Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله زندگي انسان بعد از دنيا

$
0
0
 nx دارای 54 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : زندگی انسان بعد از دنیاخدای تعالی برای ما خیر می‌دهد كه انسان از این دنیا كه محل حیات اجتماعی اوست، به عام دیگری به نام برزخ و سپس به عالم آخرت كوچ می‌كند، ولی روش زندگانیش بعد از این دنیا، انفرادی است، یعنی ارتباطی با تعاون اجتماعی ندارد و به كمك و همكاری دیگران نیازمند نیست و تنها وجود خودش در تمام شوون حیاتی موثر خواهد بود. اگر این نظام طبیعی و نوامیس مادی كه در در این عالم مشاهده می‌شود، در عوالم بعدی نیز حكمفرما بود، ناچار باید زندگانی برزخی و اخروی هم مانند حیات دنیوی بر اساس اجتماع و تعاون استوار باشد، ولی انسان همین‌كه از این عالم رخت بربست، دیگر این جریانات را پشت سر انداخته و متوجه پروردگارش می‌شود. دیگر اثری از علوم عملی كه ویژه‌ی محیط اجتماع و كار است، نمی‌ماند، دیگر لزوم استخدام و تصرف و مدنیت و اجتماع تعاونی و سایر احكام و قضاوت‌هایی كه در دنیا دارد، بی‌مورد خواهد بود، تنها انسان است و اعمالی كه انجام داده و نتایج نیك و بد آنها. از این پس چهره‌ی حقایق بی‌پرده جلوه‌گر شده و خیر باعظمتی كه مورد اختلاف بود، ظاهر می‌شود. در آیه‌ی 80 سوره‌ی مریم می‌فرماید: «و نرثه ما یقول و یاتینا فردا» و در آیه‌ی 94 از سوره انعام می‌فرماید: «و لقد جئتمونا فرادی كما خلقنا كم اول مره تركتم ما خولنا كم و اظهور كم و ما نری معكم شفاء كم الذین كنتم زعمتم انهم فیكم شركاء لقد تقطع ینكم و ضل عنكم ما كنتم تزعمون» و امثال این آیات زیاد است و چنانكه می‌بینید از این‌ها استفاده می‌شود كه روش زندگانی انسان بعد از دنیا عوض شده و دیگر بطور اجتماع و همكاری زیست نمی‌كند و علومی را كه در این عالم اختراع كرده، بكار نمی‌بندد و جز از میوه‌ی علم و نتیجه‌ی كار و كوشش خود بهره‌ای نمی‌برد، حقیقت اعمالش در آن عالم ظاهر می‌شود و به پاداش آنها می‌رسد. كان الناس امه واحده«ناس» یعنی تعدادی انسان كه گرد هم جمع شده‌اند. «امه» یعنی گروه انسان‌ها و گاهی به مناسبتی بر یك نفر هم اطلاق می‌شود. در آیه‌ی 120 از سوره‌ی نحل می‌فرماید: «كان ابراهیم امه قنتالله» و گاهی بر زمان نسبتاً طولانی اطلاق می‌شود. در آیه‌ی 45 از سوره‌ی یوسف می‌فرماید: «و ادكر بعدامه» یعنی بعد از سال‌ها، به یادش آمد و در آیه‌ی 8 از سوره‌ی هود می‌فرماید: «و لئن اخرنا عنهم العذاب الی امه معدوده لیقولن ما یحبسه» یعنی اگر عذاب را از ایشان چند سال به تاخیر اندازیم، خواهند گفت چه مانع آن شده، گاهی بر ملت و آیین نیز اطلاق می‌شود و چنان كه بعضی در معنای آیه‌ی 92 از سوره‌ی انبیا، «ان هذه امتكم امه واحد و انا ربكم فانقون» گفته‌اند: اصل این كلمه از «ام» به فتح همزه به معنای قصد است و لذا به هر گروهی از مردم گفته نمی‌شود، بلكه به جمعیتی گفته می‌شود كه دارای مقصد واحدی بوده و به واسطه‌ی آن با یكدیگر مربوط و متحد شده باشند و به همین مناسبت بر یك فرد انسان و سایر معانی اطلاق می‌شود. در هر حال، ظاهر آیه دلالت دارد بر