nx دارای 52 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
آشنایی با شیعه
فهرست
1-شیعه به معنای کلی 12- نگاهى گذرا به مساله ولایت فقیه در تاریخ تشیع 103- امامت در كلام و فلسفه اسلامی 294- خلاصه پیداش شیعه 35
شیعه به معنای کلیوژاه شناسی شیعه در لغت به معنی انصار و اتباع است « الشیعه : الاتباع والاعوان والانصار مأخوذ من الشیاع(1)» و از ماده شیع به معنای مشایعت و پیروی و شجاعت ا ست. (2)دراصطلاح نوبختی می گوید؛ «گروهی شیعه نامیده شدند و ایشان هوا خواه علی بن ابیطالب (علیه السلام )بودند كه پیروی از وی را شیوه خود ساخته و همه تیره های شیعه از این دسته برخاستند(3)»ازهری میگوید:«شیعه یعنی گروهی كه دوستدار عترت و خاندان پیامبرهستند.(4)»
ابن خلدون درمقدمه تاریخش چنین می گوید:«بدان كه شیعه در لغت عبارت ا ز یاران و پیروان، در عرف فقها و متكلمین گذشته و حال به پیروان علی (علیه السلام )و فرزندانش می شود(5) »شهرستانی میگوید؛ «شیعه كسانی هستند كه تنها علی را پیروی كرده و معتقد به امامت و خلافت او از طریق نص هستندو میگویند امامت از او خارج نمیشود مگر با ظلم امامت را جز اصول دین می دانند ونصب امام را از طرف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلام)جایز بلكه واجب میدانند و محال است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلام)از تعین امامت اغفال و اهمال كرده باشد و این امرخطیر یعنی تعیین امام را بر دوش امت گذاشته باشد(6).» شیخ مفید میفرمایند: «شیعه به پیروان علی (علیه السلام )گفته میشود كه معتقد به امامت و خلافت بلا فصل او از طریق نص ونصب پیامبر(ص)هستند(7).»
كلام شیخ مفید مختصر، كامل و بی نقض ترین كلام به نظر می رسد. زمان پیدایش شیعه درمورد پیدایش و تولد شیعه در دامن اسلام بین اصحاب تاریخ و ملل و نحل اختلاف و اظهار نظریه های متفاوتی ارایه شده اند امابه طور كلی میتوان این نظریه را به دو دسته تقسیم كرد.الف ـ پیدایش شیعه بعداز درگذشت پیامبر عظیم شان، هر كدام از این قول ها به چند دسته تقسیم میشود.
ا- تشیع در روز سقیفه پدید آمده است، همان روزی كه جمعی از بزرگان صحابه به صراحت گفتند؛ علی (علیه السلام )اولی به امامت و خلافت است(8).طبری نقل می كند:زبیر شمشیر كشید و گفت تا با علی بیعت نشود شمشیرم را غلاف نمی كنم(9). جماعتی از مهاجرین و انصار از بیعت ابوبكر سرباز زدند و به علی بن ابیطالب گرویدن و از آنانند عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس زبیربن عوام بن عاص ،خالدبن سعید، مقداد بن اسود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عماربن یاسر، ابی بن كعب و;(10) این افراد مسلماً امامت علی (علیه السلام )را درزمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)شنیده بودند و اینكه او خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلام)می باشد. این واكنش سیاسی در مقابل فضای سیاسی بیعت ابوبكر درسقیفه بنی ساعده نبوده بلكه بذرتشیع در زمان پیامبرریخته شده بود. شهید محمد باقرصدر میفرماید؛ شیعیان بلافاصله پس از رحلت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلام)به وجود آمدند ودرعدهای از مسلمانان تجسم یافتند كه به صور عملی تسلیم طرحی شدندكه پیغمبراسلام(صلی الله علیه و آله و سلام)برای رهبری حضرت علی(علیه السلام )ارائه داد و واجب دانستند. تا بلافاصله پس از او به اجرا گذاشته شود. بنابراین تجسم جریان شیعی وبه فعلیت درآمدن آن از لحظهای آغاز شد كه برخی موضعی را كه گروهی در سقیفه بدان روی آوردند وبا در پیش گرفتن آن طرح رهبری حضرت علی (علیه السلام )را متوقف كردند و خلافت را به غیر از او نسبت دادند رد كردند(11). 2- شیعه بعداز قتل خلیفه سوم عثمان بن عفان در روز جنگ جمل در مقابل خون خواهان عثمان و اصطلاح عثمانیان قرار گرفتند. ابنندیم میگوید؛« وقتی كه طلحه و زبیر با علی مخالفت كردندو جز به خون خواهی عثمان به چیزی دیگر قانع نشدند و علی نیز خواست با آنها بجنگد، تا سربه فرمان حق نهند آن روز كسانی را كه از او پیروی كردند به نام شیعه خوانند و او خود نیز به آنها میگفت شیعیان من(12).» این نظریه خیلی ضعیف تر از نظریه قبلی میباشد مخالف متون تاریخی است و مخصوصاً با مسند این قضیه كه شیعه علی در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)وجودداشته شخص ابوزهره به این قضیه اشاره می نماید كه در صفحات آینده خواهد آمد.
3- شیعه بعد از بازگشت علی (علیه السلام )از صفین پدیدآمد این نظریه توسط یك شرق شناس اسكاتلندی بیان شده كه حتی قابلیت طرح و جواب دادن را ندارد(13).البته قبل از پروفسورمونتكمیری وات توسط اسفراینی بغدادی بیان گشته است.(14) ب ـ پیدایش شیعه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلام)، برقی (م274یا280 هـ ق) میگوید: یاران علی (علیه السلام )به اصحاب اصفیاء، اولیاء، شرطه الخمیس و; تقسیم میشوند افرادی همچون «سلمان فارسی، مقدادبن اسود، ابوذرغفاری، عمار،ابولیلی، بشربن ابوسفان، ابوعمر، ابوسعیدخدری، جابربن عبدالله انصاری،براءبن عازب وعرقه ازدی از دسته اصفیا هستند(15)»
ابن زهره ازابن ابی الحدید نقل میكند؛ عدهای ازصحابه عقیده شیعه را درمورد علی (علیه السلام )داشتند. وعلماً و فضلاً علی(علیه السلام )را برتمام صحابه مقدم میدانستند این افراد عبارت بودند از، عماربن یاسر، مقداد بن اسود، ابوذرغفاری، سلمان فارسی، جابربن عبدالله انصاری، ابی بن كعب، حذیفه، بریده، اباایوبانصاری، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، اباهیثم بن التیان و اباطفل عامربن وائله وعباس ابن عبدالمطبب و فرزندان او بنی هاشم به طور كلی و ابن الزبیز; (16)
علامه مظفر میفرماید؛«شیعه بعد از آیه ‹ انذر عشیرتك الاقربین›شعراء/214 نازل شد شروع گردید. نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلام)بنی هاشم را جمع كرد و فرمودند: ایكم یؤازوئی لیكون اخی ووارثی و وزیری و وصیتی وخلیفی فیكم بعدی؟ جزء علی(علیه السلام )به درخواست آن حضرت جواب نداد. رسول خدا فرمودند؛ هذا اخی و وارثی و وزیری و وصی وخلیفتی فیكم بعدی فاسمعوا واطیعوا (17).»
