شما را در زمین پراكنده كرده، و به نزد او ]ست كه‏[ گرد آورده خواهید شددر همه آیات فوق خداوند مستقیماً‌ مكان خلقت انسان را زمین معرفی می‌نماید. این زمین همین كره خاكی است. خداوند به منظور تاكید بر زمینی بودن مكان خلقت انسان و به منظور رفع هر گونه شبهه در آن مورد این زمین را در آیه 53 از سوره طه و پیش از بیان آیه 55 كه به همان زمین با ضمیر (ها) اشاره می‌فرماید به زیبائی توصیف كرده و آنرا مكان امن آسایش و محل رزق و روزی بندگان معرفی می‌نماید. در آیه 54 نیز این زمین را آیت و نشانه‌ای برای جهت عبرت برای خردمندان توصیف می‌نماید در واقع ما را به تفكر در این زمین به عنوان یكی از مهمترین آفریده‌های خداوند دعوت می‌فرماید.55 طه – مِنهَا خَلَقْنَكُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُكُمْ وَ مِنهَا نخْرِجُكُمْ تَارَهً أُخْرَى از این [زمین‏] شما را آفریده‏ایم، در آن شما را بازمى‏گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مى‏آوریمآیات 61 هود، 32 نجم، 55 طه، از لغت انشاء به معنای پدیدآوردن استفاده نموده است. و با عبارت مِن‏ الارض این آفرینش را به زمین نسبت می‌دهد و زمینی بودن منشاء خلقت را تاكید می‌فرماید. با نگرش ژرف‌تر به آیه 55 طه درمی‌یابیم كه خداوند این زمین را همان زمینی معرفی می‌نماید كه در هنگام مرگ میزبان ما و پس از مرگنیز رستاخیز ما نیز خواهد بود. بارها و بارها در قرآن خروج انسان از زمین را در روز قیامت وعده داده است. با دقت در این آیه چگونه می‌توان غیر زمینی بودن مكان خلقت انسان را برداشت نمود؟ مسلماً با توجه به آیات ذكر شده و تاكید مكرر خداوند مبنی بر خلقت انسان از طین و تراب و نیز ذكر عبارت من الارض در آفرینش انسان شكی نیست كه این خلقت بر روی همین زمین و با خاك همین زمین صورت پذیرفته است. آیه 18 و 17 سوره نوح به زیبائی هر چه تمام در همین زمینه و موید همین نظریه نیز می‌باشد:آیه 17 سوره نوح- وَ اللَّهُ أَنبَتَكم مِّنَ الأَرْضِ نَبَاتاًو خدا]ست كه‏[ شما را ]مانند[ گیاهى از زمین رویانید ادامه خواندن مقاله خاستگاه انسان و سير تكاملي آن از ديدگاه ديرينه شناسي نوين

نوشته مقاله خاستگاه انسان و سير تكاملي آن از ديدگاه ديرينه شناسي نوين اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


مقاله حجاب در ايران

$
0
0
 nx دارای 123 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : این بخش متشکل از سه مبحث می‌باشد؛ در مبحث اول به تشریح مقام و حرمت دختران و زنان از دیدگاه اسلام و اقوام دیگر خواهیم پرداخت، در مبحث دوم پیشین حجاب را در میان اقوام باستان تاکنون بیان می‌کنیم و در مبحث سوم نیز چگونگی نفوذ بی‌حجابی را در ایران بررسی خواهیم کرد: مبحث اول: مقام و حرمت دختران و زنان از دیدگاه اسلام و اقوام دیگر شایسته است که قدر و منزلت دختران و زنان از منظر شارع مقدّس احراز گردد و انصاف نیست که قبل از مطالعه و تعمّق در احکام الهی و ارشادات قرآنی و نیز بررسی وضع گذشت زن در اعتقادات پیشین مردم ماقبل (تا زمان) مبعث رسول اکرم(ص) مبادرت به نتیجه‌گیری نمود. قبل از ظهور اسلام، اعراب جاهلیت رسم زشتی داشتند که به موجب آن دختران خود را زنده‌ به گور می‌کردند، این رسم ناپسند ریشه در ننگ شمردن فرزند دختر داشت، اما بعد از طلوع خورشید اسلام در شبه جزیر عربستان، قرآن این رسم را جاهلانه دانسته و آن را تقبیح نمود: «وَاِذا بُشِّرَ اَحَدَهُمْ بَالْنثی ظَلَّ وَجْهُهُ مِسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیم یَتَواری مِنَ الْقَومِ مِنْ سُوء ما بُشِّرَ بِهِ اَیُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ اَل سآءَ مایْحکُمُون.» ترجمه: «و آنگاه که یکی از ایشان را (مردم دوران جاهلیت را) به دختری مژده میدادند، رویش از فروخوردن غیظ سیاه می‌گردید، خود را از مردم پنهان میکرد، از شرمندگی و زشتی امری که از باب مژده به او می‌دادند. از این رو نمی‌دانست که باید او را با قبول ذلّت و زبونی نگه داشته، بزرگ کند یا او را مثل سنّت دیرینه‌ایکه مرسوم بوده، زنده به گور نماید. به هر صورت آگاه باشید که چه غلط حکم می‌کردند.» در قبائل ابتدایی (که نمونه‌های آن تا به امروز موجود است) زن را چون حیوانات به پلیدترین کارها وامی‌داشتند، از نفس کشیدن در کنار زن احتراز می‌کردند، به بهای اندک ایشان را می‌فروختند. در روسیه تازیانه‌ای به داماد می‌دادند تا همسر خود را بزند. همه جا ارزش زن خیلی کمتر از مرد بود. در آتن، زنان در اموالی که بیش از بیست من جو بود حقّ خرید و فروش نداشتند. زن یونانی حق عقد قرارداد نداشت، نمی‌توانست بیش از مبلغ ناچیزی وام بستاند، اقامه دعوی در محکمه برای او ممکن نبود. در قوانین سولون اعمالی که تحت تأثیر زنان صورت گرفته بود اعتبار قانونی نداشت، زن پس از مرگ شوهر از ارث او سهمی نمی‌برد. در اسپارت وقتی از پسر زائیدن زن مأیوس می‌شدند او را به مرگ محکوم می‌کردند. از جمله امثال رومیان این بود: «زن را نمی‌توان انسان نامید.» در ایران وضع بهتر بود، عزّت و کرامت زن را بیشتر در پرده داشتن او نشان می‌دادند از این جهت در نقش‌های ایران باستان کمتر به صورت زن برخورد می‌کنیم، با این وجود در قوانین ساسانی زن دارای شخصیت حقوقی نبود (از اشیاء بود). در هند و دیگر جاهای آسیا، بسیاری از معبدها زنانی به نام زنان مقدّس داشتند که روسپی بودند می‌رقصیدند، نیازهای جنسی راهبان و افراد دیگر را ارضاء می‌کردند و پول می‌گرفتند و به راهبان می‌دادند، گاهی افراد محترم یکی از دختران خود را وقف معبد می‌کردند. چینی‌ها زن را مصدر ناپاکی و مصیبت می‌دانستند، در چین غالباً نوزادان دختر را کشته یا به صحرا می‌افکندند، خویشان برای تولّد دختر تسلیت می‌گفتند. در شریعت موسی دختر با بودن پسر ارث می‌برد و هر گاه ارث می‌برد نمی‌توانست با سبط دیگر ازدواج کند، درآخرین بند از وصایای دهگانه تورات زنان در ردیف چهارپایان و اموال منقول به حساب آمده‌اند، مادر اگر دختر به دنیا می‌آورد واجب بود دو بار غسل کند، از دعاهای یهودیان این است: «تبارک الله خالق و سلطان عالم که مرا زن نیافریدی.» در مجمع لاهوتی ماکون بحث بود که آیا زن جسمی بی‌روح است یا دارای روح می‌باشد؟ و در نهایت به این نتیجه رسیدند که زن دارای روح نمی‌باشد. در تعلیمات سن پول به زنان اجازه خواندن، نوشتن و آموختن داده نشده است. در اسپانیا فقط مریم قدّیسه را انسان می‌دانستند و سایر زنان را برزخی میان انسان و حیوان می‌دانستند. تا سال 1900 میلادی زن به‌ندرت دارای حقّی بود که مرد ناگزیر به ادای آن باشد. زنان آفریقا تا قرن نوزدهم هم‌چون بردگان و ابزار کشاورزی خرید و فروش می‌شدند. در تاهیتی زنان مجبور بودند بچه خوکان را از سینه خود شیر دهند، در آئین برهمنی و هند جامعه به چهار کامت (طبقه) تقسیم می‌شد و آن طبقه‌ای که به حساب نمی‌آمدند «باریا» خوانده می‌شدند و زنان در بسیاری از تکالیف مانند باریاها بودند. قانون مانو مقرر می‌دارد که زن باید در طول زندگی زیر قیمومیّت مرد باشد، اول پدر بعد همسر و سپس شوهر، باید مرد را ارباب و خدا خطاب کند، همدوش او راه نرود، باید کارها را انجام دهد و پس‌مانده غذای همسر و پسر را بخورد، زن از کسب دانش محروم بود. عقاید تحقیرآمیزی بسیاری نسبت به زن وجود داشت از قبیل: «زن انسان کاملی نیست.»، «زن هرگز به بهشت راه نخواهد یافت» و نظایر آنها که نتیجه آن غرور مردان سطحی‌نگر و حقارت زنان جاهل به امر الهی بود. و اینک به مقام زن در اسلام می‌پردازیم: پیامبر اکرم(ص) فرموده‌اند: «دختران فرزندانی هستند که جوهره مهربانی، کمک، انس، برکت و آرامش در آنان است.» امام صادق(ع) فرموده‌اند: «دختران حسنه و پسران نعمت هستند، حسنه رحمت است و سؤال ندارد ولی از نعمت سؤال می‌گردد که آیا شکر واقعی و عملی آن به جا آورده شده است یا خیر؟» پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هر کس دختری دارد خداوند آماده یاری کردن و برکت دادن به او و آفریدن اوست.» قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف» ترجمه: «و برای زنان است حقّی از معروف و خوبی همانند آنچه که برای مردان حقّی برایشان هست.»مقام زن در اسلام چنان است که در قرآن، سومین سوره مفصّل به «النساء» نامیده شده است و در ده سوره دیگر از قرآن کریم مسائلی مربوط به حقوق وکرامت زن آمده است. همه جا در خطابات عامّ قرآن، زنان مورد خطابند و غیر از این موارد، از بسیاری از مفاهیم قرآن می‌توان مطالبی درباره حقوق و منزلت زن استنباط نمود. پیش از اسلام در هیچ قانون از قوانین اجتماعات متمدّن و بزرگ، درباره ارزش واقعی زن، اثر وجودی او و نیز فقط کرامت و حقوق او، نفصیلات فلسفی، روانی و نیز مواد قانونی وجود ندارد. در نظر اسلام زن، عضو جدانشدنی اجتماع است که تا ارزش انسانی و مسؤولیت‌های ویژه خود را نشناخته و به کار نبندند و همچنین تا زمانی که اجتماع ارزش و مقام زن را درنیابد آن اجتماع به تکامل نخواهد رسید، زن در اسلام موجودی زیبا، ظریف، مستقل و آرامش‌بخش است با تقدس دختری، همسری، مادری، خواهری. پیامبر(ص) فرمودند: «از دنیای شما سه چیز را دوست دارم. بوی خوش، زنان و نور چشم نماز را.» خداوند متعال درباره چگونگی رفتار با زنان می‌فرماید: «وَ عاشِروُهُنَّ بِالْمَعْرُوف» ترجمه: «با ایشان با روشهای معروف و نیک رفتار کنید.»در اسلام زنان همچون مردان مستحق ارث هستند (آیه شریفه 17 از سوره مبارکه نساء)، در بهره‌مندی از کسب و تلاش و پاداش عبادات و نیز الزام به وظائف و مسئولیتها مساوی هستند (آیه شریفه 32 از سوره مبارکه نساء)، زنان نیز همچون مردان استعداد تحصیل معارف، فضیلت و رسیدن به کمالات و نیز استحاق امر صواب و پاداش ثواب را دارند (مستفاد از آیات شریفه 190 الی 195 از سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 135 از سوره مبارکه احزاب و نیز آیات شریفه 12 و 18 از سوره مبارکه حدید). پیامبر(ص) در آخرین دقایق حیات، به سه چیز سفارش فرمودند که زنان از آن جمله‌اند. پیامبر اکرم(ص) مهربانترین مردم بود به زنان و کودکان. از پیامبر(ص) پرسیدند: حقّ زنان بر مردان چیست؟ فرمودند: «جبرئیل چندان سفارشی زنان را به من می‌نمود به طوریکه فکر کردم که در هیچ موردی شوهر نمی‌تواند حتی نسبت به زن اخم کند.» کنایه از آن است که همواره زن به رفتار مرد اتکاء دارد و عدم توجه همسرش به او باعث فرو ریختن اعتماد به نفس زن می‌شود ایننتکه از جهت روان‌شناسی به اثبات رسیده است. قرآن کریم در کنار هر مرد بزرگ و قدیسی از یک زن بزرگ و قدیسه یاد می‌کند، از همسران آدم و ابراهیم، از مادران موسی و عیسی و از زن فرعون در نهایت تجلیل یاد می‌کند. قرآن وجود زن را مایه خیر، سکون تو آرامش برای مرد می‌داند. کمتر مردی است که به پایه خدیجه(س) برسد و هیچ مردی به جز پیامبر(ص) و علی (ع) به مقام حضرت زهرا(س) نمی‌رسد، حضرت زهرا بر فرزندان خود که امامند و بر پیغمبران به غیر از خاتم‌الانبیاء برتری دارد. اسلام دوست داشتن زن را از اخلاق انبیاء دانسته و می‌فرماید: «مِنْ اَخْلاقِ الْاَنْبیاءِ حُبُّ النَّساء.» «بود زن نور چشم اهل بینش که زن باشد جمال آفرینش»خلاصه اینکه اسلام هرگز درصدد تحقیر و تضعیف زن نبوده بلکه با وضع احکام و قوانین مختلف در جهت حمایت از شأن انسانی زن برآمده است مثلاً حکم تکلیفی «پوشش اسلامی» (حجاب) برای بانوان در جهت تأمین امنیت، حفظ ارزشهای انسانی و کرامت بخشی به زن و ; می‌باشد. در دین مبین اسلام تنها ملاک برتری انسانها به یکدیگر میزان تقوی آنهاست نه جنسیت. مبحث دوم: پیشینه حجاب در میان اقوام باستان تاکنون با مطالعه آثار تمدنهای مختلف، چنین به نظر می‌رسد که حجاب زنان از عادات قدیمه تمدنهای بشری بوده است. زنان یونانی حجابی داشتند که در جزیره خیوس تا مدتها رواج داشته است. اغلب مؤلفین یونانی از حجاب صحبت کرده‌اند از جمله نوشته‌اند «بین لوب» دختر «اولیس» پادشاه یونانی حجاب داشته است. زنهای شهر تب حجاب خاصی داشته‌اند که مقابل دو چشم سوراخی داشته برای اینکه چشمها بتوانند ببینند (نظیر روبند). دختران اسپارتی پس از شوهرکردن حجاب می‌گرفتند. نقوش تاریخی نشان می‌دهد که زنان اسپارتی سر را می‌پوشاندند ولی صورتشان باز بوده است و موقعی که به بازار می‌رفتند حجاب داشته‌اند. در کیش آرایی زنان محترم و اشرافی محبوب بوده‌اند. زنان محترم ایرانی برای حفظ حیثیت طبقه ممتاز و ایجاد حدودی که آنها را از زنان عادی و طبقه چهارم امتیاز دهد صورت خود را می‌پوشاندند و گیسوان خود را دراز نگاه می‌داشتند. قدر مسلم این است که در ایران باستان، در میان قوم یهود و احتمالاً در هند حجاب وجود داشته مبحث سوم: چگونگی نفوذ بی‌حجابی در ایران یکی از ثمرات شوم هجوم فرهنگی غرب به ایران تغییر لباس و رواج بی‌حجابی (البته بی‌حجابی درجات متفاوتی دارد) در میان قشرهایی از جامعه می‌باشد و از آن در رژیم طاغوت تحت عنوان «کشف حجاب» و در این اواخر «رفع حجاب» یاد می‌شد و در حقیقت چیزی جز مبارزه با پوشش اسلامی (حجاب) و ترویج لباس‌های غربی نبود. اجرای این برنامه محتاج دو شرط بود: اول: یک زمینه فرهنگی و اجتماعی برای پذیرش لباس غربی و در نتیجه برداشتن حجاب اسلامی، دوم: یک عامل اجرا که زور و قدرت داشته باشد و به اسلام معتقد نباشد. عامل اجرا، رضاخان، مأمور و سرسپرده دولت استعمارگرانگلیس بود که وظیفه داشت «ایران را هر چه زودتر از حضیض ذلّت به اوج عزّت برساد و از گمراهی به شاهراه ترقی هدایت نماید!» و در پی اجرای همین مأموریت موظف بود به زور لباس مردان را متحدالشکل کند و بر سر همه‌ی آنها کلاه پهلوی بگذارد و