Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله در مورد سيد جمال‌الدين اسدآبادي

$
0
0
 nx دارای 64 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : پیشگفتار در سالهای‌ اخیر، چند رساله‌ و كتابچه‌ و چندین‌ مقاله‌، بوسیله‌ افرادی‌ كه‌ خود را: مورخ‌، محقق‌، اسنادیاب‌ و پژوهشگر! قلمداد می‌كنند، برضدسیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ و فعالیتهای‌ وسیع‌ و پی‌گیر اسلامی‌ او، منتشر شده‌ است‌. نشر این‌ آثار! مغرضانه‌، كه‌ هرگز با واقعیت‌های‌ تاریخی‌سازگار نیست‌، بر اهل‌ اطلاع‌ و كسانی‌ كه‌ حقایق‌ تاریخی‌ را در چهارچوبی‌ دور از تعصب‌ یا غرض‌ورزی‌ ارزیابی‌ می‌كنند، لازم‌ و ضروری‌ساخت‌ كه‌ كتابها، رساله‌ها، اسناد و مدارك‌ روشن‌كننده‌ چهره‌ حقیقت‌ را منتشر سازند تا نسل‌ معاصر و آینده‌ از حقایق‌ تاریخی‌، آنطور كه‌ هست‌آگاه‌ شوند. روی‌ همین‌ اصل‌، اكنون‌ به‌تجدید چاپ‌ كتاب‌: «شرح‌ حال‌ و آثار سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌» اقدام‌ می‌شود; اهمیت‌ این‌ كتاب‌ بیشتر ازاین‌ ناحیه‌ است‌ كه‌ به‌قلم‌ مرحوم‌ میرزا لطف‌الله اسدآبادی‌، یكی‌ از نزدیكترین‌ منسوبین‌ سید جمال‌الدین‌ نوشته‌ شده‌ است‌. مرحوم‌ میرزا لطف‌الله،خواهرزاده‌ سید جمال‌الدین‌ بود و در دو سفری‌ كه‌ « سید» به‌ تهران‌ آمد، در كنار او بسر می‌برد و هنگامی‌ كه‌ سید از ایران‌ رفت‌، مقداری‌ از كتابها وآثار و مقالات‌ او در نزد میرزا لطف‌الله باقی‌ ماند كه‌ اخیراً به‌ كتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ واگذار گردید.(1) در همین‌ كتاب‌، شما عكس‌ مؤلف‌ مرحوم‌ را می‌بینید كه‌ در پشت‌ سر سیدجمال‌الدین‌ ایستاده‌ است‌ و این‌ سند زنده‌، خود شاهد گویائی‌ براصالت‌ و صحت‌ مندرجات‌ این‌ كتاب‌ تواند بود; این‌ كتاب‌ یكبار در سال‌ 1304 یعنی‌ 45 سال (2)‌ پیش‌ بوسیله‌ دانشمند فقید ایرانی‌، حسین‌ كاظم ‌زاده‌ ایرانشهر(3) در برلین‌ به‌ چاپ‌ رسید وسپس‌ برای‌ بار دوم‌ در سال‌ 1326 باهتمام‌ علامه‌ فقید، مرحوم‌ حاج‌ میرزا عباسقلی‌ واعظ‌ چرندابی‌ با اضافاتی‌ در تبریز تجدید چاپ‌ شد وآنگاه‌ توسط‌ مرحوم‌ صادق‌ نشأت‌ به‌عربی‌ ترجمه‌ گردید و در قاهره‌ انتشار یافت‌ و اكنون‌ از روی‌ نسخه‌ چاپ‌ برلین‌ ـ پس‌ از مرور و اصلاحات‌لازم‌ و افزودن‌ بعضی‌ عكسها ـ برای‌ بار دیگر چاپ‌ و دراختیار عموم‌ قرار می‌گیرد. (1) آقای‌ صفات‌الله جمالی‌ فرزند مرحوم‌ میرزا لطف‌الله، در نامه‌ مورخ‌ 17/4/49 خود در پاسخ‌ نامه‌ من‌ می‌نویسد: «; چهار نسخه‌ از نسخه‌های‌ اصل‌ العروه‌ الوثقی‌ چاپ‌ پاریس‌ در خانواده‌ ما باقی‌ مانده‌ بود كه‌ آن‌ چهار نسخه‌ را بانضمام‌ مقدار زیادی‌ اسناد و مدارك‌ و مجلات‌ و رسائل‌ كه‌ مربوط‌ به‌ سید بود، تمامت‌ آنها را به ‌كتابخانه‌ مجلس‌ در تهران‌ ارسال‌ نمودم‌، تا این‌ آثار گرانبها محفوظ‌ و به‌ یادگار بماند;». (2) به‌ هنگام‌ انتشار چاپ‌ جدید ـ 1379 ـ درست‌ هفتاد و پنج‌ سال‌ از تاریخ‌ نخستین‌ نشر آن‌ می‌گذرد.(3) مرحوم‌ كاظم ‌زاده‌ دارای‌ تألیفات‌ و آثار زیادی‌ بزبان‌ فارسی‌ و آلمانی‌ است‌ كه‌ بعضی‌ از آنها منتشر شده‌ است‌. او مجله‌ای‌ هم‌ به ‌نام‌ ایرانشهر در برلین‌ منتشر می‌ساخت‌كه‌ دارای‌ مقالاتی‌ درباره‌ سید است‌; قسمت‌ دوم‌ این‌ كتاب‌ كه‌ قبلاً تحت‌ عنوان‌ ملحقات‌ در آخر كتاب‌ چاپ‌ شده‌ بود و دارای‌ مطالب‌ و اطلاعات‌ جالبی‌ بقلم‌ گروهی‌ ازمعاصرین‌ مرحوم‌ سید و فضلای‌ معروف‌ نیم‌ قرن‌ پیش‌ است‌ و از این‌ جهت‌ كه‌ این‌ افراد خود معاصر مرحوم‌ سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ بوده‌ و بااو معاشرت‌ داشته‌اند، مطالب‌ و نوشته‌هایشان‌ ارزش‌ تاریخی‌ دارد و برای‌ اهل‌ تاریخ‌ و تحقیق‌، می‌تواند مأخذ و مدرك‌ باشد، چون‌ تهیه‌شده‌بوسیله‌ آقای‌ صفات‌الله جمالی‌ بود و در كتاب‌ تالیفی‌ خود ایشان‌ به‌نام‌ « اسناد و مدارك‌ درباره‌ سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌» عیناً آمده‌ است‌، از نقل‌آنها در آخر این‌ كتاب‌ خودداری‌ شد ولی‌ باید یادآور شد كه‌ همه‌ آن‌ مطالب‌، در آخر كتاب‌ دوم‌ همین‌ مجلد، آمده‌ است‌. ما پس‌ از كسب‌ اجازه‌ از فرزند مؤلف‌، جناب‌ آقای‌ صفات‌الله جمالی‌ اسدآبادی‌ مقیم‌ همدان‌، به‌ تجدید چاپ‌ این‌ كتاب‌ اقدام‌ می‌كنیم‌ تاسندی‌ باشد برای‌ كسانی‌ كه‌ می‌خواهند اطلاعات‌ صحیحی‌ درباره‌ تاریخ‌ حیات‌ سیدجمال‌الدین‌، فیلسوف‌ بزرگ‌ اسلام‌ و شرق‌، بدست‌ آورند وپاسخی‌ باشد برای‌ آن‌ گروه‌ از افراد مغرض‌ یا بی‌اطلاعی‌ كه‌ قلم‌ بدست‌ گرفته‌ و هر رطب‌ و یابسی‌ را ناجوانمردانه‌ برضد سیدجمال‌الدین‌اسدآبادی‌ و اندیشه‌های‌ اصلاحی‌ ـ اسلامی‌ او، منتشر می‌سازند… سرآغاز حكما گفته‌اند كه‌ ابراز حق‌شناسی‌ و تكریم‌ درباره‌ بزرگان‌ نشانه‌ نجابت‌ و بزرگی‌ است‌. این‌ مسئله‌ نه‌ تنها در روابط‌ افراد با یكدیگر بلكه‌ درزندگی‌ اجتماعی‌ ملتها نیز حقیقت‌ و اهمیت‌ دارد و بقدر حفظ‌ آثار عتیقه‌ و صنایع‌ ظریفه‌ جالب‌ دقت‌ است‌.اظهار قدردانی‌ و حرمت‌ در حق‌ مردان‌ نامور و صاحبان‌ فضل‌ و هنر درمیان‌ یك‌ ملت‌ از یك‌ طرف‌ نام‌ و نشان‌ و عظمت‌ مدنی‌ آن‌ ملت‌ را ازمحوشدن‌ نگه‌ می‌دارد و او را درنظر تاریخ‌ و اهل‌ تحقیق‌ بزرگ‌ می‌نماید و از طرف‌ دیگر برای‌ افراد نسل‌ حاضر و نژاد آینده‌ مایه‌ تشویق‌ وسربلندی‌ و وسیله‌ پرورش‌دادن‌ حس‌ غرور و قوه‌ اراده‌ می‌گردد! چون‌ در هریك‌ از اعمال‌ بشر یك‌ سایق‌ و محرك‌ مادی‌ یا معنوی‌ موجود است‌ یعنی‌ هریك‌ از كارهای‌ ما تكیه‌ بیك‌ امید نفع‌ مادی‌ و یامعنوی‌ می‌كند پس‌ در مساعی‌ و فداكاریهای‌ بزرگ‌ نیز امیدها و سایقهای‌ بزرگ‌ لازم‌ است‌ و آن‌ جز تشویق‌ و تكریم‌ و تبجیل‌ چیز دیگر نیست‌.از اینرو هرقدر نام‌ بزرگان‌ یك‌ قوم‌ بحرمت‌ یاد و خدمات‌ آنان‌ بسط‌ و شرح‌ و تقدیس‌ كرده‌ شود بهمان‌ درجه‌ حس‌ سعی‌ و فداكاری‌ وخدمتگذاری‌ در نهاد افراد پرورش‌ و قوت‌ می‌یابد. حس‌ تقدیر، یك‌ نوع‌ مكافات‌ اجتماعی‌ است‌ و این‌ حس‌ نه‌ تنها درباره‌ زندگان‌ بلكه‌ درحق‌مردگان‌ نیز باید بعمل‌ بیاید تا به‌مشاهده‌ آن‌، زندگان‌ نیز قوت‌ قلب‌ دریابند و بزحمات‌ سترگ‌ تن‌ در داده‌ خود را به‌مقام‌ بلند برسانند.