ابو سیعد خدری میگفت ؛ مردم به پنچ امر موظف گشتند، اما به چهار امر عمل كردند و یك امر را ترك گفتند، وقتی از او راجع به آن چهار امر سؤال كردند پاسخ داد: نماز، زكات، روزه ماه رمضان و حج. پرسیدندآن امری را كه مردم به آن بی اعتنائی كردند چیست؟ گفت ولایت علی بن ابیطالب. پرسیدندآیا ولایت علی (علیه السلام )مانند آن چهار امر دركنار آنها فرض و واجب است؟ پاسخ داد آری!(18)
محمد كرد علی می گوید: عدهای از صحابه در عصرپیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)معروف به شیعه علی بودند(19).شهید محمد باقرصدر می فرمایند؛ « تشیع را نتیجه طبیعی اسلام و نمایانگر اصولی بدانیم كه لازم بود دعوت اسلام در راه رسیدن به كمال مطلوب خود به طرح آن بپردازد ونیز میتوانیم تشیع را نتیجه منطقی دعوتی بدانیم كه پیامبر برحسب طبیعت پیدایش آن دعوت و شرایط حاكم آن زمان را بر عهده داشت(20)»
با این مستندات تاریخی و كلام علماء بزرگ اهل سنت به تحقیق مشخص می شودكه زمان تشكیل شیعه زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)می باشد برای اینكه جامعه اسلامی ازهم نپاشد و حاكم و استوار گردد خیلفه بعد از خود را مشخص كرد. ومردم در روز غدیر با علی بیعت كردند و ولایت و امامت علی (علیه السلام )را تبریك گفتندمانند« بخاً بخاً یا ابن ابی طالب» یا«حیناً لك حیناً لك یا علی بن ابی طالب » پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلام)بارها وبارها علی (علیه السلام )را معرفی كرده مانند حدیث منزلت در صحیح بخاری آمده حدثناشعبه عن سعد قال سمعت ابراهیم بن سعد عن ابیه «قال النبی(صلی الله علیه و آله و سلام)لعلی (علیه السلام)؛
اما ترضی ان تكون منی بمنزله هارون من موسی» (21)و یا مانند حدیث ثقلیین در صحیح الترمذی از جابر بن عبدالله نقل میكند ؛ رایتُ رسول الله فی حجته یوم عرفه و هو علی ناقته القصواء یخطب فسمعته یقول « یا ایها الناس انی تارك فیكم ما إن اخذتم فیكم به لن تضلوا كتاب الله و عترتی اهل بیتی(22)» رسول خدا فرمودند «لكل نبی وصی و وارث وان علیا وصیی و وارثی (23). » شیعه یك مولد طبیعی اسلام میباشد كه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلام)كاشته و رشد و نمو نمود.
شهید محمد باقر صدر می فرمایند؛ پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلام)نسبت به آینده اسلام در زمان بعداز خودش، موضعی مثبت در پیش گرفت وبرای آن اقدام نمود وبه امر خدا متعال شخصی را برگزید و روح دعوت را در اعماق وجودش تزریق كرد و سپس او را جهت عقیدتی و رهبری ویژه آماده ساخت تا مرجعیت فكری و رهبری سیاسی اسلام در او شكل گیرد وبعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلام)به كمك پیگاه مردمی آگاه یعنی مهاجرین و انصار رهبری اسلام وبازسازی عقیدتی امت رابه عهده گیرد و آن را تا جایی ادامه دهد كه امت شایستگی پیدا كند تا خود مسئولیت های رهبری را پذیرا شود و بدین سان این راه را تنها راهی می یابیم كه ممكن بود سلامتی آینده اسلام را تضمین كند و نگذارد اسلام در مسیر پیشرفت و گسترش خود دچار انحراف گردد و پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلام)نیز چنین كرد(24).
مراحل حیات شیعه همانطور كه گذشت حیات اولیه شیعه زمان حضور پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلام)میباشد كه گروهی از صحابه معروف به تشیع شده اند. مرحله دوم حیات شیعه پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)آغاز میشود، هنگامی كه علی (علیه السلام )و بنی هاشم و گروهی از بزرگان اصحاب مشغول مراسم خاكسپاری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)بودندگروهی از مهاجرین و انصاردر سقیفه بنی ساعده جمع شدند وبه نزاع برسرخلافت پیامبرپرداختند(25). بزرگان صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)كه در رأس آنها امام علی(علیه السلام )قرار داشت، برخلافت ابوبكر اعتراض كردند، پس از انجام مراسم تدفین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)درصدد پس گرفتن حق خویش برآمد. اینان همان گروهی بودند كه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلام)شیعه علی (علیه السلام )خوانده میشدند
ودر رأس آنها مقداد، سلمان فارسی، ابوذر و عماربن یاسر بودند اما وحشت و غوغایی كه پس از بیعت با ابوبكر در میان مسلمانان ایجاد شد، مانع از حمایت آنها از علی(علیه السلام )گردید و او دریافت كه اگر حق خویش را طلب كند جنگ و خونریزی در میان مسلمانها باعث نابودی اسلام وبازگشت مردم به جاهلیت خواهد شد از این رو او و شیعیان از مطالبه حق خلافت چشم پوشی كردند، اما شیعه علی(علیه السلام )كه توصیه های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلام)درباره پیروی از علی(علیه السلام )را به خاطرداشتند، در همه حوادث به او چشم دوخته بودندو گاه در موارد ضرورت به پیروی از او با حاكمان وقت همكاری میكردند. و گاه در سكوت وعزلت در انتظارفرصت مناسب بودند. در این دوران شیعیان گشترش و فعلیت بیشتری یافتند زیرا بعداز وفات پیامبر عظیم الشان علی (علیه السلام )امام و پیشوای شیعیان بودو آنها با اشاره حضرت در امور سیاسی و اداری و جنگها مشاركت میكردند. درضمن درتفسیرو عقاید و احكام از وی پیروی میكردند.
دوره سوم حیات شیعه، پس از قتل عثمان و به خلافت رسیدن امام علی (علیه السلام )آغاز میشود. در این دوره امامت علی (علیه السلام )ظهور و بروز بیشتری یافت وبعد ولایت سیاسی امام نیز تحقق یافت ودرنتیجه شیعه نیز در حاكمیت سیاسی نقش بیشتری یافت.
پس از شهادت امام علی (علیه السلام )و صلح امام حسن(علیه السلام )دوره حیات شیعه در عصر امویان فرا میرسد كه سخت ترین مرحله برای شیعیان بود. در این دوره خطیبان به دستور بنی امیه به امام اول شیعیان دشنام میدهند و شیعیان بیشترین آزار و شكنجه و قتل و غارت را متحمل گشتند. در همین زمان قیام خونین امام حسین (علیه السلام )و اسارت اهل البیت انجام گرفت پس از شهادت امام حسین قیامهای و خونخواهی او و یارانش رخ داد كه از همه مهمترقیام توابین در سال 64هـ ق و قیام مختار در سال66بود. مختار با جلب حمایت محمد حنفیه، فرزند امام علی (علیه السلام )شیعه را گرد خویش جمع كردو دست به قیام زد. نخستین انشعاب در همین قیام مختار ایجاد شد .كه بعد ها به كیسانیه مشهور شده كه در بخش خود خواهد پرداخت
یكی از قیامهای كه به خوانخواهی امام حسین(علیه السلام )علیه امویه انجام گرفت قیام زید بن علی بن حسین (علیهم السلام ) می باشدكه موجب پیدایش فرقه زیدیه گشت، زید برعلیه هشام بن عبد الملك حاكم اموی قیام كرد وسرانجام به شهادت رسید. آن دسته كه امامت وی را قبول داشتند و عقاید خاصی داشتند به زیدیه مشهورشدندكه به این بحث نیز خواهیم پرداخت .سومین انشعاب در زمان امام صادق (علیه السلام )رخ داد گروهی از پیروان امام صادق (علیه السلام )اسماعیل فرزند ارشد ایشان و برادر امام موسی كاظم (علیه السلام )را به عنوان امام هفتم پذیزفتند و به تدریج عقاید خاصی را مطرح كردند كه به اسماعیلیه معروف شدند. كه در ادامه همین فصل بحث خواهیم كرد.
در اواخر حكومت امویان و اوایل حكومت عباسیان كه بخشی از زمان امامت امام باقرو امام صادق (علیه السلام )را شامل می شود به دلیل ضعف این دو حكومت فشاربر امامان و شیعیان آنها كمتر شد ودر همین فرصت اندك بود كه آن دو بزرگوار ، معارف و احكام شیعه را كه در واقع ریشه در تعلیمات قرآن و سنت نبوی(صلی الله علیه و آله و سلام)داشت ترویج وتبلیغ كردند. پس از قدرت یافتن عباسیان فشار بر شیعه از سرگرفته شد ، گرچه در زمان برخی حاكمان عباسی چون مامون شیعه از آزادی بیشتری برخوردار بود . پس از غیبت كبرای امام حجت (عج) از اوایل قرن چهارم تا اواخر قرن پنجم كه خاندان آل بویه در دستگاه خلافت عباسی نفوذ كردند واز مناصب مهم حكومتی بهرهمند شدند، شیعه دربیان عقاید و آرای خویش آزادی عمل داشت در دوران آل بویه دانشمندان فراوانی رشد ونمو كردند مانند شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی.
