Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله کمونيسم

$
0
0
 nx دارای 68 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : مقدمه:سلطه كمونیسم بر بخش اعظم تاریخ قرن بیستم تا حد زیادی ناشی از نقشی است كه كمونیسم، بموقع، در جهت «بیش از حد ساده جلوه دادن» مسائل ایفا نمود. كمونیسم كه مالكیت خصوصی را منشا تمام بدیها می دانست ادعا كرد كه الغای مالكیت خصوصی، نیل به عدالت حقیقی و كمال انسانیت را امكان‌پذیر خواهد ساخت این وعده صدها میلیون نفر از مردم جهان را متعهد ساخت و امیدهایی را دردل آنان زنده نمود. بدین ترتیب، كمونیسم با احساسات توده‌هایی كه به تازگی آگاهی سیاسی پیدا كرده بودند، تطبیق می‌كرد. از این نظر، بین كمونیسم و مذاهب بزرگی كه هر یك تفسیر جامعی از مفهوم زندگی انسان ارائه می دهند، شباهتهایی وجود داشت. جامعیت و سادگی كمونیسم بود كه آن را چنان فریبنده و اطمینان بخش می ساخت و به یك تابلوی راهنما برای مبارزه‌ای پرشور تبدیل می‌نمود. همانند مذاهب بزرگ، مكتب كمونیسم نیز تحلیلهای متعددی را ارائه نمود كه از ساده‌ترین تحلیل شروع و به مفاهیم نسبتاً پیچیده‌تر فلسفی ختم می‌شد. برای آن كسی كه كوره سوادی داشت، همین كافی بود كه یاد بگیرد كه تمام زندگی در جنگ طبقاتی خلاصه می شود و سعادت اجتماعی فقط در جامعه كمونیستی تحقق خواهد پذیرفت. آنچه كه از نظر روانی سخت خوشایند فرد محروم واقع می‌شد، توجیه اعمال خشونت وحشیانه علی «دشمنان خلق» بود، یعنی علیه كسانی كه از منافع مادی بیشتری برخوردار بودند و از آن پس می‌شد آنان را با خشنودی تحقیر نمود، مورد تعدی قرار داد و نابود كرد. ولی كمونیسم فقط یك پاسخ پرشور به نگرانیهای عمیق [محرومین] و یا یك عقیده مبتنی بر تنفر از جامعه نبود. كمونیسم، در عین حال، نظام فكری كاملا قابل دركی بود كه انسان را ظاهرا به طور بی‌سابقه‌ای نسبت به گذشته و آینده بصیر می ساخت و آرزوی قشرهای جدیداً سواد آموخته جامعه را كم خواستار فهم عمیقتر جهان پیرامون خویش بودند، برآورده می‌ساخت. بدین ترتیب، فرضیه ماركسیسم، در نظر كسانی كه بصیرت بیشتری داشتند كلید فهم تاریخ بشر، یك شیوه تحلیل برای تشخیص علل تحولات اجتماعی و سیاسیع یك تفسیر دقیق از حیات اقتصادی و مجموعه‌ای از آگاهیهای گوناگون درباره قوای محركه جامعه جلوه نمود. مفهوم «دیالكتیك تاریخی» وسیله بس ارزشمندی برای مقابله با تناقضات عالم واقع به نظر رسید. در عین حال، تاكید روی مبارزه سیاسی در جهت پیشبرد یك «انقلاب»رهایی بخش و همچنین تاكید بر سلطه همه جانبه دولت، به منظور ایجاد یك جامعه عادلانه مبتنی بر برنامه‌ریزی معقول، سخت باب طبع روشنكفرانی واقع شد كه مشتاق یك مبارزه ظاهراً مبتنی بر عقل بودند. بدین سان، كمونیسم چه در نظر ساده لوحان، و چه در نظر فرهیختگان خوشایند جلوه كرد زیرا به هر دو گروه راه نشان داد و تقسیری رضایتبخش، همراه با یك توجیه اخلاقی، ارائه نمود. كمونیسم باعث شد تا پیروانش خود را محق، درستكار و متكی به نفس احساس كنند. كمونیسم هیچ نكته‌ای را مبهم باقی نگذاشت و ادعا كرد كه هم یك فلسفه و هم یك علم است این مرام هر كس را با هر سطح فكر، به نحو مناسبی راهنمایی می‌كرد به او تسلای تاریخی می‌داد و مهمتر از همه درباره آنچه كه از