nx دارای 39 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
نقدی بر آخرین مجموعه فروغ فرخزاد
در بهمن ماه 1385، به مناسبت سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد، مقالی مختصر ارائه كردم. اگرچند، هدف از نگارش آن صرفا ارائه یك شمای كلی از فروغ در مراسمی قهوه خانه ای بود. هم راستا بودن مجال با مقال استاد بزرگ خود، از سویی، و طرح فروغ بزرگ به اختصار از دیگر سوی، «از آن سوی دریچه» را خرد تر از آن چه بود كرد. مقال فروغ، در بهمن ماه، اگر چه با زحمتی جان فرسای نگاشته شده بود، امروز میراثی جز تاسف و شرم در بر نداشته است.
باری چندی بود در پی جبران نقص های آن سوی دریچه، بر آن بودم كه فروغ را این بار بی اختصار نقد كنم. این تمایل، امروز، با وجود نیاز آشنایی مهربان، به شناخت نقد فروغ، پر رنگ تر شده است. و به همین رو امیدوارم «از آن سوی دریچه» كه این بار بی اختصار طرح می شود، شرم بهمن را كم رنگ، و رنگ فروغ را، ژرف تر كند.آن چه در پی می آید، نگارش دوم «از آن سوی دریچه» است. با این تفاوت كه این بار نه تمامی اشعار فروغ كه صرفا آخرین مجموعه وی، « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد » نقد خواهد شد. از این روی كه، نقد تمامی اشعار را كاری بس بزرگ تر از خلاصه كردن در ظرف مقال دیده ام.
«از آن سوی دریچه»نقدی بر آخرین مجموعه فروغ فرخزادنگاشته شده توسط پژمان قربان زادهبه فروردین ماه 1386استفاده از مقال، به هر روی، تنها با اجازه نویسنده مجاز می باشد.
مقدمه
فروغ فرخزاد را نمی توان جدای از جریان شعری معاصر تصویر كرد. كه فروغ، زاده شده در یكی از همین جریان های شعریست. آن چه تا كنون به عنوان نقد، از فروغ فرخ زاد، طرح گشته است، اغلب بر فروغ و زندگی وی بنا شده است. حال آن كه رسالت نقد، بررسی ظرفیت شعری پرشده توسط فرد، با هدف شناخت گام شعری وی می باشد؛ و نه شناخت فرد. كه فروغ فرخزاد، پیش از آن كه 678 صادره از بخش 5 باشد، برای ما، دنبال كننده یكی از ظرفیت های شعری ادبیات مدرن است. در این مجال، فروغ را صرفا در آستانه شعرش رسم خواهم كرد و مرا با 678 كار نیست. اما پیش از آن كه به فروغِ شعر مدرن بپردازم، ابتدا، ضروری می دانم به بستر آبستن او اشاره كنم. كه به جایگاه شعر مدرن و گام های طی شده در آن، كمتر اشاره شده است.
پیش گفتار: جایگاه شعر مدرن در ادبیات فارسی
م. ه. آبرامز1 عقیده دارد علی رغم تنوع نظریه ها درباره ادبیات، می توان چهار نظریه را كه در تاریخ نقد جامعیت داشته اند، معلوم كرد. این نظریه ها با توجه و تاكید بیشتر بر یكی از چهار عنصر اصلی در پدیده شعر شكل گرفته است و سه عنصر دیگر را در پرتو آن یكی مورد مطالعه قرار داده اند. در ارتباط با هر اثر هنری می توان این چهار عنصر را ملاحظه كرد:1 هنرمند كه اثر را می آفریند.2 اثر، كه آفریده هنرمند است.
3 جهانی كه در اثر آشكار می شود.4 مخاطب كه اثر او را تحت تاثیر قرار می دهد.2اما بر شمردن یكی از این چهار عنصر به عنوان محور اصلی شعر امكان پذیر نیست. كه دامنه گسترده شعر در ادبیات و تاریخ، اجازه به دست دادن یك تعریف یكسان را از شعر، بر اساس یكی از چهار عناصر، و پوشش همه جنبه های شعری نمی دهد. اما در نظر من، هر كجا كه ادبیات و شعر، با جهش همراه بوده است، تغییر مركز توجه هنرمند از یك عنصر به دیگری را می توان به چشم ملاحظه كرد.
