Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

تحقيق در مورد خاتميت پيامبر اسلام

$
0
0
 nx دارای 38 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : خاتمیت پیامبر اسلام در آغاز کار، برای من همانند هر کس دیگری که بیش و کم آگاهی دارد یک جهت و وایمان کلی مطرح بود وآن، جهت وایمان به اسلام وتشیع بود; ولی،هر قدر زمان می گذرد وهرقدر ،مسائل روشن تر می شود ،هر عکس العملها ، تهمتها ، بدگوئیها ، توطئه ها ، دشنامها و شایعه ها زیادتر می شود ودشمنی ها شدیدتر و دستها روتر و نقاط تحریک معلوم تر وترس آنها بیشتر می شود ، این جهت و ایمان کلی که اسلام و تشیع علوی است ، برایم دقیقتر ، عمیقتر ، حساس تر ، عینی تر وعلمی تر از پیش مطرح می شود وبیش از پیش ، ن سبت به علی ، نسبت به راه علی و خانه کوچک فاطمه که از همه تاریخ بزرگتر است ، آگاهی ، اخلاص ، ارادت ، ایمان و تعصب پیدا می کنم ; تا آنجا که دربرابرم درتازه ای به این خانه بی کران ، گشوده می شود ، تا اینکه ; آخرین برداشت و اندوخته ام این است که ” معلوم است که آنها از تشیع علوی بیشتر از هر چیز دیگری می ترسند ” از این همه قرائن پیدا است که تشیع صفوی وولایت ابوسفیانی ریشه همه پریشانی های ودشمن اصلی شیعه و ولایت علوی است . و بالاخره پس از بررسی همه مکتبها ، ایدئولوژیها ، جامعه ها ، انقلابها ، نهضت ها ، اسلام شناسی ، بررسی تاریخ ، تحقیق عوامل انحطاط فرهنگی و انحراف فکری و اجتماعی و شناخت عمیق تر خاندان وامامت و ولایت وانتظار و عدل و وراثت آدم در طول تاریخ بشری و پس از تجربه ها ودر گیری ها وروشن شدن تاریکی ها وپنهانی ها ، به این اصل نهایی رسیده ام که : اساسا ” شیعه یک حزب تمام ” است . حزبی که با تمام خصوصیات و ابعادی که در قرآن میگوید و با همه ویژگیها و مشخصاتی که در تلقی روشنفکر امروز ، سنگر نجات انسان امروز است .در آگاهی بخشیدن به توده های جامعه متحجر ، در رهبری مبارزه طبقاتی آنها ، در رفع مشکلات و موانع راه چنین مبارزه ای ودر تحقق آرمانهای طبقات محروم . شیعه می تواند پاسخگوی چنین نیاز مبرمی باشد . و می تواند برای این نسل روشنفکر مسئول ، حزب ایده آل و کاملی است . هر چه زمان می گذرد ، هر چه مشکلات و سختیها شدیدتر و بیشتر و تیزتر می شوند و انسان، هر قدر در این راه فراتر گام می نهد ; شدیدا و موانع و پیچ خم راه ، راه را روشنتر و آشکار تر می سازد و اگر گروهی در راه حقیقت ، صادق و کوشا گام بردارند ، در گیر و دار و رنج و کار برای حقیقت ، حقیقت برایشان آشکار تر می شود و راه را روشنتر می یابند ، تحقق عینی یا مصداق این آیه عجیب است که : ” والذین جاهدوا فینا ، لنهدینهم سبلنا “این منطق قرآن است که بر خلاف منطق صوری ارسطوئی است ، زیرا منطقی است ماوراء منطق . در منطق عقل نظری ، اول خدا باید راههای خود را به انسان نشان دهد و آنگاه ، آن افرادی که راههای او را شناخته اند ، به راه افتند و جهاد کنند . در حالیکه خداوند در منطق خود ، اول به راه افتادن – عمل و جهاد – را می گوید وآنگاه به راهروان – عاملین و مجاهدین – وعده هدایت می دهد ; هر فردی ، گروهی ، حزبی ، ویا ملتی که در راه وجهت خدا از هر چیز خود بگذرد، بی هیچگونه محاسبه های شخصی و مصلحت بازیهای اجتماعی ، با اخلاص و ایمان ، ” ایثار ” ، کند وپیش برود هر چند که بیفتد و برخیزد ، و هر چند در آغاز، آمادگی و ارزش رفتن بر این راه نداشته باشد چنانچه جهاد کنند . چه این جهاد با شمشیر یا با قلم یا با جان باشد و چه با انفاق مال و مقام و آبرو ; ، در هر حال خداوند در بطن عمل و حوادث و دشواریها ، همواره راههای روشنتر را در پیش چشمش نماید و گوئی او را در صراط مستقیمی قرار می دهد . در مشکلات به قدرت ” صبر” و اعجاز” توفیق”جان می گیرد و آرامش و یقین، به نیروی خدائی تفویض ، می گذرد و پیشتر می تازد. دیگران نصیحتمان می کنند که اول باید فکر کنی ، مطالعه و تحصیل و علم کنی و بعد از آنکه عارف حکیم فقیه جامع معقول و منقول و بصیر به حق و باطل و خبیر از اسرار الهی و علیم به حقایق دینی و عالم کامل به عقاید و احکام شرعی ، شدی ، ( که محال است که بشوی ) وارد مرحله دوم می شوی ، وارد مرحله ، عمل ، اصلاح ، اما عمل فردی ، اصلاح خود ، انحصارا از طریق عبادت و ریاضت و دعا و توبه و استغفار و استرحام و روزه های استحبابی و عمل به مستحبات و ترک مطلق مکروهات و بالاتخره ، توسل و شفاعت و ندبه و استغاثه و نذر و نیاز و گریه ، یعنی ریشه کن کردن کامل همه امیال ، لذات و ضعف ها ، آلودگیها در خود، به مقام قدس و ثقوی و درجه کمال را درک کنی و مرتبه اخلاص را نائل شوی وبه تمام معنی مومن صالح متقی عابد زاهد مخلص کامل که شدی ، آنوقت می توانی مرحله سوم را شروع کنی و به اصلاح دیگران بپردازی و مسئو لیت دین و دنیای مردم را هم به گردن بگیری . این است طرز تفکر و متد راهنمائی بعضی از قدما در مذهب . و اما در ایدئولوژی هم چنین است . ” اول ” باید خود را از نظر ایدئولوژی بسازی . جهان بینی ات را انتخاب کنی ، تکلیف خود را با مذهب یکسره کنی ، متد تحلیل منطقی