nx دارای 64 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
شرحی بر دوزخ كمدی الهی اثر دانته
مقدمه :اگر پیشتر از این كه فرصت بیشتری داشتم با كمدی الهی آشنا شده بودم، بی شك برای آنكه بتوانم آنرا به زبان اصلی بخوانم، مبادرت به آموختن زبان ایتالیائی میكردم و همین انگیزه برای سعی و تلاش زیاد در این زمینه از حد كفایت نیز فراتر بود، بهرحال متاسفانه این توفیق نصیب نشد و ناچار نسخه ترجمه فارسی آقای شجاع الدین شفا مورد مطالعه قرار گرفت و شرح حاضر از این نسخه بعمل آمده است.
در این شرح سعی بر آن بوده است كه تمامی اشعاری كه ممكن است از آنها مفاهیم متفاوتی استنباط گردد مورد اظهار نظر قرار گیرد، لیكن چون اغلب این اشعار قبلاً توسط بسیاری از دانته شناسان مورد بررسی و اظهار نظر قرار گرفته وزبده ترین آنها در توضیحات ذیل صفحات كتاب منبع آمده لذا هر جا كه با توضیحات اعلام شده در ذیل صفحه همنظر بودهام از تكرار آن خودداری شده است. بنابراین شرح حاضر شامل آن بخش از اشعاری است كه مفاهیم متفاوتی از آنها استنباط میشود و مورد تفسیر قرار نگرفته (یا اگر تفسیری در مورد آنها موجود است در ترجمهای كه در دسترس من بوده نیامده) و نیز آن بخش از اشعار كه با نظرات اعلام شده درباره آنها همنظر نبودهام.
امید است این شرح قابلیت استفاده برای صاحبنظران و علاقمندان را داشته باشد. علی اطیابی سرود یكم در نیمه راه زندگانی ما
اساساً این توجیه كه با توجه به مزمور 90 زبور داود تورات كه عمر انسان را هفتاد سال ذكر كرده، پس منظور دانته این بوده كه وی این سفر خیالی را در 35 سالگی، یعنی در سال 1300 انجام داده صحیح به نظر نمیرسد زیرا:
1- چه ضرورتی دارد در كتابی با این عظمت فكر و وسعت اندیشه و مفاهیم عمیق فلسفی و انسانی كه با اساس تمامی مذاهب توحیدی ملازمت دارد و بعنوان یك معلم برگزیده اخلاق، در تمامی سالهای بعد از تالیف مورد مراجعه قرار گرفته و بعد از این نیز مورد مراجعه خواهد بود، در ابتدای كتاب كه معمولاً زیر شناخت تمامی كتاب است، بذكر تاریخی بپردازد كه در تمامی طول كتاب به هیچ كار نمیآید (و حتی در بعضی موارد با واقعیتهای تاریخی قابل تطبیق نیست).
2- نظر به این كه در این بیان، ضمیر جمع بكار برده شده است «زندگانی ما» لیكن در هر دو مصرع بعدی سه بار از ضمیر مفرد استفاده شده («خویشتن» را در جنگلی «یافتم» زیرا راه راست را گم كرده «بودم»)، میتوان گفت كه منظور از «ما» در مصرع «در نیمه راه زندگانی ما»، مطلقاً «من» نیست، بلكه بشریت است. كه این برداشت با جهان شمولی این كتاب نیز ملازمت دارد، البته نباید در این مصرع، كلمه «نیمه» را همان ریاضی بحساب آورد، بلكه باید آنرا گذران «بخشی» از تاریخ بشریت محسوب داشت.
خویشتن را در جنگلی تاریك یافتم مفهوم صریح و روشن این مصرع این است كه، به اشتباهات دوران زندگی خویش، پی بردم وجود كلمه «تاریك» متضمن و بیانگر این معنی است كه ابعاد و نتایج كارهای اشتباه آمیز، معمولاً غیر قابل ارزیابی است، همانگونه كه در یك مكان تاریك، اطراف و آنچه در آن است، غیر قابل تشخیص میباشد، مضافاً این كه نور نماینده ذات خداوندی و نشانه رستگاری است و در مقابل، تاریكی نشانه اهریمن و گمراهی است. و چه دشوار است وصف این جنگل وحشی و سخت و انبوه كه یادش ترس را در دل بیدار میكند
این دشواری از چند جهت است. اولاً دشوار است بلحاظ اینكه وصف چیزی كه كاملاً قابل دیدن نیست، دشوار است و این جنگل نیز بلحاظ تاریكی، قابل دیدن نبوده. ثانیاً دشوار است زیرا كه اساساً یادآوری اشتباهات زندگی، برای هر كس ملال آور است و رنج این یادآوری است كه كار را دشوار میكند. ثالثاً دشوار است، زیرا كه وی از نتیجه این اشتباهات بلحاظ تعالیم و اعتقادات مذهبی، آگاه است و از چنان نتیجهای میترسد و این ترس مایه دشواری كار است.
چنان تلخ است كه مرگ جز اندكی از آن تلخ تر نیست. در اینجا شاعر سعی دارد برای تفهیم میزان این تلخی، معیاری كه برای هر كس قابل سنجش است بدست بدهد و نظر باینكه تلخی مرگ برای هر فرد، با توجه به اعمال دنیائی وی، نسبت به فرد دیگر متفاوت است، لذا شاعر بسیار هنرمندانه و با درایت، برای یك مفهوم بسیار متغیر، یك معیار ثابت را تعریف كرده است. اما من برای وصف صفائی كه در این جنگل یافتم
این «صفا» نتیجه شناخت است، شناخت نتیجه اعمال بد و خلاف دنیائی و چون شناخت و آگاهی نسبت به هر مسئله، انسان عاقل را در مورد شیوه حل مسئله راهنمائی میكند، لذا شاعر از اینكه راه حل مسئله را دریافته در خود احساس انبساط و نشاط میكند و حاصل این نشاط، رسیدن به صفا است. ; از دگر چیزهائی كه در آن جستم، سخن خواهم گفت
این اشاره، منحصراً مربوط به سه حیوانی كه بعداً از آنها سخن بمیان خواهد آمد نیست، بلكه منظور وسیعتر از آنست و شامل تمام مواردی میشود كه در طول سفر دوزخ از آنها سخن بمیان میآید. بویژه آنكه یكی از زمینههای شناخت، تضاد است. تا غم نباشد شادی مفهوم نمییابد و تا بیماری نباشد ارزش سلامتی مشخص نیست و «حضور» وقتی معنا و ارزش دارد كه در پی «هجران» باشد.
بطور كلی شاعر در ابتدای كار، با تكیه بر نظریه «تضاد» به بیان مطلب میپردازد. درست نمیتوانم گفت كه چگونه پای بدان نهادم، زیرا هنگامی كه شاهراه را ترك گفتم، سخت خواب آلوده بودم این شعر نیز نشان میدهد كه در بسیاری از موارد، لغزیدن به سمت گناه در بیخبری انجام میشود، این بیخبری میتواند نتیجه چشم بستن بر روی واقعیات باشد و یا بی توجهی به آنها. ضمناً قید «سخت» در اینجا مبین این معناست كه غفلت كامل، موجب گمراهی بدین عظمت میشود و لذا چون «خواب آلودگی» موجب عدم توجه و یا كاهش توجه به اطراف میشود، وقتی این خواب آلودگی با قید سخت وسعت یابد، عدم توجه (به اطراف و خود و واقعیات) آنقدر شدید میشود كه موجب گمراهی خواهد شد.
روی ببالا كردم و دامنه تپه را دیدم كه جامهای از انوار آن سیاره كه در همه كوره راهها، راهنمای كسانست، بر تن كرده بودمنظور از سیاره در اینجا، خورشید نیست، بلكه ماه است، زیرا اولاً انوار روشنائی وقتی ارزش دارد كه به مقابله تاریكیها بیاید و راه را بنمایاند و ماه كه در شب (مظهر تاریكی) طلوع میكند دارای چنین ویژگی میباشد.
