nx دارای 34 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
زندگی نامه حافظ
شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران و از تابناكترین ستارگان آسمان علم و ادب ایران زمین است كه تا نام ایران زنده و پابرجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود. با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی به حكم شواهد و قرائن ظاهرا شیخ در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز، كه به آن صمیمانه عشق میورزیده، به دنیا آمده است. اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد
خواجه حافظ در دست نیست و ظاهرا پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابكان سلغری فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت كرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مكتب و مدرسه روی آورد و پس از سپری نمودن علوم ومعلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا;بهرهها گرفت. خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت
(1) و هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود كه به یكی از مشاهیر علم و ادب دیار خود بدل گشت. وی در این دوره علاوه براندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز كامل از حفظ داشت و این كتاب آسمانی رابا صدای خوش و با روایتهای مختلف از بر میخواند و از این روی تخلص حافظ را بر خود نهاد.
(2) دوران جوانی این شاعرگران مایه مصادف بود با افول سلسله محلی اتابكان سلغری فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو، از عمال ایلخانان مغول، در آمده بود. حافظ كه در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود موردتوجه و عنایت امرایاینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاكم فارس دست یافت. دوره حكومت شاه ابو اسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حكمرانی خود كه از سال 742 تا 754 ه. ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی شیراز و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز كوشید. حافظ نیز از مرحمت و لطف امیر ابو اسحاق بهرهمند بود و در اشعار خود با ستودن وی درالقابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم و حیاء) حقشناسی خود را نسبت به این امیر نیكوكار بیان داشت.
(3) پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارز الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنكه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حكومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سختگیری را در سراسر ایالت فارس حكمفرما ساخت. امیر مبارز الدین شاهی تندخوی و متعصب و ستمگر بود و بویژه در امور دینی ومذهبی بر مردم خشونت بسیاری جاری نمود. در دوره حكومت وی مردم از بسیاری از آزادیها و مواهب طبیعی خود محروم شدند و امیر خود را مسلمانی متعصب جلوه میداد كه درصدد جاری ساختن احكام اسلامی است. این گونه اعمال با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاكارانه و ناشی از خشك اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست. سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع كه از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئهای فراهم آورده و پدر را دستگیر كردند و بر چشمان او میل كشیدند.
(4) شاه شجاع و شاه منصور از دیگر امرای آل مظفر همعصر با حافظ بودند و به سبب از بین بردن مظاهر تعصب و خشك اندیشی در شیراز و توجه به بازار شعر و شاعری مورد توجه حافظ قرار گرفتند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به خواجه میگذاشتند واز آنجا كه بهرهای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.(5)اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزیهای فراوانی كه در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردمان شوریده بخت آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد. داستان ملاقات تاریخی و عبرت انگیز خواجه حافظ با تیمور نیز اگر صحت و اعتبارداشته باشد ظاهرا در سال 790 ه. ق و یك سال پیش از مرگ شاعر نامدار صورت گرفته است. براساس این داستان پس از آنكه دروازههای شیراز به روی مؤسس سلسله تیموریان گشوده شد امیر تیمور قاصدی را به نزد حافظ فرستاد و او را به نزد خود خواند و گفت: من اكثر ربع مسكون را با این شمشیر مسخر ساختم و هزاران جای و ولایت را ویران كردم تا سمرقند و بخارا را كه وطن مألوف و تختگاه من است آبادان سازم و تو آن گاه به یك خال هندوی ترك شیرازی سمرقند و بخارای ما را در یكی از ابیات خود به فروش میرسانی.
