nx دارای 44 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
زندگی نامه حضرت علی ابن موسی الرضا
فهرست مقدمه ;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..2دوران كودكی ;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.3صفات امام رضا;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..3سیر حیات امام هشتم ;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..5درخت بادام شفا دهنده ای كه امام رضا (ع) آن را كاشته بود ;;;;;;;;;;;;;.6 و كیفر كسانی كه آن درخت را بریده و كندند
كمك خواستن كنجشك به امام رضا(ع);;;;;;;;;;;;;;;;;;;;5عشق و محبت بچه آهو به امام رضا(ع);;;;;;;;;;;;;;;;;;;5خضوع وخشوع درندگان وحشی نسبتبهامام ضاوبه هلاكت رسیدن ینب كذابه توسط آن درندگان ;;;;;;;;;;;;;;;;;;6زنده شدن تصویرهای دوشیروحشی دردربارمامون ودریدن وخوردندشمن امام رضا ;;..7زنده شدن زنی بعد ازگذشت یك سال ازمردناووزندگی كردن وبچهبه دنیا آوردن آن زن
مسلط شدن بر زبان عربی در یك لحظه8 خبر غیبی امام رضا (ع) در مورد بدنیا آمدن دو فرزند پسر و دختر;;;;;;;;.. 9شروع شدن باران و بند آمدن آن به دعای امام رضا(ع);;;;;;;;;;;;..10ساختن قبر امام رضا (ع) توسط ذوالقرنین ;;;;;;;;;;;;;;;;;.11حالات مادرامام رضا (ع) ;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.12میلاد حضرت رضا(ع);;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;; 13
چرا امام رضا (ع) ملقب به رضا شد;;;;;;;;;;;;;;;;;;;14 علم حضرت رضا (ع);;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;; 15 حدیث قلین ;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.15لباس امام رضا (ع);; ;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.16یك روز زندگی امام رضا ;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;16سپیده دم فجر;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;; 17زوال آفتاب;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;. 17مغرب;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..18
عشاء ;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..18شب;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;. 19بعداز فجر;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;19 روز جمعه;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..20 اصحاب رس;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..21
اولوالعزم;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;21فرق بین عترت و امت در استد لا لهای قرانی امام رضا (ع);;;;;;;;;22سه اصل مهم برای رسیدن به حقیقت;;;;;;;;;;;;;;;;;.. 22تشویق به كسب فقه و دانش دین;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;23تعریف توكل;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;. 23یقین و توكل;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;. 23نیت كار خیر هم ثواب دارد;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..23عاق والدین;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;; 24نسبت ناروا به زنان پاكدامن;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.. 25
خوردن مال یتیم;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.25عهدشكنی و قطع رحم;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;..26 استغفار واقعی;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;; 26ولیعهدی امام رضا (ع);;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.27 فرمان ولایتعهدی امام (ع);;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;.. 27هدف مامون ازواگذاری ولایت عهدی به حضرت رضا(ع);;;;;;;;.. 28زمینه شهادت حضرت امام رضا (ع);;;;;;;;;;;;;;;;;;;.28شهادت حضرت امام رضا (ع);;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;29
مقدمه شنا خت ومعرفت چهارده معصوم (ع) امری واجب وضروری است وهیچ عذروبهانه ای در ترك این امرپذیرفته نیست وهركسی كه بدون معرفت و شناخت امام ازدنیا برود مرگ او همانند مرگ زمان جاهلیت و مرگ گمراهان و كافران ومنافقان می باشند(اصول كافی 1ص180)
دیگاه و شناخت شیعیان نسبت به چهارده معصوم (ع) بر دو نوع است: یك عده از شیعیان هستند كه قائل به پیامبری حضرت محمد (ص) و عصمت حضرت زهرا (ع) و امامت 12 امام هستند ولی آنها را انسان هایی می دانند كه فقط تا حدودی درعلم و تقوی از دیگر انسان ها برتر هستند و مسائل و احكام شرع مقدس اسلام را همانند فقهاء می دانند و بیان می كنند و از لحاظ مقام نیز كمی از مراجع تقلید بالاتر می باشند (كه باید به حال این افراد افسوس خورد و به آنها گفت كه خاك بر سرتان با این معرفتتان.)
عده ای دیگر هستند كه مقام اهل بیت(ع) را شناخته اند و آنان را اشرف خلایق و مظهر اسمای حسنای الهی و جلوه گاه صفات افعال الهی و محل اراده خداوند و فرمانده كل جهان هستی به اذن خداوند می دانند حال ما باید ببینیم كه كدام یك از این دو گروه به واقیعت رسیده اند و توانسته به معرفت امام كه از واجب ترین واجبات است دست یابند با كمی كنكاش در آیات و روایات در می یابیم كه اهل بیت (ع) از نطر مقام و رتبه بسیار بالاتر و برتر از این هستند كه آنها را (نعوذ بالله) مقداری از مرجع تقلید بالاتر بدانیم اینگونه اعتقاد به آنها بی معرفتی و ظلم و ستم به آنها و خود انسان می باشدما باید بوسیله خود اهل بیت (ع) آنها را بشناسیم و با شناخت آنها خدا را بشناسیم و در مسیر معرفت و محبت الهی به پیش برویم
هدف ازگردآوری این مجموعه داستانهایی كه دراین كتاب آمده است و درسری این كتاب ها خواهد آمد این است كه تا حدودی هرچند ناچیزنسبت به مقام والاوعظیم اهل بیت(ع) آشناشویم ودیگران را نیزآشنا كنیم وفریاد برآوریم كه ای مسلمانان! ای شیعیان!امام خودرابشناسید وبیش ازاین درظلمت بیرون بیایدوباخورشید ونورآن آشنا بشویم وحقایق راببینید ودرك كنیدخداوند متعال اهل بیعت(ع) رابسیارعزیزوگرامی خلق كرده است وآنها رابرتمام مخلوقات جهان هستی برتری داده است وهیچ مخلوقی بهترازآنها وجودندارد وآنهابا معرفت ترین وبا محبت ترین ومطیع ترین مخلوقات نسبت به خداوند متعال هستند(بحار الانوار ج1ص107 )
دوران كودكی هشتمین اخترتابناك آسمان امامت دهمین ستاره ازچهارده معصوم حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) درروزجمعه سوم ذیقعده سال یكصدوچهل وهشت هجری قمری درمدینه به دنیا آمد
كنیه امام رااباالحسن،ابوالقاسم،ابوعلی ذكرنموده اند پدربزرگوارش امام موسی كاظم ومادرش ام البنین كه اززنان متقی و پرهیزگاربوده ودرفضیلت اخلاقی وخدا پرستی شهرت داشته است یكی ا صحابه امام موسی كاظم ازایشان روایتی را نقل نمود كه روزی امام موسی كاظم كنیزی را خریداری نمود وفرمود: به فرمان پروردگاراو راخریده ام تا ازاوفرزندی به وجود آید كه بهترین مردمان خواهد بود و نام وی راعلی راخواهم گذاشت درباره مادرآن حضرت دركتاب منتهی الامال علامه مجلسی آمده كه یك روزامام به یكی ازنزدیك انش فرمودكه به دیدن یكی ازتجاری كه ازاروپاتعدادی كنیزباخودآورده است برویم بعد آنكه به نزد اورفتیم ازوی خواستیم تا كنیزكان خویش را به ما نشان دهد كنیزهای خودرا آورداماامام آنها رانپذیرفت وفرمود:آیا كنیزدیگری نداری؟
