nx دارای 133 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
رابطه افسردگی با عوامل خانوادگی دانشجویان دختر رشته حسابداری
1-1 بیان مسئله:مقدمه:ابعاد وجودی انسان بسیار گسترده و پیچیده است و در نتیجه تغییرات و تحولات روانی و اجتماعی ناشی از آن نیز بسیار است.بنابراین تأمین سلامتی جسمانی و روانی افراد یكی از مهمترین اهداف ملی كشور محسوب می شود و بخش عمده ای از سرمایه های مادی و معنوی دولتها و ملتها به این امر اختصاص می یابد. بدیهی است كسب توفیق در زمینه پیشگیری از بیماریها و تأمین سلامت افراد به شناخت همه جانبه عوامل موجه و متجلی شده بیماریها وابسته است.
افسردگی نیز نوعی از اختلالات روانی است كه انسان ممكن است به آن دچار شود. بیماری افسردگی نوعی از بیماری است كه خصوصیت اول و عمده آن تغییر خلق است. این تغییر خلق شامل یك احساس غمگینی است كه از نومیدی حفیف تا احساس یأس شدید نوسان دارد. خصوصیات اصلی و مركزی حالات افسردگی كاهش عمیق میل به فعالیتهای لذت بخش روزمره مانند معاشرت، تفریح و ورزش و ; است. حال این بیماری می تواند با عوامل متعددی رابطه داشته باشد. این تحقیق در نظر دارد رابطه این عوامل با افسردگی را تعیین كند.حدود 472 میلیون نفر در سال 1990 در جهان دچار افسردگی اساسی شده اند به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان.دكتر سرلگراین استادیار روانپزشكی دانشگاه علوم پزشكی مشهد با بیان این مطلب در سمینار تعرفه های پزشكی گفت: در همان مقطع زمانی در ایران 5 میلیون نفر دارای افسردگی اساسی، یك میلیون و دویست هزار نفر دارای عقب ماندگی ذهنی، 500 نفر اسكیزوفرین، 600 نفر صرع، 150 هزار نفر دمانس (نوعی بیماری روحی و روانی را دارا بوده اند.)
1-1-2طرح مسئله:افسردگی را می توان شایع ترین اختلال عاطفی دانست این حالت عاطفی از دیرباز مورد توجه بوده است. افسردگی یكی از رایج ترین ناراحتیهای روانی است كه باعث مراجعه افراد به روانپزشكان، روانشناسان و دیگر متخصصان بهداشت روانی می گردد. از این لحاظ افسردگی با سرماخوردگی در میان ناراحتیهای جسمی قابل مقایسه است. تحقیقات مورد مطالعه این مسأله را تأیید می كند.
افسردگی دارای نشانه ها و ویژگیهایی می باشد از جمله دو نشانه اصلی افسردگی عبارتند از: احساسات مستمر غم و از دست دادن علاقه و لذت نبردن از چیزهایی كه قبلاً از آن لذت می برده و باید دست كم یكی از این دو نشانه حداقل برای دو هفته وجود داشته باشد تا بیماری افسردگی تشخیص داده شود بعلاوه این خلقها به اندازهای شدید باشد كه از كاركرد عادی فرد در كار یا در موقعیتهای اجتماعی مانع شوند. از جمله علل احتمالی بروز این بیماری میتوان به عوامل خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و; اشاره كرد كه در تحقیق حاضر در پی دست یافتن به رابطه افسردگی با عوامل خانوادگی است، البته عوامل خانوادگی متعددی را می توان نام برد كه در این تحقیق چهار مورد از آنها مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد: از جمله: رابطه افسردگی و وجود صمیمیت فرد در بین اعضاء خانواده.رابطه افسردگی و تعداد اعضای خانواده، رابطه افسردگی و فاصله سنی فرد با والدینش و رابطه افسردگی و چندمین فرزند بودن فرد در خانواده.همچنین نباید پیامدها و اثرات مخرب این بیماری را از نظر دور داشت. افسردگی هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ انسانی اثرات جبران ناپذیری دارد. هزینه اقتصادی به علت اتلاف وقت و نیروی وقت و نیروی تولید و جایگزینی نیروی كار و مراقبت پزشكی قابل توجه است، هیچ راهی برای اندازه گیری هزینه انسانی آن در اختیار وجود ندارد. این بیماری اگر درمان نشود به عزت نفس آسیب می رساند، سوء استفاده از مواد را افزایش می دهد، روابط و شغلها را مختل می كند و گاهی باعث ناتوانی یا حتی مرگ می شود.
تحقیق حاضر به روش توصیفی است و روش نمونه گیری بصورت تصادفی میباشد و ابزار اندازه گیری آزمون افسردگی بك خواهد بود. همچنین عوامل خانوادگی از طریق پرسشنامه محقق ساخته سنجش خواهد شد، كه در بین دانشجویان دختر رشته حسابداری ورودی 79 بعمل خواهد آمد.
1-2 گزاره های تحقیق1-2-1هدف كلی تحقیقمشخص كردن رابطه افسردگی با عوامل خانوادگی در دانشجویان دختر رشته حسابداری ورودی 79
1-2-2اهداف ویژه تحقیق:1-مشخص كردن رابطه افسردگی و تعداد اعضای خانواده در دانشجویان دختر رشته حسابداری 2-مشخص كردن رابطه افسردگی و وجود صمیمیت فرد در بین اعضاء خانواده در دانشجویان دختر رشته حسابداری 3-مشخص كردن رابطه افسردگی و فاصله سنی فرد با والدینش در دانشجویان دختر رشته حسابداری4-مشخص كردن رابطه افسردگی و چندمین فرزند بودن در خانواده در دانشجویان دختر رشته حسابداری
1-2-3سؤالات تحقیق:1-آیا بین افسردگی و تعداد اعضاء خانواده در دانشجویان دختر رشته حسابداری رابطه وجود دارد؟2-آیا بین افسردگی و صمیمیت فرد بین اعضاء خانواده، در دانشجویان دختر رشته حسابداری رابطه وجود دارد؟3-آیا بین افسردگی و فاصله سنی فرد با والدین در دانشجویان دختر رشته حسابداری رابطه وجود دارد؟4-آیا بین افسردگی و چندمین فرزند بودن فرد در خانواده در دانشجویان دختر رشته حسابداری رابطه وجود دارد؟
1-3 متغیرهای مورد مطالعه و تعریف عملیاتی آنها:1-3-1 متغیرهای تحقیق:متغیر مستقل:عوامل خانوادگیمتغیر وابسته : افسردگی متغیر كنترل:رشته تحصیلی، جنسیت، ورودی.
1-3-2:تعریف عملیاتی متغیرها:افسردگی: عبارت است از نمره ای كه فرد در آزمون افسردگی بك بدست میآورد.عوامل خانوادگی:عبارتند از میزان صمیمیت فرد بین اعضاء خانواده، تعداد اعضاء خانواده، فاصله سنی فرد با والدین و چندمین فرزند بودن فرد در خانواده كه از طریق پرسشنامه محقق ساخته سنجش می شود.
رشته:مجموعه ای از برنامه های درسی كه مصوب بوده كه در این تحقیق رشته حسابداری مد نظر استجنسیت:عبارت از زن یا مرد بودن.