پدیده های طبیعی و اجتماعی را برگزینی ، آگاهی کامل و همه جانبه ای از مسائل اجتماعی ، طبقاتی ، سیاسی ، جهانی و ملی پیدا کنی ، پایگاه فکری و موضع اجتماعی و سلاح ایدئولوژیک و منطق دیالکتیک و بالاخره ، جهان بینی ماتیالیستی و بینش ضد مذهبی و سنگر حزبی و تکیه گاه جهانی ات را معین کنی و بعد از آنکه به صورت یک عدد روشنفکر استاندارد شده بر اساس ضوابط معمول در سراسردنیا ، در آمدی ، آن وقت حق داری ، به عنوان یک روشنفکر انقلابی طراز نوین ، برای تحقق مالکیت اجتماعی بر منابع اقتصادیش و نفی تضاد طبقاتی واستثمار انسان از انسان ومالکیت فردی بر ابزار و منابع تولید جامعه تلاش کنی و متعهد شوی . می بینید که هر دو می گویند : اول ، فکر بعد عمل . اسلام می گوید وقتی به سن بلوغ رسیدی پس به سن تکلیف رسیده ای یعنی انسان مکلفی و مسئولیتهایی را برایت تعیین می کند : انتخاب دین و پذیرش آگاهانه آن ، نه دیگر به تقلید پدر و مادر و بزرگترهایت ، که به تعقل خودت ، فهم خودت ، درک پایه های اعتقادی مذهب از راه خود ، آگاهی واستدلال وانتخاب ، و عمل به شاخه های عملی مذهب ، احکام ، واجبات ، نماز ، روزه ، جهاد ، زکات ، حج ، امر به معروف و نهی از منکر . و این مسئولیت های حتمی عملی مرحله به مرحله نیست . همه با هم ، در یک حال و هم فرضیه ، مسئولیت ناگزیر هر مسلمانی ، از نخستین روز تکلیف ، از نخستین روز بلوغ هر دختر و هر پسر ! عجبا ! اختلاف دو اسلام را ببین ! او ، امر به معروف و نهی از منکر به مسئولیت اجتماعی – را به پس از طی دو مرحله علم و تقوی در فرد موکول می کند ، دو مرحله ای که برای رسیدن به نهایت هر کدام ، عمر نوح هم کافی نیست .و این ، مسئولیت اجتماعی امر و نهی را ، بر دوش های ظریف یک دختر بچه ، یک پسر بچه می نهد ، درست از همان لحظه که او را به نماز و روزه دعوت می کند ! نماز و روزه ، همزمان با مسئولیت امرو نهی در برابر معروف و منکر اجتماع و نیز جهاد ! یعنی که مسئولیت های یک انسان مسلمان ( واجبات ) در این اسلام ، در طول هم قرار نگرفته اند ،در عرض هم اند و با هم ، بر خلاف مو عظه های دینی و اخلاقی این ” اندیوید و آلسیت های مذهبی ” که تحت تاثیر اخلاق صوفیانه شرقی و زهد گرائی مسیحی قرار دارند و یا رندانه احکام را کلا سه می کنند تا آخرین حکم را به امر و نهی بدهند و آنرا با شرط و شروط عجیب و غریبی که عملا محال است مشروط کنند و تعلیق به محال ! و این هم ، برای فرار از فکر پر دردسر و مشکل امر و نهی اجتماعی است و توجیه حقیقت جوئی ذهنی و خود گرائی فردی و گریز از مسئولیت است و کشیدن پرده سپید و یا سبزعلم و تقوای دینی ، بر روی لش بودن انسانی ! و چه ماهرانه و چه خوب ! در همان لحظه که امر و نهی آغاز می شود ، و به اصلاح جامعه پرداخته شده است . که در اسلام ، فرد، در متن مردم سازی ، به خود سازی می پردازد . در حالی که با تفکر و تجربه و در گیری و صبر و مقابله با مشکلات و را هیابی ها و رو یاروئی با تازه ها و پیش بینی نشده ها و واقعه ها و واقعیت ها و حقایق دینی ; می کوشد تا به زیبائیها ( معروف ) دعوت کند و برای نابودی زشتیها در جامعه ، مبارزه کند و محیط را بسازد . خودش ساخته می شود ، قدرت روح می گیرد ، و به رشد ارزشهای اخلاقی ، تزکیه نفس ، تقویت نیروی تقوی ، بیداری وجدان خفته انسانس ، صفای روح و قوت ایمان می رسدو استعداد نهفته بشری در فطرتش می شکفد . و بدین گونه است که در مسلمانی کردن ، هر روز ، مسلمان تر می شود !! و امروز نیز ، مردان بزرگی که آگاهی بر واقعیات انسانی و اجتماعی را – نه در کتابخانه ها و دانشکده ها وکنفرانس های علمی و مصاحبه های نظری – بلکه از “عمل اجتماعی ” و ” مبارزه و درگیری و مسئولیت ” کسب کرده اند بر خلاف ” منطقیون نظری ” که معتقدند : ” بدیهی است که اول باید فکر کرد ، بعد عمل ، به این واقعیت عینی پی برده اند که فکر و عمل دو مرحله پشت سر هم ، و مقدم و مؤخر نیست و میان این دو ” رابطه علیت ” یکجانبه ، برقرار نیست ، بلکه میان این دو ، رابطه علیت متقابل و دو جانبه ای وجود دارد که بطور مداوم ، در تأثیر وتأثر از یکدیگرند به طوریکه یکی از برجسته ترین متفکران اجتماعی قرن ما بیان کرده است : ” میان عقیده و عمل ، یک رابطه دیالکتیکی وجود دارد . ” یعنی فکر و عمل ، سازنده و زاینده یکدیگرند . هر کدام ، در دیگری و به دست دیگری ، ساخته و پرورده می شود و شکل می گیرد و ” رابطه دیالکتیکی ” میان فکر و عمل ، یعنی این ! که علی بزرگ ، این رابطه را ، در تعبیری دقیق وزیبا خبر داده است که : ” فبالایمان یستدل علی الصالحات ، و بالصالحات یستدل علی الایمان ” ( از کلام 155 نهج البلاغه )ما مردمی هستیم که خطا می کنیم ، اما امیدواریم که در این تلاشی که آغاز کرده ایم وتنها در راه ” او ” است ، او خود درست ترین و نزدیک ترین راههای خویش را به ما خواهد نمود . ” و الذین جاهدوا فینا ، لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین ” ( عنکبوت – 69 ) کسانی که در کار ما به مجاهدت آغاز کردند ، ما راههای خویش را برای رستگاری و رهائی شان ، پیش پایشان خواهیم نهاد ، ” ; و بی تردید خداوند با کسانی است که خوب کار می کنند و کار خوب می کنند . “ یکی از این ” راه ها ” ، فهم تشیع علوی ، به عنوان یک ” حزب تمام ” ! ” امت ” ، عبارت از جامعه ای است که ، در بطن آن ، ” تعهد ” ، ” تحرک ” و ” تکامل ” نهفته است.