این‌كه دورانی بر بشر گذشته كه افراد با یكدیگر متحد و متفق بودند و بی‌سروصدا زندگی می‌كردند، نه در امور زندگی با یكدیگر نزاع و جنگی داشتند و نه در امور دینی و عقاید مذهبی اختلاف و تفرقه‌ای بین ایشان وجود داشت. دلیل بر اینكه در امور دنیوی نزاعی نداشتند، این است كه در آیه‌ی شریفه، بعثت پیغمبران و قضاوت كتاب در موارد اختلاف، بعد از وحدت امت و در رتبه دوم قرار داده شده، می‌فرماید: «كان الناس امه واحد فبعث الله ;» یعنی مردم گروه واحدی بودند، پس خدا پیغمبرانی فرستاد و بر ایشان كتاب نازل كرد تا در اختلافات ایشان حكم كند. بنابراین اختلاف در امور زندگی، بعد از دوران وحدت و اتحاد ایشان بوده و دلیل بر این‌كه در امور دینی با هم اختلافی نداشتند، این است كه می‌فرماید: «و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه بغیابینهم» درباره‌ی كتاب اختلافی نكردند، مگر كسانی كه حامل آن بودند كه از روی بغی و تعدی ایجاد اختلاف نمودند. قاعدتاً هم باید همینطور باشد، زیرا ما عیناً می‌بینیم كه انسان روز به روز در فكر و دانش ترقی می‌كند و در راه علم و فرهنگ پیش می‌رود و در هر عصری،‌ پایه‌های اجتماع، بواسطه‌ی ترقیات علمی از عصر سابق محكم‌تر می‌شود و بشر برای رفع احتیاجات دقیق‌تر و استفاده از مزایای حیاتی آماده‌تر می‌گردد و در قبال مزاحمات طبیعی بیشتر می‌شود، برعكس هرچه به عقب برگردیم، خواهیم دید كه آشنایی انسان به رموز زندگی و اسرار طبیعت، كمتر بوده تا این‌كه به دوران ابتدایی زندگی انسان برسیم. در آن عصر، مسلماً انسان فوق‌العاده ساده می‌زیسته و از شوون زندگی و مزایای حیاتی، جز اندكی برخوردار نبوده و گویا از معلومات، تنها علوم بدیهی و پاره‌ای از مطالب نظری و فكری را كه برای ادامه‌ی حیات آن روزی لازم بوده، داشته است. برای خوردن به طور ساده به پاره‌ای از گیا‌هان پناه می‌برده و برای دفاع از دشمن، به سنگ و چوب متوسل می‌شده است. البته جمعیتی كه زندگی‌شان بدین منوال باشد، چندان اختلاف و فساد قابل اهمیت در میان ایشان پیدا نمی‌شود، بلكه حالشان، حال گوسفندی است كه دور هم جمع می‌شوند و در مسكنی آرام می‌گیرند و در چراگاهی چرا می‌كنند و از چشمه آبی سیراب می‌شوند و اگر احیاناً اختلافی میانشان روی دهد، بسیار ناچیز خواهد بود. ولی این اجتماع و تعاون قهری، مانع از این نمی‌شود كه غریزه‌ی استخدام كه در نهاد بشر نهفته است، بیدار شود و به مقتضای آن، انسان درصدد غلبه بر دیگران برآید، مخصوصاً با نظر به اینكه هر روز بر دانش و نیرویش افزوده می‌شود و راه‌های استفاده از طبیعت را بهتر یاد می‌گیرد و متوجه مزایای تازه‌تری شده و وسایل دقیق‌تری برای بهره‌برداری پیدا می‌كند و طبعاً بین افراد از حیث نیروی طبیعی و واحد بودن وسایل و سایر جهات اختلافی پدید می‌آید. دسته‌ای نیرومندتر و صاحب زور و قدرت می‌شوند و در میان زندگی گوی سبقت را ربوده و از لحاظ مزایای حیاتی از دیگران جلو می‌افتند و قهراً دسته‌ی دیگری عقب مانده و زیردست آنان می‌شوند و همین منشا اختلاف فطری كه مقتضای قریحه‌ی استخدام است، می‌گردد و بالاخره به مدنیت و اجتماع منتهی می‌شود.