حكومت حمدانیان در قرن چهارم در سوریه وحكومت فاطمین در قرنهای چهارم تا ششم در مصر، كه هر دو شیعی مذهب بودند باعث گردید تا مذهب تشیع در این مناطق گسترش بسیاری یابد. اما با روی كار آمدن حكومت ایوبیان درقرن ششم و تسلط آنان بر مصر سخت گیری و كشتارشیعیان ونابودكردن آثار و كتب آنان بار دیگر آغاز شد. پس از سقوط حكومت عباسی و روی كار آمدن حكومت مغول، به ویژه در دوره حكومت سلطان خدابنده مذهب شیعه رواج یافت بزرگانی چون محقق حلی، علامه حلی وخواجه نصیرالدین طوسی در همین زمان میزیستهاند. پس از حكومت مغول در ایران حكومت ملوك الطوایفی بر قرار گردید. تا اینكه شاه اسماعیل صفوی با برانداختن حكومت طوایف بر سراسر ایران وحتی بخشی از عراق چیره گشت. وی و تمام شاهان صفویه مذهب شیعه داشتند در این دوران علماء بزرگی با مركزیت اصفهان ایجاد می شود و شخصیت های مانند شیخ بهایی ، میرداماد، ملاصدرا، فیض كاشانی و علامه مجلسین و; را می تواند نام برد. دولت صفویه بعد از آل بویه برای شیعه امامیه مهمترین حكومت می باشد. كه مبانی فكری و حدیثی شیعه در این زمان رشد و نمو كرده و بار داده است. فرقه های شیعهدر مورد تعداد فرقه های اساسی شیعه چند قول است ، بغدادی « اصول فرق شیعه را سه عدد دانسته است زیدیه ،كیسانیه،امامیه ،وی در آغا ز غلات را نیز از انشعابا ت شیعه دانسته است ولی بعداً یاد آور شده است كه چون آنان از اسلام خارج شده اند از فرقهای اسلامی به شمار نمی آیند(26).»
شهرستانی اسماعیلیه را به شمارشعبه های اصلی آورده است، و فرقه های اساسی شیعه را پنچ عدد می داند(27) شیخ طوسی در قواعدالعقاید با نظریه بغدادی موافقت نمود ه است ؛ « اصول فرق شیعه را زیدیه، كیسانیه،امامیه دانسته اند این سه فرقه در وجوب نصب امام برخدا اتفاق نظر دارند ولی دو فرقه غلات و اسماعیلیه امامت را واجب من الله میداند نه واجب علی الله(28).»
قاضی عضد الدین ایجی نیز اصول فرق شیعه را سه می شمارد ؛ كیسانیه، امامیه، زیدیه. آنچه مشهور بین علمای شیعه وتاریخ نگاران ملل ونحل هست اصول فرق تشیع سه عدد می باشد اما در مورد افراد فرق اختلاف نظر میباشد، به نظر نگارنده اصول فرق شیعی چهار عدد اند عبارتند از،امامیه،كیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه
نگاهى گذرا به مساله ولایت فقیه در تاریخ تشیعدكتر حیدررضا ضابط
از نظر لغوى داورى در اختلافات و دعاوى، فرماندهى، و صدور حكم یا دستور را «حكومت» گویند; و در اصطلاح كومتبه كار یا مجموعهاى از كارها اطلاق مىشود كه بر عهده دولت، یا سازمان سیاسى جامعه است. (1) در زبانهاى عربى و فارسى، اطلاق واژه «حكومت» به كار یا كارهاى دولت، سه علت داشته است: 1 – اولین و مهمترین كار حكومتحل و فصل اختلافات مردم و دعاوى آنان نسبتبه هم، و داورى میان ایشان است كه در لغتبه آن حكومت مىگویند. خدمات عمومى، دفاع ملى راهسازى، سدسازى، هدایت كشاورزى و امثال آنها. بعدها و به تدریجبه این كار مهم و حیاتى (دادگسترى) افزوده شده است. 2 – از قدیم، و در همه سرزمینها، نخستین كار اولیاى مردم – مثلا كار پدر در خانوادهاى بزرگ یا رئیس قبیله یا رئیس عشیره – داورى در اختلافات و حل دعاوى اشخاص علیه یكدیگر، و صدور راى براى كیفر مجرمان بوده است;
3 – در انواع حكومتها و نظامهاى سیاسى – صرفنظر از چگونگى پیدایش یا تاسیس آنها – كارهاى دولتیا امور حكومتى، با فرمان دادن و صدور دستور و امر و نهى یا حكمرانى انجام مىگیرد. (2) حكومت در حقوق اساسى معانى متعددى دارد كه مهمترین آنها «تصدى حاكمیت – یا اقتدار سیاسى – به دست ولى امر» است; (3) یعنى قیام او به وظایف دولت. این وظایف عبارتند از: دفاع از ملت و میهن در برابر تجاوز بیگانه، برقرارى امنیت و نظم در داخل كشور، و اقامه عدل میان افراد; مشروعیتحكومت این است كه كسى حق اعمال حاكمیت و در دست گرفتن قدرت و حكومت را داشته باشد، و مردم وظیفه داشته باشند از او اطاعت كنند. معیار مشروعیتحكومت اسلامى، حق الهى و امر اوست. حكومت اسلامى براساس همین نظریه است
و در نظام جمهورى اسلامى، علاوه بر قانون اساسى، شریعت اسلام نیز نظام قانونگذارى و مجموعهاى از مقررات و احكام است. دین اسلام خدا را مالك و سلطان (داراى تسلط تكوینى) بر مردم مىداند. اگر خدا كسى را براى اجراى احكام الهى معین كند، او حق حاكمیت دارد و حكومت او با مانعى روبهرو نخواهد شد. اطاعت از فرامین و حكومت رسول اكرمصلى الله علیه وآله واجب استبه خاطر این كه رسول اكرم نسبتبه اموال و انفس مؤمنان از خود ایشان هم شایستهتر است و در تمام مراحل بر مردم ولایت مطلق دارد. حكومت پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و امامان معصومعلیهمالسلام با نصب خاص الهى صورت گرفته است و حكومت ولىفقیه در زمان غیبت امام معصومعلیه السلام با نصب عام از طرف امام معصومعلیه السلام انجام شده است كه خود وى منصوب خداست.
پس از پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله امامان معصومعلیهمالسلام نیز از سوى خداى متعال به حكومت منصوب شدهاند. باید توجه داشت ولایت و حكومت معصومان علیهمالسلام پس از رسول خداصلى الله علیه وآله به واسطه نصب رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم نیست، بلكه اگر رسول خداصلى الله علیه وآله امام على علیه السلام را به عنوان جانشین خویش معرفى كردهاند، ابلاغ تعیین الهى بوده است; یعنى امام علىعلیه السلام از طرف خدا براى ولایت و حكومت منصوب شده بود. درباره دیگر امامان نیز همینگونه است; لیكن آیا از جانب خدا كسى در زمان غیبت معصوم علیه السلام براى حكومت نصب شده است؟ آنچه از روایات موجود در كتابهاى روایى شیعى استفاده مىشود این است كه در زمان غیبت، فقیهى كه واجد شرایط مذكور در روایات باشد، حق حاكمیت دارد و به تعبیر برخى روایات از طرف معصومانعلیهمالسلام به حكومت نصب شده است. مشروعیتحكومت فقها زاییده نصب عام آنان از سوى معصومانعلیهمالسلام است كه آنان نیز منصوب خاص از جانب خداى متعال هستند. از نظر شیعه به همان معیارى كه حكومت رسولاللهصلى الله علیه وآله مشروعیت دارد، حكومت امامان معصوم و نیز ولایت فقیه در زمان غیبت مشرویتخواهد داشت; یعنى مشروعیتحكومت هیچگاه مشروط به خواست این و آن نبوده، بلكه امرى الهى و با نصب او بوده است.