چادر را نیز از سر زنان بردارد. اما شرط اول، یعنی زمینه فرهنگی و اجتماعی پذیرش لباس غربی را، غربزده‌ها تأمین کردند، آنان اسلام را نمی‌شناختند و به غرب خوشبینی مطلق داشتند. در واقع این قشر معدود، همان قشری بودند که قبل از فرو رفتن در لباس غربی، فرهنگ غرب را پذیرفته بودند و تغییر لباس، آخرین و بیرونی‌ترین پوسته‌ای بود که در وجود آن‌ها تغییر می‌کرد. در سالهای قبل و بعد از 1314، آنها که تغییر لباس را پذیرفتند، همان کسانی بودند که فرهنگ غربی را پذیرفته بودند و آنها که آن را نپذیرفتند دقیقاً همان کسانی بودند که آن فرهنگ را نپذیرفته بودند و گول به اصلاح «ترقی»، «آزادی» و «تساوی حقوق» را نخورده بودند و همان کسانی بودند که در برابر آن همه زور و فشار مقاومت کردند. رضاخان می‌خواست زنان را از کیسه چادر بیرون آورد. و آنان را وارد دنیای پرنور و مترقی جدید کند، ولی اکثریت عظیم این مردم در برابر این پیشنهاد به ظاهر ساده و منطقی، تا سرحد جان مقاوم تکردند و حتی حاضر شدند کفن بپوشند اما لباس غربی نپوشند. ماجرای دردناک مسجد گوهرشاد مشهد و آن جمع کثیری که در مخالفت با بی‌حجابی رضاخانی با دست خالی در برابر اسلحه ایستادند و کشته شدند، سند افتخار ملتی است که تا پای جان می‌کوشد از معنویت و فرهنگ الهی خود دفاع کند. رضاخان و مزدوران او با تمام قوا کوشیدند چادر را از سر زنان بردارند، پاسبانهای آن زمان موظف بودند هر کجا زنی را با چادر دیدند او را دنبال کنند و چادر و روسری او را بکشند و پاره کنند. اما مردم ما ایستادند و مقاومت کردند و دستگاه حکومتی پهلوی علی‌رغم همه زورها، فشارهای اجتماعی و تبلیغاتی خود روز به روز خود را در این مساله شکست خورده‌تر دید. بالاخره همان زنانی که اجازه ندادند رضاخان با برداشتن حجاب آنان، پرچم بیگانه را بر تن آنان بپوشاند، چهل و چند سال بعد، با همان چادرها، دوش به دوش برادران خود در یک انقلاب خونین با برانداختن دودمان پهلوی، به سلطه فرهنگ رضاخانی خاتمه دادند. امروزه به اصطلاح روشنفکرانی (در داخل یا خارج کشور) وجود دارند که الزام زنان و دختران جوان را به رعایت حجاب اسلامی، خلاف دموکراسی و حقوق و آزادی‌های فردی می‌دانند. حال ما از همین افراد می‌پرسیم که آیا پاره کردن چادر و روسری زنان و دختران و برداشتن حجاب مطلوبشان در زمان رضاشاه خلاف اصول دموکراسی و حقوق و آزادیهای فردی نبود؟نتیجه:برخلاف اقوام و تمدنهای گوناگون که زن را تحقیر کرده و حتی او را انسان ندانسته و در ردیف اشیاء و اموال قرار می‌دادند و حقوقی هم برای او قائل نبودند. اسلام زنان را تکریم کرد و آنان را در کنار مردان و مایه آرامش مردان قرار دارد و تنها ملاک برتری انسان را نسبت به یکدیگر میزان تقوای آنها دانست و برای زنان حقوقی مشخص را تعریف کرد. آنچه مسلم است این است که حجاب قبل از اسلام، در جهان وجود داشته است و اسلام مبتکر آن نیست.رضاخان پهلوی با حمایت بیگانگان برای برداشتن حجاب و عفت بانوان ایرانی تمام تلاش خود را به کار بست اما با مقاومت ایرانیان غیور، این طرح شوم شکست خورد. بخش دوم بررسی شرعی و فرهنگی حجاب (پوشش اسلامی) «زن بدون حجاب همچون خانه‌ای است بی‌حصار» این بخش متشکل از دو مبحث است؛ در مبحث اول به بررسی ابعاد شرعی و فقهی «حجاب» خواهیم پرداخت و در مبحث دوم از رابطه لباس و «حجاب» با فرهنگ سخن خواهیم گفت: مبحث اول: بررسی شرعی و فقهی حجاب (پوشش اسلامی)این مبحث دربردارنده دو گفتار است؛ در گفتار اول به تعریف اصطلاح «حجاب» ، تعیین حدود و ثغور آن و نیز بیان احکام و فتاوای مرتبط با موضوع خواهیم پرداخت، در گفتار دوم از فلسفه‌ی حجاب، دلایلی بر لزوم آن و ایرادات و اشکالات وارده بر آن سخن خواهیم گفت: گفتار اول: تعریف حجاب و تعیین حدود آن در این گفتار به تعریف «حجاب»، تعیین حدود آن و نیز بیان احکام و فتاوای فقهی مربوط با موضوع خواهیم پرداخت: بند اول: تعریف «حجاب»حجاب در لغت و همچنین در اصطلاح عرفی و شرعی معانی دقیقی دارد: الف: تعریف لغوی در بحث حجاب، اولین گام روشن شدن معنای لغوی «حجاب» است که در عصر ما این کلمه برای پوشش زن معروف شده است. کلمه حجاب در لغت به معانی پرده، چادر، روپوش، روبند، آنچه که با آن چیزی را بپوشانند و چیزی که مانع بین دو چیز دیگر باشد، است. جمع آن «حُجب» است. به معنی «پوشیدن» نیز می‌باشد، که البته بیشتر به معنی «پرده» استعمال می‌شود. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‌دهد که پرده وسیله‌ی پوشش است و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششی حجاب نیست، آن پوشش حجاب نامیده می‌شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. ب) تعریف عرفی برای دانستن معنای عرفی حجاب، باید به عرف منطقه مورد نظر رجوع کرد. در چنین مناطقی معنای عرفی حجاب تحت تأثیر شرایط خاص جغرافیایی، اقلیمی، سبک زندگی و آداب و رسوم خاص آن منطقه می‌باشد. برای مثال نوع پوشش و حجاب زنان عشایری، ترکمنی، جنوبی، شمالی، کردی و ; تحت تأثیر عرفهای محلی‌شان می‌باشد. اما در کل، معنای عرفی حجاب متأثر از معنای شرقی آن می‌باشد، عرف پوششی را حجاب می‌نامد که ویژگی‌های پوشش اسلامی را دارا باشد، تمام بدن زن را بپوشاند و محرک برای مردان نباشد.ج) تعریف شرعی استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدید است. در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقها کلمه «ستر» که به معنی پوشش است به کار رفته است. فقها در کتاب الصلوه و همچنین در کتاب النکاح که درباره حجاب سخن گفته‌اند کلمه «ستر» را به کار برده‌اند (که تعبیر حجاب است) در آیات مربوط به حجاب (که متعاقباً به آن خواهیم پرداخت) لغت «حجاب» به کار نرفته است بلکه حدود پوشش زن و تماسهای او با نامحرمان بیان شده است. آیه‌ای که در آن کلمه «حجاب» به کار رفته است آیه شریفه 53 از سوره مبارکه احزاب است که درباره زنان پیامبر(ص) می‌باشد و به آیه حجاب معروف است. حجاب در اسلام به این معناست که زن باید در مواجهه با نامحرمان تمام بدن خود را بپوشاند به استثنای صورت و دستها از مچ به پایین، و نیز صورت و دستها باید بدون هیچ‌گونه آرایش و زینتی وزن در کمال وقار و حیا بدون هیچ‌گونه خودنمایی در اجتماع حضور یابد. فتوای فقها نیز مؤید همین مطلب است. بند دوم: حجاب در قرآن و احادیث در قرآن کریم آیات مربوط به «حجاب» در دو سوره مبارکه نور و احزاب آمده است. در سوره مبارکه نور آیه‌ای که مربوط به حجاب است آیه شریفه 31 می‌باشد و چند آیه قبل از آن در حکم مقدمه این آیه می‌باشد: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُصْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لایُِبْدیَنَ زینَتَهُنَّ اِلّا ما ظَهَرَ مِنْها وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُنُوبِهِنَّ وَلایُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلّا لِبُعُولَتِهِنَّ اَوْ آبائِهِنَّ اَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ اَوْ اَبْنائِهِنَّ اَوْ اَبْنآءِ بُعُولَتِهِنَّ اَوْ اِخْوانِهِنَّ اَوْ بَنی اِخْوانِهِنَّ اَوْ بَنی اَخَواتِهِنَّ اَوْ نِسآئِهِنَّ اَوْ ما مَلَکَتْ اَیْمانُهُنَّ اَوِالتّابِعینَ غَیْرِ اُولِی الْاِرْبَهِ مِنَ الرِّجالِ اَو الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُا عَلی عَوراتِ النِّسآءِ وَلایَضْرِبْنَ بِاَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَم، ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبوُآ اِلَی اللهِ جَمیعاً اَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلُّکُمْ تُفْلِحُونً.» ترجمه: «ای رسول زنان مؤمن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زینت و آرایش خود را جز آنچه که قهراً ظاهر می‌شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشاند و زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود و پدران و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود پسران برادر و پسران خواهران خود و زنان خود (یعنی زنان مسلمه) و مملوکان خویش و اتباع (خانواده که رغبت به زنان ندارند) از زن و مرد یا طفلی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند و آنطور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود و ای اهل ایمان همه به درگاه خدا توبه کنید باشد که رستگار شوید.»در این قسمت‌ها به تحلیل آیه فوق‌الذکر : خداوند تبارک و تعالی در ابتدای آیه می‌فرماید: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» ترجمه: «ای پیامبر زنان مؤمن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند.» خداوند (عزوجل) در این قسمت از آیه زنان مؤمن را به عفتو پاکدامنی مکلف می‌کند. در قسمت بعدی آیه آمده است: «وَلایُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلّا ما ظَهَرَ مِنْها» ترجمه: «و زینت و آرایش خود را جز آنچه که قهراً ظاهر می‌شود بر بیگانه آشکار نسازند.» «کلمه زینت» در عربی از کلمه «زیور» فارسی اعم است، زیرا «زیور» به زینتهایی گفته می‌شود که از بدن جدا می‌باشد مانند طلا وجواهرات، ولی کلمه «زینت» هم به این دسته (زیورهای جدا از بدن) و هم به آرایشهایی که به بدن متصل است گفته می‌شود مثل سرمه و خضاب. براساس این آیه، زنان و دختران نباید زینت‌های خود را «اعم از آرایش و زیور» آشکار سازند. اما بحث «زینت» دو استثناء مهم دارد: الف) استنثاء اول: «اِلّا ما ظَهَرَ مِنْهَا» یعنی: «جز زینتهایی که قهراً آشکار می‌شود.» از این عبارت چنین استفاده می‌شود که زینت‌های زن دو نوع است: «زینتهای آشکار» و «زینتهای نهان». پوشانیدن زینت آشکار واجب نیست اما پوشانیدن زینتهای مخفی واجب است. و اما یک سوال: زینت آشکار و زینت نهان کدام است؟ درباره این استثناء از قدیم‌ترین زمانها از صحابه، تابعین و ائمه اطهار(ع) سوال شده و به آن پاسخ داده شده است. در تفسیر مجمع البیان آمده است: درباره‌ی این استثناء سه نظریه وجود دارد: نظر اول: مراد از «زینت آشکار»، جامعه هاست (جامعه‌های رو) و مراد از «زینت نهان»، پای برنجن ، گوشواره و دستبند است. نظر دوم: منظور از «زینت ظاهر»، سرمه، انگشتر و خضاب دست است. یعنی زینتهایی که در چهره و دودست تا مچ است. نظر سوم: منظور از «زینت آشکار» خود چهره و دو دست تا مچ است . درباره این استثناء از ائمه اطهار(ع) بسیار سوال شده است و در اینجا ما چند روایت از کتب حدیث نقل می‌کنیم که غالباً در «تفسیر صافی» نیز نقل شده است. ظاهراً در روایات شیعه در این زمینه اختلافی نیست: از امام صادق(ع) پرسیدند: مقصود از زینت آشکار چیست؟ فرمودند: «زینت آشکاراست از سرمه و انگشتر.» امام باقر(ع) فرمودند: «زینت ظاهر عبارت است از جامه، سرمه، انگشتر، خضاب دستها و النگو» ابوبصیر می‌گوید از امام صادق(ع) تفسیر «اِلّا ما ظَهَرَ مِنْها» را خواستم، فرمودند: «عبارت است از انگشتر و دستبند.» با توجه به آنچه که از روایات برداشت می‌شود، آشکار بودن زینتهای آشکار همچون سرمه و خضاب دستها مانعی ندارد و این نکته با فتوای بعضی از مراجع تقلید تطبیق نکند (هر چند فتوی مخالفی وجود ندارد و هر چه هست به اصطلاح احتیاط است نه فتوای صریح) و حال سوال این است که فلسفه استثنای زینتهای آشکار از قبیل سرمه، خضاب، حلقه و انگشتر و مواضع آنها از قبیل چهره و دو دست تا مچ چیست؟ در «تفسیر کشاف» آمده است: «فلسفه آن این است که پوشانیدن اینها برای زن حرج است، برای زن کار دشواری است زیرا زن چاره‌ای ندارد از اینکه با دو دستش اشیاء را بردارد یا بگیرد و چهره‌اش را بگشاید خصوصاً برای شهادت دادن، در محاکمات و در موقع ازدواج، این است معنی جمله «اِلّا ما ظَهَرَ مِنْها» خداوند (جل جلاله) در قسمت بعدی آیه می‌فرماید: «وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُنُوبِهِنَّ» ترجمه: «و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه (روسری، شاید به تعبیر بهتر چادر) بپوشانند.» زنان عرب معمولاً قبل از نزول این آیه، پیراهنهایی می‌پوشیدند که گریبانهایشان باز بود، دور گردن و سینه را نمی‌پوشانید، روسری‌هایی هم که روی سرخود می‌انداختند از پشت سر می‌آویختند (همان طوری که الآن بین مردان عرب متداول است)، به طور طبیعی گوشها، بناگوشها، گوشواره‌ها، جلو سینه و گردن نمایان می‌شد. این آیه دستور می‌دهد که باید قسمت آویخته همان روسریها را از دو طرف روی سینه و گریبان خود بیفکنند تا قسمتهای یاد شده پوشیده گردد. این آیه در کمال صراحت حدود پوشش لازم را بیان می‌کند. ب) استثناء دوم: «وَلَایُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ اَوْ آبائِهِنَّ اَوْ ;» ترجمه: «و زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود و پدران و ;» این قسمت از آیه اشخاصی را نام می‌برد که در اصطلاح فقهی «محارم» خوانده می‌شود، محارم اشخاصی هستند که آشکار نمودن زینت‌های پنهان برای آنان جایز است. این اشخاص عبارتند از: 1) «لِبُعولَتِهِنَّ»: شوهران 2) «ابآئِهِنَّ»: پدران 3) «ابآء بُعُولَتِهِنَّ»: پدرشوهران 4) «اَبْنائِهِنَّ»: پسران 5) «اَبْناءِ بُعُولَتِهنَّ»: پسرشوهران 6) «اِخْوانِهِنَّ»: برادران 7) «بَنی اِخْوانِهِنَّ»: پسربرادران 8) «بَنی اَخَواتِهِنَّ»: پسر خواهران 9) «نِسائِهِنَّ»: زنان 10) «مامَلَکَتْ اَیْمانُهُنَّ»: مملوکان 11) «التّابِعینَ غَیْرِ اُولِی الْاِرْبَهِ»: طفیلیانی که کاری با زن ندارند. 