طریق مبارزه مستقیم سیاسی قابل حصول بود، سخت مبالغه می‌كرد. علاوه بر این، مكتب كمونیسم، با تلفیق عقل و احساس، توانست دو منشا اصلی رفتار آدمی را به نحو موثری تحت تاثیر قرار دهد احساسات تند سیاسی می‌تواند به نیروی سیاسی عظیمی تبدیل گردد. فكر مهندسی اجتماعی كه عقل را شیفته می‌سازد، سرآغاز بسیج قدرت سیاسی است. تلفیق دو عامل فوق، قدرت عظیم متمركز دولت را به وجود آورد كه بعدها به بارزترین خصیصه كمونیسم تبدیل شد. بدین سان، قرن بیستم، قرن دولت شد. این رویداد تا حد زیادی غیر منتظره بود. در واقعع هیچ فرد دوراندیشی پیش‌بینی نمی‌كرد كه عقاید یك كتابفروشی یهودی مهاجر آلمانی كه یك نویسنده سیاسی گمنام روسی در اوایل قرن مشتاقانه به آنها خواهد گروید. به نظریه غالب قرن تبدیل گردد چه در آمریكا و چه در اروپا، هیچ كس احتمال نمی‌داد كه ماهیت نظام موجود از نظر عقیدتی به طور جدی به مخاطره بیفتد. بنیادهای فلسفی وضع موجود در نظر همه محكم و حتی لایتغیر جلوه می‌كرد. همان گونه كه انتظار می‌رفت، در اول ژانویه 1900 سیل پیش‌بینی‌های مربوط به سده آخر هزاره دوم سرازیر شد. پیش‌بینی‌ها طبیعتاً متفاوت بودند ولی مضمون نوشته‌های روزنامه های معتبر جهان غرب و سخنان دولتمردان غربی من حیث المجموع خودستایانه بود.ظهور كمونیسم، به عنوان یكی از مظاهر سیاسی عمده قرن بیستم، باید در رابطه با او‌ج‌گیری نازیسم و فاشیسم مورد توجه قرار گیرد. در واقع، كمونیسم، فاشیسم و نازیسم نوعاً با هم مربوط، از نظر تاریخی مرتبط و از لحاظ سیاسی كاملاً شبیه یكدیگر بودند. نظریه های بیش از حدساده انگارانه کمونیسم را یکجا بلعیدند یک رمان نویس آلمانی به نام لاین فوختوانگر نوشت که «دفاع از تجربه هاجکین آمریکایی نیز، نظیر بسیاری از رهبران مذهبی افراطی، تحت تاثیر فصاحت کمونیستی حکومت شوروی اظهار داشت که «انسان وقتی به تجربه بزرگ شوروی در زمینه برادری نظر می افکند. احساس می کند که درک مبهمی از راه و رسم عیسی مسیح، ناخودآگاه الاهم بخش آن است.» ادموند ویلسون مدینه فاضله دنیوی تری را مجسم می نمود: «در شوروی انسان احساس می کند که بر فراز قله معنویت جهان ایستاده است جایی که خورشید واقعاً هرگز غروب نمی کند.» در نزد این روشنفکران، «دموکراسی» سبک شوروی اگر نه بیشتر، لااقل به اندازه دموکراسی غربی مشروع بود خودکامگی استالین بندرت مورد توجه قرار می گرفت و هرگز محکوم نمی‌شد سیدنی و بئاتریس وب تاکید می کردند که استالین مثل یک مستبد حکومت نمی کند. «او حتی از قدرتی نظیر آنچه کنگره ایالات متحده موقتاً به رئیس جمهور روز ولت اعطا کرد و یا قدرتی که قانون اساسی امریکا برای مدت چهار سال به هر رئیس جمهور تفویض می کند برخوردار نیست.»کار ستایش بی حد و حصراز نظام شوروی در دوره استالین به جایی کشید که از گولاگ ها تمجید شد دکتر گیلین که زمانی رئیس انجمن جامعه شناسی آمریکا بود، نوشت: «این بدیهی است که نظام مذکور برای اصلاح فرد خلافکار و بازگرداندن او به جامعه ابداع شده است.» هارولدلسکی، اقتصاددان سیاسی انگلیسی، در مقام رقابت برآمد و نوشت که به گمان او در نظام شوروی «سعی بر آن است که زندانی حتی المقدور خوب و با عزت نفس زندگی کند.» موریس هیندوس، یک روزنامه نگاربا سابقه در زمینه امور شوروی، گامی