تاجربرده فروش گفت یك كنیزدیگرهم داری ولی وی بیماراست اگراو را می خواهید باید فردابرای خریداوبیایدامام فردامرابه آنجا فرستادتا اورا به هرقیمتی كه پیشنهاد نمودخریداری كند تاجربرده ازمن پرسیدآن شخصی كه دیروزهمراه تو بود كه بود من گفتم او امام موسی بن جعفر و ازسلاله پاك هاشمی بودتاجربرده فروش گفت حقا كه این كنیزمطلق به اوست چون كه صاحب آن دراروپا به من گفت اونصیب عالمی ازمشرق زمین خواهد شد واز بطن وی فرزندی به وجود خواهد آمد كه دردنیا نظیرش یافت نخواهد شد بعد ازآنكه دخترك ار امام باردارشد دركمال شگفتی مشاهده نمودند كه ازدرون شكمش صدای خواندن قرآن وتسبیح و تقدیس و تلاوت حمد به گوش می رسد دخترك را هول و ترس برداشت تا اینكه امام به دنیا آمد و بعد از تولد دستها را بر زمین نهاد و سرش را به آسمان بلند نمود و شروع به مناجات كرد (منتهی الامال)
صفات امام رضایكی از بركاتی كه خداوند نصیب ایرانیان نموده وجود بارگاه پر فیض و ملكوتی آن امام همام در مشهد مقدس می باشد از كسانی كه چون نویسنده سعادت سال ها هم جواری با آن امام را داشته و مجاور آستان قدس رضوی بوده اند آن حضرت را بیش از پیش درك و لمس نموده اند از صفات و خصوصیات ظاهری آن حضرت متوسط القامه بودن ایشان و صورتی گندم گون و با جمال و نورانی و چشمانی جذاب بوده است امام هیچ گاه چون اكنون هیچ حاجتمدی را از درگاه خود دست خالی رد نمی كرده و او را شادان و خندان به دیار خویش می فرستاد هنوز هم كه هنوز است بارگاه مقدس و نورانی آن حضرت نیازمندان را رفع نیازنموده و دردمندان را شفای عاجل می دهد چه بسیارند بیمارانی كه از اقصا نقاط ایران و جهان به حرم مطهر امام می آیند و بعد از بهبودی به زادگاه خویش باز می گردند
صفات كلی امامان در وجود هشتمین ایشان تجلی نموده بود صبر و شكیبایی و بردباری و كم گویی و اینكه جز لبخندی بر لب با صدای بلند نمی خندید ازخصوصیات بارز ایشان بود دادن صدقات به نیازمندان و به خانه تهیدستان رفتن و بر سر سفره ایشان نشستن و با ادب سخن گفتن و بیشتر شب ها را به عبادت گذرانیدن و روزها را روزه داشتن از دیگر صفات امام هشتم بود دبیرستانی كه نویسنده در آن درس می خواند در مجاورت حرم رضوی قرار داشت از این رو و با توجه به دور بودن منزل و دو شیفت بودن كلاسهای درس در مدارس نظام قدیم سال های سال ظهرها سعادت آنرا داشته كه ساعتی را در بارگاه مطهر امام به نیایش و راز و نیاز بپردازد
هر چند زیارت بارگاه امام از عادات مجاوران آن حضرت می باشد ولی دیدار هر روزه در آن سال های شباب برای جوانی كه از این چشمه سرشار می توانست قدری بنوشد و رفع عطش نماید غنیمتی بس بزرگ بود آن روزهای خاطره انگیز همچون تخیلاتی شاعرانه در مخیله نویسنده كه اكنون سال های شباب را پشت سر گذاشته و از حرم رضوی به دور مانده هراز گاهی با رفتن به زادگاه خویش و زیارت حرم مطهر با خداوند خویش می پرداخته باز می گرداند و از سر چشمه پر فیض و نورانی از آسمان قدس رضوی دوباره جرعه ای نوشیده و از اینكه سعادت مجدد یار را داشته است خداوند را شكر می گوید به قول حافظ :
قبر امام هشتم سلطان دین رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
سیر حیات امام هشتم زندگانی امام رضا (ع) را می توان به سه بخش تقسیم نمود سالهای اولیه عمر ایشان را كه قریب به بیست وپنج سال بوده و كودكی و جوانی و شباب را شامل می شده است در این سال ها همواره همراه و در ركاب پدر بزرگوارش امام موسی كاظم (ع) بوده و از تجربیات و علم الهی او استفاده می نموده است اما دومین دوره حیات آن امام بزرگ دوران امامت ایشان بود كه به تعلیم و پرورش شیعیان خویش مشغول بود و از علومی كه خداوند به وی مرحمت داشته آنها را سیراب می نمود این دوران كه قبل از ولایتعهدی ایشان بودقریب به شانزده سال به طول انجامید در این روزگار درب خانه امام بر روی مشتاقان ایشان باز بود و آنها برای پاسخ به سؤالات خویش از اطراف و اكناف به مدینه روی می آوردند و از فیوضات امام بهره مند می شدند روایات فراوانی از حضرت رضا نقل شده است كه حاكی از پشتكار و كوشش ایشان برای تدوین احادیث صحیح و معتبر می باشند در دوران شانزده ساله امامت ایشان دانشمندان بسیاری از اطراف و اكناف سرزمین های اسلامی به درگاه او می آمدند
تا از جلسات درسی ایشان كسب بهره و فیض نمایند بخش سوم زندگانی امام دوران ولایتعهدی ایشان بود كه در صفحات آینده بیشتر به آن خواهیم پرداخت درك حقایقی از درگاه نورانی و بارگاه الهی امام هشتم (ع) برای مجاورانی چون نویسنده كه سال هایش سال افتخار زندگی در نزدیكی آن حرم امن الهی را داشته و به عللی ناخواسته قضاو قدر او را از مجاورت آن آستان مقدس دوئر نموده شاید از كسانی كه در عمر خویش جز دو سه بار بیشتر به زیارت آن بارگاه نورانی نمی روند ملموس تر و قابل درك باشد .
درخت بادام شفا دهنده ای كه امام رضا (ع) آن را كاشته بود و كیفر كسانی كه آن درخت را بریده و كندندخدیجه دختر حمدان بن پسنده می گوید : چون حضرت امام رضا (ع) داخل نیشابور شد و در سرای جده من پسنده وارد شد او به این خاطر به پسندیده بود چون امام رضا (ع) وارد آن خانه شد در طرفی از آنجا بادامی را كاشت .وقتی كه مردم فهمیدند می آمدند و بادام آن درخت را برای شفا می بردند و به بركت امام رضا هر كسی كه مرضی به او می رسید و از آن بادام تناول می نمود شفا می یافت هر كس كه درد چشم داشت وقتی از آن بادام ها بر چشم خودمینهاد چشمش خوب میشد زن آبستنی كه زاییدن بر او سخت و دشوار می گردید وقتی از آن بادام میخورد دردش ساكن می گشت و در همان ساعت میزایید اگر چهارپایی قولنج میشد از شاخه درخت می گرفتند و بر شكم او میكشیدند و آن خوب می شد و باد قولنج از او می رفت . روزگاری گدشت و ناگهان آن درخت خشك شد جد من كه حمدان نام داشت شاخه های آن درخت را برید پس كور شد بعد
پسرش كه ابوعمرو نام داشت آمد و آن درخت را از زمین كند پس همه مال و اموالش كه هفتاد یا هشتاد هزار درهم بود از بین رفت و برای او هیچ نماند ابوعمر و دو پسر به نام های ابوالقاسم و ابو صادق داشت كه هر دوی آنها نویسنده ابوالحسن محمد بن ابراهیم سمجور بودند آنها خواستند كه خانه ای كه آن درخت در آنجا بود را تعمیر كنند و برای این كار بیست هزار درهم خرج كردند و بیخ آن درخت را كه مانده بود كند ند پس پای راست یكی از آن دو برادر سیاه شد و گوشت از پایش ریخت و بعد از یك ماه مرد . برادر دیگر كه بزرگتر بود در دیوان سلطان در نیشابور مستوفی بود روزی جماعتی از كاتبان بالای سرش ایستاده بودند و او خط می نوشت یكی گفت :«خداوند چشم بد را از كاتب این خط دور كند»
در همان ساعت دست او لرزید و قلم از دستش افتاد و دانه ای در دستش پدید آمد پس به منزلش رفت ابوالعباس كاتب با جماعتی نزد او آمدند و گفتند : « این مرض تو از گرمی است و باید امروز فصد كنی تا خوب شوی » پس او فصد كرد ناگهان دستش سیاه شد و گوشت دستش ریخت و مرد 1
كمك خواستن گنجشك به امام رضا(ع) سلیمان جعفری می گوید : در داخل باغی در خدمت حضرت امام رضا(ع) بودم ناگهان در مقابل آن حضرت كنجشكی بر زمین نشست و شروع به صیحه زدن و اضطراب نمود كرد امام رضا به من فرمود :« ای فلانی !آیا می دانی كه این گنجشك چه می گوید ؟» گفتم نه حضرت فرمود :« می گوید كه ماری می خواهد جوجه های مرا بخورد ؛ پس این عصا را بردار و به داخل خانه برو آن مار را بكش.»من عصا را گرفتم و داخل خانه شدم و دیدم ماری در آنجااست پس آن را كشتم .2
عشق و محبت بچه آهو به امام رضا(ع)عبد الله بن سوقه می گوید :امام رضا (ع) از كنار ما گذشت و با ما درباره امامت خویش بحث نمود من و تیمم بن یعقوب سراج به امامت او قائل نبودیم و مذهب زیدی داشتیم سپس با آن حضرت به صحرا رفتیم در آنجا جند آهو را دیدیم امام رضا به یكی از بچه آهوها اشاره كرد و بچه آهو آمد و نزد حضرت ایستاد ایشان دست مباركش را به سر بچه آهو كشید و آن را به غلامش داد آنگاه فرمود :« ای عبدالله !آیا باز ایمان نمی آوری ؟»
