nx دارای 20 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
ولایت فقیهمقدمه مساله «ولایت فقیه»، یكى از مهمترین مسائل جامعه اسلامى است كه بحث و گفتگو درباره آن، از دو جهت ضرورى مىباشد: اول آنكه ولایت فقیه سنگبناى نظام جمهورى اسلامى است و بر هر فرد مسلمان و انقلابى لازم است این اصل اساسى را خوب بشناسد و سپس بر مدار آن حركت كند و دوم اینكه دشمنان اسلام و انقلاب فهمیدهاند كه ظلمستیزى انقلاب و نظام اسلامى، از این اصل مهم و مترقى سرچشمه گرفته است و براى منحرف ساختن چنین نظام و انقلابى، باید به قلب نیرودهنده و ستون استوار آن هجوم برند و به همین جهت است كه پس از پیروزى انقلاب اسلامى، در هر زمان مناسب، شبهاتى در زمینه این اصل بىبدیل مطرح گشته است.
البته پرسش و كاوش درباره ولایت فقیه، همانند پرسش درباره اصول دین و انقلاب، امرى شایسته و بایسته است و در كنار برخى شبههپراكنىها، بعضى از محققان نیز تا كنون براى پاسخ به این نیاز طبیعى و منطقى و براى روشنتر گشتن ابعاد و زوایاى این مساله، به كند و كاو علمى و تجزیه و تحلیل فكرى آن پرداختهاند و محصول كار خویش را بر جامعه محققپرور عرضه نمودهاند كه باید این تلاشهاى صادقانه را ارج نهاد.
پیش از آنكه به موضوع اصلى بحثیعنى اثبات ولایت فقیه و تبیین ضرورت آن بپردازیم، لازم است كه مبادى تصورى و تصدیقى این بحث روشن گردد; زیرا در غیر این صورت، به دلیل روشن نبودن مفاهیم ذهنى عناوین ماخوذ در مساله و آمیختگى آنها با یكدیگر، و یا وجود تصورات و تصدیقات ناصحیح، درصد اشتباه و لغزش بسیار زیاد است.
به نظر مىرسد بسیارى از منكران ولایت فقیه و یا آنان كه دچار تردید شدهاند، هنوز نتوانستهاند معنا و مفهوم ولایت فقیه را به درستى دریابند و از اینرو، در این فصل، نخست از دو لفظ «ولایت» و «فقیه» و معناى لغوى و اصطلاحى قصد شده از آنها سخن خواهیم گفت تا از این طریق، اثبات یا نفى ولایت فقیه از سوى موافقان و مخالفان، بر اساس تصور درست آن باشد نه از باب تصدیق و تكذیب بدون تصور.
«ولایت» چیست؟ «ولایت» واژهاى عربى است كه از كلمه «ولى» گرفته شده است. «ولى» در لغتعرب، به معناى آمدن چیزى است در پى چیز دیگر; بدون آنكه فاصلهاى در میان آن دو باشد كه لازمه چنین توانى و ترتبى، قرب و نزدیكى آن دو به یكدیگر است. از اینرو، این واژه با هیئتهاى مختلف(به فتح و كسر) درمعانى «حب و دوستى»، «نصرت و یارى»، «متابعت و پیروى»، و «سرپرستى»استعمال شده كه وجه مشترك همه این معانى همان قرب معنوى است. مقصود از واژه «ولایت» در بحث ولایت فقیه، آخرین معناى مذكور یعنى «سرپرستى» است. ولایتبه معناى سرپرستى، خود داراى اقسامى است و باید هر یك توضیح داده شود تا روشن گردد كه در این مساله، كدامیك از آنها موردنظر مىباشد.
ولایت تكوینى، ولایتبر تشریع، ولایت تشریعى ولایتسرپرستى، چند سنخ است كه به حسب آنچه سرپرستى مىشود(مولىعلیه) متفاوت مىگردند. ولایتسرپرستى، گاه ولایت تكوینى است، گاهى ولایتبر تشریع است، و زمانى ولایت در تشریع. ولایت تكوینى به دلیل آنكه به تكوین و موجودات عینى جهان مربوط مىشود، رابطهاى حقیقى میان دو طرف ولایت وجود دارد و ولایتى حقیقى است، اما لایتبر تشریع و نیز ولایت در تشریع با دو قسم خود كه در صفحات بعدى توضیح داده مىشود همگى ولایتهاى وضعى و قراردادى هستند; یعنى رابطه سرپرستبا سرپرستى شده، رابطه على و معلولى نیست كه قابل انفكاك و جدایى نباشد.
