nx دارای 46 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
مقاله ای پیرامون آزادی تفکر
رمز پایدارى هراجتماعى در گرو حیات فكرى آن جامعه است و تا جامعه به حیات فكرى خویش دست نیابد از زندگى راستین برخوردار نخواهد بود. بدینسان اندیشه ورى و تفكر ضرورت حیات انسانى جامعه هاست و عالمان و متفكران و طلایه داران حركتهاى انسانى واصلاحى بیش از هر چیز باید به اندیشاندن و به اندیشه وا داشتن جامعه بپردازند و شیوه ها واسلوبهاى اندیشه ورى سودمند و كار آمد را در پیش دید نسلها بگذارند و پرورش خردها واستعدادها را وجهه همت خویش سازند و با نگارش و گفتار و ; حیات فكرى جامعه را تامین كنند كه جامعه بى فكر و جامد كه در جهت خلاقیت ابتكار و باز جستن بهترین راهها براى زندگى نمى اندیشد بزودى دستخوش مرگ و فنا خواهد شد.
پرداختن به موضوع[ آزادى تفكر]از یك چنین تلقى نشات مى گیرد. بى گمان ضرورت ایجاد فضاى سالم براى اندیشیدن در جامعه اى كه در پرتو احكام اسلامى مى زید با توجه به كلیت تعالیم اسلامى بیشتراحساس مى شود.ازاین روى باید عالمان و متفكران اسلامى در موضوعات و زمینه هاى مختلف به تحقیق و كنكاش بپردازند تااز فكر واندیشه و احساس خود جامعه را لبریز نموده و حقائق والاى اسلامى را به مردم بشناسانند واین همه بدون وجود محیطى آكنده از صفا و مهر و احساس كه در آن اندیشه ها قدرت رشد و نمو داشته باشد حاصل نخواهد شد. در همین راستا در نوشتار پیشین تحت عنوان[ مدخلى بر آزادى تفكر و عقیده] به بیان ارزش واهمیت آزادى جایگاه والا وارزشمند آن در فرهنگ اسلامى پرداختیم .
و همانگونه كه متذكر شدیم آزادى راانواع اقسامى است كه هر یك از آنها در خور بحث مستقلى است ولى از آنجا كه آزادى تفكر و عقیده ریشه واساس دیگر آزادیها به شمار مى رود ازاهمیتى ویژه برخوردار بوده مورد توجه ما قرار گرفته است .اینك براساس این ضرورت در ادامه آن بحث درباره آزادى تفكر و جایگاه آن دراسلام به بحث مى نشینیم و در فرصتهاى آینده آزادى عقیده و مسائل مربوط به آن را پى مى گیریم .
مفهوم تفكردر تعریف اندیشه و تفكر اختلاف زیادى میان متفكران وجود ندارد و مى توان گفت :اغلب آنان در یك جامع مشترك براى تفكراتفاق نظر دارند و این جامع مشترك عبارت است از: فعالیت هدفدار ذهن از مقدمات روشن رو به قضایائى كه درك و دریافت آن هدف تلقى شده است و چكیده آن در سخن محقق طوسى[ ره] چنین آمده است : [;التفكر سیرالباطن من المبادى الى المقاصد و هو قریب من النظر لایرتقى احد من النقص الى الكمال الا بهذاالسبر]. 1 سیر درونى از مقدمات تا نتائج تفكر گویند. كه به معناى نظر نزدیك است وانسان بدون این سیر و حركت از نقص به كمال نخواهد رسید.
اهمیت تفكر از مهمترین امتیازات انسان بر سایر حیوانات داشتن فكر واندیشه است . در منطق انسان را به[ حیوان ناطق] تعریف كرده اند. بدیهى است كه منظوراز نطق سخن گفتن نیست بلكه مقصوداز آن همان قوه درك و فكر واندیشه است كه آدمى رااز سایر حیوانات ممتاز كرده و به او ارزش داده است . بدین جهت در تعریف انسان گفته اند:انسان حیوانى است متفكر واندیشه و فكر را فصل قریب براى تمیزانسان از غیراو دانسته اند.
