nx دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
فرازی در حماسه حسینی
امام حسین میان قیام علیه خلفا و علیه اسلام تجزیه كرد-اثر قیام حسینی یكی از بزرگترین آثار قیام حسینی كه مجزا كرد بین قیام علیه خلفا و قیام علیه خلفا و قیام علیه اسلام را. همانطوری كه قبلاً گفتیم اگر امام حسین علیه یزید قیام نمی كرد ممكن بود خرابكاریها و سوء سیاست یزید منجر به قیامی از طرف عناصری بشود كه به اسلام هم علاقه ای نداشتند. اكنون می گوئیم اگر چه در تاریخ اسلام قیامهای زیادی می بینیم كه علیه دستگاه خلفا است و در عین حال جنبه حمایت از اسلام را دارد مثل قیام ایرانیان علیه امویان، ولی باید دانست كه این امام حسین بود كه اولین بار قیام دسته جمعی مسلحانه علیه دستگاه خلافت كرد و او بود كه حساب اسلام را از حساب متصدیان امر جدا كرد بلكه راه قیام علیه دستگاه را از نظر اسلامی باز كرد و قیام آن حضرت نمونه و سر مشق دیگران قرار گرفت، دیگر نقش خلفا به عنوان حامیان اسلام باطل شد، اسلام در طرف مخالف قرار گرفت.
قبل از امام حسین هم قیامهایی فردی یا دسته جمعی انجام شد. آنها یا مسلحانه و فردی بود یا جمعی و غیر مسلحانه. ولی قیام و شورش دسته جمعی و مسلحانه را امام حسین آغاز كرد. ( قیام علیه عثمان نیز نوعی تفكیك بین اسلام و خلافت بود ).
مقام خلافت در آنروز عالیترین مقام روحانی و سیاسی بود و چنانكه می دانیم باز هم تا اندازه ای لفای عباسی مقام روحانی خود را حفظ كردند و كسی كه این قسمت را بری آخرین بار در هم شكست كه دیگر بپا نخواست خواجه نصیرالدین طوسی بود كه از علماء بزرگ شیعه است. خواجه با هلاكو همكاری كرد برای اینكه دستگاه جبار خلافت را از میان بردارد. اما سعدی در مرثیه مقام خلافت می گوید:
آسمان را حق بود گر خون ببارد بر زوین از برای قتل مستعصم امیرالمؤمنینعلوم می شود سعدی هم حتی ] تحت [ تأثیر جلال روحانی مقام خلافت بوده.
} دو چهره حادثه كربلا {
وَ اِذْقالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَهِ اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَهً قالوا اَتَجْعَلُ فیها مَن یُفْسِدُ فیها ویَسْفِكُ الدَّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ، قالَ اِنّی اَعْلَمُ مالا تَعْلَمونَ.زندگی بشر مجموعه ای از تاریكی و روشنایی، زشتی و زیبایی، شر و خیر است. آنچه فرشتگان دیدند جنبه تاریك فرزند آدم بود و آنچه خداوند اشاره كرد قسمتهای روشن آن بود كه بر قسمتهای تاریك بسی ترجیح دارد.
حادثه كربلا دارای دو ورق است: ورق سیاه و ورق سفید. از لحاظ ورق سیاه یك داستان جنائی است، داستانی خیلی تاریك و وحشتناك، و ما بعداً در حدود بیست مظهر از بیرحمی و قساوت و دنائت و نامردمی ]را كه در این حادثه انجام شده[ نشان خواهیم داد. از این جنبه در این داستان حداكثر بیرحمی و قساوت و سبعیّت دیده می شود.از لحاظ ورق سفید، یك داستان ملكوتی است، یك حماسه انسانی، مظهر آدمیت و عظمت و صفا و بزرگی و فداكاری است.