تاكید بر جهانی كه اثر آشكار می كند، نظریه تقلید3 را به وجود آورده است كه با افلاطون و ارسطو آغاز شد. این نظری را می توان نافذترین و كهن ترین نظریه در ادبیات تلقی كرد. تاكید بر مخاطب كه اثر او را تحت تاثیر قرار می دهد، نظریه پراگماتیك4 را در ادبیات به وجود آورد. این نظریه كه بر جنبه تعلیمی شعر تكیه می كند، در قرن شانزدهم میلادی، با درخشش ناقد انگلیسی، سر فیلیپ سیدنی5، به نقطه اوج خود رسید. آبرامز، عقیده دارد كه این نظریه از آن جهت حائز اهمیت است كه تمامی نظریه های دوره هراس تا دوره روشنگری را شامل می شود. در قرن هجدهم میلادی، با ظهور درایدن6 نظریه درباره شعر از جنبه تعلیمی به سوی لذت حاصل از شعر گرایش پیدا كرد. این جهش بزرگ را می توان نوعی انتقال تمركز از مخاطب به آفریننده اثر تلقی كرد؛ كه گذاری از مرحله كلاسیسیسم7 به رمانتیسیسم8 نیز بود. كولریج9 كه برجسته ترین نماینده این گرایش بود، نقطه مورد اهمیت را در شعر از تعلیم به بیان10 تغییر داد. و بدین گونه لذت جایگزین مفید بودن شد. از این منظر، تمایز بین شعر و نوشته به هیچ روی در عناصر زبانی به كار برده شده نبود؛ كه آنچه این دو را متمایز می كرد، تفاوت در شیوه تركیب عناصر بود. در عین حال، در نظر من، این نوع قضاوت نیز بدلیل عدم تشخیص مرزی دقیق برای شعر و نوشتار دارای ضعف می باشد. باری، كولریج معتقد بود، رسالت شعر، به دست دادن لذت است.
با گذشت زمان، لذت آفرینی در شعر، جهشی دیگر را در ادبیات به دست داد. به طوری كه دنباله این تاكید بر آفریننده، مخاطب را از رسیدن به معنایی واضح منع می كرد. به نوعی می توان گفت گذار از رمانتیسیسم به سمبولیسم11، نه صرفا یك جهش، كه ادامه نظریه تاكید بر شاعر بود. سمبولیست اما، نه تنها مسئولیتی در قبال مخاطب نمی شناخت، كه از حذف ساختار های شعری پیشین و تغییر در تمامی بنیان شعر نیز باكی نداشت. هم چنان كه می بینیم، وی هر چه را كه مانع پرواز آزاد تخیل خویش می شد نادیده می گیرد. گیرم كه این بی توجهی،
در برخی شرایط، بسیار بزرگ تر از آن بود كه توسط ادبیات پیشین مقبول واقع شود. سمبولیست در اوج شكوفایی سبك خویش، حتی ساختار جملات را نیز بنا به طبع خود تغییر می دهد تا جایی كه شعر را، به یك نه توی معنی بدل می كند. در همین نقطه است كه پریستلی طرح كرد كه ادبیات كلاسیك به ضمیر آگاه و ادبیات رمانتیك به ضمیر ناآگاه بسته است12 كه صحبت از این نظر را در این مقال، مجال نیست.
در این زمان، پس از سوررئالیسم، فرزند سمبولیسم، – كه به آن نخواهم پرداخت- گامی عمیق در ادبیات و چگونگی نگاه به ادب صورت گرفت. زبان، به عنوان وسیله انتقال معنی، در شعر، رنگ باخت؛ كه شعر وسیله انتقال معنا نبود. این گام، در حقیقت، تمركز را از شاعر به چیزی جز مخاطب یا جهان اثر انتقال داد؛ و تاكید را در نقد شعر، بر شعر گذاشت. این نقطه، نظریه عینیت13 را به وجود آورد. عینیت اثر، مربوط به زبانی است كه اثر در آن هستی گرفته است. توجه ناقدان نظریه عینیت، بر ظرفیت های زبان بنا شده است. این نظریه معنا را در نه در شاعر شعر، كه در شعر شاعر جست و جو می كنند و هم از روی زبان شعر است كه سعی در استخراج معنا دارند. ناقدان این نظیه معنا را متمركز در كلمات شعر و تجربه شاعر از استفاده خاص از این كلمات در شعر می دانند. از همین روست كه معتقدم طبق نظریه عینیت، اگر تاكید را در نقد به خاص شعر متمركز كنیم، نه با مجموعه ای از كلمات و معانی به كار رفته در شعر كه با دوره ای از زبان شاعر رو به رو هستیم و در نتیجه معنا را می باید نه در شعر وی كه در اشعار وی جست و جو كنیم. خلاصه می گویم كه در نظریه جدید، تمركز بر زبان است14
باری، سخن از جایگاه نقد را در جهان همین جا كوتاه خواهم كرد و بحث را از دریچه ادبیات فارسی دنبال خواهم كرد. صحبت از شعر مدرن پارسی، برای شناخت وضعیت شعر امروز ضرورتی است. گر چه آن چه به عنوان شعر فارسی امروز طرح گردیده است، از نظر من، با مدرنیته فاصله بسیاری دارد. ابتدا تعریف خود را از مدرنیسم ارائه خواهم داد و سپس به تفصیل در خصوص شعر نو سخن خواهم گفت.