بیش فراتر نهاد و گفت: «در این نظام جایی برای انقامجویی،تنبیه، شکنجه و تحقیر وجود ندارد.» جورج برناردشا و «انگلستان وقتی بزهرکاری وارد [زندان] می شود، در بدو ورود یک آدم معمولی است ولی وقتی از آنجا بیرون می آید یک جنایتکار شده است حال آنکه در روسیه، یک جنایتکار وارد زندان می شود و یک آدم معمولی بیرون می آید، بدون آنکه هیچ مشکلی در راه ورود او به جامعه بروز کند. تا جایی که من می دانم، آنان می توانند هر قدر که خود مایل باشند در آنجا بمانند.» شیفتگی- دهه 1930- نسبت به تلاش شوروی برای بنای یک جامعه نوین که در افکار وهی خوشبینانه فوق منعکس گردیده با شکست هیلتر از استالین سخت فزونی گرفت. حتی جن سرد نیز نتوانست افسانه بازسازی کمونیستی جامعه را از ذهن بسیاری از روشنفکران غربی بزداید. طی دهه 1950 و حتی دهه 1960، در بسیاری از دانشگاههای غرب، بینش غالب نوعی «چپ گرایی» بود که در آن اتحاد شوروی. به دلیل جاذبه ای که آزمایش اجتماعی داخلی از سوی دولت رهبری شده آن برای روشنفکران داشت، غالباً بیگناه تشخیص داده می شد. آیین جدید کلاً به تاکید روی برنامه ریزی اجتماعی تحت نظارت سیاسی دولت گرایش داشت. دنیا اکنون به سوی عصری پیش می رفت که در آن رفتار اجتماعی به نحو فزاینده ای به مجاری سیاسی سوق داده می شد و فعالیت اقتصادی پاسخی بود به رهبری برنامه ریزی شده سیاسی. این وضع تا حد زیادی ناشی از بحران بزرک. و جنگ دوم جهانی بود. بسیاری از هواداران آیین جدید به این نکته وقوف داشتند که وضع واقعی شوروی به نحو چشمگیری با وضع کمال مطلوب آنان فرق دارد در عین حال معتقد بودند که توانایی لازم برای نیل به وضع مطلوب در درون نظام شوروی نهفته است. و نتیجتاً راه خود را ادامه می دادند. تاثیر نهایی توفیق ظاهری نظام شوروی آن بود که قرن بیستم را به دوره ای تبدیل نمود که پیشرفت و جاذبه کمونیسم ویژگیهای اصلی آن بود. با اینکه در این قرن، آمریکا به عنوان قدرت جهانی برتر پا به عرصه وجود نهاد و با اینکه شیوه زندگی آمریکایی، به نحو غیر قابل مقایسه ای، جاذبه محسوس بیشتری روی مردم جهان اعمال نمود. مع ذلک بسیاری از مردم تصور می کردند که آمریکا درگیر یک مبارزه تدافعی بازدارنده است و بیهوده می کوشد تا جریان جبری تاریخ را منحرف کند. اشاعه کمونیسم در اروپای مرکزی و چین سیاست جهانی را عمیقاً دگرگون ساخت. مباحثات روشنفکران را تحت تاثیر قرار داد و طلیعه یک عصر نوین به نظر رسید. با این وجود، کمونیسم، در حالی که فقط صد سال از پیدایش آن گذشته اکنون تدریجاً از بین می رود. افکار و اعمال ملهم از کمونیسم، چه در دنیای کمونیست و چه در خارج از آن، بی اعتبار شده اند تا اواخر دهه 1980، رهبران کمونیست شوروی چین و اروپای شرقی، به منظور تقویت اقتصادهای عقب مانده خود در جهت بازدهی بیشتر و ترغیب کارگران بهتلاش بیشتر دائما سخنانی به زبان می آوردند که نظایر آنها را در جلسات سالانه انجمن تولید کنندگان آمریکایی نیز می شد شنید. نتیجتاً همان طور که پراودای 11 اوت 1988 گزارش داد، کارگران شوروی به گوش خود شنیدند که آلکساندر یاکوولف عضو دفتر سیاسی و مسئول وقت نظریه مارکسیسم- لنینیسم اظهار می دارد که امروزه «ایدئولوژی مالک باید فائق باشد» و اینکه «القای تدریجی فکر مالکیت سودمند