Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله در مورد دين و سياست

$
0
0
 nx دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : دین و سیاست دین را مى‏توان به مجموعه به هم پیوسته‏اى از باورها و اندیشه‏هاى برگرفته از وحى الهى در رابطه با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ تعریف كرد كه هدف آن، هدایت انسان به سوى روش بهتر زیستن و كاملتر شدن است. این تعریف منطبق با تفسیرى است كه در برخى از روایات و كتابهاى كلامى در مورد ایمان آمده است: (اعتقاد بالجنان عمل بالاركان و اقرار باللسان) كه تعاریف جامعه شناسانه از دین كه برخى جامعه شناسان ارائه داده‏اند نیز مى‏تواند در راستاى این تعریف جامع باشد . جامعه شناسانى چون: نیل اسملسر و فلورانس كلاكون و فرد استرادیت بك دین را از مقوله جهت گیرى ارزشى دانسته‏اند و آن را عبارت از اصول پیچیده و در عین حال كاملا منظم و مرتب شده‏اى شمرده‏اند كه به جریان سیال اعمال و اندیشه‏هاى انسانى در ارتباط با حل مسائل مشترك انسانى، نظم و جهت مى‏دهد. با این توضیح كه جهت گیرى ارزشى در دین به صورت چارچوبهاى مافوق طبیعى و مقدس ترسیم مى‏شود و در اندیشه‏هایى چون اومانیزم به شكلى فاقد قداست ارائه مى‏گردد. دو فصل عمده دین؛ یعنى عقاید و جهان‏بینى، مقررات و احكام و اخلاق و سیر تكامل انسان است. قرآن بصراحت، شریعت را جزء جدا نشدنى دین در همه آیینهاى آسمانى مى‏شمارد (4) و اعتقاد مجرد را در صورتى كه همراه با عمل به احكام و مقررات وحى نباشد ـ هر چند كه درست باشد ـ دیندارى تلقى نمى‏كند. (5) شاخص همیشگى و ماهوى دین، اندیشه‏اى نظام یافته در زمینه جهان بینى و شریعت است و هدف غایى آن چیزى جز رشد و تعالى انسان در زندگى این دنیا و فرجام آن نیست. بى شك، بخشى از انسان، زندگى جمعى اوست و بخشى از جامعه نیز سیاست و حكومت است. دین با چنین تعریف و شاخص و هدفى چگونه مى‏تواند از این بخش مهم از زندگى انسان غافل باشد و مدعى هدایت وى به سرنوشتى بهتر در دنیا و آخرت باشد؟ همه كسانى كه به نحوى به تعریف دین پرداخته‏اند، به این حقیقت اذعان نموده‏اند كه هدف دین، سامان بخشیدن به زندگى انسان است. ب ـ تعریف سیاست گرچه ارائه تعریفى جامع و مانع از سیاست ـ همچون همزادش دین دشوار و در حقیقت سهل و ممتنع است، اما همان گونه كه در جاى دیگر از این نوشتار آورده‏ایم، سیاست به معنى مدیریت كلان دولت و راهبرد امور عمومى در جهت مصلحت جمعى و انتخاب روشهاى بهتر در اداره شئون كشور، یا علم اداره یك جامعه متشكل، و یا هنر مشیت امور مردم در رابطه با دولت، همواره در ارتباط با بخشى از زندگى انسان مطرح است و چون به عمل انسان مربوط مى‏شود، ناگزیر با دین كه متكفل بیان شیوه‏هاى زیستن است، تماس پیدا مى‏كند؛ و از این رو یا در تضاد با آن و یا هم سوى آن عمل مى‏كند. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل مى‏كند. اكنون با توجه به مفهوم دین و سیاست، بخوبى مى‏توان دریافت كه قضیه منطقى «دین از سیاست جدا نیست» از مصادیق روشن قاعده منطقى و فلسفى «قضایا قیاساتها معها» مى‏باشد. (6) ج ـ ماهیت رابطه دین و سیاست در اسلام صرف نظر از تلازم مفهومى دو مقوله دین و سیاست، اصولا توجه به سه بخش اصولى تعالى اسلام : ایدئولوژى، شریعت و اخلاق، خود مبین این رابطه عمیق، اصولى و جدایى ناپذیر میان آن دو است و با توجه به محتوا و مسائل ماهوى دین و سیاست، جایى براى تردید باقى نمى‏ماند كه در اسلام رابطه دین و سیاست یك رابطه منطقى و ماهوى است و این دو، لازم و ملزوم یكدیگرند و جدایى ناپذیر، و به عبارت دیگر این رابطه به عنوان یك اصل و یك مبناى كلى و زیربنایى در تفكر اسلامى غیر قابل انكار مى‏باشد. صورت مسئله و ماهیت این رابطه منطقى را مى‏توان به صورتها و شیوه‏هاى مختلف طرح كرد : .1 در عرصه سیاست و قلمرو دین مشتركاتى وجود دارد كه این دو را در هدف و یك سلسله مسائل مهم زندگى اجتماعى، به هم مربوط مى‏سازد. ولى در عین حال، هركدام از آن دو، ممیزات و ویژگیهاى اختصاصى خود را دارند و به همین دلیل در شرایط خاص ناگزیر از یكدیگر جدا مى‏شوند . مثلا در شرایط فساد دولت و اقتدار سیاسى حاكم كه راه هر نوع اصلاح و دگرگونى بسته مى‏شود، دین راه انزوا پیش مى‏گیرد و پیروانش را به كناره‏گیرى از ورطه سیاست فرا مى‏خواند، چنانكه سیاست و سیاستمداران نیز در شرایط استبداد دینى و فساد اقتدار دینداران، ممكن است كه دین را از صحنه خارج كنند، گرچه خود دیندار هم باشند. به همین دلیل جمعى در بررسى اندیشه‏هاى سیاسى اسلام، رابطه دین و سیاست را در حد همان مرز مشترك دو مقوله پذیرا هستند و التزام به این رابطه را به صورت مشروط مى‏پذیرند و جدایى نسبى را اجتناب ناپذیر مى‏دانند. به نظر مى‏رسد كه این گونه برداشت از ارتباط دین و سیاست، از آنجا ناشى مى‏شود كه اینان دین و سیاست را به مفهوم عینى آن دو لحاظ كرده‏اند، كه در این صورت مى‏توان فرض كرد كه یكى از آن دو یا هردو از مسیر و هدف خود، خارج و دچار تباهى شود. در حالى كه پیش فرض آن است كه در صورت مسئله، دین و سیاست به مفهوم درست آن دو تفسیر شود كه در این صورت فرض جدایى، امكان پذیر نخواهد بود. .2 بخش عظیمى از مسائل دین در قلمرو عملكرد سیاسى، است در حالى كه متقابلا در عرصه سیاست نیز بسیارى از مسائل، مربوط به قلمروهاى دینى است. به عبارت دیگر، چه از بعد نظرى و چه از بعد اجرایى، هر كدام از آن دو ناگزیر به قلمرو دیگرى كشیده مى‏شود و بدین جهت سیاست، دین را مى‏طلبد و دین نیز سیاست را. در این برداشت نیز مى‏توان مناقشه كرد. چه قلمرو دین با جامعیتى كه دارد، همواره همه عرصه‏هاى سیاست را فرا مى‏گیرد و هیچ نظر یا عمل سیاسى نیست كه دین در آن نظر یا عملى را عرضه نكند، حتى در مواردى كه نص شرعى وجود ندارد (یعنى در قلمرو مباحات كه دین در آنجا الزامى ندارد) دین، انسان را مكلف به عمل به مقتضاى عقل نموده است و مى‏توان گفت كه این موارد نیز از قلمرو دین جدا نیست. .3 برخى نیز رابطه دین و سیاست را این گونه تفسیر مى‏كنند كه در یك جامعه دینى خواه ناخواه همه چیز و از آن جمله سیاست نیز دینى مى‏شود، و این نوع تلازم