گفتم :« چرا ای آقای من !تو حجت خدا بر خلقش می باشی و ازعقیده نادرستم توبه می كنم » سپس حضرت به بچه آهو فرمود :«به چراگاهت برو » بچه آهو در حالی كه اشك از چشمانش سرازیر بود آمد و بدن خودش را به پاهای امام رضا (ع) كشید و صدا كرد حضرت فرمود :«میدانی چه می گوید؟»
حضرت فرمود :« این آهو می گوید : اول كه مرا خواندی خوشحال شدم و خیال كردم از گوشت منخواهی خورد و دعوتت را پذیرفتم ولی اكنون كه مرا امر به رفتن نمودی من ناراحت و غمگین شدم»3
خضوع و خشوع درندگان وحشی نسبت به امام رضا و به هلاكت رسیدن زینب كذابه توسط آن درندگان می گوید : در خراسان زنی بود كه او را زینب می نامیدند او ادعا نمود كه وی علویه و از سلاله فاطمه زهرا (ع) است و بواسطه این انتساب بر مردم خراسان مفاخرت می كرد زینب كذابه بر مامون وارد و خیال می كرد كه وی دختر علی بن ابیطالب (ع) است و حضرت علی (ع) در حق وی دعا فرموده است كه تا قیامت باقی بماند . مامون به حضرت امام رضا (ع) عرض كرد :«آیا او درست میگوید؟» حضرت فرمود :« ما اهل بیتی هستیم كه گوشت ما بر حیوانات و درندگان حرام است یعنی آنها بر ما چیره و خیره نمی شوند و جسارت نمی كنند و گوشت ما را نمی خورند هم اكنون تو این زن را جلوی درندگان بینداز اگر او در ادعای خود راستگو بوده و دختر علی (ع) باشد درندگان به او نزدیك نمیشوند و او را نمیدرند .» چون آن زن این سخن را شنید و خود را در معرض هلاكت دید به مامون گفت :« اول خودم این شخص به جلوی درندگان برود تا ثابت شود كه آیا خودش واقغا از نسل علی بن ابی طالب (ع) است یا نه ؟» مامون گفت «از روی انصاف و عدل سخن گفتی » پس امام رضا (ع) به آنجایی كه حیوانات درنده را جای داده بودند رفت و چون زینب آن حضرت را شروع به خنده و قهقهه كرد و از روی سخره و استهزاء به آن حضرت اشاره نمود امام رضا (ع) دو ركعت نماز در میان درندگان بجای آورد و به سلامت بیرون آمد در این هنگام مامون به آن زن كذابه امر كرد كه :« حالا به میان درندگان برو.» ولی آن زن قبول نكرد پس مامون دستور داد تا او را در میان درندگان وحشی انداختند و درندگان او را دریده و خوردند در نقل دیگری آمده است كه چون ادعای زینب كذابه را به عرض امام رضا (ع) رساندند آن حضرت ادعای او رد كرد پس آن حضرت را به خدمت آن حضرت آوردند حضرت فرمود :«این زنی كذابه و دروغگو است» زینب چون این را شنید شروع به سفاهت و جسارت نمود و گفت :« چنانكه تو نسبت مرا رد نمودی من نیز نسبت تو را رد می نمایم .» پس امام رضا (ع) با آن زن به نزد مامون رفتند
مامون جایی داشت كه شیرها و درندگان وحشی را در آنجا به زنجیر كشیده بودند تا در آنجا اشخاص مفسد را به هلاكت برسانند ،امام رضا (ع) به مامون فرمود :« این زن به علی و فاطمه (ع) دروغ می بندد و از نسل ایشان نیست ،زیرا هر كس كه واقعا از نسل علی و فاطمه باشد گوشت او بر درندگان حرام است پس وی را در جایگاه حیوانات وحشی بینداز اگر در این انتساب درست گفته باشد درندگان به او نزدیك نمی شوند و اگر دروغگو باشد درندگانش او را می درند.» چون زینب این سخن را شنید به آن حضرت گفت :«تو خود بسوی درندگان برو.»
امام رضا (ع) دیگر با زینب سخن نگفت و از جای خوبرخاست مامون گفت :«كجا می روی؟» حضرت فرمود :«بطرف جایگاه درندگان می روم .» مامون و مردم و اطرافیا ن برخاستند و به آنجا رفتند و درب جایگاه حیوانات وحشی را گشودند . پس امام رضا (ع) به آن جایگاه وارد شد و مردم از بالای آنجا نگران و مضطرب نگاه می كردند چون امام رضا در میان درندگان آمد همه حیوانات عاجزانه و با خشوع و خشوع خدمت آن حضرت آمدند و همگی دم خود را بر زمین می ساییدند و آن حضرت نزدیك هر یك از آن حیوانات می رفت و دست رافت و مهربانی بر سر و صورت آنها می مالید و اضهار مرحمت می فرمود. بعد حضرت از آن مكان بیرون آمد آنگاه به مامون گفت:« این دروغگوی بر علی و فاطمه (ع) را داخل این جایگاه بكن تا حقیقت بر تو آشكار شود.» زینب از قبول این امرامتناح نمود ولی مامون دستور داد تا او را به زور به آنجا بیندازند چون آن كذاب را داخل جایگاه كردند همه حیوانات و درندگان آنجا بطرف او حمله كردند و او را دریدند و خوردند از آن پس نام آن زن در خراسان به زینب كذابه مشهور شد
زنده شدن تصویر های دو شیر وحشی در دربار مامون ملعون و دریدن و خوردن دشمن امام رضا می گویند : مدتی در میان مردم كوفه گفتگو از عظمت و معجزات شگف ت انگیز امام رضا (ع) مخصوصا آمدن باران به دعای آن حضرت بود تا آنكه بعضی از معاندین نزد مامون رفتند و او را ملامت كردند كه شرف و فخری كه خدای تعالی به تو ارزانی داشته بود از خاندان عباس به خاندان علی منتقل ساختی و هیچ كس با خود و اولاد خود این چنین نكند
كه تو كردی علی بن موسی را طلبیدی و او را مشهور و معروف ساختی و حالا كار بجائی رسیده كه جمیع خلق از تو برگشته اند و او را مستجاب الدعوه می دانند بلكه اعجازش نام نهاده اند در حالی كه او ساحر و ساحر زاده است یكی از ایشان كه حمید بن مهران نام داشت گفت :« اگر خلیفه به من اجازه دهد در میان خلق با او مباحثه و مجادله می كنم و او را شكست می دهم و بر خلق ظاهر می سازم كه او دارای علم و كمالی نیست .» مامون گفت : « اگر می توانی بكن مه در نزد من چیزی از این كاردوست داشتنی تر نیست .» پس مقرر شد كه در روز معینی علماء و فقهاء و اكابر و اهالی را جمع كنند و او با امام رضا (ع) حرف بزند . در روز موعود بعد از آنكه كجلس منعقد شد مامون كسی را به طلب آن حضرت فرستاد و التماس تشریف فرمایی امام (ع) را نمود و پیغام فرستاد كه :« مجلس عجیبی منعقد شده است و دوست می دارم كه شما هم حاضر باشید.» چون امام رضا (ع) رسید مامون برخواست و از آن حضرت استقبال نمود امام رضا (ع) آمد و بر جای خود قرار گرفت .حمید بن مهران از جای خود برخواست و شروع به هذیان و باطلیات كرد گفت:« مردمان در مورد تو عقیده فاسدی پیدا كرد ه اند و آمدن باران را به دعای تو می دانند در حالی كه این اتفاقی بوده است بلكه هر چیز را كه حق تعالی در وقتی مقرر نموده باشد در آن وقت می شود . این رفعت مقامی كه برای تو بوجود آمده است از مامون است كه پایه تو را بلند گردانیده است والا تو دارای این حال و مرتبه نبوده ای » چون كلام آن ملعون به اینجا رسید امام رضا (ع) فرمود :« اگرخلق شكر نعمت های الهی كرده باشند كه ایشان را باران داده باشد برای من نیست كه منع ایشان بكنم و اینكه می گویی صاحب تو به من رفعت و مقام داده است بدان كه مرتبه و مقام را حق تعالی به من كرامت فرموده است نه اینكه مامون به من منزلتی داده باشند حال من با او مانند حال یوسف با حاكم مصر می باشند»حمید بن مهران گفت:« آمدن باران را نمی توان كرامت و اعجاز نام نهاد بلكه اعجاز آن چیزی است كه حق تعالی مرغانی را برای ابراهیم خلیل زنده كرد حال اگر در آنچه ادعا می كنی راستگو می باشی به این عكس دو شیر كه در این مسند می باشد زندگی عطا كن و به آنان دستور بده كه مرا بخورند و اگر نتوانی این كار را انجام دهی پس دروغگو هستی » سپس اشاره كرد به دو عكس شیری كه در تكیه گاه مامون بود و آن عكس ها را از ابریشم و ریسمان بر آن مسند نقش كرده بودند . در این هنگام امام رضا(ع) غضبناك شده و خطاب به آن دو عكس شیر فرمود:« ای دو شیر !این فاجر را بدرید و بخورید و ذره ای از او باقی نگذارید .» ناگهان به اذن حق تعالی آن دو شیر جان پیدا كرده و به جانب حمید بن مهران حمله ور گردیند و چنان او را دریدند و خوردند كه نه ذره ای از او بجا ماند و نه قطره ای از خونش بر زمین چكید. همه افراد از دیدن این صحنه وحشناك و اعجاز انگیز متحیر و مبهوت ماندند و چون شیران فارغ شدند رو به آن حضرت كرده گفتند : « ای ولی خدا!دیگر چه امر دارید ؟ آیا اجازه می فرمایید آنچه را كه با آن فاسق كردیم با این مرد هم بكنیم ؟» و اشاره به مامون كردند .