فرانكلین مى گوید: [آدمى مى تواند دو دقیقه بدون هوا دو هفته بدون نوشیدن آب سه هفته بدون غذا و یك عمر بدون پول زندگى كند ولى نمى تواند یك لحظه بدون فكر واندیشه زندگى نماید]. 2و مولوى در شعر معروف خود حقیقت انسان را همان اندیشه او دانسته است كه اگراندیشه راازاو بگیرند جز مشتى پوست و گوشت واستخوان ازاو چیزى باقى نخواهد ماند و در زمره سایر حیوانات روى زمین قرار خواهد گرفت .
[ اى برادر تو همه اندیشه اىمابقى خوداستخوان و ریشه اى4گر بوداندیشه ات گل گلشنى گر بود خارى تو هیمه ى گلخنى] 3 ازاین رو قرآن در مقام نكوهش كسانى كه ازاین نیروى خدادادى استفاده نمى كنند تعبیر به[ انعام] چهارپایان و بدتراز آن مى كنند.;.لهم قلوب لایفقهون بها و ;اولئك كلانعام بل هم اضل .
خداوند قلب و دل و وسیله تعقل را دراختیارانسانها قرار داده گروهى از آن بجاى استفاده درست در راه هدایت و رشد خود آن را در جهت منافع زودگذر و مادى بكار برده اند و یااز قوه تعقل خود كمتر استفاده مى برند و ضررى كه از ناحیه این گروه انسانها بر مى خیزد به مراتب بالاتراز خسرانى است كه از ناحیه حیوانات و ; به مردم مى رسد. و در واقع قرآن كریم دراین گونه آیات استفاده نكردن از قوه تفكر و قرار گرفتن انسان دراختیار غرایز و سیر بر طبق آن را ریشه همه مفاسد در مجامع انسانى به شمار مى آورد. تفكر و تحول
الف : فردى انسان روزى كه از مادر زاده مى شود و پا به عرصه وجود مى گذارد از همه چیز بى اطلاع است . [;اخرجكم من بطلون امهاتكم لاتعلون شیئا و جعل لكم السمع و الابصار والافئده]; . 4خداوند شما را خلق كرد در حالى كه چیزى نمى دانستید و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا شكرگذار باشید.با نیروى تفكراست كه مى تواندابزارى كه خداوند دراختیارش قرارداده بكار گرفته و بوسیله آن از نردبان تكامل بالا رود و ارزشهاى ذاتى و فطریات نهفته خود را كشف كند.اصولاانشان از آغاز بوسیله تفكر و علم و تحصیل و كشف خصلت هاى زشت و زیبا خود را مى سازد و بوجود خود شكل مى دهد و جهان بینى خود را
طراحى مى كند و بوسیله آن گامهاى بلند هدایت و یا پیچ هاى تند گمراهى را براى خود ترسیم مى كند. بدین جهت تفكر در زمره بالاترین عبادتها قرار گرفته است . چون سایر عبادات واعمال عبادى از داشتن چنین مشى تعیین كننده اى برخوردار نیستند واز مزایاى این عبادت و نیروى خدادادى این است كه زمان و مكان آن را محدود نكرده و همیشه دراختیارانسان بوده و مونه و زحمتى را براو تحمیل نمى كند وافق پروازش مى تواند فضاى وسیعى را تحت پوشش قرار دهد و در فضاهاى دور دست به سیر بپردازد;
انسان به كمك فكر واندیشه در مورد مسائل مختلف به قضاوت و ارزیابى مى نشیند و آدمى رااز زاویه پنهانى و محدود در آورده او را با گذشته تاریخ آشنا مى سازد و با دین گذشته امور آینده را پیش بینى كرده وازاوائل امور آخر آن را قضاوت مى كند و با مرتبط كردن مسائل مختلف در كنار همدیگر به كشف علت ریشه یابى آن مى پردازد. بدین جهت على[ ع] به فرزندش امام حسن[ ع] مى فرماید:
[ ;اى بنى انى وان لم اكن عمرت عمر من كان قبلى فقد نظرات فى اعمالهم و فكرت فى اخبارهم و سیرت فى آثارهم حتى عدت كاحدهم بل كانى بماانتهى الى من امورهم قد عمرت مع اولهم الى آخرهم]; 5 پسرم هر چند كه من مانند كسانى كه پیش از من بوده اند عمر نكرده ام . ولى تاریخ زندگى آنان را مطالعه كرده ام و در چیزهائى كه از آنان رسیده اندیشه كرده ام و آثار و بقایاى زندگى آنان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ام تا آنجا كه گویا یكى از آنها شده ام بلكه با آنچه از تاریخ آنان به من رسیده گویا بااول و آخر آنها زندگى كرده ام .ب:اجتماعى
دراهمیت تفكر و نقش آن در تحولات اجتماعى همین بس كه پیامبران الهى دعوت خود رااز یك تحول فكرى شروع مى كنند. بدین صورت كه در ابتداء تحولى عمیق در فكر واندیشه انسانها پدید مى آورند آنگاه بااتكاء به آن انقلابى عظیم در جامعه مى آفرینند.انقلاب عظیم پیامبر[ص] كه شامل دگرگونى در تمام شوونات سیاسى عبادى واقتصادى جامعه بود نشات از دگرگونى فكرى واعتقادى مردم گرفته بود. بر همین اساس است كه پیامبراسلام[ ص] مامور مى شود تا مردم را به تفكر واندیشه درباره گذشته و آنچه كه آورده است دعوت كند. [من شما را دعوت مى كنم كه درباره گذشته خود و آنچه من براى شما آورده ام تفكر كنید و ببینید كه همه اینها براى تامین سعادت شماست و به نسبت هائى كه به من مى دهنداز قبیل جنون و سحر در من وجود ندارد]. 6
و به همین جهت كسانى كه آگاهانه بااین جریان در مبارزه بودند براى جلوگیرى از تاثیر تبلیغات زیربنائى واساسى پیامبر هیاهو براه انداخته تاافكار را بجاى تفكر وارزیابى به غوغا و جنجالهاى سرگرم كننده مشغول دارند و مانع تفكر آنها گردند و اگراین تحول فكرى نبود هیچگاه پیامبراسلام در راه پیشبرداهداف خود موفقیتى را حاصل نمى كرد. زیرا هیچ یك از عوامل اقتصادى سیاسى نظامى و ; دراختیار پیامبر نبود تا بتواندانقلاب پیامبر را هدایت كرده و به پیش برد. بلكه همه اینها درا ختیار نیروهائى بود كه با پیامبر در معارضه بودند. تنها وسیله پیامبر زبانى گویا و آیات بیدار كننده افكار بودكه همچون آبى روان و زلال برارواح و روان آنان جارى مى گشت . و چنان حربه اى كوبنده برافكار پوشالى و جاهلى آنها مى نواخت . لذا نهضت پیامبراز میان قشر و طائفه اى خاص نشات نگرفته بلكه از میان طبقات مختلف سر برآورده است و با تغییر درونى انسانها آنان را علیه اوضاع داخلى خود مى شوراند و به طرف اسلام هدایت مى كرد.
جایگاه انقلاب فكرى و تداوم دعوتهاى فكرى درانقلابهاى معاصر نیز نشان دهنده این اهمیت است . حتى كشورهائى كه مسائل اقتصادى را زیربناى انقلاب و حركت خود معرفى مى كنند خود را ناگزیراز یك تحول فرهنگى و فكرى مى بینند. زیرا آنچه اساس و موتور حركت انقلاب را تشكیل مى دهد وانسانها را به حركت وا مى دارد از یكسوى تفكر و آگاهى درباره وضع سیاسى واجتماعى است كه در آن قراردارد واز سوى دیگر امید و آرزو براى وضعى بهتر.آزادى تفكر
تفكر با همه اهمیتى كه دارا مى باشد در صورتى ثمربخش خواهد بود كه انسان به اصالت وارزشمندى آن باور داشته و جامعه نیز از سلامتى برخوردار باشد تاانسان بتواندازاین نیروى خدادادى در طریق سعادت و كمال خوداستفاده نماید و هیچ گونه مانعى از برون و یا آفتى از درون اندیشه او را تهدید ننموده و فكراو را به بند نكشد. بر این اساس آن انسانى مى توانداز آزادى تفكر به معناى حقیقى آن برخوردار باشد كه ابتدا به اصالت نیروئى به نام تفكر واندیشه در وجود خویش اعتراف نموده و آنگاه خود رااز تمام موانع پیدا و ناپیدا كه بر فكر واندیشه او سایه مى افكند و ناخودآگاه تفكراو را به سوئى مى كشانند برهاند.