12) «الطِّفْلِ الِّذینَ لَمْ یَظْهَروُا عَلی عَوْراتِ النِّساءِ»: کودکانی که از امور جنسی بی‌خبرند یا توانایی کار زناشویی ندارند. درباره چهار مورد اخیر چند نکته را باید خاطرنشان کنیم: نکته اول: طبق روایات وارد شده و فتوای فقها، بی لباس یا کم لباس شدن زن مسلمان در برابر زنان نامسلمان کراهت دارد زیرا ممکن است زنان نامسلمان زیباییهای زنان مسلمان را برای شوهران و برادران خود توصیف کنند (که این مساله ممکن است فتنه‌انگیز باشد) نکته دوم: به موجب روایات مملوکان اعم از کنیز و غلام است ولی فتوای فقها با آن هماهنگی ندارد. نکته سوم: جمله «اَلتِّابِعینَ غَیْرِ اُولِی الْاِرْبَهِ» به طور مسلم شامل دیوانگان و افراد بُله (که دارای شهوت نیستند و جاذبه‌های زنان را درک نمی‌کنند) می‌گردد اما می‌توان خواجگان را هم در این گروه قرار داد. نکته چهارم: در این آیه منظور از کودک، کودک غیرممیز ، کودک ممیز نابالغ و حتی کودکی که به حد بلوغ نزدیک است، می‌باشد. در تعریف حجاب گفتیم: «حجاب» به این معنی است که زن در مواجهه با نامحرمان تمام بدن خود را به استثناء صورت و دو دست تا مچ بپوشانند. حال سوال این است که چه کسانی به زن محرم و یا نامحرم می‌باشند؟ در پاسخ باید گفت که «محارم» سه دسته‌اند: 1) نسبی، 2) سببی، 3) رضاعی. «محارم نسبی» عبارتند از: پدر، پدر پدر هر چه قدر بالا روند، پدر مادر هر چقدر بالا روند، برادر، پسر، برادر و خواهر، پسرپسر برادر و خواهر هر چقدر که پایین‌ روند، عمو، دایی، عمو پدر و مادر هر چقدر بالا روند، دایی پدر و مادر هر چقدر که بالا روند، پسر دختر برادر و خواهر هر چقدر پایین روند، زنان، پسر پسر و پسر دختر هر چقدر که پایین روند، «محارم سببی» عبارتند از: شوهر، داماد نسبت به مادر زن و مادر زن و مادر پدر زن هر چقدر بالا روند ، پدر شوهر و پدر پدر شوهر هر چه بالاتر روند و نیز پسر شوهر و نوه پسری و دختری شوهر هر چه پایین آیند (چه در موقع عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند) ، اگر زن پدر زن، مادر زن انسان نباشد به او محرم نیست. «محارم رضاعی»: اگر زنی بچه‌ای را با شرایطی شیر دهد، آن بچه به این افراد محرم می‌شود: 1) خود آن زن و آن را «مادر رضاعی» می‌گویند 2) شوهر زن که شیر مال اوست و آن را «پدر رضاعی» می‌گویند 3) پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند (اگر چه پدر و مادر رضاعی او باشند) 4) بچه‌هایی که از آن زن به دنیا آمده‌اند یا به دنیا می‌آیند 5) بچه‌های فرزندان آن زن هر چه پایین روند چه از فرزند او به دنیا آمده باشند و چه فرزند او و آن بچه‌ها را شیر داده باشد 6) خواهر و برادر آن زن اگر چه برادر و خواهر رضاعی باشند 7) عمو و عمه آن زن اگر چه رضاعی باشند 8) دائی و خاله آن زن اگر چه رضاعی باشند 9) اولاد شوهر آن زن که شیر از اوست هر چه پایین روند اگر چه اولاد رضاعی باشند 10) والدین شوهر آن زن که شیر از او است هر چه بالا روند 11) خواهر و برادر شوهری که شیر از اوست اگر چه خواهر و برادر رضاعی باشند 12) عمو، عمه، دایی و خاله شوهری که شیر از اوست هر چه بالا روند اگر چه رضاعی باشند. خداوند تبارک و تعالی در دنباله آیه می‌فرماید: «وَلا یَضْرِبْنَ بِاَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ» ترجمه: «آنطور پای به زمین نزندد که خلخال و زینتهای پنهان پاهایشان آشکار شود.» زنان عرب معمولاً خلخال به پا می‌کردند و برای اینکه به دیگران بفهمانند که خلخال گرانبهایی به پا دارند پای خود را محکم بر زمین می‌کوبیدند. آیه کریمه زنان را از چنین کاری نهی فرموده است. از این آیه می‌توان چنین برداشت که هر چیزی که باعث تحریک و جلب توجه نامحرمان می‌گردد ممنوع است. آیات شریفه 58، 59 و 60 از سوره مبارکه نور نیز مربوط به همین مباحث است. خداوندن در آیه شریفه 60 از سوره مبارکه نور می‌فرماید: «وَالْقَواعِدُ مِنَ النِّسآءِ الِّلاتی لایَرجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ اَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَتَرِّجاتٍ بِزینَهٍ وَ اَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» ترجمه: «و زنان سالخورده که از باروری و عادت بازنشسته و امر نکاح ندارند بر آنان باکی نیست اگر خود را به زینتی نیاراسته‌اند و قصد خودنمایی ندارند نزد نامحرمان جامه خود را از تن به زمین نهند و اگر باز هم عفت و تقوی بیشتر گزینند برای آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است.»این آیه، سومین استثناء در مساله حجاب است. استثناء اول (عدم وجوب پوشش صورت و دو دست تا مچ در نزد نامحرمان) و استثناء دوم (عدم وجوب رعایت حجاب در نزد محارم) در آیه شریفه 31 از سوره مبارکه نور آمده است. در آیه فوق از جمله: «اَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ» این طور استنباط می‌شود که زن دو نوع لباس دارد: 1) لباس بیرون منزل 2) لباس داخل منزل- آنچه که جایز است این است که زنان سالخورده می‌توانند لباس رو را در بیاورند ولی در عین حال به آنان اجازه خودنمایی و خودآرایی داده نشده است. و همچنین از جمله «وَاَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خِیْرٌ لَهُنَّ» این طور استنباط می‌شود که از نظر اسلام زن هر چقدر بیشتر جانب عفاف و حجاب را نگه دارد برایش بهتر است. آیات فوق‌الذکر، آیات اصلی مربوط به حجاب در قرآن کریم است. آیات شریفه 59 و 60 از سوره مبارکه احزاب نیز در همین زمینه است که می‌توان در حاشیه این مطلب به آنها پرداخت: «یآ اَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِاَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِسآءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابیبِهِنَّ ذلِکَ اَدْنی اَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَکانَ اللهُ غَفوراً رَحیماًُ» ترجمه: «ای پیامبر با زنان ودختران خود و زنان مومنان بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند که این کار برای اینکه آنها (به عفت و حریت) شناخته شوند تا از تعرض وجسارت (هوس‌رانان) آزار نکشند بر آنان بسیار بهتر است و خدا (در حق خلق) آمرزنده و مهربان است.»در این آیه دو مطلب را باید بررسی نمود: اول؛ «جلباب» چیست؟ و نزدیک کردن آن یعنی چه؟ دوم؛ جمله «شناخته شوند و مورد آزار واقع نشوند» به چه معناست؟ مطلب اول: در اینکه جلباب چیست نظرات مفسرین و لغویین مختلف است و به دست آوردن معنای صحیح کلمه دشوار است. در المنجد آمده است: «جلباب پیراهن یا لباس گشاد است.» در مفردات راغب که کتاب دقیق و معتبری است آمده است: «جلباب یعنی پیراهن و روسری.» در لسان العرب آمده است: «جلباب جامه‌ای است که از چهارقد بزرگتر و از عبا کوچکتر است.» در تفسیر مجمع البیان هم به روسری معنا شده است. آنچه صحیح‌تر به نظر می‌رسد این است که در اصل، کلمه «جلباب» شامل هر جامه وسیع می‌شده است ولی غالباً در مورد روسری‌هایی که از چهارقد بزرگتر و از ردا کوچکتر بوده است به کار می‌رفته است. بنابراین مقصود از نزدیک ساختن جلباب، پوشاندن خود با آن می‌باشد. و اما مطلب دوم: درباره جمله «ذَلِکَ اَدْنی اَنْ یُعْرَفْنَ فَلایُؤْذَیْنَ» دو نظریه مطرح است: گروهی معتقدند که معنی جمله فوق این است که بدین وسیله شناخته می‌شوند که آزادند نه کنیز، پس مورد تعقیب و آزارجوانان قرار نمی‌گیرند. عده‌ای نیز بر این باورند که معنی جمله این است که بدین‌وسیله شناخته می‌شوند که زنان نجیب و عفیف می‌باشند و بیماردلان از اینکه به آنها طمع بندند چشم می‌پوشند. ظاهراً نظریه دوم صحیح است.احادیثی هم در زمینه عفاف و حجاب وارد شده است:امیرالمومنین علی(ع) فرموده‌اند: «زَکاهُ الجَمالِ الِعفافُ» ترجمه: زکات زیبایی، عفت و پاکدامنی است. و نیز فرموده‌اند: «پیامبر خدا (ص) از این‌که زن خود را برای غیرهمسرش بیاراید نهی فرمودند، پس اگر زن چنین کاری کند بر خدای عزّوجلّ حقّ است که او را بوسیله آتش دوزخ بسوزاند.» پیامبر اکرم (ص) به حضرت فاطمه (س) فرمودند: ای فاطمه! هیچ زنی نیست که زیبایی‌ها و جمال خود را زینت کند و با زیباترین جامه‌های خود از خانه خارج شود تا نگاه مردان را به سوی خود جلب کند مگر اینکه همه ملائکه آسمان‌ها و زمین او را نفرین خواهند کرد و تا زمان مرگ در غضب الهی خواهد بود و پس از مرگ فرمان داده می‌شود که او را در دل آتش بیفکنند.» ج) الگوهای عفاف در قرآن کریم اوج عفاف را در حضرت مریم(س) ملاحظه می‌کنیم، وقتی خدای متعال اراده فرمود حضرت عیسی(ع) را به حریم قدیسه عطا کند، جبرئیل را به شکل یک مرد زیبا و متوازن بر او مجسم ساخت اما حریم جبرئیل را هم موعظه کرد نماد برجسته‌تر عفاف و حجاب، فاطمه زهرا(س) است. روزی ایشان در خانه‌ خود در حالیکه پیامبر(ص) نیز حضور داشتند عطر استعمال کرده بودند، فرد نابینایی به نام این مکتوم برای ملاقات با پیامبر(ص) داخل شد حضرت فاطمه(س) بلند شدند و جلباب (چادر) پوشیدند. بعد از اینکه ابن مکتوم رفت پیامبر(ص) از فاطمه(س) سوال فرمودند: «فاطمه جان، ابن مکتوم که نابینا بود چادر بر سر کردن برای چه بود؟» فاطمه(س) فرمود»: «درست است که ابن مکتوم مرا نمی‌دید اما من او را می‌دیدم و نیز من عطر استعمال کرده بودم او بوی مرا استشمام می‌کرد لذا من این جلباب را برخود پوشاندم تا بوی عطر من به شامه‌ی ابن مکتوم نرسد.» بند سوم: حدود پوششآیا پوشش در اسلام حدودی دارد؟ اگر دارد به چه میزان است و حدود و ثغور آن کجاست؟ شایسته است که مواردی را که از نظر فقه اسلامی قطعی‌الصدور و مسلم است، معرفت یافته، آنگاه موارد اختلافی را به بحث بگذاریم: اول: آنکه پوشانیدن همه بدن به استثنای صورت و دو دست از مچ طبق آیات شریفه قرآن برای زن واجب است. لذا از لحاظ فقه اسلام هیچ گونه تردیدی وجود ندارد زیرا این امر، از ضروریات و مسلمات دین است. دوم: مساله وجوب «پوشش اسلامی» را که تکلیف زن است از مساله «حرمت نظر» بر زن که مربوط به مرد است باید تفکیک کرد، ممکن است کسی به عدم وجوب پوشاندن صورت و دو کف دست برای زن و نیز به حرمت نظر از جانب مرد نظر دهد زیرا هر یک حکم جداگانه شرعی دارد و لذا ما بین این دو حکم، ضرورتی به کشف ملازمه نمی‌باشد. سوم: در مساله جواز نظر تردیدی نیست که اگر از روی «تلذّذ» و یا «ریبه» باشد حرام است ، حتی در مورد محارم، که در طرف مقابل ایجاد خوف کند. تنها موردی که استثناء شده است نظری است که مقدمه خواستگاری است که غالباً برای آن است که بفهمد پذیرش برای او خواهد بود یا خیر و آیا سکینه در دل و ذهن او ایجاد می‌کند یا خیر، که در این مورد اگر تلذّذ هم باشد که جنبه الهی داشته باشد (یعنی او را به یاد خدا بیندازد) جایز است و در غیر این صورت چنانچه لذت شیطانی به او دست دهد آن ازدواج در راه خدا نمی‌باشد زیرا دیده بصیرت او را کور می‌نماید بعد از اینکه موارد قطعی پوشش را بیان کردیم اینک به پوشش «صورت و دستها تا مچ» می‌پردازیم: مساله حجاب برحسب اینکه پوشانیدن صورت و دستها از مچ به پایین واجب باشد یا نباشد دو فلسفه کاملاً متفاوت پیدا می‌کند. اگر پوشانیدن صورت و دستها از مچ را لازم بدانیم در حقیقت طرفدار فلسفه‌ی پرده‌نشینی و خانه‌نشینی زن خواهیم بود. ولی اگر زن را موظف به پوشانیدن تمام بدن به استثناء صورت ودستها از مچ و نیز عدم خودآرایی و خودنمایی در نزد نامحرمان نمائیم و در نقطه مقابل مردان را هم به عفت چشم و ترک نظر حرام موظف بدانیم، آنگاه طرفدار فلسفه دیگری هستیم و آن این است که لزومی ندارد که زن حتماً خانه‌نشین و پرده‌نشین باشد بلکه صرفاً و حتماً باید این فلسفه رعایت گردد که هر نوع روابط جنسی «باید» به محیط خانواده و روابط مقدّس زوجین اختصاص داشته باشد و محیط اجتماع «باید» از بی‌بندوباری‌های جنسی پاک باشد و هیچ‌گونه کامجویی اعم از بصری، لمسی و سمعی نباید در خارج از کادر همسری صورت بگیرد. در این صورت است که زن می‌تواند با «احساس امنیت» به انواع فعالیت‌های اجتماعی بپردازد. به لحاظ حقوقی، الزام زن به پوشانیدن چهره و دو دست از مچ خلاف حقوق و آزادی‌های فردی است چرا که این امر باعث محرومیت زن از بسیاری از فعالیتها و حقوق انسانی می‌شود در حالیکه احترام به حقوق و آزادی‌های فردی یکی از اصول مسلم حقوقی است. ادامه خواندن مقاله حجاب در ايران

نوشته مقاله حجاب در ايران اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله تاثير دماي حرارتي دهي بر رنگ ايجاد شده با رنگدانه ي (zr

$
0
0