در تمامی دوره های شعری و ادبی، هیچ ضربه ای به ادبیات وارد نیامده است مگر این كه این ضربه از طریق ادبیات وارد شده باشد. و از منظر من، اگر بزرگ ترین ضربه را در ادبیات فارسی بخواهیم بر شمرد، این ضربه جز ارائه تعاریف بد از ادبیات نبوده است. و در نظر من، هم این تعاریف بد است كه باعث شد، آن چه در ادبیات غرب در قرن هجدهم درخشید، در ایران با این همه تاخیر آغاز شود. سخن، از این جهش بزرگ ادبی، گذار از كلاسیسیسم به رمانتیسیسم، است. برای دوری از این تصور، كه این پیش گفتار صرفا نوعی بازی با ایسم ها می باشد، این گذار را، من، گذار از تاكید بر مخاطب، به تمركز بر آفریننده، معنا خواهم كرد. اما خوش بختانه، بستر این انتقال تعریف از شعر، آماده تر از آن بود كه راه غرب را سر به زیر دنبال كنیم. كه تحول ادبیات ما – یا به عبارت واضح تر تغییر از ادبیات كلاسیك به مدرن – با طی یك گام جلو تر از ادبیات رمانتیك همراه بود.
در قلمرو زبان فارسی، جهش را از ادبیات كلاسیك به مدرن، نیما، این لوركای پیر و لجوج فارسی، آغاز كرد. و متاسفانه – یا خوشبختانه -، این جهش نگاه او، آن سان بزرگ تر از ظرفیت ادبیات روزگارش بود كه وی را در هاله ای از ابهام فرو كرده است. عقیده دارم بزرگ ترین گام را در جهش از ادبیات كلاسیك به مدرنیسم، نیما طی كرد. اما به هیچ روی اعتقاد ندارم كه مدرنیته با نیما شروع شده است. كه هرگز در ادبیات، جهش فكری توسط یك شخص خاص صورت نمی گیرد. زبان، هنگامی اثر می گذارد كه به صورت فرهنگ تجلی كند. ور نه نیما هیچ راهی طی نكرده است. خیانت را نیز به نیما، دكتر حمیدی شاعر نكرد15 كه بزرگ ترین خیانت را چشم های فرزندانش، كه صرفا عروض را شكست، مرتكب شدند.
باری میراث نیما، از نظر من، ظرفیت های جدید شعری، در زبان بود. و بس. و خود همین ظرفیت های شعری بودند كه هر یك توسط بامداد، امید، فروغ، سهراب، و ; پر شده اند. و چه بسیار ظرفیت ها كه در نگاه نیما وجود دارند و هنوز یافت نشده اند و یا به ظرافت مورد توجه قرار نگرفته اند.
فروغ یكی از این ظرفیت هاست كه بررسی خواهد شد. این بررسی به هیچ روی دعوی پوشا بودن ندارد. آنچه در این مقال نقد خواهد شد نیز فروغ نیست. كه صرفا نگاهی به شعر فروغ است. كه این مقال بر پایه بررسی زبان اشعار فروغ طرح گردیده است و این مجال را، توان صحبت از فروغ فرخ زاد نیست. با همه آن چه به عنوان پیش گفتار یا ضمیمه ارائه شد، اكنون هنگام آن است كه بررسی اشعار سپیده دم16 شعر مدرن فارسی بپردازم.
حرف اول: « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد »
آخرین مجموعه را برای نقد در ظرف یك مقال از دیگر آثار فروغ، مناسب تر دیدم. از آن جهت كه، به عقیده من، این مجموعه، بسیاری از خلا های موجود در مجموعه های قبل را پوشش داده، و از نظر زبان و استفاده از ظرفیت های آن، بسی پخته تر از دیگر آثار است. ضروری می دانم پیش از پرداختن به نقد، چند نكته را بیان كنم:در این مقال، از لفظ فروغ برای اشاره به شاعر استفاده زیادی كرده ام. گاه نیز از ارتباط معنایی لفظ فروغ با سپیده دم، برای اختصار بیشتر استفاده شده است. هر زمان كه فروغ طرح گردیده است، منظور، شاعر است.