مخالفین آزادى تفكرمخالفین آزادى تفكر را مى توان به دو گروه كلى تقسیم كرد: گروه اول كسانى هستند كه اساسا براى نیروى تفكراصالتى قائل نیستند و چنین مى پندارند كه اندیشه انسان هم سایه اى از شرائط عینى و ذهنى حاكم براوست وانسان نمى تواند تفكرى جداى از آن داشته باشد.
و یا در مرتبه نازل تر عده اى مى پندارد كه گر چه اندیشه انسان ممكن است امرى تعقلى و مستقل باشد و لكن آن قدر شرائط اجتماعى و سیاسى و جغرافیائى او رااحاطه كرده و زوایاى فكراو رااز آغاز تاانجام پر مى كنند كه ناخودآگاه تحت تاثیر آنها قرار گرفته و محصولات اندیشه او هم هماهنگ با آنها در جریان است . واندیشه او را نمى توان اندیشه هاى آزاد تلقى كرد. گروه دوم كسانى هستند كه براى تفكر واندیشه انسان فى الجمله اصالتى را قائل اند و لكن در مقام عمل آن را محدود كرده اند.این گروه عبارتنداز: الف :اربابان كلیسا اینان در رابطه با مذهب براین عقیده اند: [كسى حق ندارد در پیرامون مسائل مذهبى بیندیشد باید صددرصد تابع بود]. ب : ظاهریین واهل حدیث اینان گر چه دراصل ایمان را خارج از محدوده مسائل عقلانى نپنداشته و لكن در بسیارى از مسائل عقلانى و حیاتى تفكر را ممنوع ساخته و پرسش درباره آن را بدعت شمرده اند.
ج :اخباریین كه اینان در فروع احكام و استنباطات منكراجتهاد و به كارگیرى قدرت تفكر و آزادى اندیشه هستند و قدرت قلمرو و دریافت فكرى را دراین مسائل محدود كرده اند.د: كسانى كه با عنوان دفاع از تمامیت مكتب و با دغدغه خدشه پذیر شدن كلیت شریعت با هر نوآورى خلاقیت واندیشه ورى در آنچه بوده است به مقابله بر مى خیزند كه خطراین گروه بلحاظ حربه اى كه در دست دارند – و گواین كه بسیارى از سراخلاص شاید موضوع مى گیرند. بس بیشتر و بنیان كن تراست .موانع آزادى تفكر
از آنجا كه انسان در كشاكش جاذبه هاى مختلفى از غرائز درونى و عوامل برونى قرار دارد كه در صورت نداشتن میزان تقدیر و كنترل و هدایت آنها مى توانداندیشه آدمى را به گمراهى بكشاند غرض ورزیها و حب و بغضها و پیش داوریها و .. همواره اندیشه انسان را تهدید كرده و هر كدام بسان زنجیرى محكم او را به بند كشیده و آزادى راازاو سلب كرده اند. ازاین رو شناخت درست اینها واقدام راه زدایش آنان مى تواند آزادى تفكر رااز بعدى دیگر تامین كند.بنابراین تحقیق و كندوكاو جامع در پیرامون مساله آزادى تفكر بحث در مسائل زیر را مى طلبد و یا به تعبیر دیگر بحث از آزادى تفكر باید دراین سه مرحله باشد:1اصالت تفكر یا آزادى تفكراز شرائط عینى و ذهنى حاكم بر آن .
2 كاربرد تفكر آزادى تفكراز محدوده هاى ساختگى .3 شناخت موانع تفكر یا آزادسازى تفكراز بندهاى درونى و برونى . اصالت تفكربا توجه به جهان خارج واقعیت موجود درمى بابیم كه انسانها در بسیارى از مسائل با همدیگر دراختلاف فكرى بسر مى برند.این اختلاف از مسائل اصولى و زیربنائى كه مربوط به جهان بینى و برداشت فلسفى است از جهان گرفته تا مسائلى مربوط به حكوم و خانواده واقتصاد همه را در بر مى گیرد.