 nx دارای 18 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : تأثیر دمای حرارت دهی بر رنگ ایجاد شده با رنگدانه‌ی (zr,v)sio4 لعاب سرامیك ماتخلاصه تحلیل واكنش پذیریهای فیزیكی بین رنگدانه‌ها، كدرسازها و لعاب‌ها برای درك رفتار نوری لعابهای سرامیك مهم می‌باشند. ضمناً مهم است كه تمایز قائل شویم كه آیا لعاب مات می‌شود چون فاز بلوری شده می‌تواند به ویژگیهای نوری سیستم كمك می‌كند یا نه. اندازه و كیفیت بلورهای ایجاد شده به طور قابل توجهی می‌تواند رنگ لعاب را تغییر دهد. هدف این بررسی ارزیابی تأثیر دمای حرارت دهی بر پایداری رنگ یك سرامیك مات شده توسط رنگدانه‌ی وانادیم – زیركن آبی است . تحلیل انكساری كمی اشعه‌ی ایكس به منظور ارزیابی كردن انحلال رنگدانه در سه دمای مورد بررسی قرار گرفته و كیفیت بلورهای زیر كن ایجاد شده در محل اصلی خود می‌باشد. تحقیق گزارش شده اهمیت مورد توجه قرار دادن تمام اجزاء در سیستم نوری چند جزئی به عنوان یك لعاب سرامیك را اثبات می‌نماید. كلمات كلیدی : زنگ، اسپكتروسكوپی؛ روشهای اشعه‌ی ایكس؛ سرامیكهای سنتی، لعاب‌ها: (zr,v)siot 1- مقدمه در صنعت سرامیك یك هدف پیش پا افتاده در كاربرد لعاب ارتقا دادن هنر زیبایی شناسی محصول پایانی است، در این زمینه توزیع اندازه‌ی بافت و ذره هم رنگدانه‌ها و هم بلورها توسط لعاب مات می‌شود، و تقابل شیمیایی و فیزیكی بین رنگدانه‌ها و لعاب‌ها هنگام حرارت دیدن اساسی و مهم است تا فرآیند رنگ آمیزی كنترل شود. در واقع، رنگدانه‌ی مشابه می‌تواند بسته به دمای حرارت دهی و تركیب شیمیایی لعاب برای رنگ آمیزی، رنگهای نسبتاً متفاوتی ایجاد نماید. كنترل بلوری شدن، و جلوگیری از انحلال رنگدانه‌ها در لعاب‌ها و مواد بین سلولی بافت‌های سرامیك طی حرارت دهی برای بهتر كردن ویژگیها، ظاهر و قابلیت تكثیر محصولات مهم است. جوهرهای چند اكسیده مواد شاخص در لعاب‌های حرار دهی سریع می‌باشند. 4-2- و رنگدانه‌های زیركن (zrsiot) متداولترین مواد رنگی مورد استفاده هستند. در مقایسه با اجزای دسته‌ی دیگر، جوهر معمولاً كمترین دمای ذوب را دارد اما نسبت به رنگدانه‌های سرامیك خورنده‌ترین می‌باشد. ابتدا برای لعاب دادن‌ها معمولا sio2 به عنوان شكل دهنده‌ی اصلی شیشه، قلیاها (k2o, Na2o)، ZnO, B2O3 یا SrO به عنوان سیاله‌ی اصلی، AL2O3, MgO, CaO برای افزایش سختی و دوام لعاب دادن منظور می‌شدند. ضمناً پوشش‌های كدر، كه بیشترین پوشش‌های تولید شده هستند، معمولاً با ZrO2 در هم می‌آمیزند. كدری و سفیدی از طریق بلوری شدن زیركن بدست می‌آیند. ریز ناهمگن‌های حاصل (اندازه ) به طور قابل توجهی ضریب شكستشان (40/2 – 05/2) از ضریب شكست بافت‌های شیشه‌ای (70/1 – 50/1) بزرگتر است و در نتیجه نور را به طور موثری پخش می‌كنند در حقیقت محاسبات انتشار Mie تعیین می‌كند كه حداكثر انتشار نور و سفیدی با زیركن همراه انواع اندازه‌های ذره و شكستگی وسیع 16/0 روی می‌دهد. رنگدانه‌های تخدیر شده‌ی زیركن پایدارترین مواد رنگی تا Cْ1200 هستند. ساختار چهار گوشه‌ای زیر كن قابلیت در خود جای دادن وانادیم و پراسدم به طور جانشین سازی و هماتیت اینگلوبات را دارد. و پایداری گرمایی و شیمیایی بالای آن، آنرا مناسب استفاده در لعاب دادن سرامیك می‌كند. سیستم سه محوری زیر كن معمولاً برای رنگ آمیزی لعاب‌های صنعتی به كار می‌رود. بدست آوردن طیف وسیعی از رنگها بر اساس مخلوط كردن زیر كن – وانادیم آبی (Zr-v)، زیر كن – آهن قرمز، و زیر كن – پراسدیم زرد می‌باشد. رنگدانه‌های زیركن معمولاً در طیف %0/5 – 1/0 با وزن به گروه‌های لعاب افزوده می‌شود، و انحلال پذیری آنها هنگام حرارت دهی با تركیب جوهر تغییر می‌كند. هنگام بررسی رفتار نوری رنگدانه‌ها و كدر سازها در یك لعاب، درك كنش متقابل فیزیكی بین رنگدانه‌ها، كدر سازها، و لعاب مهم می‌باشد. احتمالهای زیر هنگام استفاده از رنگدانه‌های زیركن در یك لعاب وجود دارد: كریستالهای زیركن می‌تواند پایدار باشد و طی حرارت دهی تحت تأثیر لعاب نباشد، ذرات زیركن هنگام حرارت دهی تا حدی در لعاب حل می‌شوند و بخش حل نشده یا در محلول باقی می‌ماند یا مجدداً رسوب می‌كند، یا ذرات زیر كن می‌توانند به طور كامل حل شوند. ویژگیهای نوری یك شی بستگی به توزیع انرژی در هر طول موج (ضریب انعكاسی) دارد یعنی تابعی از نور جذب شده و منتشر شده است. این بدان معناست كه برای هر فركانس قابل دیدن تمام اجزای لعاب (رنگدانه‌ها،كدر سازها و بلورها ایجاد شده از جوهر) هم ضریب جذب و هم ضریب انتشار دارند، هر یك به ویژگیهای مطلوب لعاب كمك می‌كنند. به این دلیل مورد توجه قرار دادن تمام اجزای یك سیستم نوری چند جزئی اهمیت دارد. معمولاً تاكید اصلی بر رنگدانه‌ها است، حتی اگر معین كردن یك رنگ، اجزاء نوری دیگر سیستم (كدر سازها و فاز بلورین ایجاد شده توسط جوهر در هنگام حرارت دهی با ضریب شكست بزرگتر از فاز شیشه‌ای ) به یك اندازه مهم هستند. هدف از این كار ارزیابی تأثیر دمای حرارت دهی (1150، 1175 و cْ1200) بر رنگ ایجاد شده توسط رنگدانه‌ی وانادیم – زیركن در یك لعاب سرامیك كدر بود كه تمام اجزای نوری سیستم را به حساب می‌آورد. 2- فرآیند آزمایشی لعاب‌های رنگ آمیزی شده با تركیب wt%92 جوهر، wt%8 خاك سرامیك (كائولن) و افزودن wt%5 از رنگدانه‌ی زیركن – وانادیم آبی (Ferro) آماده شدند. پودرها به مدت 20 دقیقه در آسیاب توپی با آب مخلوط شدند (wt%50 آب)، جوهر و رنگدانه‌های زیركن – وانادیم استفاده شده كاملاً مشخص می‌شوند. جوهر استفاده شده یك جوهر سفید بود كه طی حرارت دهی همانگونه كه در شكل1 نشان داده شد بلورهای زیركن رامات می‌كند. تركیب شیمیایی آن در جدول 1 گزارش می‌شود. ریزنگاری ذرات رنگدانه در شكل 2 نشان داده می‌شود. همانطور كه در شكل 3 نشان داده شده رنگدانه زیركن – وانادیم آبی توزیع اندازه‌ی ذره‌ی تك و جهی با اندازه‌ی ذره‌ی متوسط را ارائه می‌دهد. نمونه‌های بلوری شده‌ی لعاب (mm 25 قطر و mm6 ضخامت) از طریق فشار دادن پودر (wt% 6 از آب) با یك فشار آزمایشگاهی آماده شدند. نمونه‌ها در یك كوره‌ی نیمه صنعتی در دماهای Cْ1150، و 1175و Cْ1200 با یك چرخه كلی حرارت دهی 35 دقیقه حرارت داده شدند. چرخه‌های گرمایی استفاده شده در شكل 4 گزارش می شوند. برای ارزیابی پایداری گرمایی و شیمیایی رنگدانه در لعاب تحلیل گرمایی لعابِ حاوی از رنگدانه زیركن – وانادیم آبی انجام شده جهت تعیین پایداری گرمایی و شیمیایی رنگدانه ی زیركن- و انادیم آبی در لعاب استفاده شده و برای تعیین میزان زیركن مات شده، یك آنالیز كمّیِ انكسار اشعه ی x لعابهای پودر زده شده ی حرارت دیده در حرارت های مورد بررسی با روش مركبِ Ritveld – R.I.R (میزان شدت نور مبنا) انجام شد. wt% 10 از كوراندم ( NISTSRm674 a باز پخته در دمای به مدت 1 روز برای افزایش بلورینگی به 100 wt%) به عنوان استاندارد داخلی به تمام نمونه ها افزوده شد. مخلوط، در یك هاون آگات كار گذاشته شد، در یك نگهدارنده ی صاف آلومینیومی پر شد تا مشكلات جهت گیری ترجیح داده شده به حداقل برسد. داده ها در طیف گزارش می شوند (اندازه ی مرحله و هر مرحله 6s زمان را حساب می كند.) كسرهای فاز استخراج شده توسط پالایش Rietveld – R.I.R ، با استفاه از نرم افزارِ GSAS بر مبنای وزن دقیق كوراندم افزوده شده به مخلوط به عنوان یك استاندارد داخلی مجدداً وزن می شود، و بنابراین به طور ناخودآگاه دوباره به حالت عادی بر می گردد. زمینه با موفقیت با یك تابع چبیشف پر می شود. نمودارهای اوج با استفاده از یك تابع شبه ویت (Voigt) همراه با ضرایب گاوسی و لورنتزی ساخته شدند. ثابت های مشبكه، كسرهای فاز و ضرایب مربوط به جایگزینی نمونه و بی تقارنی نیز بهتر می شود. شكل شناسی نمونه توسط یك میكروسكوپ اس كن كننده ی الكترونِ فیلیپس ارزیابی شد و توزیع اندازه ی بافت و ذره و شكل بلورهای ایجاد شده در محلِ اصلی خود توسط یك نرم افزار تحلیل تصویر از تصاویر SEM معین شد 3- نتایج و بحث شكل 1، شكل شناسیِ بلورهای زیركن ایجاد شده در در لعاب را نشان می دهد. بلورهای كروی و سوزنی شكل با طول حدود معرفی می شوند. منحنیِ DTA لعاب با 5wt% رنگدانه‌ی زیركن – وانادیم آبی (شكل 5) ایجاد فازهای بلورین از واكنش پذیری لعاب با رنگدانه را نشان نمی دهد. منحنی فقط اكسیژن زداییِ خاك چینی، مات كردن زیركن از جوهر استفاده شده و درهم آمیزیِ لعاب را نشان می‌دهد. شكل 6 منحنی های ضریب انعكاسیِ لعابهای رنگ آمیزی شده‌ی حرارت دیده در سه دمای مورد بررسی قرار گرفته را نشان می دهد. ضریب انعكاس لعاب حرارت دیده در ضعیفتر از بقیه است، ادامه خواندن مقاله تاثير دماي حرارتي دهي بر رنگ ايجاد شده با رنگدانه ي (zr

نوشته مقاله تاثير دماي حرارتي دهي بر رنگ ايجاد شده با رنگدانه ي (zr اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله تأسيس علم نحو توسط امام علي عليه السلام

$
0
0
 nx دارای 146 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : تأسیس علم نحو توسط امام علی علیه السلام آغاز علم نحوتأسیس علم نحو توسط امام علی علیه السلامزبان عربی مانند هر زبان دیگر قواعدی دارد كه آن را علم نحو می‌نامند علم نحو در حفظ لغت از آشفتگی و تحریف و نیز در معنای كلام اهمیت زیادی دارد تا آنجا كه گاهی با تبدیل كسره به فتحه معنای یك كلمه تغییر می‌كند كه در بعضی موارد مستلزم كفر است قواعد زبان عرب تا عصر خلافت امام علی علیه‌السلام كشف و تنظیم نشده بود و نوشتن كلام عربی بدون اعراب گذاری انجام می‌گرفت. قرآن كریم و سایر نوشته‌ها و نامه‌ها بدون اعراب بود مردم قانون اعراب گذاری را نمی‌دانستند اما كار آموختن قواعد زبان عرب برای ساكنین جزیره‌العرب كه با غیر عرب آمیزش نداشتند بطور طبیعی انجام می‌گرفت یعنی یك طفل عرب با آموختن سخن گفتن آن قواعد ساده را به آسانی می‌آموخت بخصوص آنكه فرهنگ عرب قبل از اسلام بسیار بسیط و حول یك زندگانی ساده دور می‌زد كه عبارت بود از آب، نان، گوشت، شتر صحرا، شمشیر، نسب ، جنگ قبیله‌ای و مانند آن. پس از نزول قرآن كریم فرهنگ عرب به فرهنگ اسلام با ابعاد گوناگون آن صفات ربوبی و شناخت انبیاء و احوال قیامت و اخلاق و احكام تبدیل یافت و لغت عرب آن را فرا گرفت. لیكن پس از فتوحات مسلمانان و آمیزش آنان با افراد غیرعرب زبان مانند ایرانیان ساكن شهر كوفه كه ایشان را حمراء می‌خواندند و اهل سند و هند و در بصره كه ایشان را سبابجه و زط می‌نامیدند و اقباط در اسكندریه و هجرت مسلمان‌های عرب به كشورهای آفریقا و هند و سند و بلخ و بخارا لغت عرب آشفتگی پیدا نمود به طوری كه كودكان عرب به واسطه معاشرت با همسالان غیرعرب بجای اینكه زبان فصیح عرب را از قوم و قبیله عرب خود بیاموزند از كودكان و معاشرین غیرعرب می‌آموختند علاوه بر اینكه گاهی مادران این اطفال زنانی بودند كه در فتوحات از اقوام قبط و فوس و روم اسیر شده بودند و این كودكان سخن گفتن را از مادر غیرعرب یا كلفت و نوكر غیر عرب در خانه می‌آموختند در نتیجه این عومل چنان آشفتگی در زبان نسل جدید عرب پدید آمدكه نزدیك بود به تدریج لغت عرب مانند زبان بعضی ملل قدیم از بین برود تا آنجا كه جز معدودی متخصصین در هر عصر نتواند آن زبان را بفهماند و در نتیجه باعث می‌شد كه خواندن و فهمیدن قرآن و سنت پیامبر جز برای معدودی امكان نداشته باشد. این آشفتگی زبان عربی نیمه اول قرن اول هجری بود. ابوالاسود دئلی كه یكی از اصحاب و شاگردان حصرت علی بود داستان تأسیس علم نحو یا قانون اعراب گذاری در زبان عربی را چنین حكایت می‌كند؛ روزی بر حضرت امیر وارد شدم. دیدم آن حضرت در حال فكر و اندیشه است به من فرمود: در شهر شما كوفه قرآن را غلط می‌كنند. می‌خواهم كاری كنم تا لغت عرب از این آشفتگی بیرون آید گفتم یا امیرالمومنین اگر این كار را بكنید لغت عرب را زنده كرده‌اید بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسیدم نوشته‌ای به من داد كه در آن زیربنای علم نحو را نوشته بود و از تقسیم كلمه به اسم و فعل و حرف و تعریف آنها شروع می‌شد. بعد حضرت به من فرمود: انح نحوه؛ به این نحو پیش برو. ابوالاسود می‌گوید: آن را گرفته و به منزل رفتم و یك دوره قواعد نحو را بر طبق راهنمایی و طرح حضرت نگاشتم و بعد آن را به حضرت نشان دادم و حضرت اشكالاتش را رفع كرد. مثلاً در مورد اسماء مشبهه بالفعل فرمود: چراكانّ را ننوشتی، گفتم: نمی‌دانستم از آنهاست. فرمودند: از جمله آنها است. آغاز بسط علم نحو در صدر اسلام علوم ادبی از دستور زبان عربی یعنی نحو آغاز می‌شود. مورخین اسلام اجماع و اتفان دارند كه مبتكر علم نحو امیرالمومنین علی علیه‌السلام است. علامه جلیل مرحوم سید حسن صدر در كتاب نفیس تأسیس الشیعه دلائل و شواهد غیرقابل انكار این مطلب را ذكر كرده است (تأسیس الشیعه لعلوم السلام صفحات 40-61) علی علیه‌السلام به ابوالاسود دئلی كه مردی شیعی و فوق‌العاده با استعداد بوده است اصول نحو را آموخت و دستور دارد كه بر این اساس تأمل كند و بر آن بیفزاید، ابوالاسود طبق دستور عمل كرد و چیزهایی افزود و آنچه می‌دانست به عده‌ای و از جمله دو پسرش عطاءبن ابی‌الاسود و اباحرب بن ابی‌الاسود و یحی‌بن یعمر و میمون اقرن و یحی بن نمان و عنبه‌الفیل آموخت. گویند اصمعی عرب و ابوعبیده ایرانی دو ادیب معروف اسلامی، شاگردان عطاء پسر ابوالاسود بوده‌اند در طبقه بعد از این طبقه افراد دیگری از قبیل ابواسحاق و عیسی ثقفی و ابوعمروبن العلاء كه مردی شیعی و از قراء سبعه است و بسیار جلیل‌القدر است قرار گرفته‌اند. ابوعمروبن العلاء مردی لغوی و عارف به زبان و ادبیات و مخصوصاً اشعار عرب بود از كمال تقوا در ماه مبارك رمضان هرگز شعر نمی‌خواند در سفر نوشته‌های خود را از آن رو كه متضمن اشعار عرب جاحلی بود از بین برد. اصمعی، یونس بن حبیب، ابوعبیده، سعدان بن مبارك نزد وی شاگردی كرده‌اند. خلیل بن احمد عروضی كه از مجتمعدان و صاحب نظران درجه اول علم نحو استاد مردی شیعی است و از نوابغ به شمار می‌رود در طبقه بعد از این طبقه قرار گرفته است. سیبویه معروف صاحب الكتاب شاگرد خلیل بوده است و اخفش معروف نزد سیبویه و خلیل تحصیل كرده است از این به بعد نحویین به 2 نحله كوفیین و بصریین تقسیم می‌شوند. كسانی معروف و شاگردش فراء و ابوالعباس ثعلب شاگرد فراء و ابن الاخباری شاگرد ابوالعباس ثعلب از نحله كوفی بوده‌اند و اما سیبویه و اخفش مازنی و مبرد و زجاج و ابوعلی فارسی و ابن جنی و عبدالقادر جرجانی كه به ترتیب استاد و شاگرد بوده‌اند از نحله بصره به شمار می‌روند. اللهم انی اسئلك من علمك بانفذه.سپاس خدایا را در برابر عطا و احسانش، احسانی كه به ما و قبل ازما و بعد از ما به بندگانش عطا فرمود. سپاس به اندازه آنچه هست و در آینه علمش می‌نماید، سپاس چند برابر آنچه هست، جاویدان و همیشگی، تا روز رستاخیز سپاسی بی‌كران.در آغاز لازم می‌دانم ك ه از زحمات مادرم و برادر عزیزم حسین كه همواره پشتیبان من در زندگیم بودند تشكر نمایم. و همچنین از استاد فرزانه و ارجمندم جناب آقای دكتر دیباجی كه مشوق و راهگشایم بوده و هستند كمال تشكر و قدردانی را دارم.