کلمه سوسیته ( SOCIETE ) – جامعه – بمعنای نفس تجمع افرادیست در یک مکان که طبیعتاً دارای ” روابط اجتماعی ” هستند . یا واژه ناسیون یا نیشن ( NATION) از ریشه NAITRE ( تولد یا زادن ) است و به مجموعه افرادی اطلاق می شود که ریشه نژادی مشترکی دارند . کلمه “راس ” ( RACE ) – نژاد – حاکی از مجموعه افرادیست که دارای رنگ و پوست و خصائص بدنی ; مشترکی هستند . کلمه ” شعب ” ، در زبان عربی شعبه یا شاخه ای از بشریت است . کلمه ” قوم ” ، به مجموعه افرادی اطلاق می شود که بخاطر هدف خاص یا کار مشترکی “قیام ” می کنند . و کلمه ” قبیله ” اجتماعی است از افرادی که در صحرا بسوی ” قبله ” یا مقصد مشترکی حرکت می کنند . ” طایفه ” ، به گروهی از افراد انسانی گفته می شود که به دور چراگاه ، مرتع یا چاه آبی مشترک ، در طواف اند . اما اسلام ، واژه ” امت ” را برای اطلاق به جامعه خاص خود ” انتخاب ” کرده است بی آنکه آنرا اختراع کرده باشد . ” امت ” ، از ریشه ” ام ” است . ” ام ” از نظر لغوی ، بمعنای راه ، عزیمت ، آهنگ رفتن ، سفر ، هجرت ، حرکت به پیش ; و بخصوص ” راه مستقیم و آشکار و استوار ” است . بنابراین ، ” امت ” عبارتست از مجموعه افراد انسانی ئی که دور هم ( با اختیار خود ) جمع آمده اند تا ” راه ” واحد ، مستقیم ، آشکار و استواری را بطور دسته جمعی بپیمایند . هدف جامعه های مختلف بشری ، بطور کلی ، بهزیستی ، بهبود و ” سعادت ” است . بدین معنی که آنها در قالب انستیتوسیونها ، نظام ها ، تشکیلات و روابط حقوقی ، طبقاتی و اجتماعی خاصی شکل گرفته اند تا هر چه بیشتر ” ثروتمند ” ، ” راحت ” ، ” برخوردار “، ” مرفه ” ، ” آسوده ” ، “قدرتمند “، ” مسلط بر طبیعت ” ، ” بهره مند از لذت ” و بالاخره ، سعادتمند ” باشند ” . ( ” باشیدن ” اینجا یک فعل ربط بی ربط نیست ، همه چیز است ، اصل است ) . در صورتیکه هدف ” امت ” ، ” کمال ” است در برابر ” سعادت ” چرا که ” سعادت ” ، عبارت از ” خوش بودن ” است ، و حال آنکه ، کمال بمعنای ” خوب شدن ” است . امت ، یک جامعه در حال حرکت است ، جامعه ای نه در مکان ، که در راه ، عازم یک هدف ، دارای یک جهت . این است معنی ” امت ” و از اینجاست ” ضرورت امامت ” !آنچه امت را – که علت وجودی اش : ” خوب شدن ” یا ” خوب رفتن ” ( تکامل یا پیشرفت ) است – تهدید می کند ، یکی خطر ” بودن ” یا ” ماندن ” است ، بجای ” شدن ” یا ” رفتن ” ، که در اثر تضاد داخلی ، هجوم خارجی ، پراکندگی ، انحراف ، گمراهی ; و یا هر مانع دیگری که بر سر راه امت ایجاد می شود ، پیش می آید و امت را از رفتن باز می دارد – که دیگر امت نیست ; – و دیگری خطر ” خوشی ” بجای ” خوبی ” است که امت را گرفتار می کند ، چرا که خطر اول ، ” شدن ” را از امت می گیرد گر چه ” خوب باشد ” ، و خطر دوم ، ” خوبی ” را از آن سلب می کند ، گرچه ” خوش بشود ” ، که در هر حال ، امتی وجود ندارد . اینجاست که برای اینکه ” امت ” ، از شر این دو خطر در امان باشد ، عامل حیاتی و حتمی نیرومندی را نیاز دارد که سد راه بروز این دو خطر گردد و نگذارد در ” امت ” بیماری ” ماندن ” بجای ” رفتن ” ، و ” رفاه ” ، بجای ” کمال ” بروز کند و امت رو به اضمحلال برود و این عامل ، ” امامت ” یا رهبری و رهنمونی است که عامل حیات و حرکت امت است ، زیرا ، وجود و بقای اوست که وجود و بقای ” امت ” را ممکن می سازد و موتور حرکت جامعه اعتقادی و عامل جهت دهنده ( معالم الطریق ) آن می شود . و امام ، شخصیتی است که در وجود خود ، الگوی ” شدن ” و در عمل خود ، رهبری امت را تحقق می بخشد . و اما هدف دیگر رسالت اسلام و بالاخص تشیع ، که تنها ساختن ” امت ” ی نیست که بر خلاف جامعه های دیگر ، تنها هدفش ” خوب شدن ” یا ” کمال ” خویش باشد : ” تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبت ولا تسئلون عما کانو یعملون” ( بقره – 134 ) ” او را است آنچه خود کسب کرده است و شما را است آنچه خود کسب کرده اید و شما مسئول ” اعمال ” آنها نشوید . ” بعبارتی دیگر ، سرنوشت هر امتی آنچنان است که خود بدست خویش می سازد . آنها که در گذشته بوده اند دارای آن سرنوشتی بودند که خود ساخته بودند و شما امت – اسلام – هم سرنوشتتان همانست که خود بدست خویش ساخته اید . و نمی توانید ناهنجاریها ، کژیها ، بدبختی ها و اسارتهای خود را تنها به این بهانه که نتیجه سستی ها یا خیانتهای دیگران است ، طبیعی تلقی کنید و خود را غیر مسئول . اگر به بدبختی هائی که دیگران بر شما تحمیل کرده اند ” تمکین ” کنید در حقیقت ، خودتان آن بدبختی را بدست خویش فراهم آورده اید و این ، خودتان هستید که بخاطر این ” تحمل ” و ” تمکین ” کیفر می بینید . قرآن می فرماید : ” و کذلک جعلنا کم امه وسطا “ ” و اینچنین شما را امت میانه –نمونه – قرار دادیم ” نه به این سو