در كیفیت‌ تقدیر خدمات‌ یك‌ شخص‌ نیز دو نكته‌ را كه‌ اغلب‌ ایرانیان‌ در فهم‌ و محاكمه‌ آن‌ بخطا می‌روند درنظر باید گرفت‌:یكی‌ این‌ است‌ كه‌ درجه‌ خدمت‌ یك‌ شخص‌ را بیك‌ هیئت‌ جامعه‌ به‌نسبت‌ اثراتی‌كه‌ در اوض اع‌ زمان‌ حیات‌ خود بخشیده‌ تقدیر باید كرد نه‌ ازنقطه‌ نظر اهمیت‌ آن‌ خدمت‌ در عصر كنونی‌ یا در یك‌ عصر دیگر. مثلاً وقتیكه‌ می‌خواهیم‌ بگوئیم‌ كه‌ فلان‌ پادشاه‌ و یا فلان‌ فیلسوف‌ و عالم‌ و یافلان‌ ادیب‌ و شاعر چه‌ خدمتها به‌جامعه‌ خود كرده‌ اولاً باید اوضاع‌ زمانی‌ را كه‌ او در آن‌ زندگی‌ كرده‌، تدقیق‌ كنیم‌ و ثانیاً اثراتی‌ را كه‌ اعمال‌ وافكار او در زمینه‌ فعالیت‌ مخصوص‌ خود تولید كرده‌ پیش‌ نظر بیاوریم‌ تا بزرگی‌ و اهمیت‌ خدمت‌ او معلوم‌ شود. و اگر برعكس‌، اعمال‌ او را بامقتضیات‌ زمان‌ خودمان‌ مقایسه‌ و محاكمه‌ نمائیم‌ البته‌ بخطا خواهیم‌ رفت‌ چنانكه‌ بسیاری‌ از متجددین‌ ایران‌ از همین‌ راه‌ بخطا می‌روند و اغلب‌بزرگان‌ و ادبا و متفكرین‌ و علمای‌ ایران‌ را عاری‌ از هرگونه‌ مزیت‌ و فضیلت‌ می‌شمارند! نكته‌ دوم‌ این‌ است‌ كه‌ اگر یك‌ مرد نابغه‌ منتهای‌ ذكاوت‌ و قدرت‌ و لیاقت‌ خود را به‌كار انداخته‌، ولی‌ بسبب‌ تهاجم‌ موانع‌ گوناگون‌ و یا وفاننمودن‌ عمر موفق‌ به‌ ایفای‌ نیات‌ خود نشده‌ باشد بازهم‌ از مقام‌ و علویت‌ او نباید كاسته‌ شود چنانكه‌ مجاهدات‌ در راه‌ حق‌، ولو اینكه‌ نتیجه‌ ندهددر نزد خدا باز مثاب‌ و مقبول‌ است‌. چه‌ اساس‌ در حسن‌ نیت‌ و بذل‌ جد و جهد است‌.بنابراین‌ سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ را یكی‌ از نوابغ‌ سیاسی‌ و متفكرین‌ قرن‌ اخیر ایران‌ می‌توان‌ شمرد. اگرچه‌ مقصد اساسی‌ و غایه‌ سیاسی‌ اوكه‌ عبارت‌ از توحید ملل‌ اسلامی‌ یعنی‌ اتحاد اسلام‌ بود امروزه‌ قیمت‌ عملی‌ و اهمیت‌ اجتماعی‌ ندارد و تقریباً این‌ موضوع‌ از میان‌ رفته‌ است‌ وگرچه‌ سید معظم‌ در پیش‌بردن‌ این‌ مقصد یك‌ موفقیت‌ قابل‌ توجه‌ احراز نكرد و جهالت‌ و غفلت‌ دول‌ اسلامی‌ از ثمردادن‌ این‌ شجره‌ فكر مانع‌آمد ولی‌ باز مقام‌ او در نزد عقلا و سیاسیون‌ و متفكرین‌ غرب‌ و شرق‌ بلند است‌ و همیشه‌ مایه‌ مفخرت‌ ایران‌ شمرده‌ خواهد شد چه‌ می‌توان‌ گفت‌كه‌ اغلب‌ نهضتهای‌ علمی‌ و سیاسی‌ ملل‌ اسلامی‌ در عهد اخیر از منبع‌ فیض‌ تبلیغات‌ و تلقینات‌ او آب‌ خورده‌ است‌. ایرانی‌ همواره‌ بوجود چنین‌ مرد بزرگ‌ كه‌ نه‌ تنها در موطن‌ خود بلكه‌ در اغلب‌ ممالك‌ اسلامی‌ و در نزد اقوام‌ مهم‌ غرب‌ مصدر آن‌ همه‌ نفوذكلمه‌ و اصابت‌ نظر و مورد آن‌ همه‌ توقیر و احترام‌ گشته‌ است‌، البته‌ افتخار باید كند و نام‌ او را در ردیف‌ نوابغ‌ بی‌نظیر تاریخ‌ خود ثبت‌ نماید تابدین‌وسیله‌ هم‌ شكران‌ نعمت‌ و اظهار قدرشناسی‌ كرده‌ و هم‌ در پیش‌ چشم‌ نوباوگان‌ نژاد نوزاد خود یك‌ تمثال‌ همت‌ و فضیلت‌ و یك‌ نمونه‌ عزم ‌و اراده‌ و یك‌ مجسمه‌ متانت‌ و بردباری‌ گذاشته‌ باشد. این‌ كتاب‌ كه‌ جزو اول‌ از شرح‌ حال‌ سید جمال‌الدین‌ را تشكیل‌ می‌دهد، قسمت‌ اساسی‌ آن‌ بقلم‌ مرحوم‌ میرزا لطف‌الله‌ خان‌ اسدآبادی‌ كه‌همشیرزاده‌ سید بوده‌، نگاشته‌ شده‌ است‌ و مومی‌الیه‌ در سال‌ 1340 هجری‌ برحمت‌ ایزدی‌ پیوسته‌ و این‌ كتاب‌ را فرزند برومند ایشان‌ آقای‌ صفات‌الله‌ خان‌ اسدآبادی‌ استنساخ‌ كرده‌ و برای‌ چاپ‌ به‌ اداره‌ ایرانشهر فرستاده‌اند. آقای‌ صفات‌الله ‌خان‌ درباب‌ مرحوم‌ پدرشان‌ كه‌ نگارنده‌ این‌ كتاب‌ است‌، چنین‌ نوشته‌اند: « تاریخچه‌ احوال‌ سعادت‌ اشتمال‌ حضرت‌ سید جمال‌الدین‌ را مرحوم‌ پدرم‌ از ایام‌ صباوت‌ تا آخرین‌ وحله‌ زندگانیش‌ كه‌ در اسلامبول‌ ماننداجداد طاهرینش‌، بدست‌ ظلم‌ معاندین‌ مسموم‌ و شهید گردید از روی‌ واقعیت‌ نوشته‌اند و فعلاً موجود است‌ و چون‌ در ایران‌ و بعضی‌ نقاط‌،سرگذشت‌ آن‌ بدر درخشان‌ تا یك‌ اندازه‌ تاریك‌ مانده‌ است‌، لذا برحسب‌ خواهش‌ جناب‌ محامد آداب‌ آقای‌ محمدحسن‌خان‌ آزرمی‌ اسدآبادی‌كه‌ یكی‌ از جوانان‌ برجسته‌ آزادیخواه‌ منورالفكر است‌، تمام‌ آن‌ را استنساخ‌ نموده‌ تقدیم‌ اداره‌ محترم‌ می‌نمایم‌. مرحوم‌ میرزا لطف‌الله‌خان‌ كه‌ یكی‌ از آزادیخواهان‌ روشن‌فكربود و غالباً مقالات‌ حكیمانه‌ و ادبیات‌ بارعش‌ در جراید مركز طبع‌ و انتشارمی‌یافت‌، از تربیت‌یافتگان‌ فیض‌ حضور فیلسوف‌ مشرق‌ زمین‌ حضرت‌ سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ مشهور به‌ افغانی‌ بود و در دو وحله‌ مسافرتش‌ به‌پایتخت‌ ایران‌ در خدمت‌ آن‌ سید بزرگوار مشغول‌ استفاده‌ از فیوضات‌ معنوی‌ و كمالات‌ صوری‌ بوده‌ تا روزی‌ كه‌ از ایران‌ حركت‌ فرمودند. میرزا لطف‌الله‌خان‌ محرر مقالات‌ سیاسی‌ فارسی‌ حضرت‌ سید بوده‌اند . علاوه‌ از مقام‌ قرابت‌ كه‌ همشیره‌زاده‌اش‌ هستند بستگی‌ معنوی‌ هم‌ باآن‌ روح‌ پاك‌ داشته‌اند. قصاید و مثنویاتی‌ كه‌ در توصیفش‌ سروده‌اند شاهد این‌ مقال‌ است‌. همچنین‌ سید هم‌ محبت‌ مخصوص‌ با مرحوم‌ والدم‌داشته‌اند و مكرر در مجمعهای‌ عالی0‌ او را در حضور عالی‌ و دانی‌ بملاطفت‌ و محبت‌ نواخته‌ بودند. اینك‌ سواد كاغذی‌ را كه‌ از پاریس‌ به‌تاریخ‌1301 به‌مرحوم‌ والدم‌ مرقوم‌ فرموده‌اند ذیلاً می‌نگارد»: سواد مكتوب‌: نور دیده‌ میرزا لطف‌الله‌! مكتوب‌ تو كه‌ كاشف‌ بر حسن‌ طویت‌ و طهارت‌ سریرت‌ و لیاقت‌ ذاتیه‌ و استعدادات‌ فطریه‌ بود رسید بسیار خوش‌شدم‌ خصوصاً عبارت‌ آن‌ كه‌ در نهایت‌ انسجام‌ و غایت‌ ارتباط‌ بود با مراعات‌ تشبیهات‌ انیقه‌ و استعارات‌ بدیعه‌ ـ آفرین‌ بر تو باد! جوانان‌ را ادب‌ زیب‌ وزیور كمال‌ است‌ معهذا نباید بدین‌ اكتفا نمود چون‌ قناعت‌ بحدی‌ از درجات‌ كمال‌ با وصف‌ اینكه‌ او را حد و پایانی‌ نیست‌ از دون‌همتی‌ و پست‌ فطرتی‌ است‌ ـ نوشته‌ بودی‌ برای‌ زیارت‌ من‌ می‌خواهی‌ به‌ پاریس‌ بیائی‌ چنانچه‌ جهت‌ زیارت‌ من‌ می‌آئی‌ باید مطیع‌ شده‌ امر نمائی‌ ـ حال‌ موقع‌ نیست‌ زمان‌ مناسب‌ دیده ‌تو را خواهم‌ طلبید ـ والا هرگاه‌ خلاف‌ امر نموده‌ بیائی‌ بعظمت‌ حق‌ سوگند است‌ كه‌ مرا در شهر پاریس‌ نخواهی‌ دید ـ یاران‌ زنده‌ را سلام‌ برسان‌ ـ مكارم‌اخلاق‌ ناصری‌ را مطالعه‌ كن‌.جمال‌الدین‌ الحسینی‌ راجع‌ به‌ شرح‌ حال‌ سیدجمال‌الدین‌، تاكنون‌ تفصیلاتی‌ در بعضی‌ از كتب‌ اروپائی‌ و عرب‌ و فارسی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ ولی‌ در هیچكدام‌ از روی ‌قطع‌ و تحقیق‌ مولد و اصل‌ و نسب‌ آن‌ مرد بزرگ‌ را ذكر نكرده‌اند و تاكنون‌ اصلاً در اسدآبادی‌ و ایرانی‌ بودن‌ آن‌ سید بزرگوار شبهه‌ و تردیدداشته‌اند.این‌ كتاب‌ هرگونه‌ شبهه‌ و شك‌ را در این‌ باب‌ ازاله‌ می‌كند و ثابت‌ می‌سازد كه‌ سید جمال‌الدین‌ ایرانی‌ و اسدآبادی‌ بوده‌ است‌ و هنوز ازبستگان‌ و خویشاوندان‌ آن‌ مرحوم‌ در اسدآباد زنده‌ هستند.