و از استادان محترم آقای دكتر زندی استاد راهنما و آقایان دكتر صدقی فیروزحریرچی و دكتر حریرچی كه از راهنمایی‌های ایشان در طول تحصیل بهره‌مند گردیدم و از آقای دكتر شكیب كه الگوی اخلاق شایسته هستند تشكر نمایم. شرح حال سیوطیجلال‌الدین ابوالفضل عبدالرحمن سیوطی مورخ و محقق و ادیب از نویسندگان مصری در عصر مملوكی از خانواده‌ای ایرانی كه در ابتدای امر در بغداد می‌زیستند در سال 894 ه در قاهره متولد شد. خاندانش ده نسل قبل از او به سیوط آمده بودند نسبش به امام شیخ همام‌الدین خضیری كه عالم و محقق و متصوف بود برمی‌گردد. شیخ همام‌الدین خضیری و نسبت به محله خضیریه در بغداد به اسیوط بغداد آمد در زمان دولت ایوبی ترجیحاً در آنجا زندگی كرد و خانواده‌اش نسل به نسل آنجا اقامت گزیدند و مردان بزرگ و شریفی از آنها در اسیوط در دوره وسطی ظهور پیدا كردند و از بین آنها قاضی و تاجر و مأمور دولت و افراد با نفوذ زیاد بودند. عبدالرحمن سیوطی یكی از افراد همان خانواده‌ای كه در اسیوط سكونت داشتند می‌باشد كه به جستجوی علم پرداخت و به خاطر علم آموختن در جوانی عازم قاهره شد و از رابطه گذشتگانش با امیر شیوخ استفاده كردو تدریس فقه را در مدرسه شیوخی به عهده گرفت و آثار فراوانی در فقه و نحو تألیف كرد و در 510 سالگی در حالی كه پسرش عبدالرحمن حدوداً 6 ساله بود در سال 1451 میلادی وفات كرد سیوطی شرح حال خود را در كتاب «حسن‌المحاضره فی اخبار مصر و قاهره» و همچنین در كتاب «بغیه الوعاه» و كتاب دیگرش «التحدث بنعمه الله» آورده است. پدرش هنگام وفات سرپرستی او را به یكی از دوستانش، كمال‌بن همام واگذار كرد. سیوطی توانست در سن كمتر از 8 سالگی كل قرن كریم را حفظ نماید سپس كتاب عمده الاحكام و منهاج نووی و الفیه ابن مالك و منهاج بیضاوی را حفظ نمود. سیوطی خود در مقدمه كتاب بغیه الوعاه می‌نویسد:«خضیریه از محله‌های بغداد بوده است. از پدرم شنیدم كه می‌گفت جد بزرگوارش فارس بوده یا از مشرق. ابتدا در بغداد زندگی كرده سپس در سیوط مستقر شده و چند نسل آنجا بوده‌اند پدر در سال 855 فوت كرد و من قبل از 8 سالگی حافظ قرآن بودم سپس كتاب العمده و منهاج الفقه و الفیه ابن مالك را حفظ نمودم و به علم اشتغال یافتم در سال 866 فقه و نحو را از جماعتی از شیوخ فرا گرفتم و اولین چیزی كه نوشتم شرح استعاذه و بسمله بود. در سال 876 اجازه تدریس یافتم در حجی كه مشرف شدم آب زمزم نوشیدم و آرزو كردم كه در درجه فقه به شیخ سراج‌الدین بلقینی و در حدیث به الحافظ بن حجر برسم. خداوند نعمت 7 علم را به من ارزانی داشت: تفسیر- حدیث- فقه- نحو- معانی- بیان- بدیع. البته آن را به روش عرب بلغاء یاد گرفتم نه به روش عجم و فلاسفه. علم حساب در ذهن من سخت‌تر بود و وقتی ریاضی حل می‌كردم كوهی را حمل می‌نمودم. علم منطق را شروع كردم ولی از آن خوشم نیامد و خداوند كراهت آن را در قلبم انداخت و از ابن صلاح شنیدم كه آن را تحریم كرد و شروع به یادگیری علم حدیث كه اشرف علوم است نمودم. استادانم 51 نقر بودند.» سیوطی در سال 866 درسش را شروع كرد سپس در شهرهای متعدد مصر اقامت گزید و درسش را تكمیل نمود و در سال 869 به قاهره بازگشت. ابتدای امر به مشاوره در مسائل فقهی پرداخت و با توصیه بلقینی كه با پدرش از مدرسه شیوخیه آشنایی داشت به مقام استادی دست یافت سپس به مدرسه بیبرسه منتقل شد كه از اهم مدارس شیوخیه محسوب می‌شد در طلب علم به كشورهای شام- حجاز- یمن- هند- مغرب مسافرت كرد سپس به قاهره برگشت. از هفده سالگی كار تألیف را شروع كرد پیوسته تلاش می‌كرد تا در علم نبوغ یافت.سیوطی از بزرگترین علماء عصرش بود و از نظر همت و آثار و علم از همه نویسندگان برتر بود. به علوم عصرش واقف بود هوش و حافظه قوی داشت در كتابش «حسن المحاضره» درباره خودش نوشته و اسم معلم‌هایش را در هر علم و فنی نام برده كه تعداد آنها به 150 نفر می‌رسد و پیوسته تا آخر عمرش تلاش میكرد و 300 كتاب و رساله نوشت. هنگامی كه سیوطی به 40 سالگی رسید دوری از مردم را انتخاب كرد و برای عبادت به سوی خداوند در روضه‌المقیاس سكنی گزید و خلوت اختیار كرد و از تمام اصحاب و دوستانش دوری گزید گویی كه هیچ یك از آنها را نمی‌شناخت. ثروتمندان و امیران به دیدار او می‌آمدند اموال و هدایا بر او عرضه می‌كردند اما او نمی‌پذیرفت. سیوطی عالم اهل سنت بود از سیدعلی خان شیرازی نقل است كه گفته همانا سیوطی شافعی بود اما از تسنن برگشت و امامت ائمه اثنی عشری را قبول كرد و شیعه شد و خداوند به او عاقبت به خیری عطاء كرد. در همین زمینه نیز كتابی نگارش دارد كه در آن رجوعش به حق را ذكر كرد. سیوطی همچنان در روضه المقیاس ماند تا اینكه در سحرگاه شب جمعه 19 جمادی الاولی سال 911 هجری در منزلش بعد ا 7 روز بیماری كه ورم شدید در بازوی دست چپش داشت در سن 61 سالگی كه ده ماه و 18 روز هم از آن گذشته بود وفات یافت. و در جوار خانقاه قوصون باب القرافه دفن گردید. آثار سیوطیجرجی زیدان فهرست برخی از آثار سیوطی را چنین یاد می كند:در زمینه تاریخ ادب:1- طبقات الحفاظ2- طبقات المفسرین3- طبقات النحویین4- تاریخ الخلفاء5- حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهرهدر علوم لغوی:1- المزهر فی علوم اللغه: كه جزء اول آن در الفاظ لغت و اصل و صحت و تواتر و مرسل و منقطع و جزء دوم در اوزان كلام و ساختمان افعال است.2- اشباه و النظائر النحویه: كه 7 فن را با مقدمه‌های مستقل مرتب نموده است. 3- جمع‌الجوامع فی‌النحو4- الاقتراح فی اصول النحو5- جناس الجناس در علوم دینی و شرعی:1- الاتقان فی علوم القرآن: علوم متعلق به قرآن- نزول-سند- الفاظ- معانی متعلق به الفاظ و احكام.2- ترجمان القران فی تفسیرالمسند3- تفسیر جلالین كه جلال‌الدین استادش شروع نمود و جلال‌الدین سیوطی آن را به پایان برد.4- جمع‌الجوامع كبیر در حدیث 5- الدّر المنثور فی التفسیر با لمأثور6- الاشباه و النظائر فی الفقه7- النقایه: دائره المعار فی كه در 14 علم نگاشته شده كه مجموعه‌اش المهمّه فی علوم الجمه نام دارد كه در علوم: تفسیر- اصول دین- تشریح- بدیع- بیان- معانی- خط- تصریف- نحو- فرائض- اصول فقه- حدیث تصوف- طب- تدوین یافت و شرحی بر آن نوشت كه اتمام الدرایه نام نهاد.در كتاب دائره المعارف اسلامیه ج 13 ص 27 كتابهای دیگری از او نام برده شده از قبیل:1- الخصائص النبویه- الخصائص الكبری درباره صفات پیام بر2- بغیه الوعاه فی طبقات اللغویّین و النحویّین 3- الاحادیث المرویّه فی سبب وضع العربیّه4- شرح بر الفیه ابن مالك بنام البهجه المرضیّه 5- شرح مغنی ابن هشام6- الفریده فی النحو و التعریف و الخط7- در زمینه تاریخ: الف) بدائع الزهور فی وقایع الدهور8- ب) تاریخ الخلفاء در زمینه شعر و ادب با اینكه شاعر نبود در قالب شعر منثور كتابی به نام مقامات نگاشته و دائره المعارفی دارد كه 14 نوع از فرع معرفت در آن نوشته شده است. عنوانش اصول الجمه است و مختصر شده و النقایه گفته می‌شود كه با شرحی موسوم به اتمام الداریه در كتاب مفتاح العلوم سكاكی در قاهره در سال 1800 م چاپ شده است. كتاب اثمام الداریهسیوطی خود در مقدمه كتاب به روشی كه در كتاب به كار برده اشاره كرده و می‌گوید «این كتاب را نقایه نام گذاردم و 14 علم را با ایجاز و اختصار برای استفاده مردم و دانشجویان بیان كردم». مؤلف كتاب را با نام خداوند متعال و درود بر فرستاده‌اش حضرت محمد (صلوات‌الله علیه و آله) و خاندان و اصحابش شروع كرده و سپس علوم مختلف را شرح داده است.این كتاب به دلیل روش دائره‌المعارفی كه به كار گرفته مجموعه‌ای از علوم را برای طالبان آن یكجا در دسترس قرار داده كه با توجه به زمان زندگی مؤلف كاری درخور توجه می‌باشد. در این كتاب سیوطی كمتر به طور مستقیم نظری از خود ارائه می‌دهد و كسانی كه فقط به طور مختصر مطالب صرف و نحو را می‌خواهند می‌توانند از این كتاب استفاده كنند. علم نحو(علم یبحث فیه عن اواخر الكلم اعرباً [و بناء]) و بناء هما بالنصب علی التمییز لیخرج بهما و ما قبلهما علم التصریف و الخط اذیبحث فیهما عن جمله الكلم و منها الآخر لكن من حیث تصحیح و الاعلال لفظا و الابقاء و الحذف رسمأ.شرح: علم نحو: «علم یبحث فیه عن اواخر الكلم اعرابأ و بناءا» سیوطی در متن «النقایه» تعریف علم نحو را با عبارت یاد شده فوق آورده، ولیكن در چاپی كه از «اتمام الداریه» در دسترس نگارنده است كلمه «بناء» را از متن «النفایه» بیرون نوشته و همین امر باعث نابسامانی متن «النقایه» و متن «اتمام الداریه» گردیده است، اكنون متن «النقایه» و متن «اتمام الدرایه» با تصحیح قیاسی بهم پیوند می‌دهیم و سپس به توضیح و تفسیر آن می‌پردازیم: «علم یبحث فیه عن اواخر الكلم اعرابا و بناءأ» و هما باالنصب علی التمییز لیخرج بهما و ما قبلهما علم التصریف و الخط اذیبحث فیهما عن جمله الكلم- و منهما الآخر- لكن من حیث التصحیح و الاعلال لفظا و الابقاء و الحذف خطا» سیوطی هم چون بسیاری دیگر از مؤلفان نحو عربی این دانش را بدین گونه می‌شناساند:دانش نحو دانشی است كه اعراب و بنای آخر كلمه‌ها را بررسی و بحث و نظر می‌نماید. نصب دو كلمه «اعراب» و «بنا» در تعریف یاد شده بنابر تمییز است و می‌دانیم كه تمییزی را كه برای نسبت می‌آوریم در راستای رفع ابهام نسبت است و از آنجا كه بحث از اواخر كلمات جهات گوناگون دارد مانند ناقص و مهموز و مضاعف و شیوه نگارش آخر و غیره از این رو دو كلمه اعراب و بناء نصب داده تا دلالت نماید كه بحث از اواخر كلمات از جهت اعراب و بناء منظور است و جهات و ابعاد دیگری كه در علم صرف و علم خط ازباب مثل آمده مورد توجه نیست و با نصب این 2 قید علم صرف و علم خط از تعریف بیرون شدند زیرا كه در علم صرف از همه حروف كلمه در راستای صحیح و معتل و غیره و در علم خط نیز از همه حروف كلمه در چگونگی شكل و صورت پیوند به یكدیگر و حذف یا ذكر آنها بحث می‌شود و این امور ارتباطی به علم نحو ندارد و فایده ذكر و قید در تعریف یاد شده بر همین اساس است. پس از آنكه به تفسیر عبارت «اتمام;» سیوطی پرداختیم مناسب می‌نماید مصطلحاتی كه در این عبارت بكار رفته تحلیل و تفسیر لغوی و اصطلاحی شود:در تعریف یاد شده مصطلحاتی همچون: «كلم»، «اعراب»، «بناء»، و نحو آمده است. معانی لغوی و اصطلاحیكلم: در مصطح نحوی اسم جنس جمعی است و واحد آن كلمه است. كلمه بر سه قسم است: اسم، فعل و حرف. كلم مركب از سه كلمه و بیش از آن است مانند اِن قام زید (اگر زیر برخیزد). واحد كلم كلمه است و قول، كلام و كلم و كلمه را شامل می‌شود. كلمه لفظی است كه برای معنی مفردی وضع شده است. گاهی از كلمه، كلام قصد می‌شود، همانند كلام «لااله‌الاالله» كه از آن به «كلمه اخلاص» تعبیر می‌كنند. كلام با كلم در یك جا می‌تواند صدق پیدا كند، همچنانكه هر یك نیز می‌تواند از دیگری جدا شودو نمونه «قدقام زید: زید برخاسته است» هم كلام است چون مفید معنایی است كه سكوت در پایان آن درست می‌باشد و هم كلم است زیرا از 3 كلمه تركیب یافته است. اما نمونه «ان قام زید: اگر زید برخاست» فقط كلم و نمونه «زید قائم: زید ایستاده است» فقط كلام است. (علم نحو) و علم نحو همان طور كه گفته شد:نحو دانشی است كه در آن از اعراب و بنای آخر كلمات بحث و بررسی می‌شود. در عبارتی كه در «نقایه» آمده، نصب اعراب و بناء در راستای تمییز آمده تابه سبب ممیِز و ممیَز دانشهای تصریف و خط از تعریف نحو بیرون رود و تعریف یاد شده ویژه نحو باشدو فراگیر آن دو نباشد زیرا در آن 2 علم از همه شكل و صورت كلمات از اول تا به آخر سخن می‌رودو آخر كلمات نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد ولیكن بحث و بررسی این 2 علم در راستای صحیح و معتل بودن كلمات از جهت اشتمال بر حروف صحیح یا عله و نیز حذف و ذكر حروف و چگونگی تركیب و پیوند حروف در رسم الخط و امور دیگری كه مناسب شكل و صورت ظاهری و رسم الخط كلمات است. (نقد و نظر)شایان ذكر است كه چون تعریف یاد شده ویژه «علم نحو» است تنها دو علم یاد شده خارج نشده بلكه دیگر شعبه‌های علوم ادبی مانند معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه و غیر اینها نیز خارج گردیده، از آن رو كه در هیچ یك از دانشهای ادبی پیرامون اعراب و بنای كلمات و چگونگی پیوند و پیوست و تركیب بحث و بررسی نمی‌شود و شناخت تركیب و شناخت اجزای تركیب نسبت به یكدیگر تنها ویژه علم نحو می‌باشد، و اگر «علم نحو» را به «شناخت چگونگی تركیب و پیوند اجزاء به همدیگر» تعریف كنیم دور از حقیقت و واقعیت نرفته‌ایم. زیرا كه در علم نحو شناخت و بنا تنها مورد نظر نبوده بلكه درستی و نادرستی پیوند اجزای تركیب است كه درستی و نادرستی اعراب و بنا را موجب می‌گردد. نحو در لغت به معنای مثل، مانند، جهت، جانب، قصد و راه است و انحاء جمع آن می‌باشد و در اصطلاح علم نحو علمی است كه در خصوص اعراب كلمات و قواعد درست خواندن و درست نوشتن كلمات عرب بحث می‌كند. علم نحو علم به اصول و قواعدی است كه با آنها حالت و حركت حرف آخر هر كلمه در جلمه و نیز كیفیت تركیب كلمات با هم در یك جمله معلوم می‌شود موضوع این علم كلمه، كلام و هدف آن نیز حفظ زبان از اشتباه لفظی است. در این علم درباره اعراب هر یك از فاعل و مفعول و فعل و مبتدا و خبر و; و جایگاه هر یك در جمله بحث می‌شود و همچنین این كه چه عاملی باعث می‌شود این اعراب تغییر كنند. اعراب: در مصطلح نحوی عبارت است از:«اثر یجلبه العامل فی اخر الكلمه: پس آن اثری است كه در آخر كلمه پدید آید و بدین ترتیب پدید آورنده لازم دارد كه در نحو آن را عامل خوانند و كلمه‌ای كه اثرپذیر است «معمول» نامیده می‌شود».