(6) گویند خواجه زیركانه در جواب وی به فقر و نداری خود اشاره كرده و میگوید: ای سلطان عالم از این بخشندگی است كه بدین روز افتادهام. این پاسخ زیبا وشوخ طبعانه مورد پسند تیمور واقع میگردد و او را مورد عنایت خود قرار میدهد. مرگ خواجه یك سال پس از این ملاقات صورت گرفت و وی در سال 791 ه.ق در گلگشت مصلی كه منطقهای زیبا و باصفا بود و حافظ علاقه زیادیبه آن داشت به خاك سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت. نقل شده است كه در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان كه
اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرك و كفروی میدانستند مانع دفن حكیم به آیین مسلمانان شدند. در مشاجرهای كه بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز كردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد: قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ/ كه گرچه غرق گناه است میرود به بهشت / *** حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و برخلاف سعدی به جز یك سفر كوتاه به یزد و یك مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود و از صفا و زیبایی شهر محبوبش و اماكن تفریحی آن همچون گلگشت و آب ركنآباد لذت میبرد. وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سرتاسر ایران دست یافت و
اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت. نقل شده است كه وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دكن هندوستان قرار داشت و سلاطینی همچون سلطان احمد بن شیخ اویس بن حسن جلایری (ایلكانی) ومحمود شاه بهمنی دكنی با احترام زیاد او را به پایتختهای خود دعوت كردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار كشتی شد طوفانی درگرفت و خواجه كه درخشكی آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز سازد از این رو از مسافرت پشیمان شد. شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزلهای بسیار زیباست. غزل بویژه نوع عارفانه آن توسط حافظ
به اوج فصاحت و بلاغت و ملاحت رسید و او جدای از شیرینی و سادگی و ایجاز، روح صفا و صمیمیت را در ابیات خود جلوهگر ساخت. خواجه شیراز در غزلیات خود تمامی منویات قلبی خویش نظیر عشق به حقیقت و یكرویی و وحدت و وصال جانان و از سوی دیگر خشم و تنفر خود را در مقابل اختلاف و نفاق، ریا و تزویر و ستیزگیهای قشری بیان كرده است. در غزلیات زیبای حافظ كه از همه حیث اوج غزل فارسی محسوب میشود كلمات و تعبیرات خاصی وجود دارد و خواجه كه خود مبتكر این سبك است از آن طریق مقصود خود را بیان داشته است. كلمات و عباراتی همچون طامات، خرابات، مغان، مغبچه، خرقه، سالوس، پیر،هاتف، پیر مغان، گرانان، رطل گران، زنار، صومعه، زاهد، شاهد، طلسمات، شراب و; از این گونهاند
كه هر یك بیانگر قریحه عالی و روح لطیف و طبع گویا و فكر دقیق و ذوق عارفانه و عرفان عاشقانه وی است. خواجه در اشعارش اغلب از خود به عنوان رندی پاك باخته و بینیاز یاد كرده كه با همه هشیاری و دانایی به آداب و رسوم و مقررات اجتماعی بیاعتناست. وی از ریا و تزویر زاهدان درونی در رنج و اضطراب است و حتی صوفیان ریایی را كه به طریقت حافظ انتساب میورزند ولی اهل ظاهر بوده و در ژنده پوشی و قلندری تظاهر میكنند سخت سرزنش میكند و در اشعار خود دام حیله و تزویر این ظاهر پرستان را پاره میسازد. لسان الغیب با بهرهگیری از برخی تشبیهات معمول شاعران همچون تشبیه زلف به كفر و زنجیر وسنبل و دام، تشبیه ابرو به كمان، تشبیه قد به سرو، صورت به چراغ و گل و ماه و دهان به
غنچه و پسته و; ناپدیداری اوضاع زمان، بی دوامی قدرت و شكوه و جلال پادشاهان و لزوم دل نبستن به مظاهر دنیوی را متذكر میشود. حافظ معتقد است آدمیان باید از زیباییها و خوشیهای طبیعت و لحظههای خوش محبت و دوستی و صفا و صمیمیت برخوردار شوند و عمر كوتاه خود را با شادی و شادكامی سپری سازند. خواجه حقیقت هستی را خدای تعالی میداند كه در این جهان جلوه كرده است و مظهر او را عشق معنوی و دل آدمی میداندكه در همه جا با خود آدمیان است و برای دریافتن سر وجود او باید به حقیقت نفس پی