نیز، اگر چه « ایمان بیاوریم ; » مورد بحث است و نه دیگر مجموعه ها، گاه در هنگام آوردن اشعار برای درك بهتر تشابهات و تمایزات از اشعار موجود در دیگر مجموعه ها نیز استفاده شده است. این نكته را از آن جهت طرح كردم كه این اشارات به اشعار دیگر مجموعه ها، صرفا برای درك بهتر است و بس.هر كجا كه از لفظ « زبان » استفاده شده است، منظور صرفا رشته ای از لغات نیست. كه تعریف از زبان را من، به تفصیل در دیگر مقالات خود ارائه كرده ام. در این مجال، به این حرف بسنده می كنم كه، زبان، از نظر من، مجموعه ای است از ماهیت های ذهنی كه تفكر، تصور، و تخیل هر سه بر پایه آن بنا شده اند.
اضافه می كنم كه مقال، از سه بخش، تصویر و تخیل، زبان و ساختار، معنا و موسیقی بنا شده است. تلاش كرده ام هر یك به جای خود نقد شوند؛ اما اشاره می كنم كه از نظر من، هر كدام از این سه، دارای ارتباط عمیق درونی با دیگری است. از این جهت در مقال، در بعضی موارد هر بخش، از بخش دیگری نیز كمك گرفته شده است.با این توضیحات به بخش اول « از آن سوی دریچه می پردازم.
بخش اول: زبان و ساختار شعر
به صراحت اعتراف می كنم كه مرا توان تشخیص قطعی تعریف فروغ از زبان، نیست. در عین حال، از نظر من، فروغ، نسبت به بامداد، چندان معتقد به ضرورت تعریف زبان نبوده است؛ و به همین جهت، در بسیاری از اشعار خویش، از زبان به عنوان وسیله ای آزاد استفاده كرده است. حال آن كه زبان از نظر معاصران وی، آزاد نیست. باری، این نكته را از این جهت طرح می كنم كه من نیز در نقد، بنا به تفكر فروغ در مورد زبان، و خلاف تعصب زبانی خود، زبان را در استفاده از آن، بررسی كرده ام. كه زبان فروغ آزاد است. حداقل تا بحدی كه پپسی و فردین در آن بی شرم، جای می گیرند:
و سفره را می اندازدو نان را قسمت می كندو پپسی را قسمت می كندو باغ ملی را قسمت می كند
و شربت سیاه سرفه را قسمت می كندو روز اسم نویسی را قسمت می كندو نمره مریض خانه را قسمت می كندو چكمه های لاستیكی را قسمت می كند
و سینمای فردین را قسمت می كنددرخت های دختر سید جواد را قسمت می كند17
زبان را آزاد دانستن ضعف نیست. چنان كه در قید دانستن اش. آن چه بر آنم تا تاكید كنم، نگاه فروغ به زبان است. وی شعر را به لباس زبانی دیگر از زبان زندگی نمی داند. هر شاعری پیش از آن كه شاعر باشد، یك اندیشه ور است. و این را من، اولین بار نیست كه طرح می كنم. این تفكر و تعریف شاعر از زبان است كه زبان شعرش را شكل می دهد. و مرا در این شكی نیست. اما یكی از عواملی كه فروغ را از دیگر اندیشمندان شاعر متمایز می كند این است كه فروغ پیش از آن كه یك اندیشه ور باشد، یك زن است. و این زنانگی، زبان وی را به شدت زیر تاثیر قرار داده است. اگر چه در مورد ویژگی زنانگی فروغ، به تفصیل سخن خواهم گفت، در این زمان، به طرح اثر آن بر زبان فروغ، بسنده می كنم.
من پله های پشت بام را جارو كرده امو شیشه های پنجره را شسته ام.18
من خواب یك ستاره قرمز دیده امو پلك چشمم هی می پردو كفش هایم هی جفت می شوندو كور شوماگر دروغ بگویم19
با بامداد مقایسه می كنم:
به هیات هرای دیوانگان تیمار خانه به آتش كشیدهیا انفجار تندری كه كنون را در خود می خروشدیا خود به هیات فریاد دیرباور ناگاهحصار قلعه نجد سوسمار و شتر را چندین پوك و پوسیده یافتن20
بامداد هم زبان شعر را جز زبان زندگی نمی داند. زبان بامداد با فروغ متفاوت است. و این تفاوت است كه شعر آن دو را، اگر چه هر دو پر، این سان از هم دور می كند. حرف من این است: « زبان شعر فروغ، زبان تفكر اوست. »
حال به عقیده من، هنگام آن رسیده، كه طبق نظریه عینیت، زبان آخرین مجموعه فروغ را بررسی كنیم.