حال باید دید ریشه و منشا بروزاین اختلافات و برداشتهاى متفاوت از كجا سرچشمه مى گیرد. در پاسخ به این سوال دو نظر و طرز تفكراصولى وجود دارد و به تفبیر دیگر دو دیدگاه و تفكر درباره اندیشه انسان واصالت آن وجود دارد كه هر یك براساس آن به توجیه منشااختلاف افكار و نظریات انسانها مى پردازد. مرحوم استاد شهید مرتضى مطهرى این دو طرز تفكر را بدین مضمون بیان مى كند:
[; براى برخى از علماء مساله به این صورت مطرح است كه انسان داراى فكرى مستقل واراده و نیروى استدلال است مى تواند در یك مساله اى خوب استدلال كند و به حقیقت برسد و ممكن است به استدلال كند واشتباه كند; منشااین تعدد فكرها و بینشهااین است كه بعضى از ملتهااین بینشها را به حكم یك تقلید و یا تلقین و ; پیدا كرده اند و بعضى ها به حكم یك لغزش فكرى و بعضى فكرشان را صحیح رهبرى كردند و نتیجه گیرى درست كردند.
طبق این تفكر انسان از یك نیروى تفكراصیل و مستقل برخورداراست كه اگر چنانچ درست آن را هدایت كند مى تواند بوسیله آن به كشف حقائق بپردازد]. 7 برخى دیگر مى گویند كه این فكرها و جهان بینى هاى مختلف هیچ كدام اصالت نداشته و نوع فكرانسان تابع شرائط و محیط اجتماعى اوست . با در نظر گرفتن زندگى و نظام اجتماعى حاكم برافراد ریشه فكر و جهان بینى آنان را در مى یابیم و خلاصه این نظریه مى گوید: شرائط عینى و ذهنى را دراختیار من قرار بده تا من تمام افكار واندیشه ها و فلسفه ها و مذاهب و نظریه ها را توجیه كنم .
نتیجه این طرز تفكر گرفتن اصالت از منطق و اندیشه انسان در هر شكل و صورت آن است . توجیه علمى این منطق این است كه اینان فكر وادارك رااز خواص معینه تشكیلات مادى مغز دانسته و این خاصیت وقتى به ظهور مى رسد كه تاثیرى از خارج براعصاب وارد شده و بعداز پیدا شدن تاثیرات خارجى از راه حواس بر مغز قدرت تفكر در مغز پیدا مى شود و به این وسیله فكر نیروى استدلال پیدا كرده و قدرت تفكر یك عمل ساده اى از طبیعت است و نباید آن را عمل خارق العاده اى در طبیعت است و نباید آن را عمل خارق العاده اى در طبیعت تلقى كرد. زیرا عمل تفكر جز یك سلسله تغییرات شیمیائى كه در مغز حاصل مى شود چیز دیگرى به حساب نمى آید.
مطابق این نظریه نوع احساسات و تفكرات انسانها تابع شرائط و محیطى است كه در آن قرار دارند و آنچه اصالت از آن اوست زندگى اجتماعى و شرائط اقلیمى و جغرافیائى است كه شخص در آن قرار دارد. پس اگر شخصى به عبادت خداوند مى پردازد ریشه اش را در زندگى اجتماعى او مى تواند یابید.و هم چنین آن كس كه به انكار خداوند و قدرت مطلقه وى بر مى خیزد ناشى از زندگى اجتماعى مطلقه وى بر مى خیزد ناشى از زندگى اجتماعى دیگرى است كه براو حاكم است .بالاخره انسان در جهان بینى خود جهان راازالگوى جامعه خود گرفته و عقل و فكر و منطق براى آدمى به عنوان نیروى اصیل و آزاد وجود ندارد. وانسان نمى تواند منطق خود رااز تحت تاییر و جاذبه شرائط عینى و شرائط ذهنى آزاد نگهدارد و آزاد فكر كند.
با صرف نظراز پاسخهاى فلسفى این نظریه كه باید به كتب مربوطه مراجعه كرد در بى پایگى این نظریه كه باید به كتب مربوطه مراجعه كرد در بى پایگى این نظریه باید گفت :اولا: لازمه پذیرش این است كه حقیقت مطلق وجود نداشته وادراكات انسانى ازارزش ثابتى برخوردار نباشند و در صورت انكاراصول ثابتى برخوردار نباشند و در صورت انكاراصول ثابته تفكر ارزشى براى علوم و فلسفه باقى نماند و هیچ فلسفه و نظریه اى داراى ارزش نخواهد بود. دیگر هیچ كس نمى تواند بر جهان بینى اى اعتماد نموده كه بدان جزم و یقیین داشته باشد و نتیجه نهائى این سخن برگشت به شك مطلق و شكاكیت مى باشد.