برد. شاعر در برخی از اشعار خویش گوش خود را به پیام اهل راز و صدای هاتف و پند پیر و سخن كاردان و ناله رباب و چنگ باز نموده است وحقایقی از زبان اینان كه در حقیقت همه از یك زبان گویند میشنود و از عالم حال رو به زاهدان پرقیل و قال كرده رندانه سخنها میگوید. حافظ در جای دیگر از اصطلاحات باده و می و میكده در بیان مقاصد عرفانی خود سود میجوید; مقصود او از می و میخوارگی در مواردی همانا تازیانهای است كه برای پرده دری از روحانیون ریایی عوام فریب به كار میرود و میكده واقعی را درگاه حق میداند كه مستی
عارفان از آنجاست و برای رسیدن و نایل آمدن بهآن رنجها میكشند و اشكها میریزند و خاك راه معرفت را به رخسار میسایند. خواجه بزرگ شعر و ادب میپرستی را آن میداند كه آدمی را از خود بیخود میكند و آن را در مقابل خودپرستی به كار میبرد و عشقورزی و بادهگساری عارفان را حقپرستی و گذشتن از حرص و شهوت و آرزوی وصال حقیقت میداند كه حاضرند در راه حق رنج برند و درد كشند و شكایتی نكنند. وی عشق عارف را عشقی معنوی میداند كه جوینده آن سعی دارد خود را از چاه طبیعت بیرون برد و در بحر عمیق عشق حق كه كرانه ندارد غرق شود. از زیباترین جلوهها و مضامین غزلیات خواجه حافظ آن است كه اگر چه او مخالف با روش شهوت پرستان و پیروان طبیعت و دشمن ریا و سالوس و زهد فروشی و عوام فریبی است و فراموش كردن عالم روحانی و پرداختن به جهان سمانی را شرط عقل و معرفت نمیداند ولی در عینحال انسانها را به بهرهمندی از زیباییها و
دوستیهای جهان هستی، كه آفریدگار آن را مقدمه آن جهان قرار داده،دعوت میكند به شرط اینكه از راه عقل و خرد دور نیفتند. خواجه آدمیان را به برخورداری از لطایف خلقت و جمال طبیعت دعوت میكند و با شاهد آوردن از زندگی خود كه در حفظ نشاط و داشتن روح قوی و فكر بلند و میل به وفا و مروت و رغبت به سعی و عمل سرمشق بوده، انسانها را به خوش بودن و خوش داشتن زندگی خود دعوت میكند. در مجموع میتوان گفت اشعار حافظ آمیزهای است از معانی عاشقانه و اجتماعی و عرفانی و در هر یك از غزلیات خود در كنار عبارات معمولی مقاصد عالی خود را نیز در باب هستی و محبت و مدارا و گذشت وخشونتها و ریاكاریهاو مردم فریبیهای نوخاستگان به قدرت رسیده و لطایف خلقت و جمال طبیعت و اراده
عارفانه اندیشه نیرومند به نمایش میگذارد كه هریك از این مضامین بسیار آموزنده و عبرتانگیز است و راه و رسم زندگی را به انسانها میآموزد. حافظ اندیشمندی است كه با غزلیات نافذ و روح نواز خود مرزهای قرون و اعصار را در نوردیده و در اعماق دل تك تك ایرانیان رسوخ كرده است; از این روی كمتر خانهای را در ایران میتوان یافت كه دیوان حافظ در آن نباشد
ومورد مطالعه قرار نگیرد. ایرانیان دیوان حافظ را سخت گرامی میدارند و از طریق تفأل به اشعار این شاعر جاودانی، با او به راز و نیاز میپردازند و از اینروست كه به او لقب لسان الغیب و ترجمان اسرار دادهاند. اندیشه و افكار والای این حكیم و عارف نامدار به سایر ملل نیز راه یافته است و شعرای بزرگی همچون گوته آلمانی او را از بزرگترین اندیشمندان تاریخ هستی لقب دادهاند كه به انسانها درس عشق و محبت داده است. دیوان حافظ به دهها زبان ترجمه شده و در زمره معروفترین كتب ادبی جهان است. سالیانه چندین سمینار در ارتباط با
بررسی شخصیت این شاعر برجسته در ایران و سایر كشورهای جهان برگزار میشود و سازمان یونسكو وی را یكی از ذخیرههای جاودانه ادب در جهان دانسته است. میعادگاه حافظیه در شیراز زیارتگه رندان جهان است و بسیاری از ادب دوستان از سراسر جهان با حضور در این مكان پر رمز و راز بر عمق معرفت و دانش او تحسین میورزند. در پایان این مبحث گزیدهای از چند غزل زیبای لسان الغیب كه بیانگر اندیشههای متعالی اوست و هر یك بیتالغزل معرفت خواجه شیراز به شمار میرود نقل میگردد. دریغا كه محدودیت كلام اجازه تفسیر و