میرزا لطف‌الله ‌خان‌ همشیره‌زاده‌ مرحوم‌ كه‌ نگارنده‌ این‌ شرح‌ حال‌ است‌ خود در هر دوبار توقف‌ سید در طهران‌ همراه‌ او بوده‌ و به‌ بسیاری‌ ازحالات‌ خصوصی‌ و صفات‌ و جزئیات‌ اعمال‌ و افكار سید پی‌ برده‌ است‌ و در عكسی‌ كه‌ سید در طهران‌ با حضور جمعی‌ از علما انداخته‌ است‌،میرزا لطف‌الله‌ خان‌ نیز در پشت‌سر سید سرپا ایستاده‌ دیده‌ می‌شود.اما مفیدترین‌ شرح‌ حالیكه‌ راجع‌ به‌ سید در زبان‌ فارسی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ همانا شرحی‌ است‌ كه‌ آقای‌ تقی‌ زاده‌ در سال‌ دوم‌ جریده‌ كاوه‌ درشماره‌ 3 و 9 مرقوم‌ داشته‌(5) و در آنجا خلاصه‌ نوشته‌های‌ اروپائی‌ و شرقی‌ را جمع‌ و تطبیق‌ كرده‌ تاریخ‌ زندگانی‌ سید را تا یك‌ درجه‌ روشن‌ساخته‌اند ولی‌ باز از اظهار تردید در ایرانی‌بودن‌ سید خودداری‌ نفرموده‌ و در آخر مقاله‌ نوشته‌اند كه‌ ایرانی ‌بودن‌ سید قریب‌ به‌ یقین‌ شده‌ است‌.درضمن‌ همان‌ مشروحه‌ كاوه‌ در صفحه‌ 10 شماره‌ 3 چنین‌ نگاشته‌ شده‌ است‌:« یكی‌ از آشنایان‌ كه‌ در طهران‌ با او مدتی‌ در سفر اولش‌ هم‌منزل‌ بوده‌ و در روسیه‌ هم‌ او را مكرراً دیده‌ روایت‌ می‌كند كه‌ در سفر اول‌بطهران‌ جوان‌ ایرانی‌ كه‌ بعد معلوم‌ شد كه‌ همشیره‌زاده‌ سید بوده‌ همراه‌ بود و سید دو سه‌ صندوق‌ كتب‌ عربی‌ همراه‌ داشت‌ كه‌ بتوسط‌ آن‌ جوان ‌به‌همدان‌ فرستاد.» این‌ جوان‌ بلاشك‌ همین‌ میرزا لطف‌الله‌خان‌ است‌ زیرا در همین‌ كتاب‌ خود می‌نویسد كه‌ سید كتابهای‌ خود را در چند صندوق‌ كرده‌ توسط‌ اومنزل‌ حاجی‌ امین‌الضرب‌ امانت‌ گذارد. مرحوم‌ میرزا لطف‌الله‌خان‌ كه‌ در سال‌ 1339 یعنی‌ در موقع‌ چاپ‌ كاوه‌ زنده‌ بوده‌، ازین‌ شرح‌ حال‌ مندرج‌ در كاوه‌ نیز استفاده‌ كرده‌ و حتی‌دربعضی‌ جاها عین‌ عبارت‌ كاوه‌ را استعاره‌ و استعمال‌ نموده‌ است‌.با وجود این‌، نگارش‌ میرزا لطف‌الله‌خان‌ بسیاری‌ از وقایع‌ خصوصی‌ و تاریك‌ زندگی‌ سید و مخصوصاً گزارش‌ ایام‌ صباوت‌ و بعدها گفتگوهای‌ او را با ناصرالدین‌شاه‌ روشن‌ می‌سازد و در هیچ‌یك‌ از كتبی‌ كه‌ راجع‌ به‌شرح‌ حال‌ سید سخن‌ رانده‌اند، بدین‌ تفصیلات‌ دسترس ‌نمی‌شود و با اینكه‌ در ذكر بعضی‌ از وقایع‌ اختلاف‌ تاریخ‌ و مباینت‌ با نوشته‌های‌ دیگر دارد باز ما بدانها دست ‌ نزدیم‌ و بحال‌ خود گذاشتیم‌. ما چنانكه‌ در مجله‌ هم‌ نوشته‌ بودیم‌، در نظر داشتیم‌ علاوه‌ بر این‌ شرح‌ حال‌، كلیه‌ آثار فكری‌ و قلمی‌ سید را هم‌ كه‌ باز میرزا لطف‌الله‌خان‌جمع‌ كرده‌ و اغلب‌ آنها در هیچ‌جا بچاپ‌ نرسیده‌، در یك‌ جلد بزرگ‌ چاپ‌ كنیم‌ و بهمین‌ ملاحظه‌ دو سه‌بار در مجله‌ هم‌ تقاضا كردیم‌ كه‌ هریك‌از فضلا و ادبا و ارباب‌ اطلاع‌ در داخل‌ و خارج‌ ایران‌ چیزی‌ تازه‌ و نگفته‌ درباره‌ زندگی‌ و افكار و اعمال‌ و آثار سید می‌داند محض‌ خدمت‌ بعالم‌ معارف‌ و ترقی‌ ایران‌ برای‌ ما بنویسد تا ضمیمه‌ كنیم‌. ولی‌ از یك‌ طرف‌ برای‌ معاونت‌ بمخارج‌ چاپ‌ همت‌ كافی‌ ابراز نشد و از طرف‌ دیگر غیر ازسه‌ نفر كه‌ عبارت‌ از جناب‌ میرزا حسین ‌خان‌ عدالت‌ و آقای‌ سیدمحمد توفیق‌ كه‌ خود منسوب‌ به‌ خانواده‌ سید هستند و آقای‌ میرزا حسین‌خان‌دانش‌ باشند، شرحی‌ دیگر درباره‌ سید از كسی‌ نرسید لهذا ما هم‌ عجالتاً بطبع‌ جلد اول‌ اكتفا نمودیم‌ و مشروحه‌های‌ فضلای‌ مزبور را نیز كه‌ بسیارمفید می‌باشد در جزو ملحقات‌ درج‌ می‌كنیم‌. و نیز شرحی‌ را كه‌ در جریده‌ تركی‌ « وطن‌» منطبعه‌ اسلامبول‌ بقلم‌ عیسی‌خان‌ افغانی‌ نوشته‌ شده‌ است‌، با چند قطعه‌ اشعار بقلم‌ آقای‌ میرزالطف‌الله‌خان‌ و حاج‌ سیدهادی‌ و آقا میرزا صادق‌ بروجردی‌ كه‌ درباره‌ سید گفته‌اند بدین‌ ملحقات‌ ضمیمه‌ كردیم‌ تا بیشتر مورد استفاضه‌خوانندگان‌ گردد. در اینجا لازم‌ می‌دانیم‌ كه‌ از آقای‌ آقامیرزا علیمحمد كاشانی‌ كه‌ مبلغ‌ 40 لیره‌ برای‌ مخارج‌ چاپ‌ این‌ جلد مرحمت‌ كرده‌ بنام‌ معارف‌ ایران‌تشكر كرده‌ از ارباب‌ همت‌ تقاضا كنیم‌ كه‌ برای‌ مخارج‌ چاپ‌ جلد دویم‌ نیز ابراز فتوت‌ بنمایند و ارباب‌ اطلاع‌ نیز هرچه‌ درباب‌ حالات‌ و افكار واقدامات‌ سید معلومات‌ دیگری‌ دارند برای‌ ما بنویسند تا در جلد دویم‌ كتاب‌ درج‌ شود. درباره‌ شخصیت‌ سید و افكار فلسفی‌ و عقاید اجتماعی‌ او در این‌ مشروحه‌ چیزی‌ نمی‌نویسم‌ و انشاءالله‌ در نشر جلد دوم‌ كتاب‌ كه‌ مقاله‌ها،خطابه‌ها، مذاكره‌ها، تألیفات‌ و مخصوصاً مباحثه‌ او با فیلسوف‌ و نویسنده‌ فرانسوی‌ «ارنست‌ رنان‌» را حاوی‌ خواهد بود، راجع‌ بعقاید و افكارفلسفی‌ و اجتماعی‌ سید نیز شرحی‌ خواهیم‌ نگاشت‌. و حالا همینقدر متذكر می‌شویم‌ كه‌ زندگانی‌ پر انقلاب‌ و بازحمت‌ و اراده‌ غیرمتزلزل‌ ومتانت‌ این‌ نابغه‌ ایران‌ برای‌ هر فردی‌ كه‌ آرزوی‌ ترقی‌ دارد سرمشق‌ باید شود.شرح‌ حال‌ و آثار 1 مولد و نسب‌ و تاریخ‌ ولادت‌ سیدجمال‌الدین‌ فیلسوف‌ اعظم‌ اسلام‌ سیدجمال‌الدین‌ قدس‌الله‌ سره‌العزیز محقق‌ است‌ كه‌ جد كبارش‌ از سنه‌ 673 هجری‌ در اسدآبادتوطن‌ و سكنا داشته‌اند. از بعضی‌ نوشتجات‌ و بخصوص‌ از الواح‌ قبور نیاكان‌ و اجدادش‌ كه‌ در جنب‌ امام ‌زاده‌ احمد و « محله‌ سیدان‌» كه‌ قرب‌ خانه‌ پدری‌ و اجدادی‌ سیدجمال‌الدین‌ واقع‌ است‌ از سنه‌ هشتصد و شصت‌ و و دو الی‌ یومنا هذا، كه‌ چهارصد و هفتاد و هفت‌ سال‌ می‌شود، اسامی‌ آباء و اجداد او خلفاً بعد سلف‌ و نسلاً بعد نسل‌ معلوم‌ می‌گردد و جد اعلای‌ او را درهمان‌ سنه‌ (862) چون‌ اجداد عظام‌ و خودش‌ شهید نموده‌اند. غرض‌ ایشان‌، اباً عن‌ جدٍ اسدآبادی‌ و آن‌ آفتاب‌ از برج‌ اسدطالع‌ و لامع‌ گشته‌ و از سادات‌ جلیل‌القدر و عظیم‌الشأن‌ بوده‌اند و هریك‌ علی‌ حسب‌ مراتبهم‌ از علوم‌ و كمالات‌ صاحب‌مایه‌و بلندپایه‌ بوده‌اند و در این‌ ولای ت‌ ببزرگی‌ و عظمت‌ مشهور و بعضی‌ را در الواح‌ قبورشان‌ با رفعت‌ تام‌ نام‌ برده‌اند ــ مثلاً:نخبه‌الاكابر و نقبه‌الاخیار جلال‌الدوله‌ و الدین‌ سیدالصالح‌ السعید الشهید منقوش‌ ــ ملقب‌ به‌شیخ‌الاسلام‌ و منسوب‌ بقاضی‌ ـ ودر اسدآباد معروف‌ بطایفه‌ شیخ‌الاسلامی‌ هستند. گذشته‌ از مراتب‌ علمی‌ بعضی‌ بحسن‌ خط‌ نیز موصوف‌ بوده‌اند چون‌میرذكی‌ كه‌ عموی‌ سیدجمال‌الدین‌ و میرزاجلال‌ و میرزاجواد خالویان‌ آن‌ مرحوم‌ كه‌ اگر بشرح‌ احوال‌ آن‌ بپردازد این‌ مختصرمطول‌ خواهد شد ــ از طرف‌ پدر و مادر متفرع‌ از یك‌ اصل‌ و منشعب‌ از یك‌ شعبه‌اند. خواص‌ و عوام‌ این‌ ولایت‌ را اعتقاد و اعتماد تام‌ به‌ شرافت‌ و كرامت‌ خانواده‌ جلیله‌ آنها بوده‌ و هست‌ و از قدیم‌الایام ‌خانواده‌ ایشان‌ مرجع‌ و ملجأ عموم‌ اهالی‌ ولایت‌ بوده‌ و در نزد حكام‌ وقت‌ و اعیان‌ و اشراف‌ نهایت‌ احترام‌ را داشتند و اكنون‌هم‌ همان‌ طریقه‌ را مرعی‌ می‌دارند. از صغیر و كبیر و غنی‌ و فقیر آن‌ خانواده‌ را محترم‌ می‌دارند و بعضی‌ كرامات‌ و خوارق‌عادات‌ را به‌ آن‌ سلسله‌ جلیله‌ نسبت‌ می‌دهند كه‌ نقل‌ و ورد زبانهاست‌. والد ماجدش‌ به‌زیور فنون‌ علم‌ و كمالات‌ صوری‌ و معنوی‌ آراسته‌ بود سیدی‌ مظلوم‌ و محجوب‌، ساكت‌ و صامت‌،حمیده‌ اخلاق‌ و در زهد و ورع‌ طاق‌ عذب‌اللسان‌ و فصیح‌البیان‌ با مرحوم‌ شیخ‌ مرتضی‌ طاب ‌ثراه‌ معاصر و معاشر و رابطه‌ وِدادرا داشت‌. او را امر بتوجه‌ فتاوی‌ امور مسلمین‌ فرموده‌ ولی‌ او خود را داخل‌ در امور دنیوی‌ نمی‌كرد از ارباب‌ رجوع ‌كناره‌جوئی‌ و با محل‌ زراعت‌ و باغ‌ محقری‌ كه‌ داشت‌ قناعت‌ و معیشت‌ خود را می‌گذرانید و با اكثر علماء معروف‌ معاصرخود شناسائی‌ داشت‌. از اوصافش‌ همین‌ بس‌ كه‌ پسری‌ چون‌ سیدجمال‌الدین‌ را پدر و مربی‌ و معلم‌ است‌ ـ هو سید صفدربن‌سیدعلی‌ بن‌ میر رضی‌الدین‌ محمدالحسینی‌ شیخ‌الاسلام‌ میر زین‌الدین‌ الحسینی‌ القاضی‌ بن‌ میر ظهیرالدین‌ محمدالحسینی‌شیخ‌الاسلام‌ میر اصیل‌ الدین‌ محمدالحسینی‌ شیخ‌الاسلام‌ ـ والده‌ ماجده‌اش‌ سكینه‌ بیكم‌ بنت‌ مرحوم‌ میر شرف‌الدین‌ الحسینی‌ القاضی‌ كه‌ از علو مرتبت‌ او سخنها در افواه‌ است‌ و بامیر رضی‌الدین‌ برادر بوده‌ و هر دو پسرهای‌ میر اصیل‌الدین‌ بوده‌اند و برادرهای‌ عالی‌مقدار دیگر نیز داشته‌اند.تاریخ‌ تولد و طلوع‌ آن‌ مهر درخشان‌، اعنی‌ سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ در ماه‌ شعبان‌ (1254) هجری‌ بوده‌. تعیین‌ نامش‌از اشعه‌ جمالش‌ بمصداق‌ (ان‌الله‌ جمیل‌ و یحب‌ الجمال‌) رهنمون‌ آمده‌ و فحوای‌ ( و اذ علمتك‌ الحكمه‌) از تبیین‌ حال‌ وترجمه‌ احوالش‌ در صحایف‌ و اوراق‌ روزگار ثبت‌ و بر جهانیان‌ معلوم‌ خواهد بود، چنانچه‌ امروز در مغرب‌ زمین‌ و اكثرممالك‌ شرق‌ به‌ حكیم ‌الشرق‌ مشهور و در مصر و هند و سودان‌ و آفریقا و بین‌النهرین‌ و روم‌ و افغان‌ كرورها نفوس‌ از بردن‌اسم‌ مبارك‌ او قیام‌ و تعظیم‌ و تقدیس‌ می‌نمایند و ما ایرانیان‌ از حقیقت‌ حال‌ و علو مرتبت‌ و سمو منزلت‌ آن‌ مجدد خبیر وحكیم‌ بصیر اطلاع‌ نداریم‌. هرگاه‌ ترقی‌خواهان‌ و دوستداران‌ وطن‌ طالب‌ باشند 18 نمره‌ عروه‌الوثقی‌ و مقالات‌ جمالیه‌ كلیتاً،رساله‌ نیچریه‌ در رد طبیعیین‌، حجه‌البالغه‌، حمله‌القرآن‌، تاریخ‌ افغان‌، فلسفه‌الدین‌ و اللغه‌، مشاهیرالشرق‌ از تألیفات‌ شیخ‌محمد عبده‌، تاریخ‌ الامام‌ ( چهار جلد است‌)، بیانات‌ میرزا محمدباقرخان‌ بواناتی‌ المقلب‌ به‌ ابراهیم‌جان‌ معطر را از بیروت‌ ومصر بخواهند و مطالعه‌ كنند تا رفعت‌ مقام‌ و سعی‌ و زحمات‌ آن‌ وحید فرید در عوالم‌ اسلامیت‌ معلوم‌ گردد (6). لیكن‌ افسوس‌ كه‌ بمقتضای‌ العاده‌ كالطبیعه‌ الثانیه‌ این‌ عادت‌ بر ما چنان‌ رسوخ‌ یافته‌ كه‌ درعوض‌ توقیر و تعظیم‌ و قدردانی‌ علماء و بزرگان‌ دین‌ خود كه‌ روح ‌الحیاه ‌ قوم‌ و حامی‌ شریعت‌ مقدسه‌ و ترقی‌ خواه‌ وطن‌ هستند در تعظیم‌ و احترام‌ ظالمان‌ و ستمكاران‌ كه‌ خون‌ ما را مكیده‌ و اكنون‌ هم‌ از استخوانهای‌ تفتیت‌شده‌ ما دست‌ برنمی‌دارند بیشتر سعی‌ و كوشش‌ می‌نمائیم‌ وجد بلیغ‌ داریم‌ و همچنین‌ وجود مباركی‌ را كه‌ احیاكننده‌ ملت‌ و فخر ما ایرانیان‌ و قاطبه‌ مسلمانان‌ است‌ نمی‌دانیم‌ كیست‌،افغانی‌ است‌ یا ایرانی‌ و این‌ بسیار محل‌ تعجب‌ است‌ چون‌ این‌ مبحث‌ باعث‌ این‌ می‌شود كه‌ از اصل‌ مطلب‌ خارج‌ شویم‌ لذا به ‌اصل‌ مطلب‌ می‌پردازد: این‌ مولود مسعود پس‌ از گذراندن‌ روزگار شیرخوارگی‌ در آغاز سال‌ پنجم‌ تا اول‌ سال‌ دهم‌ عمرش‌ ایام‌ صباوت‌ سید و تحصیلاتش‌ در قزوین‌ 1259-1264) كه‌ نسبت‌ عشره‌ كامله‌اش‌ می‌توان‌ داد، دبستانش‌ خانه‌ و مربی‌ و آموزگارش‌ پدر فرزانه‌اش‌ بوده‌. درچندماه‌ قرآن‌ را خوانده‌ و مقدمات‌ عربی‌ را هم‌ در سالهای‌ اول‌ بخوبی‌ تحصیل‌ می‌نماید. بعدها در بعضی‌ از آیات‌ قرآنی‌ وبخصوص‌ درمعنای‌ سوره‌ مباركه‌ « الم‌ نشرح‌» كه‌ معنای‌ تحت‌ لفظی‌ آنرا نیز به‌ اصراری‌ كه‌ داشته‌ و پدرش‌ هم‌ بحسب‌ میل‌ وابرام‌ او درس‌ می‌داده‌ است‌، با پدرش‌ درمقام‌ بحث‌ برمی‌آید كه‌ حقیقت‌ و حكمت‌ معنای‌ آنرا برای‌ من‌ بگوئید و حالی‌ كنیدكه‌ بدانم‌ این‌ چه‌ منتی‌ است‌ كه‌ خدای‌ تبارك‌ و تعالی‌ به‌ پیغمبر خود می‌گذارد، و چه‌ وزریست‌ كه‌ پشت‌ او را می‌شكسته‌؟ آنچه‌ پدرش‌ به‌ اختصار می‌كوشیده‌ قبول‌ نمی‌كند و می‌گوید تا آنچه‌ می‌خوانم‌ معنی‌ آنرا به ‌قاعده‌ حالی‌ نكنید درس‌ نخواهم‌خواند. مختصر سه‌ چهار روزی‌ مناظره‌ این‌ مبحث‌ را داشته‌ و درس‌ نمی‌خوانده‌ تا اینكه‌ در موقعی‌ كه‌ با اطفال‌ سرگرم‌ بازی‌ بوده ‌بسرعت‌ از كوچه‌ به‌ خانه‌ می‌آید و می‌گوید كه‌ امروز حقیقت‌ و سر معنای‌ سوره‌ مباركه‌ بر من‌ معلوم‌ شد و قسمی‌ معنای‌ آنرابیان‌ می‌كند كه‌ پدرش‌ مات‌ و مبهوت‌ مانده‌ صورتش‌ را می‌بوسد و سجده‌ شكر بجا می‌آورد. در ایام‌ بچگی‌ از این‌ قبیل‌ مطالب‌ بسیار از او مشاهده‌ شده‌. كتابهای‌ مشكل‌ عربی‌ را از هریك‌ چند ورق‌ و چند فصل‌ وبابی‌ بیش‌ نمی‌خوانده‌ است‌ و باقی‌ را در نهایت‌ خوبی‌ بهم‌شاگردانش‌ درس‌ می‌داده‌. چنانكه‌ یكی‌ از همسالان‌ و هم‌شاگردانش‌جناب‌ شریعتمدار آقای‌ حاجی‌ سیدهادی‌ اسدآبادی‌ است‌ كه‌ در فضایل‌ صوری‌ و معنوی‌ آراسته‌ و فعلاً هم‌ در قید حیات‌ وقریب‌ 88 سال‌ از عمرش‌ می‌گذرد. ( سید جمال‌الدین‌ پسرعمه‌ آقای‌ حاج‌ سیدهادی‌ است‌) بهرحال‌ از ذكاوت‌ و فراست‌ او نقلها می‌كنند كه‌ باعث‌ حیرت‌ هر شنونده‌ایست‌. حافظه‌ فوق‌العاده‌ او باعث‌ ترقی‌ سریع‌ وی‌ گشته‌ و در جوانی‌ در علوم‌ اسلامی‌ متبحر می‌شود. حیرت ‌افزاتر اینكه‌ بازیهای‌ بچگانه‌اش‌ اكثر تهیه‌ سفر روم‌ و مصر و هند و افغان‌ و فرنگستان‌ بوده‌، زاد راحله ‌خود را بر اسبهای‌ چوبی‌ می‌بسته‌ خود و یكی‌ دونفر از اطفال‌ را منتخب‌ می‌كرده‌ است‌ كه‌ یكی‌ همین‌ آقای‌ حاج‌ سیدهادی‌ ودیگری‌ مرحوم‌ مغفور آقا سیدعبدالله‌ كه‌ از سادات‌ رشید و پدر جناب‌ مستطاب‌ آقای‌ امام‌ جمعه‌ حالیه‌ اسدآباد كه‌ درمعارف‌پروری‌ و فضایل‌ معنوی‌ معروف‌ و مشهورند، بودند. همینطور بر اسبهای‌ چوبی‌ سوار شده‌ با پدر و مادر وهمشیره‌های‌ خود وداع‌ می‌كرده‌ است‌ كه‌ باید بهند و مصر و روم‌ و افغان‌ و غیره‌ و غیره‌ بروم‌. ایشان‌ به‌زبان‌ كودكانه‌ با اوهم‌ساز می‌شدند و او هم‌ نویدهای‌ چند از مسافرت‌ خود به‌ پدر و مادرش‌ می‌داده‌ است‌. پدرش‌ چون‌ لیاقت‌ ذاتی‌ و استعداد فطری‌ او را مشاهده‌ می‌كند پنهانی‌ از مادرش‌، سكینه‌ بیگم‌، او را برداشته‌ در حدود تاریخ‌ 1264 ه كه‌ ابتدای‌ سال‌ دهم‌ عمر او بود به‌ قزوین‌ می‌روند. دوسال‌ در قزوین‌ در مدرسه‌ پدرش‌ او را معلم‌ و مدرس‌ بوده‌ چنان‌ شوق‌ تحصیل ‌ را داشته‌ كه‌ ایام‌ جمعه‌ و اعیاد را بهیچوجه‌ تعطیل‌ قرار نمی‌داده‌. پدرش‌ آنچه‌ اصرار می‌كرده‌ كه‌ گاهی‌ به‌سیاحت‌ و گردش‌ شهر برود قبول‌ نمی‌كرده‌ و جواب ‌می‌داده‌ كه‌ خشت‌ و گل‌ چه‌ تماشا و سیاحتی‌ دارد، ناچار پدرش‌ درب‌ حجره‌ را قفل‌ نموده‌ به‌ ملاقات‌ دوستان‌ و عقب‌ مطلب ‌خود می‌رفته‌ وقتی‌ كه‌ مراجعت‌ می‌نماید می‌بیند سید جمال‌الدین‌ اطراف‌ خود را به‌ بلندی‌ قامت‌ خود مانند دیوار، كتاب‌ چیده ‌و خودش‌ در وسط‌ آنها نشسته‌ و مشغول‌ مطالعه‌ آنهاست‌. شبهای‌ ایام ‌البیض‌ ( شبهای‌ 13، 14 و 15 هر ماه‌) را پشت‌ بام‌ مدرسه‌ می‌رفته‌ و تا طلوع‌ صبح‌ مشغول‌ نظاره‌ ستارگان‌ بوده‌. و از كارهای‌ تعجب‌آور او در قزوین‌ این‌ است‌ كه‌ در اواخر سال‌دویم‌ توقف‌ قزوین‌ كه‌ یازده ‌ساله‌ بوده‌ مرض‌ مشئوم‌ « وبا» پیدا شده‌ و چنان‌ شدت‌ می‌كند كه‌ مردم‌ شهر را خالی‌ و بجاهای‌مناسب‌ می‌روند. و اشخاصی‌ كه‌ فوت‌ می‌شده‌ اجساد آنها را در سردابه‌ همان‌ مدرسه‌ كه‌ منزل‌ سید بوده‌، می‌ریخته‌اند. چنانچه‌خود سید می‌فرمودند آخوند ملاحسین‌ قزوینی‌ كه‌ با پدرم‌ دوست‌ بود در وقتی‌ كه‌ من‌ از دكان‌ خبازی‌ نزدیك‌ مدرسه‌ نان‌می‌گرفتم‌ به‌ ملاقات‌ پدرم‌ می‌رفت‌ طولی‌ نكشید كه‌ من‌ مراجعت‌ كردم‌ دیدم‌ در قرب‌ مدرسه‌ افتاده‌ و فوت‌ شده‌. به‌ پدرم‌ خبردادم‌ با چند نفر طلبه‌ آمده‌ او را پس‌ از غسل‌ بهمان‌ سردابه‌ بینداختند. از مشاهده‌ این‌ حال‌ سید تصمیم‌ می‌گیرد كه‌ باید علت‌این‌ مرض‌ مزمن‌ را بدانم‌. چند دسته‌ شمع‌ می‌گیرد و محرمانه‌ از پدرش‌ تا چند شب‌ به‌ سردابه‌ می‌رود از مرده‌ها كفن‌ باز می‌كندبه‌دقت‌ تمام‌ سروصورت‌ و چشم‌ و دامن‌ آنها را تماشا می‌كند، بعد كفن‌ آنها را پیچیده‌ بیرون‌ می‌آید. پدرش‌ با خبرشده‌ درابتدای‌ سال‌ 1266 ه او را برداشته‌ به‌ طهران‌ می‌رود. اولین‌ ورود سید به‌ طهران‌ با پدرش‌ تقریرات‌ خود سید است‌ كه‌ به‌جهت‌ من‌ بیان‌ فرموده‌ بودند:« در ابتدای‌ سال‌ 1266 به‌طهران‌ رفتیم‌ و در محله‌ سنگلج‌ در خانه‌ سلیمان‌خان‌ صاحب‌اختیار كه‌ پدرم‌ را می‌شناخت‌ و اهل‌ ولایت‌ و حاكم‌اسدآباد بود منزل‌ كردیم‌. در روز بعد، از چندنفر پرسیدم‌ كه‌ امروز عالم‌ و مجتهد معروف‌ طهران‌ كیست‌. آقای‌ آقا سید صادق‌ را معرفی‌ كردند.فردای‌ همان‌روز پنهان‌ از پدرم‌ به‌مدرسه‌ ایشان‌ رفته‌ دیدم‌ طلاب‌ دور آقا را گرفته‌ و آقا مشغول‌ تدریس‌ است‌. سلام‌ كرده‌ از نبودن‌ جا درب‌ حجره‌نشستم‌. یكی‌ از كتب‌ مهمه‌ عربی‌ را ( اسم‌ آنرا سید فرمودند و بنده‌ فراموشم‌ شده‌) در دست‌ دارد و مسئله‌ غامضی‌ از آنرا شرح‌ و معنا می‌كنند لیكن‌بطور اختصار و مبهم‌. پس‌ از اتمام‌ درس‌ گفتم‌ جناب‌ آقا این‌ مسئله‌ را مجدداً تكرار فرمائید كه‌ استفاده‌ حاصل‌ شود چه‌ از این‌ بیانات‌ مختصر فایده ‌كامل‌ حاصل‌ نشد؛ آقا نظر تند و غضب ‌آلودی‌ از روی‌ تحقیر به‌جانب‌ من‌ كرده‌ فرمودند تو را به‌ این‌ فضولیها چه‌؟ گفتم‌ تقاضای‌ فهمیدن‌ مسائل‌ علمی‌ ربطی‌ به‌ فضولی‌ ندارد، دانستن‌ علم‌ به‌بزرگی‌ و كوچكی‌ نیست‌ و همان‌ مسئله‌ را بلاتأمل‌ بقدر دو ورق‌ خوانده‌ و ترجمه‌ كردم‌. آقا اینطور كه‌ دیدند فوراً برخاسته‌ به‌جانب‌ من‌ آمدند و من‌ هم‌ برخاسته‌ مستعد شدم‌ و تصور كردم‌ قصد زدن‌ مرا دارد. چون‌ به‌ من‌ رسید صورت‌ مرا بوسیده ‌دستم‌ را گرفته‌ پهلوی‌ خود نشانید، بسیار اظهار ملاطفت‌ كرده‌ از حال‌ و موطنم‌ جویا شدند. معرفی‌ خود را كردم‌ به‌ فوریت‌ فرستادند پدرم‌ را آوردند و یكدست‌ لباس‌ به‌ اندازه‌ من‌ خواستند. پس‌ از ملاقات‌ و بجا آوردن‌ رسوم‌ ظاهری‌، تفصیل‌ را از اول‌ تا آخر به‌جهه‌ پدرم‌ نقل‌ و لباسی‌ كه‌خواسته‌ بودند مرا بپوشیدن‌ آن‌ امر كردند و بدست‌ خود عمامه‌ بسته‌ بسرم‌ نهادند و من‌ تا آنروز عمامه‌ نگذاشته‌ با كلاه‌ بودم‌.» حركت‌ سید به‌ عتبات‌ با پدرش‌ و تحصیلش‌ در نزد شیخ‌ مرتضی‌ چند روز آقای‌ سیدصادق‌ از آنها در منزل‌ خود مهمانداری‌ می‌كند و این‌ مسئله‌ در طهران‌ شیوع‌ پیدا می‌كند. اغلبی‌ ازعلمای‌ وقت‌ فیض‌ حضورش‌ را غنیمت‌ شمرده‌ بخدمتش‌ می‌رسند و در همان‌ سال‌ 1266 از طهران‌ به‌قصد عتبات‌ عالیات‌ به ‌اتفاق‌ پدرش‌ حركت‌ كرده‌ از طریق‌ بروجرد عازم‌ مقصد می‌شوند. در بروجرد هم‌ قرین‌ این‌ مطلب‌ با مرحوم‌ حاجی ‌میرزا محمود مجتهد كه‌ در علم‌ و فضل‌ مشهور بوده‌اند، پیش‌ می‌آید و حاجی‌ مذكور مجذوب‌ كمالات‌ و حالات‌ سید شده ‌تقریباً سه‌ ماه‌ آنها را در منزل‌ خود نگهداری‌ می‌كند و از آنجا به‌ عتبات‌ عالیات‌ مشرف‌ شده‌ بعد از ادای‌ زیارت‌ قبور ائمه‌هدی‌، خدمت‌ شیخ‌ مرتضی‌ طاب‌الله‌ ثراه‌ می‌رسد. چون‌ مرحوم‌ شیخ‌ آن‌ فطرت‌ پاك‌ را منشأ هوش‌ و مجموعه‌ ادراك‌ مشاهده‌ می‌كند و پدرش‌ را دارای‌ علم‌ و فضل‌ می‌بیند منزل‌ برای‌ آنها معین‌ می‌كند و چهارسال‌ در خدمت‌ شیخ‌ مشغول‌ تحصیل‌ و استفاده‌ علوم‌ بوده‌ دوسالش‌ را مشغول ‌تعلیم‌ و دوسال‌ دیگر را بتكمیل‌ خود در علم‌ تفسیر و حدیث‌ و فقه‌ و اصول‌ و كلام‌ و علوم‌ عقلی‌ از منطق‌ و حكمت‌ الهی‌ وطبیعی‌ و ریاضی‌ و طب‌ و تشریح‌ و هیئت‌ و نجوم‌ می‌پردازد. پدرش‌ بعد از دوسه‌ ماه‌ توقف‌ اجازه‌ مرخصی‌ خواسته‌ به‌ اسدآباد می‌آید. مرحوم‌ شیخ‌ درجات‌ علمی‌ او را تصدیق‌ وبه ‌فتاوی‌ امور شرعی‌ اجازه‌اش‌ می‌فرماید. مخارج‌ این‌ مدت‌ سیدجمال‌الدین‌ را هم‌ خود مرحوم‌ شیخ ‌مرتضی‌ اعلی‌الله‌ مقامه ‌متكفل‌ بوده‌. در اندك‌ زمانی‌ وفور استعداد و فراست‌ و كیاست‌ سید بر علمای‌ نجف‌ و كربلا و سامره‌ معلوم‌ شده‌ رفته ‌رفته‌ درهر مدرسه‌ و محفلی‌ از او گفتگوئی‌ برپا می‌شود، جمعی‌ مؤالف‌ و بعضی‌ مخالف‌. از جهال‌ علما با او ضدیت‌ كرده‌ ایرادات‌ وبحث‌ وارد می‌آورند و در حضور مرحوم‌ شیخ‌ معارضه‌ و مباحثه‌ تصدیق‌ و ختم‌ می‌شود. مرحوم‌ شیخ‌ را با او لطف‌ و محبتی ‌بی‌اندازه‌ بوده‌ و با پدرش‌ به‌ واسطه‌ حدت‌ ذهن‌ و ذكاوت‌ سیدجمال‌الدین‌ ابواب‌ مراسلات‌ را بازكرده‌ و او را به‌ ترقیات‌سیدجمال‌الدین‌ بشارت‌ می‌داده‌اند.