فصل دوم :پیشینه تحقیق
2-1 تعریف افسردگی2-2 علل و عوامل افسردگی2-3 افسردگی در خانواده ها2-4 افسردگی در دانشجویان دانشگاه2-5 علائم افسردگی2-6 انواع اختلالات افسردگی2-7 روشهای درمان افسردگی2-8 نظریه های افسردگی2-9 مقایسه نظریه های روانشناختی افسردگی2-10-چارچوب نظریه ها
2-1 تعریف افسردگی:افسردگی یكی از نخستین اختلالهای روانی است كه پزشكان به شرح آن پرداخته اند. معمولاً با نشانه های زیست شناسی از جمله: بروز تغییراتی در اشتها، فعالیت حركتی، علاقه یا فعالیت جنسی و خواب همراه است ]بورنز؟/ترجمه مجله حریری (1369).شاید بتوان گفت افسردگی شایعترین اختلال روان پزشكی را تشكیل می دهد، سن متوسط شروع افسردگی 40 سالگی است ولی احتمال ابتلاء به آن در سراسر عمر وجود دارد(نیكتاش، 78-1377)افسردگی در نوع شدید به علت تداخل در كار و فعالیتهای روزمره بیمار و اثرات مخربی كه در زندگی فردی و خانوادگی و نیز اجتماعی بیمار دارد همواره در نزد روانپزشكان و روان كاوان از گذشته های دور تا امروز از اهمیت خاصی برخوردار بوده است.(پورامامعلی، 75-1374)افسردگی نوعی اختلال روانی است كه در آن خلق شخص آشفته می شود. خلق انسان به رنگین كمان شباهت دارد. هر خلق متمایز از خلقهای دیگر است، ولی هر یك با دیگری تركیب می شود. سایه های این رنگین كمان از افسردگی شدید تا افسردگی خفیف، غمگینی عادی، خلق روزانه، مانی(شیدایی) خفیف و مانی (شنگولی همراه با مشكلات رفتاری) گسترده است. همه ما از سایه های مختلف این رنگین كمان گذر می كنیم؛ احساسهای غم و ناراحتی، در مقابل از دست دادن شغل یا عزیزان، یك پاسخ عادی است؛ با این حال، وقتی این احساسها نامناسب، افراطی و مخل كارآیی می شوند، از آنها به عنوان اختلال خلقی یاد می شود. (انجمن پزشكی امریكا،؟/ترجمه گنجی، 1378)خلق افسرده، احساس غمیگینی مفرط می باشد كه با كاهش انرژی. كندی پیسكوموتور، ناتوانی در كسب لذت ، احساس گناه، اشكال در تمركز، تفكر بدبینانه، بی اشتهایی، افكار مرگ و خودكشی مشخص می شود.(پورامامعلی، 75-1374)
خلق به كیفیت هیجانی و احساسات درونی فرد اطلاق می شود و از آنجا كه یكی از اساسیترین خصوصیات اختلالات خلقی، غیر عادی بودن خلق است، بیماریهای مزمن بدین نام مشهور شده اند. امروزه این اصطلاح محدود به اختلالی است كه به شكل افسردگی یا نشئه ظاهر می شوند اما سابقاً حالات اضطراب در این مقوله جای گرفت.(اكبری، 1380)افسردگی یك واكنش روانی- زیستی عادی در مقابل استرس است. (فلك/ترجمه پورافكاری، 1361) در زبان روزمره افسرده برای اشاره به یك حالت احساسی، واكنش به یك موقعیت، و سبك رفتار مختص به فرد به كار می رود. احساس افسردگی معمولاً به عنوان اندوه شناخته می شود و امكان دارد در هوای بارانی، سرمای گزنده یا بعد از منازعه یك دوست رخ دهد. موقعیتی كه انتظار می رود شادی آور باشد غالباً به احساس اندوهی پایان می بخشد. (ساراسون، ساراسون،؟/ترجمه نجاریان، مقدم و دهقان، 1371).
چون افسردگی، اغلب مورد درمان قرار نمی گیرد، پزشكان از تعداد واقعی افراد مبتلا به افسردگی اطلاع ندارند. با این حال آنها می دانند كه تعداد افراد افسرده كم نیست، در واقع، افسردگی به قدری متداول است كه گاهی از آن به عنوان «سرماخوردگی روانی» یاد می شود.اگر افسردگی عمده درمان نشود می تواند خطرناك باشد. افكار خودكشی جزء جدایی ناپذیر این بیماری است. هرچند كه افراد مبتلا به افسردگی عمیق به ندرت نیروی كافی برای خودكشی دارند، با كم شدن افسردگی، احتمال بیشتری وجود دارد كه اقدام به خودكشی كنند. افسردگی درمان نشده عمده ترین عامل خودكشی در ایالات متحده است. در بعضی افراد، دوره های افسردگی به تناوب جای خود را به دوره های خوشحالی مفرط و كژكاری رفتاری موسوم به مانی می دهند. این گونه افراد نوعی بیماری افسردگی به نام اختلال دو قطبی یا افسردگی شیدایی، یا بیماری افسردگی شیدایی دارند. این بیماری می تواند به پیش فعالی، تحریك پذیری و خود اعتمادی افراطی در بیمار منجر شود. به علاوه این بیماری می تواند نیروی قضاوت عادی را از بین ببرد و باعث بروز رفتار جسورانه و بی پروا بشود برای نمونه، احساس شكست ناپذیر بودن و ولخرجی مفرط همگی نشانه های مانی یا شیدایی هستند.انواع خفیفتر و كم رواج تر افسردگی شامل افسرده خویی ، كه در آن را اختلال افسرده خویی یا روان رنجوری افسردگی نیز می نامند. نوعی افسردگی جزئی است كه آن را اختلال افسردگی خفیف نیز می نامند.
اختلال افسردگی كوتاه مدت عود كننده شبیه افسردگی عمده است ولی فقط مدت كوتاهی طول می كشد. افسردگی پس از زایمانی یك بیماری افسردگی است كه در زایمانهای اول، در حدود یك هفته تا شش ماه پس از زایمان روی می دهد.(انجمن پزشكی امریكا،؟/ترجمه گنجی، 1378)
2-2علل و عوامل افسردگی:1-علل زیست شناختی:آمینهای بیوژنیك.مطالعات زیادی در این زمینه انجام گرفته و نابهنجاری های متعددی گزارش شده است از جمله دوپامین كه در بیماران مبتلا به افسردگی متابولیت اصلی آن یعنی HVA در CSF كاهش نشان می دهد. سیستم نور آدرنرژیك هم در افسردگی دخیل است و در مطالعات انجام شده متابولیت نوراپی نفرین (MHPG) ادراری در بیماران افسرده تغییرات مختلفی را نشان داده است، سروتونین بیشتر از سایر عوامل نورو شیمیایی در ایجاد اختلال افسردگی دخیل شناخته شده است، بعضی از مطالعات كاهش متابولیت سبروتونین (5HIAA) را در (CSF) بیماران نشان داده اند و مطالعات دیگر رابطه بین كاهش (5HIAA) موجود در CSF افزایش بروز خودكشی موفق، اقدام به خودكشی و تكانه ای عمل كردن را نشان داده اند.مطالعات عددی، عصبی، روانیشامل مطالعات روی محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- آدرنال- محور هیپوتالاموس هیپوفیز- تیروئید محور هیپوتالاموس- هیپوفیز هورمون رشد می باشد.اختلال در محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- آدرنال باعث شده است كه در بیش از پنجاه درصد بیماران افسرده افزایش ترشح كورتیزول وجود داشته باشد كه می توان بوسیله اندازه گیری كورتیزول سرم یا میزان كورتیزول ادرار بیست و چهار ساعته آن را نشان داد.
اخلال در محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- تیروئیدبعضی از مطالعات نشان داده اند كه در بیماران افسرده میزان ISH پلاسما كاهش و T4 آزاد افزایش نشان می دهد كه در صورتی كه تحت درمان با داروهای ضد افسردگی قرار گیرند میزان T4 آزاد كاهش می یابد.