«ولایت تكوینى» یعنى سرپرستى موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینى داشتن در آنها; مانند ولایت نفس انسان بر قواى درونى خودش. هر انسانى نسبتبه قواى ادراكى خود مانند نیروى وهمى و خیالى و نیز بر قواى تحریكى خویش مانند شهوت و غضب، ولایت دارد; بر اعضاء و جوارح سالم خود ولایت دارد; اگر دستور دیدن مىدهد، چشم او اطاعت مىكند و اگر دستور شنیدن مىدهد، گوش او مىشنود و اگر دستور برداشتن چیزى را صادر مىكند، دستش فرمان مىبرد و اقدام مىكند; البته این پیروى و فرمانبرى، در صورتى است كه نقصى در این اعضاء وجود نداشته باشد.
بازگشت این ولایت تكوینى، به «علت و معلول» است. این نوع از ولایت، تنها بین علت و معلول تحقق مىیابد و بر اساس آن، هر علتى، ولى و سرپرست معلول خویش است و هر معلولى، مولىعلیه و سرپرستىشده و در تحت ولایت و تصرف علتخود مىباشد.
از اینرو، ولایت تكوینى(رابطه على و معلولى)، هیچ گاه تخلفبردار نیست و نفس انسان اگر اراده كند كه صورتى را در ذهن خود ترسیم سازد، ارادهكردنش همان و ترسیم كردن و تحقق بخشیدن به موجود ذهنىاش همان. نفس انسان، مظهر خدائى است كه: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون» و لذا هرگاه چیزى را اراده كند و بخواهد باشد، آن چیز با همین اراده و خواست، در حیطه نفس، موجود و متحقق مىشود. ولى واقعى و حقیقى اشیاء و اشخاص كه نفس همه انسانها در ولایت داشتن مظهر اویند، فقط و فقط، ذات اقدس الهى است; چنانكه در قرآن كریم ولایت را در وجود خداوند منحصر مىكند و مىفرماید: «فالله هو الولى» .
«ولایتبر تشریع» همان ولایتبر قانونگذارى و تشریع احكام است; یعنى اینكه كسى، سرپرست جعل قانون و وضعكننده اصول و مواد قانونى باشد. این ولایت كه در حیطه قوانین است و نه در دایره موجودات واقعى و تكوینى، اگر چه نسبتبه وضع قانون تخلفپذیر نیستیعنى با اراده مبدء جعل قانون، بدون فاصله، اصل قانون جعل مىشود، لیكن در مقام امتثال، قابل تخلف و عصیان است; یعنى ممكن است افراد بشر، قانون قانونگذارى را اطاعت نمایند و ممكن است دستبه عصیان بزنند و آن را نپذیرند; زیرا انسان بر خلاف حیوانات، آزاد آفریده شده و مىتواند
هر یك از دو راه عصیان و اطاعت را انتخاب كند و در عمل آن را بپیماید. در مباحث گذشته گفته شد كه تنها قانون كامل و شایسته براى انسان، قانونى است كه از سوى خالق انسان و جهان و خداى عالم و حكیم مطلق باشد و لذا، ولایتبر تشریع و قانونگذارى، منحصر به ذات اقدس اله است; چنانكه قرآن كریم در این باره فرموده است: «ان الحكم الا لله» . «ولایت تشریعى» یعنى نوعى سرپرستى كه نه ولایت تكوینى است و نه ولایتبر تشریع و قانون، بلكه ولایتى است در محدوده تشریع و تابع قانون الهى كه خود بر دو قسم است: یكى ولایتبر محجوران و دیگرى ولایتبر جامعه خردمندان.
پیش از آنكه به بیان دو قسم ولایت تشریعى بپردازیم، یادسپارى این نكته ضرورى است كه ولایت تشریعى با دو قسمش، همانند ولایتبر تشریع، مربوط به رابطه تكوینى و على و معلولى نیست، بلكه از امور اعتبارى و قراردادى است ; البته ولایتبر تشریع، با یك تحلیل عقلى كه ضمنا اشاره شد، به سنخ ولایت تكوینى برمىگردد; زیرا قلمرو ولایتبر تشریع، همانا فعل خود شارع است; یعنى او ولایتبر اراده تشریع دارد كه از آن به «ارادهالتشریع» یاد مىشود نه «اراده تشریعیه».