مامون را از شنیدن این سخن غش كرده و بیهوش شد امام رضا (ع) دستور فرمود كه گلاب و بوی خوش آورده و با زحمت زیادی مامون را به حال خود آوردند . چون مامون چشم باز كرد شیران دوباره گفتند :« اجازه می دهید كه او را به آن كسی كه هلاكش ساختیم ملحق سازیم ؟» حضرت فرمود :« اجازه نمی دهم چرا كه حق تعالی در بودن او حكمت و تدبیری دارد و او باید باشد تا آن امر را امضا كند.» و این سخن امام رضا (ع) اشاره بود به زهر خوراندن مامون به آن حضرت . سپس شیران گفتند :« ای ولی خدا! به ما چه خدمتی را امر می فرمایی ؟» حضرت فرمود:« به جای خود برگردید چنانجه بودید .»
پس شیران رفته و بهمان تكیه گاه چسبیدند چنانچه از اول بودند چون مامون خاطر جمع شد به امام رضا (ع) عرض كرد :« الحمد الله كه حق تعالی شر حمید بن مهران را از من دور گرداند . ای فرزند رسول خدا ! این امر از معجزات جد شما بود و حالا برای شماست از شما تقاضا مندم كه در مقام خود بنشینی و بر من منت گذاری.»
امام رضا (ع) فرمود :« اگر مرا میل آن بود با شما در این مدت آن قدر مدارا نمی كردم خدای تعالی جمیع مخلوقات خود را مطیع و منقاد من ساخته است چنانچه از این دو شیر دیدی حق تعالی به من امر نموده است كه بر تو اعتراض نكنم و در تحت حكم تو باشم چنانچه یوسف با پادشاه مصر بود بعد از این واقعه همیشه مامون در ترس و واهمه بود تا اینكه به امام رضا (ع) زهر خورانید و آن حضرت را شهید كرد.4 زنده شدن زنی بعد از گذشت یك سال از مردن او و زندگی كردن و بچه به دنیا آوردن آن زن ابراهیم سهل می گوید: خدمت امام رضا(ع) رسیدم و عرض كردم «بسیاری گمان می كنند كه پدرتان در مورد امامت شما وصیتی نكرده است و شما از طرف خودتان ادعای امامت كرده اید !» امام رضا(ع) فرمود:«دلایل امام نزد تو چیست؟»گفتم:« خبر دادن از خارج و زنده كردن و میراندن.»حضرت فرمود :« هر دو را انجام می دهم اما امر خارج از این خانه این است كه تو به همراه خود پنج دینار داری (كه صحیح بود )و اما امر دیگر اینكه همسر تو یك سال است كه مرده من اكنون او را زنده كردم و او را تا یك سال دیگر نزد تو می گذارم سپس به اذن خدا او را می میرانم تا بدانی من امام هستم .» چون امام رضا (ع) این فرمایش را نمود یك باره بدنم لرزید و منقلب و مظطرب شدم حضرت فرمود:«ترس را از خود دور كن كه تو در امان هستی .»سپس از خدمت حضرت مرخص شدم و به منزل خود رفتم وقتی داخل خانه شدم همسرم را مشاهده كردم كه در خانه نشسته است با تعجب به او گفتم «چه كسی تو را زنده كرد و به اینجا آورد.»
او گفت :«شخصی با چنین اوصافی (كه مطابق اوصاف امام رضا(ع)بود) نزد من آمد و فرمود: برخیزو نزد شوهر خود بروكه تو بعد از مرگ فرزندی به دنیا می آوری.»به خدا قسم بعد از آن خدای تعالی به بركت امام رضا(ع) برزندی به من عطا كرد
مسلط شدن بر زبان عربی در یك لحظه اسماعیل بن سندی می گوید:«شنیدم كه در عرب راهنمائی هست و حجت الله وقت است پس تفحص كنان رفتم تا به مدینه رسیدم و مرا به خدمت امام رضا(ع) راهنمایی كردند.در آن وقت كلمه ای از عربی نمی دانستم چون به خدمت امام رضا(ع) به زبان سندی تكلم نمودم پس آن حضرت به زبان خودم با من صحبت نمود و من با زبان سندی سؤال هایم را پرسیده و جواب شنیدم سپس گفتم :«من شنیدم كه حجت خدا در عربستان می باشد پس به طلب او به اینجا آمده ام .» حضرت فرمود:«آن حجت خدا من هستم حال هر چه می خواهی بخواه .» عرض كردم :«من از زبان عرب چیزی نمیدانم اگر دعا می فرمودی كه به زبان عربی مسلط شوم عنایت زیادی به من نموده اید .»
پس امام رضا (ع) دست مباركش بر لب من مالید و ناگهان من در یك لحطه به زبان عربی مسلط شدم بنحوی كه از همه كس بهتر حرف می زدم 5خبر غیبی امام رضا (ع) در مورد بدنیا آمدن دو فرزند پسر و دختر حسن بن علی وشا می گوید:روزی امام رضا(ع) در مرو مرا طلب كرد و فرمود:«ای حسن!علی بن ابی حمزه بطائنی در این روز مردو در همین ساعت داخل در قبرش شد و دو ملك وارد قبر او شدند و سؤال كردند:«پروردگار تو كیست؟» او گفت:«الله تعالی.»گفتند:«پیغمبر تو كیست؟» گفت:«محمد(ص).» گفتند:«ولی تو كیست؟»
گفت:« علی بن ابیطالب(ع)»گفتند:«بعد از او كیست؟»گفت:« امام حسن (ع)» پس یك یك امام ها را گفت تا اینكه به موسی بن جعفر (ع) رسید از او پرسیدند:«بعد از موسی (ع) كیست؟» در این هنگام او سخن در دهان گرداند و جوابی نگفت پس زجرش دادندو گفتند:«بگو كیست؟»دوباره سكوت كرد گفتند:«آیا موسی بن جعفر (ع) تو را به این امر كرده است؟» پس او را با عمودی از آتش زدند و قبر او را تا روز قیامت برافروخته و شعله ور ساختند.»
بعد از پایان سخنان امام رضا(ع) من از نزد آن حضرت بیرون آمدم و تاریخ آن روز را یادداشت كردم . پس از مدتی كوتاهی نامه های اهل كوفه آمد كه در آن نامه ها از مرگ و دفن بطائنی در آن روزی كه حضرت فرموده بود خبر دادند .6
شروع شدن باران و بند آمدن آن به دعای امام رضا(ع) می گویند : چون مامون علی بن موسی الرضا(ع) را ولیعهد كردو مدتی بر آن گذشت فیض آمدن باران منقطع شد. چون این خبر را به مامون رسید نگران شدو كسی را به خدمت امام رضا(ع) فرستاد كه « اگر به طلب باران به صحرا می رفتید بد نبودند.» امام رضا(ع) فرمود:« بلی امشب جدم رسول خدا (ص) را با امیر الؤمنین در خواب دیدم فرمودند كه روز دوشنبه به دعای استسقاء بیرون بروید كه حق تعالی به دعای تو باران را نازل خواهد كرد.» چون روز دوشنبه شد امام رضا(ع) بیرون آمد و به منبر رفته و ادای حمد الهی و نعمت رسالت پناهی نمود و دعا كرد مقارن دعای آن حضرت رعدو برق و ابرو باد بهم رسیدو باز متفرق شد امام رضا(ع) فرمود:«این ابر از فلان زمین است.» وهمچنین ده ابر آمدو رفتو چون ابر یازدهم رسیدحضرت فرمود:«این ابر از آن شماست اما ملازم شما خواهد بود تا شما را به خانه هایتان برساند و بعداز آن چندانكه شما بخواهید خواهد بارید.»
پس مردم بطرف هانه های خود رفتند و چون به منازل خود رسیدند باران شروع شد و چنان بارید كه دشت و بیابان را سیراب گرداند و حوضها و بركه ها پر كردسپس مردم آمدند و گفتند:« دیگر بس است كه اگر باریدن باران ادامه پیدا كند خرابی می رسد و خانه ها خراب می شوند.» پس امام رضا(ع) دعا فرمود و باران بند آمد.
ساختن قبر امام رضا (ع) توسط ذوالقرنین می گویند:وقتی ذوالقرنین به همراهی گروهی از علماو دانشمندان و بزرگان و لشكریان در روی زمین برای رسیدن به آب حیات سیر می كردند تا اینكه به سرزمین خراسان رسیدند.