و تراحم بین دو حكم فطری، در صورتی كه فوق آنها ثالثی باشد كه بر آن دو حكومت داشته باشد و آنها را تعدیل و اصلاح نماید، مانعی ندارد، چنانكه قوای انسان گاهی در فعالیت مزاحم یكدیگر می‌شوند و عقل میانشان قضاوت می‌كند، مثلاً جاذبه‌ تغذی اقتضاء دارد كه بیش از گنجایش معده غذا خورده شود و معده علیه آن فعالیت می‌كند و عقل بین آن دو قضاوت كرده و فعل هر یك را بطوری كه مزاحم با دیگری نباشد، تعدیل می‌نماید. منافات دو حكم فطری در مورد بحث ما نیز از همین قبیل است، یعنی سیر فطرت انسانی به طرف مدنیت منافات با سیرش به سوی اختلاف را با فرستادن پیغمبران و نازل كردن كتابی كه حاكم بین اختلافات است، مرتفع می‌سازد. با این بیان، بطلان این قول ظاهر می‌شود كه می‌گوید: منظور آیه این است كه مردم یك گروه هدایت یافته بودند، به دلیل اینكه اختلاف، بعد از نازل شدن كتاب از ناحیه‌ی حاملین آن و از روی ظلم و تجاوز ایشان بوجود آمد.این گوینده از این كه آیه‌ی شریفه دو اختلاف را اثبات می‌كند، غفلت كرده است. وانگهی اگر مردم هدایت یافته بودند و اختلافی هم نداشتند، پس موجب فرستادن پیغمبران و نازل كردن كتاب چه بود؟ بلكه مجوز این چنین كاری بشود و در نتیجه یك عده به ظلم و اشاعه فساد بپردازند و به كفر و فجور و اخلاق رذیله و صفات مهلكه بگرایند چه بود؟ همچنین باطل بودن قول دیگری ظاهر می‌شود و آن اینكه: منظور این است كه مردم یك گروه گمراه بودند، زیرا اگر چنین نباشد، ترتب جمله‌ «فبعثت الله النبین ;» بر آن وجهی نخواهد داشت؟این گوینده هم غلت كرده است كه گمراهی مردم كه جمله‌ی «فهدی الله الذین آمنوا لما اختلف فیه من الحق باذنه» اشاره به آن است،‌ بعد از نازل شدن كتاب بواسطه‌ی نادرستی حاملین آن و تقوی نداشتن دانشمندان دینی باشد و اگر چنانچه قبل از نازل شدن كتاب هم مردم گمراه بودند، یعنی فسق و فجور و كفر و معاصی در میانشان شیوع داشت، به چه مناسبت به حاملین كتاب و علماء دین نسبت داده شده است؟ همچنین اشكال قول سوم نیز معلوم می‌شود و آن این كه: منظور از «ناس» بنی اسراییل است، زیرا در آیه 16 از سوره جاییه از روی بغی به ایشان نسبت داده شده، می‌فرماید: «فما اختلفوا الا من بعد ما جاء هم العلم بغیاً بینهم». این قول تفسیری است بی‌دلیل، چه اثبات صفتی برای جمعیتی دلیل منحصر بودنش به همان جمعیت نیست. فاسدتر از همه‌ی اقوال این است كه می‌گوید‌: منظور از «ناس» آدم است و معنای آیه این است: آدم، امت واحد و هدایت یافته‌ای بود بعد میان فرزندانش اختلاف پیدا شد، آنگاه خدا پیغمبران را فرستاد; زیرا روشن است كه هیچ جمله‌ای از جلمه‌های آیه با این قول تطبیق نمی‌كند. بعضی دیگر گفته‌اند: لفظ «كان» در ابتدای آیه دلالت بر زمان گذشته ندارد، بلكه افاده‌ی ثبوت می‌كند، چنانچه در «كان الله عزیزاً حكیما» (الفتح، 17) نیز چنین است، بنابراین، معنای آیه چنین است‌: مردم نظر به این كه طبعاً مدنی و اجتماعی هستند و زندگانی انفرادی بر ایشان میسر نیست، گروه واحدند، زیرا: هیچ انسانی بدون كمك و همكاری دیگران نمی‌تواند حوائج بی‌شمار خود را مرتفع ساخته و به كمال وجودی خویش برسد، بلكه