الفاظ شعر:یكی از اندام های مهم زبان شعر، الفاظ است. و انكار این واقعیت، چندان عاقلانه نیست. الفاظ معنی را منتقل نمی كنند. اما ظرف معنی هستند. فروغ در شعر خود وسواس برگزیدن الفاظ هر چه فاخرتر را ندارد. و اگر در اشعار، بر الفاظ زبان خویش تاكید می كند، این تاكید، صرفا تاكید به نزدیك تر ساختن شعر به آفریننده است. باری، از نظر من، زبان فروغ، زبان یك زن است. به عبارت دیگر، بزرگ ترین ویژگی زبان شعر فروغ، زنانگی است. و این زنانگی را من، در این بخش، صرفا به الفاظ زبان آن خلاصه می كنم:
الفاظ متاثر از ویژگی زنانگی:
تاكید فروغ بر آن چه خود هست و تاثیر پذیری از زبان محیط خود، باعث پدیدار شدن این محیط در زبان وی است. اگر چه، لفظ نه از جنس معنی كه ظرف معنی می باشد، در اشعار فروغ، این الفاظ آبستن بوی فروغ است. در این جا به الفاظ متاثر از زنانگی، در اشعار آخرین مجموعه، اشاره می كنم:
زن، جفت گیری، ساق، لاغر، بارور، گیسوان، كودكی، یار، شهوت، گوشواره، عریان، مادر، نطفه، عروس، ران، بكارت، شانه، لخت، باكره، حجب، انگشت، گونه21، عروسك، قلب، مادر بزرگ22، تنهایی، عصمت23 برادر، خواهر، همسر، دامن، آبستن24، گیس، دختر25، پستان، شیر، مادگی، عضو جنسی26، پوست27
افعال اشعار نیز، گاهی، همین بوی زنانه را دارند:
نفس زدن، جفت گیری كردن، به درد رسیدن، آغشته شدن، آرامیدن، هم خوابه شدن21 بچه ساختن، حمام گرفتن، آبستن بودن24، گیس كشیدن25، شیر دادن26، انگشت كشیدن27
نیز می باید اشاره كنم كه افعال فروغ، اغلب، ساده نیستند. مانند این ادعا را در افعال پیش، می توان به وضوح دید.
الفاظ متاثر از ویژگی كودكی:در میان دوره های سنی، فروغ، از نظر من، بیشتر به زبان كودكی تاكید می كند. آثار این تاكید را علاوه بر الفاظ موجود در شعر ها می توان در تصاویر و فضای شعر نیز دنبال كرد. هم چنین نوع بیان فروغ نیز، از كودكی دور نیست. در زیر به الفاظ – و بعضی عبارات – متاثر از تاكید وی بر كودكی اشاره می شود:
غنچه، لاغر، قصر، قصه، رقص، گیسوان، كودكی، تازه، پاك، مقوایی، اعداد، هندسی، مادر، كوچك، گنجشك21، هفت سالگی، عروسك، الفبا، میز، بازی، مادر بزرگ22، كاغذی، مدرسه، بچه، تخته23، برادر، دانش آموز، هندسه24، قرمز، خواب، حرف های سخت كتاب كلاس سوم، كفش، چار چرخه، مزه، تنبل، پپسی، اسم نویسی25، سوسك26، میهمانی گنجشك ها27
افعال اشعار نیز، گاهی پر از كودكی اند:
سر خوردن، رقصیدن21، بازی كردن، باختن22، خمیازه كشیدن24، خواب دیدن، كم آوردن، خوب بودن، گیس كشیدن، گم شدن25
الفاظ متاثر از محیط خانه
زبان شعر فروغ، آمیخته با ساده ترین چیز هاست. این ویژگی را البته، خیانتی است به فروغ محدود كردن. كه سهراب نیز، در بسیاری از ویژگی های زبانی با فروغ مشترك است:
مرا گرم كن( و یك بار هم در بیابان كاشان هوا ابر شدو باران تندی گرفتو سردم شد، آن وقت در پشت یك سنگ،اجاق شقایق مرا گرم كرد )28
فروغ نزدیك ترین چیز ها را زنده می كند و در زبان شعر خویش می آورد:
حیاط خانه مادر انتظار بارش یك ابر ناشناسخمیازه می كشدو حوض خانه ما خالی ست24
در عواملی كه زبان فروغ از آن ها متاثر است، نزدیكی زبان وی به محیط خانه خویش برجسته است. این نزدیكی زبان به محیط در فروغ، به هیات نزدیكی به محدوده زن در اجتماع گذشته شكل گرفته است. ویژگی خانگی بودن زبان فروغ را، در این قسمت بررسی خواهم كرد. در زیر به الفاظ متاثر از محیط اشاره می شود:
كوچه، كلاغ، باغ، پنجره، چراغ، كاشی، آینه، دریچه، باغچه، بنفشه، شعمدانی، لیوان، در21، پله22، حوض، حیاط، همسایه23، مغازه، لامپ24، سوسك26، ایوان، میهمانی27
در مورد این ویژگی در بخش تصویر، به تفصیل سخن خواهم گفت. در این جا، بحث را در مورد دایره لغات فروغ به پایان می رسانم و زبان فروغ را از منظر یك ویژگی دیگر آن بررسی خواهم كرد.