گرا و نه به آن سو گرا ” . و از این جاست که مهمترین رسالت امتی که ما باشیم مطرح می شویم و ” حزب ” دارد شکل می گیرد . ” لتکونوا شهداء علی الناس و و یکون الرسول علیکم شهیدا “ ” تا پیش روی مردم جهان نمونه باشید و پیامبر ، در پیش روی شما نمونه باشد ! ” بعبارتی روشنتر ، رسالت و هدف مهمتر ” امت برتر اسلام ” این است که برای تمام جهانیان ، الکو ، سرمشق و نمونه باشد – آنچنانکه رسول خدا برای او سرمشق است . ” شهید ” انسانی است نمونه که در هر زمانی و در هر مکانی ، با ” حضور خود ، الگوئی برای همه انسانهاست . و شاهد نیز به همین معنی است ، شاهد کسی است که همه چشمها به او است ، و شهید ، شاهدی است ، همیشه حی و حاضر ، میزان حق و باطل ، نمونه عمل و خود سنجی و الگوی برترین انسان . شهید ، مشهود همه است و در میانه جمع و جمع ، همه در پیرامونش . طبیعی است که چنین کسی ، باید در ” وسط ” جا داشته باشد . در یک ” شعاع ثابت و از همه سو یک اندازه ” با تمام گروههای متضاد و پراکنده در چپ و راست . در این جاست که می بینیم ” امت ” ، یه ” حزب ” کامل و تمام نزدیک تراست تا به یک ” جامعه ایده آل . چرا که رسالتش تنها ” تعالی ” و کمال خود نیست بلکه علاوه بر آن ، در ” میانه ” ی صحنه انقلاب جهانی و در ” قلب ” مردم ستمدیده و راه جوی نجات ایستاده است و رسالت نجات و رهبری و آگاهی مردم را متعهد است ! بنابراین در این ” امت ” ، هر انسانی ، تا به سن تکلیف رسید مسئول می شود ، نه تنها مسئول رستگاری خودش که مسئول رستگاری امتش ، و چه می گویم ؟ مسئول رستگاری بشریت ! امت ، گروهی در ” راه ” است ، راهی که از ” وسط ” بشریت و از قلب مردم زمین می گذرد ، زیرا مرز اسلام تا آنجا کشیده می شود که انسان هست ، که مردم هستند . میهن مسلمان ، جهان است ، پهنه وجود است و مالک و تنها قدرت حاکم بر این امت ، خداست ! و پیامبری که کتاب در دستی و ترازو ، در دستی دیگر ، برای ” قیام مردم به برابری ” آمده است ، و ” شهید ” امت خویش است ، به سراغ مکان و زمان و نژاد ویژه ای نیامده است ، او بر” مردم ” بر ” تمامی مردم جهان ” مبعوث است ،” ; کافه للناس ” ! شعار ماوراء علمی و فوق دیالکتیکی اسلام را آن سرباز مسلمان فهمیده است که در برابر فرمانده سپاه ساسانیان که اعتراض می کند : به چه کار آمده اید ؟ چرا دست به شمشیر برده اید و بر ما فرود آمده اید ؟ در حالیکه ما به شما قصد حمله نداریم ، چرا به ما حمله می کنید ؟ – قابل توجه دشمنان اسلام که آنرا متهم به جنگ تجاوزکارانه می کنند و دوستانش که او را متهم به صلح و سلم کلی – می دهد که : ما آمده ایم تا شما را از بندگی یکدیگر به بندگی خدا ، از ذلت زمین به تعالی آسمان و از جور ادیان به عدل اسلام رهائی بخشیم . این یک گفتگوی میان یک وحشی متجاوز است که از صحرا آمده ، در برابر یک افسر تربیت شده متمدنی از بزرگترین جامعه پیشرفته جهان ! اما او ” ایدئولوژی ” دارد و این ” تمدن ” ، او ” ایمان و آرمان ” و این ” فرهنگ و علم ” ، او ” عشق ” و این ” قدرت ” . اسلام را از صورت یک ” ایدئولوژی ” به صورت یک ” فرهنگ ” درآورده اند ، آنچنان که عالم آنرا می فهمد و مردم دیگر نمی فهمند ، مردم عامی اند و عامی فرهنگ ندارد و این است که اسلام را دیگر عالم می فهمد نه عامی ! پیامبر در سال ششم و هفتم ، دعوت جهانی خود را آغاز می کند و نامه های آنچنانی به بزرگترین قدرتهای مسلط بر جهان دو قدرت جهانی شرق و غرب ، امپراطور روم و شاهنشاه ایران ، با لحنی خشک و کوتاه ، قاطع ، آمرانه و بدون تشریفات می نویسد : ” اسلم ، تسلیم ” ( تسلیم اسلام شو ، تا سالم مانی ! ) . و این در حالی است که در این ایام ،هنوز دامنه قدرتش از حومه شهر کوچک مدینه که یک قصبه بیش نبود ، نمی گذرد و حتی مکه را در دست ندارد . و این است که قدرتهای جهان که از این تهاجم انقلاب جهانی بهراس افتاده اند ، این ” رسالت ” را متهم کرده اند که : این دین شمشیر است . اینها جنگ تجاوزکارانه و جنگ رهائی بخش را از هم تشخیص نمی دهند . ” ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر ، و یأمرون بالمعروف ، و ینهون عن المنکر ، و اولئک هم المفلحون ” باید از میان شما ” امتی ” باشند ، که به ” خیر ” دعوت می کنند و به ” معروف ” امر و از ” منکر ” نهی می نمایند . و اینان ، آری اینان ، رستگارانند .