اعراب عبارت است از تغییر لاحق در آخر اسماء و افعال به سبب تغییر عوامل مثل «قدم الغائب و رأیت الغائب و سلمت علی الغائب».آنچه كلمه را بر وجه مخصوصی از اعراب وا می‌دارد عامل است و منحصر است به حرف و فعل و آنچه مشتق از فعل می‌باشد. و عامل بر دو نوع است: لفظی مثل: «جاء الغلام» و معنوی مثل: «الغلام جاء» و ناچار در معمول خود اثر می‌كند و این اثر یا ظاهر است مثل «قام الرجل» یا مقدرات مثل: «قام الفتی» و اگر به هر دو وجه تأثیرش مشكل باشد همان طوری كه در مبنیات مشكل است مثل «جئت من لدن عمرو» در محل آن اثر می‌كند. یعنی می‌گوییم «لدن» در محل جر است زیرا عامل جر بر سر آن آمده است. الاعراب: «ما به یختلف اخر المعرب كالضمه و الفتحه و الكسره و الواو و الیاء و الالف و الاعراب الاسم ثلاثه انواع: رفع و نصب و جر: اعراب آن چیزی است كه با آن اختلاف دارد معرب مانند ضمه و فتحه و كسره و واو و یاء و الف و اعراب اسم 3 نوع است، رفع، نصب، جر» بناء: عبارت است از اینكه حركت یا سكون آخر كلمه لازم و همیشگی باشد و عاملی در آن تاثیر نكند مانند: «من رأیت و من حدثك و الی من التجأت». تمام حروف مبنی هستند و اكثر اسم‌ها معربند زیرا میان معانی تركیبی مثل فاعلیت و مفعولیت و غیر آنها گردش می‌كنند و بنابراین برای ظاهر كردن این معانی محتاج اعرابند، اما اصل در افعال مبنی بودن است. القاب بناء چهار تا است: ضم، فتح، كسر و سكون. بنابر دو قسم است 1- لازم: و آن مبنی بودن همیشگی است و در هیچ یك از احوال تغییر نمی‌كند. 2- عارضی: و آن بنائی است كه اگر صورت كلمه كه اقتضای بناء كند، فرق كند، از آن كلمه سلب می‌شود. (الكلام) حده: (قول) ای لفظ دالّ علی معنی (مفید) ای مفهم معنی یحسن السكوت علیه (مقصود) ای لذاته، مخرج به «القول» [اللفظ]. و التعبیر به احسن من اللفظ لإطلاقه علی ما لایدل من الألفاظ، أویدل من غیره كالإشاره و الكتابه. و به «المفید»: الكلمه و بعض الكلم، نحو إن قام زید. و به «المقصود» ما ینطق به النائم و الساهی و نحوهما فلایسّمی شی من ذلك كلاما، و كذا المقصود لغیر كجمله الشرط و الجزاء و الصله.كلام عبارت است از سخن سودمندی كه مقصود باشد.توضیح:شیوه بیان سیوطی در شرحی كه بر «النقایه» آورده «شرح مزجی» نامیده می‌شود، و آن بدین گونه است كه بخش بخش متن «النقایه» با متن «اتمام» ممزوج گردیده و پیوسته بهم شده است. اگرچه این توضیح را بایستی بیش از این یاد می‌نمودیم ولیكن چون مسائل اصلی و اساسی از كلام آغاز می‌گردد و علم نحو علم شناخت تركیب كلام است از این رو در اینجا بدان پرداختیم و با گزارشی كه اكنون می‌دهیم توضیح نگارنده به «اوضح» می‌گراید: سیوطی گوید منظور از «كلام» تعریف اصطلاحی كلام است كه در علم منطق آن را «حد» گویند زیرا هویت و مرز چیزی كه مورد نظر است به بیان می‌آید. قول (گفتار- سخن گفتن- سخن):در «اتمام» آمده: قول: لفظی است كه بر معنایی دلالت دارد. توضیح:دامنه دلالت «قول» گسترده است زیرا این كلمه افزون بر آنچه یاد گرید بر رأی و اعتقاد و گمان و علم نیز دلالت دارد.سیوطی در تفسیر و توضیح بیت الفیه ابن مالك: «كلامنا لفظ مفید كاسقتم» چنین آورده:رد و عبّر به دون القول لاطلاقه علی الرأی و الاعتقاد، و عكس فی الكافیه،‌ لأنّ القول جنس قریب لعدم اطلاقه علی المهمل به خلاف اللفظ. بدین ترتیب روشن گردید كه سیوطی در كتاب «النقایه» به پیروی از «الكافیه» ابن مالك كلمه «قول» را بر كلمه «لفظ» ترجیح داده و در تعریف كلام، برخی «لفظ» را برگزیده و گروهی «قول» را آورده‌اند.نسبت میان لفظ و قول بدین گونه است كه: هر یك از این 2 كلمه نسبت به كلام از جهتی نیكو و نزدیك واز جهتی دیگر دورند پس هر یك در این دارای 2 صفت می‌باشند. 1- صفت نیك و نزدیك «قول» جنس بودن آن است برای كلام زیرا كه بر مهمل دلالت ندارد و صفت غیر نیك آن این است كه لفظ مشترك است زیرا بر رای و اعتقاد نیز دلالت دارد و آوردن لفظ مشترك در تعریف ما پسندیده نیست. 2- صفت نیك كلمه «لفظ» مشترك نبودن آن است و صفت ناپسندیده آن این است كه «لفظ» جنس بعید برای كلام است زیرا كه مهمل را فراگیر است و جنس بعید در تعریف‌ها نیكو نمی‌باشد.بدین ترتیب بعضی از نحویان به اعتبار اینكه لفظ جنس بعید بوده آن را در تعریف كلام نیاورده و برخی دیگر كلمه «قول» را از آن رو كه «لفظ مشترك» است برنگیزیده‌اند. بدین ترتیب اگردر تعریف كلام قول مفید گفته شود مانع اغیار نمی‌شود زیرا كه رای و اعتقاد داخل در تعریف می‌شود ولیكن مهملات خارج می‌گردد، و اگر كلمه «لفظ» در تعریف آورده شود مانع اغیار می‌گردد زیرا كه رأی و اعتقاد از تعریف بیرون می‌رود ولیكن مهملا داخل تعریف می‌شود،‌ به هر صورت «گروهی این،‌گروهی آن پسندند».(مفید)این قید می‌رساند كه كلام بایستی معنایی را كه سكوت بر آن نیكو نماید بفهماند، بنابراین كلام شایسته است متصف به افاده باشد، و این صفت هنگامی پدید آید كه اسناد تامی در میان باشد تا هم متكلم و هم مخاطب در راست و درست بودن اسناد كلام سكوت نموده پذیرای آن باشند و اگر چنین نباشد یعنی اسناد تام نباشد سكوت و درنگ بر آن روا نباشد، و از این رو پژوهندگان و خردمندانی هم چون ابوعلی فارسی و ابن حاجب و ابن مالك و بهبهانی و دیگران برآوردن لفظ «مفید» اصرار نمی‌ورزیدند. مفید را تعریف نموده‌اند به آنچه علم به مقصود متكلم را اقتضا دارد،‌و فائده كلام همان علم است، زیرا اثری كه از لفظ مركب بدست می‌آید چیزی جز تصدیق و علم نخواهد بود. (مقصود)از این قید روشن می‌گردد كه سخن بایستی از روی اراده و قصد ایراد گردد یعنی سخنی كه به خود و به ذات منظور گوینده را برساند.سیوطی یك به یك از قیدهای موجود در تعریف كلام را یاد نموده و بدین گونه تفسیر نموده است:1- با ذكر «قول» لفظ از تعریف خارج گردید. زیرا كه تعریف كلام به كلمه «قول» بهتر از تعریف آن به «لفظ» است، زیرا الفاظ مهمل كه دارای دلالتی نیستند، بیرون گردند همان گونه كه دلالت غیرلفظی مانند دلالت‌های چهارگانه دیگر (عقد، نصب، و خط و اشاره) نیز خارج می‌گردد.2- به قید «مفید» كلمه، و جمله‌های وابسته مانند جلمه شرط و جمله صله خارج می‌شود.3- و با آوردن «مقصود» سخن آدمیان خوابیده و سهو كننده [دیوانه] و مانند آنها از تعریف كلام خارج می‌گردد از آن رو كه چنین سخنانی كلام نامیده نشود همان گونه كه جمله‌های شرط،‌جزا، و صله خارج می‌شود، از آن رو كه هر یك به تنهایی معنایی كه سكوت را ایجاب نماید و دارای اسناد تمام باشد، نبوده، و برای تمام شدن معنای هر یك به جمله یا چیز دیگر نیاز داریم. (الكلمه، حدها: قول) و تقدم تفسیره و ما یخرج به (مفرد) و هوما لایدل جزوه علی جزء معناه كزای زید و غلام زید علماً بخلافه غیرالعلم، و الكلام، و الكلم فانّ اجزاء كل مما ذكر یدل علی جزء معناه.پس از تعریف كلام به تعریف كلمه پرداخته با این كه جزء كلام بودن كلمه، شایسته بود كه نخست به تعریف كلمه بپردازد و سپس كلام را مورد شناسایی قرار دهد شاید تأخیر كلمه از آن رو بوده كه می‌خواسته پس از تعریف كلمه انواع آن و نشانه‌ها و تعریف هر یك و اعراب و بنا و امور دیگری را كه باكلمه مناسبت دارد ذكر نماید و چون بناچار نیازمند تفصیل بوده از ین رو تعریف كلام كه چنین تفصیلی را نداشت نخستین بار بدان پرداخت و پس از آن كلمه را گزارش نمود.«الكلمه: حدها: قول»سیوطی گوید: تعریف و حد كلمه عبارت است از «قول مفرد» (سخنی معنی‌دار بدون اسناد) كلمه «قول» لفظ معنی‌دار را می‌رساند كه بدون اسناد باشد و توضیح قول در تعریف كلام گذشت.«مفرد» آن است كه جزء لفظش بر جزء معنایش دلالت ندراد یعنی- مثلاً- زاء كلمه زید بر جزء‌ان یا حالتی از آن دلالت ندارد، همان طور كه «غلام زید» علمی هیچ یك از جزء آن بر شخصی كه این مركب علم و نام آن است، دلالت ندارد. برخلاف مركب غیرعلمی (مانند: غلام زید اضافی) و (زید قائم) و (فی‌الدار) كه جزء هر یك بر جزء معنا دلالت دارد و منظور مولف از «بخلافه غیرالعلم، و الكلام، و الكلم، فإن اجزاء كل مما ذكر یدل علی جزء معناه» همین است كه یاد گردید. (و هی اسم یقبل الاسناد) ای بطرفیه، و هو انفع علاماته فانّ به تعرف اسمیه الضمائر نحو: انا قسمت – وحده: تعلیق خبر بمخبر عنه او طلب به مطلوب منه؛ و لشموله الطلب عدلت الیه عن قول غیری الاخبار عنه.پس از آنكه در «نقایه» به تعریف كلام و كلمه پرداخت، اكنون به تقسیم كلمه پرداخته و یك نوع از آن را با علاماتش یاد نموده كه آن «اسم» است.تعریف اسمدر تعریف اسم و دیگر انواع كلمه نحویان بطور تقریب اتفاق نظر دارند، در «العدایه فی‌النحو» چنین تعریف شده: «الاسم: كلمه تدل علی معنی فی نفسه غیر مقترنه بأحد الأزمنه الثلاثه» پس از تعریف اسم شایسته است به بیان علامتهای آن بپردازیم، در «نقایه و اتمام» گوید: بهترین علامت اسم اسناد است در هر دو سوی آن یعنی مسندالیه و مسند، بر این اساس بهترین علامت آن می‌باشد، زیرا كه نوعی دیگر از كلمه فعل است و در آن اسناد وجود دارد ولیكن در یك سوی اسناد و آن «مسند» بودن تنها می‌باشد. ذكر اسناد مسند الیه و مسند را فراگیر است و از میان انواع كلمه تنها اسم است كه هر دو طرف اسناد را پذیرا می‌باشد.و بدین سبب است ضمیرها ثابت می‌گردد، از آن رو كه هم مسند و هم مسندالیه واقع گردند مانند: انا قمت كه «أنا» مسندالیه بوده و قمت به اعتبار جزء مسند بودن، حكم آن را یافته است.مؤلف پس از ذكر اسناد به تعریف آن پرداخته و چنین آورده: تعریف مسند: پیوستن خبر به مخبرعنه یا پیوست طلب وخواسته از مطلوب منه است‌ [هم اسناد خبری و هم اسناد انشایی را فراگیر است].سیوطی در پایان بیان این علامت افزاید: پیوست طلب را یاد نمودیم و از تعریف به جمله «الاخبار عنه» كه دیگران یاد كرده‌اند بازگشتیم تا اسناد انشایی را فراگیرد.(والجر) ای الكسره التی یحدثها عامله سواء كان مدخول حرف او مضافا الیه او تابعا لاحدهما كمررت بعبد الله الكریم، و التعبیر به اخص من حرف الجر و احسن لانه قد یدخل علی ما لیس باسم فی‌الصوره نحو: ذلك بان الله و یشمل المضاف الیه لانّ جرّه علی المختار تبعا لسیبویه باالمضاف و ان قال ابن مالك باالحرف المقدر. اما التابع فجاره. جار متبوعه من حرف او مضاف و القول بان جاره و جار المضاف الیه التعبیه و الاضافه ضعیف. دومین نشانه از نشانه‌های اسم كسره است حركت جری كه در آخر اسم پدیدار می‌گردد به سبب عامل جر است:‌ خواه آن عامل حرف جار یا مضاف و یا تابع یكی از این دو باشد، مانند مررت بعبدالله الكریم كه در این جمله كلمه «عبد» مجرور به باء جاّر و كلمه «الله» مجرور به اضافه عبد و كلمه «الكریم» تابع برای عبد و صفت آن است و پیروی از موصوف مجرور شده است مؤلف افزوده از اینكه این علامت را با تعبیر به «جر» یاد نمودیم بهتر از آن كسانی است كه این نشانه را با تعبیر به «حرف جر» یاد نموده‌اند، زیرا كه اگر بگوییم «حرف جر» علامت است درست نیاید از آن رو كه حرف جر گاه به ظاهر بر كلمه‌ای درآید كه اسم نباشد مانند دخول ان بر سر أنّ در جمله: «ذلك بأنّ الله» افزون بر اینكه بنابر مختار مؤلف جر مضاف الیه به وسیله مضاف پدید آید و مولف به پیروی از سیبویه آن را برگزید. برخلاف ابن مالك كه جر مضاف الیه را جر مقدر دانسته است و سیوطی در بهجه المرضیه فی شرح الألفیه در تفسیر بیت زیر آن را آورده و عبارت او چنین است. بالجر و التنوین و الندا و أل و مسند للاسم تمییز حصل فقال بالجّر، و هو أولی من ذكر حرف الجر لتناوله الجر بالحرف و الأضافه قاله فی شرح الكافیه. قلت لكن سیأتی أنّ مذهبه ان المضاف الیه مجرور بالحرف المقدر، فذكر حرف الجرّ شامل له الا ان یراعی مذهب غیره فتأمل» مولف افزاید: عامل جر تابع عامل جر متبوع خواهد بود لكن به واسطه، خواه عامل حرف یا مضاف باشد و آن قول كه گفته عامل جر در تابع و مضاف الیه تبعیت و اضافه بوده قولی سست می‌باشد. نگارنده بر این عقیده است كه حركت كسره اعرابی از علامتهای اسم است نه از آن جهت كه سیوطی گزارش داد، بلكه از آن جهت كه هر حركت اعرابی نیاز عامل است و اسم به طور مطلق عامل نیست مگرآنكه شبیه به فعل باشد، بنابراین مضاف عامل نخواهد بود زیرا كه توانایی عمل را ندارد بنابراین جر حركت اعرابی است به هر صورت یعنی خواه عامل ظاهر و یا مقدر باشد.نگارنده بر این عقیده است كه این قید اخراجی در مواردی نیاز به درنگ و تأمل دارد افزون بر اینكه نیازی به چنین (و التنوین) و هو نون تثبت بآخره لفظا لاخطا و هذا أحسن حدوده و أخصرها، و خرج بآخره نون التوكید الخفیفه كغیرها ثم هو تمكین فی الاسم المعرب كزید و رجل، و تنكیر فی المبنی من اسماء الافعال دلاله علی تنكیره ك« صه » ای اسكت سكوتا ما؛ و مقابله فی جمع المؤنث السالم كمسلمات عن نون جمع المذكر؛ و عوض: 1- عن جمله، و هو اللاحق لإذ عوضا عما یضاف الیه.2- و اسم، و هو اللاحق ل كل و بعض و أی. 3- و حرف و هو اللاحق للمنقوص حاله الرفع و الجر كقاض.سومین علامت كه نشانه امور بسیاری است و در اسم رخ می‌گشاید نونی است كه در مصطلح نحوی «تنوین» نامیده شد، و آن درواقع نونی است گفتاری نه نوشتاری و این تعریفی است كه در كمتر موردی به بیان آمده و از بهترین تعریف‌های تنوین و كوتاه‌ترین آنهاست. مؤلف آورده كه تنوین نونی است گفتاری كه در آخر اسم استوار و برجاست. در «اتمام» آمد كه قید «خرج بآخره» نون تأكید خفیفه و دیگر نونهای آخر را از تعریف می‌داند. بیانی برای اخراج نونهایی كه داخل بر اسم می‌شود نداریم، زیرا در تعریف تنوین همانگونه كه یاد گردید: «نونی گفتاری» است تمام نونهایی كه گفتاری و نوشتاری هستند. بیرون‌اند و نیازی به بیرون كننده دیگری نداریم.