است زیرا اگر کارگر خود را در چیزی سهیم ببیند می تواند کوهها را از جا تکان دهد و اگر چنین نباشد بی اعتنا می‌شود.» تقریباً در همین زمان، استانیسلاو کیوشک، یکی از اعضای دفتر سیاس [حزب کمونیست لهستان] به کارگران لهستانی خاطر نشان ساخت که «سطح زندگی همه کارگران نمی‌تواند به یک اندازه بهبود یابد مطمئناً کسانی که بیشتر به اقتصاد کشور خدمت می کنند از شرایط بهتری برخوردار خواهند شد و دستمزد بیشتری خواهند گرفت. کیوشک برای تفهیم سخنان خود افزود که «قوانین خشن اقتصاد چنین حکم می کند.» چند ماه پیش از آن نیز، در منتهی الیه شرق دنیای کمونیست، هوکیلی، عضو جدید دفتر سیسای حزب کمونیست چین، ضمن توجیه عقیدتی کارگران چینی اظهار داشته بود که «هرچه برای توسعه نیروهای تولیدی کشور مفید باشد. از نظر سوسیالیسم مشروع و ضورری است.» بدین سان، در آغاز آخرین دهه قرن بیستم، تقریباً کلیه نظامهای کمونیستی در صدد انجام اصلاحاتی برآمدند که در واقع به مثابه طرد تجربه مارکسیسم- لنینیسم و مهمتر از آن، طرد فلسفی اصول بنیادی کمونیسم بود.تقریباً در همه جا، ستایش از دولت جای خود را به اعتلای مقام فرد، احترام بیشتر به حقوق بشر و ابتکار شخصی و حتی تجارت خصوصی داد.انصراف از دولت گرایی، اهمیت فزاینده حقوق بشر و گرایش بیش از حد دیر به مصلحت گرایی اقتصادی، مبین انقلابی عظیم در رفتارها و اساس فلسفه زندگی می‌باشد. همچنین مبین تغییر سیاستی که آثار آن به احتمال قوی دامنه دار و دراز مدت خواهد بود و از ه اکنون نیز سیاست و اقتصاد جهان را تحت تاثیر قرار داده است. این احتمال فزاینده وجود دارد که کسانی که در ابتدای ژانویه 2000 به پیش‌بینی اوضاع قرن آینده خواهند پرداخت. همانند اسلاف خود در یک صد سال پیش، اهمیت اندکی برای مرام کمونیسم قایل شوند. البته با این تفاوت که آنان در تشخیص خود بیش از اسلافشان محقق خواهند بود. بدین ترتیب بحران نهایی کمونیسم معاصر، خصوصاً به دلیل بروز ناگهانی آن، از نظر تاریخی بسیار چشمگیر است و طبیعتاً این سوال پیش می آید که برای مکتب و نظامی که طی بخش اعظم قرن حاضر گسترش آتی آن محتمل به نظر می‌رسید چه رخ داد چه چیز موجب سرخوردگی شکست و خصوصا جنایاتی شد که نهایتاً مرام، نهضت سیاسی و آزمایش اجتماعی ای را که بدواً تصور می شد راه رستگاری دنیوی را به روی بشر خواهد گشود، چنین بی اعتبار ساخت. بخش اول شکست بزرگ شکست تجربه شوروی، عامل تسریع احتضار کمونیسم است. در واقع، اکنن که به پایان قرن بیستم نزدیک می شویم باور کردن اینکه الگوی شوروی زمانی جاذبه داشته و شایسته تقلید پنداشته شده، دشوار به نظر می رسد از اینجا می توان فهمید که ترجربه شوروی تا چه حد ارزش خود را در نزد افکار عمومی جهان از دست داده است. با این وصف، در گذشته ای نه چندان دور، الگوی شوروی مورد تجلیل، تحسین و حتی رقابت بود. بنابر این را دارد بپرسیم که چه چیز درست آب در نیامد و علت آن چه بود. برای تفکر درباره شکست شوروی، شرح مختصر مسیر تاریخی ای که پدیده مارکسیسم در روسیه پیمود، خالی از فایده نخواهد بود. پیوند یافتن نظریه ای که اساساً از اروپای غربی نشات می‌گرفت و یک روشنفکر مهاجر یهودی- آلمانی آن را در اتاق مطالعه بریتیش میوزیوم ساخته و پرداخته بود با سنت استبدادی شبه شرقی یک امپراتوری نسبتاً دور افتاده اروپایی آسیایی و یک رساله نویس انقلابی روس که بعدها عامل دگرگونی تاریخ شد، کار بس شگفتی بود.