مسئولیت چنین امتی ، صرفا ” مسئولیت اجتماعی ” نیست تا – مانند ناسیونالیست ها – در برابر ” جامعه خود ” احساس مسئولیت کنند . ” مسئولیت طبقاتی ” تنها نیست تا افراد آن – مانند سوسیالیست ها ( ولو جهان بینی بسیار گسترده و رسالت وسیع طبقه جهانی کارگر هم داشته باشند ) – تنها در برابر طبقه خود مسئول باشند ، بلکه ، مسئولیتی است فوق اجتماعی ، مسئولیتی جهانی و جاودانه ، مسئول است برای اینکه ” مبارزه کند ” ، مبارزه در راه دعوت به ” خیر ” و امر به ” معروف ” و نهی از ” منکر ” . اسلام نخستین و علی راستین ، این حکم را در درجه ای از معنی تلقی می کرده اند و در وسعتی از ظرفیت ، که تمامی شعارها و هدف هائی را که در فرهنگ روشنفکران جدید و انسان دوستان و عدالتخواهان و مبارزان راه آزادی و مجاهدان ضد استعماری و همه ایدئولوژی های مترقی و انقلابی جهان ، تحت عنوان ” مسئولیت ” عنوان شده است ، در خود جای می دهد و از آن همه ، در می گذرد . و این است که علی بزرگ می گوید : ” امر به معروف و نهی از منکر در برابر تمامی عبادات ، همچون دریائی بزرگ است در قبال نمی که از بخار نفسی پدید می آید ! “زبانی که اسلام برای ” مسئولیت اجتماعی ” پیروان خود انتخاب کرده است زبان مذهبی است که باید در همه ادوار تاریخی و در همه نظامهای اجتماعی و در همه درگیری ها و تضادهای بیشماری که مردم را رنج می دهد ، زنده باشد و در نقش رهبری . این است که دو کلمه عام پرظرقیت ” معروف ” و ” منکر ” را برگزیده است و یافتن مصادیق هر یک را ، به اجتهاد و فهم هر عصری و هر نظامی و به طرح زشتی ها و زیبائی های هر زمانی و زمینی برای مردم ، واگذاشته است . مردم از منکرهای دیگری رنج خواهند برد و معروف های دیگری را نیازمند خواهند بود و مذهب از معروف و منکرهای دیگری حرف خواهد زد و این فاصله ، مذهب را از زمان عقب خواهد انداخت ! بزرگترین ” منکر” ها همین است که ما دایره امر به معروف ونهی از منکر را در چهار چوب مسائل ” فرعی و فردی ” محصور کنیم و به پدیده های ثابتی منحصر ! بزرگترین منکرات امروز در چشم بهترین امتی که برای مردم خروج کرده است ، امپریالیسم بین المللی ، صهیونیسم جهانی ، استحمار ، استعمار کهنه و نو ، استثمار ، استبداد ، تضاد طبقاتی ، کارتل ها ، تراست ها ، نژاد پرستی ، استعمار فرهنگی ، غربزدگی ; است و به حکم اینکه توسل به منسوخ برای نفی ناسخ و مرجوح برای غفلت از راجح و تکیه بر ” فرع ” ، بجای یک ” اصل ” و پرداختن به امر فردی برای گریختن از امر جمعی و طرح یک حق کوچک تر برای جهل از یک حق بزرگتر خیانت است .و این ، بر عهده رهبری علمی و اجتهاد فقهی هر عصری است که از طریق اجتهاد ، ” معروف ” ها و” منکر ” های زمان خود را کشف و مشخص کند و آنگاه امر به معروف و نهی از منکر را رهبری کند . در آیه 110 از سوره آل عمران دو مفهوم ” امت ” – در مسئولیت مردمی – و ” امر به معروف و نهی از منکر ” – در اصالت عمل و رسالت امت – عالی ترین و بلیغ ترین قله تعبیر را پیدا کرده است : ” کنتم خیرا امه اخرجت للناس ، تأمرون بالمعروف ، و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله ” ” شما بهترین امتی هستید که برای مردم قیام کرده اند ، خروج کرده اند “این بهترین امتی که هدفش ” مردم ” است ، چه می کند ؟ بر چه پایه هایی استوار است ؟ بر سه پایه : 1- ” به معروف امر می کند ” ، 2- ” از منکر نهی می کنند ” ، 3- ” به خدا ایمان دارند ” ! شکفتا ! چرا بر عکس ؟ این چه ترتیبی است ؟ اول ، امر به معروف ، دوم ، نهی از منکر ، سوم ، ایمان به خدا ؟ ” اهل فن ” و کسانی که به علوم دین و منطق شرع واردند ، می دانند که اول ایمان به خداست ، بعد نوبت به عمل می رسد ، تازه کدام عمل ؟ اصلاح خویش ! بعد که از اصلاح خویش فارغ شدی ! نوبت به اصلاح دیگران می رسد و تکلیف امر و نهی ، آن هم ، اول نهی از منکر است ، بعد امر به معروف ! در غالب مواعظ دینی که بیشتر دم از ” نکن ، نرو ، نخوان ، نباش ; ” می زنند تا ” برو ، بخوان ، بفهم ، بشو ، ; ” . راستی چرا قرآن ، مطالب را پس و پیش نقل کرده ؟ شک نیست که ایمان به خدا پایه است و خدا پرستی مقدم است . قرآن نمی خواهد تکرار مکررات و ابلاغ بدیهیات کند – می خواهد آنچه را که به ذهن معمول ما نمی آید ، به ما بیاموزد – در اینجا ، قرآن از” امتی ” سخن می گوید که ” از همه امت هائی که به خاطر مردم قیام کرده اند ، بهترند ” ! ، از یک ” گروه متعهد ” ، و در توصیف اینان است که عمل را مقدم بر عقیده آورده است . امر به معروف و نهی از منکر ، به معنی امروز ، ” مسئولیت عملی اجتماعی ” است ، این مسئولیت از متن ایمان به خدا سر چشمه می گیرد ، نتیجه عملی این اصل عقیدتی است ، ” عینیتی ” است که از این ” ذهنیت ” سر زده است ، و در این عینیت ، هدف ، تحقق معروف است ، نهی از منکر ، بر سر راه این هدف پیش می آید . قرآن می خواهد بگوید : با ایمان به خدا ، بدون تکیه اصلی بر مسئولیت و بدون هدف عملی برای مردم و بدون تلاش در راه معروف و مبارزه علیه ” منکر ” در زندگی ، می شوی فیلسوف الهی ، صوفی باصفا ، عارف کامل ، عابد زاهد ، اما مسلمان ؟ نه ! می شود اهل صومعه ، مدرسه ، خانقاه ، ; اما ” امت ” ؟ نه !