تفاوت نصب امامان معصوم با نصب فقها در این است كه معصومانعلیهمالسلام به صورت معین نصب شدهاند، ولى نصب فقها عام بوده و در هر زمانى برخى از آنها ماذون به حكومت هستند. مشروعیتحكومت در اسلام با آراى مردم به دست نمىآید، بلكه مشروعیت آن با حكم الهى است، در همان حال هیچ گونه تحمیلى هم بر مردم وجود ندارد، زیرا در اسلام توسل به زور براى دستیابى به حكومت مورد نظر روا نیست و مردم با ایمان آگاهانه و آزاد خویش بدان تن مىدهند. مردم مشروعیتى به حكومت فقیه نمىدهند بلكه راى و رضایت آنان باعثبه وجود آمدن آن مىشود.
فقهایى كه با شرایطى خاص از طرف معصومینعلیهمالسلام به حاكمیت نصب شدهاند، عهدهدار اداره جامعه براساس اسلام مىشوند. فقها بیشترین اطلاع و آگاهى را از قوانین شرعى و دینى دارند و صاحب تقوا و صلاحیت اخلاقى هستند و آگاهى و اهتمام به مصالح اجتماعى دارند. از این لحاظ حكومت مشروع از دیدگاه اسلام فقط ولایت و حكومت فقیه است.
سابقه تاریخى نظریه «ولایت فقیه» شاید در ذهن اكثر مردم چنین باشد كه ولایت فقیه به پس از دوران غیبت كبراى امام زمانعلیه السلام برمىگردد، یعنى به كمتر از 1200 سال قبل، ولى با توجه به مفاد نظریه ولایت فقیه و با مرورى اجمالى به تاریخ دوران حضور امامان معصوم علیهم السلام به راحتى مىتوان ولایت فقیه را در عصر حضور معصومین علیهم السلام هم دید. در دوران امامت امام علىعلیه السلام پیروان فقیه آن حضرت مانند حذیفهبن یمان، سلمان فارسى و عمار یاسر با اذن و اجازه امام معصومعلیه السلام مناصب حكومتى در دوران خلفاى نخستین را پذیرفتند. بعد از شهادت امام علىعلیه السلام بسیارى از عالمان مكتب ائمهعلیهمالسلام چون كمیلبن زیاد، سعیدبن جبیر، سعیدبن مسیب در پرتو علوم امامان معصومعلیهمالسلام رشد یافتند از جمله فضلاى بزرگ و مبارزى كه در طى این دوره به شهادت رسیدند عبارت بودند از: سعیدبن جبیر، رشید الهجرى، جریره العبدى، میثم تمار، كمیلبن زیاد، حجربن عدى (4) . امام سجادعلیه السلام اجازه قیام به مختار را صادر نفرمود بلكه قیام او را تحت نظارت یك فقیه اهلبیت قرار داد; این فقیه كسى جز محمدبن حنفیه عموى امام سجادعلیه السلام نبود. (5) نیمه دوم سده نخست و نیمه اول سده دوم را باید سالهاى بالندگى نظریه ولایت قلمداد كرد. در این سالها امام باقر و امام صادقعلیهماالسلام اولین دانشگاه فقه، معارف و علوم تجربى را پایهگذارى كردند. (6)
در دوران امام صادقعلیه السلام عمربن حنظله مطلبى را باعثشد كه بهگونهاى به برنامهاى براى گسترش نظریه ولایت فقیه تبدیل گردید. عدهاى از فقها و محدثان از مقبوله عمربن حنظله و امثال آن، ولایت مطلقه (ولایت عامه یا ولایت همه جانبه) استنباط مىكنند. (7) از دوران امامت امام كاظمعلیه السلام تا آغاز غیبت كبرى قیامهاى غیرمستقیم ائمه اطهارعلیهمالسلام از طریق فقها و سادات نیز عملى گشته بود.
در طول سالهاى غیبت صغرى چهار «فقیه» بزرگ به نیابت از امام زمان (عج) نقش رهبرى امت را ایفا نمودند. یعنى پس از عثمانبن سعید فرزندش محمدبن عثمان و پس از او حسینبن روح و علىبن محمد سمرى قرار داشتند. علىبن محمد سمرى سه سال در این سمتبود تا این كه وفاتش نزدیك شد بنابراین از آن حضرت درباره كسى كه پس از وى باید جانشین شود پرسش كرد اما آن حضرت به وى خاطرنشان ساختند كه پس از زفات او دوره غیبت صغرى به پایان مىرسد و او خود مىدانست كه در زمان عدم دسترسى به امام معصومعلیه السلام چه باید كرد. زیرا چندى پیش طى نامهاى كه از «اسحاقبن یعقوب» براى امام زمان(عج) آورده بود امام قضیه رجوع بعد از خود و تكلیف «رهبران» امت را مشخص كرده بودند. حضرت طى دستخطى در جواب اسحاقبن یعقوب كه پرسیده بود در زمان عدم دسترسى به شما به چه كسانى رجوع كنیم پاسخ داده بودند: ‘
«و اما در هر واقعهاى كه براى شما پیش آید، به راویان احادیث مراجعه كنید به راستى آنها حجت من بر شما و من جتخدا بر ایشان هستم. (8) فقیه، نایب امام زمان(عج) در حكومت
شیخ مفید (متوفاى 413 هجرى) طلایهدار صفوف مقدم نظریهپردازان نیابت فقیه از امام معصومعلیه السلام در آغاز سه قرن نخستین دوره غیبت كبرى محسوب مىشود. شیخ مفید در مطالبى كه از اصول نظریه ولایت فقیه آورده است آشكارا حكومتبر جامعه را از «سلاطین عرفى» نفى مىكند و آن را از آن فقهاى جامعالشرایط مىداند. (9) نكته دیگر این كه شیخ مفید به ولایت مطلقه فقیه معتقد است. ولایت مطلقه فقیه یعنى ولایت نهگانه براى فقیه كه براى امامان معصومعلیهمالسلام نیز ثابتشده است. ولایتهاى مذكور عبارتند از: ولایت در پذیرش، ولایت در فتوا، ولایت در اطاعت، ولایت در قضا، ولایت در اجراى حدود، ولایت در امور حسبیه، ولایت در تصرف (اموال و نفوس)، ولایت در زعامت (سیاسى)،
ولایت در اذن و نظارت. (10) در طول تاریخ تشیع تمام فقها اعتقاد داشتند كه فقیه ولایت دارد. آنچه تا حدودى مورد اختلاف فقهاست، مراتب و درجات این ولایت است. امام خمینىقدس سره به ولایت مطلقه فقیه معتقد بودند یعنى تمام اختیاراتى كه ولى معصوم داراست، ولىفقیه نیز همان اختیارات را داراست، مگر این كه چیزى استثنا شده باشد. امام خمینىقدس سره فرمودهاند: «اصل این است كه فقیه داراى شرایط حاكمیت – و در عصر غیبت – همان اختیارات وسیع معصوم را داشته باشد، مگر آن كه دلیل خاصى داشته باشیم كه فلان امر از اختصاصات ولى معصوم است; (11) از جمله جهاد ابتدایى كه مشهور بین فقها این است كه از اختصاصات ولى معصوم مىباشد. از چنین ولایتى در باب اختیارات ولىفقیه به «ولایت مطلقه» تعبیر مىكنند. معناى ولایت مطلقه این نیست كه فقیه مجاز است هر كارى اراده كرد، بكند. با مراجعه به تبیین دقیق ولایت مطلقه فقیه در كتب معتبر فقهى همچون «كتاب البیع» حضرت امام خمینىقدس سره به وضوح درمى یابیم كه اطلاق ولایتبه هیچ وجه به معناى رها بودن آن از هرگونه قید و شرط نیست.
بین ولایت مطلقه فقیه و حكومت مطلقه یا استبدادى، تفاوت زیادى وجود دارد چنان كه امام خمینىقدس سره نیز به این تفاوت اشاره مىكند و مىفرماید: «اسلام، بنیانگذار حكومتى است كه در آن نه شیوه استبداد حاكم است كه آراء و تمایلات نفسانى یك تن را بر سراسر جامعه تحمیل كند و نه شیوه مشروطه جمهورى كه متكى بر قوانینى باشد كه گروهى از افراد جامعه براى تمامى آن وضع مىكنند بلكه حكومت اسلامى نظامى است، ملهم و منبعث از وحى الهى كه در تمام زمینهها از قانون الهى مدد مىگیرد و هیچ یك از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد راى نیست. تمام برنامههایى كه در زمینه زمامدارى جامعه و شؤون و لوازم آن جهت رفع نیازهاى مردم به اجرا درمىآید باید براساس قوانین الهى باشد. این اصل كلى حتى در مورد اطاعت از زمامداران و متصدیان امر حكومت نیز جارى و سارى است. بلى این نكته را باید بیفزاییم كه حاكم جامعه اسلامى مىتواند در موضوعات بنابر مصالح كلى مسلمانان یا بر طبق مصالح افراد حوزه حكومتخود حكم كند. این اختیار هرگز استبداد به راى نیست; بلكه در این امر مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است پس اندیشه حاكم جامعه اسلامى نیز همچون عمل او تابع مصالح اسلام و مسلمین است. (12)
به طور خلاصه باید گفت: اولا فقیه داراى ولایت تكوینى نیست; ثانیا ولایت مطلقه فقیه، همان اختیارات معصوم است و مستلزم تغییر دین نیست; ثالثا اصل ولایت فقیه را هیچ فقیه شیعى منكر نشده است; رابعا اختلاف فقها در ولایت فقیه، در تفاوت نظر آنان در دامنه اختیارات است، نه اصل ولایت; و ولایتى كه به فقیه اعطا شده استبراى حفظ اسلام است.
نظریات فقهاى بزرگ تاریخ شیعه «ابن ادریس حلى» (متوفاى 598 ه. ق)، بهترین نظر را درباره نیابت عام فقها عرضه مىكند. او كه از علماى بزرگ شیعه است و پس از شیخ طوسى بناى جدیدى را در باب مسائل فقهى پایهریزى مىكند به دنبال فلسفه سیاسى «ولایت» است و معتقد است كه فلسفه ولایت اجرا و برقرارى قوانین و اوامر است و گرنه وجود قوانین بیهوده خواهد بود. (13)
خواجه نصیرالدین طوسى (متوفاى 672 ه. ق) كه به قول علامه ابن مطهر حلى، بزرگ فیلسوف و متكلم و فقیه و اعقل زمان خود بوده است، به صورت عملى مطالب فوق را تایید كرده است. تاریخ زندگى سیاسى او بهترین گواه بر اعتقادش به وجود حكومت اسلامى حاكم عادل بر جامعه است و این كه حق حكومت و مداخله در امور سیاسى، مادى و معنوى مسلمانان با علماى عادل است. (14) محقق اول (م 676 ه. ق) استاد علامه حلى در كتاب شرایع الاسلام مهمترین اركان جامعه یعنى فتوا، جهاد، قضا، اقامه حدود و غیره را حق فقیه، و قبول ولایت از جانب سلطان عادل را براى فقها جایز و در بعضى موارد واجب مىداند. (15) دهههاى آغازین قرن دهم، را باید سالهاى نفوذ بیشتر و نقطه عطف نظریه ولایت فقیه قلمداد كرد. در این سالها محقق كركى نظرهاى عمدهاى بیان داشت و تمایل وى به عملى ساختن نظریه مذكور نیز از همین جا شروع شد. محقق كركى از سال 916 ه. ق به دربار شاه اسماعیل صفوى راه یافت و در مدتى كوتاه بر شاه تسلط معنوى یافت و نظر خود را بر اركان دربار حاكم ساخت و این نفوذ تا اواخر عمر شاه اسماعیل ادامه یافت. پس از انتقال حكومتبه شاه طهماسب فرزند اسماعیل، باز هم محقق، احساس تكلیف كرد و به همین سبب به شاه طهماسب نزدیك شد و آنچنان او را مجذوب استدلالهاى خود درباره ولایت فقیه نمود كه شاه را به نوشتن بیانیهاى حكومتى واداشت كه در آن انتقال قدرت به محقق را عملى مىساخت. (16)
محقق كركى در قرن دهم موفق شد – هر چند در مدتى اندك – نظریه «ولایت مطلقه فقیه» را در عمل بیازماید. (17) محقق كركى مىنویسد: فقهاى شیعه، اتفاق دارند كه فقیه عادل امامى داراى همه شرایط فتوا، كه از آن به مجتهد در احكام شرعى تعبیر مىشود، نایب از امامان معصومعلیهمالسلام است در همه امورى كه نیابت در آن دخالت دارد. (18)
ایشان، در رساله «قاطعه اللجاج»، به این پرسش كه آیا فقیه در دوره غیب مىتواند متولى خراج شود، با اشاره به ولایت و نیابت عامه فقها، پاسخ مثبت مىدهد و از بزرگانى نام مىبرد كه در گفتار و عمل ولایت و نیابت عامه فقیه را از امامان معصومعلیهمالسلام ثابت كردهاند. (19) محقق اردبیلى (م 993 ه. ق) در چندین جا، نیابت عامه فقیه را از پیامبرصلى الله علیه وآله و امامان معصومعلیهمالسلام مطرح مىكند. (20) جوادبن محمد حسینى عاملى (م: 1226 ه. ق) فقیه را نایب گمارده شده از سوى امام زمان (عج) مىداند. (21) میرفتاح حسینى مراغهاى (م: 1250 ه. ق) نیز ولایت مطلقه فقیه را پذیرفته و دلیلهاى گوناگونى بر آن اقامه كرده است. (22) حاج آقارضا همدانى (23) و سید محمد بحرالعلوم نیز در باب نیابت عامه فقیه، دیدگاه دیگر فقیهان را پذیرفتهاند. نقش فقهاى شیعه در دوران صفوى در تاریخ شیعه امامیه این نخستین بار بود كه پادشاهانى نیرومند مانند پادشاهان صفوى، قدرت سیاسى دامنهدارى را به دست مىگرفتند و با تكیه بر اعتقادات دیرین و جاافتاده شیعى و به خصوص از احساسات و عواطف سركوب شده هزارساله شیعى عمیقا بهره مىبردند. دوره صفویه اهمیتسیاسى خاصى براى ایران دارد و در بعد فرهنگ نیز تاثیرات عمیقى از خود برجاى گذاشته است.
درست است كه ایران، پیش از آن نیز وجود داشته و فرهنگ اسلامى بر آن حاكم بوده اما عصر صفوى تمام آنچه را از گذشته و از همسایگان گرفته بود در قالبى نو ریخته و نظامى پدید آورد كه هنوز نیز ما حضور آن را در ابعاد گوناگون حیات فرهنگى و اجتماعى خود احساس مىكنیم حكومتهایى كه پس از صفویان بر سر كار آمدند، همگى وامدار آنان بودند و جز تغییرات صورى كار عمدهاى انجام ندادند. در واقع كشور ایران پس از صفویه تا پیش از برخورد با فرهنگ جدید غرب، یكپارچگى خود را حفظ كرد; گرچه به دلایل متعددى انحطاط در درون آن رخنه كرده بود. دوره صفوى نظامى را شكل داد كه متكى بر عناصر متعدد فرهنگى و سیاسى و سرجمع دینى بود. تصوف، تشیع و فقاهت و نیز مفاهیم عرفى و مهمترین آنها سلطنت، نقشهاى مهمى در نظام برعهده گرفتند و در طول دویست و اندى سال این مفاهیم بر یكدیگر تاثیر متقابل برجاى نهادند. ‘
تشیع از آغاز كه در برابر تسنن قرار گرفته بود به مرور به خود پرداخت و در درون خود، خطوط متعددى ترسیم كرد و در گستره خاصى در بعد عقاید و فقه قرار گرفت. تصوف كه در آغاز نقش اساسى داشت و حضورش در زمینه فرهنگى و حتى در صحنه سیاست جدى بود، در پایان به صورت عنصرى آلوده، منزوى، مطرود و منفور درآمد. (24)
نفوذ و اقتدار سیاسى و اجتماعى عالمان و فقیهان شیعى در دوران صفویه به اوج خود رسید. این عده از عالمان و فقیهان كه به شیخ الاسلام و ملاباشى ملقب شده بودند چندان قدرت سیاسى یافتند كه در عزل و نصبها و امور سیاسى و اقتصادى نقش مهمى بازى كردند. گاه سلطان به صورت عاملى بىاراده در دست آنان قرار مىگرفت. در حقیقتسلاطین صفوى در خدمت علما بودند. شاه سلیمان صفوى (م 1099 ه. ق) از آقا حسین خوانسارى (م 1099 ه. ق) مجتهد برجسته آن روزگار خواست كه در غیبت او از اصفهان جانشین وى در كار سلطنتباشد و هرگونه بخواهد در كار مملكت دخل و تصرف كند و ملا حسین خوانسارى نیز چنین مىكرد. (25) البته باید افزود كه به لحاظ نظرى، فقیهان; شرایطى نیز براى همكارى و یا مشروع دانستن سلاطین در عصر غیبت مطرح مىكردند. مثلا محقق سبزوارى (متوفاى 1090 ه. ق) در كتاب «روضهالانوار عباسى» ده شرط براى سلطان برمىشمارد. در این میان شرایطى كه لازم بود در پادشاهان صفوى وجود داشته باشد تا قدرتشان مشروع تلقى شود و دست كم همكارى را مشروع و مجاز سازد عبارت بودند از: (1) سلطان شیعه امامى باشد; (2) مذهب شیعى را ترویج كند; (3) از فقیهان شیعى اطاعت معنوى و فقهى نماید.
سلطین صفوى، فقیهان را جانشین امام زمان(عج) مىدانستند و مشروعیت قدرت سیاسىشان را منوط به تایید آنان مىدیدند و سلاطین هم حكم ملاباشى و شیخ الاسلام براى فقیهان صادر مىكردند. فقها براى خود، مشروعیتسیاسى مستقل از شاهان صفوى قایل شدند گرچه رسما با فرمانروایان آن سلسله مشغول به كار بودند. محقق كركى یكى از اولین فقهاى شیعه بود كه همكارى با شاه طهماسب را پذیرفت و دقیقا به این مساله توجه داشت. (26)
پادشاهان صفوى نیز متوجه این حقیقتبودند به طورى كه شاه طهماسب – بنا به نقل روضاتالجنات – خطاب به محقق كركى چنین گفته است: «تو شایستهتر از من به سلطنتى; زیرا تو نایب امامعلیه السلام هستى و من از كارگزارانت هستم و به اوامر و نواهى تو عمل مىكنم. (27)
شاه صفوى به عنوان مرشد كل در میان قزلباشها كه مریدان پروپا قرص آنان بودند به صورت یك قدرت سیاسى مشروع پذیرفته شده بود; فقهاى امامیه هم مشروعیتخود را به عنوان نیابت از امام زمان (عج) به دست آورده بودند. در ادامه این جریان به دلایل دینى و سیاسى كمكم قدرت صوفیه رو به كاهش نهاد زیرا فقهاى شیعه از نظر دینى جاى آنها را در حكومت پر مىكردند. صوفیان از صحنه سیاسى حذف شدند و دو نیروى سیاسى فقها و سلاطین با دو منشا مشروعیت كه از نظر شیعه تنها یكى درستبود در صحنه باقى ماند. این تركیب سیاسى در طول دوران صفویه، قاجاریه و تا پیروزى انقلاب اسلامى یعنى تا سال 1357 با شدت و ضعف ادامه یافت، ولى انقلاب اسلامى ایران نشان داد كه درگذشته نه چندان دور تنها شكلها عوض شده و محتوا همچنان ثابت و پابرجا باقى مانده است. (28) مهمترین ابزار كار مجتهدان، نفوذ معنوى آنان در انبوه مردم بود، شاه كسى را نمىتوانستبه صدر یا شیخالاسلام برگزیند، بلكه تنها فقها و مجتهدان كه پیش از آن شهرت علمى و تقوایى چشمگیرى براى خود تدارك دیده بودند به منظور تصدى این مقام گماشته مىشدند. (29) در عهد صفویان ریاست دینى برعهده صدرالشریعه بود و او عهدهدار همه كارها و سازمانهاى مذهبى بود و آنها در این عهد نفوذ بسیار و در امور مملكت دخالت و تاثیر فراوان داشتند. (30) در ضمن احكامى كه براى شیخالاسلامها صادر شده، اختیارات سیاسى قابلتوجهى به مجتهدان مربوطه داده شده است. یك نمونه آن حكم شیخالاسلامى محقق كركى از جانب شاه طهماسب (31) بود و نمونه دیگر آن سپردن امور سلطنت از طرف شاه سلیمان به آقاحسین خوانسارى مىباشد. (32)
سلاطین صفوى در واقع با سپردن این امور به دست مجتهدان خود را محدود مىكردند زیرا اعطاى اینگونه اختیارات غیر از سپردن حكومتشهرى به یك حاكم بود، به هر حال پایبندى سلاطین صفوى به امرى كه از روى اعتقاد و یا به ملاحظه مردم شیعه مذهب و علما از خود نشان مىدادند، بر محدودیت آنها مىافزود، اینك ذكر چند نمونه به عنوان مثال ضرورى به نظر مىرسد:
از آنجا كه در مورد مالیاتها، تردیدهاى شرعى وجود داشتشاه صفوى براى این كه نان حلال بخورد مجبور شده بود كاروانسراهایى در شهر بسازد و مغازههاى آنان را به قیمت نازل در اختیار برخى از تجار قرار دهد به طورى كه مطمئن شود هیچ ظلم و اجحافى در این مورد صورت نگرفته است. (33) سلاطین صفویه در برخى از شهرهاى دیگر نیز از این نوع درآمدها داشتهاند كه به عنوان الحلالیات شناخته مىشد و برخى از علما در این زمینه وكالت آنان را به عهده داشتهاند. (34)
حتى چنان كه به تواتر گفته شده شاه طهماسب محقق كركى را در كارهاى پادشاهى نایب خود ساخت و فرمان داد كه در همه كشور حكم او را اطاعت كنند و محقق كركى هم درباره دستور خراج و كیفیت تدبیر كارهاى خلق احكامى به اطراف مملكت فرستاد. (35)
معروف است كه محقق كركى چون در قزوین به خدمتشاه طهماسب رسید پادشاه بدو گفت: «تو از من به پادشاهى سزاوارترى زیرا تو نایب امامى و من از غلامان تو و در اجراى امر و نهى تو آمادهام.» (36) حرمتى كه شاه طهماسب براى احمدبن محمد اردبیلى معروف به مقدس (متوفاى 993 ه. ق) قایل بود كمتر از این نبود – سید نعمتالله جزائرى در كتاب «مقامات» آورده است كه مقدس نامهاى در تقاضاى مساعدت به فردى سید به شاه طهماسب نوشت – چون نامه به دست پادشاه رسید به احترام از جاى برخاست تا آن را بخواند; ناگهان دید كه مقدس اردبیلى وى را در نامه خود برادر خطاب كرده است و چنان شد كه فرمان داد تا كفنش را بیاورند و نامه را در آن نهاد و وصیت كرد كه همان دستخط را با كفنش به خاك بسپارند. (37) پایههاى احترام و نفوذ عالمان شرعى شیعه بدینگونه در دوران صفوى نهاده شد و در عهد اقتدار شاه عباس بزرگ استوارتر گردید. (38) سلاطین صفوى اختیارات و قدرتى كه به فقها مىدادند به خاطر ولایت فقیه بود و به همین دلیل شاه طهماسب خود را نایب محقق كركى معرفى مىكند. (39) تایید فقها براى آنها به معناى آن بوده كه مشروعیتحكومتخویش را تضمین شده تلقى مىكردهاند. یكى دیگر از فقهاى برجسته عصر صفوى علامه محمد باقر مجلسى (م 1111 ه. ق) است كه علامه سید نعمتالله جزائرى تاریخ تعیین علامه به منصب شیخالاسلام را به سال 1090 ه. ق و به دستشاه سلیمان دانسته است در صورتى كه خاتونآبادى سال نصب او را به این سمتبه سال 1098 ه. ق ذكر كرده است. (40)
لیكن طبق آنچه نقل شده علامه مجلسى ملاباشى بوده است; مقامى كه در زمان شاه سلطان حسین به وجود آمده و به عنوان برترین مقام روحانى معین گردید. (41) نقش سیاسى – اجتماعى و علمى علامه مجلسى در ترویج تشیع در ایران چشمگیر بود. لیكن بعد از رحلت علامه مجلسى به سال 1111 ه. ق نواحى مختلف ایران دچار آشوب شد و شاه سلطان حسین هم بعد از آن براى اجراى قانون شرع در بلاد ایران كه سبب انتظام دولتبود، اهتمام نمىكرد. جامعه عصر صفوى جامعهاى مذهبى بود و در اواخر ایام سلطنت صفویه بعد از رحلت علامه مجلسى نقش فقها در جامعه به شدت صدمه دید و براى همین خاطر، استوارى جامعه ایران از میان رفت و بنیادهاى آن سست گردید و این واقعیت تاریخى از مهمترین علل سقوط سلسله صفویه در ایران مىباشد.