بالاخره‌ جمعی‌ از علمای‌ سوء بر آن‌ عالم‌ ربانی‌ حسد می‌برند و درصدد اعدام‌ و اطفاء آن‌ نور ربانی‌ برمی‌آیند؛ مرحوم‌ شیخ‌ از عقیده‌ خبیثه‌ آنها باخبر شده‌ توصیه‌ او را به‌ پیروان‌ خود نوشته‌ با پیری‌ روشن‌ ضمیر كه‌ سیدی‌ جلیل‌ بوده‌، بجانب‌ بمبئی ‌و هندوستانش‌ روانه‌ م ی‌فرمایند و سال‌ 16 عمر وی‌ بوده‌ كه‌ در همان‌ سال‌ 1270 ه عازم‌ بمبئی‌ می‌شوند. حركت‌ سید به‌ مكه‌ از راه‌ هند و رفتنش‌ به‌كابل‌ از راه‌ طهران‌ و مشهد مجذوب ‌شدن‌ مجتهد بوشهر از یك‌ مجلس‌ ملاقات‌ با سید و شرح‌ حال‌ میرزا باقرخان‌ بواناتی‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ دعوی ‌یوحنائی‌ داشته‌ و ادب‌ شدنش‌ از دست‌ مرحوم‌ سید و نادم‌ شدن‌ او عاقبت‌ از عقاید و دعوی ‌ خود و مطیع‌شدن‌ او به‌امر سید، معروف ‌ و مشهور است‌. رساله‌های‌ منظوم‌ شمسیه‌ لندنیه‌ و سدیره‌ ناسوتیه‌ كه‌ از آثار همین‌ میرزا باقرخان‌ است‌ بر فضل‌ واخلاصش‌ گواهند. در این‌ سفر منزل‌ سید در بوشهر خانه‌ حاج‌ عبدالنبی‌ از آل‌ صفر بوده‌. از بوشهر به‌جانب‌ هندوستان‌ حركت ‌كرده‌ یك‌ سال‌ و چندماهی‌ در آنجا اقامت‌ داشته‌ و علوم‌ اروپائی‌ و ریاضی‌ جدید و غیره‌ را فرامی‌گیرد. و ماهی‌ چند دركلكته‌ منزل‌ حاجی‌ عبدالكریم‌ بوده‌، پس‌ از آن‌ سفر مكه‌ معظمه‌ می‌نماید. این‌ مسافرت‌ وی‌ طول‌ كشید یعنی‌ در ممالك‌عرض‌ راه‌ مدتی‌ اقامت‌ و سیاحت‌ می‌كرد و در خود حجاز چندی‌ مانده‌ با علما و رؤسای‌ دین‌ درخصوص‌ ترقی‌ و اتحاد اسلامی‌ مذاكره‌ها كرد و زحمتها كشید. وصول‌ سید به ‌مكه‌ تقریباً درحدود 1274 بوده‌. پس‌ از آن‌ ثانیاً به‌كربلا و نجف‌ مراجعت‌ كرده‌ و به‌ عزم‌ زیارت‌ خراسان ‌و مسافرت‌ افغانستان‌ از طریق‌ اسدآباد عازم‌ می‌شوند و در سال‌ 1277 به‌ هزار اصرار سه‌شب‌ در اسدآباد و یك‌ شب‌ در خانه ‌پدر و دوشب‌ دیگر را در خانه‌ یكی‌ از همشیره‌هایش‌ می‌ماند و روز چهارم‌ به‌سمت‌ طهران‌ حركت‌ می‌كند. پنج‌ شش‌ ماهی‌ درطهران‌ مشغول‌ خدمت‌ نوع‌ و تربیت‌ خلق‌ بودند. در آنجا میرزا بابای‌ ذهبی‌ سرسلسله‌ ذهبیه‌ خدمت‌ سید می‌رسد از یك‌ توجه‌، درس‌ ارشاد را فراموش‌ كرده‌ حیران‌ و مبهوت‌ آن‌ حالاتی‌ كه‌ دیده‌ است‌ می‌شود و طوق‌ اطاعتش‌ را به‌گردن‌ می‌اندازد. سید، ازطهران‌ با حالت‌ ناخوشی‌ و ضعف‌ بنیه‌ متوجه‌ خراسان‌ می‌شود. در بین‌ راه‌ طایفه‌ای‌ از تركمنها بسر زوار و قافله‌ ریخته‌ زوار را غارت‌ و برهنه‌ می‌كنند. بعد از ملاقات‌ سید با آنها حالتی‌ پیدا می‌شود كه‌ آنها دست‌ سید را بوسیده‌ با كمال‌ عذر تمام‌ اموال‌ واثقال‌ منهوبه‌ را به‌ زوار مسترد می‌دارند. پس‌ از زیارت‌ حضرت‌ امام‌رضا علیه‌السلام‌ به‌كابل‌ كه‌ اصل‌ مقصد مسافرت‌ او بوده‌ قدم‌ گذارده‌ با امیر كابل‌ مصاحب‌ و ندیم‌ می‌شود و بعد از آن‌ به‌خدمت‌ امیردوست‌ محمدخان‌ می‌رسند و در آنجا هم‌ مثل‌ سایر نقاط‌ مشغول‌ تربیت‌ و هدایت‌ وتشویق‌ آنها به‌ ترقیات‌ و اتحاد اسلام‌ بوده‌ و قریب‌ پنج ‌سال‌ در افغانستان‌ توقف‌ فرموده‌ و « تاریخ‌الافغان‌» را به‌ عربی‌ كه‌ ازنیكوترین‌ آثار برجسته‌ اوست‌، نوشت‌ و ملت‌ افغان‌ را از خواب‌ غفلت‌ بیدار و حیات‌ نوی‌ به‌ كالبد ملت‌ افغانی‌ از كلمات‌ حقایق‌ آیات‌ خود داد، چنانكه‌ فعلاً افغانیان‌ اسم‌ او را به‌ تعظیم‌ و تقدیس‌ بر زبان‌ می‌برند و او را ناجی‌ خود می‌پندارند و برای ‌افتخار به‌ كلمه‌ افغانی‌ او مباهات‌ می‌نمایند. سید در افغانستان‌ مناصب‌ بزرگی‌ را طی‌ كرد و بلكه‌ به‌ روایتی‌ وزارت‌ محمداعظم‌خان‌ را دارا بود و به‌ مشورت‌ او كار می‌كرد و در جنگی‌ كه‌ امیردوست‌ محمدخان‌ با عموزاده‌ و داماد خود سلطان‌ احمدخان‌ در تاریخ‌ 1279 ه نمود سید همراه ‌امیر بود و اتفاقاً امیر در همان‌ سال‌ فوت‌ كرد و جنگ‌ داخلی‌ كه‌ تفصیل‌ آن‌ در غالب‌ مجلات‌ و جراید درج‌ است‌، درگرفت‌ و در سنه‌ 1285 شیرعلی‌ خان‌ به‌ كابل‌ هجوم‌ آورده‌ پس‌ از جنگها درحدود جمادی‌الاخر آنسال‌ كابل‌ را گرفت‌ و دوباره ‌به ‌تخت‌ سلطنت‌ نشست‌ و محمد اعظم‌ خان‌ به‌ نیشاپور و برادرزاده‌اش‌ امیرعبدالرحمن ‌خان‌ به‌ بخارا فرار كردند. سید جمال ‌الدین‌ با كمال‌ قوت‌ قلب‌ در كابل‌ ماند و بواسطه‌ سیادت‌ و حق ‌گوئیش‌ مورد انتقام‌ امیرشیرعلی‌ خان‌ نشد ولی‌ بعد صلاح‌ خود را در حركت‌ دیده‌ بعنوان‌ حج‌ از افغانستان‌ خارج‌ شد و با او شرط‌ شد كه‌ از ایران‌ عبور نكند تا مبادا با محمد اعظم ‌خان‌ ملاقات‌ كند. حركت‌ سید از افغانستان‌ به‌عزم‌ مكه‌ و آمدنش‌ از راه‌ مصر به‌ اسلامبول‌ در حدود 1285 از راه‌ هند عازم‌ بیت‌الله‌ گردید و پس‌ از یك‌ ماه‌ توقف‌ در هند كه‌ از طرف‌ حكومت‌ از مراوده‌ ممنوع‌ بوده‌ با كشتی‌ به‌ مصر رفت‌ و در مصر ظاهراً چهل‌ روز مانده‌ در مدرسه‌ معروف‌الجامع‌ الازهر با علمای‌ آنجا ملاقات‌ وسخنهای‌ گفتنی‌ را گفت‌ و بعد از مسافرت‌ مكه‌، منصرف‌ و از آنجا عازم‌ اسلامبول‌ می‌شوند و بدواً در آنجا از طرف‌ رجال‌دولت‌ تركیه‌ مخصوصاً عالی‌پاشا صدراعظم‌ و فؤادپاشا كه‌ از رجال‌ نامی‌ و سیاسیون‌ زبردست‌ بشمار می‌روند، بقاعده‌ پذیرائی‌شد و در نزد سلطان‌ تقرب‌ تام‌ تمامی‌ پیدا كرد. و در آنوقت‌ مسئله‌ یمن‌ اهمیت‌ تمام‌ داشته‌، سلطان‌ و اولیای‌ دولت‌ در اصلاح‌ آن‌ امر مهم‌ هریك‌ رأی‌ و فكری‌ داشته‌اندكه‌ در هریك‌ مبالغی‌ خطیر و استعدادی‌ قوی‌ لازم‌ بود. سید متعهد اصلاح‌ آن‌ می‌شود بدون‌ مخارج‌ و قشون‌ مشروط‌ بر اینكه‌ پس‌ از اصلاح‌ محضری‌ به‌ امضای‌ سلطان‌ و اولیای‌ دولت‌ و ملت‌ اصلاح‌ آن‌ امر را بدست‌ سید تصدیق‌ كنند. این‌ مسافرت‌ در سالی‌ بوده‌ كه‌ مرحوم‌ میرزاحسن‌خان‌ كه‌ یكی‌ از دوستان‌ صمیمی‌ سیدجمال‌الدین‌ بوده‌ در اسلامبول‌ بوده‌است‌. پس‌ از تفكرات‌ در اظهارات‌ سید مسئله‌ را به‌محافل‌ دیگر محول‌ و از ترس‌ و كج‌اندیشی‌، ماندن‌ سید را در اسلامبول‌مناسب‌ نمی‌دانند. علت‌ دیگر دوركردن‌ سید از اسلامبول‌ این‌ است‌ كه‌ سید بخواهش‌ تحسین‌ افندی‌ مدیر دارالفنون‌ در حضور صفوت‌پاشاوزیر علوم‌ و حنیف‌ افندی‌ وزیر علوم‌ سابق‌ و سفیر قدیم‌ طهران‌ خطابه‌ای‌ به‌ محصلین‌ می‌خواند. شیخ‌الاسلام‌ یك‌ جمله‌ نطق ‌را سوء تفسیر می‌نماید و غوغا بلند می‌شود ( تفسیر مضمون‌ این‌ نطق‌ و ایراد شیخ‌الاسلام‌ مفصلاً در مقدمه‌ كتاب‌ « الرد علی‌الدهریین‌» سید بقلم‌ شیخ‌ محمدعبده‌ درج‌ است‌) و طوری‌ اهمیت‌ بهمرساند كه‌ سلطان‌ عثمانی‌ امر می‌دهد كه‌ سید مدتی‌ ازاسلامبول‌ خارج‌ شود. و نیز از ابتدای‌ ورود سید به‌ اسلامبول‌، باعث‌ حسد شیخ‌ الاسلام‌ گردید، چونكه‌ سید جوان‌ و عالم‌ و حكیم‌ و جالب‌ توجه ‌طایفه‌ منورالفكر اسلامبول‌ بود و شیخ‌الاسلام‌ پیر و جاهل‌ نمی‌توانست‌ ببیند یكنفر جوان‌ ایرانی‌ محل‌ توجه‌ سلطان‌ و درباریان ‌و بزرگان‌ مملكت‌ عثمانی‌ بشود. این‌ بود كه‌ در عقب‌ موقع‌ و تفتین‌ بود تا اینكه‌ به‌ مقصود خود رسید.