امت یعنی یک ” گروه متعهد معتقد ” ! اما ، به نظر من – اگر چه ممکن است نظر مرا نپذیرند – دلیل تأخیر ” تؤمنون بالله ” بر دو عبارت ” تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر ” این است که می خواهد نمایانگر این حقیقت باشد که مسئولیت اصلی شما و هدف غائی خداوند از ایجاد شما – که بعنوان ” برترین امت ” برانگیخته شده اید – این نبوده است که به خدا ایمان بیاورید ، چرا که خداوند به ایمان شما نیازی ندارد بلکه هدف از ” برانگیختن شما ” این بوده که در راه ” مردم ” ، برای تحقق معروف تلاش کنید و در طرد منکر ، مبارزه کنید ، برای آنها – همچنانکه پیامبر برای شما – نمونه کمال انسانی و عامل آگاهی و هدایت و رستگاری باشید ، خود را ، به راه پیامبر بسازید و خلق را شاهدی راهنما گردید ، به سوی خیر دعوت کنید ، به معروف امر کنید ، و از منکر نهی کنید . این واقعیت تلخی است که با هیچ تعبیر و توجیهی نمی توان انکار کرد که اکنون ، در بخشی از زمین که ایمان به خدای یگانه قوی تر است و بیش از همه نقاط دیگر جهان ،پرستش می شود ، منحط ترین نقطه دنیای عقب مانده قرار دارد و مؤمنان از نظر بهره مندی از نعمت های مادی و معنوی و امکاناتی که خداوند برای بندگانش خلق کرده است و تحقق استعدادهائی که در نهاد انسان قرار داده است بی نصیب ترند . این یک ” واقعیت تلخ و هولناک ، اما صریح ” است ! که ماتریالیست ها ، یهودی ها و نصرانی ها غرق نعمت اند و بر زمین و زمان و حتی ماه و مریخ مسلط و مسلمانان ؟ هنوز از رنج های انسان اولیه رنج می برند ، آب ، نان ، آزادی ، سواد ! روشنقکران غیر مسلمان ، و یا غیر مذهبی ، می گویند : این خود دلیل عینی است بر اثبات این اصل که اسلام مذهب فناتیسم است و فلج کننده اراده و اصالت انسان ، دین قضا و قدری است و مغایر علم و پیشرفت و تکیه کردن بر اصالت انسان و زندگی . و اما توجیه های بعضی مؤمنین مسلمان که چون عزت و قدرت و پیشرفت و ; را در آن سو ، و بر عکس ، ذلت و ضعف و عقب ماندگی را در این سو ، نمی توانند انکار کنند ، بنام دین ، همه آن موهبت های خدائی را تحقیر می کنند و همه این نکبت های انسانی را تجلیل و حتی تقدیس ! شک نیست که توجیه ضد مذهبی و ضد اسلامی ، آنها تهمت است و هم توجیه شبه مذهبی و شبه اسلامی این ها ، خرافه !پس علت چیست ؟ “اگر آنها که به خدا ایمان ندارند ، شایستگی بقاء و کسب قدرت و سیادت در زمین را داشته باشند ، خدا به آنان آنچه را که صلاحیتش را دارند می دهد ، و اگر شما که ایمان به خدا دارید ، در عمل ، خود را تسلیم ذلت و ضعف و زوال کردید ، خدا به شما ، آنچه را که صلاحیتش را ندارید ، نمی دهد ” ! ” قومی که از نظر فکری و روانی خود را دگرگون نساخت و شایستگی نعمت و قدرت را در خویش پدید نیاورد ، در راه کسب معروف تلاش ننمود ، در راه طرد منکر ، مبارزه نکرد ، خدا ، هرگز ، سرنوشت وی را که به دگرگونی خویش دست نزده است و شایستگی نعمت و قدرت در خویش ایجاد نکرده است و در برابر معروف و منکر ، مسئولیت احساس نمی کند به عنوان پاداشی ، در ازای ” ایمان به خویش” ، دگرگون نخواهد کرد ! در یک کلمه ، پیشرفت و عزت ، حاصل ” عمل ” است و رستگاری حیات و سیادت یک اجتماع ، در گرو جهد برای معروف و جهاد علیه منکر و آنها که ” ایمان به خدا ” دارند ، اما در” عمل ” عاجزند و از مسئولیت امر و نهی اجتماعی ، گریزان ، ایمان به خدا ، آنرا سودی نمی بخشد ! و سرنوشت کنونی دنیا ، این درس را به تلخی به ما می آموزد ! و این است که خدا ، در آنجا که از ” امت برتر ” سخن می گوید ، امر به معروف و نهی از منکر را مقدم آورده است .پس چرا ، ” ایمان به خدا ” را نیز بر این دو افزوده است ، هر چند پس از امر و نهی ؟ از یکسو، عمل و مسئولیت اجتماعی را بر ذهنیت و ایمان مقدم می آورد ، زیرا می خواهد بر عینیت و عمل تکیه کند ، واز سوی دیگر ، می خواهد بیاموزد که بهترین عمل و خالصانه ترین مسئولیت اجتماعی و جهاد و تلاش در جهت مردم ، از منبع لایزال و قدرت شکست ناپذیر خداپرستی تغذیه می کند . و خدا پرست راستین است که می تواند مردم دوست راستین باشد و رهائی بخش مخلص ! یک خداپرست – که جهان را صاحب شعور و حساب و منطق می یابد و خود را عملی زوال ناپذیر که در این هستی گم نمی شود – با قدرتی که از ” خدا ” و ” معاد ” می گیرد، در راه مسئولیت خویش و برای حیات خلق ، مرگ را آنچنان طبیعی و آسان می فهمد که در انتخاب آن ، حتی احساس قهرمانی نمی کند و مقابله با آن را حقیر تر از من می یابد که به دلیری نیاز باشد . واینانند که ازمیان همه انسانهای آگاه ومجاهد ودوستارآزادی و مسئول دربرابرمردم، تا کنون ، برای مردم قیام کردهاند ، امر به معروف و نهی از منکر می کنند ، بهترین امت ند .در این آیه ها ” امت ” را هم ، از نظر معنی و مصداق وهم فلسفه وجودی و مسئولیتهای اصلی آن ، بگونه ای معرفی می کند که امروز ، در عالی ترین مفهوم اعتقادیش ” حزب ” نام دارد و بر این اساس ، اکنون موضوع اصلی سخن من – شیعه یک حزب تمام – کاملا مشخص شده است .اکنون که معنی و مصداق و شعارها و مسئولیتهای امت (حزب) را معین کرده است ، به بیان رابطه این امت با خویش ، می پردازد : ” ان هذه امتکم امه واحده ، و انا ربکم ، فاعبدون ” ( انبیا – 92 ) ” این امت امت شما ، امت واحد ، و من خداوند شمایم ، بپرستید ” . ” عبادت ” از ریشه ” عبد ” امت به معنای کوفتن و هموار کردن جاده ، ” عبدالطریق ” یعنی ” جاده هموار شد ” ، بنابراین ” عبادت ” کوفتن و هموار کردن نا هنجاریها ودست اندازهای ” خویشتن ” است ، تا انسان ، راهی شود ، راسته و هموار ، در زیر پای اراده حاکم برهستی ، تا ” حقیقت ” ، همچون نهری بر بستر رام خویش ، بر گذرگاه وجودی آدمی بگذرد ، آدمی ، با ضربه های عبادت ، خود را در برابر سلطنت راستی و ایمان و ” حق ” ، در هم کوبد و خرد کند ف ” راه ” کند !