تحلیل این اشعار را نمیدهد: (بارها دل طلب جام جم از ما میكرد/ آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میكرد // گوهری كز صدف كون و مكان بیرونست / طلب از گمشدگان لب دریا میكرد // مشكل خویش بر پیر مغان بردم دوش / كو بتأیید نظر حل معما میكرد // دیدمش خرم و خندان قدح باده بدست/ واندران آینه صدگونه تماشا میكرد// گفتم: این جام جهان بین بتو كی داد حكیم؟ / گفت آنروز كه این گنبد مینا میكرد// بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمیدیدش و از دور خدایا میكرد;) // *** دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود / تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود // دل كه از ناوك مژگان تو در خون میگشت / باز مشتاق كمانخانه ابروی تو بود // هم عفاا; صبا كز تو پیامی میداد / ورنه در كس نرسیدیم كه از
كوی تو بود // عالم ماز شور و شر عشق خبر هیچ نداشت / فتنهانگیز جهان غمزه جادوی تو بود // من سرگشته هم از اهل سلامت بودم / دام را هم شكن طره هندوی تو بود // بگشا بند قبا تا بگشاید دل من / كه گشادی كه مرا بوذر پهلوی تو بود // بوفای تو كه بر تربت حافظ بگذر / كز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود // *** فكر بلبل همه آنست كه گل شد یارش / گل در اندیشه كه چون عشوه كند در كارش// دلربایی همه آن نیست كه عاشق بكشند / خواجه آنست كه باشد غم خدمتكارش // جای آنست كه خون موج زند در دل لعل /
زین تغابن كه خزف میشكند بازارش// بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش // ای كه در كوچه معشوقه ما میگذری / برحذر باش كه سر میشكند دیوارش // آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست/ هر كجا هست خدایا بسلامت دارش// صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ایدل/ جانب عشق عزیز است فرو مگذارش // صوفی سرخوش از این دست كه كج كرد كلاه/ به دو جام دگر آشفته شود دستارش // دل حافظ كه بدیدار تو خو گر شده بود / ناز پرورد وصالست مجو آزارش// ————————————> 1-براساس منابع و شهادت یكی از علماء معاصر حافظ (محمد گلندام) خواجه در جوانی سنگینترین كتابهای مذهبی و ادبی دوره خویش همچون كشاف زمخشری در تفسیر، مصباح مطرزی در نحو، طوالع الانوار من مطالع الانظار قاضی بیضاوی در حكمت، شرح مطالع قطب الدین رازی در منطق و مفتاح العلوم سكاكی در ادبیات را بطور كامل مطالعه كرده بود.
2- وی در برخی از ابیات خویش به این نكته اشاره كرده است: (ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ / بقرآنی كه تو در سینهداری;( // *** (زحافظان جهان كس چوبنده جمع نكرد / لطایف حكما با كتاب قرآنی.. //
3- (بعهد سلطنت شاه شیخ ابواسحق / بپنج شخص عجیب ملك فارس بود آباد // نخست پادشاهی همچو او ولایتبخش / كه جهان خلق بپرورد و داد عیش بداد;) // لازم به ذكر است حافظ در معدود مدایحی كه گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلكه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و كیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد ساخته است.
4- حافظ در یكی از ابیات خود به واقعه كور شدن امیر مبارز الدین اشاره كرده است: (; آنكه روشن شد جهان بینش بدو / میل در چشم جهان بینش كشید;) // *** 5- حافظ نیز در یكی از شعرهای خود صفات مثبت شاه شجاع را یاد كرده است: (مظهر لطف ازل روشنی چشم امل / جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع) // 6- اشاره به یكی از اشعار بسیار معروف حافظ كه در یكی از اشعار آن میگوید: اگر آن ترك شیرازی به دست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را// اندیشههای اخلاقی حافظ، دكتر اسماعیل حاكمیبازگشت به گروههای مقالات
علم اخلاق مطالعه در خیر و وظیفه است و آن را علم خیر و شر، و علم تكلیف و وظایف نیز خواندهاند. موضوع علم اخلاق، تكلیف و راه رسیدن به سعادت است، و تعیین بهترین طریقه عمل و پسندیدهترین طریقه زندگانی غرض و فایده آن میباشد.