ذوالقرنین دستور داد كه شب را در آن جا استراحت كنند و خودش به خواب فرو رفت در عالم رؤیا دید كه ستاره ای مانند خورشید درخشید و از آسمان فرود آمد و در آن سرزمین غروب كرد صبح كه از خواب بلند شد تعبیركنندگان را طلب كرد و خواب خود را به آنان گفت آنان گفتند:«ای ذوالقرنین ! یكی از اولاد پیغمبر آخرالزمان كه علی بن موسی الرضا(ع) نام دارد در این مكان دفن می شوند.»
ذوالقرنین بلافاصله دستور داد كه كحل غروب و فرود ستاره ای كه در خواب دیده بود را قبری بسیار محكم ساختند و شهری بسیار زیبا در اطراف آن قبر و بقعه بنا كرد و به عده ای از افراد دستور داد كه در همان جا بمانند و زندگی كنند
حالات مادرامام رضا (ع) حمیده امام كاظم (ع) از جمله اشراف و بزرگان عجم بود كنیزی خرید و نام او را تكتم گذاشت و آن كنیز سعادت مند از نظر عفل دین و حیاء بهترین زنان زمان بود و خاتون خودش حمیده را خیلی تعظیم و احترام می كرد و از روزی كه حمیده خاتون او را خرید بخاطر احترام و تعظیم و مقامی كه برای حمیده خاتون قائل بود هرگزنزداونمی نشست چون حمیده تكتم مادر امام رضا (ع) را خرید شبی حضرت رسول را در خواب دید و آن حضرت به او گفت كه :ای حمیده ! تكتم را به فرزند خود موسی تملیك نما كه او فرزندی متولد خواهد شد كه بهترین اهل عالم باشد به این سبب حمیده خاتون تكتم را به آن حضرت بخشید و او با كره بود 7حمیده روزی به حضرت موسی (ع) گفت : ای فرزند گرامی!تكتم كنیزی است كه من در زیركی و محاسن اخلاق بهتر از او ندیدم می دانم هر نسلی كه از او بوجود آید پاكیزه و مطهر خواهد بود و او را به تو می بخشم و از تو می خواهم حرمت او را رعایت بنمایی وقتی كه حضرت رضا (ع) از او متولد شد او را طاهره نامیدند حضرت رضا(ع) زیاد شیر می آشامید روزی تكتم (طاهره) گفت كه : مرضعه دیگری بیاورید كه مرا یاری كند . گفتند :مگر شیر تو كم است ؟ گفت: به خدا سوگند شیر من كم نیست ولیكن نوافل و اورادی كه قبلا داشتم و به آنها عادت كرده بودم به سبب شیر دادن كم شده است به همین دلیل معاون و كمك می خواهم كه اوراد و نوافل خودم را ترك ننمایم
میلاد حضرت رضا(ع) شیخ صدوق به سند معتبر از تكتم مادر امام رضا (ع) روایت كرده كه گفت : وقتی حامله شدم به فرزند به هیچ وجه سنگینی حمل در خودم احساس نمی كردم وقتی كه به خواب می رفتم صدای تسبیح و تهلیل و تمجید حق تعالی را از شكم خود می شنیدم و وقتی كه بیدار می شدم صدایی نمی شنیدم وقتی كه فرزندم به دنیا آمد دست های خود را به زمین گذاشت وسر مطهر خود را به سوی آسمان بلند كرد و لبهای مباركش حركت می كرد
و سخنی می گفت كه من نمی فهمیدم در همان ساعت امام موسی (ع) نزد من آمد و گفت گوارا یت باد ای تكتم ! كرامت پروردگارت بعد آن فرزند سعادت مند را در جامه در جامه سفیدی پیچیدم و به آن حضرت دادم در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و آب فرات طلبید و كامش را با آن برداشت بعد به دست من داد و فرمود :بگیر این را فانه بقیه الله فی ارضه كه بقیه خداست در زمین و حجت خداست بعد از من 8
از امام موسی (ع) روایت شده كه می فرمود: شنیدم از پدرم جعفر بن محمد مكرر به من فرمود كه عالم آل محمد در صلب تو است كاش من او را درك می كردم و به درستی كه او هم نام امیر المؤمنین (ع) است اسم شریف آن حضرت علی و كنیه اش ابوالحسن و مشهور ترین القاب حضرت رضا می باشد ایشان را صابر و فاضل نیز گفته اند
چرا امام رضا (ع) ملقب به رضا شد شخصی خدمت امام جواد (ع) رسید و عرض كرد كه گروهی از مخالفان شما گمان می كنند كه پدرشان را مامون ملقب به رضا گردانید در آن وقتی كه حضرت را برای ولایتعهدی خود انتخاب كرد حضرت فرمود : به خدا قسم دروع می گویند خداوند پدرم را به رضا مسمی گردانید برای آنكه پسندیده خدا بود در آسمان و زمین ونیز رسول خدا و ائمه هدی (ع) از او خشنود و راضی بودند و او را برای امامت پسندیدند گفتم :آیا همه پدران شما پسندیده خدا و رسول و ائمه هدی نبودند؟ فرمود:چرا . گفتم پس چرا فقط پدر شما را به این لقب گرامی داشتند؟ فرمود : برای اینكه مخالفان و دشمنان او را پسندیدند و از او راضی بودند
همان طور كه موافقان و دوستان از او راضی بودند و اینكه دوست و دشمن از حضرت خشنود بودند فقط مخصوص پدرم می باشد به این دلیل خداوند او را به رضا ملقب گردانید امام جواد در ادامه فرمود: بله سایر پدرانم را موافقان به امامت آنها راضی بودند و دشمنان راضی نبودند اما به امامت پدرم همه كس راضی بود و دوست و دشمن به جلالت و بزرگی و عطمت او اقرار نمودند 9
علم حضرت رضا (ع) حدیث قلین امام رضا (ع) می فرماید :رسول خدا (ص) در آخرین روزهای زندگی خود فرمود :گویا مرا خواند ه اند و مرگم فرا رسیده است . من دو چیز گرانبها در میان شما می گدارم .یكی از آن دو بزرگتر از دیگری است :1- كتاب خدا كه ریسمان كشیده شده از آسمان به سوی زمین است2- عترت و خاندانم . پس شما نظر كنید كه با این دو پس از من چگونه رفتار خواهید كرد.(10)
لباس امام رضا (ع)امام عسگری (ع) از پدرشان نقل كرده اند كه امام رضا لباس را از سمت راست خود می پوشید و هر گاه می خواست لباس جدیدی بپوشد یك كاسه آب طلب میكرد و ده بار سوره قدر و ده بار سوره توحید و ده بار سوره قل یا ایها الكافرون بر آن می خواند آنگاه آب را بر آن لباس می پاشید و می فرمود :هر كس قبل از این كه لباس جدید خود را بپوشد چنین كند مادامی كه یك نخ از آن لباس باقی باشد زندگی با وسعت و راحتی خواهد داشت .
حضرت امام رضا(ع) در نمازهای فریضه و نافله خویش به صورت گسترده ای سوره های قرآن را تلاوت میكرد كه مروری بر عیادات و نمازهای آن حضرت این مطلب را آفتابی می كند 11یك روز زندگی امام رضاسپیده دم فجر چون سپیده می زد نماز بجا می آورد سپسس در سجاده خود می نشست و تا طلوع خورشید مشغول تسبیح و ذكر و صلوات می شد معمر بن خلاد می گوید امام رضا در خراسان كه بود هر روز پس از نماز صبح در سجاده خود می نشست و تا طلوع آفتاب به تعقیب نماز می پرداخت آنگاه مسواك می كرد و پس از مسواك مقداری كندر می جوید سپس آن را در كنار می گذاشت و شروع به قراِئت قران میكرد (مكارم الاخلاق:305 ) سپس به سجاده می رفت و آن را طول می داد تا این كه خورشید بالا می آمد آن گاه از سجاده نماز برمی خواست و تا زوال آفتاب به مسایل مردم می پرداخت ، و برای شان حدیث می گفت و آنان را موعظه و پند می داد . زوال آفتاب تجدید وضو می نمود و به مصلای خود باز می گشت ،و چون زوال آفتاب ظهر می رسید،شش ركعت نماز به سه تشهد و سلام بجای می آورد ،در ركعت اول بعد از حمد ،سوره قل یاایها الكافرون ودر ركعت دوم بعد از حمد ،سوره توحید میخواند ودر چهار ركعت دیگر بعد از حمد،سوره توحید را قرایت میكرد.