ثانیا: دومین قربانى این طرز تفكر خود همین تفكر و نظریه است . زیرااین خود ى فكر و فلسفه تلقى شده و تابع شرائط عینى و ذهنى القاا كننده این فكر بوده است وازاعتبار و ثبات برخوردار نخواهد بود.ثالثا:اگر تفكر وادراكات عقلیه ازاستقلالى برخوردار نباشند. و ارزش ذاتى و معنوى آن معلوم نباشد و آن را تابعى از شرائط خارجى بدانیم ملاكى براى صحت و سقم و حاكمى براى قضاوت درا نتخاب صحیح از غیر آن باقى نخواهد بود.
رابعا: نتیجه نهائى این سخن و مسلك نفى اصالت انسان واز بین رفتن انتخاب واختیار واراده از انسان است . دراین فلسفه انسان مسخ گردیده است زیرااندیشه و تفكر كه سرمنشا تمامى حركات واعمال یك انسان است اصلت خود رااز دست داده و قربانى شرائط عینى و خارجى مى گردد وانسان همچون برده اى مجبور در تحت شرائط تاریخى و طبیعى و جبر تاریخ فرو مى غلطد و قدرت انتخاب و تغییر وابتكارازاو سلب مى گردد. نظراسلام
تفكر در فرهنگ اسلام از جایگاه رفیعى برخورداراست واسلام نه تنهااصالت فكر را باور داشته كه آن را به عنوان بهترین وسیله معرفت و شناخت وارزشمندترین عبادات شمرده است .اینك پیش از آن كه دیدگاه اسلام را دراصالت تفكر بیان كنیم توجه دادن به یك نكته را لازم مى دانیم : دراین كه ممكن است گاه شرائط عینى و ذهنى لغزشگاهى براى فكراسنا باشد بحثى نیست . به عنوان مثال عشق و دلستگى به اشیاء دل را بیمار مى كند و بر بصیرت انسان پرده اى تار مى آویزد و پیروى از هوى و هوس و تعصب هاى بى جا نسبت به افكار واندیشه هاى گذشتگان و ; هر كدام مانعى بزرگ بر سر راه اندیشه انسانند واسلام و نه تنها به این واقعیت معترف استكه در نشان دادن لغزشگاههاى فكر و اندیشه و راه رهائى از آن اعجاز كرده است . هیچ مكتب و مسلكى به اندازه اسلام بدین مساله اهمیت نداده و ما در آینده
بدین موضوع خواهیم پرداخت . لكن این به معنى نفى اصالت از نیروى تفكر و منطق انسان نیست این قدرت را دارد كه فكر و منطق خود رااز تحت تاثیر و جاذبه شرائط عینى و ذهنى آزاد نگهداشته و آزادانه بیندیشد و آگاهانه انتخاب كند. عنصرانسان توانمندتراز آن است كه برده شرائط خارجى باشد و گرنه ثواب و عقاب و مسوولیت و ; معنائى پیدا نكرده و بهشت و جهنم یكسان خواهد بود.
براین اساس قرآن با كسانى كه راه تقلید را رفته و خود را مسحور روش نیاكان و پدران خود مى دانند نكوهش مى كند كه اى انسان آزادانه بیندیش و در روش نیاكان خود بنگر آیا تو مى خواهى خود را در چاهى كه آنان فرو رفته اند فروافكنى و بدین گونه انسان را به مبارزه علیه شرائط حاكم موجود فرا مى خواند و در موردى دیگر قرآن كریم شخصى را كه با تغییراوضاع اجتماعى و اقتصادى وضع فكرى و جهان بینى او نیز تغییر كرده است مورد نكوهش قرار مى دهد.