علم اخلاق را نباید با علم مطالعه اخلاقیات و آداب اشتباه كرد، زیرا علم اخلاقیات به مطالعه رفتار آدمی چنانكه هست میپردازد، ولی علم اخلاق به جای مطرح كردن آنچه كه هست آنچه را كه باید باشد عنوان میكند. اخلاق علمی دستوری است، زیرا برای عمل انسان قواعد و دستورهایی مقرر میدارد.علم اخلاق به نظری و عملی تقسیم میشود. اخلاق نظری، تكلیف و اوصاف عمومی حیات اخلاقی را مطالعه میكند. اخلاق عملی وظایف مختلف انسان، مانند وظایف شخص نسبت به خدا و خانواده و جامعه بشری را مورد مطالعه قرار میدهد.انسان باید بر اثر عقیده و عشق به خدا و در نتیجه تزكیه و تربیت نفس و تمرین و ممارست در اعمال صالح ذاتاً تغییر كند و به تدریج تشبه و تقرب به حق پیدا كند و مستح
ق برخورداری از حیات عالی و جاودان و رضوان الهی گردد.ادیان و شرایع الهی در اصول و اساس مشابه یكدیگر و در سه چیز مشتركند و در واقع در آن سه چیز خلاصه میشوند: پرستش خدا، اعتقاد به آخرت، مسئولیت در برابر نفس و خلق.خداوند مهربان با لطف و عنایتی كه به بندگان خود دارد آنان را به حال خود رها نكرده و به وسیله پیامبران خویش
دستورهایی برای بندگانش فرستاده است تا با به كاربستن آنها به سعادت و نیكبختی برسند.پیغمبر گرامی اسلام (ص) مظهر و نمونه والای انسان كامل بوده و درباره آن حضرت همین قدر بس كه خداوند در قرآن كریم خطاب به آن وجود عزیز فرموده است: «و انك لعلی خلق عظیم» و از سخنان پیامبر اكرم(ص) است كه فرمود: «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.»تعالیم اسلام در باب اخلاق و خویهای پسندیده از قبیل: عدالت، سخاوت، شجاعت، تواضع، راستگویی، امانت، عفو، وفای به عهد، صبر، شكر، قناعت، زهد، صدق و اخلاص، كمك به درماندگان و ضعفا، احسان، گشادهرویی، اهمیت تعلیم و تعلم، احترام به پیران، اغتنام وقت و مانند اینها تأكید بسیار كرده است؛ از طرف دیگر، مردم را از داشتن اخلاق بد و خویهای ناپسند مانند: غیبت، سخنچینی، حسد، خشم و غضب، حب جاه و مقام، دنیادوستی، ریا، بخل، عجب و تكبر و دیگر صفات زشت بر حذر داشته است.خواجه حافظ نیز در این زمینه میگوید:حسن
مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دین/ بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بوددر مشرق زمین تأكید بر اصول اخلاقی همیشه یكی از اركان استوار بقای ملل و اقوام بوده است. رؤوس آنچه حافظ در این باب آورده تحذیر از غرور و خودپرستی و مردمآزاری و كینهتوزی و فرار از معاشرت ناجنس و غافل نشدن از مكافات عمل و تشویق به بذل و بخشش و رحم و شفقت و وفا و رفیقنوازی و مهر و محبت و رعایت حال زیردستان و مروت با دوستان و مدارا با دشمناناست.به طور كلی اصول عقاید اخلاقی و تربیتی حافظ را میتوان به شرح زیرخلاصه كرد:1- ناپایداری جهان: دنیای حافظ دنیایی است بیثبات و ناپایدار.
– نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل/ بنال بلبل عاشق كه جای فریاد است– مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هر دم/ جرس فریاد میدارد كه بربندید محملهاكاخ آمال و آرزوهای آدمی سست بنیاد، و بنیاد عمر بر باد است:– بیا كه قصر عمل سخت سست بنیاد است/ بیار باده كه بنیاد عمر بر باد است
– بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ/ در موضعی كه تخت سلیمان رود به بادحافظ بیاعتباری دنیا را در برابر نظر مجسم میكند و چون پرهیز از آن را واجب میشمارد یكباره دور دنیا و مافیها را خط میكشد و سخت به قناعت رو میآورد، به بوده و نابوده میتازد و دم را غنیمت میشمارد. دوام یك چنین زندگی، حالتی پدید میآورد كه در ظاهر قلندری است و در باطن آزادگی، و ما در جای خود درباره قلندری و آزادگی حافظ بحث خواهیم كرد.- بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین/ كاین اشارت ز جهان گذران ما را بس– اعتمادی نیست بر كار جهان/ بلكه بر گردون گردان نیز هم – جمشید جز حكایت جام از جهان نبرد/ زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