با این وصف، به هنگام انقلاب روسیه، مارکسیسم چیزی بیش از فرضیه یک کتابدار فضل فروش بود. در آن هنگام، مارکسیسم یک نهضت بزرگ اجتماعی – سیاسی اروپایی بود که در چندین کشور اروپای غربی نقش مهمی ایفا می کرد و چهره سیاسی مشخصی داشت. این چهره آشکارا چهره مشارکت اجتماعی بود. کلمات سوسیال دموکراسی- نامی که تقریباً همه مارکسیستهای آن دوره بر خود نهاده بودند- مظهر این تعهد نهضت نسبتاً نوپای سوسیالیسم بود. بنابراین، در غرب، سوسیالیسم و به تبع آن مارکسیسم ذاتاً دموکراتیک پنداشته می شد. قدر مسلم آنکه، به هنگام جنگ جهانی اول، شاخه کوچکی از مارکسیستهای اندیشه یک انقلاب خشونت آمیز منتهی به تحمیل حکومت استبدادی طبقه کارگر را شدیداً تبلیغ می کرد کسانی که از نضج سوسیالیسم به هر صورت بیمناک بودند با به یاد آوردن خاطرات خونین كمون 1871 پاریس برخود می لرزیدند. در همان موقع نیز، برای بسیاری از مردم واژه كمونیست نقطه مقابل واژه دموكرات بود بدین‌سان سقوط تزاریسم واكنشهای متنوعی را از اشتیاق آكنده از امید برای نیل به دموكراسی گرفتاه تا پیش بینی هراس انگیز برقراری یك حكومت استبدادی كمونیست- در غرب بر انگیخت. وقایعی كه بعد از انقلاب بلشویكی در روسیه رخ داد برای كسانی كه آثار ولادیمیرایلیچ لنین را بدقت خوانده اند، مایه تعجب نیست. رهبر افراطی ترین جناح ماركسیستهای روسیه، در واقع هیچ ابهامی در مورد مقاصد خود به جا نگذاشت. او در رساله‌ها و سخنرانیهای متعدد خویش، آن دسته از یاران ماركسیست خود را كه به شیوه عمل دموكراتیك روی آورده بودند، به باد تمسخر گرفت لنین صراحتاً اظهار داشت كه به نظر او كشورش آمادگی یك دموكراسی سوسیالیستی را ندارد و اینكه در روسیه، سوسیالیسم باید «از بالا»، یعنی از طریق حكومت استبدادی طبقه كارگر، پی‌ریزی شود.فصل اول: میراث فرهنگی همكاری لنین و عزم راسخ او در ایجاد یك سازمان منضبط متشكل از انقلابیون حرفه‌ای، در تكوین شخصیت سیاسی نخستین دولت ملهم از یك نهضت سوسیالیستی اهمیت بسزایی داشت. در اینجا، بحث درباره اینكه تعهد لنین تا چه حد با مرام سوسیالیسم تطبیق می كرد و اینكه آیا صحیح است كه سوسیالیسم را با نام لنین و پیروان او مترادف بشماریم لزومی ندارد در دیده كسانی كه عمیقاً به سوسیالیسم دموكراتیك اعتقاد دارند یك چنین ترادفی كفر آمیز است. وضع مبهم روسیه دوره لنین نیز در جلب علاقه غربیها موثر بود این دوره (كه تا چند سال بعد از مرگ لنین در سال 1923 نیز ادامه یافت) گرچه با دموكراسی فاصله بسیار داشت، و از همان ابتدا در آن به سركوب خشونت آمیز كلیه مخالفین مبادرت گردید، مع ذلك شاهد تجربیات اجتماعی و فرهنگی بسیاری بود. روحیه غالب بر هنر، معماری، ادبیات و كلا زندگی فرهنگی، روحیه ابداع، سنت شكنی وایجاد مرزهای نوین علمی بود پویایی فكر با تمایل لنین به قبول این واقعیت مهم سیاسی – اجتماعی كه روسیه هم عقب مانده است و هم اینكه اقتصاد آن سرمایه داری ابتدایی است. مقارن گردید. سیاست اقتصادی جدید (نپ) معروف- كه برای بهبود اوضاع اقتصادی اساسا بر مكانیسم بازار و ابتكار شخصی مبتنی بود- یك مصالحه تاریخی