اختلال در محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- هورمون رشد.بعضی از مطالعات نشان داده اند كه در بیماران افسرده هورمون رشد در پاسخ به TRH افزایش می یابد (در 50 درصد بیماران) در حالی كه در افراد عادی فقط میزان TSH و پرولاكتین در پاسخ به TRH افزایش می یابد. این موضوع نیاز به تحقیق بیشتری دارد. همچنین در بیماران افسرده ترشح هورمون رشد در حالت خواب و در پاسخ به تجویز كلونیوین كند می باشد.تعدادی از مطالعات نشان داده اند كه میزان ملاتونین در بیماران افسرده كاهش می یابد و بعضی از مطالعات هم عكس آن را نشان داده اند یعنی ملاتونین افزایش مییابد.در مطالعه ای روی موشهای كور نشان داده شده است كه محرومیت مادری دوره ای می تواند باعث یك دوره افزایش در میزان سروتین N استیل ترانسفراز در بچه موشهای كور می شود. محرومیت مادری باعث افزایش فعالیت NAT چندین ساعت بیشتر از معمول می شود تماس با مادر از این افزایش جلوگیری می كند. N استیل ترانسفراز آنزیمی است كه سروتونین را به N استیل سروتونین متابولیزه می كند كه آن هم به ملاتوونین متابولیزه می شود، این مطالعه نشان می دهد كه محرومیت مادری میتواند منجر به كاهش سروتونین و احتمالاً افزایش ملاتونین گردد كه این هم میتواند منجر به افسردگی در این افراد گردد.
2-عوامل ژنتیك:بالا بودن میزان ابتلا بستگان به افسردگی به این اختلالا كه حدود 3-2 برابر بیشتر در معرض خطر هستند و میزان ابتلاء دوقلوهای یك تخمكی به افسردگی به میزان 50 درصد نشان دهنده تأثیر ژنتیك در بروز افسردگی می باشد.
3-عوامل روانی و اجتماعی:عوامل مختلف از جمله رویدادهای زندگی و استرس محیطی، عوامل شخصیتی قبل از بیماری و عوامل روان كاوی در بروز افسردگی دخیل شناخته شده اند.
– رویدادهای استرس آمیز قبل از بیماری:رویدادهای استرس آمیز قبل از بیماری معمولاً در اولین دوره اختلال افسردگی دیده میشوند. این استرسها تغییرات را در سیستم عصبی و ناقلهای عصبی ایجاد میكنند كه می توانند بدون عامل استرس زا دوره های بعدی اختلال افسردگی را موجب شوند.رویدادهای مربوط به زندگی مخصوصاً در اوان عمر تأثیر بخصوص روی افسردگی بعدی بیمار دارد، یكی از عوامل مهم كه بعداً شخص را مستعد افسردگی میسازد، از دست دادن یكی از والدین قبل از 11 سالگی است. بعضی از مطالعات گزارش میكنند كه در نتیجه جدا شدن از والدین یا از دست دادن والدین در دوران كودكی قسمتهایی از گیرنده هایی عصبی در مغز حساس می شود كه بدان وسیله این افراد مستعد اختلال افسردگی در بزرگسالی می شوند. استرسهای مزمن و محرومیت از منابع محیطی می تواند باعث تغییرات در سیستم كاتكول آمینها و تغییرات در محور هیپوتالاموس آدرنال شوند یعنی اختلال در پاسخ ACTH به CRH بوجود می آید.عوامل روای- اجتماعی فاكتورهای نوروبیولوژیك را تحت تأثیر قرار می دهند. مثلاً در مطالعه روی بچه میمونها نشان داده شده است كه در بچه میمونهایی كه از مادرشان جدا شده بودند تغییرات نوروبیولوژیك از جمله تغییر در گیرنده های نور آدرنرژیك تغییر در ترشح سروتونین از هیپوتالاموس و افزایش میزان كورتیزول پلاسما گزارش شده است. همچنین حساسیت و تعداد گیرنده های افیون در نتیجه جدایی تحت تأثیر قرار می گیرد. در صورتی كه بچه میمونها دوباره به مادرشان بپیوندند بعضی از این تغییرات برگشت پیدا می كند ولی بعضی دیگر برگشت پیدا نمی كند.
زندگی توام كودكان و والدین زیر یك سقف و با تعامل هماهنگ یك انتظار معمول می باشد. گسستگی خانواده ممكن است عوارضی را بدنبال داشته باشد. گسستگی خانواده علل متفاوتی دارد یكی از علل آن طلاق والدین می باشد كه با طیف وسیعی از مشكلات در كودكان رابطه دارد و از جمله پائین بودن احترام به نفس، بالا رفتن كودك آزاری، بالا بودن میزان طلاق وقتی بچهها ازدواج كردند (میزان بالاتر اختلال روانی، بخصوص اختلال افسردگی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی در بزرگسالی). موضوع جالب این است كه چرا بعضی از كودكان برآمده از خانه های بیثبات كمتر تحت تأثیر قرار می گیرند یا حتی نسبت به آثار مخرب مصونیت دارند. مایكل راتر معتقد است كه آسیب پذیری بستگی به جنس (پسرها بیشتر از دخترها آسیب میبینند) سن (بچه های بزرگتر كمتر از بچه های كوچكتر آسیب می بینند)، و خصوصیات شخصیتی ذاتی كودك دارد. مثلاً كودكانی كه مزاج انعطاف پذیر و شل دارند كمتر از بچه های پیش فعال در داخل خانواده با احتمال قربانی شدن در مقابل خشونت مواجه هستند و به دلیل انعطاف ممكن است كمتر تحت تأثیر آشفتگی هیجانی پیرامون خود قرار بگیرند.از علل دیگر كه منجر به از بین رفتن روابط كودكان با والدین می شود، مرگ یكی از والدین در دوران كودكی و نوجوانی را می توان، ذكر كرد كه می تواند آثار نامطلوب بجا بگذارد از جمله امكان افزایش مسائل هیجانی بعدی بخصوص آسیب پذیری بیشتر در مقابل افسردگی و نیز احتمال وقوع طلاق وجود دارد.مطالعه ای كه در این زمینه انجام گرفته مطالعه روی 362 دانشجوی پزشكی تحت عنوان در دسترس بودن مادر در دوران كودكی و تظاهرات روانی اجتماعی در بزرگسالی می باشد. در این مطالعه دانشجویان در سه طبقه قرار گرفتند. گروه اول كه اغلب دسترسی به مادر داشته اند شامل 260 نفر. گروه دوم كه دسترسی نسبی به مادر داشته اند شامل 70 نفر و گروه سوم كه اغلب دسترسی به مادر نداشته اند. احترام به نفس پایین و بیماریهای جسمی متعدد شاكی بوده اند در صورتی كه استرس واضحی از این حالت گزارش نكرده اند.وابستگیهای مناسب در شیرخوارگی نقش مهمی در توانایی شخصی برای برقراری روابط در بزرگسالی ایفاء می كند. وابستگی یك حالت هیجانی است كه بین كودك رو به رشد و تأمین كننده خارجی یا مراقب او وجود دارد و مشخص است با جستجو كردن كودك یا در آمیختن او به آن شخص و میل به بودن در كنار او. پیرایش وابستگی مراحل مختلفی دارد. و در مرحله اول كه مرحله پیش وابستگی خوانده میشود(تولد تا 8 هفتگی) كودك متوجه مادر خود است و با چشمهای خود او را در طیف 180 درجه تعقیب می كند، در مرحله دوم كه گاهی وابستگی در حال پیشرفت (10-8 هفتگی تا 6 ماهگی) خوانده می شود، كودك به یك یا چند شخص در محیط خود وابستگی پیدا می كند. جدا شدن از شخص به خصوص در این مرحله برای كودك اهمیتی ندارد، به شرط اینكه نیازهای او برآورده شود. در مرحله سوم كه گاهی وابستگی مشخص نامیده می شود. (6 ماهگی تا 25 ماهگی)، كودك در موقع جدایی از مادر یا مراقب دیگر خود گریه می كند، با بازگردانده شدن به مادر، كودك از گریستن باز می ایستد و خود را به مادر می چسباند انگار كه می خواهد از بازگشت مادر اطمینان بیشتری حاصل كند، گاهی مشاهده مادر پس از جدایی برای اینكه كودك گریه خود را متوقف سازد كافی است در مرحله چهارم (25 ماهگی و پس از آن) مادر نماد مستقل درك می شود و رابطه پیچیده تری بین مادر و كودك پدید می آید.