ناچار است با هم‌نوعان خود دست اتحاد داده و با ایشان تشریك مساعی نماید و از نتیجه كار خود به اندازه احتیاجاتش استفاده نموده و بقیه را به دیگران واگذار كند و در مقابل، سایر احتیاجاتش را از نتایج كار آنان تامین نماید. این حال انسانست و در هیچ وقتی از اوقات از اجتماع و تعاون بی‌نیاز نبوده است و تاریخ زندگانی این نوع از بدو امر تا كنون گواه این مدعاست. بنابراین مدنیت و اجتماع مقتضای فطرت و آفرینش انسان می‌باشد، ولی نظر به اینكه در اجتماع خواه ناخواه اختلافاتی روی می‌دهد و اگر از آنها جلوگیری نشود، باعث اختلال نظام می‌شود. خدای متعال به عنایت بالغه‌ی خود و احكام و قوانینی وضع فرمود تا اختلافات را رفع كند و ‌آنها را توسط پیغمبرانش برای مردم فرستاد و با ایشان كتابی نازل كرد كه در موارد اختلاف، حكومت نماید.بنابراین، حاصل معنای آیه این است كه مردم یك گروه مدنی و اجتماعی هستند و به همكاری و معاونت یكدیگر نیازمندند و اجتماع موجب اختلاف می‌شود، لذا خدا پیغمبران را برانگیخت و بر ایشان كتاب نازل كرد: بر این كلام چند اشكال وارد است:1 مدنیت و اجتماع و اشتراك در زندگی را لازم ذاتی و طبیعت اولی انسان شمرده، در صورتی كه ثابت كردیم كه بشر آن را از روی ناچاری و اضطرار پذیرفته و قرآن نیز بر خلاف آن دلالت دارد. 2 متفرع كردن بعثت انبیاء بر اینكه انسان طبعاً مدنی است، مناسب نیست، مگر از نظر اینكه منجر به اختلاف و فساد می‌شود و در این صورت باید در كلام تقدیری گرفته شود و گوینده ملتزم به آن نیست. 3 این سخن مبنی بر این است كه آیه متعرض یك اختلاف باشد، در صورتی كه آیه صریح است، در اینكه اختلاف دو تا است: یكی آن كه از اول بین مردم بوده و علت بعثت پیغمبرانت و فرستادن كتاب شمرده شده، می‌فرماید: «و انزل معهم الكتاب لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه» یعنی با پیغمبران كتاب فرستاد تا در اختلافات مردم حكم كند و دیگری آن كه بعد از نزول كتاب از ناحیه‌ی دانشمندان و حاملین آن پدید آمده و بر خلاف اختلاف اول از روی بغی و تجاوز با علم و عمد بوده است، می‌فرماید: «و ما اختلف فیه الا الذین اتوه بغیاً بینهم»‌ یعنی درباره‌ی كتاب اختلاف نكردند، جز آنان كه به ایشان داده شده بود كه از روی بغی و تجاوز ایجاد اختلاف نمودند. و اختلاف دوم منصوب به علماء كتاب است، در صورتی كه اختلاف اول به همه مردم نسبت داده شده است. فبعث الله النبیین مبشرین و منذرینتكته این كه از فرستادن پیغمبر تعبیر به «بعثت» شده نه «ارسال» و مانند آن، این است كه انسان اولی گروه واحد و ساده‌ای بود و در حال خمود و آرامش می‌زیست (پیغمبرانی كه آمدند، ندای توحید در دادند و بشر را از این سكوت خفقان‌آور برانگیختند و او را متوجه سعادت و كمال خود ساخته در شاهراه هدایت به راه انداختند). این معنی با «بعثت» كه معنایش بیدار كردن از خواب و نظیر آن است، مناسب‌تر است و شاید همین نكته موجب این شده كه از فرستادگان هم تعبیر به «نبی» شده، نه رسول و مرسل.به علاوه حقیقت بعث و فرستادن كتاب چنانكه گفتیم، متوجه كردن بشر است به حقیقت وجود و حیات خود این كه آفریده خدا است، همان خدای یكتایی كه جز او خدایی نیست و پیوسته به طرف او سیر می‌كند و در روز باعظمتی به سوی او بازخواهد گشت و اكنون در یكی از منازل راه است كه حقیقت آن جز بازی و فریب نیست، پس باید این معانی را در زندگی رعایت كرده و همیشه در اندیشه‌ی این باشد كه از كجا و در كجا و به سوی كجاست. این ها مطالبی است كه پیامبران به مردم گوشزد می‌كنند، لذا تعبیر «نبی» كه معنایش صاحب خبر است، مناسب‌تر می‌باشد. ضمناً از اینكه در آیه‌ی شریفه نسبت فاعلی بعث به خدا داده شده استفاده می‌شود كه پیغمبران در گرفتن وحی و رساندن آن به مردم معصومند.مطلب دیگر آنكه: ملاك فعالیت طبقه متوسط مردم كه اكثریت اجتماع را تشكیل می‌دهند، امید منفعت است و ترس از ضرر، لذا انبیاء هم ایشان را به واسطه‌ی مژده‌ی بهشت و ترساندن از دوزخ به ایمان و عمل صالح وادار می‌كردند. به همین ملاحظه در آیه شرفه هم «مبشرین» و «منذرین» به اصطلاح ادبی حال برای «النبیین» آورده شده، یعنی خدا پیغمبران را برانگیخت، در حالی كه مژده می‌دادند مومنان و پرهیزگاران را به بهشت و خشنودی خدا و می‌ترسانیدند كافران و گنهكاران را از دوزخ و خشم خدا. ولی اولیاء خدا و بعضی از بندگان صالح، نظری ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ نداشته و تنها توجهشان به پروردگارشان است.   و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلوا فیهكتاب به معنای نوشته است و به حسب متعارف با قلم نگارش می‌یابد و چون غالباً عهد نامه‌ها و فرمان‌های لازم‌الاجرا را برای این كه ثابت و پابرجا بماند، به كتابت می‌رسانند، لذا به هر حكم واجب یا هر بیان غیرقابل نقضی كتاب گفته می‌شود. به همین جهت قرآن هم كه كلام پروردگار است، كتاب نامیده شده، در آیه‌ی 29 از سوره‌ی (ص) می‌فرماید: «كتاب انزلناه الیك مبارك» و در آیه‌ی 102 از سوره‌ی (نساء)‌ می‌فرماید،: «ان الصلوه كانت علی المومنین كتاباً موقوتاً» و از اینكه می‌فرماید: (ما بر پیغمبران كتاب نازل كردیم، تا میان مردم در آنچه اختلاف كرده‌اند، قضاوت نماید) معلوم می‌شود كه قبل از نازل شدن كتاب اختلافی وجود داشته و معنای اول آیه این است: مردم گروه واحدی بودند، سپس اختلاف كردند، آنگاه خدا پیغمبران را فرستاد ; .(الف) و (لام) «الكتاب» به اصطلاح یا برای جنس است و یا برای عهد ذهنی و در صورت اخیر منظور از آن، كتاب نوح می‌باشد. توضیح آنكه از آیه‌ی 13 سوره‌ی شوری كه می‌فرماید: «شرع لكم من الدین ما وصی به نوحاً والذی اوحینا الیك و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی و ;» استفاده می‌شود كه شریعت، مخصوص پیغمبرانی است كه نامشان در این آیه ذكر شده، زیرا آیه در مقام امتنان و بیان این است كه شریعت اسلام اضافه بر موضوعات عالیه مخصوص به خود جامع جمیع شرایع سابقه می‌باشد و مقتضای چنین مقامی ذكر همه‌ی شریعت‌هاست. بنابراین اگر شریعت دیگر نیی بود، باید ذكر شود و از جمله‌ی «و انزل معهم الكتاب لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه» برمی‌آید كه شریعت به واسطه‌ی كتاب است، بنابراین اولین شریعت و كتاب، شریعت و كتاب نوح بوده