سید نیز از خیالات‌ باطله‌ آنها مستحضر شده‌ به‌عزم‌ هندوستان‌ مسافر می‌شود و از اسلامبول‌ به‌ مصر رفته‌ در نوروز وارد قاهره‌ می‌شود. ورود سید بار دوم‌ به‌ مصر و فعالیت‌ او در آنجا پس‌ از ورود به‌ مصر، ریاض‌پاشا او را دیده‌ مجذوب‌ لیاقت‌ و كمالاتش‌ می‌شود. سید در مصر می‌ماند و طلاب‌ دور او رامی‌گیرند. ابتدا در خانه‌اش‌ و بعد در جامع‌الازهر در علوم‌ مختلف‌ اسلامی‌ تدریس‌ می‌نماید و روزبه‌روز نفوذ و شهرتش‌افزوده‌ می‌شود و با بلاغت‌ فوق‌العاده‌ به‌شاگردان‌ چیزنویس‌، درس‌ تحریر را در معقولات‌ و منقولات‌ مختلف‌ تلقین‌ می‌نماید.قریب‌ ده‌ سال‌ در مصر مقیم‌ شده‌ است‌. خدمات‌ آن‌ حكیم‌ فرزانه‌ بر مصر و مصریان‌ داستانی‌ است‌ كه‌ اندر سر هر بازاریست‌.متمهدی‌ سودانی‌ چهارسال‌ در خدمتش‌ مشغول‌ تحصیل‌ بوده‌. ادیب‌ اسحق‌ نویسنده‌ معروف‌ از وی‌ استفاضه‌ كرده‌ است‌.درینجا بمناسبت‌ مقام‌ و برای‌ توضیح‌ خدمات‌ سید در مصر، این‌ بنده‌ صفات‌الله‌ پسر لطف‌الله‌ خان‌ نگارنده‌ این‌ كتاب‌،شرح‌ ذیل‌ را از كتاب‌ «گفتار خوش‌ یارقلی‌(7) اقتباس‌ و علاوه‌ می‌كنم‌: « شیخ‌ محمد عبده‌ كه‌ از اجله‌ علمای‌ مشهور مصر است‌ جذبه‌ الهیه‌ سید، از اهل‌ و عیال‌ و عز و جاهش‌ ربوده‌ ملازمت ‌خدمت‌ سید را به‌جان‌ خریده‌ در خدمت‌ سید فلسفه‌ قدیم‌ اسلام‌ و علم‌ كلام‌ و فقه‌ و اصول‌ را به‌ انضمام‌ فلسفه‌ جدید و اصول‌ مقتضیات‌ عصر كنونی‌ بدرجه‌ كمال‌ تعلم‌ گرفت‌. چند سفر در خدمت‌ سید سیاحت‌ اروپا را نمود. اعرابی ‌پاشا و اكثر اصحاب ‌متمهدی‌ از تلامذه‌ سید بوده‌اند و اغلب‌ جوانان‌ مصری‌ و نونهالان‌ رود نیل‌ كه‌ در خط‌ حریت‌ و آزادی‌ و ترقی‌ و خیر جمعیت ‌قدم‌ می‌زدند، از فیض ‌یافتگان‌ حضور سیدند. تا اینكه‌ سیدموسی‌ كف‌، عیسی‌ دم‌ به‌ تأسیس‌ یك‌ انجمنی‌ موسوم‌ به‌ « محفل‌ وطنی‌» عزیمت‌ فرمود. نونهالان‌ تازه‌ مصری‌ كه‌ از یمن‌ فیوضات‌ خورشید آن‌ بزرگوار بجای‌ خار مغیلان‌ جهل‌ و كسالت‌ دركانون‌ قلبشان‌ شاخه‌ طوبای‌ عشق‌ كلمه‌ مباركه‌ توحید رویان‌ و در تمام‌ عروق‌ و شریانشان‌ شاخ‌ و برگ‌ و ریشه‌ دوانده‌ حیات‌ وممات‌ ملت‌ اسلام‌ را بالحس‌ در امتثال‌ فرمان‌ سید دیده‌، دعوت‌ حقه‌اش‌ را اجابت‌ گفتند، مفتاح‌ سعادت‌ شش‌ كرور نفوس‌اسلامی‌ در جامعه‌ محفل‌ وطنی‌ قاهره‌ مصر به‌ دستور و ریاست‌ سید افتتاح‌ گردید. این‌ انجمن‌ انجمن‌ عجیبی‌ بوده‌، دزد درآنجا راه‌ نداشته‌، حب‌ شهرت‌، تخلق‌ به‌ اخلاق‌ خارجه‌، بافتن‌ رطب‌ و یابس‌ در آن‌ انجمن‌ قدغن‌ فطری‌ بوده‌. این‌ انجمن‌ میدان‌ صرافی‌ یگانه‌ ممیز فرد اسلامیت‌ و انسانیت‌ سید استاد بوده‌، اعضایش‌ از خودخواهی‌ و خودپسندی‌ منزه‌ بوده‌اند و از برای‌ اقدام‌ هرگونه‌ فداكاری‌ نسبت‌ به‌ عالم‌ و مسلمین‌ بجان‌ حاضر بوده‌اند. عده‌ اعضا به‌ روایتی‌ 300 و به ‌قولی‌ كمتر بوده‌. پس‌ سید بقوه‌ خطابه‌های‌ آتشین‌ مستمعین‌ را از حقایق‌ دین‌ مبین‌ خیرالمرسلین‌ آگاه‌ می‌ساخت‌ كه‌ دین‌ اسلام‌ و قرآن‌ مجید من‌ اوّله‌ الی‌آخره‌، مساعد و راهنمای‌ ترقی‌ روحی‌ و جسمی‌ طبیعت‌ انسانی‌ است‌ و تا وقتی‌ كه‌ اسلاف‌ ما علماً و عملاً متمسك‌ و متشبث‌به‌ حقیقت‌ او بودند در منتهی‌ درجه‌ عرش‌ سعادت‌ استوار بودند و پس‌ از آنكه‌ از این‌ راهنمائی‌ الهی‌ اخلاف‌ ما دور شدند ومیزان‌ علم‌ و عمل‌ آنها كلیتاً بر نقض‌ مواد مقدسه‌ قرآن‌ قرار گرفت‌، به‌ این‌ حال‌ نزول‌ رسیدند. قال‌ الله تعالی‌ ان‌ الله لایغیر بقوم‌،حتّی‌ یغیّروا ما بانفسهم‌. پس‌ در موضوع‌ انحطاط‌ مسلمین‌ شكوه‌ از اروپائیان‌ خطا است‌ و خرابی‌ حال‌ مسلمانان‌ از اخلاط‌فاسده‌ درونی‌ خود مسلمین‌ است‌. و حبل‌ المتین‌ استخلاص‌ مسلمانان‌ از این‌ هفتم‌ طبقه‌ پستی‌ و خواری‌، تمسك‌ عملی‌بعروه‌الوثقای‌ قرآن‌ مبین‌ است‌. در جلسه‌ 15 انجمن‌ سید استاد به‌ كرسی‌ خطابه‌ رفت‌ و بیان‌ فرمود: بارالها گفته‌ تو است‌: «و من‌ جاهد فینا لنهدینهم‌ سبلنا و ان‌الله لمع‌ المحسنین‌» و كلام‌ تو محض‌ حق‌ است‌. از آنجا كه‌ دعوت ‌من‌ و اجابت‌ این‌ نفوس‌ ذكیه‌ خالصاً مخلصاً لوجهك‌ الكریم‌ بود، مرا به‌موجب‌ گفته‌ حق‌ خودت‌ بسبیل‌ هدایت‌ راهنمائی ‌فرمودی‌. آقایان‌! مدینه‌ فاضله‌ انسانی‌ و صراط‌ المستقیم‌ سعادت‌ بشری‌ قرآن‌ است‌. گرامی‌ دستور مقدس‌ كه‌ نتیجه‌ شرافت‌ كل‌ ادیان ‌حقه‌ عالم‌ و برهان‌ قاطع‌ خاتمیت‌ مطلقه‌ دین‌ اسلام‌ الی‌ یوم‌ القیامه‌ و ضامن‌ سعادت‌ دارین‌ و فوز نشأتین‌ است‌؛ آه‌، آه‌ چسان‌ ازفرط‌ غفلت‌ مهجور شده‌. گرامی‌ دستور مقدس‌ كه‌ مختصر شراره‌ از قبسات‌ انوار مضیئه‌اش‌ عالم‌ قدیم‌ و دنیای‌ جدید را به‌ آن ‌حقارت‌ به‌ این‌ تمدن‌ رسانید. آها آها چسان‌ فوائد امروز آن‌ از فرط‌ جهل‌ و غفلت‌ منحصر در امور ذیل‌ شده‌ است‌: تلاوت ‌بالای‌ قبور شبهای‌ جمعه‌، مشغولیت‌ صائمین‌، زباله‌ مساجد، كفاره‌ گناه‌، بازیچه‌ مكتب‌ چشم‌ زخم‌، نظر قربانی‌، قسم‌ دروغ‌، مایه‌ گدائی‌، زینت‌ قنداق‌، سینه ‌بند عروس‌، بازوبند نانوا، گردن ‌بند بچه‌ها، حمایل‌ مسافرین‌، سلاح‌ جن‌زده‌ها، زینت‌ چراغانی‌،نمایش‌ طاق‌ نصرت‌، مقدمه‌ انتقال‌ اسباب‌، حرز زورخانه‌ كار، مال‌التجاره‌ روسیه‌ و هند، سرمایه‌ كتابفروشها، سرمایه‌ گدائی ‌زنان‌ بی‌تقوی‌ و مردان‌ بی ‌سروپا در معابر! آه‌، وا اسفا، یك‌ سوره‌ والعصر فقط‌ كه‌ سه‌ آیه‌ بیش‌ نیست‌، اساس‌ نهضت‌ یكدسته‌ اصحاب‌ صفه‌ گردید كه‌ از فیض‌ مقدس‌ همین‌ مختصر سوره‌ مباركه‌ شرك‌زار بتخانه‌ مكه‌ را قبل‌ از هجرت‌ بستان‌ وحدت‌ و یزدانخانه‌ بطحا نمودند.