آوا ها
آخ ;چقدر روشنی خوبست25
آخ ;چقدر دور میدان چرخیدن خوبست25
آه،چه مردمانی در چارراهها نگران حوادثند21
هنگامی كه زبان عمیق است، ظرفیت های زبانی به درستی شناخته و استفاده شده اند، به آوا ها چندان نیاز نیست. در اشعار فروغ – بخصوص مجموعه های اول – استفاده از آوا ها قابل مشاهده است. این پدیده، البته یك ضعف نیست. اما از نظر من، اگر زبان كامل بود، به آوا ها نیازی نبود. البته در برخی اشعار این آوا ها سبب تقویت موسیقی، فضا و زیبایی بیشتر شده اند:
آه ;سهم من این استسهم من این است29
و گاهی نیز، این آوا ها، كمبود استفاده از ظرفیت های زبانی را جار می زنند:
و پلك چشمم هی می پردو كفش هایم هی جفت می شوند25
در هر حال، این آوا ها بجا یا نابجا، از ویژگی های شعر فروغ است.
« تكرار ها »
یكی از ویژگی های برجسته اشعار فروغ، استفاده ار تكرار ها در زبان آن است. این تكرار ها، تاكید هایی بر تصویر، معنا، فضا و موسیقی دارند و در عین حالی كه بر فضا و موسیقی تاثیر می گذارند، ویژگی زبانی اشعار فروغ نیز هستند. در اشعار وی می توان مجموعه بسیاری از ایزوكولون30 ها، تریكولون31 ها و دیگر چند صدایی ها را مشاهده كرد. اگر چه موضوع تكرار ها میان هر سه منظر، زبان، فضا و موسیقی، مشترك است، این موضوع را در این بخش بررسی خواهم كرد. تلاش شده است از توضیح تفصیلی در مورد تاثیر آن ها بر معنا و فضا و موسیقی خود داری شود.
گاه، فروغ، برای تاكید بر موسیقی معنایی، زبان را به كار می گیرد. و این تكرار های زبان وی، از زیبا ترین تكرار های شعر اوست:
زمان گذشتزمان گذشت و ساعت چهار بار نواختچهار بار نواخت21
كسی می آیدكسی می آیدكسی كه در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در صدایش با ماست25
زمان گذشتزمان گذشت و شب روی شاخه های لخت اقاقی افتاد21
در برخی موارد هم می توان تكرار یك جمله را مشاهده كرد، كه برای تاكید بیشتر بر تصویر و فضا بیان می شود:
در كوچه باد می آیددر كوچه باد می آیدو من به جفت گیری گل ها می اندیشم21
من از كجا می آیم؟من از كجا می آیم؟كه این چنین به بوی شب آغشته ام؟21
گاهی نیز، فروغ برای ایجاد موسیقی و پر كردن خلا وزن از تریكولون ها استفاده می كند:
چه مهربان بودی ای یار، ای یگانه ترین یارچه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی
چه مهربان بودی وقتی كه پلك های آینه را می بستی21
سكوت چیست، چیست، چیست ای یگانه ترین یار؟سكوت چیست به جز حرف های نا گفته21
ایمان بیاوریمایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل21
گاهی ایزوكولون های قوی، صرفا بدلیل پر كردن خلا موسیقی نیستند. و جنبه برجسته تر كردن تصویر، فضا و معنا را دارند:
بعد از تو ما كه جای بازیمان زیر میز بوداز زیر میز هابه پشت میز هاو از پشت میز هابه روی میز ها رسیدیمو روی میز ها بازی كردیمو باختیم، رنگ ترا باختیم، ای هفت سالگی22
و گاهی این ایزوكولون ها و تریكولون ها آن قدر جذب تصویر و زبان می شوند، كه مخاطب را از درك تكنیك عاجز می كند:
یك پنجره برای دیدنیك پنجره برای شنیدنیك پنجره كه مثل حلقهی چاهیدر انتهای خود به قلب زمین می رسد23
در مورد تكرار الفاظ و كلمات، شواهد بسیار است. اما این مجال را مثال های طرح شده كافی است. كنون هنگام آن است كه این تكرار ها را خارج از شعر فروغ نقد كنیم. از نظر من، در اندام های یك شعر زنده، سه جریان و سه منظر از دیگر اجزا درخشان ترند. در حقیقت همین سه اندام هستند كه ماهیت شعر را مشخص می كنند. و به عبارت دیگر، هویت هر شعر بر این سه اندام بسته است. زبان و ساختار شعر، تصویر و فضا، و موسیقی و معنا،
هر یك نقشی بزرگ در شكل دادن شعر ایفا می كنند. نقطه تمایز میان اشعار بزرگان معاصر، تاكید آن ها بر این سه است. آن چه اشعار فروغ را، هویت می دهد، از نظر من، تمركز بیش از اندازه او بر تصویر است. آن سان كه گاه این تمركز، تاثیرات منفی بسیاری در زبان شعر وی می گذارد. باری، یكی از آثار همین تمركز او بر تصویر، تكرار زبان است. به عقیده من، این تكرار زبان، اگر چه ماهرانه و در جهت ترفیع موسیقی، معنی و تصویر، استفاده شده است، موجب بیمار شدن زبان وی نیز گردیده است. بررسی تكرار ها را همین نقطه متوقف می كنم و بحث در مورد زبان شعر فروغ را به بررسی اشعار او از منظر فضا و تصویر خواهم پرداخت.
بخش دوم: تصویر و فضا
در این بخش، تصاویر اشعار آخرین مجموعه فروغ را مورد بررسی قرار خواهم داد. اما پیش از آن كه مستقیما به اشعار وی بپردازم بیان یك نكته را ضروری می دانم. معتقدم كه، زبان، تصویر و معنا، اگر چه تعاریف متفاوتی دارند، مرز مشخصی نمی توانند داشت. در حقیقت، حتی نمی توان از هر یك از این سه، نوعی تعریف خاص، به گونه ای كه مرتبط با دیگری نباشد، به دست داد. از این روی، بررسی هر یك، خارج از پرتو دیگری امكان پذیر نیست. به عنوان مثال، در مورد بررسی فضا و تصویر، نمی توان نسبت به معنا بی توجه بود. با این حال، سعی شده است كه در این مقال، پرش از منظری به منظر دیگر، كمتر صورت گیرد.
تصاویر فروغ، از اجتماع
ابتدایی ترین و سطحی ترین تصاویر فروغ از اجتماع، منظر كوچه ای ست كه از پنجره درون، نظاره می شود. این نوع نگاه وی را بیشتر می توان در مجموعه اشعار پیشین وی بررسی كرد:
می توان با پنجه های خشكپرده را یك سو كشید و دیددر میان كوچه باران تند می باردكودكی با بادبادك های رنگینشایستاده زیر یك طاقیگاری فرسوده ای میدان خالی رابا شتابی پر هیاهو ترك می گوید32
جایی كه منبا اولین نگاه رسمیم از لای پرده، ششصد و هفتاد و هشت شاعر را می بینمكه، حقه باز ها، همه در هیئت غریب گدایاندر لای خاكروبه به دنبال وزن و قافیه می گردند33
اما، از نظر من، خیانتی ست فروغ را صرفا ناظر تلقی كردن. كه از تصاویر فوق در اشعار وی چندان زیاد نیست. در حقیقت، فروغ ناظری بیرون از اجتماع نیست. فروغ داخل تصویر است:
دست هایم را در باغچه می كارمسبز خواهم شد، می دانم، می دانم، می دانم34
حوض خانه ما خالیست24
و حرف من این است كه فروغ، كه این سان نگران باغچه است، نمی تواند داخل خانه محدود باشد:
و مردم محله كشتارگاهكه خاك باغچه هاشان هم خونیستو آب حوض هاشان هم خونیستو تخت كفش هاشان هم خونیستچرا كاری نمی كنندچرا كاری نمی كنند25
همان طور كه در ابتدا نیز بیان كردم، در این بخش، صرفا به تصاویر خواهم پرداخت، و سخن از معنا و تفكر فروغ را به بخش بعد خواهم نهاد. در این بخش، قصدم از آوردن این اشعار، صرفا اشاره به تصاویر شعر فروغ است. او گاه، از بیرون نگران كوچه است و گاه در كوچه:
و مردی از كنار درختان خیس می گذردمردی كه رشته های آبی رگهایشمانند مار های مرده از دو سوی گلوگاهشبالا خزیده اند21
و من چقدر دلم می خواهدكه روی چارچرخه یحیی میان هنوانه ها و خربزه ها بنشینمو دور میدان محمدیه بچرخمآخ ;چقدر دور میدان چرخیدن خوبست25
حال، با این مقدمه از تصاویر او، هنگام آن است كه بار دیگر، اشعار وی را بررسی كنیم؛ با این تفاوت كه آن چه نقد خواهم كرد، فضای اشعار اوست:
تصاویر متاثر از زنانگی
و این منمزنی تنهادر آستانه فصلی سرد21
با این نظر كه استفاده از آرمان گرایی زنانه، صرفا نوعی ضعف شاعرانه است، كاملا مخالف هستم. در حقیقت، یك زن شاعر، تنها هنگامی ضعیف است كه ساده ترین ویژگی محیط خود را از بین ببرد. در اشعار فروغ، زیبا ترین تصاویر و افكار، اغلب ساده ترین، و در عین حال زنانه ترین تصاویر اوست.
من خوشه های نارس گندم رابه زیر پستان هایم می گیرمو شیر می دهم26
آیا دوباره گیسوانم رادر باد شانه خواهم زد؟آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم كاشت؟21
زنانگی، از نظر من، مهمترین ویژگی های موجود در آثار زنان عصر رمانتیك است. و این ویژگی، امروز، تجلی واقعیت گرایی است. باری، آن چه از فروغ می توانم طرح كرد، استفاده صحیح و شجاعانه وی از زنانگی است. به عقیده من، زنانه بودن برخی تصاویر او، نقاط قوت تصاویر اوست.
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارممن سردم است و می دانمكه از تمامی اوهام سرخ یك شقایق وحشیجز چند قطره خونچیزی به جا نخواهد ماند.21
و من به آن زن كوچك بر خوردمكه چشم های، مانند لانه های خالی سیمرغان بودندو آن چنان كه در تحرك ران هایش می رفتگویی بكارت رویای پر شكوه مرابا خود به سوی بستر شب می برد21
تصاویر فروغ از جنس مخالف
از زشتترین و كثیفترین و قویترین تصاویر فروغ، تصاویر او از مرد است؛ كه از نظر من، مستقیما متاثر از واقعیت تجربه های زندگی اوست. نگاه او به مرد، در تمامی مجموعه اشعار وی، یكسان است. این موضوع را به صورت اجمالی طرح خواهم كرد:
بیا ای مرد، ای موجود خودخواهبیا بگشای درهای قفس رااگر عمری به زندانم كشیدیرها كن دیگرم این یك نفس را35
معشوق منهمچون طبیعتمفهوم ناگذیر صریحی دارداو با شكست منقانون صادقانه قدرت راتایید می كند
او وحشیانه آزاد استمانند یك غریزه سالمدر عمق یك جزیره نا مسكون36
و مردی از كنار درختان خیس می گذردمردی كه رشته های آبی رگهایشمانند مار های مرده از دو سوی گلوگاهشبالا خزیده اند; تكرار می كند:– سلام– سلام21
برادرم شفای باغچه رادر انهدام باغچه می دانداو مست می كندو مشت میزند به در و دیوار24
تصاویر متاثر از اجتماع
توجه به اجتماع، از مهمترین خصوصیاتی ست كه شاعران برجسته را از دیگران جدا می كند. و شعر فروغ، از نظر من، حاوی یك جریان اجتماعی بسیار قویست. از ویژگی های آخرین دو مجموعه شعر فروغ، همین توجه او به اجتماع است؛
كه بی تردید، از دلایل موفقیت اشعار وی نیز محسوب می شود. فروغ، به عنوان یك اندیشمند، یك نقاد اجتماعیست. هویت تصاویر او از اجتماع در گرو زبان ساده اوست. و این زبان سادهی تصاویر اجتماعیست كه اشعار او را از شاعران هم زمان او متمایز می كند:
همسایه های ما همه در خاك باغچه هاشان بجای گلخمپاره و مسلسل میكارندهمسایه های ما همه بر روی حوضهای كاشیشانسرپوش میگذارندو حوض های كاشیبیآنكه خود بخواهند انبار های باروتند24
در این بخش، به تصاویری خواهم پرداخت كه در آن، فروغ، نه از دریچه خانه به كوچه، كه از درون كوچه به جامعه می نگرد.
ادامه خواندن مقاله نقدي بر آخرين مجموعه فروغ فرخزاد
نوشته مقاله نقدي بر آخرين مجموعه فروغ فرخزاد اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.