پس از بیان تعریف تنوین بدین نكته توجه شده كه تنوین به اعتبار تعریف و هویت چهار گونه است:1- تنوین، تنكیر،‌ و آن تنوینی است كه نكره بودن اسم مدخول خود را می‌رساند مانند تنوینی كه بر اسمهای افعال داخل می‌شود، همچون تنوین صه كه درم معنی اسكت سكوتاما.(خاموشی گزین) بر خلاف صه كه به معنی «اسكت» فقط است یعنی خاموش باش.2- تنوین تمكین، و آن عبارت است از تنوینی كه در اسمهای معرب درآید، خواه معرفه و خواه نكره باشند مانند تنوین در زید و رجل. 3- تنوین مقابله و آن تنوینی است كه در جمع مؤنث سالم درآید برابر نونی كه در جمع مذكر درآمده، مثل تنوین در كلمه «مسلمات».4- تنوین عوض و آن تنوینی است كه عوض امور زیر بر اسم درآید:1- عوض از جمله و آن تنوینی است كه بر كلمه «إذ» درآید و مضاف الیه آن حذف شود مانند «حینئذ» كه در اصل «حین إذ كان كذا» بوده و «ان كذا» حذف شده پس «حینئذ» گردیده است.2- عوض از اسم مانند تنوینی كه در آخر كلماتی چون «كلّ» و «بعض» و «ایّی» درآید و عوض اسم محذوف و به تعبیری دیگر مفرد قرار گیرد بنابراین كل منهم یمشی در تقدیر كل واحد منهم یمشی بوده است. 3- عوض از حرف و آن تنوینی است كه در آخر اسم ناقص عوض از حرف عله محذوف درآید مانند قاض كه تنوین آن بجای حرف یاء حذف شده است.در نقد و نظر بیت ابن مالك یاد شده «بالجر و التنوین;»علامتهای اسم را در پنج شماره یاد نموده و سیوطی در «نقایه» و «اتمام» از دو علامت «ندا» و «دال» ذكری نكرده است. شاید «ندا» را از ویژگیها و علامتهای اسم نداند از آن رو كه گاه فعلها و حرفها نیز به اعتباراتی مورد ندا قرار می‌گیرند.مانند «یالیتنی كنت ترابا» و امثال آن، و همین طور گاهی «ال» بر فعل در آید مانند «الیشكر» و «الیجدع» كه در برخی از شعرها دیده شده است. بنابراین اگر تأویل و توجیه در میان باشد خواهیم گفت تنوین هم در ضرورت بر سر حرف یا فعل- مثلا- درآمده مانند: «ألام علی لوّ و ان كنت عالم;.» از این بایستی معلوم گرد كه حروف ندا و حرف تعریف از ویژگیهای كدام نوع از انواع كلمه می‌باشد و اگر از ویژگیها به شمار نمی‌آیند، چرا در توضیح بیت یاد شده در كتاب دیگرش شرح الفیه ابن مالك ( البهجه المرضیه) بدان اشارت ننموده است؟! ( وفعل یقبل التاء) و یصدق بتاء الفاعل لمتكلم او مخاطب او مخاطبه كقمت و بتاء التأنیث الساكنه كقامت بخلاف المتحرك ولات و هذه العالمه یختص بها الماضی (و نون التوكید) شدیده كاضربن او خفیفه كاضربن و هذه العلامه یختص بها الأمر و المضارع فی بعض احواله بأن یكون تلو اما الشرطیه كإما ترینّ او طلبا نحو لتضربن و هل تفعلن او قسما مثبتا مستقبلا نحو و.. لأقومن بخلاف الحال و المنفی نحوتا الله تفتؤ ای لاتفتؤ (وقد) للتحقیق نحو قد یعلم الله، او التقریب نحو قد قامت الصلاه، او التقلیل نحو قد یصدق الكذوب هذه اشهر معانیها و هی للماضی و المضارع و قد علمت نكته تعداد العلامات. نوع دیگر از انواع كلمه فعل است كه نحویان در تعریف آن همچون اسم اتفاق نظر دارند.ابن حاجب در متن «الكافیه» آن را چنین شناسانده است:«الفعل ما دلّ علی معنی فی نفسه مقترن بأخذ الأزمنه الثلاثه» سیوطی در «نقایه» و شرحش (اتمام) هیچ یك از انواع كلمه را تفسیر و توضیح نداده و تنها به ذكر نام و علامتهای مشهور آنها بسنده نموده است،‌او پس از ذكر فعل گوید یكی از علامتهای فعل این است كه حرف «تا» را پذیرا می‌باشد، و توضیح می‌دهد كه منظور از «تا» حرفی است كه دلالت بر فاعل دارد، خواه متكلم مانند قُمتَ یا مخاطب و مخاطبه مانند قمت، و این علامت از ویژگیهای فعل ماضی است و بر افعال دیگر درنیاید،‌و چنانچه ساكن باشد، ‌مانند قامت دلالت بر مؤنث غایب دارد، بدین ترتیب تاء تأنیث متحرك به حركتهای اعرابی مانند «قائمه» و تاء پیوست بالاء نفی مانند «ولات حین مناص» را فرا نگیرد. دو دیگر از علامتهای فعل «نون تأكید» است خواه نون ثقلیه و شدیده باشد ماندن اضربن، یا نون خفیفه ساكن، مثل: اضربن. نون یاد شده در فعل امر خواه حاضر و خواه غایب درآید مانند أكتبن و لیكتبن و بر فعل مضارع در موارد زیر داخل شود:1- فعل مضارع طلبی خواه امر و خواه نهی، و خواه استفهام. مثال امر گذشت، اما مثال نهی: لاتضربن، و مثال استفهام، چون هل تذهبن.2- فعل مضارعی كه در قسم بكار رود به شرط آنكه فعل مضارع مثبت باشد و زمان آینده را برساند، مثل و اللهِ لأقومن. بدین ترتیب اگر فعل مضارع دلالت بر زمان حال نماید،‌ نون تأكید بر آن در نیاید، 3- و همین طور در صورتی كه منفی باشد. نون تأكید را نپذیرد، مانند: تا اللهِ تفتؤ ای لاتفتؤ. 4- فعل مضارعی كه پس از «اما» شرطی درآید، مانند: «إما ترین» آخرین علامتی كه برای فعل در دو متن یاد شده آمده حرف «قد» می‌باشد با معانی زیر:1- تحقیق، مانند: قد یعلم الله.2- تقریب، مانند: قد قمت الصلاه.3- تقلیل، مثل: قد یصدق الكذوب.قد بر فعل ماضی و مضارع هر دو درآید، و بدین ترتیب توجه باید نمود كه علامتها تنها جهت نشانه بكار نرفته بلكه معانی خاصی را نیز می‌رسانند، همانطور كه در «قد» ملاحظه گردید. (و حرف لایقبل شیئا) من علامات الاسم و الفعل، فخلوه من العلامه،‌علامه. و هو مختص بالاسم كحروف الجر؛ و بالفعل كالنواصب و الجوازم؛ و شأنه العمل غالبا؛ و مشترك بینهما كحروف العطف، و لایعمل غالبا.و تقسیمی الكلمه الی الثلاثه معقبا كل واحد بعلاماته اختصارا دلیله الاستقراء.نوع سوم از انواع كلمه «حرف» است و تعریف آن مورد اختلاف است، رضی استرآبادی در شرح كافیه ابن حاجب آورده: حرف كلمه‌ای است كه معنای موجود و ثابت در لفظ غیر می‌نمایاند. سیوطی گوید: علامت حرف آنست كه هیچ یك از علامتهای دو نوع دیگر را پذیرا نیست، و همچنین نپذیرفتن علامت اسم فعل علامت آن است. حروف را به اعتبار گوناگون تقسیم نموده‌اند،‌ و از آن جمله است: 1- حروف مختص به اسم، مانند حروف جر:باء و تاء و كاف و لام و واو و منذو مذخلارب حاشا من علی فی عن عدا حتی الی 2- مختص به فعل، مانند حروف ناصب فعل مضارع: اَن و لن پس كی إذن این چهار حرف معتبر. نصب مستقبل دهند این جمله دایم اقتضا و نیز حروف جازم فعل، مانند: لم و لما و لام امر و لاء نهی و اِن شرط. حروف مختص بطور رایج عامل می‌باشد، جز در موارد معدودی كه تفصیل آن در كتابهای نحوی مفصل آمده است.3- حروف مشترك میان اسم و فعل، مانند حروف عطف همچون: واو، فاء، اَم، اما، بل، لا، لكن و جز اینها، حروف مشترك بطور رایج و معمول عامل نیستند. سیوطی در پایان این بخش آورده تقسیم كلمه به اسم و فعل و حرف و بیان علامتهای آنها بطور مختصر از طریق استقراء بدست آمده و برهانی بر اثبات آنها نرسیده است. ادامه خواندن مقاله تأسيس علم نحو توسط امام علي عليه السلام

نوشته مقاله تأسيس علم نحو توسط امام علي عليه السلام اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله تاکتيکهاي جنگي پيامبر اسلام

$
0
0
 nx دارای 8 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : تاکتیکهای جنگی پیامبر اسلام مقدمه:از زمان آشکار شدن بعثت ،حضرت محمد با جدی تر ین مشكلات در جهت ترویج و تبلیغ دین اسلام مواجه شد در آن زمان طرفداران دین محمد و یا همان سپاه اسلام نسبت به سپاه دشمنان بسیار اندک بودند .با آمدن اسلام موقعیت اجتماعی و حکومتی بسیاری از مشرکین و همچنین حاکمان وقت با مشكل مواجه شد و آنها در صدد برآمدند تا با عناوین مختلف با محمد وارد جنگ شوند .اما چگونه محمد با سپاه اندک می توانست در برابر سپاه دشمنان که از هر نظر بر سپاه اسلام برتری داشت غلبه کند؟البته سپاه اسلام در بعضی از جنگها با اتکا به سلاح ایمان و انگیزه شهادت پیروز می شدند ولی این کافی نبود ،پیامبر اکرم با استفاده از تاکتیکهای جدید نظامی و با فرماندهی بسیار دقیق این برتری عددی و تجهیزاتی دشمن را خنثی می‌کردند. ما سعی می کنیم در این مقاله بعضی از مهمترین اصول و تاکتیکهای نظامی پیامبر را که باعث پیروزی سپاه اسلام شد را بیان کنیم. روش غافلگیریپیامبر از هیچ جنگی غافلگیر نشد و تقریبا در اکثر جنگها از روش غافلگیری نهایت بهره را برد و برای اینکه طرح غافلگیری را که مفیدترین و کم ضررترین طرحها با کمترین کشته و مخارج است به نحو احسن به مرحله اجرا درآورد و همواره چند مورد زیر را مقدمتا انجام می داد.الف-خودداری از افشای حملهشاید جاسوسان دشمن و ستون پنجم در هیچ دستگاهی به ا ندازه دستگاه خلافت رسول اکرم بی بهره و محروم نبوده اند . حتی نزدیکترین و همراز و محبوبترین یاران پیامبر مطلع نبود که چه وقت و به کجا پیامبر حمله خواهد نمود. طبری می گوید: چون پیامبر به غزا میرفت آشکار نمی گفت و جایی جز آنچه را که منظور داشت یاد میکرد .در حمله به خیبر پیامبر طلیعه سپاه را به طرف غطفان میفرستد. برای همه مسلم شده بود که پیامبر آهنگ غطفان دارد حتی برای مدتی بین غطفان و خیبر اردو می زند تا هرگونه ظن و گمان را در دشمن از بین ببرد و هرگونه تردید را بشوید اما بعد با سرعت به خیبر حمله میکند و آنجا را محاصره می کند . در غزوه بنی لحیان پیامبر بطرف شام حرکت میکند تا قریش و بنی لحیان از قصد او آگاه نشوند و بعد در بین راه به سرعت تغییر مسیر میدهد و حمله میکند حمله غافلگیرانه که از اهم تاکتیکهای پیامبر بود با مقدمات و حسابهای دقیق که لازمه این نوع حمله است صورت میگیرد لذا پیامبر کمبود و نیروی خود را در قبال کثرت نیروی دشمن باین نحو جبران می‌نماید.در حمله به یهودیان بنی قریظه ،حمله بطوری سریع و غافلگیرانه است که دشمن حتی فرصت استفاده از امکانات و وسائل نظامیش را نمی کند و با وجودیکه دارای 700 مرد جنگی و وسائل کافی و مجهز است امکان استفاده از آن را پیدا نمیکند. در فتح مکه هنگامیکه سپاه اسلام از شهر خارج میشود و حرکت مینماید هیچکس نمیدانست پیامبر قصد کجا دارد.پیامبر برای اینکه دشمن را کاملا غافلگیر کند از یک شب قبل از حمله ،از خروج کلیه ساکنین مدینه به بیرون از شهر جلوگیری میکند و نمی گذارد احدی از شهر خارج گردد.درس برزگ فتح مکه اینستکه سپاهی به آن بزرگی که فقط ده هزار سوار دارد در آن روزگار تا دم گوش مردم مکه پیش میرود بدون اینکه احدی از مردم مکه با خبر شده باشند و غافلگیری آنچنان شد که قریش مجال هر کاری را از دست داد. در شب محاصره دستور میدهد هزاران آتش کاذب بیفروزند که نشانگر یک سپاه کثیرالعده باشد.پیامبر در کلیه جنگها اصل”الحرب خدعه” را مدح نظر دارد و در فتح مکه نیز اینچنین میکند.با روابط سری که با عمویش عباس برقرار کرده از او میخواهد تا ابوسفیان را بالای دیوار شهر بیاورد و آن آتش انبوه را به او نشان دهد.از ثمرات دیگر حمله غافلگیرانه تحمیل زمان به دشمن است که این نیز در سرنوشت جنگ رل تعیین کننده داشت و پیامبر در اغلب جنگها زمانی را به دشمن تحمیل میکرد که دشمن از آن اکراه داشت. ب-سرعت در حمله:سرعت در کار ، در حرکت ، در بسیج ، در تصمیم گیری ، اغتنام از فرصت ها ، اخذ تصمیمات قاطع بدون منتظر گذاشتن و سرگردان کردن سپاه از صفات بارز پیامبر بود . در واقعه بنی قریظه هنوز یهودیان از شکسته شدن محاصره مدینه بوسیله کفار قریش و بازگشت آنها مطلع نشده که پیامبر سریع آنها را محاصره می کند و به آنها مجال نمیدهد تا از هم قسمان و متحدین خود کمک بطلبند و آنان را ناگزیر میکند در قلعه هاشان حصاری شوند مسلما اگر یهود زمان پیدا میکرد و در اثر اندکی وقفه پی میبرد کفار مدینه را رها کرده اندیا خود به مسلمانان حمله میکردند یا چاره ای میجستند و امکان شکست انها یا مشکل یا غیر ممکن میشد. ج) شناسایی کامل دشمن پیامبر قبل از هر حمله اطلاعات دقیق و کامل را از دشمن کسب میکرد و ازتمام امکانات و قدرت دشمن و اهداف و منویات آنان آگاه میشد لذا برای این کار اولاً جاسوسانی بودند که همواره تازه ترین خبر دشمن را در همه زمینه ها به پیامبر می رساندند . ثانیاً ” قبل از جنگ ” خبر یاب ها در جلوی سپاه به صورت دو یا سه نفری پیش رفته و وضعیت دشمن را لحظه به لحظه به مرکز فرماندهی گزارش میدادند.شناخت سپاه اسلام از دشمن به قدری دقیق بود که فی المثل در فتح خیبر میدانستند انبار آذوقه دشمن در کدام قلعه و در چه قسمتی از آن قلعه قرار دارد.هنگامیکه پیامبر حمله میکند از میزان قوای دشمن که میتواند فراهم کند “ضعفهای دشمن” میزان تسلیحات “انضباط” اسلوبی که میخواهد با آن بجنگد “مواضع” آنها کاملاً ” آگاه بود در مقابل دشمن هیچگونه اطلاعی از سپاه اسلام ندارد بدلیل اینکه کاملاً” غافلگیر میشد و در حالیکه دشمن در خانه اش بود.نه اینکه دشمن(بالاخص قریش) نمیخواست از قوای اسلام و کیفیات ان بی خبر باشد بلکه نمی توانست باخبر باشد.هنگامیکه ابوسفیان به مدینه امده بود تا صلح حدیبیه را که زیر پا نهاده بودند پوزش بخواهد و آنرا تجدید کند یکی دیگر از برنامه هایش گرفتن اطلاعات از مسلمین بود اما موفق نشد حتی از دخترش که در خانه پیامبر بود کوچکترین اطلاعی کسب کند .به قبیله بنی خزاعه که از متحدان مسلمین بودند میرود از آنها نیز کوچک ترین اطلاعاتی بدست نمی آورد. در جنگ احد پیامبر خبرهای دسته اول را از دشمن تند وتند کسب میکند و این خبر ها بوسیله عمویش عباس مخابره میشود که در میان قریش است و به ظاهر کافر ، مهم اینجاست که پیامبر علی رغم اعتماد به عمویش به اخبار او صرفاً اکتفا نمی کند زیرا نمی خواهد اطلاعاتش یك جنبه ای و فقط از یك دیدگاه باشد ، جاسوسان فراوان دیگر دارد که آنها نیز اخبار عباس را اعتبار می بخشند و موثق تر میسازند .ح) فرماندهیپیامبر صرفاً از پیامبر بودنش بهترین فرمانده هم بود و تبعیت و اطلاعات مسلمانان از او هم بواسطه پیامبر بودن و هم به واسطه بهترین فرمانده بودن او بود. اطاعت از پیامبر موجب نظم و دیسیپلین بسیار عالی در ارتش اسلامی شده بود و همین انظباط در پیروزیها نقش آشکار داشت. فرماندهی بی نظیر پیامبر موجب اطاعت اوامر ،آنهم نه اطاعتی کور کورانه و از روی اجبار و ترس بلکه با طیب خاطر و رضایت کامل بود و اطاعت همراه با رضایت و اطاعتی از دل و جان که روحیه و حالت رزمی را در مسلمانان بسیار بالا می برد.