است. حاصل آن‌كه از انضمام این دو آیه چند مطلب به دست می‌آید: 1 حضرت نوح دارای كتاب مشتمل بر شریعت بوده و منظور از كتاب در جمله‌ی «و انزل معهم الكتاب» یا منحصراً كتاب نوح است، در صورتی كه (الف) و (لام) «الكتاب» برای عهد باشد و یا آن كتاب و یا سایر كتب آسمانی است، در صورتی كه برای جنس باشد.2 كتاب حضرت نوح نخصتین كتاب آسمانی شمتمل بر شریعت است، زیرا اگر قبل از آن كتابی نازل شده بود، شریعتی هم قبل از شریعت آن حضرت باشد و در آیه «شرع لكم ;» ذكر شده باشد. 3 عصری كه آیه «كان الناس امه واحده ;» به آن اشاره می‌كند، قبل از زمان حضرت نوح بوده و كتاب آن حضرت در میان اهل آن عصر حكومت كرده است. و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه بغیاً بینهمسابقاً گفتیم كه منظور از اختلافی كه در این جمله ذكر شد و اختلاف در خود دین از ناحیه حاملان آن است و چون اصل دین از فطرت است، چنانچه از آیه‌ی30 از سوره‌ی روم كه می‌فرماید: «فاقم وجهك للدین حنیفاً فطره الله التی فطر الناس علیها» استفاده می‌شود، بنابراین اختلاف در آن، فطری نسیت، فلذا خدا آن را ببغی و تعدی نسبت داده است. از این تعبیر كه می‌فرماید: «الا الذین اوتوه» معلوم می‌شود كه منظور آیه، اشاره به اصل ظهور اختلاف در كتاب آسمانی است، نه این كه هر كس از راه راست منحرف شود، یا متدین به دین الهی نشود، انحرافش از روی بغی و سركشی است، چه بسیاری از اشخاص كه بدین حق راه نیافته‌اند، امر بر ایشان متشبه شده و راه راست را تشخیص نداده و معذورند، ولی كسی كه از روی تعدی و سركشی از جاده‌ی حق و حقیقت منحرف شود، هیچگاه معذور نخواهد بود. در آیه‌ی 24 از سوره‌ی شوری می‌فرماید: «انما السبیل علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق اولئك لهم عذاب الیم» و در آیه‌ی102-106 از سوره‌ی توبه می‌فرماید: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم» تا آنجا كه می‌فرماید: «و آخرون مرجون لامرالله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم والله علیم حكیم» و در آیه‌ی 98 از سوره‌ی نساء می‌فرماید: «الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلاً فاولئك عسی الله ان یعفو عنهم و كان الله عفواً غفورا» دیگر آن‌كه فطرت با اشتباه و غفلت می‌سازد، ولی با تعمد و بقی نمی‌سازد و لذا بغی، به دانشمندان و كسانی كه آیات الهی بر ایشان ظاهر شده، اختصاص یافته است. در آیه‌ی 39 از سوره‌ی بقره می‌فرماید: «والذین كفروا و كذبوا بآیاتنا اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون» و نظیر آن در قرآن شریف زیاد است كه كفر كافران مقید به تكذیب و انكار آیات الهی شده و بعد از آن تعدید به عذاب شده است (و روشن است كه تكذیب و انكار باید مسبوق به علم و اطلاع باشد)، خلاصه منظور آیه این است كه منشا اختلافات دینی این بوده كه حاملین كتاب دانسته و فهمیده از روی بغی و سركشی در كتاب خدا و نوامیس پروردگار ایجاد اختلاف نمودند. ادامه خواندن مقاله زندگي انسان بعد از دنيا

نوشته مقاله زندگي انسان بعد از دنيا اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>