ولایتبر محجوران، ولایتبر جامعه خردمندان ولایت در محدوده تشریع، در قرآن كریم و در روایات اسلامى، گاهى به معناى تصدى امور مردگان یا كسانى كه بر اثر قصور علمى یا عجز عملى یا عدم حضور، نمىتوانند حق خود را استیفا كنند آمده و گاهى به معناى تصدى امور جامعه انسانى.
به عنوان نمونه; فرمایش رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم در واقعه غدیر خم: «الست اولى بكم من انفسكم» ; «من كنت مولاه فعلی مولاه» و همچنین آیاتى مانند «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم» و «انما ولیكم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الزكوه وهم راكعون» ، بازگوكننده ولایت و سرپرستى و اداره امور جامعه اسلامى است و از سوى دیگر، آیاتى نظیر: «ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فى القتل» و «واهله ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلك اهله» و «فان كان الذى علیه الحق سفیها او ضعیفا او لا یستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل» ، درباره ولایتسرپرستى مردگان و سفیهان و محجوران است.
در فقه اسلامى نیز همین دو گونه از ولایت آمده است. ولایتبر جامعه، اعم از كشوردارى و قضاء و داورى، در مبحث جهاد و امر به معروف و نهى از منكر فقه مطرح شده است. همه فقیهانى كه به فلسفه فقه اندیشیدهاند، ضرورت والى براى جامعه را به روشنى درك كردهاند; مثلا فقیه بزرگوار، صاحب جواهر(ره)، در بخش امر به معروف و نهى از منكر، پس از طرح مساله جنگ و امر به معروف و نهى از منكر مىگوید: «مما یظهر بادنى تامل فی النصوص وملاحظتهم حال الشیعه وخصوصا علماء الشیعه فی زمن الغیبه والخفاء بالتوقیع الذی جاء الى مفید من ناحیه المقدسه وما اشتمل علیه من التبجیل والتعظیم بل لولا عموم الولایه لبقى كثیر من الامور المتعلقه بشیعتهم معطله فمن الغریب وسوسه بعض الناس فی ذلك بل كانه ما ذاق من طعم الفقه شیئا» .
آنچه این فقیه بزرگوار بر آن تاكید دارد، یك مساله عقلى است. وى پس از اندیشه در انبوهى از احكام اسلامى در زمینههاى گوناگون حیات بشرى، به این نتیجه رسید كه این احكام فراوان، به قطع، نیازمند متولى و مجرى است و در غیر این صورت، امور زندگى شیعیان در عصر غیبت ولى عصر(عج)، معطل مىماند. وى براى تاكید بر این مساله مىگوید: كسى كه در ولایت فقیه وسوسه كند، گویا طعم فقه را نچشیده و فلسفه وجودى دین و احكام آن را درنیافته است. ایشان در نهایت مىگوید: بعید است كه فقیه جامعالشرایط، حق جهاد ابتدائى نداشته باشد. صاحب جواهر(ره) در مبحث قضاء جواهر نیز همین مطالب را درباره گستره ولایت فقیه در عصر غیبت آورده است.
نظر شیخ انصارى(ره) درباره حكومت و ولایت فقیه را باید در كتاب قضا جستجو نمود نه در رسائل و مكاسب. ایشان در كتاب قضا چنین مىفرماید: از روایات گذشته ظاهر مىشود كه حكم فقیه، در تمام خصوصیتهاى احكام شرعى و در تمام موضوعات خاص آنها، براى ترتیب دادن احكام بر آنها نافذ مىباشد; زیرا متبادر از لفظ «حاكم» در مقبوله عمربن حنظله، همان «متسلط مطلق» است; یعنى اینكه امام(علیهالسلام) فرمودند: «فانی قد جعلته علیكم حاكما»، نظیر گفتار سلطان و حاكم است كه به اهل شهرى بگوید: «من فلان شخص را حاكم بر شما قرار دادم» كه از این تعبیر، بر مىآید كه سلطان، فلان شخص را در همه امور كلى و جزئى شهروندان كه به حكومتبرمىگردد، مسلط نموده است.
ولایت رایج در كتب فقهى، مربوط به ولایتبر محجوران و ناتوانان است. در باب طهارت و قصاص و دیات، و در باب حجر و مانند آن، ولایتى مطرح است كه درباره مردگان یا كسانى است كه توان اداره امور خود را ندارند; مانند: سفیه و مجنون و مفلس و بچههاى كوچك و غیرمكلف و;. در كتاب طهارت، سخن از مرده است كه باید ولى و سرپرستى داشته باشد تا امور واجب او از قبیل تغسیل و تحنیط و نماز و كفن و دفن را انجام دهد. در كتاب قصاص و دیات، بحثبر سر آن است كه اگر كسى كشته شد، بازماندگانش «ولىدم» او هستند و در صورت عمدى
بودن قتل، حق قصاص دارند و اگر رضایت دهند، مىتوانند مالى را با مصالحه به عنوان دیه مرده بگیرند; خواه از مقدار معین دیه بیشتر باشد یا كمتر; زیرا خود او نمىتواند به امور خویش قیام كند و نیازمند ولى و سرپرست است. بخش دیگرى از فقه، مربوط به كتاب «حجر» است و در آنجا سخن از كسانى است كه در اثر صغر و كوچكى و یا در اثر سفاهت و جنون و یا به دلیل ورشكسته شدن(مفلس)، محجور و ممنوع از تصرف هستند و چون خود آنان توانائى لازم را براى استیفاى حقوق ندارند و از این جهت، به ولى و سرپرستى نیاز دارند تا امورشان را اداره كند.
بسیارى از افرادى كه در ذم ولایت فقیه سخن گفتهاند، توهم نمودهاند كه ولایت فقیه چیزى از سنخ ولایت این ابواب فقهى است و این، تصور نادرستى است; زیرا امت اسلامى، نه مرده است، نه صغیر، نه سفیه، نه دیوانه، و نه مفلس. ولایت فقیه، تفاوت اساسى با «ولایتبر محجوران» دارد; زیرا یكى مربوط به افراد ناتوان است و دیگرى مربوط به اداره جامعه اسلامى; یكى براى حفظ حقوق مردگان و سفیهان و محجوران و صغیران است و دیگرى براى اجراى احكام اسلامى و تامین مصالح مادى و معنوى جامعه اسلامى و حفظ نظام و كشور در برابر دشمنان و حفظ وحدت و تقویتخردمندى و دیندارى و كمالیابى. تفاوت دوم اینكه; ولى محجورین و ناتوانان، گاهى غیرمستقیم و به صورت تسبیب، و گاهى به صورت مستقیم و مباشرتا در امور آنان دخالت مىكند و از سوى آنان، امورشان را به اجرا درمىآورد ولذا آنان، «مورد كار» مىباشند نه «مصدر كار»(به استثناء حجرتفلیس و مانند آن) اما ولى جامعه خردمندان و امت اسلامى، با تقویت اندیشه و انگیزه، آنان را به
حركت و قیام براى خدا و تحقق ارزشهاى اسلامى دعوت مىنماید ولذا مردم، «مصدر كار» مىباشند نه «مورد كار» چنانكه هدف همه پیامبران الهى همین بوده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الكتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط». قیام مردم به قسط و عدل، یكى از اهداف ولایت فقیه است كه هر عاقل و خردمندى، آن را نیكو و بلكه ضرورى مىداند. در جامعه اسلامى، كارهاى شخصى را خود افراد خردورز انجام مىدهند و كارهایى كه به اصل مكتب برمىگردد و یا جنبه عمومى دارد، والى مسلمین، آنها را به نحو مباشرت یا تسبیب انجام مىدهد.