بعد از سقوط حكومت صفویه نفوذ فقهاى شیعى در امور سیاسى و اجتماعى ایران همچنان با قدرت خود باقى ماند و فقهاى این دوران هم از فرضیه ولایت فقیه تبلیغ و ترویج مىكردند.
یكى از متفكران و فقیهان بزرگوار معاصر یعنى محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهر (متوفاى 1266 ه. ق) تعجب مىكند كه چرا بعضى از افراد در مساله ولایت فقیه وسوسه مىكنند با وجودى كه اگر عموم ولایت فقیه مورد شك قرار گیرد، بسیارى از امور متعلق به شیعیان در جامعه معطل خواهد ماند و به این نوع افراد پرخاش مىكند و مىگوید: گویا از طعم فقه چیزى نچشیده و از گفتار و رموز امامان معصومعلیهمالسلام چیزى نفهمیدهاید. (42)
صاحب جواهر در كتابهاى صوم، (43) زكات، خمس (44) ، جهاد (در بحثشرایط (45) پرداخت جزیه (46) و قرارداد با اهل ذمه (47) ) و قضا، (48) بر نیابت و ولایت عامه فقیه تاكید كرده است. او در جاى دیگر اظهار مىدارد: اطلاق دلیلهاى ولایت فقیه، به ویژه روایت اسحاقبن یعقوب، فقیه را در رده اولىالامر قرار مىدهد، اولىالامرى كه پیروى از آنان بر ما واجب است. (49) شاگرد و جانشین صاحب جواهر، شیخ اعظم انصارى در كتاب معروف خود «مكاسب» با برشمردن ادله اثبات ولایت فقیه، ولایت فقیه را به طور كلى اثبات مىكند. (50) ملا احمد نراقى (متوفاى (1245 ه. ق) با صراحت، فقیه را در همه زمینههاى سیاسى اجتماعى و اقتصادى و غیره ولى مطلق مىداند و حاكمیتى غیر از حاكمیت فقیه در جامعه به رسمیت نمىشناسد. (51) یكى از نظریهپردازان ولایت فقیه علامه میرزا محمد حسین نائینى فقیه عالیقدر دوره نهضت مشروطه است. در كتب «منیهالطالب» و «تنبیه الامه»، ولایت فقیه را به عنوان حكومت اصلى جامعه مىداند. (52) رهبر انقلاب اسلامى و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدس سره كوششهاى 1200 ساله فقهاى بزرگ شیعه براى تشكیل حكومت اسلامى را به ثمر رساندند و حكومت قدرتمند و منسجم و با ثبات جمهورى اسلامى را بر نظریه ولایت مطلقه فقیه به سال 1357 ه. ش در ایران تاسیس نمودند.
ولایت مطلقه فقیه، میراث گرانبهاى امام خمینى قدس سره و روح و هویت انقلاب اسلامى است. امروزه، این نظریه، تنها یك نظریه سیاسى و فقهى در كنار دیگر نظریهها نیست، بلكه جوهره نظام اسلامى و محور قانون اساسى است. مشروعیت قواى سهگانه مقننه، قضائیه و مجریه، بستگى به آن دارد.
امام راحل، با تكیه بر همین اصل بلند و با پشتیبانى ملتبزرگ ایران، نظام شاهنشاهى را واژگون ساخت و جمهورى اسلامى را بنیان نهاد. ولایت فقیه ریشه در ژرفاى فقه شیعه دارد و از ضروریات فقه شیعه است، تا جایى كه فقیهان در مساله ولایت فقیه ادعاى اجماع كردهاند.
امامت در كلام و فلسفه اسلامی
زمین از حجت خالی نیستمكتب اشعری، با اتكا به نقلیات سمعی ، معتزله با ارائه اصل مصلحت و مكتب شیعه با ارائه قاعده لطف ، محورهای مختلف مسئله امامت را توجیه كرده اندمسئله امامت از موضوعاتی است كه در كلام و فلسفه اسلامی به طور مشترك درباره آن بحث شده است، با این وجود به نظر می رسد مفهوم امامت نزد فلاسفه بسیار عمیق تر و پربارتر و نقش امام در نزد ایشان بسیار موثر و چشمگیرتر از آن چیزی است كه در نزد متكلمان مسلمان وجود دارد. مولف این مقاله درصدد آن است تا با رجوع به منابع، فرض فوق الذكر را به اثبات رساند.حكیمانی همچون ابن سینا و ملاصدرا در آثار خویش، وجود امام، ضرورت عقلی وجود او، مقام و مرتبه وی، طریق تعیین و انتصاب وی و عدم امكان قطع رشته امامت را مطرح ساخته اند. ممكن است در نگاه اول این طور به نظر برسد كه مسئله ای همچون امامت كه قالب و ذات كاملا كلامی دارد نمی تواند وارد مباحث فلسفی شود، پس اگر فلاسفه به آن پرداخته اند، متاثر از وجهه متكلم بودنشان است و جز مطالب گفته شده از سوی متكلمان حرف جدیدی ندارند. ما قضاوت را بر عهد خود متكلمین و فلسفه اسلامی می نهیم و به بررسی اجمالی اقوال ایشان می پردازیم. فرض ما این است كه فلسفه اسلامی در طرح مسئله امامت از متكلمان استقلال جسته و ابداعاتی نیز در این حوزه داراست.