از لحاظ اول نام این قضیه فاجعه است و از لحاظ دوم قیام مقدس. از لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و ابن زیاد و حرمله و عمرسعد و ; و از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسین است و ابی الفضل و علی الاكبر و امثال حبیب ابن مظهر، و زینب و ام كلثوم و ام وهب و امثال اینها. از لحاظ اول این داستان ارزش آنرا ندارد كه بعد از هزار و سیصد و اند سال، با این عظمت ، خاطره و ذكرایش تجدید شود، وقتها و پولها و اشكها و تأثرها و احساسات صرف آن بشود، نه از آن جهت كه از داستان جنایی نمیتوان استفاده كرد ( زیرا جنبه های منفی زندگی بشر نیز ممكن است آموزنده باشد. از لقمان پرسیدند ادب از كه آموختی؟ گقت: از بی ادبان ) و نه از آن جنبه كه این داستان از جنبه جنایی چندان مهم نیست یا چندان آموزنده نیست. ما قبلاً ثابت كردیم كه ] این داستان [ از این نظر مهم است و گفتیم كه كشته شدن امام حسین بعد از پنجاه سال از وفات پیغمبر به دست مردمی مسلمان بلكه
شیعه معمای بسیار قابل توجهی است. بلكه از آن نظر جنبه جنایی قضیه ارزش اینهمه بزرگداشت ندارد كه داستان جنایی در هر شكل و قیافه زیاد است، در قرون قدیم، قرون وسطی، قرون جدید، قرون معاصر زیاد بوده وهست. در حدود بیست سال پیش یعنی در حدود سالهای 1940 میلادی بود كه بمبی بر شهری فرود آمد و شصت هزار نفر صغیر و كبیر و بیگناه تلف شد. در شرق و غرب داستان جنایی زیاد واقع شده و می شود، و ( مثلاً ) تادر یك قهرمان جنایی است. همچنین ابومسلم، بابك خرم دین. جنگهای صلیبی، جنگهای اندلس مظهرهای بزرگی از جایت بشرند.
این داستان از نظر دوم یعنی از لحاظ ورق ورق سفیدی كه دارد اینهمه ارزش را پیدا كرده است. از این جهت است كه كم نظیر بلكه بی نظیر است، زیرا در دنیا افضل از امام حسین بوده است اما صحنه ای مثل صحنه امام حسین برای آنها پیش نیامد. امام حسین رسماً اصحاب و اهل بیت خود را بهترین اصحاب و بهترین اهل بیت می شمارد.لهذا باید جنبه روشن و نورانی این داستان از آن جنبه كه این داستان مصداق اِنّی اَعْلَمُ مالا تَعْلَمون است نه از آن جنبه كه مصداق مَنْ یُفْسِدُ فیها وَیَسْفِكُ الدِْماء است؛ از آن جنبه كه حسین و زینب قهرمان داستانند نه از آن جنبه كه عمرسعد و شمر قهرمان داستانند، ( بررسی شود. ) ( بنت الشّاطی كتابی نوشته به نام بَطَلَهُ كربلا ).
اما از لحاظ امام حسین (ع):باید ببینیم چطور شد امام حسین قیام كرد؟ در قیام حسین علیه السلام چند عامل را باید در نظر گرفتت:الف- از امام حسین برای خلافت یزید بیعت و امضا می خواستند. آثار و لوازم این بیعت و امضاء چقدر بوده؟ و چقدر تفاوت بود میان بیعت با یزید. به قول عقّاد اولین اثر این بیعت امضاء سبّ و لعن علی (ع) بود كه در زمان معاویه شروع شده بود، و هم امضاء ولایت عهد و وراثت خلافت بود.ب- خودش می فرمود: اصلی در اسلام است كه در مقابل ظلم و فساد نباید سكوت كرد، اصل امر به معروف و نهی از منكر. خودش از پیغمبر روایت كرد: مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِزاً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ الله ; ایضاً می گفت: اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ ;