یك امر طبیعى و نوعى جبر است. هنگامى كه مردم در یك جامعه سیاسى دیندار هستند، سیاست هم دینى مى‏شود و این خصیصه، مدام كه مردم ملتزم به دیانتند، اجتناب ناپذیر است، و براى جدا كردن سیاست از دین، باید ابتدا مردم را از دین جدا نمود، و آن گاه كه جامعه بى دین شد، سیاست هم غیر دینى مى‏شود. بى‏گمان چنین تفسیرى از رابطه دین و سیاست، به معنى ارتباط ماهوى میان آن دو نمى‏تواند باشد و این رابطه بیشتر به راه و رسم دیندارى جامعه، بستگى خواهد داشت تا مقتضاى خود دین، به طورى كه اگر فرض كنیم كه جامعه دیندار نخواست دین را در سیاست دخالت دهد، سیاست در این صورت غیر دینى خواهد شد. همچنین اگر چنین فرضى امكان پذیر باشد كه جامعه بى دین بخواهد به دین عمل كند، سیاست دینى خواهد بود. به تعبیر روشنتر با چنین تفسیرى، در حقیقت، این دین و سیاست نیست كه متلازمند، بلكه این اراده مردم است كه جهت سیاست را تعیین مى‏كند . براى توجیه این نظر و تفسیر باید نكته‏اى را بر آن افزود كه اگر میان دین و سیاست تلازم ماهوى وجود نداشت و دین، سیاست را به دنبال نمى‏كشید، هرگز دیندار بر آن نمى‏شد كه سیاستش دینى باشد. اگر دیندارى جامعه، سیاست را دینى مى‏كند، به خاطر آن است كه دین چنین اقتضایى را دارد و دیندار و جامعه دینى از آن گریزى ندارد. مبحث چهارم: اهداف سیاسى دین و رسالت انبیا در تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى، فرازى برجسته و فصلى روشن در رابطه با اندیشه سیاسى انبیا به چشم مى‏خورد كه از عوامل مهم و سرنوشت ساز تاریخ سیاسى جهان محسوب مى‏شود. چنانكه در تاریخ نظامهاى سیاسى جهان نیز فراز مربوط به نظامهاى سیاسى مبتنى بر مكتب انبیا و دین، جایى براى تأمل و بررسى دارد. گرچه نویسندگان تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى در غرب، سعى كرده‏اند كه علم سیاست و اندیشه‏هاى سیاسى را از اندیشه‏هاى ادیان پالایش كنند و بدین لحاظ در تاریخ، دست به یك جداسازى خیانت بار زده‏اند كه هرگز نه بلحاظ دین و نه به لحاظ علم، قابل گذشت نیست. در تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى، همواره از هومر، سقراط، افلاطون، ارسطو، سیسرون، تا قرن پنجم میلادى و بعد از اگوستین تا قرن بیستم سخن گفته مى‏شود. ولى ـ همان گونه كه پیشتر گفته شد ـ در هیچ كجاى این تاریخ گسترده سیاسى، فصلى به عنوان اندیشه‏هاى سیاسى ادیان و انبیا دیده نمى‏شود و على رغم نقش تاریخ سازى كه تفكر دینى انبیا داشته است، نه در تاریخ نظامهاى سیاسى و نه در تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى، نامى از آنان برده نشده است. عملكرد حضرت موسى (ع) به عنوان نجات بخش قومى تحت شكنجه، حتى جداى از اندیشه و عملكرد یك نبى و یك پیامبر و یك فرستاده خدا، خود یك عمل سیاسى بوده است و پشتوانه آن حركت عظیم، بى شك یك اندیشه سیاسى و یك مكتب عمیق بوده است كه در تاریخ اندیشه سیاسى غرب، هرگز از آن نامى برده نشده است. حضرت ابراهیم (ع) بنیانگذار بزرگ مكتب توحید در سیاست، بیست قرن قبل از میلاد مسیح با ایجاد بنیادى نیرومند و مكتبى بس عمیق در سیاست، با جریان و قدرت سیاسى حاكم زمان خود درگیر شد و در تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى جهان ورقهاى نورانى و حركت زایى را به وجود آورد او نه تنها بر اساس آن بر قدرت حاكم زمانش فایق آمد و ملتش را نجات بخشید، بلكه راه مبارزه توحیدى را به ملتها آموخت و راه نجات را فرا روى آنها گشود. حضرت موسى (ع) پیامبر مبارز و نستوه، بیش از دوازده قرن، قبل از میلاد مسیح، یك بار دیگر مبارزه با یكى از قدرتمندترین حاكمان تاریخ را آغاز نمود و جریان و اندیشه سیاسى حاكم را سرنگون كرد و ملتش را بر اساس اصول سیاسى مبتنى بر توحید رهبرى كرد و به پیروزى رساند و یك بار دیگر اندیشه سیاسى توحیدى را براى تبیین پیروزیها و شكستها ترسیم كرد . پیامبران بعد از حضرت موسى (ع) تا ظهور حضرت عیسى (ع) راه او را دنبال كردند و اندیشه سیاسى مبتنى بر مكتب توحیدى او، قرنها راهنماى عمل سیاسى گشت و پس از ظهور حضرت عیسى (ع) نیز این مبارزه اصولى و خستگى ناپذیر تا به بالاى دار رفتن این رهبر نستوه الهى ادامه یافت. این توالى تاریخى سنت الهى تا بعثت پیامبر اسلام (ص) و سپس تا به امروز در طول این تاریخ ممتد، بزرگترین حوادث سیاسى تاریخ را بوجود آورد و اندیشه سیاسى تابناكى را رقم زد. اما آن هنگام كه قلم تاریخنگارى به دست غرب مى‏افتد، تنها به آنچه كه مربوط به اوست، آن هم در بعد مادى تاریخ بسنده مى‏كند و تاریخ سیاسى انبیا و تاریخ اندیشه‏هاى توحیدى را از صحنه‏هاى تاریخ سیاسى و تاریخ علم مى‏زداید و تفكر سكولاریزم را كه چند صباحى بیش نیست كه در غرب پا گرفته است، به همه زمانها و قرنهاى گذشته تسرى مى‏دهد و همه آثار با شكوه این بعد از تاریخ انسانها و اندیشه‏هاى ناشى از آن را به فراموشى مى‏سپارد. در تاریخ اندیشه سیاسى غرب بلكه در تاریخ علوم به طور عام، از تاریخ انبیا صحبتى به میان نیامده است. منظور از تاریخ اندیشه سیاسى غرب، حوزه فكرى غرب است، نه جغرافیاى مكانى غرب. تكنولوژى، حاصل زحمات مردمان و جمعیت جغرافیاى مكانى غرب نیست، بلكه حاصل اندیشه بشریت در كل تاریخ است: «علم میراث مشترك بشریت است» . امروز نامى از افریقا در تاریخ برده نمى‏شود، ولى آن به این دلیل نیست كه هیچ نقشى هم نداشته باشد. علم نه ملى است نه جغرافیایى. زیرا تمامى زحمات و تلاش بشر در تمامى مناطق جغرافیایى علم را تكامل مى‏بخشد. بنابراین، علم تابع جغرافیا و ملیت و قومیت نمى‏تواند باشد. تكامل علم، حلقه‏هاى متصل به هم است. علم با تمامى این حلقه‏ها ارتباط تفكیك ناپذیر دارد. منظور از اهداف سیاسى انبیا، هدفهاى از پیش تعیین شده‏اى است كه پیامبران بر اساس وحى الهى براى رسیدن به آن اهداف، تمامى توان خویش را به كار گرفتند و در این راه از هیچ گونه تلاش و ایثار و فداكارى فرو گذار ننمودند. این اهداف در حقیقت، مبین اندیشه‏هاى ادیان بزرگ و مطرح در تاریخ است كه عامل تحولات وسیع در تاریخ بوده‏اند و مبانى فكرى و عملكردشان در تاریخ تمدن و فرهنگ جهان، نقش مؤثرى داشته است و تاریخ ساز بوده است . بررسى اهداف سیاسى انبیا، در تجزیه و تحلیل مبانى اندیشه سیاسى اسلام، مى‏تواند از مهمترین مباحث باشد و همچنین در تبیین رابطه دین و سیاست نیز نتیجه‏ساز تلقى گردد. ادیان الهى عمدتا داراى سه هدف مهم بوده‏اند: اول: اقامه قسط و حق و هدایت جوامع بشرى به سمت عدالت. دوم: دعوت به سوى حق و ایجاد ارتباط سازنده میان انسان و خدا. سوم: پیشرفت در مسیر تكامل. «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.» (7) «هر آینه پیامبرانمان را با حجتهاى روشن فرستادیم و با ایشان كتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند.»هر یك از این سه هدف والاى دین و انبیا، ارتباط تنگاتنگ با مسائل سیاست دارد و بدون یك اندیشه سیاسى منسجم و سازمان یافته و فلسفه سیاسى روشن قابل تحقق نمى‏باشد. این سؤال همواره در رابطه با اهداف انبیا مطرح مى‏شود كه اگر هدف تمام انبیا و اولیاى خدا، اقامه قسط و ایجاد عدالت در جامعه است، بنابراین چگونه ممكن است كه تفكر و عملكرد انبیا جداى از سیاست باشد؟ بى شك اقامه قسط و عدل، قانون مى‏طلبد و قانون نیز به نوبه خود، بدون نظام حقوقى روشن شكل نمى‏گیرد و بدون یك نظام سیاسى اجرا نمى‏شود؛ و نیز بدون یك اندیشه سیاسى، دولت و نظام سیاسى تحقق نمى‏یابد و بدون این سلسله مراتب، دستیابى به حق و قسط امكان پذیر نمى‏شود. بارزترین بخش تعالیم انبیا، شریعت است كه مبین یك نظام حقوقى مشخص و متمایز مى‏باشد . یك نظام حقوقى، از یك سو زمینه ساز مجموعه قوانین و مقررات حاكم و از سوى دیگر خواهان یك قدرت سیاسى و حكومتى است كه ضمانت اجراى آن قوانین را بر عهده بگیرد. هدف دوم رسالت انبیا، دعوت بشر به سوى خدا و هدایت معنوى انسانها و فراهم كردن راه و زمینه رشد و تعالى انسانهاست، كه جز در چارچوب یك عمل سیاسى و یك حكومت بشرى امكان پذیر نیست. اولین كار حضرت ابراهیم (ع) دعوت مردم به سوى خداست و اولین برخوردش با نمرود است كه سدى آهنین در مقابل او قرار داده است و اولین اقدامش، یك مبارزه همه جانبه با این برخورد است. اساس این مبارزه، یك تفكر سیاسى است. دعوت، نیاز به برنامه‏ریزى و تشكل دارد. هر نوع تشكل و شكل دادن و برنامه‏ریزى، یك عمل سیاسى است. هدایت به معناى راهبرى، به مفهوم رساندن جمعى به یك ایدئولوژى و اهداف از پیش تعیین شده است، كه دقیقا یك اصطلاح سیاسى است. بنابراین هدایت انبیا؛ یعنى رهبرى، یك عمل سیاسى است. هدف سوم ادیان، آزاد سازى انسان از قیودى است كه او را از تكامل باز مى‏دارد و راههاى رسیدن به قرب الهى را به روى او مى‏بندد كه چنین هدفى نمى‏تواند مجرد از یك عمل و جریان و مبارزه ممتد سیاسى براى نیل به آزادى در ابعاد مختلف فردى، اجتماعى و بین المللى باشد . آزادى در منطق دین عبودیت خدا و رستن از عبودیت غیر خدا است: «و لقد بعثنا فى كل امه رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت علیه الضلاله» ادامه خواندن مقاله در مورد دين و سياست

نوشته مقاله در مورد دين و سياست اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>