پیامبر در فرماندهی انقلابی بپا کرد نه تنها پیشاپیش سپاه بود بلکه موجب نجات سپاه هم میشد . بقول حضرت امیر هنگامی که گره جنگ سخت میشد همه به پیامبر پناه میبردیم ، پیامبر از همه شجاعانه تر میجنگید . در جنگ حنین که همه فرار کردند پایداری پیامبر به تنهایی بود که لشکر را دوباره برگرداند و انسجام دهد . پیامبر در 10 سال 72 جنگ را ترتیب می دهد که 28 جنگ آن به فرماندهی خود اوست ( بطور متوسط 9 جنگ در هر سال ) بدون اینکه سربازان خسته شوند و اظهار دلتنگی نمایند و یا اعتمادشان اندکی به فلسفه جهاد کاهش یابد و این از رموز فرماندهی عالی پیامبر بود. . از رموز دیگر فرماندهی پیامبر شناخت درست افراد خود بود و آگاهی و آشنایی صحیح شخصیت و روحیه و احساسهای سربازان و نیز به کار گماردن هر کس در جای خودش و استفاده از هر شخصیت برای منصب و مآموریت مشخص . مثلآ برای صلح حدیبیه که برای مسلمانان منافع فراوان در برداشت عثمان را به مکه میفرستد .حسابگری پیامبر در این انتخاب آنچنان بود که مکیان عثمان را با استقبال وارد مکه می کنند .تفرقه در فرماندهی ، در جنگهای دیگر نیز از موجبات شکست کفار شد در حالیکه در جبهه مسلمین وحدت فرماندهی است . از مشخصات بارز دیگر فرماندهی پیامبر اینکه همچنانکه در جنگ از همه بیشتر و شجاعانه تر میجنگید در صلح نیز از همه بیشتر کار میکرد .مثلاً در مقدمات جنگ خندق که با اصل مشورت تصمیم گرفته شد خندق بکنند ،خود پیامبر مانند دیگر سربازان مسئول کندن یک قسمت باندازه دیگران است ،سنگ هایی که روی سینه میکشد از همه بیشتر و سنگین تر است.در شبهای سخت و سرد جنگ خندق که گرسنگی و سرما و وحشت بیداد میکند،پیامبر شب تمام نگهبانان را سرکشی می کند و دقیق کنترل می نماید. بدیهی است که این نظارت و همکاری و همگامی تا چه حد در روحیه سربازان موثر است.میزان تلاش و کار پیامبر بحدی بود که مسلمانان به التماس از او میخواستند کمتر کار کند و این باز تحولی است در امر رهبری و انقلابی در فرماندهی.ج) ایمان و اید ئو لوژیمعیارهایی که تا کنون در پیشبرد اهداف پیامبر اسلام در جنگها بر شمردیم هر یک پایگاه محکمی در موفقیت مسلمین در کلیه جنگها داشت اما نقش ایمان شاید از هر یک از معیارها در سرنوشت جنگ تاثیرمیگذاشت .دمیدن روح ایمان بوسیله پیامبر در مسلمانان از علل مهم تشخیص آنها در پیکار بود ، تقویت ایمان با اسلوب خاص از شگردهای پبامبر بود و از عوامل عمده پیروزیها . خ) جهاد نه جنگاز روشهای دیگر پیامبر در جنگ یکی این بود که جنگ مقدس را در حدود شرعی و الهی آن در هر حالت و وضعیت حفظ میکرد و هرگز خط جهاد را با خط جنگ ممزوج نمیکرد . در همه جنگها می کوشید هدف فراموش نشود. عقیده و ایمان به آن از عوامل پیروزی مسلمانان بود و عقیده از هر چیز و هر کس فراتر و والاتر بود . مسلنانان برای عقیده می جنگیدند در جنگ بدر ابوبکر در صف مسلمانان است و با پسرش در صف کفار می جنگد .چ) تسلیحاتپیامبر از سلاح بعنوان یک نیروی مادی نهایت بهره را می گرفت بدون اینکه آنرا عامل اساسی و کلید پیروزی بداند او سلاح را بعد از سلاح ایمان اهمیت فراوان قائل بود و بدان تشبث می جست .قبل از جنگ حنین پیامبر می شنود که در شهری بنام ” جرش ” سلاحی ساخته اند که مسلمانان ندارند. پیامبر “عروه” بن مسعود ” و” غیلان بن سلمه ” را بورس می دهد و به شهر جرس می فرستد و به این دو نفر می گوید می روید به شهر جرش و “فن ساختن” این سلاح را می آموزید و میائید تا ما خود بسازیم مانندش را و چنین استدلال می کند تا اگر دشمن به ما حمله کرد به لحاظ فقدان این سلاح ضربه نخوریم . ادامه خواندن مقاله تاکتيکهاي جنگي پيامبر اسلام

نوشته مقاله تاکتيکهاي جنگي پيامبر اسلام اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

مقاله تشويق به تشكيل خانواده

$
0
0
 nx دارای 10 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : تشویق به تشكیل خانواده پیامبر ص هماره به تشكیل خانواده تشویق می كرد و مردمان را از بی همسری بیم می داد و می فرمود : بیشتر دوزخیان بی همسرانند . دو ركعت نماز كسی كه همسر دارد ، بهتر از هشتاد و دو ركعت نماز انسان بی همسر است2 . همواره دیگران را به ازدواج آگاهانه تشویق می كرد تا هر كدام از همسران به آرامش دست یابند ؛ آرامشی كه در پرتو ثروت و شهرت به دست نمی آید . می فرمود : بیچاره است ، بیچاره است ، بیچاره ، مردی كه همسر ندارد . گفتند : گر چه ثروتمند باشد ؟ – گرچه ثروتمند باشد . بیچاره است ، بیچاره است ، بیچاره ، زن بی شوهر . – گرچه ثروتمند باشد ؟– گرچه ثروتمند باشد3 . وقتی مرد به همسرش و همسرش بدو می نگرد ، پروردگار مهربانه به آنان می نگرد . اهمیت همسر شایسته آدمی ، پس از ایمان به خداوند ، به چیزی برتر از همسری همدل دست نمی یابد1 . در سخنی دیگر ، از بانوی شایسته ، نه به عنوان گنج ، بلكه « بهترین گنجینه » نام برده است : آیا شما را از بهترین گنجینه آگاه كنم ؟ زنی شایسته . اهمیت روابط عاشقانه مردی نیست كه دست همسرش را عاشقانه بگیرد ، جز آن كه آفریدگار برای او پنج پاداش می نویسد . پس اگر او را در آ‎غوش كشد ، ده پاداش می برد . اگر همسرش را ببوسد ، بیست پاداش دارد . اگر با او درآمیزد ، [ پاداش این كار ] از دنیا و آنچه در آن است بهتر است . پس زمانی كه مرد برمی خیزد ، تا غسل كند ، آب از هیچ قسمتی از بدنش عبور نمی كند ، جز آن كه گناهش را می زداید و درجه ای بر او می افزاید . خداوند برای این غسل پاداشی بهتر از دنیا و آنچه در آن است بدو می بخشد . و همانا خداوند والا در برابر فرشتگان افتخار می كند و می گوید : به بنده ام بنگرید . در شبی سرد برخاسته است تا از جنابت غسل كند . بر این باور است كه من پروردگار او هستم . گواه باشید كه من او را بخشیدم . رشد دادن یكدیگر خداوند بیامرزد مردی را كه [ نیمه ] شب برمی خیزد و نماز [ شب ] می خواند و همسرش را بیدار می كند و اگر زنش برنمی خیزد ، مرد به صورتش [ مهربانانه ] آب می پاشد ؛ پروردگار بیامرزد زنی را كه شب برمی خیزد و نماز [ شب ] می خواند و شوهرش را بیدار می كند . و اگر شوهرش برنمی خیزد ، به صورتش [ مهربانانه ] آب می پاشد . موریانه های فتنه درباره كسانی كه به سان موریانه در كانون گرم خانواده ها رخنه می كنند و بنیان های آن را با سخنان فتنه گرانه خویش سست می سازند ، می فرمود : خشم و نفرین آفریدگار در این جهان و آن جهان بر كسی باد كه میان مرد و زنی جدایی افكند ؛ و بر خداوند است او را با هزار سنگ دوزخی بكوبد ؛ و كسی كه برای بر هم زدن میانه آن دو گام بردارد ، اما كارش به جدایی آنان نینجامد ، مورد خشم خداوند والا و نفرین او در دنیا و آخرت است ؛ و پروردگار بدو [ بامهربانی ] نمی نگرد . پروانه های آشتی كسی كه برای آشتی دادن زن و شوهری گام بردارد ، پروردگار بدو پاداش هزار شهیدی می دهد كه به راستی در راه خدا كشته شدند ، و برای هر گام كه برمی دارد و هر واژه ای كه در این زمینه می گوید ، عبادت یك سال را به او عطا می كند ؛ سالی كه روزهایش را روزه بوده و شب هایش را شب زنده داری كرده است . احترام و مهرورزی به مردان سفارش می كرد : كسی كه همسری گرفته است ، باید او را گرامی بدارد1 . به مردان هشدار می داد : خداوند همه گناهان را [ با شرایطی ] می بخشد ، جز كسی را كه ; مهریه را انكار كند2 [ و در روایتی دیگر : پرداخت آن را به تأخیر افكند ] . دوست داشتن زنان [ = همسران ] و آگاه كردن آن ها از این محبت را مستحب اعلام كرد3 . می فرمود : این كه مرد به زنش بگوید : « تو را دوست دارم » ، هرگز از دل زن بیرون نمی رود4 . هر چه بر ایمان بنده ای افزوده شود ، بر محبت او به زنان [ = همسرش ] افزوده می شود5 . به مردانی كه گمان می بردند عشق به همسر – هر چند مانع از انجام وظایف دینی نشود – چندان كار پسندیده ای نیست ، می فرمود : به خاندان ما هفت چیز داده اند كه نه به پیشینیان ما داده اند و نه به كسانی كه پس از ما می آیند خواهند داد : ; [ یكی از آنها ] عشق به زنان [ = همسران ] است6 . جبرئیل آن قدر سفارش زنان را كرد كه گمان كردم طلاق دادن آنان حرام است7 . پیامبر محبت به زنان و چشم پوشی از اشتباهات آنها را مستحب برشمرد8 . در سفارشی طولانی فرمود : برادرم جبرئیل ; هماره سفارش زنان را به من می كرد تا آن جا كه گمان بردم روا نیست مرد [ با اعتراض ] به همسرش بگوید : اه !9 از خداوند والا درباره زنان پروا پیشه كنید . آنان [ به سان ] اسیران نزد شمایند . آنان را به عنوان امانت های خداوندی [ به همسری ] گرفته اید ; بر شما حقی واجب دارند ؛ زیرا تنشان بر شما حلال شمرده شده و از آن بهره می گیرید . فرزندانتان را در درون خویش حمل می كنند تا [ زمانی كه ] با زایمان [ از این رنج طاقت فرسا ] رها شوند ؛ پس با آنان مهر بورزید و دلشان را به دست بیاورید ؛ تا در كنار شما بایستند . زنان را ناپسندیده نشمارید و بر آنان خشم مگیرید . از آنچه [ از مهریه و جز آن ] به آن ها داده اید ، جز با رضایت خاطر و اجازه آنان ، چیزی باز پس نگیرید ;10 . بهترین شما كسی است كه ; برای همسرش بهترین [ شوهر ] است . مردی كه بر بداخلاقی همسرش تاب بیاورد ، پروردگار پاداشی را كه به خاطر تحمل ناگواری ها به حضرت « ایوب ع » داده است ، به او خواهد داد11 . هر مردی كه با زبانش زنش را بیازارد ، پروردگار نه انفاقش در راه خدا را می پذیرد ، نه نماز مستحبی اش را و نه نیكی اش را ، تا زنش را خرسند كند ؛ و اگر آن مرد روزها روزه گیرد و شب ها [ برای نماز مستحبی ] به پا خیزد ، برده ها آزاد كند ; [ باز هم ] نخستین كسی خواهد بود كه وارد دوزخ می شود . بهترین شما ، كسانی هستند كه برای زنان خود بهترین [ شوهر] باشند . و من از همه شما برای خانواده ام بهترم . خوش خلقی روزی ام سلمه از او پرسید : پدر و مادرم فدایت ! زنی دو شوهر داشت . آنان هر دو مردند و به بهشت رفتند . این زن با كدامین آن ها زندگی خواهد كرد ؟ – ای ام سلمه ! زن ، مردی را كه خوش اخلاق تر و با خانواده بهتر است برمی گزیند . عدالت ورزی عایشه می گوید : شیوه رسول گرامی چنان بود كه هر گاه می خواست به سفر رود ، میان همسرانش قرعه می زد و نام هر كسی كه در می آمد ، او را با خویش به سفر می برد1 . مردی كه دو همسر داشته باشد و میانشان به عدالت رفتار نكند ، روز رستاخیز در حالی می آید كه دستانش را بسته اند و نیمی از پیكرش كج [ و فلج ] است ؛ تا او را در دوزخ افكنند. رعایت عفاف حضرت ، برای پاسداری از كانون گرم خانواده ، سخن گفتن مردان با زنان و دوشیزگان بیگانه را ، بدون آن كه ضرورتی در كار باشد ، ناپسند می شمرد . مردی كه با زنی نامحرم شوخی كند ، پروردگار [ در رستاخیز ] به خاطر هر واژه هزار سال زندانی اش می كند !1بدانید كه هیچ مردی با زن نامحرم خلوت نمی كند ، جز آن كه سومین نفر آن جمع شیطان است . به مردان توصیه می كرد : پاكدامن باشید تا زنان شما پاكدامن باشند . تأمین اقتصادی ملعون است معلون ، كسی است كه افراد تحت سرپرستی خود را رها سازد . بزرگترین گناه در نظر خداوند آن است كه مردی افراد تحت سرپرستی خود را سرگردان گذارد1 . می فرمود : در بهشت مقامی است كه جز سه تن بدان نرسند : .. [ و یكی از آنها ] كسی است كه نانخورهایی دارد و صبور است . امام علی ع پرسید : صبوری این صاحب خانوار یعنی چه ؟ – این كه بر افراد تحت سرپرستی اش به خاطر خرج هایی كه می كنند منت نمی گذارد2 . می فرمود از ما نیست كسی كه خداوند به او وسعت اقتصادی داده ، اما او بر خانواده اش سخت می گیرد . درهمی كه برای خانواده ات خرج می كنی ، برایم محبوب تر است از دیناری كه در راه خدا خرج بكنی . كار در خانه به مردان می فرمود : خدمتتان به همسرانتان ، صدقه به شمار می آید1 [ و پاداش دارد ] . ای علی ! ; از من بشنو ؛ و من جز آنچه خدایم فرمان داده است نمی گویم : هر مردی كه همسرش را در [ كار ] خانه كمك كند ، به تعداد موهای اندامش یكسال عبادت برایش محسوب می كنند ؛ سالی كه روزهایش روزه بوده و شب هایش را به پا خاسته باشد ; . ای علی ! كسی كه در خدمت خانواده اش در منزل باشد و خودخواهی نورزد ، آفریدگار نامش را در دیوان شهیدان می نگارد ; و برای هر قدمش ، یك حج و یك عمره پاداش می دهد ; . ای علی ! ساعتی را در خدمت همسر بودن ، برتر است از هزار سال پرستش ، و هزار حج و هزار عمره ، و آزاد كردن هزار برده , و شركت در هزار جهاد ، و عیادت هزار بیمار ، و حضور در هزار نماز جمعه ، و شركت در هزار تشییع جنازه ، و سیر كردن هزار گرسنه ، ; ، و آزاد كردن هزار اسیر ، ; . و چنین كسی چشم از جهان فرو نخواهد بست ، جز آن كه جایگاهش را در بهشت خواهد دید ; . ای علی ! خدمت به همسر ، كفاره گناهان بزرگ است و خشم پروردگار را فرو می نشاند . اجر شهید انس می گوید : زنان مرا نزد رسول ص گرامی فرستادند تا بگویم : ای فرستاده خدا ! مردان به بركت جهاد گوی سبقت را ربودند ؛ آیا كاری هست كه ما با آنجام آن پاداش كار جنگاوران راه خدا را دریابیم ؟ ایشان فرمودند : خانه داری شما ، [ همان ] یافتن پاداش جنگاوران راه خداست1 . هر زنی كه [ برای انجام كار خانه ] برخیزد و برای همسرش نان بپزد و گرمای آتش آزارش دهد ، آفریدگار آتش را بر او حرام كند . ادامه خواندن مقاله تشويق به تشكيل خانواده

نوشته مقاله تشويق به تشكيل خانواده اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.

Viewing all 46175 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>