ج- مردم كوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بیعت كردند. باید دید آیا عامل اصلی، دعوت اهل كوفه بود و الا ابا عبدالله هرگز قیام یا مخالفت نمی كرد و بیعت می كرد؟ این مطلب خلاف رأی و عقیده حسین علیه السلام بود و قطعاً چنین نمی كرد بلكه تاریخ می گوید چون خبر امتناع امام حسین از بیعت به كوفه رسید مردم كوفه اجتماع كردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند. روز اول كه در مدینه بود از او بیعت خواستند بلكه معاویه در زمان حیات خود از او بیعت خواست و حسین (ع) امتناع كرد. بیعت كردن با یزید صحّه گذاشتن بر حكومت او بود كه ملازم بود با امضاء بر نابودی اسلام:وَ عَلَیَ الْاسَْلامُ اِذْقَدْ بُلِیَتِ الْامَّهُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ. پس موضوع امتناع از بیعت خود اصالت داشت. حسین (ع
) حاضر بود كشته بشود و بیعت نكند، زیرا خطر بیعت خطری بود كه متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلكه متوجه اساس اسلام یعنی حكومت اسلامی بود نه یك مسئله جزیی فرعی قابل تقّیه.اما موضوع دوم نیز به نوبه خود اصالت داشت. از این نظر این جهت را باید مطالعه كرد كه آیا شرط امر به معروف یعنی احتمال اثر و منتج بودن در آن بود یا نه؟ از گفته های خود امام حسین كه می فرمود:
ثُمَّ ایْمُ اللهِ لا تَلْبَثوُنَ بَعْدَها اِلاّ كَرَیْثِما الْمِحْوَرِ. یا در جواب شخصی كه «ریاش» نقل می كند فرمود: اِنَّ ذلِكَ وَلَمْ یَدَ عُوا للهِ مُحرَّماً اِلاَّ انْتَهَكوُهُ بَعَثَ اللهُ اِلَیْهِمْ مَنْ یَقْتُلُهُمْ حَتّی یَكونوا اَذَلَّ مِنْ قَوْمِ الاِْمَهِ. (فِرامِ الاَْمَهِ) و همچنین است جمله هایی كه در وداع دوم به اهل بیت خودش فرمود: اِسْتَعِدّوا لِلْبَلاءِ وَاعْلَموا اَنَّ اللهَ حافِظُكُمْ وَمُنْجیكُمْ مِنْ شَرِّ الاَْعْداءِ وَیُعَذِّبُ اَعادیكُمْ بِاَنْواعِ الْبَلاءِ، از اینها معلوم می شود كه امام حسین توجه داشت كه خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیداری مردم می شود. پس شهادتش مؤثر بود.اما از نظر سوم: از این جهت همین قدر مؤثر بود كه امام را متوجه كوفه كرد. اما آیا اگر به كوفه نمی رفت، در محل امن و امنی بود؟ اگر در مكه یا مدینه هم بود چون از بیعت امتناع می كرد و به علاوه به خلافت یزید معترض بود دچار خطر بود و امام حسین اِبا داشت كه در مكه حرم خدا كشته شود و شاید از اینكه در حرم پیغمبر هم كشته شود ابا داشت. اینكه در وسط راه به اصحاب حرّ گفت و از امه عمرسعد به ابن زیاد بر می آید كه در خود كربلا به عمر سعد هم گفته است: اگر نمی خواهید بر می گردمه فقط ناظر به این قسمت است كه چرا به عراق آمد نه اینكه قضیه فقط یك جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشیمانی از آمدن به عراق است. امام حسین كه نگفت حالا كه مردم كوفه نقض عهد كردند پس من بیعت می كنم یا اینكه دیگر موضوع اعتراض به خلافت یزید را پس می گیرم و ساكت می شوم.
مسائلی كه در اینجا هست:الف- قبل از مردن معاویه مسئله امتناع مردم مدینه بالخصوص حسین بن علی (ع) از بیعت مطرح بود. امام حسین در جواب نامه معاویه سخت به او تاخت و به موضوع ولایت عهد یزید اعتراض و انتقاد كرد. (« سرمایه سخن» و « ابوالشهداء » عقاد )ب- مسئله ولایت عهد یزید یك بدعت بزرگ بود در اسلام و نقشه ای كه از سیو چند سال پیش امویّین كشیده بودند.ابوسفیان در خانه عثمان گفت: تَلَقَّفوها تَلَقَّفَ الْكُرهِ وَلِتَصیرَنَّ ; اَما وَالَّذی یَحْلِفُ بِهِ اَبوسُفْیانَ لاجَنَّهَ وَلانارَ. از این نظر فوق العاده مهم بود، نه با شورا و آراء عمومی منطبق بود و نه جعل الهی، نصب پدر بود پسر را.ج- تسلیم خلیفه شدن در یك وقت جایز است كه بث در اصراف اصلحیت فرد دیگر باشد ولی غیر صالح كارها را بر مدار و محور اسلامی می چرخاند. علی (ع) فرمود:وَاللّه لَاُسْلِمَنَّ ماسَلِمَتْ اُمُورُ الْمُسْلِمینَ وَلَمْ یَكُنْ فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّهً.
د- بیعت، عقد بود مانند عقد بیع و اجاره و نكاح، و تعهدآور بود، قابل نقض نبود. علی (ع) فرمود: عهد با كافر را نیز نباید نقض كرد و الاّ امان باقی نمی ماند.هـ- مسئله اعتراض به كار خلیفه وقت ولو منتهی به عزل او بشود در صورتی كه انحراف پیدا می كند، خود یك مسئله ای است در اسلام به نام امر به معروف و نهی از منكر. امام حسین مكرر به این اصل استناد كرد. شرط این اصل نیست كه خون ریخته نشود، شرطش اینست كه نتیجه نهایی آن به نفع اسلام باشد، نظیر خود جهاد با كفار.
و- موضوع دعوت امام از طرف مردم كوفه و انمام حجت، خود یك مطلبی است. امام هم خیلی عاقلانه و مدبّرانه عمل كرد: اول به نامه های آنها جواب داد، چندین بار پیك رد و بدل شد، ابتدا نماینده ای از طرف خودش فرستاد، مسلم هم سیاست علوی را به كار برد، یعنی بدون هیچ نوع نیرینگ و اغفالی در كمال صراحت با مردم عمل كرد، همان سیاستی كه حاضر
نیست هدف را فدای وسیله كند. اام كه از امتناع از بیعتش قطعی و همچنین تصمیم به اعتراضش قطعی بود، به آنها جواب مساعد داد. علت اینكه از مكه در آنوقت حركت كرد یكیاین بود كه فرصت خوبی بود، دیگر اینكه خطر بزرگی پیش آمده بود. فرصت این بود كه در روز هشتم ذی الحجه كه همه مردم عازم عرفات و انجام اعمال حجند او حركت می كند. این عمل مردم مسلمان را به فكر وا می دارد كه چه موضوع مهمی پیش آمده كه فرزند پیغمبر از انجام عمل حج منصرف و به طرف دیگر می رود. این عمل به اصطلاح ژست بسیار عالی بود. اما خطر مطلب این بود كه خطر كشته شدن در ضمن اعمال حج داشت. به نقل « سرمایه سخن » عمروبن سعیدبن العاص با لشكری مأمور شده بود حسین (ع) را در همان مكه بكشد.
خودش به فرزدق گفت: اگر بیرون نمی آمدم كشته می شدم. در منتخب طریحی نوشته است كه سی نفر مأموریت مخفیانه یافته بودند كه حسین (ع) را ضمن اعمال حج بكشند ( و بعد هم تحت عنوان مشاجره شخصی قضیه را لوث كنند و یا مثل سعدبن عُباده بگویند جنها او را كشتند ). پس به هر حال اگر دعوت اهل عراق هم نبود موسم حج و ازدام حج خطر كشته شدن برای امام حسین داشت و امام مصمم بود كه ایام حج در مكه نماند. او كه نمی توانست با لباس احرام مسلح شود. به علاوه توهین عظیمی بود برای بیت الله كه پس از پنجاه سال كه از وفات پیغمبر گذشته است فرزند پیغمبر را در محیط « وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً » بكشند. علیهذا حركت امام سین در آنوقت از مكه به جای دیگر ضروری به نظر می رسید. اگر از دعوت اهل عراق هم صرف نظر بكنیم جایی دیگر كه از عراق برای امام حسین بهتر باشد وجود نداشت.
ز- امام حسین از لحاظ عامل دوم یعنی انجام وظیفه اصلاح در امت اسلامیه كشته شدن خود را مفید می دید، احساس می كرد موقعیت طوری است كه اگر كشته بشود نفله نشده است.
می توانیم مطلب را به صورت جامعتر و كاملتری بیان كنیم:در حادثه كربلا جهات زیادی هست:1- امام یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت بود. یزید، نالایق و غاصب بود. این جهت میان وضع امام و وضع پدرش و فرزندانش با خلفاء وقت مشابه بود. باید ببینیم صرف این جهت چه وظیفه ای برای امام ایجاد می كند؟
2- آنها از امام بیعت می خواستند و به هیچ وجه از آن صرف نظر نمی كردند. باید ببینیم بیعت چیست و چه اثری دارد و تكلیف به بیعت چه وظیفه ای برای امام ایجاب می كند؟3- اوضاع و احوال مسلمین از نظر اجراء حدودو موازین اسلام وضع بسیار بدی پیدا كرده بود كه با ریشه اسلام سرو كار داشت. باید ببینیم تكلیف امر به معروف كه خود امام به آن استناد می كرد چه وظیفه ای ایجاب می كرد؟
4- مردم كوفه از امام دعوت كردند و نوعی اتمام حجت شد. دعوت آنها چه وظیفه ای ایجاب می كرد؟5- آنها در آخر كار امام را مخیّر كردند میان دو چیز : تسلیم و یا كشته شدن. این جهت چه وظیفه ای را برای امام ایجاب می كرد؟ اما مسئله احقیت به خلافت اگر تؤام با چیز دیگر نباشد یعنی فقط شخص جای خود را عوض كرده باشد و هر اندازه تفاوت هست همان است كه لازمه قهری زمامداری اصلح است ظاهراً در این مورد ] امام [ وظیفه ای جز این ندارد كه حق خود را مطالبه كند و اگر اعوان و انصار به قدر كافی دارد اقدام كند و اگر نه سر جای خود می نشیند همانطور كه علی (ع) در موقع خلافت ابوبكر گفت: افلح من نهض بجناح اواستسلم فاراح. و در موقع خلافت عثمان گفت: والله لاسامن ماسلمت امور المسلمین ولم یكن فیها جور الا علی خاصه.علی (ع) با خلفای زمان خود در مسائل قضایی و سیاسی و علمی همكاری می كرد یعنی به آنها مشورت می داد و آنها را تقویت و تأیید می كرد. قضاوتهای مولی و مشورته
ا و جوابهای علمی او مشهور است.
در این قسمت این جهت را كه افكار عمومی چگونه قضاوت می كند باید در نظر گرفت. اگر امام به حق را مردم از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند، او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم به امر خدا تحمیل كند. لزوم بیعت هم برای این است.
اما قسمت دوم یعنی بیعت. اولاً بیعت چیست؟ تعریفی كه ما از بیعت پیدا كرده ایم همان است كه در « النهایه » ابن اثیر ماده بیع آمده است. می گوید: « وفی الحدیث: ألاتبایعونی علی الاسلام. هو عباره عن المعاقده علیه و المعاهده، كان كل واحد منهما باع ماعنده من صاحبه و أعطاه خالصه نفسه و طاعته و دخیله أمره ».
بیعت فقط در مورد حاكم و سلطان است. پیمان رفاقت دو رفیق را بیعت نمی گویند یعنی در بیعت یك طرف تسلیم یك طرف برای یك طرف است. ( رجوع شود به كشاف و مجمع البیان ).در قرآن ذكر بیعت آمده است: لقد رضی الله عن المومنین اذیبا یعونك تحت الشجره ; اذا جاء ك المومنات یبایعنك علی ان لایشر كن بالله ولا یسرفن و لا یزنین ولا یقتلن اولا دهن.پیغمبر (ص) برای علی (ع) در غدیر خم بیعت گرفت. در « لیله العقبه » اهل مدینه با پیغمبر بیعت كردند. در سقیفه از مردم بیعت گرفتند و همین بیعت كار را تمام كرد و مردم پس از توجه نیز بیعت خود را نقض نكردند. علی علیه السلام در زمان خلافت از مردم بیعت گرفت. در نهج البلاغه خطبه 8 می فرماید: یزعم انه قد بایع بیده ولم یبایع بقلبه فقد اقر بالبیعه وادعی الولیجه فلیات علیها بامر یعرف والا فلید خل فیما خرج منه.
ادامه خواندن تحقيق در مورد فرازي در حماسه حسيني
نوشته تحقيق در مورد فرازي در حماسه حسيني اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.