سپس اذان و اقامه می گفت وبه نمازظهر می ایستاد ،وچون سلام نماز را می داد،به تسبیح و تكبیر وحمد پروردگار می پرداخت ،سپس به سجده شكر میرفت و در آن صد مرتبه شكرالله می گفت ،بعد سر از سجده برمی داشت و می ایستاد و شش ركعت نماز دیگر بجا می آورد ،ودر هر ركعت بعدحمد ،سوره توحید قرایت می كرد ،سپس اذان می گفت ودو ركعت نماز دیگر می خواند. عصر چون سلام نماز را می داد ،بلند می شد و نماز عصر را اقامه می كرد ،وپس از نماز در مصلای خود می نشست و به تسبیح و تكبیر و تهلیل و حمد خدا مشغول می شد ،سپس به سجده می رفت و در آن ،صدمرتبه «حمدالله» می گفت مغربغروب كه می شد،و هوا تاریك می گشت ،وضو می گرفت و اذان و اقامه می گفت ،و نماز مغرب را اقامه می فرمود .پس از سلام نمازبه تسبیح و تكبیر و تهلیل و حمد پروردگار می پرداخت ،بعد سجده شكر بجامی آورد ،سپس سر برداشت ،و بدون این كه با كسی حرف بزند چهار ركعت نماز به دو سلام ،اقامه می كرد در ركعت اول بعد از حمد ،سوره قل یاایها الكافرون ودر ركعت های دیگر بعد از حمد ،سوره توحید را می خواند و پس از نماز به تعقیب پرداخت
عشاء بعد از نماز مغرب و افطار ،قدری استراحت می كرد ،تا پاسی از شب بكذرد ،آنگاه به نماز عشاء می پرداخت ،پس از نماز ،به تسبیح و تكبیر و تهلیل و حمد خدا مشغول میشد ،و بعد از تعقیب ،سجده شكر بجا می آورد .شب ثلث آخر شب كه میشد از بستر خواب برخواسته با ذكر تسبیح و تكبیر و تهلیل و استغفار به مسواك دندان های خویش مشغول می شد سپس وضو می گرفت و به نماز شب می پرداخت هشت ركعت هر دو ركعت به یك سلام و در هر ركعت بعد از قرایت حمد ، سی بار سوره توحید را می خواند آنگاه چهار ركعت نماز جعفر طیار را می خواند و آن را از نماز شب ،محسوب می فرمود . (در ركعت اول نماز جعفر، بعد از سوره حمد اذا زلزلت ، و ركعت چهارم در ركعت دوم بعد از حمد سوره والعادیات ،و در ركعت سوم بعد از حمد سوره
نصرو در بعد از حمد سوره توحید قرایت میشود) سپس برخاسته ودو ركعت دیگر می خواند در ركعت اول بعد از حمد سوره ملك و درركعت دوم بعد از حمد سوره هل اتی علی الانسان می خواند ،پس از این دو ركعت ،برمی خواست و به نماز شفع می پرداخت ،در هر ركعت بعد از حمد ،سه بار توحید را قرایت می نمود .بعد از شفع به نماز یك ركعتی وتر ،می ایستاد و در آن بعد از حمد ،سوره توحید را سه بار و سوره فلق و سوره ناس را هر كدام یك بار قرایت می نمود .در قنوتش بعد از دعا ،هفتاد بار می گفت : چون نزدیك طلوع فجر می شد ،دو ركعت نماز فجر رامی خواند،ودر ركعت اول بعد از حمد سوره قل یاایها الكافرون و در ركعت دوم بعد از حمد ،سوره توحید را قرایت می نمود .بعداز فجر
چون فجر ،طلوع می كرد ، اذان واقامه می گفت ،ودو ركعت نماز صبح را بجا می آورد آن حضرت در تمام نمازهای واجب ،در ركعت اول بعد از حمد،سوره قدر ودر ركعت دوم بعد از حمد ،سوره توحید را می خواند بجز نماز صبح و ظهر وعصر روزهای جمعه ،كه در آن اوقات سوره حمد و جمعه و منافقین را قرایت می كرد و در نماز عشای شب جمعه در ركعت اول پس از حمد، سوره جمعه ،ودر ركعت دوم بعد از حمد سوره سبح اسم ربك الاعلی را می خواند ،ودر نماز صبح روز دوشنبه وپنجشنبه در ركعت اول سوره حمد ،و سوره هل اتی الانسان و در ركعت دوم بعد از حمد ،سوره هل اتاك حدیث الغاشیه را قرایت می فرمود .12
روز جمعه احمد بن ابی نصر بزنطی می گوید :امام رضا(ع) شب های جمعه در نمازهای خود ،سوره جمعه و سبح اسم ربك الاعلی، ودر صبع جمعه سوره جمعه و قل هوالله احد،و در روز جمعه وسوره منافقین را می خواند. اصحاب رس در این كه قوم رس چه كسانی بودند در میان مورخان و مفسران گفتگوو بحث زیاد است. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید :بعضی گفته اند كلمه رس نام رودخانه ای بوده كه قوم رس بر كناره آن منزل داشته اند .و روایات شیعه نیز مؤید این احتمال است یكی از اقوامی كه در قران ،بدان اشاره شده «قوم رس است» .اباصلت هروی می گوید امام رضا (ع) فرمود :مردی از اشراف و بزرگان قبیله بنی تمیم بنام عمرو،سه روز قبل از شهادت علی خدمت آن حضرت رسید و گفت :یا امیرالمؤمنین !مرا از اصحاب رس خبر دهید و بگویید در چه زمانی بودند؟ و در كجا زندگی میكردند؟و پادشاهشان كی بود و آیا خدا برای آنها پیغمبری فرستاد ؟و به چه وسیله ای هلاك شدند ؟چون در قران نام آنها را می بینم ولی از سرگذشت آنان چیزی نمی دانم .علی به او فرمود :از من مطلبی پرسیدی كه قبل از تو كسی آن را نپرسیده است ،و كسی بعد از من هم تو را آگاه نخواهد كرد مگر از قول من در كتاب خدا هیچ آیه أی نیست مگر این كه من تفسیر آن را می دانم و محل نزول آن را كه در بیابان بوده ،و یا كوهستان ،و همچنین وقت نزول آن را كه شب بوده یا روز ،می دانم
و در اینجا (اشاره به سینه مباركش كرد) علوم فراوانی است لكن طلاب و جویندگان آن كم اند و به همین زودی پشیمان شوند ،ولی آنگاه مرا در میان خود نمی بینند . بدان ای برادر تمیمی !آنان گروهی بودند كه درخت صنوبر را می پرستدند ،آن درخت را شاه می گفتند،یا فث بن نوح آن درخت را كنار چشمه ای كه به آن دو شاب می گفتند غرس كرده بود و آن درخت بعد از طوفان ، برای حضرت نوح علیه السلام رویید . آن جماعت را از آن جهت«اصحاب رس» می گفتند ، كه آنان پیغمبر خود را زنده به گور كردند و این قضیه
بعد از حضرت سلیمان (ع) بود . آنها دوازده قریه داشتند كه در كنار رود رس، كه یكی از تهرهای دمشق است،قرار گرفته بود .این نهر را از این جهت «رس» می گفتند كه در آن ایام نهری پرآب تر و شیرین تر و قوی تری از آن نبود و منطقه ای آباد تر غیر از آنجا در جای دیگر وجود نداشت .آن دوازده قریه مذكور ،آبان،آذر ، دی،بهمن،اسفند،فروردین،اردیبهشت،خرداد،تیر،مرداد،شهریورو مهر می گفتند . شهر بزرگ آنها ،اسفند دار بود و پادشاه آنها در همین شهر زندگی می كرد كه به او (تركوز) از نوادگان نمرود ،
طاغوت زمان حضرت ابراهیم می گفتند و چشمه و درخت صنوبر نیز در همان شهر بود .آنان بذر صنوبر را در همه این دهكد ه ها ،كاشته بودند .بذرها روییده و هر یك درخت بزرگی شده بود و نهر آبی از آن چشمه ،كه نزدیك درخت صنوبر بود،بطرف این نهال های صنوبر كشیده بودند . آنها آب چشمه و نهرهایی را كه از آن جاری ساخته بودند ،بر خود حرام كرده ،و نه خود از آن می خوردند و نه به چهار پایانشان می دادند ،و كسی كه مرتكب این عمل می شد ،او را می كشتند ،و می گفتند :این آب مایه حیات خدایان ماست و كسی حق ندارد ریشه حیات آنها را قطع كند .لذا خود و چهارپایانش از نهر رس آب می آشامیدنداصحاب رس در هر یك از ماههای سال در یكی از قریه های دوازده گانه جشن و عید می گرفتند و همه در آن جا جمع جمع می شدند و بر شاخه های درخت صنوبر پارچه ای از حریز كه بر آن تصاویری گوناگون بود آویزان می كردند سپس گاو و گوسفند می آورند ،و قربانی درخت صنوبر می كردند ، و آتش روشن می نمودند و هنگامی كه دود و آتش به آسمان بلند می شد ،و بین آنها و آسمان حایل می گردید ،با صورت به زمین افتاده و درخت صنوبر را سجده می كردند و با گریه و فریاد و التماس می خواستند تا درخت ،از آنها راضی شود در همین حال شیطان می آمد و برگ های در خت را تكان می داد و مانند كودكان فریاد میزد و می گفت :بندگان من از شما راضی شدم ناراحت نباشید و خوشحال باشید آنها هم سرهای خود را از سجده بر می داشتند و شروع به خوردن شراب می كردند و مشغول نواختن ساز و آواز می شدند و سنج می زدند .آن شب و روز را به همین شكل می گذاندند و پس ازاتمام این مراسم به خانه هایشان بر می گشتند بعد از این مراسم اهالی آن به یكدیگر می گفتند این عید فلان قریه تا این كه نوبت عید قریه بزرگ می رسید و در آن كوچك و بزرگشان جمع می شدند و در كنار درخت صنوبر و چشمه مذكور خیمه ای از دیبا كه منقوش به انواع تصاویر بود سراپا می كردند برای آن خیمه دوارده در درست كرده بودند كه اهلی هر یك از دوارده قریه از یكی از آن درها وارد میشدند و درخت صنوبر بزرگ را كه خارج از خیمه بود سجده می كردند و قربانی های خود را كه بیشتر از قربانی های ده خودشان بود تقدیم می كردنددر این هنگام خود ابلیس سر دسته شیاطین می آمد و درخت صنوبر را محكم به حركت در می آورد و تكان می داد و از درون آن با فریاد بلند سخن می گفت و به آنها وعده و نوید بقاء و عمر زیاد می داد كه این وعده ها و نوید ها از آن شیاطین كه در آن درخت دیگر بودند بیشتر بود آنگاه سرهای خود را از سنجده بر می داشتند در حالی كه آنقدر شاد و خوشحال بودند كه چیزی نمی فهمیدند و حرف نمی زدند و به شرب خمر و لهویات مشغول می شدند این برنامه تا دوارده روز برگزار میشد بعد از این مراسم به خانه هایشان بر می گشتند چون كفر و طیغان آنها نسبت به خداوند بزرگ و عبادت آنها غیر خدا را به طول كشید خداوند پیامبری از بنی اسراییل از اولاد یهودا فرزند حضرت یعفوب (ع) را به سوی آنان فرستاد این پیامبر مدت زیادی در میان آنها زندگی كرد و آنان را به عبادت خدا و پیروی از او و ترك شرك دعوت كرد لكن آنها از وی پیروی نكردند و دعوت اورا نپذیرفتند .