2- حقیقت جویی و دوری از ریا: حافظ معتقد است كه غرض از شرایع آسمانی اجتناب ازرذایل و پلیدیهایی است كه جامعه انسانی را تاریك و احیاناً بشر عاقل و متمدن را از هر حیوانی پستتر میكند. او معتقد است كه: «كار بد مصلحت آن است كه مطلق نكنیم»، اما آنچه در جامعه او رواج دارد خلاف آن است. قرآن كریم برای این نیست كه صرفاً خوانده شود، بلكه برای آن است كه بر اساس تعالیم آن روابط و مناسبات میان انسانها با یكدیگر و انسان و خالق تنظیم شود، در غیر اینصورت از نماز و روزه و خواندن قرآن چه حاصل؟حافظا می خور و رندی كن و خوش باش دمی/ دام تزویر مكن چون دگران قرآن رانكوهش از ریا و تظاهر در سراسر دیوان حافظ به چشم میخورد:
– دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس/ كجاست دیر مغان و شراب ناب كجا؟– بشارت بر به كوی می فروشان/ كه حافظ توبه از زهد ریا كرد– در میخانه ببستند خدایا مپسند/ كه در خانه تزویر و ریا بگشایند
غزالی در «كیمیای سعادت» دربارهی ریا در عبادت میگوید: «بدان كه ریا كردن به طاعتهای حق تعالی از كبایر است و به شرك نزدیك است، و هیچ بیماری بر دل پارسایان غالبتر از این نیست كه چون عبادتی كنند خواهند كه مردمان از آن خبر یابند و جمله ایشان به پارسا اعتقاد كنند; حقیقت ریا آن بود كه خویشتن به پارسایی فرا مردمان نماید یا خویشتن به نزدیك خلق آراسته كند و اندر دل مردمان قبول گیرد تا وی را حرمت دارند و تعظیم كنند و به وی به چشم نیكو نگرند، و این بدان بود كه چیزی كه دلیل پارسایی و بزرگی است اندر دین بر ایشان عرضه میكند و همی فرانماید و این پنج جنس است: ریا به شبزندهداری و زردرویی، ریا در پوشیدن جامههای خشن و كهنه، ریا در خواندن ذكر، ریا در طاعت مداوم، و ریا به داشتن مریدان بسیار.»در سوره ماعون، در تفسیر آیات: «الذین هم یراؤون و یمنعون الماعون» میخوانیم كه: «آنها كه نماز گزارند و از روح نماز دور و غافلند، چرا نماز میخوانند؟ تا خود را به ظاهرالصلاحی بیارایند و تا در صف نمازگزاران وارد شوند و خود را بنمایند و از بركات اجتماع آن پاكدلان بهرهمند گردند;».
اگر نماز این نمازگزاران، دور از ریا و برای قرب به خدا باشد باید بكوشند تا منابع زندگی و وسایل عمومی آن (یعنی ماعون) در دسترس همه قرار گیرد و باید حقوق مشروع خلق را ادا كنند و باید چشمشان به سوی خدا و دستشان برای دستگیری بینوایان و ستمزدگان باز باشد «وگرنه تنها نمازگزار و ریاكارند». در دیوان حافظ به نمونههایی از این گونه ریاكاریها برمیخوریم:- ای كبك خوشخرام كجا میروی بایست/ غره مشو كه گربه زاهد نماز كردكه مأخذ آن آنچنان كه شارحان نوشتهاند هر چه میخواهد باشد، از ریاكاریهای زمانه حكایت میكند.
3- توكل: توكل واگذاردن امور است به خداوند و تكیه كردن بر او و آرام گرفتن دل با او در همه حال. در قرآن كریم آیاتی راجع به توكل است كه از جمله آنها این آیات است: «انّ الله یحّب المتوكلین»(سوره آلعمران بخشی از آیه 153)؛ «و من یتوكل علی الله فهو حسبه»(سوره طلاق، آیه3). در قرآن مجید آیاتی است كه مفهوم و فضیلت توكل از آنها استنباط میشود، چه توكل بر درك حقیقت توحید مبتنی است و به عبارت دیگر متوكل واقعی آن كس میتواند باشد كه به توحید نه فقط به زبان و دل، بلكه به مشاهده برسد و به قول غزالی از پوست به مغز راه یافته باشد. در واقع، توكل حقیقی در آخرین مرتبه از توحید نصیب میشود و رسیدن به آن مقام تنها خواص عارفان و مقربان و منتهیان را از راه ذوق و حال و كشف ممكن تواند بود. در شرح آن آمده است: «توكل آن است كه از حول و قوت خویش بیرون آیی.»