راجع به کلمه ” ملت ” که از اصطلاحات اساسی قرآن است و حدود هفت هشت بار در قرآن و بیشتر به صورت ” ملت ابراهیم ” یا ” ملت ابراهیم واسحق و یعقوب ” عنوان شدهاست اشاره ای بکنم . ” ملت ابراهیم ” ، به عنوان مکتبی مطرح شده است که پیامبر اسلام ، ادامه دهنده آن مکتب است ،به عبارت دیگر ، ملت ابراهیم ، مکتبی است که از آغاز رسالت توحید تا پیامبر اسلام ، همه پیغمبران ، دعوت کنندگان به این ” ملت ” اند ، بنابراین همه پیامبران راستین ، در هر عصری و در میان هر قومی ، بشریت را به یک ” ملت ” دعوت کرده اند ، گر چه ” شرعیت ” هایشان با هم دیگر اختلاف داشته است .و این ” دعوت مشترک ” وجهت و جهان بینی واحد به نام بر جسته ترین شخصیت تاریخیی که بزرکترین وقویترین نهضت را دراین مسیر مشترک آغازکرده است ” ملت ابراهیم ” نامیده می شود. یکی از پیروان مکتب ابراهیم معتقد است که در قرآن ، وقتی کلمه ” ملت ” به کار می رود ، همان معنی را اراده می کند که امروز، ” ایدئولوژی ” نام دارد . به این معنا که ” ملت ابراهیم ” ، ایدئولوژی ابراهیم ” است .ممکن است ” ملت ” را به معنای ” نهضت ” گرفت ، ایکن ” نهضت ” ، کلمه ایست که بیشتر نماینگر ” حرکت ” است ، نه ” مکتب ” . در صورتی که ” ملت ” ، غنی تر و عمیق تر از آن است که در ظرف ساده این کلمه بگنجد . اگر آنرا به معنی ” مکتب ” بگیریم ، به مفهوم ایدئولوژی نزدیکتر می شود ، اما در اینجا هم کلمه مکتب ، نسبت به ایدئولوژی ، از دقت خالی است ، چه ، به اصطلاح منطقی ها ، ” جامع ” هست ولی ” مانع ” نیسشت ، یعنی مفهوم ایدئولوژی را در خود جمع می کند اما ، از ورود معانی دیگر جز ایدئولوژی ، مانع نمی شود ، زیرا ، ” مکتب ” به معنای ” مکتب فلسفی علمی ، ادبی ، هنری ، ; ” هم می تواند باشد که ایدئولوژی نیست و با مفهوم ” ملت ” در اینجا نمی سازد . در صورتی که ایدئولوژی ، یک جهان بینی و مکتب و خط مشی ” اعتقادی ” است که هدفش هدایت ، آگاهی دادن ، حرکت بخشیدن ، آزاد کردن ” مردم ” است و ارائه شیوه مشخصی از زندگی و شکل ایده آل از شخصیت انسانی و آرمانهای مقدسی در مسیر وجودی نوع انسان یا قوم خود و به طبع ، اخلاق ، ارزش ها ، و مسئولیت های معین و این همه بر اساس تلقی خاصی از جهان و فهم ویژه ای از حقیقت نوعی انسان ; در این معنی است که ” ایدئولوژی ” ، نزدیکترین فاصله را با مفهوم دین ، نبوت و رسالت پیامبران بزرگ و به اصلاح : اولوالعزم و صاحب کتاب ، پیدا می کند و نزدیکترین از ” مکتب ” ، فیلسوف و عالم و هنرمند و ; بعبارت دیگر : عالم و فیلسوفی مانند ارسطو ، مکتبی را ارائه می دهد که بیشتر ابو علی سینا ، غزالی یا امثال آنها را می پرورد ، در حالیکه ، محمد ( ص ) ایدئولوژی را طرح می کند که ” توابین ” و ” سربداریه ” می سازد ، شخصیت هائی چون علی و حسین و ابوذر و دعبل و کمیت ; می پرورد . ایدئولوژی ، ایمانی است که بر اساس مفاهیم ” خودآگاهی ” ، ” هدایت ” ، رستگاری ” ، ” کمال ” ، ” ارزش ” ، ” آرمان ” و” مسئولیت ” استوار است . فلسفه و علم : ” پدیده شناسی ” می کنند . ایدئولوژی : ” ارزیابی و خوب و بد ” می کند . فلسفه و علم : ” تا مرز معرفت ” پیشتر نمی روند .ایدئولوژی : به ” هدایت ” دست می زند . فلسفه و علم : در برابر طبیعت ، جامعه و انسان ، یک ” آینه ” است ، ایدئولوژی : یک ” دست ” ! فلسفه و علم : ;.” آگاهی ” است ، ایدئولوژی : راستین و تمام ، با” خود آگاهی ” تحقق می یابد . فلسفه و علم : ” ارزش ها ” را توجیه می کنند . ایدئولوژی : ارزش ها را می کشد و می آفریند . فلسفه و علم : تو را تشریح می کنند ، کشف می کنند ، ایدئولوژی : تو را خلق می کند . فلسفه و علم : فیلسوف و عالم می سازد ، ایدئولوژی : ” روشنفکر مجاهد ” . فیلسوف و عالم تماشاچی جهان اند و ایدئولوگ مدعی یی که در جایگاه خدا ایستاده است و امر و نهی می کند و خوب و بد ، ویران می کند و می سازد ، انتقاد می کند ، تصحیح ، خط مشی تعیین و جهت و شعار و آرمان ; آنچه در مفهوم ایدئولوژی –بگونه ذهنی – مطرح است ، همان عناصری است که تشکیل دهنده مصداق کامل دین است . ایدئولوژی انسانی با اسلام ، به عنوان کامل ترین دین الهی بایک زبان حرف می زنند : ایدئولوژی : پیام – رسالت – تعهد – مسئولیت – مبارزه – مردم ! اسلام : دعوت – رسالت – تکلیف – مسئولیت – جهاد – ناس ! ایدئولوژی : برابری – عدل – نفی فاصله طبقاتی – اصالت انسان – انسان خدای طبیعت . اسلام : قسط – عدل – انفاق – تفویض یا هبوط – انسان خدای طبیعت . ایدئولوژی : پارسائی انقلابی – نفی مالکیت فردی – مالکیت اجتماع – رهبری – سرمایه داری – سود از آن سرمایه نیست . اسلام : زهد – نفی مالکیت فردی – مالکیت خدا – امامت – کنز – ربا جنگیدن با خدا است.