آن پبغمبر چون اصرار و پیشروی آنها در ضلالت و گمراهی و قبول نكردن دعوت خداوند تكامل آفرین و حیات بخش را از آنها دید در هنگامی كه موسم عید بزرگ آنها رسیده بود گفت: پروردگارا! بندگان تو از قبول گفته های من سرباز زدند و مرا تكذیب كردند و به تو كافر شدند و اینك درختی را می پرستند كه نفع و ضروری برای آنها ندارند پس درخت آنها را خشك كن و قدرت و توان خود را به آنها بنمایان آن مردم چون صبح كردند مشاهده نمودند كه درخت خشك شده است
اصحاب رس از این قضیه بسیار مضطرب و ناراحت شدند و به دو گروه تقسیم شدند گروهی گفتند: این مرد كه گمان می كند فرستاده پروردگار آسمان و زمین به سوی شماست خدایان شما را سحر كرده تا نظر شما را از خدایان خودتان برگردانده و به سوی خدای خود متوجه كند گروه دیگر گفتند :چنین نیست بلكه خدایان شما از این مرد خشمگین شده اند چون او از آنها عیب جویی می كرد و شما را به عیادت غیر آنها می خواند و الان این درخت غضب كرده و خرمی و شادابی خود را از شما دریغ داشته است تا شما به غیرت آیید و خشمگین شوید و از او دفاع كمید پس رای و نطرشان بر این شد كه پیغمبر را بكشند لذا لوله هایی كه دهانه آنها به اندازه ای كه انسانی از میان آنها عبور كند ساختند سپس آنها را در قعر چشمه قرار دادند
و تا سطح آب بالا آورده و روی هم چیدند مانند آبگذرها و جوبهایی كه روی آن را می پوشانند آنگاه آبهایی كه از منافذ وارد فضای لوله ها شده بود تخلیه كردند و در پایین آن یعنی زیر چشمه چاه عمیقی حفر كردند و آن پیغمبر را در میان آن چاه افكندند و بعد سنگ بزرگی روی چاه قرار دادند تا آب داخل چاه نفوذ نكند سپس آن لوله ها را برداشتند پس از این پیغمبر خدا را به این صورت در قعر آن چاه قرار دادند و گفتند :امیدواریم با این كاری خدای ما از ما راضی شده باشد چون دید كه ما كسی را كه بدگویی می كرد و از عبادات او جلوگیری می نمود كشتیم و زیر آب و گل دفن كردیم اینك بار دیگر طراوت درخت صنوبر بر خواهند گشت آن جماعت در تمام آن رور فریاد و ناله پیغمبر را می شنیدند كه می گفت :خدای من! تنگی مكان و شدت ناراحتی مرا می بینی بر ضعف و سستی و ناچاری من رحم كن و در قبض روحم تعجیل فرما و در اجابت دعایم تاخیر روا مدار تا اینكه از دنیا رفت پس از این ماجرا ، خداوند به جبرئیل گفت : آیا این بندگانی كه صبر و بردباری من آنها را مغرور كرده و از مكر من ایمن هستند و غیر مرا عبادت می كنند و فرستاده مرا می كشند گمان می كنند در آسایش و امنیت خواهند بود و یا از زیر سلطه من خارج خواهند شد ؟چطور!و حال آنكه من ازكسانی كه مرا عصیان كنند و از عذاب و عقاب من نهراسند انتقام می گیرم به عزت و جلالم قسم یاد كرده ام كا آنها را عبرت بخش جهانیان قرار دهم پس چون روز سالگرد عیدشان فرا رسید و به محل برگزاری جشن ها رفند ناگهان باد شدیدی وزیدن گرفت و آن جماعت حیران و سرگردان شدند و از شدت وحشت نتوانستند كاری برای نجات خود انجام دهند و به هم دیگر پناه می بردند زمین زیر پایشان سنگ كبریت شده و می سوخت و ابر سیاه قیرگونی بر سرشان سایه افكند و بدن هاشان همانند سرب كه در آتش ذوب می شود ذوب شد از عضب خدا و نزول بلا به خدا پناه می بریم و لا حول و لا قوه الا
اولوالعزم «فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسول و لا تستعجل لهم» (احقاف35) پس صبر كن آن گونه كه پیامبران اولوالعزم صبر كردند و برای (عذاب) آنان شتاب مكن حسن بن فضال می گوید حضرت رضا(ع) فرمود:پیامبران اولوالعزم را از این جهت اولوالعزم گفتند كه دارای شریعت بودند .مطلب از این قرار است كه پیغمبران بعد از نوح به شریعت و كتاب او عمل می كردند تا هنگامی كه حضرت ابراهیم مبعوث شد وقتی ایشان رحلت كرد پیامبران بعد از ایشان تابع شریعت و كتاب او بودند تا وقتی كه موسی پیامبری برگزیده شد پس از حضرت موسی پیامبران از شریعت و كتاب او متابعت می كردند تا این كه حضرت عیسی بن مریم مبعوث شد و بعد از او به كتاب و شریعت او عمل می كردند. تا آگاه كه حضرت محمد به رسالت مبعوث شد این پنج نفر پیامبران اولوالعزم هستند آنان افضل انبیاء می باشند شریعت محمد تا روز قیامت منسوخ نمی شود و هر كس بعد از شریعت محمد بعد از قران ادعای نبوت و كتاب كند خونش هدر است 13فرق بین عترت و امت در استد لا لهای قرانی امام رضا (ع)ریان بن صلت می گوید امام رضا (ع) در مجلسی كه مأمون درمرو ترتیب داده بود حاضر شدند در آن مجلس عده ای از علمای عراق و خراسان حضور داشتند مأمون از علماء پرسید: معنی این آیه را برایم بگویید:
«ثم اورثنا الكتاب الذین اصطفینا من عبادنا»(فاطر :32) (سپس كتاب را به عنوان ارث به كسانی از بندگانمان كه آنان را برگزیده بودیم ،دادیم.)علماء گفتند :مراد خداوند ،تمامی امت است. مأمون گفت :یا ابالحسن نظر شما چیست؟ امام رضا(ع) فرمود : با آنان هم عقیده نیستم بلكه به نظر من ،مراد خداوند عترت طاهره حضرت محمد (ص) است.