حافظ میفرماید:تكیه بر تقوی و دانش در طریقت كافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توكل بایدشالبته توكل از نظر اسلام به معنی پیروی از قوانین طبیعی است با اتكاء به فضل و عنایت خداوند. به عبارت دیگر، انسان باید ضمن تلاش و كوشش و تمسك به اسباب و وسایل دنیوی فقط به فضل و عنایت خداوند كه آفریننده این اسباب و وسایل است متكی باشد نه به دیگران. بنابراین، مسلم است كه توكل با كار و كوشش برای زندگی بهتر هیچگونه تضادی ندارد و نباید توكل را وسیلهای برای سستی و تنبلی قرار داد.كار خود گر به خدا بازگذاری حافظ/ ای بسا عیش كه با بخت خداداده كنی
4- پند پذیری: حافظ نصیحت پیران و پند بزرگان را راهگشای جوانان و سالكان طریق میداند. در سراسر دیوان حافظ جوانان به نصیحتپذیری از پیران دعوت میشوند:– نصیحت گوش كن جانا كه از جان دوستتر دارند/ جوانان سعادتمند پند پیر دانا را– چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت/ بشنو كه پند پیران هیچت زیان ندارد– پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت/ هان ای پسر كه پیر شوی پند گوش كن
– بنده پیر مغانم كه ز جهلم برهاند/ پیر ما هر چه كند عین عنایت باشد5- بلند نظری و وسعت دید در طریق معرفت: خواجه به همه ملل و اقوام به چشم رأفت و ترحم مینگرد و گروهی را كه به بیراهه میروند معذور میدارد و اختلافات بشری را ناشی از محدود بودن افق دید و فكر كوتاه انسانها میداند:
– جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند6- آزادگی و وارستگی: آزادگی خواجه مربوط به همین وسعت دید و بلندنظری وی بود كه نمیگذاشت تا شاعر عمر خویش را به یكباره در خدمت ارباب بیمروت دنیا تباه كند. از اینروی فریاد برمیآورد و میگوید:- بر در ارباب بیمروت دنیا/ چند نشینی كه خواجه كی به در آید؟ – خشت زیر سر و بر تارك هفت اختر پای/ دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهی – غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است- ملك آزادگی و كنج قناعت گنجی است/ كه به شمشیر میسر نشود سلطان را
7- ارزش دوست و دوستی: حافظ در دوستی، صمیمی و پایدار است؛ برای دوست خوب و یكرنگ ارزشی بالاتر از جان عزیز قائل است. خاك راه دوست را توتیای دیده میداند و خواسته دوست را بر مراد و خواسته خود مقدم میشمارد. حاضر نیست سر مویی از دوست را در مقابل عالم بفروشد. خلاصه آنكه رفیق را كیمیای سعادت میداند و بس. این دوست صدیق و رفیق شفیق همان است كه عنصرالمعالی در «قابوسنامه» و غزالی در «كیمیای سعادت» و خواجه نصیر در «اخلاق ناصری» دربارهاش داد سخن دادهاند. این همان دوستی است كه شیخ اجل سعدی نیز در باب او میگوید:
– گر دنیی و آخرت بیارند/ كاین جمله بگیر و دوست بگذارما یوسف خود نمیفروشیم/ تو سیم سیاه خود نگه دارمولانا جلالالدین نیز ارزش دوست و اهمیت مقام دوستی را چنین متذكر میشود:– بیا تا قدر یكدیگر بدانیم/ كه تا ناگه ز یكدیگر نمانیم كریمان جان فدای دوست كردند/ سگی بگذار ما هم مردمانیم غرضها تیره دارد دوستی را/ غرضها را چرا از دل نرانیمچو بر گورم بخواهی بوسه دادن/ رخم را بوسه ده كاكنون همانیمدر دیوان حافظ دست كم پنج غزل به موضوع دوست و دوستی اختصاص یافته است كه از آن میانه سه غزل مردّف به ردیف دوست است با مطلعهای زیر:– آن پیك نامور كه رسید از دیار دوست/ آورد حرز جان ز خط مشكبار دوست– صبا اگر گذری افتدت به كشور دوست/ بیار نغمهای از گیسوی معنبر دوست– مرحبا ای پیك مشتاقان بده پیغام دوست/ تا كنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
ادامه خواندن تحقيق در مورد زندگي نامه حافظ
نوشته تحقيق در مورد زندگي نامه حافظ اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.