ثانیاً فرض میكنیم كه منظور از سیاره، خورشید باشد و لذا چون اول بامداد بوده «نخستین ساعات بامداد بود»، پس خورشید از مشرق برآمده و چون مسافر ما میگوید «روی به بالا كردم و دامنههای تپه را دیدم ; كه» پس لازم میشود كه جهت حركت این مسافر از شرق به غرب بوده باشد كه این نتیجه درست نیست زیرا مسافر ما در چند بند بعد میگوید «من نیز در برابر آن حیوان آرامش ناپذیر كه به دیدارم آمده بود و قدم بقدم بدان جانب كه خورشید روی فرو میكشد، عقب میراند چنین شدم» یعنی آن حیوان كه در مقابلش ظاهر شده بود، او را به عقب، به سمتی كه خورشید روی فرو میكشد (غروب میكند) رانده است، یعنی
سمت حركت مسافر از غرب به شرق بوده است در صورتیكه در فرض، جهت حركت مسافر از شرق به غرب بود و لذا چون كسی كه از سمت غرب به سمت شرق و از پائین تپه به بالای آن حركت میكند نمیتواند انوار خورشید را بر «دامنه»های تپه كه در اول بامداد در سایه قرار میگیرد، دیده باشد پس فرض اولیه (اینكه منظور از سیاره، خورشید باشد) نیز صحیح نیست. ضمناً حركت از سمت غرب به سمت شرق، از تاریكی به سمت روشنائی، یكی از اشارات بسیار زیبا در مورد هدایت شدن و طلب هدایت است.
اینك كه مشخص شد منظور از سیاره، همان ماه است كه در تاریكی شبها راهنماست، ظرافت و استادی بكار رفته در شعر نمایانتر میشود. آنوقت هراس من كه در تمام مدت شب، دریاچه دلمرا دستخوش چنین تلاطمی كرده بود، اندكی تسكین یافت
یعنی آنكه، چون علیرغم گناه و اشتباه، همچنان نور هدایت را تابنده و برقرار دیدم، امكان اصلاح خطا و امید رستگاری را پیدا كردم، اندكی تسكین یافتم. وجود كلمه «اندكی» نشان دهنده این مطلب است كه هنوز رستگاری را برای خود مسلم نمیداند و درست هم همین است، زیرا تنها وجود هادی و راهنما برای نجات و رستگاری كافی نیست، پرهیز از خطا و عمل صالح نیز باید باشد تا رستگاری حاصل شود.
روح من نیز كه هنوز اسیر سستی و پریشانی بود، به پشت سر خود نگریست تا گذرگاهی را كه هرگز كسی زنده از آن بدر نرفت باز بینددر اینجا شاعر با هوشیاری بسیار از ایجاد یك تضاد در بیان و مفهوم، جلوگیری كرده است، یعنی كه روح اوست كه در سفر است نه تن زنده او، چرا كه در غیر این صورت با جمله «هرگز كسی از آن زنده بدر نرفت» در تضاد قرار میگرفت، از پوسته ظاهری شعر كه بگذریم، از بطن شعر این مفهوم كه اگر كسی در مسیر گناه بیفتد از نظر انسانیت دگر زنده نیست و مرده بحساب میآید، بروشنی قابل درك است و بر ارزش شعر میافزاید و البته این مطلب با برخی از بندهای سایر سرودها كه مشخصاً نشان میدهد این مسافر دوزخ با دیگران (از جمله همراه وی، ویرژیل) تفاوت دارد، (هوا را جابجا میكند- وزن دارد و ;) در تضاد نیست چرا كه بهرحال وی زنده است و باید با ارواح مردگان تفاوت داشته باشد.
چون تن خسته را اندكی آرامش بخشیدم، راه خویش را در سر بالائی بیحاصل باز گرفتم، چنانكه پیوسته آن پا كه بر زمین استوارتر بود در سراشیبی بیشتری جای داشت.
این بند یكی از بندهای بسیار زیبا و در عین حال بیان یكی از خصلتهای اصلی انسان است، چرا كه كلمه «بیحاصل» در اینجا مبین این مطلب است كه انسان در حركت بسوی درستكاری، وقتیكه از آن نتیجه فوری نمیگیرد، آنرا بیحاصل میشمارد و بسیار كسان با همین پندار و نتیجه گیری غلط بورطه فنا افتادهاند. سپس میگوید «پیوسته آن پا كه بر زمین استوارتر بود در سراشیبی بیشتری جای داشت».
این بخش شعر، اشاره روشنی باین مطلب دارد كه حركت بسوی رستگاری و درستكاری، در ابتدا بسیار مشكل است و همت والا میطلبد و بویژه برای كسی كه گناه آلود است، برداشتن هر قدم وی كه مستلزم دوری از گناه و حركت در جهت صلاح است بلحاظ طبع خوگرفته با گناه بسیار مشكلتر از قدم بعدی (در سراشیبی بیشتری) است تا جائیكه به مسیر صاف و هموار برسد و این ملازم با طبع انسانی است كه ابتدای حركت بسوی كمال برایش مشكل است و بتدریج كه در این راه پیش برود، اینگونه حركت جزء ذات وی میشود و دیگر سختی ندارد.
پلنگ از فراسوی من رد نمیشد و چنان راه را بر من بسته بود كه چندین بار بعقب برگشتم تا از همان راه كه آمده بودم بازگردم یعنی فشار هوا و هوس آنچنان بر من زیاد بود و غلبه داشت كه نزدیك بود از تصمیم خود مبنی بر حركت بسوی رستگاری منصرف شوم و بسمت گناه بازگردم. این مطلب نیز بیان یكی دیگر از خصوصیات ذات آدمی است كه اگر در ترك گناه و راه خطا، انگیزه و اراده قوی نداشته باشد، در مقابل كوچكترین مانع، پا پس میكشد.
بدین جهت بخود امید میتوانستم داد كه این حیوان خوش خط و خال نشان فرا رسیدن روز و فصل دلپذیر است. نظر باینكه لازمه مقابله مناسب با هر مشكل، در گام اول شناخت مشكل است، لذا شاعر میخواهد بگوید اینك كه این حیوان (یعنی تمایلات و شهوات نفسانی) را شناختم، پس راه مقابله و پیروزی بر آن را میتوانم تشخیص بدهم و همین درك باعث شده كه روز و فصل را دلپذیر بداند چرا كه با رسیدن باین شناخت، مانعی برای رهائی از مشكل نمیبیند.
اما این امید من، چندان نبود كه دیدار شیری كه در برابر خویش یافتم، بهراسم نیفكند در اینجا شاعر مجدداً هراسناك شده زیرا احساس میكند امید وی كه به مثابه سلاحی برای مقابله با مشكل اولی (پلنگ شهوات و تمایلات نفسانی) بدان تكیه كرده برای مقابله با این مشكل، یعنی غرور و خودخواهی، كارآئی ندارد و كفایت نمیكند.
چنین مینمود كه این شیر دوشادوش من در حركت بود یعنی كه این رذیله غرور همیشه همراه من بود.
و ماده گرگی كه با همه لاغر اندامی خودگوئی تمام شهوات نفسانی را كه تاكنون بسیار كسان از آن بینوا شدهاند در خویش گرد آورده بود ماده گرگ مظهر نفس پرستی و افراط كاریست، همچنانكه طبیعت این حیوان است، وقتیكه به گله گوسفندی حمله میبرد فقط به یك گوسفند بسنده نمیكند، بلكه تا آنجا كه میتواند آنها را خفه میكند و سپس یكی را با خود میبرد و لذا در این شعر بعنوان مظهر افراط كاری در نظر گرفته شد كه در انسان، افراط كاری از رذایل است. از نظر سیاسی نیز دربار پاپ آنزمان مدنظر بوده كه با همه كوچكی از نظر سازمان (لاغر اندام) بسیار فجایع آفرید. چنان پریشانم كرد و چندان از نگاه خود بهراسم افكند كه امید رسیدن به بالای تپه از كف دادم
یعنی كه غلبه و هجوم این خصلت رذیله (و یا این بافت سازمانی ویرانگر انسان، یعنی دربار پاپ) بر من چنان بود كه امید رسیدن به رستگاری در من از بین رفت. من نیز در برابر آن حیوان آرامش ناپذیر كه بدیدارم آمده بود، قدم بدان جانب كه خورشید روی فرو میكشد، عقب میراند، چنین شدم رانده شدن بسمتی كه خورشید غروب میكند، یعنی رانده شدن به سمتی كه نور هدایتی نیست و تاریكی و ظلمت گناه است. بطور كلی یعنی اینكه هر گاه این حیوان تمثیلی بر كسی غلبه كند، او را به سمت تاریكیهای گناه خواهد راند.
در آن دم كه در این ورطه از پای میافتادم، آدمیزادهای كه گوئی صدایش بر اثر خاموشی ممتد نارسا شده بود، در برابر دیدگانم هویدا شددر اینجا مظهر عقل انسانی پا به عرصه میدان میگذارد و این بدان معنی است كه ای انسان در مقابله با هر گونه مظهر پلیدی و گناه، آنرا با معیاری كه عقل در دسترست میگذارد بسنج و سپس انتخاب كن.
درباره اینكه چگونه شاعر تنها با دیدن وی (ویرژیل – مظهر عقل و خرد) و پیش از آنكه او لب بسخن گشوده باشد تشخیص داده كه صدای او بر اثر خاموشی ممتد ضعیف شده باید گفت كه اصولاً سفر شاعر آغاز نمیشد مگر اینكه وی به كشف و شهودی (ولو مختصر) رسیده باشد و به لطف پروردگار بر برخی از مكنونات واقف شده باشد، كما اینكه وقوف وی بر مظاهر پلیدی وجودش و یا بهتر است بگوئیم جامعه آنزمانش، در اثر رسیدن به آن درجه لازم از روشن بینی و شهود بوده است و لذا تعجب آور نیست كه وی دانسته باشد كه مدتهاست رایزنی عقل و خرد بی تاثیر بوده و چون سخنگوئی گوش شنوا در مقابل خود نبیند، لاجرم خاموش خواهد شد و میدانیم كه در جامعه آنروز، تخطئه و بی ارج داشتن عقل و خرد یك واقعیت بود و كوچكترین دلیل آن، رفتاری بود كه با دانته بعمل آمده و تبعید شده بود.
اما تو چرا بدین وادی پریشانی میائی چرا از این كوه سعادت ازلی كه اصل و منبع جمله شادمانیهاست بالا نمیروی؟ در اینجا باید گفت كه ویرژیل (مظهر عقل انسانی) خود را به تجاهلی عارفانه زده، یعنی در عین حالیكه پاسخ را میداند، معهذا سؤال را مطرح میكند و این بدان علت است كه میخواهد آنكه مورد خطاب وی است (در اینجا بطور كلی انسان مورد خطاب است) یك لحظه به خود آمده و بیاندیشد كه چرا از كوه سعادت ازلی بالا نمیرود و سپس با یافتن پاسخ این «چرا» در اصلاح خود بكوشد و زمینه را برای صعود به كوه سعادت هموار نماید.
این حیوان كه از دستش بفریاد آمدهای، هیچكس را اجازت عبور از خود نمیدهد و چندان مانع در سر راهش پدید میآورد كه عاقبت نابودش میكند. یعنی كسیكه نفس پرستی و افراط كاری و شهوات بر وجودش استیلا یابد، مظاهر دروغین سعادت و نیك بختی وی را فریب داده و بورطه فنا خواهد افكند و از نظر سیاسی یعنی آنكه دربار فاسد و خودپسند پاپ، هر كه را كه قصد مقابله با او را داشته باشد، بروشهای مختلف منكوب و مغلوب میكند و لذا رویاروئی و مبارزه مستقیم با او اثر ندارد «باید راهی دیگر در پیش گیری»
طبعی چنان فاسد و ستمگر دارد كه هرگز آتش هوس سیری ناپذیرش فرو نمینشیند و پس از هر غذا گرسنگی بیشتری احساس میكند.این بند مشخصاً نشان میدهد كه این حیوان، یك تمثیل است و منظور اصلی دربار پاپ است، چرا كه هر حیوانی بر اساس غریزه، برای رفع گرسنگی شكار میكند و پس از رفع گرسنگی موقتاً شكار را كنار میگذارد.
ارواح نالان و شاكی كهن را خواهی دید كه هر كدام با فریادهای خود، تمنای مرگی دومین میكنند. «تمنای مرگ دومین» در حقیقت معنی تمنای زندگی دوباره را در خود دارد (كه تمنای برآورده نشدنی تمامی گناهكاران است) چرا كه میخواهند در زندگی دوباره، از خلافهائیكه در زندگی اولی مرتكب شده و نتایج آنرا دیدهاند پند گرفته و خود را اصلاح كنند. پذیرفتن اینكه تقاضای مرگ دومین، انتظار حكم محكومیت قطعی باشد، منطقی به نظر نمیرسد، زیرا با توجه به مكاشفه یوحنای رسول در باب بیستم انجیل، این مرگ دومین در حقیقت عذاب دردناكی را وعده میدهد.
مرا كه نسبت به آئین او عاصی بودهام اجازت نمیدهد كه كسی را به شهرش رهنمون آیم در حقیقت یعنی اینكه بلحاظ عصیان نسبت بخداوند، اجازه ورود به بهشت را ندارم. هنر شاعر در اینجا بیان بسیار موجز و رسای شرمی مقدس و پشیمانی اظهار نشده از طرف ویرژیل است.
وی همه جای دیگر فرمانرواست، ولی در آنجا سلطنت دارد. یعنی اینكه خداوند همه جا هست و منحصر به بهشت نیست. چه خوشبخت است آن كس كه وی شایسته زیستن در چنین مكانش میكند در اینجا مجدداً این پشیمانی و ندامت و غبطه، بطور غیر مستقیم از طرف ویرژیل ابراز میگردد و البته آرزوئی نیز از آن استنباط میگردد. میتوان گفت منظور از این تكرار، نشان دادن عظمت پشیمانی است.
برای نجات من از این رنج و از رنجی بدتر از آن «این رنج» گمراهی، «رنجی بدتر از آن» محكومیت احتمالی به اقامت در دوزخ و عذاب. در این شعر و چند شعر بعدی، شاعر اشاره آشكاری دارد باین موضوع كه شناخت و آگاهی، موجب اتخاذ تصمیم درست خواهد شد و لذا وی در مورد دیدن عذابها و شناخت آنها، اصرار دارد. چنانكه دروازه پطرس مقدس را ببینم
این نظر دقیقاً بیان كننده عقیده آئین كاتولیك است كه پطرس مقدس را كلید دار بهشت میدانند، زیرا شاعر میگوید «مرا بدانجا كه هم اكنون وصفش را كردی راهنما آئی ;» و میدانیم كه ویرژیل در بند بالاتر از بهشت صحبت كرده است. آنوقت وی براه افتاد و من در دنبالش روان شدم
یعنی كه خود را به دست عقل سپردم و از این پس، عقل را راهنمای خویش قرار دادم. × × × × × × × × – انتخاب ویرژیل (كه خود اعتراف به عصیان نسبت به خدا میكند) برای اینكه دانته را از وادی ظلمت (گناه و خطا) بیرون بیاورد، در حقیقت ارج نهادن به تجربه است و بیان این نكته كه ویرژیل كه تبعات سوء نافرمانی نسبت به خداوند برایش روشن شده و در اواخر سرود اول این موضوع، بوضوح در اظهار پشیمانی، ندامت و غبطه وی مشهود است، بهتر میتواند این مقوله را تبیین كند.
– از آنجا كه ویرژیل را مظهر عقل بشری میدانیم، با توجه به عصیان وی و اعتراف صریح خودش باین امر «مرا كه نسبت به آئین او عاصی بودهام» باید بپذیریم كه گاهی عقل و عصیان ملازم یكدیگرند و لذا این نتیجه حاصل میشود كه گاهی عقل اشتباه میكند، (آنچنانكه ویرژیل كرده) كه این نتیجه با طبیعت بشری و مصلحت اندیشیهای ظاهری عقل، ملازمت دارد و لذا نباید همیشه مصلحت اندیشیهای عقل را یك استنتاج صد در صد صحیح پنداشت و احكام صادره از سوی
عقل را خالی از اشتباه دانست، آنچه را كه میتوان همواره و بدون ترس از لغزش بدان تكیه كرد وجدان است نه عقل، زیرا عقل «حسابگر» است ولی وجدان «حسابرس». عقل «نفع» طلب است و وجدان «حق» طلب، عقل «فرد» گراست ولی وجدان «جمع» گرا، عقل «واقعیت» گراست و وجدان «حقیقت» گرا، عقل «توجیه» كننده است ولی وجدان «ملامت» كننده، عقل «مصلحت» اندیش است ولی وجدان «خیر» اندیش و ;
سرود دوم و من یكه و تنها خود را آماده میكردم كه هم با درازی راه بستیزم و ;علیرغم اینكه ویرژیل همراه شاعر است ولی میگوید «یكه و تنها» یعنی این كه خستگی راه فقط در من كه زنده هستم اثر میكند و برای ویرژیل كه روح است، خستگی، معنا ندارد، به عبارت دیگر هر مشكلی برای جسم اثیری است. و اینك، خاطره خطا ناپذیر
شاعر با این بیان میخواهد به خواننده این اطمینان را بدهد كه آنچه را تاكنون نقل كرده و آنچه را كه بعداً نقل خواهد كرد، تمامی را دیده است (البته با چشم دل، نه با چشم سر) این و آن یعنی روم و امپراطوری تاریكی فضا، اندك اندك خاك نشینان را از خستگی میرهاند
قرآن كریم نیز این معنا را به زیبائی بیان كرده است (سوره مباركه غافر – آیه 60) این اشاره مؤید این معناست كه شاعر هنوز رابطه خود را با زندگی و زندگان حفظ كرده است و آرزوئی را كه صریحاً بدان اعتراف نمیشود ولی از خلال كلمات بكار رفته در این بند كاملاً روشن است در دل دارد. چنین آغاز كردم ; تو خود خردمندی و بهتر از آنچه میگویم منظور مرا میفهمی
شاعر در اینجا پاسخ سوالی را از ویرژیل میطلبد كه البته به طور مستقیم آنرا مطرح نكرده و در حقیقت وی میخواهد بداند همانگونه كه پدر سیلویو كه در پرتو تأیید و حمایتی ارزشمند بوده كه توانسته است این سفر را انجام دهد، آیا چنان تأیید و حمایتی برای وی نیز در نظر گرفته شده یا خیر؟ و چنانكه دربندهای بعدی میآید، وی پاسخ سوال مطرح نشدهاش را به روشنی دریافت میكند.
تنها از آن چیزهائی باید ترسید كه قدرت آزار رساندن بدیگری را دارند علیرغم آنكه هم بلحاظ تعالیم مذهبی میدانیم و هم در طول سفر دوزخ بیان شده، این ورطه، موجب آزار كسانی كه در آن هستند میشود، از این بیان میتوان چنین استنباط كرد كه وی چون صالح بوده و مشمول رحمت خداوندی، میدانسته كه این موجبات آزار، برای وی تدارك دیده نشده و بدین جهت است كه هراسی به خود راه نمیدهد.
هرگز كسی در جهان نبوده كه چون من، پس از شنیدن این كلمات با شتابندگی، به دنبال سود خود رفته، یا از زیان خویش گریخته باشد. بیان بسیار زیبائی در نشان دادن نهایت سرعت در انجام كار. چون وی براه افتاد، پای به جاده دشوار و وحشی نهادم
در اینجا، دیگر نمیگوید به دنبال وی روان شدم، زیرا كه در این زمان، وی بلحاظ توانائیهای روحی كه بدست آورده، خود توانائی انتخاب اصلح را بدست آورده و آنرا انتخاب كرده است.
سرود سوم و من نگاه كردم و پرچمی را در محیطی دایرهای چنان بشتاب در حركت دیدم كه گوئی هرگز قصد آرام گرفتن نداشت. حركت (پرچم) در محیط دایرهای شكل، نشان دهنده دور باطل است و سرگردانی دائمی، دویدن و همیشه دویدن و هرگز نرسیدن، یعنی این دسته از افراد هرگز آنچه را كه میخواستند یا میخواهند نیافتند و نخواهند یافت. آنوقت دریافتم و به یقین دانستم كه این جمع، جمع بدنهادانی است كه هم خدا از ایشان بیزار است و هم دشمنان خدا علت این كه دانته میگوید «هم خدا از ایشان بیزار است و هم دشمنان خدا» در چندین بند قبل توضیح داده شده است و آن اینكه» این وضع فلاكت بار، خاص ارواح دردكش آنهائیست كه در زندگانی خود كفری نگفتهاند (تا موجب شادی دشمنان خدا شود)، اما زبان بدعائی نیز نگشودهاند (كه موجب رضایت خداوند گردد). یعنی مردمانی خنثی و بی خاصیت كه هرگز از خود اثری برجای نگذاشتند. هرگز امید دیدار آسمان مدارید از این شعر دو تعبیر به ذهن متبادر میشود.
– در تعبیر اول، آسمان، به دنیای زندگان، معنی میشود و یعنی اینكه هرگز بدنیای زندگان باز نخواهید گشت. – در تعبیر دوم، آسمان، جلال و جمال خداوندی معنی میشود و یعنی این دسته از مردمان چون مرتكب گناه شدهاند، هرگز سعادت مواجهه با جمال خداوند را نخواهند یافت.
هرگز گذار روحی پارسا بدینجا نمیافتد، لاجرم اگر كارون از حضور تو شكوه دارد، اكنون خوب میتوانی فهمید مفهوم سخنان او چیست؟این مطلب اشاره دارد باین كه نهایتاً دانته در مسیر درست و پارسائی گام بر خواهد داشت و پس از مرگ روحی پارسا خواهد بود كه باید هم چنین باشد، زیرا این سفر و مشاهداتش در طول سفر، عدالت خداوندی را برای او اثبات میكند و جای هیچگونه شك و شبههای برای وی نمیماند و در نتیجه زمینه اصلاح وی فراهم میگردد.
سرود چهارم آتشی را دیدم كه نیمكرهای ظلمانی را روشن كرده بود اشاره به این كه هر كدام از ساكنان این طبقه، با علم و یا اقدام خود، به نوعی در روشن كردن تاریكیهای دنیای انسانی خدماتی انجام دادهاند. طوفانی دوزخی و آرامش ناپذیر اینجا نیز قانون «تاوان» جلوهای روشن دارد زیرا چون این دسته از دوزخیان در زندگی خود دستخوش «طوفان شهوات» بودهاند، در اینجا نیز دچار طوفانی هستند كه از آن رهائی ندارند.
سرود پنجم وقتی كه اینان در برابر آوار میرسند، فضا یكسره از ناله و ندبه آكنده میشود، ; نظر باینكه در این طبقه از دوزخ، شهوت پرستان جای دارند و اینان در زندگی دنیائی خود در مسیر ارضاء شهوات خود، بنیان و اساس بسیاری از خانوادهها را فرو ریختهاند، اینك جلوه اعمال خود را بصورت آواری میبینند و از مشاهده آن به ناله و زاری میافتند.
ادامه خواندن مقاله شرحي بر دوزخ كمدي الهي اثر دانته
نوشته مقاله شرحي بر دوزخ كمدي الهي اثر دانته اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.