بنابر آنچه گذشت، ولایت فقیه، نه از سنخ ولایت تكوینى است و نه از سنخ ولایتبر تشریع و قانونگذارى و نه از نوع ولایتبر محجوران و مردگان; بلكه ولایت مدیریتى بر جامعه اسلامى است كه به منظور اجراى احكام و تحقق ارزشهاى دینى و شكوفا ساختن استعدادهاى افراد جامعه(اثاره دفائن عقول) و رساندن آنان به كمال و تعالى در خور خویش صورت مىگیرد. ولایت «بالذات» و «بالعرض»
مقتضاى برهان عقلى در نیازمندى انسان به قانون الهى كه قران كریم نیز آن را تاكید مىكند، آن است كه كمال انسان، در اطاعت از كسى است كه او را آفریده و بر حقیقت او و جهان(دنیا و آخرت) و ارتباط متقابل این دو مرحله، آگاه است و او كسى نیست جز ذات اقدس اله و از اینرو، عبودیت و ولایت، منحصر به «الله» است; یعنى انسان به حكم عقل و فطرتش موظف است كه فقط عبد خداوند باشد و تنها ولایتخداوند را بپذیرد. قرآن كریم، در عین حال كه عزت، قوت، رزق، شفاعت، و ولایت را به خدا و غیرخدا اسناد مىدهد، در نهایت و در جمعبندى، همه آن اوصاف كمالى را منحصر در ذات اقدس خداوند مىداند.
به عنوان نمونه، درباره «عزت» مىفرماید: «ولله العزه ولرسوله وللمؤمنین»; یعنى عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنین است; ولى در جاى دیگر مىفرماید: «العزه لله جمیعا»; یعنى تمام عزتها از آن خداست. درباره «قوت» نیز فرمود: «یا یحیى خذ الكتاب بقوه» و به بنىاسرائیل فرمود: «خذوا ما اتیناكم بقوه» و در دستور به مجاهدان اسلام: «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه»; اما پس از این اوامر كه نشانگر امكان قوت براى انسانهاست، مىفرماید: «ان القوه لله جمیعا»; همه قوت از آن خداست.
قرآن مجید در زمینه «رزق» نیز نخستخداوند را به عنوان «خیرالرازقین» معرفى مىنماید كه لازمهاش وجود رازقان دیگرى غیر از خداست: «قل ما عندالله خیر من اللهو ومن التجاره والله خیر الرازقین»; یعنى آنچه نزد خداست، بهتر است از لهو و از تجارت، و خداوند بهترین رزقدهندگان است; لیكن در آیه دیگرى مىفرماید: «ان الله هو الرزاق ذوالقوه المتین». ضمیر «هو» در این آیه، ضمیر فصل است و با الف و لام «الرزاق»، مفید حصر است; یعنى تنها رزاق خداست.
در خصوص «شفاعت»، از تعابیرى مانند «فما تنفعهم شفاعه الشافعین»، معلوم مىشود كه غیر از خداوند شفاعتكنندگانى وجود دارند، اما در آیات دیگرى مىفرماید تا خدا اذن ندهد، كسى حق شفاعت ندارد و در جاى دیگر فرمود: «قل لله الشفاعه جمیعا»;(اى پیامبر!) بگو كه همه شفاعت مخصوص الله است.
در مورد ولایت نیز همین گونه است. در سوره «مائده» فرمود: «انما ولیكم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوه ویؤتون الزكوه وهم راكعون». در این كریمه، ولایت را براى خداوند و پیامبر و براى اهل بیتبا تتمیم روایت اثبات مىفرماید و در سوره «احزاب» فرمود: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم واموالهم»; ولایت وجود مبارك پیغمبر اسلام بر جان و مال مؤمنین، از خود آنان بالاتر است و لذا در آیات دیگر از همان سوره مىفرماید: «ما كان لمؤمن ولامؤمنه اذا قضى الله ورسوله امرا ان یكون لهم الخیره»; وقتى كه خدا و رسولش درباره مطلبى حكم كردند، احدى حق سرپیچى از این دستو را ندارد; اما در عین حال كه لایتبر مردم را به پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله و سلم و وجود مبارك امیرالمؤمنین و اهل بیت(علیهمالسلام) نسبت مىدهد، در مقامى دیگر، ولایت را منحصر به ذات اقدس اله مىداند و مىفرماید: «فالله هو الولى»; تنها ولى حقیقى انسان و جهان، الله است.
معناى «انما ولیكم الله ورسوله والذین امنوا» این نیست كه انسانها چند ولى و سرپرست متفاوت دارند كه یكى از آنها یا برترین آنها خداست، بلكه معنایش با توجه به آیه حصر ولایت: «فالله هو الولى»، آن است كه تنها ولى حقیقى و بالذات، خداوند است و پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، ولى بالعرض و مظهر ولایتخدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانه ولایت الهىاند.
ادامه خواندن مقاله ولايت فقيه
نوشته مقاله ولايت فقيه اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.