مأمون گفت:چطور نظر خداوند فقط عترت بوده نه امت؟ حضرت فرمود :زیرا اگر مراد تمام امت باشد همگی آنان باید اهل بهشت باشند زیرا خداوند می فرماید :فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد ومنهم سابق بالخیرات باذن الله ذالك هو الفضل الكبیر(فاطر:32)«بعضی از آنان به خود ستم می كنند و بعضی میانه رو هستند و بعضی دیگر به اذن خدا در خیرات پیش قدمند و از دیگران سبقت می گیرند.این است فضل بزرگ » سپس همه را اهل بهشت قرار داده و فرموده : جنات عدن یدخلونها یحلون فها من اساور من ذهب (فاطر :33)پس وراثت مخصوص عترت پیامبر است نه دیگران .مامون گفت عترت چه كسانی هستند ؟حضرت رضا (ع) فرمود :همان كسانی كه خداوند آنان را در كتابش این گونه وصف نموده است :«انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا(احزاب :33)خداوند فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور كرده و شما را پاك و مطهر نمایدوآنان همان كسانی هستند كه پیامبر (ص) درباره آنان چنین فرموده است :«انی مخلف فیكم الثقلین كتاب الله و عترنتی اهل بیتی الا و انهما لن یفترقا حتی تردا علی الحوض فانظروا كیف تخلفونی فیهما ایها الناس لا تعلمو هم فانهم منكم .من دو چیز گران بها كه عبارت از خدا و عترت و اهل بیتم است در میان شما باقی می گذارم .آن دو از یكدیگر جدا نخواهد شد تا در حوض بر من وارد شوند ببینید بعد من در مورد آن دو چه می كنید ؟ای مردم به آنان چیزی نیاموزید زیرا آنان از شما داناترند علماء گفتند:ای یا ابالحسن آیا عترت همان آل است یا شامل افراد دیگری هم می گردد؟ امام رضا (ع) فرمودند:عترت همان آل است
علماء گفتند : از رسول خدا (ص) روایت شده كه فرمودند : امت من آل من است و این حدیث را صحابه به سند مستفیض و غیر قابل انكاری نقل كرده اند كه آل محمد (ص) امت اویند امام رضا (ع) فرمودند: بگویید ببینم آیا صدقه (زكات واجب) بر آل حرام است؟گفتند:بله؟ حضرت فرمود :آیا صدقه بر امت حرام است؟گفتند :خیر امام رضا (ع) فرمودند: این فرق بین آل و امت است آخر شما را كجا می بردند؟آیا از قرآن روی گردان شده اید ؟آیا از حد تجاوز نموده اید ؟آیا نمی دانید كه مساله وراثت و طهارت در مورد برگزیدگان هدایت یافته است نه دیگران ؟!علماء گفتند : از كجا این مطلب را می فرمایید یا اباالحسن؟
امام رضا (ع) فرمودند :از این آیه :و لقد ارسنا نوحا و ابراهیم و جعلنا فی ذریتها النبوه و الكتاب فمنهم مهتد و كثیر منهم فاسقون (حدید:26)نوح و ابراهیم را فرستادیم و در نسل آن دو نبوت قرار دادیم بعضی از آنان هدایت یافته اند و زیادی از آنان فاستند .» در نتیجه وراثت پیامبری و كتاب مختص به هدایت بافتگان است نه فاسقین آیا نمی دانید وقتی نوح از پروردگارت در خواست كرد : رب ان ابنی من اهلی و ان وعدك الحق و انت احكم الحاكمین (هود :45) «خدایا پسرم جزء خانواده من است و وعده تو نیز حق است و تو بهترین حاكمی » و این بدین جهت بود كه خداوند به او وعده داده بود كه او و خانواده اش را نجات دهد و خداوند در جواب او فرمود:یا نوح انه لیس من اهلك انه عمل غیر صالح فلات سالن ما لیس لك به علم انی اعظك ان تكون من الجاهلین .(هود:46) « ای نوح او از خانواده تو نسبت زیرا كار او كاری است ناشایست پس چیزی را كه نمی دانی از من در خواست مكن من تو را نصیحت می كنم كه از جمله نادان نباشی .» مامون گفت: آیا خداوند عترت را بر سایر مردم برتری داده است ؟ امام رضا (ع) فرمودند : خداوند فضل و برتری عترت را بر سایر مردم در كتابش شرح داده است مامون گفت:در كجای قرآن؟ امام رضا (ع) فرمودند: در این آیه :ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم .(آل عمران :34-33)
« خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزیند آنان نسلی هستند كه از یكدیگر می باشند و خداوند شنوای داناست.» و در جای دیگر می فرماید: ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الكتاب و الحكمه و اتیناهم ملكا عظیما (نساء:54)
آیا به مردم مردم به خاطر فضیلتی كه خدا به آنان داده است حسد می ورزد؟ما به آل ابراهیم كتاب و حكمت دادیم و به آنان پادشاهی بزرگ عطا نمودیم سپس بعد از این آیه خطاب را به سایر مؤمنین متوجه نموده و می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم (نساء :59)« ای كسانی كه ایمان آورده اید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت كنید »یعنی همان كسانی كه آنان را با كتاب و حكمت قرین كرده و به خاطر آن دو مورد حسادت واقع شده اند پس منظور از آیه (ام یحسدونالناس) اطاعت از برگزیدگان و پاكان است و پادشاهی در این آیه همان اطاعت از ایشان است . علما گفتند : آیا خداوند برگزیدگان را در ظاهر قرآن در دوازده آیه تفسیر نموده است و این غیر از مواردی است كه در باطن و تاویل قرآن آمده است : مورد اول آیه شریفه : و انذر عشیرتك الاقربین (شعراء :214) فامیل نزدیك خود را انذار كن و این مقامی است رفیع و فضلی است عظیم و شرافتی است بلند مرتبه آنگاه كه خداوند با این كلام آل را مورد نظر قرار داده و برای رسول خود ذكر فرمود. آیه دوم : در معنی اصطفا و برگزیدگان آیه تطهیر است:
انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا(احزاب :33) « خدا می خواهد پلیدی را از شما اهل البیت دور كند و شما را كاملا پاك و مطهر نماید .»و این فضلی است كه هیچ كس از آن بی اطلاع نیست و آن را انكار نمی كند مگر دشمن معاند گمراه زیرا فضلی و برتریی بالاتر از طهارت متصور نیست .آیه سوم : آیه مباهله است :وقتی خداوند پاكان خلق خود را جدا نمود ودر آیه مباهله پیامبرش را امر كرد كه به همراه آنان اقدام به مباهله كند فرمود:
فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندعابناءنا و ابنائكم ونسائنا و نسائكم وانفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الكاذبین(آل عمران :61) « ای محمد بعد از این كه در باب عیسی حق را دانستی هر كه در این مورد به بحث پرداخت به او بگو بیایید پسران خودمان و پسران خودتان و زنان خودمان و زنان خودتان و نیز خودمان و خودتان را فراخوانیم سپس دست به دعا برداریم و نفرین خدا را برای دروغگویان طلب كنیم » بعد از این دستور الهی حضرت الهی حضرت رسول (ص) علی وحسن و حسین و فاطمه را بیرون آورد و آنها را با خود همراه ساخت آیا می دانید معنای این عبارت «خودمان و خودتان » چیست؟علماء گفتند :پیامبر از این عبارت خود را در نظر داشته است. امام علی فرمودند:اشتباه می كنید .منظور آن جناب ،علی بن ابیطالب بوده است و دلیل بر این مطلب جمله ای است از رسول اكرم كه فرمودند :«این بنو ولیعه دست از این كارها بر می دارند ،یا مردی همانند خودم را به سوی آنها روان می كنم
» كه منظور حضرت علی (ع) بوده است و مراد از ابناء در آیه حسن و حسین(ع) و مراد از انساء فاطمه می باشد این خصوصیت و ویژگی است كه هیچ كس در آن برایشان مقدم نیست و فضیلتی است كه هیچ بشری در آن فضیلت به آنان نمی رسد و شرفی است كه احدی از مردم در آن شرف بر آنان سبقت ندارد چون پیامبر نفس علی (ع) را همانند نفس خود قرار داده است
آیه چهارم : پیامبر اكرم (ع) همه مردم به جز عترت خود را از مسجد خارج نمود به گونه ای كه مردم و حتی عباس عموی پیامبر در این موضوع زبان به اعتراض گشوده و گفتند :علی را باقی گذارده و ما را خارج كردی ؟حضرت فرمود :من نیستم كه او را باقی گذارده و شما را خارج كرده ام بلكه خداوند چنین كرده است و این مطلب ،این فرمایش پیامبر اكرم را كه به علی (ع) فرمود :ای علی ! نسبت تو به من ،مانند هارون به موسی است» روشن می كند علماء گفتند :این موضوع در كجای قرآن است؟
امام رضا (ع) فرمودند :در این باره برایتان از قران شاهد می آورم و بر شما می خوانم علماء گفتند :بیاور .آیه دهم :آیه ای از سوره نساء است كه می فرماید:حرمت علیكم امها تكم و بناتكم و اخواتكم (نساء :23) مادران و دختران و خواهران شما بر شما حرام شد.
ادامه خواندن مقاله زندگي نامه حضرت علي ابن موسي الرضا
نوشته مقاله زندگي نامه حضرت علي ابن موسي الرضا اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.