ایدئولوژی : اصالت اقتصاد – بهره کشی – آلیناسیون یا حلول دیو پول در انسان پول پرست ، سوسیالیستهای اخلاقی : درباره انسان در نظام بورژوازی ،اسلام : اصالت معاش – استضعاف – ” یتخبطه الشیطان من المس ” ، قرآن : درباره پولزدگی رباخوار . ایدئولوژی : زندگی پست بورژوازی – اقتصاد زیر بنای اخلاق و معنویت – نفی استثمار ، اسلام : زندگی پست دنیوی – من لا معاش له ، لا معادله – اصل ” لا ضرر و لا ضرار “. ایدئولوژی : فقر ریشه فساد – تولید از آن بازوی تولید است نه منبع تولید – انقلاب نهائی تاریخ – ایمان به آینده – جامعه بی طبقه موعود ، اسلام : کاد الفقر ان یکون کفرا – الزرع للزارع و لو کان غاصبا – انقلاب آخر الزمان – انتظار – جامعه بی تضاد موعود .ایدئولوژی : حکومت مردم – شور و رأی – رهبری از بالا در دوران انقلاب – راز داری ،اسلام : حکومت اجماع – شوری و بیعت – وصایت – تقیه . ایدئولوژی : اطاعت تشکیلاتی ، اسلام : تقلید . اما برای آنکه این سنجش را تمام کرده باشیم ، بجائی می رسیم که ایدئولوژی انسانی دیگر ساکت می شود اما ایدئولوژی اسلامی هنوز حرفهائی برای گفتن دارد : اسلام : غیبت ، اخلاق ، عشق ، پرستش ، رستگاری ، پاداش ، کیفر ، معاد ، بقاء ، در یک کلمه : اسلام – ایدئولوژی مذهبی – امارآلیست ، منطقی است زیرا برای ، ا رزشهای ” اخلاقی ” و ” ایثار و شهادت ” بر اساس جهان بینی خدا – معاد ، توجیه عقلی دارد . ایدئولوژی : ایدئولوژی مادی در اینجا ، ایده آلیست ، ذهنی است ، زیرا در پاسخ کسی که می پرسد : چرا برای مردم خود را فدا کنم ؟ باید به ” احساسات قهرمانی ” تکیه کند ! اما فلسفه و علم ; شناختی که بر یک اصل استوار است و آن رابطه ذهنی با عینیت است . بینش ایدئولوژیک ، بینشی حقیقت پرستانه است و بینش فلسفی یا علمی ، بینشی ، واقعیت طلبانه ، ایدئولوژی مسئولیت آور است یعنی ” تعهد ” و ” تکلیف ” ایجاد می کند ، چه ، تعصب ، خصیصه ذاتی ونتیجه حتمی آن است . در حالیکه فلسفه و علم ، به خودی خود ، لا ابالی است ، ایدئولوژی می گوید : ” باید اینچنین باشد” و فلسفه و علم ، فقط می گوید ” اینچنین است ” . میبینیم که اسلام – به عنوان یک ” رسالت ” ، یک ” پیام ” و یک مکتب هدایت و نجات ” برای مردم ، از نوع ” ایدئولوژی ” است ، نه فلسفه و علم وهنر وادب و صنعت ; منتهی ، یک ایدئولوژی راستین و کامل . ایدئولوژی ” مردمی ” که ریشه ” خدائی ” دارد . اسلام را از ایدئولوژی به مجموعه ای از ” سنت های نا خود آگاه اجتماعی و قالب ها و ظاهرهای ثابت متحجر موروثی و عادتی ” – که ویژه عوام است – و به مجموعه ای فرهنگی ، مرکب از فلسفه و علوم و فنون تخصصی – که ویژه خواص است – تبدیل کرده اند . اسلام را دو تکه کرده اند ، یک تکه اش را بصورت احکام عبادی و مراسم و شعائر نا آگاهانه تکراری موروثی ، برای عوام عقب مانده ، در تکیه ها و روضه ها و دوره ها ، یک تکه اش را بصورت رشته های تخصصی علمی در مدرسه ها ، و بقول بعضی ، برای ” اهل فن ” ! اسلام فنی! پس آن اسلامی که یک بدوی صحرا گرد را – بدون اینکه تحصیلات فنی کند – با یک شعار توحید و یک آگاهی روشن به رسالت و یک خود آگاهی انسانی ، بیدار می کرد و در برابر زمان ، به فریادش می آورد و ” ابوذر ” ش می ساخت ، کجاست ؟ کجا سراغش را باید گرفت ؟ از که باید آموخت و چگونه ؟ آری ، اسلام نیز یک ” علم ” است . علمی که اسلام از آن سخن می گوید نه فیزیک یا فقه و جامعه شناسی و یا اطلاع فنی یک مغز بر یک سلسله قواعد خاص یک رشته بلکه ،علمی که اسلام از آن سخن می گوید : ” نور ” است ، ” العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء ” ، نوری است که دل را روشن می کند ، خود آگاهی فطری ، احساس مسئولیت و شناخت راه و ” علم هدایت ” است . پیامبر اسلام معرفی می کند که :” علماء امت من ، از پیامبران بنی اسرائیل برترند ” . در اینجا علمای امت با پیامبران مقایسه شده اند نه با فیلسوفان و دانشمندان ! نمی گوید از علمای یونان و حکمای هند و چین برترند . بنابراین ، سخن از علمی است پیامبرانه ، پس ، عالمی پیامبروار ! این عالم چکاره است ؟ خود پیامبر معرفی می کند : علما وارثان پیامبران اند ” ! پیامبران ” پیام ” را به میراث گذاشته اند ، رسولان ، رسالت رابجا نهاده اند . قرآن به روسنی نشان داده است : ” انا ارسلنا رسلنا بالبینات ، و انزلنا معهم الکتاب و المیزان ، لیقوم الناس بالقسط ; ” عالم امت ، وارث ” کتاب ” است و” ترازو ” ، آن هم نه برای درس و بحث در حوزه یا دانشگاه ، برای آنکه مردم را در ” قیام به قسط ” به حرکت آرد و هدایت کند . در تعهد رسالت امر به معروف و نهی از منکر . ” بهترین امتی را که به خاطر مردم خروج کرده اند ” یاری دهد . عالم اسلام – روشنفکر اسلام فهم مسئول – در قوم خود و زمان خود ، نقشی نه فیلسوفانه و عالمانه ، که ” راهبرانه ” دارد . او راهبری است که پیامش را از انبیاء می گیرد ، رسولی است که رسالت رسولان رابه ارث گرفته است . جبرئیل او محمد ( ص ) است ! و کتابش قرآن . ” شهید ” او محمد است و امامش علی ، و بالاخره کتابش قرآن ، برای قوم خویش و در محدوده زمان خویش ، پیامبری می کند و از همه پیامبران قوم یهود ، برتر است . ادامه خواندن تحقيق در مورد خاتميت پيامبر اسلام

نوشته تحقيق در مورد خاتميت پيامبر اسلام اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>