[ثعلبه بن حاطب مردى بود فقیر كه از یاران پیامبر[ص] به شمار مى رفت و در همه مراسم عبادى و سیاسى مسلمانان شركت مى كرد روزاز پیامبر[ ص] در خواست مال و ثروتى كرد پیامبر[ ص] در حق وى دعا فرمود كه خداوند بوى ثروت روزى كند. چون به ثروت و نعمت رسید و خداوند بوى گوسفند زیادى عنایت كرداز عبادت و نیایش فرو ماند و در مقابل ماموران جمع آورى صدقات كه از طرف پیامبر[ ص] نزداو آمده بودنداز اداى حق خدائى استنكاف ورزید]. 8
واین مذمت و نكوهش قرآن ازاین گونه افراد و جریانات دلیل است كه انسان این گونه نیست كه مقهور شرائط طبقاتى واقتصادى باشد و نتوان تفكرى غیراز آن داشته باشد.قرآن كریم با طرح داستانهاى پیشینیان وارائه چهره انسانهائى شكوهمند واستوارى كه در زیر فشارهاى گوناگون سیاسى نظامى و ; طاغوتیان و گاه با بهره مندى از آن امكانات علیه آن نظام ها برخواستند در حقیقت عرضه كننده اصالت تفكر وارائه دهنده تز عدم حاكمیت شرائط تفكر وارائه دهنده عدم حاكمیت شرائط گوناگون بر ذهنیت انسان و توانمندى انسان در رهائى ازاین شرائط است .
داستان همسر فرعون در قرآن كریم از نمونه هاى والاى این حقیقت است این كه داراى امكانات اقتصادى فراوانى و ; بوده تفكرى مخالف تفكر همسرش را بر مى گزیند و درراه عقیده اش جان مى بازد و در كناراصحاب پیامبر[ص] هم چه بسیارازاین اشخاص را مى بینیم . پس این نظریه كه انسان در هر پایگاه طبقاتى كه بوده باشد نمى تواند خود رااز لوازم و تبعات آن برهاند و لازمه هر پایگاه طبقاتى تفكر مخصوص به اوست نمى تواند حرف صحیحى باشد و تاریخ علیه این نظریه شواهد فراوانى را دارد.
على الوردى كه نویسنده اى ماركسیست است در كتاب[ مهزله العقل البشرى] علیه این تفكر مطلبى را نقل مى كند. وى بعداز توجیه مطالب قرآن و تطبیق آن با نظریات ماركسیستى مى گوید:
[على[ ع] این اصل را كه انسان در كاخ و در كوخ دو جور فكر مى كند را نقض كرده است روزى كه كوخ نشین است یك فكر را داشت و روزى هم كه شخص اول مملكت اسلام شد همان فكر را داشت و عینا مثل روزهاى كوخ نشین فكر مى كرد]. 9بنابراین نتیجه مى گیریم كه انسان ملعبه زندگى اجتماعى اش نیست و مى تواند فكر مستقل و نظریه مستقل داشته باشد.حال براى دریافت بیشتر و كاملترازاصالت وارزش تفكر و آزاداندیشى در مكتب اسلام نگرشى برآیات قرآن و روایات پیرامون آن را لازم مى دانیم :اسلام واصالت تفكر
در فرهنگ اسلامى كه پایه واسلاس آن بر فطرت انسان نهاده شده است به تفكر كه مهمترین ویژگى فطرى انسان است اصالت داده و بدان توجه خاصى كرده است . با نگرشى كوتاه در آیات و جوامع حدیثى در مى یابیم كه تفكر واصالت آن دراسلام از چه جایگاه بلندى برخوردار بوده و چه سان براهمیت آن تاكید و تحریص و تشویق شده و بر آثار و پى آمدهاى آن براى سوق دادن انسان به اندیشه تنبه داده شده است كه اینك به برخى ازاین آیات و روایات اشاره مى كنیم . قرآن و تفكر
یكى ازاصول تعالیسم قرآن دعوت به تفكر و تدبراست و كمتر كتابى مذهبى و غیرمذهبى یافت مى شود كه به اندازه قرآن براى تفكر اصالت اهمیت ارزش قائل شده باشد. قرآن كریم فهم مهمترین مسائل اعتقادى را به نیروى تفكر واندیشه انسان محول كرده و در زمینه راه شناخت مبدا و معاد مى فرماید:
[;اولم یتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات والارض و ما بینهاماالا بالحق واجل مسمى وان كثیرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون]. 10 آیا آنان در درون خوداندیشه نكرده اند كه خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دواست است جز بحق و براى زمان معینى نیافزیده ولى بسیارى از مردم لقاء پروردگارشان را منكرند.اگر در درونتان فكر كنید و بیندیشید هم مساله مبدا و هم مساله معاد كه از مهمترین معارف الهى است براى شما حل مى شود.
ادامه خواندن مقاله مقاله اي پيرامون آزادي تفکر
نوشته مقاله مقاله اي پيرامون آزادي تفکر اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.