به طور كلی مكاتب كلامی در برخورد با اصل امامت مبناسازی كرده اند. اگرچه مكتب اشعری، با اتكا به نقلیات سمعی ، معتزله با ارائه اصل مصلحت و مكتب شیعه با ارائه قاعده لطف ، محورهای مختلف مسئله امامت را توجیه كرده اند، اما به حكما و فلاسفه كه می نگریم، می بینیم به طور طبیعی و در راستای سیستم فلسفی خودشان با تكیه به مفاهیم و مبانی ای كه قبلا ثابت نموده اند، به لزوم وجود شخصی با ویژگی های امام رسیده اند، چنان كه مكتب مشاء با تاسیس حكمت علمی و سیاست مدن و حكمت متعالیه با ابداع لزوم واسطه گری در فیض وجود وبقای عالم، امامت را اثبات كرده اند. این روش در عین استقلال از روش متكلمان، پراهمیت تر، پرجاذبه تر و قانونمندتر است.حكم امامت، طریق اثبات آن و امكان قطع آنآیا نصب امام تكلیف واجب شرعی است یا عقل حكم به نصب امام می كند؟ آیا نصب امام بر خداوند واجب است یا بر مردم؟ آیا می شود برای لزوم نیاز به امام، برهانی عقلی ارائه كرد یا تنها اجماع و دلیل سمعی وجود دارد؟ آیا برای زندگی جمعی انسان ها وجود امام لازم است یا زندگی فردی آن ها؟ آیا وجود امام برای امور دنیوی انسان ها ضرورت دارد یا امور دینی؟ آیا هیچ زمانی می شود كه امام بر روی زمین نباشد؟ آیا نداشتن حكومت و ریاست به معنی عدم وجود امام است؟در میان متكلمان معتزلی، معتزله بغداد به وجوب عقلی امامت (عبدالجبار معتزلی، شرح اصول خمسه، ص 514) بر مردم به جهت اشتمال بر مصالح دینی و دنیوی انسان ها،
(همان) معتقدند معتزله بصره اعتقاد به وجوب سمعی و اجماعی امامت دارند؛ چراكه امام از نگاه آنان آورنده شریعت نیست كه ضرورتی نسبت به آن لحاظ شود، بلكه در تنفیذ برخی احكام شرعی، همانند اقامه حدود و حفظ سرزمین اسلامی، به وجود او نیاز است (همان، ص 509). قاضی عبدالجبار می گوید: هیچ زمانی نمی شود كه امام در روی زمین نباشد، البته تصرف یا حكومت امام مسئله دیگری است، ولی زمین از وجود شخصی كه صلاحیت امام را داراست، خالی نمی گردد (همان، ص 514). متكلمان اشعری نیز نصب امام را واجب شرعی می دانند (مقالات الاسلامیین، ج 2، ص 149)؛ چنان كه فخر رازی وجوب امام را بر خداوند انكار كرده و آن را بر گردن مردم می نهد و مدعی است از آن جا كه ممكن است نصب امام قبایحی نیز در برداشته باشد، نمی توان آن را به عنوان واجب بر خداوند فرض كرد (معالم اصول الدین، ص 153).
از نظر اشاعره از آن جا كه دفع ضرر از نفس واجب است و در نصب امام دفع ضرر نسبت به صلاح و احتراز از مفاسد انسان ها وجود دارد، نصب امام واجب است، ولی مقدمه ای كه وجوب دفع ضرر از نفس را بیان می دارد اجماعی است نه عقلی؛ بنابراین امامت واجب شرعی است، نه عقلی (همان). اشعری خالی بودن زمین از امامت و حجت را نیز جایز دانسته است، بنابراین ممكن است مدت زمانی امام نباشد و پس از آن مردم یك نفر را به عنوان امام برای خود برگزینند (مقالات الاسلامیین، ج 2، ص 15).
مسئله امامت در میان متكلمان شیعی حكم وجوب عقلی بر خداوند را به خود اختصاص داده است؛ چراكه امامت لطف است و لطف در تكالیف واجب، عقلا بر خداوند واجب و ضروری است. در نتیجه امامت درجهت لطف در امور دینی از آن جهت كه باعث قرب مردم نسبت به تكالیف می شود (كشف المراد، ص 507)، لطف در امور دینی از آن جهت كه باعث صلاح در آن می شود (الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 298) و نگهبانی از شرع از آن جهت كه شریعت از گذشتگان تا آیندگان بما هو هو محفوظ بماند (تلخیص الشافی، ج 1، ص 103)، واجب عقلی بر خداوند است. بدیهی است كه متكلمان شیعه با چنین استدلالی در طرق اثبات امامت هیچ گاه زمین را خالی از حجت یا امام معصوم نمی دانند. خواجه طوسی معتقد است از آن جا كه وجود امام لطف در تكالیف واجب عقلی و شرعی است، تا زمانی كه تكالیف باقی است، امام نیز هست، خواه حكومت كند خواه نكند (رساله الامامه، ص 431).
به سراغ آرای فلاسفه اسلامی در خصوص امامت كه می رویم، می بینیم ابن سینا نیز حكم به وجوب عقلی امامت داده است. اثبات امامت از نظر وی درواقع همان طریق اثبات نبوت یعنی از طریق حیات اجتماعی انسان ها در بخش سیاست مدن از فصول حكمت عملیه است. انسان ناگزیر از حیات اجتماعی است و به جهت ناگزیر بودن زندگی جمعی از معاملات و ارتباطات كه نیاز به قوانین دارد لزوم وجود قانونگذار معلوم می شود (الهیات شفا، ص 502). نه تنها معاملات بلكه برخی عبادات، سیاسات و اخلاق نیز نیاز به قانونگذاری كه ابن سینا نام او را خلیفه نبی خدا یعنی امام می نهد، دارند (همان، ص 503).
ملاصدرا امامت را مقتضای عنایت ربانیه می شمارد. نیاز مردم به امام از نیاز آن ها به منافع ضروری شان بیشتر است، پس وجوب عقلی نصب امام بر خداوند به جهت محال بودن جهل، نقص و عیب از او روشن می شود (شرح اصول كافی، ص 484).نكته این جاست كه ملاصدرا از طریق كاملا فلسفی و متناسب با مجموعه فلسفی خاص خویش برای اثبات امامت استدلال می كند كه همانا اثبات وجود حجت الهی از طریق قاعده امكان اشرف است. در تمام مراحل وجود لازم است ممكن اشرف بر ممكن اخس مقدم باشد. بنابراین هرگاه ممكن اخسی وجود داشته باشد، باید پیش از آن ممكن اشرف موجود شده باشد. افاضه وجود و ریزش فیض به طور سلسله ای از اشرف به اخس است؛ چراكه ترتیب سلسله وجود از خداوند همواره از اشرف به اخس و از اعلی به ادنی است و این سببیت و تقدم، ذاتی و طبیعی است (اسفار، ج 5، ص 342).ملاصدرا در شرح اصول كافی در حدیث لو لم یبق فی الارض الااثنان لكان احدهما الحجه (كافی، ج 1، ص 254) می گوید: نوع نبی و امام نوع عالی و اشرف از سایر انواع فلكیه و عنصریه است و نسبت حجت به سایر بشر در رتبه وجود مانند نسبت انسان به حیوانات و نسبت حیوان به نبات و نبات به جمادات است. انسان اشرف موجودات ارضی است؛ بنابراین سبب وجود و غایت ذاتی خلقت موجودات زمینی است. اگر انسان از زمین برداشته شود، سایر موجودات اعم از جماد، نبات و حیوان نیز از میان خواهند رفت، همین طور اگر زمین از حجت الهی خالی باشد، همه آدمیان موجود نخواهند بود، بنابراین آبادانی كل جهان و بقای انواع بستگی به وجود حجت الهی دارد.
طریق حكیم ملاصدرا در اثبات امامت، پاسخ وی به مسئله جواز خالی بودن زمین از امام را نیز بیان می كند. قطع رشته امامت به جهت لزوم واسطه گری او در امر فیض و وجود وبقای جهان ممنوع است. وی در ذیل حدیثی دیگر كه مضمون آن عدم قطع امامت است (كافی، ج 1، ص 251)، می گوید: حجت خداوند بر خلق همواره یا رسول است و نبی و یا امام است و ولی، نبوت قطع شدنی است ولی باطن آن كه امامت است تا روز قیامت باقی است.
از این مقایسه كوتاه به دست می آید كه دسته ای از معتزله با اشاعره در اتخاذ دلیل اثبات امامت شریك هستند، هم چنان كه مصلحت دانستن امام و دفع ضرر به واسطه او حاوی یك معناست، ولی به جهت یكی نبودن ملاك حسن و قبح عقلی، معتزله به وجوب عقلی امامت و اشاعره به وجوب سمعی آن رسیده اند. علاوه بر آن انتساب وجوب و ضرورت بر خداوند از جانب معتزله و نفی آن از سوی اشاعره، دلیل اثبات وجوب نصب امام بر خداوند از جانب معتزله و نفی آن از سوی اشاعره است.
ادامه خواندن مقاله آشنايي با شيعه
نوشته مقاله آشنايي با شيعه اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.