آه‌ والهفاه‌! این‌ كتاب‌ مقدس‌ آسمانی‌، این‌ گرامی‌ تصنیف‌ حضرت‌ سبحانی‌، این‌ مایه‌ كل‌السعادات‌ انسانی‌، از دیوان‌ سعدی ‌و حافظ‌ و مثنوی‌ و ابن‌فارض‌ امروزه‌ كمتر محل‌ اعتناء و مورد اهتمام‌ است‌. در هر مواعظ‌ و معانی‌ عرشی‌ و فرشی‌ از اواستفاده‌ كنند. برعكس‌، جمعی‌ كه‌ یكی‌ از منسوجات‌ شعریه‌ خوانده‌ می‌شود نفسها از ته‌ دل‌ كشیده‌ چشمها، گوشها و دهنهابرای‌ او باز مانده‌ و چه‌ اندازه‌ قرآن‌، برعكس‌ كه‌ هرگز در هیچ‌جا با قیل‌ و قال‌ فكر و كار كسی‌ مزاحم‌ نخواهد بود. «ای‌ وحقك‌ سبحانك‌ اللهم‌ انت‌ القائل‌ و قولك‌ حق‌ ـ نسوالله فانسیهم‌ انفسهم‌ ـ » تو را فراموش‌ كردیم‌ تو هم‌ آئینه‌ قلوب‌ ما را ازانعكاس‌ توفیق‌ حقایق‌ ذكر مقدست‌ محروم‌ نمودی‌. «سبحانك‌ اللهم‌ و قولك‌ حق‌ ـ ان‌الله لایغیر ما بقوم‌ حتی‌ یغیروا مابانفسهم‌ ـ » وجه‌ نفوس‌ خودمان‌ را از اطاعت‌ مقدست‌ برگرداندیم‌ تو هم‌ سعادت‌ و شرافت‌ ما را بذلت‌ و نكبت‌ تبدیل‌فرمودی‌. «علیكم‌ بذكرالله الاعظم‌ و برهانه‌ الاقوم‌ فانه‌ نوره‌ المشرق‌ الذی‌ به‌ یخرج‌ من‌ ظلمات‌ الهواجس‌ و یتخلص‌ من‌ عتمه‌الوساوس‌ و هو مصباح‌ النجات‌ من‌ اهتدی‌ بها نجی‌ و من‌ تخلف‌ عنها هلك‌. و هو صراط‌الله القویم‌ من‌ سلكه‌ هدی‌ و اهمله‌غوی‌. علیكم‌ بالفوز مما انتثر من‌ لئالی‌ مقالات‌ صاحبه‌ علیه‌السلام‌. لقوله‌ صلوات‌ علی‌ قائله‌ اذا ارادالله بقوم‌ سوء قل‌ّ فیهم‌العمل‌و كثر فیهم‌ الجدل‌. و قوله‌ علیه‌السلام‌ ثلاث‌ لایقل‌ قلب‌ امرء مسلم‌: اخلاص‌ العمل‌ فیه‌، والنصیحه‌ لامراء المسلمین‌، و لزوم‌جماعاتهم‌. المسلمون‌ تكافوء دمائهم‌ ادناهم‌. یسعی‌ بذمتهم‌ من‌ والاهم‌. و هم‌ ید علی‌ من‌ سواهم‌. و قوله‌ علیه‌السلام‌ لایزال‌الامر فی‌ امتی‌ مالم‌ یتخلقوا باخلاق‌ الفرس‌. و اشباه‌ هذه‌الغرور الزاهره‌ التی‌ تضمن‌ واحده‌ منها سعاده‌ الامم‌ كلها. والسلام‌علیكم‌ و رحمه‌الله بركاته‌.» از كرسی‌ خطابه‌ پائین‌ می‌آید در حالتی‌ كه‌ یك‌ ثلث‌ اعضاء انجمن‌ غش‌ نموده‌اند و بقیه‌ را هم‌ حالی‌ نمانده‌، سید بزرگوارهم‌ به‌گریه‌ برمی‌آید و هی‌ می‌گوید: «ای‌ و حقك‌ اللهم‌ نسیناك‌ فانسیتنا» هی‌ می‌گوید تا اینكه‌ می‌افتد و غش‌ می‌كند. سه‌ساعت‌ تمام‌ در انجمن‌ حالت‌ غشوه‌ و شیون‌ حكم‌فرما بوده‌. حسن‌ عطابك‌ داماد خدیو مصر بوسیله‌ عطریات‌ سید و اعضاء رابحال‌ می‌آورد.بالاخره‌ سید می‌فرماید كه‌ یگانه‌ راه‌ علاج‌ و نجات‌ منحصر به‌ این‌ است‌ كه‌ هر فردی‌ از افراد مسلمانان‌ برطبق‌ قرآن‌ مجید طابق ‌النعل‌ بالنعل‌ باید عمل‌ نماید. و به‌اسلاف‌ خود در صدر اول‌ اسلام‌ اقتدا كند و از خلوص‌ نیت‌ و صفای‌ باطن‌ ونوع‌ خواهی‌، دوری‌ از حقد و بخل‌ و حسد، طمع‌، بساطت‌، عیش‌، التزام‌ بواجبات‌ و محرمات‌ كه‌ مابه‌السعاده‌ و السیاده‌ اسلاف ‌ما بود به‌ بازار عمل‌ گذارد. این‌ بود كه‌ اول‌ قدمی‌ كه‌ در میدان‌ جانبازی‌ به‌ عالم‌ اسلام‌ گذاشتند تجملات‌ صوری‌ و زینتهای ‌ظاهری‌ از لوازم‌ خورد و خواب‌ و پوشاك‌ و سواری‌ و پذیرائی‌ در بازار حراج‌ ریخته‌ وجه‌ آنرا در صندوق‌ انجمن‌ برای ‌دستگیری‌ درماندگان‌ و قضاء حوائج‌ نوعیه‌ ملك‌ و ملت‌ اسلام‌ ذخیره‌ كردند، ثانیاً هریك‌ از اعضا ملتزم‌ شد كه‌ خویشتن‌ را درمقابل‌ قرآن‌ مجید مسئول‌ بداند و تلاوت‌ قرآن‌ را اقل‌ در 24 ساعت‌ یك‌ حزب‌ از روی‌ فكر و امعان‌ مواظبت‌ نموده‌ مواد ذیل‌ را عمل‌ نماید: 1 ادای‌ فرایض‌ و نوافل‌ با جماعت‌، 2 امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر، 3 دعوت‌ به‌ اسلام‌، 4 بحث‌ با دعاه‌ نصاری‌ بالتی‌هی‌ احسن‌، 5 احسان‌ با فقرا، 6 اعانت‌ و قضاء حوائج‌ هر محتاجی‌ با تمكن‌، 7 صله‌ رحم‌، 8 عیادت‌ مرضی‌، 9 تفقد ازحال‌ غائبین‌، 10 زیارت‌ قـادمین‌، 11 اداء حقـوق‌ مـالیه‌ الهیه‌، 12 ارشـاد جـاهـل‌، تنبیـه‌ غافل‌، 13 تنـزیه‌ و تقدیس‌ آئینه‌نفـس‌ از مطلـق‌ ملكات‌ خبیثه‌ خاصه‌ ملكه‌ رذیله‌ خودخواهی‌، خودبینی‌، خودپسندی‌، 14 عفو و اغماض‌ از خطایای‌ شخصی‌، 15 كظم‌ غیظ‌، 16 اعراض‌ از لغو و سخن‌ بیهوده‌، 17 اینكه‌ هریك‌ یك‌ دفتر در جیب‌ همیشه‌ داشته‌ باشد كه‌ هر كدام ‌یك‌ از مواد هفده‌گانه‌ مزبوره‌ را بجا آورده‌ مثل‌ اینكه‌ فقیریرا احسان‌، غریبی‌ را پرسش‌، قادمی‌ را زیارت‌، غایبی‌ را تفقد، معروفی‌ را امر، منكری‌ را نهی‌، مریضی‌ را عیادت‌، رحیمی‌ را صله‌، جاهلی‌ را ارشاد، غافلی‌ را تنبیه‌، كشیشی‌ را مجاب‌، فاسقی ‌را توبه‌، رذیله‌ را زائل‌، خطائی‌ را عفو، غیظی‌ را كظم‌، كافری‌ را مسلمان‌، حقی‌ را ادا كرده‌ باشد در آن‌ دفتر برحسب‌ نمره‌ وتاریخ‌ ثبت‌ نمایند و هرشب‌ یاد این‌ دفتر بجزء دفتر كل‌ كه‌ راجع‌ به‌همه‌ اعضاء است‌، مستقل‌ گردد تا عمل‌ كرد اعضا در جامعه‌حزب‌الوطنی‌ معلوم‌ و مشخص‌ گردد. آنچه‌ شنیده‌ شده‌ تقریباً ده‌ ماه‌ تمام‌ در كمال‌ حراست‌ به‌وظایف‌ مزبوره‌ پرداختند و حاصل‌ عمل‌كرد انجمن‌ در مدت‌ مزبور و ذخیره‌ در صندوق‌ انجمن‌ برای‌ اصلاحات‌ نوعیه‌ از اینقرار می‌شود:ذخیره‌ 90000 تومان‌ ایرانی‌، عمل‌كرد انجمن‌ حزب‌الوطنی‌ مصر در مدت‌ یك‌ ماه‌:مرضی‌ عیادت‌ شده‌ 1500 نفر، غائب‌ تفقد می‌شود 500، حاجت‌ برآورده‌ 12000، شارب‌ الخمر و تارك‌ الصلوه‌ وفاحشه‌ تائب‌ می‌شوند 25000 مستخدمین‌ ادارات‌ انگلیس‌ تماماً تائب‌ و در سلك‌ اخیار داخل‌ و به‌ پروگرام‌ انجمن‌ عامل‌می‌گردند 80 نفر از اكابر و اعیان‌ كه‌ به‌كلی‌ از تجملات‌ و تزیینات‌ اثاث‌البیت‌ و انواع‌ اطمعه‌ دست‌ شسته‌اند 500، ورشكسته‌را سرمایه‌ دادند 75، سائل‌ بكف‌ كه‌ ابن‌السبیل‌ حقیقی‌ بود مؤنه‌ یك‌ سال‌ داده‌ شد 206، نصاری‌، یهود، بت‌پرست‌ بشرف‌اسلام‌ مشرف‌ شدند 120، مجلس‌ بحث‌ با دعاه‌ نصاری‌ 44، ایراد عقلی‌ و اجتماعی‌ بر آنها كه‌ اظهار عجز از جواب‌ نمودند120 « لورد كرومر» مستشار مالیه‌ انگلیس‌ یكدفعه‌ ملتفت‌ گردید كه‌ نفوذ انگلیس‌ در مصر درصد چهل‌ و پنج‌ كاسته‌ شده‌،تجارت‌ انگلیس‌ صدی‌ سی‌ و پنج‌ تنزل‌ نموده‌، مركز دعات‌ نصاری‌ نسبت‌ عمل‌ كرد حزب‌الوطنی‌ را با حاصل‌ زحمات‌ سی‌ وپنج‌ ساله‌ تمام‌ دعاه‌ در تمام‌ قطر آفریقا سنجیده‌ دید كه‌ نسبت‌ یك‌ به‌ شانزده‌ است‌. ناله‌ رؤسای‌ ادارات‌ انگلیس‌ از عدم‌ معاون ‌و مستخدم‌ به‌ كهكشان‌ فلك‌ بلند شد كه‌ هشتاد نفر مستخدم‌ عالم‌ كاركرده‌ آنها از دست‌ رفته‌، دیگری‌ هم‌ از نو تكلیف‌خدمت‌ و معاونت‌ با خصم‌ قرآن‌ و اسلام‌ را قبول‌ نمی‌كند، فریاد وكلای‌ كمپانیهای‌ تجارت‌ انگلیس‌ و اروپائی‌ به‌ آسمان‌رسیده‌ كه‌ ما دست‌ روی‌ دست‌ گذارده‌ از صبح‌ تا شام‌ به‌اندازه‌ مصارف‌ اجزاء فروش‌ نداریم‌، محصلین‌ مالیه‌ و شرابخانه‌ها وفواحش‌ و تیاترها استعفا تقدیم‌ نمودند كه‌ چون‌ دخل‌ نیست‌ وجه‌ مقرری‌ عاید نمی‌شود. ادامه خواندن مقاله در مورد سيد جمال‌الدين اسدآبادي

نوشته مقاله در مورد سيد جمال‌الدين اسدآبادي اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>