با ولبی و اینزورت از جمله دانشمندانی هستند كه در مورد وابستگی نظریاتی ارائه داده اند. با ولبی معتقد است كه برای ایجاد وابستگی پایه ای زیست شناختی وجود دارد و اینزورت بر اهمیت كیفیت رفتار وابستگی بین كودك و والدین تأكید میورزد، او دلبستگیهای ایمن و نا ایمن را از هم تفكیك كرده و اولی را بر دومی برتر می داند.باولبی بر اساس كار خود با كودكانی كه متحمل محرومیت شدید شده بودند و نیز مشاهده آثار بستری شدن در بیمارستان بر روی كودكان، زنجیره واكنشهای متعاقب یك دوره جدایی را شرح داد كه اصطلاحاً به پاسخ اضطراب جدایی معروف است و شامل مراحل زیر می باشد:1-اعتراض (protest) پاسخ اولیه است كه ممكن است هفته ای به طول انجامد، كودك شدیداً آرزومند رسیدن به مادر یا مراقبی است كه از دست رفته و بازگشت او را با گریه خواستار می شود.2-مرحله درماندگی (dispair)، كودك امید بازگشت را از دست می دهد، گریهها متناوب شده و انزوا و بی حالی فرا می رسد.3-مرحله گسستگی (dettachment)، كودك به تدریج علاقه از دست رفته را باز مییابد و به دنبال كسی می گردد كه جای مادر یا مراقب او را پر كند. اگر فرد ثابتی برای جانشینی فراهم نباشد، ممكن است كودك از نظر روانی شدیداً آسیب دیده و در هیچ رابطه ای، در جستجوی صمیمیت نبوده و در نتیجه مستعد افسردگی در بزرگسالی باشد.روانكاوان معتقدند كه محرومیت از مهر مادری چه به علت جدایی و چه فقدان شخصی را برای ابتلا به اختلالات افسردگی در بزرگسالی مستعد می سازد اپیدمیولوژیستها بعد از مطالعات متعدد معتقدند كه از دست دادن پدر و مادر در نتیجه مرگ در دوران كودكی مشخص در بزرگسالی مستعد افسردگی نمی كند در صورتی كه جدایی پدر و مادر با بروز افسردگی در بزرگسالی رابطه دارد و عامل عمده به نظر می رسد در اینجا ناهماهنگی بین والدین باشد. مثلاً در جنگ جهانی دوم كودكانی كه به دلیل تخلیه شهر از پدر و مادرهای خود جدا شده بودند ، در بزگسالی میزان بالاتری از اختلالات عاطفی پیدا نكردند در حالی كه كسانی كه جدا شدن آنها از والدین به دلیل مسائل زناشویی و طلاق آنها بود بعدها میزان بالاتری از افسردگی نشان دادند.
4-عوامل شخصیتی قبل از بیماری:اگرچه شخصیت های وابسته دهانی ، وسواس جبری ، نمایشی بیشتر از شخصیتهای ضد اجتماعی ، پارارنوئید و افرادی كه از مكانیسمهای دفاعی فرانكنی استفاده میكنند در معرض خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند ولی هیچ شخصیتی را نمی توان منحصراً زمینه ساز افسردگی تصور كرد.
عوامل روانكاوی:فروید آسیب پذیری در مقابل افسردگی را ناشی از محرومیت بین فردی اوان زندگی می داند كه موجب روابط محبت آمیز دو دلانه در بزرگسالی شده و در فقدان واقعی یا تهدید به فقدان موجب آشكار شدن افسردگی می گردد.در مورد افسردگی نظریات روانكاوی متعدد بیان شده است. مثلاً فروید رابطه ای بین افسردگی و فقدان شئی بیان كرده است ، یعنی خشم فرد افسرده به دلیل همانندسازی با شئی از دست رفته متوجه درون می گردد فروید معتقد بود كه درونفكنی ممكن است تنها راه ایگو برای دست برداشتن را شئی باشد.
ملانی كلاین افسردگی را با وضعیت افسردهساز مربوط می داند. دوره ای در طول زندگی كودك كه كودك از این كه او را ترك كند ناراحت اســت اگــر كــودك اطمینان حاصل كند كه مادرش هرچند خشمگین باشد باز می گردد و او را تنها نمیگذارد می توان گفت كه كودك این دوره را بخوبی پشت سر می گذارد ولی اگر چنین اطمینان حاصل نشود ممكن است در آینده كودك مستعد افسردگی شود.ای بیبرینگ افسردگی را ناشی از تنش بین امیال شخصی و واقعیتها تصور كرده است و معتقد بود كه افراد افسرده وقتی در می یابند كه مطابق آرمانهای خود زندگی نكردهاند احساس ضعف و درماندگی به آنها دست می دهد.هانیز كوهات افسردگی را بر حسب self psychology تعریف كرده است یعنی وقتی نیازهای شیئ خود را طریق الگو قرار دادن، همتایی و آرمانی سازی افراد مهم بر آورده نشود شخص افسرده احساس عدم كمال و یأس و رسیدن به پاسخ مورد نظر می كند.طبق نظر فرضیه شناختی بیماران افسرده دیدگاه منفی نسبت به گذشته، حال، آینده دارند و طبق فرضیه درماندگی آموخته شده افراد افسرده احساس درماندگی را آموختهاند كه مخصوصاً در زنها صادق است.اودولف مایر معتقد بود كه افسردگی و واكنش شخصی به استرسهای زندگی است از جمله ورشكستگی مالی از دست دادن شغل، مرگ یكی از بستگان نزدیك یا یك بیماری جسمی شدید. هری استیك سالیوان معتقد بود كه اثرات متضاد بین اشخاص و عوامل روانی- اجتماعی منجر به افسردگی می شود(نیكتاش، 78-1377)
5-عوامل هیجانی و محیطی افسردگی:مدتها پیش از آنكه جنبه های زیست شناختی بیماری افسردگی، مثل ناقلهای عصبی، ترشحات هورمونی یا دوره های شبانه روزی، مورد مطالعه قرار بگیرند، پزشكان میدانستند كه بسیاری از رویدادهای بیرونی می توانند ذهن و احساسات فرد را تحت تأثیر قرار دهند.روابط با دیگران، تریبت خانوادگی، فقدانها و بحرانها همه می توانند حالت ذهنی فرد را تحت تأثیر قرار دهند. در واكنش به این تأثیرات، ممكن است ذهن فرد به بیماری افسردگی مبتلا شود، پژوهشگران كه در مورد رابطه ذهن، رویدادهای بیرونی و بیماری مطالعه می كنند، درباره عوامل بیماری افسردگی چند نظریه ارائه كرده اند. بعضی از این نظریه ها روان شناختی است كه بیشتر بر كاركرد ذهن تمركز می كنند. پاره ای دیگر جزء نظریه های روانی اجتماعی است كه كاركرد ذهن را در درون بافت وسیع جامعه مورد مطالعه قرار می دهند.البته انتخاب از بین عوامل زیست شناختی و محیطی، بعنوان عامل اصلی افسردگی آسان نیست. دانشمندان به این نتیجه رسیده اند كه این عوامل از هم جدا نیستند بلكه در یك رابطه پیچیده به هم وابسته اند. فعالیت غیر عادی مغز می تواند به واكنشهای ذهن در مقایل وقایع زندگی جهت بدهد و به این وسیله باعث شود كه فرد در هر وضعیتی فقط جنبه های منفی آن را ببیند. در نتیجه، یك بحران را می تواند در بدن فرد یك واكنش استرس زا راه اندازی كند و بر مغز تأثیر بــگذارد و به بیــماری
افسردگی منجر شود.
6-عوامل جسمانی افسردگی:عوامل جسمانی افسردگی عبارتند از: 1)اختلالهای هورمونی2)بیماریهای عفونی 3)سرطان 4)اختلالهای خود ایمنی 5)اختلالهای تباهنده 6)بیماریهای دستگاه قلبی- عروقی 7)سندرم خستگی مزمن 8)بیماریهای سوخت و سازی و سایر عوامل جسمانی مانند:كمبود ویتامین، كمبود مواد معدنی و مسمومیتها.
2-3-افسردگی در خانواده ها:باور بر این است كه افسردگی تا اندازه ای ارثی است، زیرا پژوهشهای انجام شده در خانواده ها نشان می دهد كه بعضی از خانواده ها، در مقایسه با خانواده های دیگر، برای ابتلا به این بیماری آمادگی بیشتری دارند، برادرها، خواهرها و والدین و كسانی كه افسردگی عمده دارند، دو تا سه برابر بیشتر از دیگران احتمال دارد كه به این بیماری مبتلا شوند. بستگان نزدیك كسانی هم كه به این افسردگی عمده مبتلا هستند 5/1 تا 5/2 برابر بیشتر احتمال دارد كه به افسردگی دو قطبی مبتلا شوند این واقعیت كه بستگان نزدیك همگی آمادگی ابتلا به افسردگی را دارند، نشان می دهد كه این اختلال از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.ممكن است افسردگی دو قطبی نوعی بیماری خانوادگی باشد. حدود 50 درصد تمام مبتلایان به افسردگی دو قطبی، دست كم یك نفر از بستگان نزدیكشان سابقه افسردگی دارد. اگر یكی از والدین به افسردگی دو قطبی مبتلا باشد، 25 درصد احتمال خواهد داشت كه فرزند او نیز به نوعی بیماری افسردگی مبتلا شود. اگر پدر و مادر هر دو افسردگی دو قطبی داشته باشند، احتمال اینكه فرزندانشان دچار افسردگی شوند، بین 50 و 75 درصد است، برادرها و خواهرهای مبتلایان به افسردگی دو قطبی نیز 8 تا 18 برابر بیشتر از افراد دیگر به افسردگی دو قطبی مبتلا می شوند. بعلاوه 2 تا 10 برابر بیشتر احتمال دارد كه آنها به افسردگی عمده مبتلا شوند.بخش اعظم اسناد و شواهدی كه به نقش توارث در افسردگی اشاره می كنند، حاصل مطالعه بر روی دوقلوهاست، دوقلوها برای پژوهشگران علم ژنتیك بسیار مفیدند، زیرا دوقلوهای یكسان آرایش ژنتیكی كاملاً شبیه به هم دارند، ولی در مورد، دوقلوهای عادی این طور نیست. در حالی كه تمام ژنهای دوقلوهای یكسان باهم مشابه هستند، تنها 50 درصد ژنها در دوقلوهای عادی به هم شباهت دارند، درست مانند برادرها و خواهرهای معمولی. فرض كنیم یكی از دوقلوهای یكسان چشمان آبی دارد. چون این صفت با ژنها مشخص می شود قلوی یكسان دوم نیز چشمان آبی خواهد داشت. چون رنگ چشم و هر ویژگی دیگر را ژنها كنترل می كنند، خصوصیات دوقلوهای یكسان همیشه مشابه خواهد بود.در مطالعه افسردگی، پژوهشگران، دوقلوهای یكسان را زیر نظر قرار داده اند تا ببینند، وقتی یكی از دوقلوهای یكسان به افسردگی بالینی مبتلا می شود، دیگری نیز افسرده می شود بعد آنها افسردگی دوقلوهای یكسان را با افسردگی دوقلوهای عادی مقایسه كرده اند.پژوهشگران در ایالات متحده، انگلستان، آلمان، نروژ و دانمارك به این نتیجه رسیدهاند كه در خصوص افسردگی، دوقلوهای یكسان بیشتر به هم شبیه هستند تا دوقلوهای عادی. وقتی یكی از دوقلوهای یكسان افسرده است، در 76 درصد موارد، دوقلوی دیگر نیز افسرده است. وقتی یكی از دوقلوهای عادی افسرده است، فقط در 19 درصد موارد، دوقلوی دیگر نیز افسرده است.
این یافته ها اثر توارث بر بیماری افسرگی را نشان می دهند ولی قاطع نیستند. دوقلوهای یكسانی كه مورد مطالعه قرار گرفته بودند، در یك خانه بزرگ شده بودند. بنابراین تحت تأثیر یك محیط بودند.شاید در آن محیط مشترك چیزی باعث بیماری افسردگی شده است. همچنین پژوهشگران می دانند كه دوقلوها خیلی تحت تأثیر یكدیگر هستند، آنها متوجه شدهاند كه افسردگی یكی از دوقلوها به گونه ای دوقلوی دیگر را تحت تأثیر قرار داده است.مطالعه دوقلوهای یكسانی كه به فرزند خواندگی پذیرفته شده اند احتمال اثر توارث بر بیماری افسردگی را زیادتر می كند. دوقلوهای یكسانی كه جدا بزرگ شده بودند، در 67 درصد موارد افسردگی هر دو افسرده بودند. باز هم این یافته حاكی از این است كه بیماری افسردگی تا حدی ارثی است.همه این یافته ها قویاً به این اشاره دارند كه ژنها در بیماری افسردگی نقش دارند. در عین حال آنها نشان می دهند كه ژنها به تنهایی تبیین كننده افسردگی نیستند. پژوهشگران به این باورند كه تجربه شخص مانند فقدان های عاطفی زمان كودكی میتواند اسیب پذیری توارثی او را تحت تأثیر قرار دهد.در مورد ارثی بودن بیماری افسردگی شواهد بیشتری از سوی پژوهشگران بلژیكی ارایه شده است.آنها بزرگسالان مبتلا به افسردگی دو قطبی را، كه در كودكی به فرزند خواندگی پذیرفته شده بودند، بررسی كرده اند. آنها دریافته اند كه والدین نسبی فرزند خوانده، نسبت به پدر و مادر سببی او، بیشتر در معرض خطر ابتلاء به افسردگی دو قطبی هستند. بنابراین می توان گفت كه ژنهای مشترك پدر و مادر نسبی و فرزندانشان بیشتر از محیط، در بیماری افسردگی دو قطبی اهمیت دارند. (انجمن پزشگی امریكا،/ ترجمه گنجی، 1378)
2-4-افسردگی در دانشجویان دانشگاه:افسردگی در بین دانشجویان دانشگاه بسیار شایع است. در حدود 78 درصد از دانشجویان دانشگاه از بعضی نشانه های مرضی افسردگی رنج می برند، 46 درصد از دانشجویان تا آن اندازه دچار افسردگی شدید هستند كه به بعضی كمك های مناسب تخصصی نیازمندند.(بك و یانك، 1978) دست كم میزان وقوع خودكشی در بین دانشجویان دانشگاه در هر سال دو برابر افراد غیر دانشجوی همسال آنهاست.به چه دلیل این دانشجویان- یك گروه قابل تر و ممتاز تر از جمعیت معمولی- این چنین سهل دستخوش افسردگی واقع می شوند؟ دلایل احتمالی زیادی وجود دارد. بسیاری از دانشجویان برای نخستین بار دور از خانواده خود زندگی می كنند. آنان باید خود را با اوضاع و احوالی كه مستلزم انواع رفتارهای سازشی جدید است، تطیق دهند. علاوه بر آن، اگرچه دانشگاهها دانشجویان خود را از بین مستعدترین و پیشرفته ترین دانش آموزان دبیرستان ها انتخاب می كنند، ولی تحصیل در سطح دانشگاه بسیار مشكل تر و رقابت انگیرتر است و بسیاری از دانشجویان كه همواره جزء بهترین های كلاس خود بوده اند نمی توانند تصور مقامی نازلتر را در دانشگاه تحمل كنند. دانشجویان غالباً مطمئن نیستند كه كدام خط مشی را می خواهند دنبال كنند. آنان ممكن است درباره پولی كه والدین آنها برای تحصیلشان می پردازند، احساس گناه نموده، حتی هنگامی كه هیچ آرمان روشنی درباره كیفیت زندگی آینده خود ندارند، برای موفقیت بیشتر احساس اجبار كنند. افزون بر آن، ممكن است افراد كمی باشند كه آنان بتوانند برای كمك یا پشتیبانی نزد آنها بروند. دوستان قدیمی آنان در حال بازگشت به خانه و خانواده خود هستند و تلاش برای یافتن دوستان جدید ممكن است موجب اضطراب و در نتیجه احساس انزوا و تنهایی شدید در آنان بشود.نابود ساختن خویشتن نیز مسئله جدی دیگری در بین دانشجویان دانشگاه هاست. میزان خودكشی در بین جمعیت دانشگاهی 50 درصد بالاتر از جمعیت معمولی است سالانه 000/100 دانشجوی دانشگاهی از خود كشی دم می زنند و در حدود 000/1 نفر واقعاً خود را می كشند.
این مسئله نه فقط در ایالات متحده امریكا بلكه در كشورهای اروپایی، هند و ژاپن نیز وجود دارد. در خلال یك دوره نه ساله، 23 تن از دانشجویانی كه در دانشگاه بركلی كالیفرنیا نام نویسی كرده بودند، اقدام به خودكشی كردند (سیدن، 1966/ به نقل از آزاد، 1376) این دانشجویان، در مقایسه با همكلاس های خود كه اقدام به خودكشی در آنها وجود نداشت، آشكار ساختند كه دستخوش كژخلقی بوده، به سختی در زندگی پیش رفته بودند. آنان همواره افسردگی زیاد كه غالباً شكل تهیج شدید به خود می گرفت داشتند. اكثر آنان پیایی درباره قصد خودكشی هشدار داده بودند. مهمترین عامل تسریع كننده به نظر می رسید كه نگرانی درباره كارهای دانشگاه، دلواپسی درباره تندرستی و مشكلات ارتباط با دیگران بوده باشد. اكثر دانشجویانی كه احساس افسردگی می كردند در پی جلب كمك متخصصان خواه در دانشگاه و خواه خارج دانشگاه نبودند. آنان تلاش می كردند كه مشكل خود را از طریق كار بیشتر صحیت با دوستان یا حذف دروی برطرف كنند. دانشگاهها برای رفع اینگونه مسائل به طرق گوناگون كوشش كرده اند.شاید یكی از مؤثرترین راهها برای كاستن از وخامت این مسئله، آگاه ساختن دانشجویان به این موضوع باشد كه آنچه آنان تجربه می كنند، منحصر به آنها نیست و اكثر دانشجویان چنین ناخوشنودیهایی دارند، این امر ممكن است به انان كمك كند تا هوشیارانه تر تصمیم بگیرند كه چگونه میتوان با افسردگی كنار آمد و كجا و از چه كسی باید یاری خواست.درباره مشكلات علمی و دانشگاهی، بیش ازاشاره به كمبود هوش و استعداد به عنوان علت این دشواریها، دانشجویان باید آگاه شوند كه فشارهای هیجانی و افسردگی ممكن است موجب غمگینی و كاهش رفتار انگیخته شده گردد و در نتیجه مخل پیشرفت علمی و دانشگاهی باشد. (كلایتون، بارت،؟/ ترجمه سلطانی فر، 1369)
2-5-علایم افسردگی:افسردگی اختلالی است كه می توان تا حدی آن را درك كرد چرا احتمالاً همه تا حدودی با علایم افسردگی آشنایی داشته باشند و بعضی از علایم آن را از جمله، خلق پائین، بیخوابی، دلتنگی و بی حوصلگی را بعضاً تجربه می كنند ولی آیا اختلال افسردگی به همین علایم ساده كه بعضی ها مكرراً تحت شرایط مختلف آنها را تجربه می كنند ختم می شود، مسلماً نه. افسردگی اختلالی است با علایم متعدد و به انواع مختلف تقسیم می شود. شاید بتوان گفت شایعترین اختلال روانپزشكی را تشكیل می دهد. علایم مهمی كه در تشخیص اختلال افسردگی روی آنها تأكید می شود عبارتند از:خلق افسرده، از دست دادن علاقه و احساس لذت، كاهش قابل ملاحظه علاقه یا احساس لذت نسبت به تمام یا تقریباً تمام فعالیتها در قسمت عمده روز، تقریباً هر روز كاهش قابل ملاحظه وزن بدن بدون پرهیز یا رژیم غذایی یا افزایش وزن، بیخوابی یا پرخوابی تقریباً هر روز، احساس بی ارزشی یا گناه بیجا، كاهش توانایی تفكر یا تمركز یا بلاتصمیمی و افكار تكرار شونده مرگ.طبق DSM IV وجود حداقل 5 علامت از علایم فوق به مدت حداقل 2 هفته برای تشخیص اختلال افسردگی اساسی، وجود حداقل 2 و كمتر از 5 علامت حداقل به مدت 2 هفته برای تشخیص اختلال افسردگی مینور و وجود حداقل 2 علامت فوق به مدت حداقل 2 سال برای تشخیص اختلال كج خلقی (dysthimia) لازم است.
در ضمن وجود اختلال عملكرد و ناشی نبودن علایم به علت اختلال طبی و استفاده از موارد، نبودن دوره های مانی، مختلط یا هیپومانی از جمله ملاكهای لازم برای تشخیص اختلال افسردگی است. (نیكتاش 78-1377)علایم و نشانه های افسردگی را به طور مفصل تر در زیر شرح داده می شود:
الف-شرح حال:1-ناتوانی در احساس لذت (anhedonia) :مهمترین علامت در افسردگی می باشد. شخص از فعالیت های لذت بخش زندگی مثل معاشرت، تفریح، ورزش، غذا و ; كناره گیری میكند. این ناتوانی حالتی نافذ و پایا دارد.2-كناره گیری از دوستان و خانواده3-فقدان انگیزش، تحمل كم برای ناكامی.4-نشانه های نباتی (فقدان میل جنسی، بی اشتهایی و كاهش وزن یا پرخوری و افزایش وزن اختلال قاعدگی، سطح انرژی پایین، خستگی زودرس، سحرخیزی و بیخوابی آخر شب و تغییرات شبانه روزی علایم (صبح ها علایم بدتر است)5-یبوست6-خشكی دهان7-سردردب ـ معاینه وضعیت روانی (MSE) :1-رفتار و ظاهر كلی:كندی یا تحرك پسیكو موتور، تماس چشمی ضعیف، اشكباری، پژمردگی، بیتوجهی به ظاهر شخصی.خصوصیات چهره و ظاهر بیمار:چینهای پیشانی، پایین آمدن هر دو ابرو همراه با بالا رفتن گوشه های داخلی ابروها، چین بین ابروها، پایین افتادگی گوشه چشمها و لبها، آرایش نامرتب موها، حالت خمیده گردن و شانه افتاده.2-عاطفه:محدود-قوی 3-تكلم:فقدان یا كم بودن تكلم خود انگیخته- تك سیلابی، مكثهای طولانی، آهنگ كلام یكنواخت و آهسته.4-محتوی تفكر:60 درصد افكار خودكشی دارند، 15 درصد اقدام به خودكشی می كنند. دارای اشتغال ذهنی، وسواسی، ناامیدی، بی ارزشی، گناه و فقر محتوی، توهمات و هذیان (معمولاً متناسب با خلق در زمینه گناه، فقر، نیست، اشتغال ذهنی، جسمی و ;) میباشند.
5-نظام حسی:حواس پرتی، گم گشتگی ظاهری، شكایت از ضعف حافظه، اشكال در تمركز، تفكر انتزاعی مختل .6-بینش/ قضاوت:بینش افراطی نسبت به بیماری خود، تأكید مفرط برمسائل زندگی و بیماری خویش، به طور كلی بینش و قضاوت مختل می باشد.تشخیص بر اساس جدول زیر می باشد:«ملاكهای تشخیص DSM-IV بای دوره افسردگی اساسی (ماژور)A-حداقل 5 تا از علائم به مدت 2 هفته هر روز یا تقریباً هر روز وجود داشته باشند كه نشان دهنده تغییر در عملكرد قبلی است. 1-خلق افسردگی (در كودكان و نوجوانان بیشتر تحریكپذیری مد نظر است)2-كاهش یا فقدان احساس بعلت از تمام یا اكثر فعالیتهای روزمره3-كاهش یا فقدان وزن و اشتها، نكته:(a-در كودكان بالا رفتن وزن مورد توجه است.b-تغییر وزن بیش از 5% در یك ماه ملاك است.)4-بی خوابی یا پرخوابی5-تحریك یا كندی پسیكوموتورحداقل یكی از علائم شماره 1 یا 2 باشد 6-خستگی و فقدان انرژی7-احساس بی ارزشی و گناه بیجا(ممكن است هذیانی باشد)8-كاهش توانایی تفكر یا تمركز بلاتصمیمی.9-افكار عود كننده مرگ، افكار انتحاری تكراری بدون نقشه خاص، اقدام به خودكشی یا طرح ریزی برای خودكشی.B-علایم شامل ملاكهای یك دوره مختلط نمی گردد.C-علایم، ناراحتیهای قابل ملاحظه بالینی یا تخریب در عملكرد اجتماعی، شغلی یا زمینه های مهم بوجود می آورد.D-علایم ناشی از تأثیر فیزیولوژیك مستقیم یك ماده (داروی نسخه شده یا مورد سوء مصرف) یا یك اختلال طبی(مثل كم كاری تیروئید) نمی باشد.E-داغدیدگی توصیه بهتری برای علائم ارائه نمی كند، یعنی پس از فقدان فردی محبوب علایم بیش از دو ماه دوام نمی آورد و با تخریب عملكردی بارز، اشتغال ذهنی بیمارگونه با بی ارزشی تفكر انتحاری، علایم پسیكوتیك یا كندی روانی حركتی همراه نمی باشد.نكته:a-شكایات جسمی می تواند سبب پوشانیدن افسردگی شوند. به خصوص شكایات قلبی، گوارشی، تناسلی، كمردرد، شكایان ارتوپدیك.b:با توجه به سن، افسردگی صور گوناگون دارد كه به شرح زیر می باشد:1-پیش از بلوغشكایات جسمی، تهییج توهمات شنوایی به صورت شنوایی به صورت صدایی واحد، اختلال اضطرابی، فوبی ها
2-نوجوانی:رفتار ضد اجتماعی، سوء مصرف مواد، بیقراری، فرار از مدرسه، بی مبالاتی جنسی، عدم رعایت بهداشت.
3-سالمندی:نقصهای شناختی از اختلال حافظه، گم گشتگی در مكان، زمان و كونفوزیون، دمانس كاذب آپاتی، حواس پرتی.(پورامامعلی، 75-1374)
2-6-انواع اختلالات افسردگی:1-افسردگی اساسی (Major OEP)به این نوع، افسردگی یك قطبی نیز می گویند. علایم حداقل دو هفته ادامه داشته و نشانه تغییر عملكرد قبلی می باشد. شیوع آن در زنان، دو برابر مردان است. سابقه عوامل تسریع كننده در 25 درصد بیماران موجود است سن متوسط شروع 40 سالگی است. عوامل ژنتیك دخیل است.از علایم جسم، تغییرات شبانه روزی و تشدید علایم در صبحها و كندی یا تحریك پسیكو موتور می باشد دارای دو نوع فرعی است:1-ملانكولیك2-افسردگی مزمن1-ملانكولیك حداقل 5 علامت زیر باید وجود داشته باشد:ملاكهای تشخیص DSM-IV برای ملانكولیا:A:هریك از علایم زیر كه در اوج شدت دوره جاری روی داده است.1-از دست دادن احساس لذت در همه یا تقریباً در همه فعالیتها.2-فقدان پاسخگویی نسبت به محركهای معمولاً لذت بخش.B:سه یا بیشتر از علائم زیر:1-كیفیت مشخص خلق فسرده (یعنی خلق افسرده مشخصاً از احساسی كه پس از مرگ شخص عزیز روی داده است متفاوت درك می شود)2-افسردگی معمولاً صبح ها شدیدتر است.3-سحرخیزی(حداقل 2 ساعت قبل از وقت معمول)4-تحریك یا كندی بارز روانی- حركتی.5-بیاشتهایی یا كاهش وزن قابل ملاحظه.6-احساس گناه مفرط یا نامتناسب.2-افسردگی مزمن:حداقل 2 سال تداوم داشته باشد. در مردان به خصوص در الكلیها و مصرف كننده های مواد مخدر شایع تر است به درمان پاسخ مناسب نمی دهد عامل 10-15% افسردگی اساس است.2-كج خلقی Dystnymic Disorderاز افسردگی اساس خفیف تر است، در زنان شایع تر و مزمن تر است، در افراد با استرس مزمن یا فقدانهای حاد، بیشتر دیده می شود. بیشتر با سایر اختلالات روانپزشكی مثل سوء مصرف مواد، اختلالات شخصیت، اختلال وسواس همراه است، در اواخر روز، علایم شدیدتر می شود. بیشتر در دهه سوم و چهارم عمر دیده میشود:ملاك تشخیص DSM-IV برای كج خلقی:
A:خلق افسرده حداقل به مدت 2 سال (یكسال در مورد كودكان و نوجوانان)B:حداقل شامل 3 یا بیشتر از علایم زیر باشد:بی اشتهایی یا پرخوری، مشكل خواب(بی خوابی- پرخوابی) خستگی، احترام به نفس پائین عدم تمركز یا اشكال در تصمیم گیری، احساس نا امیدی و درماندگی.3-افسردگی اساسی فصلی(موسمی)در زمستان و پائیز به علت كوتانی روز شیوع دارد. با متابولیسم غیر طبیعی ملاتونین در ارتباط است. با پرخوابی، پرخوری كندی پسیكو موتور معلوم می شود.مواجه با نور مصنوعی و درخشان به مدت 6-3 ساعت در روز می باشد.4-افسردگی بعد از زایمان:افسردگی شدیدی است كه به فاصله كوتاهی بعد از زایمان (30 روز اول) آغاز میشود. بیشتر زنانی مبتلا می شوند كه سابقه اختلال روان داشته اند علایم در طیف وسیعی از بی خوابی، بی ثباتی خلق، احساس خستگی تا خودكشی می باشد، گاه نسبت به نوزاد، باورهای هذیانی و دیگر كشانه دارند. بنابراین از فوریتهای روان پزشكی محسوب می شود در چنین مواقعی باید نوزاد را از مادر جدا كرد، 5-جنون میگزدمی (Myxedema mednes)در زنان شایع تر است به علت كم كاری تیروئید با علائم خستگی زودرس، افسردگی، تكانه های انتحاری به همراه اختلال تفكر، هذیانها، توهمات، پارانویا و تحریك، اسكیزوفرنی را تقلید می نماید.6-اختلال افسردگی عضوی:در بیماریهای ذكر شده، در ذیل افسردگی ثانوی به بیماری مزبور می باشد.a-بیماریهای عفونی، سیفلیس (پارالیزی ژنرال)، آنفولانزا، پنومونی ویرال، سل، منونوكلئوز عفونی.b-بیماریهای غدد درون ریز: اختلالات تیروئید، پركاری پاراتیروئید، بعد از زایمان، اختلال قاعدگی، كوشینگ، آدیسون.C-بیماریهای كولاژن، روماتوئید آرتریت، لوپوس، ارتیماتوز سیستمیك.d-بیماریهای اعصاب:اسكلروز مولتیپل، ترومای سر، تومور مغزی، حوادث عروقی مغز، صرع تپمورال، خواب، میگرن.e-بیماریهای تغذیه ای:كمبود ویتامینهای ، نیاسین، اسید فولیك.f-نئوپلاسماها:كارسینوماتوزمنتشر ، كانسرسرپانكراس.7-اختلال افسردگی دارویی:a-ضد دردها/ ضد التهابها:ایبوپروفن، تركیبات تریاك و ;b-ضد باكتریها/ ضد قارچها:آمپی سیلین، تتراسایكلین، متروئیدازول، كوتویموكسازل، گریزوفولرینC-داروهای قلبی/ ضد فشارخون:متیل دوپا، بتابولوكرها، بتانیوین و ;d-ضدنئوپلاسم:وین كریستین، اسپارژنیاز.e-عصبی/روانپزشكی:آمانتادین، لوودوپا، كاربامازپین، نورولپیتیكا، فنی توئین، باروبتوراتها، بنزودیازپینها.f-استروئیدها/ هورمونها : دانازول، قرصهای ضد بارداری خوراكی، پرانیزون.g-سایر داروها : سایمتیدین، دی فنوكسیلات، متی سرژیر، محركها.8-دمانس كاذب:به صورت اختلال شناختی شبیه دمانس در سالمندان می باشد كه در بیمار با سابقه اختلال خلقی شایعتر است.9-سوگ (grief)علایم مشابه افسردگی اساسی(عدم احساس لذت، كناره گیری از دیگران و نشانه های نباتی) را نشان می دهد. افتراق از آن با توجه به فقدان افكار انتحاری و عدم احساس عمیق درماندگی و بی ارزشی می باشد معمولاً بعد از یكسال كه بهبودی وجود دارد ولی در افراد مستعد می تواند بصورت افسردگی ماژور در آید.10-افسردگی كودكان:
علایم و نشانه ها شبیه بزرگسالان است ولی بیشتر فرار از منزل ترس از مدرسه، سوء مصرف مواد و گاهی خودكشی دیده می شود.11-افسردگی مضاعف:به بیماری دیستایمی كه به طور ثانوی به افسردگی اساسی مبتلا می شود گفته میشود(15-10%)12-افسردگی ناجور:خصوصیات افسردگی كه ملاكهای تشخیص اختلال افسردگی خاصی را در بر نگیرد مثل دوره های دیس تایمی متناوب را شامل می شود. بیشتر افسردگی مشخصی كه افزایش وزن و پرخوابی دارد مد نظر است.(پورامامعلی-75-1374)13-اختلال دو قطبی (kolb)در حالی كه افسردگی شدید به حمله های افسردگی محدود می شود اختلال دو قطبی بر اساس نامی كه برای آن انتخاب شده هم شامل حمله های افسردگی است هم حمله های مانیایی(شیدایی) به طور معمول اختلال دو قطبی در آغاز به صورت حمله مانیایی آشكار می شود.حمله های بعدی ممكن است كه به شكل الگوهای گوناگونی رخ بنماید، امكان دارد كه پس از حمله های مانیایی یك دوره طبیعی باشد به دنبال آن یك حمله افسردگی سپس یك دوره طبیعی . به همین ترتیب یا این احتمال نیز هست كه بلافاصله پس از یك حمله مانیایی حمله متضادی همراه با فواصلی از حالات طبیعی كه بین دوره های مانیایی- افسردگی رخ می نمایند وجود داشته باشد.در موارد نادر كه نوع چرخشی (Cycling) یا سیلكوتایمی (افسرده خویی ادواری) (cyclothymic) نامیده شده ممكن است كه خلق در مدت زمانی طولانی بین مانی و افسردگی در نوسان باشد بدون آنكه فواصلی از عملكرد طبیعی مداخله شود الگوی نادر دیگر نوع مختلط (mixed type) است كه در آن نشانه های مرضی مانیایی- افسردگی به طور همزمان جلوه گرمی شوند مثلاً این احتمال وجود دارد كه شخص پیش فعالی مانیایی را داشته باشد و در همان حال گریه كند و تهدید به خودكشی كند.اضافه شدن حمله های مانی تنها خصیصه ای نیست كه اختلال دو قطبی را از افسردگی شدید متمایز می سازد بلكه این دو سندرم از بسیاری جهات با یكدیگر تفاوت دارند. (پیو و مونرو 1978، هیرشفلد و كراس ، 1982)نخست آنكه شیوع اختلال دو قطبی خیلی كمتر از افسردگی شدید است و تخمین زده می شود كه 4/0 تا 8/0 درصد جمعیت بزرگسال را شامل شود.(میرز و دیگران، 1984)دوم آنكه این دو اختلال از نظرجمعیت شناسی دو نمودار متفاوت را در برمیگیرند. بدین معنی كه اختلال دو قطبی بر خلاف افسردگی شدید در هر دو جنس به طور یكسان رخ می نماید .و در طبقات اجتماعی پائین شایعتر است در حالی كه افسردگی شدید بیشتر در طبقات اجتماعی بالا شایع است.سوم آنكه كسانی كه ازدواج كرده اند یا دوستان و روابط صمیمانه ای دارند كمتر مستعد ابتلا به افسردگی شدید هستند در صورتی كه از نظر ابتلا به اختلال دو قطبی چنین چیزی صادق نیست.چهارم آنكه افرادی كه به افسردگی شدید مبتلا هستند تاریخچه ای حاكی از عزت نفس پائین، وابستگی زیاد و افكار وسواسی داشته اند، در حالی كه شخصیت قبل از بیماری افرادی كه آمادگی ابتلا به اختلال دو قطبی دارند نوعاً بهنجارتر بوده است.پنجم آنكه افسردگی شدید در هر سنی ممكن است ظاهر شود ولی اختلال دو قطبی معمولاً قبل از 30 سالگی رخ می نماید.ششم آنكه دوره های این دو اختلال تا حدودی با یكدیگر متفاوتند بدین معنی كه در اختلال دو قطبی حمله ها معمولاً كوتاه بوده بیش از حمله های افسردگی شدید تكرار می شوند. بالاخره احتمال بیشتری وجود دارد كه اختلال دو قطبی بر خلاف افسردگی شدید ریشه خانوادگی داشته باشند بر اساس این نشانه ها بسیاری از محققان باور دارند كه گرچه این دو اختلال ظاهراً مشابه یكدیگرند ولی از علل متفاوتی سرچشمه می گیرند.
گرچه اولین حمله اختلال دو قطبی غالباً به صورت مانی بدون تاریخچه آشكار اختلال خلقی ظاهر می شود ولی معمولاً به عنوان اختلال دو قطبی طبقه بندی میشود زیرا این انتظار وجود دارد كه سرانجام شخص یك دوره افسردگی را خواهد داشت.
با این وجود گاهی هم حمله افسردگی به وقوع نمی پیوندد و شخص بهبود یافته و دیگر دوره های اختلال خلقی را نخواهد داشت یا حتی به صورت نادرتر- یك سری حمله های مانیایی بدون حمله های افسردگی را ظاهر خواهد ساخت. به نظر میرسد كه چنین مواردی را نباید اختلال دو قطبی نامید زیرا در آنها فقط یك قطب ملاحظه می شود با این وجود به عنوان اختلال دو قطبی طبقه بندی شده اند زیرا به استثناء نبود دوره های افسردگی، شبیه به اختلال دو قطبی سنتی هستند (به داروهایی كه اختلال دو قطبی پاسخ می دهد پاسه داده تاریخچه ای از اختلال دو قطبی در خانواده دارند و از این قبیل).
ادامه خواندن مقاله رابطة افسردگي با عوامل خانوادگي دانشجويان دختر رشته حسابداري
نوشته مقاله رابطة افسردگي با عوامل خانوادگي دانشجويان دختر رشته حسابداري اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.