بود كه بنای سوسیالیسم از طریق حكومت استبدادی جدید طبقه كارگر را به آینده موكول می‌ساخت. ولی این چشم انداز دل انگیز، دهه 1920را خصوصاً به خاطر مقایسه آن با دوره استالین- بیش از اندازه زیباتر از آنچه هست نشان می دهد مهمتر از پدیده نوآوری فرهنگی و اجتماعی كه فقط در ظاهر زندگی مردم در مسكو، لنینگراد و چند شهر بزرگ دیگر به چشم می‌خورد، تحكیم نظامی حكومتی تك حزبی در سراسر كشور، رسمیت بخشیدن به خشونت اجتماعی گسترده و تحمیل سلیقه مرامی بود و همچنین اعتقاد به این اصل ثابت كه هدفهای عقیدتی هر گونه وسیله سیاسی، حتی ظالمانه‌ترین وسیله را، توجیه می‌كنند. تمركز قدرت سیاسی در دست افراد معدود و اتكاء به ارعاب، از مهمترین ویژگیهای میراث مصیبت بار لنین است. خصیصه اول به تمركز قدرت سیاسی در یك حزب پیشتاز منجر گردید، حزبی كه جنبه دیوان سالارانه آن رفته رفته بیشتر می شد و كل ساختار جامعه را از طریق طبقه ممتاز فراگیر نومان كلاتورا كنترل می كرد نومان كلاتورا یك تشكیلات كاملا طبقه بندی شده مبتنی بر سلسله مراتب بود كه كلیه انتصابات را از نظر سیاسی كنترل می‌نمود. تمایل به اعمال خشونت علیه مخالفین خیالی یا واقعی و توسل عمدی لنین به اصل مجرمیت جمعی به منظور توجیه آزار اجتماعی در سطح وسیع موجب شد تا خشونت سازمان یافته به وسیله اصلی حل مشكلات سیاسی، اقتصادی نهایتا اجتماعی و فرهنگی تبدیل گردد. توسل به ارعاب نیز موجمب تقویت همزیستی فزاینده میان حزب حاكم و پلیس مخفی (كه لنین تقریباً بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت آن را بنیان نهاد) گردید. این تصادفی یا بی ربط به تاریخ روسیه نسبت كه بیش از شصت سال پس از مرگ لنین، ویكتوم، چبریكوف، رئیس پلیس مخفی شوروی در سخنرانی سپتامبر 1987 خود در مراسم بزرگداشت خاطره نخستین رئیس دستگاه مزبور سخنان لنین را در توجیه اعمال خشونت علیه دهقانان روسی با لحنی تایید آمیز نقل كرده و می گوید: «كولاك از قدرت شوروی سخت نفرت دارد و آماده است تا صدها هزار كارگر را خفه و قتل عام كند.» لنین، چه قبل و چه بعد از به دست گرفتن قدرت، آشكارا ازاعمال خشونت و ارعاب دسته جمعی به منظور نیل به اهداف خود جانبداری نمود او از همان سال 1901 گفت كه «ما، در اصل، هیچگاه از ارعاب صرف نظر نكرده ایم و نمی توانیم بكنیم.» در آستانه انقلاب بلشویكی، لنین در دولت و انقلاب نوشت كه منظور او از دموكراسی، «سازمانی برای ا عمال قدرت منظم یك طبقه یا یك بخش از جامعه علیه یك طبقه یا یك بخش دیگر از جامعه» است. لنین در سایر نوشته ها و سخنرانیهایی كه در مجموعه آثار او گرد آمده، به این طرز فكر وفادار باقی ماند و صراحتاً اعلام داشت كه در نظر او دموكراسی متضمن حكومت استبدادی طبقه كارگر است: «ما در پاسخ كسانی كه ما را به خاطر حكومت استبدادی تك حزبی سرزنش می كنند می گوییم، آری، حكومت استبدادی تك حزبی! ما به آن معتقدیم و منی توانیم بدون آن كار كنیم.» لنین همچنین نوشت كه «حكومت استبدادی، به مفهوم علمی آن، عبارت است از قدرتی كه هیچ قانونی آن را محدود نمی سازد قدرتی كه به هیچ اصلی پایبند نیست و صرفاً به زور متكی است.» ادامه خواندن مقاله کمونيسم

نوشته مقاله کمونيسم اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles