nx دارای 12 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
ایمان وآثارآن
امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب، می فرماید:«یابنَ جُندَب، اِنَّما المُؤمِنونَ الذّینَ یَخافونَ اللّهَ و یُشْفِقُونْ اَن یُسلَبوا ما اُعطوا مِن الهُدى فَاذا ذَكرُوا اللّهَ وَ نَعمائَه وَجلوا و اَشفقوا و اذا تُلیت علیهم ایاتُه زادتهُم ایماناً مِمّا اَظهره مِن نَفاذِ قُدرتِه وَ على ربِّهم یَتوكَّلونَ.»([1])این فقره از روایت در مقام توضیح ایمان حقیقى است كه ایمان حقیقى چه آثارى در انسان دارد و مى توان مؤمن حقیقى را با این آثار شناخت. براى معرفى ایمان واقعى و آثارش، معرفى مؤمن حقیقى و مراتب و درجات ایمان، آیات و روایات بسیارى وارد شده است. دست كم، یكى از دلایل ذكر این مطالب آن است كه بعضى افراد كه فكر سطحى دارند، تصور مى كنند كه انسان یا كافر است یا مؤمن و اگر كافر و منكر خدا و قیامت نبود مؤمن است. مؤمن هم كه شد، با دیگر مؤمنان فرقى ندارد و همه آثار ایمان بر او مترتّب است، در صورتى كه چنین نیست.
از روایات و بحث هاى تاریخى چنین بر مى آید كه این جور كج اندیشى ها از صدر اسلام وجود داشته است. ما یك «اسلام ظاهرى» داریم، در مقابل «كفر ظاهرى» كه مربوط است به زندگى دنیا و احكامى كه در این وصیت، اسلام بر آن مترتّب مى شود. ممكن است كسى در ظاهر، مسلمان باشد، تمام احكام اسلام هم براى او ثابت باشد، اما در آخرت، هیچ بهره اى از ثواب آخرت نداشته باشد و تا ابد در اسفل السافلین جهنّم بسوزد; یعنى: منافق باشد و در ظاهر، اظهار اسلام كند. احكام اسلام براى چنین شخصى ثابت است: ریختن خونش حرام است ـ تا وقتى
ضرورى دین را انكار نكرده اند ـ تصرف در اموالش جایز نیست، با مسلمانان مى تواند ازدواج كند، از پدر و مادر مسلمانش ارث مى برد و; ولى این احكام ظاهرى براى این دنیاست.در صدر اسلام، گروهى از افراد در ظاهر، مسلمان بودند، به مسجد مى آمدند، نماز مى خواندند، حتى گاهى در صف اول هم مى ایستادند. این ها به احكام ظاهرى اسلام عمل مى كردند، ولى مسلمان واقعى نبودند. آیات بسیارى از قرآن ناظر به این هاست. این ها منافقان هستند، علایمشان هم ذكر شده است. «منافق» به یك معنا، این جور افراد را شامل مى شود. كه
در عین حال، احكام ظاهرى اسلام در موردشان اجرا مى شود. ملاك این اسلام گفتن شهادتین است; یعنى: همین كه كسى شهادتین را بر زبان جارى كرد جزو مسلمانان به حساب مى آید. البته شهادتین یعنى شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر: كه هر چه را او به عنوان رسالت از طرف خداوند آورده قبول داشته باشیم. بنابراین، اگر بدانیم چیزى را مسلّماً پیغمبر(ص) فرموده است از ضروریات اسلام به شمار مى رود. حال اگر كسى گفت كه آن ها را قبول ندارم، با پذیرش رسالت تناقض پیدا مى كند. چه طور مى توان گفت: رسالت پیغمبر(ص) را قبول دارم اما آنچه را او از طرف خدا آورده است نمى پذیریم؟ این تناقض است. لذا، انكار ضروریات دین موجب كفر مى گردد و این همان «كفر ظاهرى» است. بعضى از فقها مثل حضرت امام; تصریح مى كنند كه انكارى ضرورى دین به انكار رسالت باز مى گردد; یعنى: چیزى را كه شخص خودش مى داند پیامبر(ص) به عنوان رسالت آورده قابل انكار نیست; مثل نماز خواندن. هر مؤمن و كافرى مى داند كه آنچه را پیغمبر(ص) آورده قطعاً جزو رسالتش بوده است. لذا، اگر بگوید آن را قبول ندارم این تناقض است. این ها مربوط به اسلام ظاهرى است; یعنى: با گفتن شهادتین، احكام اسلام براى چنین شخصى ثابت مى شود، مگر این كه نقضش ثابت شود; مثلاً، بگوید كه «نه، اشتباه كردم» یا یكى از
ضروریات دین را ـ كه انكارش به انكار رسالت بازگشت مى كند ـ انكار كند. این ها هیچ ربطى به واقعیت زندگى آخرت و ثواب و عقاب اخروى ندارد. حكم ظاهرى است، ملاكش هم همین مسائل دنیایى است. بنابراین، اگر شرط طهارت، اسلام باشد او طاهر است، ازدواج با او جایز است، ذبیحه اش حلال مى شود و;در مقابل، «كفر ظاهرى» یعنى این كه كسى با زبان، شهادتین را نگوید یا صدق یكى از ضروریات
دین را انكار كند. اما اگر به واقع حساب كنیم، آنچه را موجب سعادت آخرت مى شود معمولاً با واژه «ایمان» معرفى مى كنند. خداوند مى فرماید: «قَالتِ الاَعرابُ امَنّا قُل لم تُؤمنوا و لكن قولو اَسلمنا و لَمّا یَدخلِ الایمانُ فی قلوبكم.» (حجرات: 14) «اسلام» همین لفظ و اظهار اعمال ظاهرى است، اما «ایمان» مربوط به قلب است; «لَمّا یَدخلِ الایمانُ فی قلوبكم.» اگر كسى به حقایق اسلام، توحید، نبوّت، معاد و ماندن آن باور داشت بخشى از آثار این اعتقاد مربوط به درون است. ممكن نیست كسى به چیزى باور داشته باشد اما این باور هیچ اثرى در بیرون نداشته باشد. اگر انسان چیزى را باور كرد دست كم، بعضى از لوازمش در او ظاهر مى شود. در این جا، پاى واقعیت و باطن در كار است. البته ممكن است كسى واقعاً مؤمن باشد اما تا آخر عمر، ایمانش را ظاهر نكند; تقیّه كند; مثل مؤمن آل فرعون یا حضرت ابوطالب(ع) كه ایمانشان را اظهار نمى كردند. در روایات آمده است كه حضرت ابوطالب(ع) حكم مؤمن آل فرعون را داشته و این باعث اشتباه امر بر مسلمانان مى
شده و تا امروز هم بیش تر مسلمانان ـ یعنى: اهل تسنّن ـ معتقدند كه حضرت ابوطالب(ع) ایمان نیاورد، در صورتى كه به اعتقاد شیعه، ایشان از همان اول كه پیغمبر(ص) مبعوث شدند، ایمان داشت، ولى كتمان مى كرد تا بتواند در مقابل كفار از آن حضرت حمایت كند. در قرآن، هم نمونه روشن این مسأله مؤمن آل فرعون است كه تصریح مى كند: «یَكتُم ایمانَه» (غافر: 28) یا در جاى دیگر مى فرماید: «اِلاّ مَن اُكره و قلبُه مطمئنٌ بِالایمانِ.» (نحل: 106) مم
كن است كسى وادار به اظهار كفر شود; تهدیدش كنند كه اگر مثلاً ـ العیاذ باللّه ـ سبّ پیامبر اكرم یا ائمّه اطهار: نكنى تو را مى كشیم یا او را تهدید كنند كه اگر به كعبه معظّمه توهین نكنى خونت را مى ریزیم. او هم مجبور باشد براى حفظ جانش، در ظاهر، تبرّى كند، ولى در باطن، چنین اعتقادى نداشته باشد; «اِلاّ اَن تَتَّقوا مِنهم تُقاه.» (آل عمران: 28) تقیّه در چنین جاهایى واجب است; مثلاً، براى حفظ جان. این كار به ایمان ضرر نمى زند. لذا، ممكن است كسى عمرى را با تقیّه بگذراند و مردم نفهمیده باشند كه او ایمان دارد. پس ایمان سر و كارش با قلب و باطن انسان است، كارى به ظاهر ندارد. حتى مى توان فرض كرد كه مؤمنى باشد كه توان خواندن دو ركعت نماز را هم نداشته باشد، چنین شخصى نمازش را باید در قلبش بخواند. البته این فرض بعیدى است، اما در زمان هاى گذشته كه غلام هاى زرخرید بودند و كاملاً زیر نظر مولایشان قرار داشتند، چنین حالاتى پیش مى آمد.
در این باره كه ایمان با چه چیزى ثابت مى شود و با چه از بین مى رود، از صدر اسلام بحث و گفت و گو بوده است. برخى مى گفتند: ممكن است انسان ایمان بیاورد و هیچ عملى انجام ندهد، همه گناهان را هم مرتكب شود، ولى چون ایمان آورده است به بهشت برود. این ها به «مُرحبه» معروفند. در مقابل، برخى معتقد بودند اگر مؤمنى مرتكب كبیره اى شود «كاهل» مى گردد. این اعتقادى است كه به خوارج نسبت مى دهند. آن ها مى گفتند كه ایمان همان عمل به دستورات و ترك گناهان كبیره است. اگر كسى مرتكب گناهان كبیره شد ایمان ندارد; یعنى: كافر شده
است. به همین دلیل، خوارج خون طرفداران امیرالمؤمنین(ع) را حلال مى دانستند و به نوامیسشان تجاوز مى كردند و آن همه فجایع را مرتكب شدند. حرفشان این بود كه مى گفتند این ها كافر شده اند. حتى در مورد شخص حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم چنین اظهار مى كردند كه چون ایشان حكمیّت را پذیرفته ـ و این كفر است و شرك ـ پس از اسلام خارج شده است. این نوعى برداشت انحرافى از ایمان بود. اما به نظر ائمّه اهل بیت:، هیچ كدام از این ها درست نیست. آنان نه نظر مرحبه را قبول داشتند نه نظر خوارج را. چنین نیست كه به صرف ایمان قلبى، انسان به بهشت برود، اگرچه هر گناهى را خواست انجام دهد: «فَمن یَعمل مِثقالَ ذرّه خیراً یَرهُ.» (زلزال: 7) این جور نیست كه زندگى انسان مثلاً، با یك ایمان لحظه اى تمام شود و مجاز باشد هر گناهى را مرتكب شود و اصل ایمانش محفوظ باشد. بله، اگر كسى ایمانش را تا آخرین لحظه حیات حفظ كرد در عالم آخرت، پس از این كه در عرصات قیامت به اندازه گناهانش عذاب شد، اگر لیاقت شفاعت را داشت، در بعضى از مراحل، مشمول شفاعت قرار مى گیرد و به بهشت مى رود. ایمان این هنر را دارد كه اگر شخص توانست آن را تا آخرین لحظه حفظ كند، او را نجات مى دهد. اما هیچ كس نمى تواند چنین اطمینانى داشته باشد; چون ارتكاب گناهان موجب مى شود كه
ایمان ضعیف شود و به تدریج، از بین برود و انسان باطناً كافر گردد. نمونه این افراد در زمان ما كم نیست. اگر دقت كنید، مى توانید آن ها را شناسایى كنید. در گذشته هم بوده اند و تا آخر هم خواهند بود; این سنّت الهى است: «ثُمّ كانَ عاقبهُ الّذینَ اَساؤوا السُّوئ اَن كَذّبوا بِایاتِ اللّهِ.» (روم: 10) كسانى كه گستاخانه مرتكب گناه مى شوند و باكشان نیست و كه چرا گناه كرده اند، آبروى مؤمنى را ریخته اند، به دلیل هواى نفس یا شهرت طلبى حرفى زده اند یا كار خلاف دیگرى كرده اند، به كفر كشیده مى شوند تا آن جا كه «اَن كَذّبوا بِایاتِ اللّهِ» (آیات الهى را تكذیب مى كنند.)
پس این جور نیست كه گناهان هیچ تأثیرى در سعادت و شقاوت انسان نداشته باشد. این طور هم نیست كه وقتى انسان مرتكب كبیره اى شد فوراً از ایمان خارج گردد و كافر شود. آن گونه هم نیست كه خوارج مى گفتند كه اگر مؤمن حتى مرتكب گناه كبیره هم بشود خدا به او مهلت مى دهد تا توبه كند یا حتى اگر موفق بر توبه نشد به اندازه همان گناهش، در عالم برزخ عذاب مى شود، بلكه اگر ایمانش محفوظ باشد در نهایت، در قیامت نجات پیدا مى كند. پس اولاً، اسلام ظاهرى و ایمان دو مقوله متفاوت هستند. ثانیاً، اسلام ظاهرى ملاك احكام ظاهرى اجتماعى است. اما گاهى بعضى از مبتدیان، كه در مسائل فقهى مطالعه مى كنند، امر برایشان مشتبه مى شود و چنین مسائلى مطرح مى كنند. وقتى مى گوییم اقرار به شهادتین موجب اسلام مى شود، اگر كسى به معاد اقرار نكرد و آن را قبول نداشت، در باطن، مؤمن است یا كافر؟ بعضى تصور كرده اند كه اقرار به شهادتین موجب اسلام مى شود و اسلام موجب نجات است، حتى اگر كسى ایمان به آخرت نداشته باشد. این تصورات از نقص معرفت نسبت به مسائل و معارف اسلامى است.
گفته شد كه شهادت به رسالت معنایش شهادت به رسالت و لوازم آن است; یعنى: هرچه پیغمبر(ص) از طرف خدا گفته حتماً قبول است و به طور قطع، یكى از چیزهایى كه هر كس مسلمان باید به آن متعهد شود و حتى مسلمانان صدر اسلام هم مى دانستد، اعتقاد به معاد كسى بگوید من مسلمانم و رسالت پیامبر(ص) را قبول دارم، اما نداند كه ادعاى ایشان آن است كه معادى در كار است و این جزو رسالت آن حضرت مى باشد؟ اسلام ظاهرى موجب جارى شدن احكام ظاهرى بر مسلمانان مى شود. لذا، همان گونه كه ذكر شد، ممكن است كسى تا آخر عمر جزو مسلمان ها باشد، مردم هم تصور كنند كه آدم خوبى است، ولى در واقع، ذرّه اى ایمان در دلش نباشد; «لَمّا یَدخلِ الایمانُ فی قلوبكم.» این همان «اسلام ظاهرى» است. البته اسلام مراتب دیگرى هم دارد كه حتى انبیا: از خدا مى خواستند به آن نایل شوند. حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل8 وقتى كعبه را بنا مى كردند دعاهاشان این بود: «رَبّنا وَ اجعلنا مُسلمَینِ لَكَ» (بقره: 128); خدایا، ما را مسلمان قرار بده. این نشان دهنده مراتب دیگرى از اسلام است; تسلیم بودن مطلق در برابر خدا. در این جا، بحث ما در این نیست كه از حیث ظاهر، چه كسى را باید مسلمان حساب كنیم و احكام ظاهرى اسلام را برایش ثابت نماییم. این مسأله مربوط فقهاست كه چه حقوقى در اجتماع براى این افراد ثابت مى شود یا از آن ها سلب مى گردد و یا آن ها كه مرتد مى شوند بازگشت این عقیده شان به انكار رسالت است. همچنین باید توجه داشته باشیم كه گرایش مرحبه هم صحیح نیست كه ایمان را مطلقاً موجب نجات مى دانستند و مى گفتند كسى كه مؤمن بمیرد، هیچ عذابى نخواهد شد. نه، این جور نیست; ممكن است كسى مؤمن هم از دنیا برود ـ یعنى: ایمان واقعى داشته باشد ـ اما به دلیل گناهان زیادى كه مرتكب شده شب اول قبر بر او سخت بگذرد یا جانش به سختى گرفته شود. روایات متعددى در این باره وجود دارد كه مؤمن وقتى از دنیا مى رود، اگر از گناهانش توبه نكرده
باشد و گناهانش بخشیده نشده باشد، ملك الموت جانش را سخت مى گیرد. این سختى موجب مى گردد گناهانش پاك شود. اگر پاك شد، در برزخ راحت است. اما اگر گناهانش بیش از آن بود كه با سختى جان دادن پاك شود، شب اول قبر بر او سخت مى گذرد. در روایات، براى این شب، عذ
اب هایى ذكر شده است. اگر در این مرحله، پاك شد، چه بهتر، وگرنه این عذاب ها ادامه دارد تا زمانى كه جانش پاك شود. اگر مؤمنى در طول عالم برزخ، همه عذاب ها را كشید و باز هم گناهانش پاك نشده بود، در عرصات قیامت و در محشر، آن قدر تشنگى، شرمندگى گرفتارى، وحشت و اضطراب خواهد داشت تا پاك شود. در تمام این مراحل، هر كس به حسب لیاقت خود و اعمال خوبى كه انجام داده، ممكن است مشمول شفاعت واقع شود; موقع جان دادن، شب اول قبر، در عالم برزخ و بالاخره، در قیامت.([2])
در روایتى آمده است كه ائمّه اطهار: به شیعیانشان مى فرمودند: «آنچه را ما براى شما ضمانت مى كنیم، شفاعت قیامت است; براى عالم برزخ خود فكرى بكنید.» یعنى: این طور نیست كه هر كس مؤمن و شیعه باشد، حتماً در عالم برزخ سالم باشد. ممكن است در عالم برزخ سال ها عذاب بكشد. چند سال، خدا مى داند! شاید هزاران سال، شاید هم میلیون ها سال. پناه بر خدا! به هر حال، شفاعت، بى حساب نیست. این جور نیست كه وقتى مى گویند فلان افراد مشمول شفاعت واقع مى شوند از همان اول، كه از دنیا مى روند، مورد شفاعت قرار گیرند. شفاعت مراحلى دا
رد و افراد ممكن است در جاهاى گوناگونى مشمول شفاعت واقع شوند. اما آن شفاعت كارساز، مخصوص روز قیامت است; وقتى كه حساب ها به كلى تصفیه مى شود. اگر كسى در آن جا
حسابش پاك نشد تا ابد در جهنّم خواهد سوخت. به همین دلیل، در روایات، تصریح شده است كه جوانان خودتان از افكار مرحبه بركنار بدارید. آن ها با پخش افكارشان، جوانان را تحریك مى كردند و به ارتكاب گناه وامى داشتند; مى گفتند: نگران نباشید، هر كس ایمان داشته باشد، بهشتى مى شود. لذا، مى فرمودند: مواظب باشید این افكار انحرافى بر افكار جوانان شما اثر نگذارد: «عَلّموا صبیانكم ما ینفعهم اللهُ به لایَغلب علیهم المرجئهُ بِرأیها.»([3])چنین برداشتى از اسلام بسیار خطرناك است; چون وقتى انسان فكر كند كه هر كارى انجام دهد آمرزیده مى شود، از هیچ جنایتى خوددارى نخواهد كرد. پس این همه دستورات پیغمبر(ص) و انذارها و تعالیم براى چه بوده است؟ در مقابل، یك عقیده تفریطى بر آن بود كه اگر كسى مرتكب كبیره اى شد، كافر است و دیگر فرقى نمى كند كه یك گناه مرتكب شود یا صد گناه. اما این گونه نیست كه كسى با یك گناه كافر شود. البته هر كس به اندازه گناهش ممكن است عذاب شود ـ اگر توبه نكند ـ. اما گذشته از این، در داشتن ایمان واقعى هم همه در یك سطح نیستند. مراتب ایمان از زمین تا آسمان است. در روایات ما، این مسأله تكیه شده كه ایمان درجاتى دارد. بعضى از روایات براى آن ده مرتبه و بعضى از آن ها هفت مرتبه ذكر كرده اند. اما بر حسب نظرهاى گوناگون، اگر با یك نظر دقیق نگاه كنیم، مى توانیم بگوییم مراتب ایمان تا بى نهایت ادامه دارد. آن قدر اختلاف در مراتب ایمان افراد وجود دارد كه شاید دو نفر هم كاملاً شبیه یكدیگر نباشند. ما باید سعى كنیم كه ایمان واقعى داشته باشیم و تنها به اسلام ظاهرى اكتفا نكنیم، دلمان خوش نباشد كه جزو مسلمان ها هستیم، از پدر و مادرمان مى توانیم ارث ببریم، ذبیحه مان حلا
ل است یا بدنمان پاك است. این ها دلخوش كننده نیست، احكام ظاهرى این دنیاست. باید بدانیم در باطن، چه قدر ایمان داریم و به مراتب اولیه ایمان اكتفا نكنیم. آن قدر مراتب عالى براى ایمان وجود دارد كه انسان به هر مرتبه اى كه برسد، وقتى به مرتبه پایین نگاه كند، مى فهمد چه قدر ترقّى كرده و یا اگر ـ خداى ناكرده ـ تنزّل كند، مى بیند سرمایه عظیمى از دست داده است. البته این تحوّل ها براى همه پیش مى آید. ما در طول عمرمان ممكن است گاهى ایمانمان تقویت شود و ممكن است به عكس، گاهى خود را بیازماییم و ببینیم ایمانمان كم تر شده است. هر قدر ایمان
قوى تر باشد تأثیرش در عمل بیش تر است. گاهى هم آثار ایمان به سادگى قابل شناختن نیست. برخى از آیات قرآن در مقام معرفى ایمان واقعى به مردم است و آن ها را ترغیب مى كند كه آن ایمان را به دست آورند و سعى كنند ایمانشان كامل تر شود و به مراتب نازل ایمان اكتفا نكنند. یكى از این آیات آیه دوم سوره انفال است: «اِنَّما المُؤمنونَ الّذین اذا ذُكرَ اللّهُ وَجلت قلوبُهم.» اولین نشانه مؤمن واقعى آن است كه وقتى یاد خدا مى شود یا خودش به یاد خدا مى افتد، دلش مى لرزد. ما هم مى توانیم خودمان را بیازماییم تا بدانیم كه چه قدر این نشانه در ما وجود دارد. گاهى ما به صورت تعبّدى مى خواهیم بگوییم قرآن این مطلب را فرموده است، ولى گاهى مى خواهیم قدرى این مطلب تبیین شود و سرّش را بفهمیم كه چه ارتباطى بین ایمان و این حالت قلبى وجود دارد. جاى ایمان واقعى قلب است. «قلب» در اصطلاح قرآن، هم مركز معرفت انسان است و هم مركز احساسات و عواطف; جاى یقین، ایمان، محبت، بغض، كینه، ترس، امید و; قلب است. حال حقیقت قلب چیست كه این اوصاف برایش ذكر مى شود خودش بحث مفصّلى است. بنابراین، «قلب» در اصطلاح قرآن، همان است كه این آثار را دارد. به تعبیر علمى، جاى معارف، احساسات و عواطف در قلب است. اگر در چنین ظرفى ایمان وجود داشته باشد باید آن احساس، كه لازمه اش ایمان است، به موقع پدید بیاید. شما اگر كسى را دوست مى دارید جاى محبت او قلب شماست. اگر واقعاً انسان كسى
را دوست داشته باشد و اتفاقاً یادش بیاید و یا كسى نامش را بیاورد، تغییر حالى در او پیدا مى شود. به عنوان مثال، وقتى اسم امام زمان(ع) را مى شنود، احساس مى كند به همان اندازه اى كه نسبت به ایشان معرفت و علاقه دارد دلش تكان مى خورد; تغییر حالى در او پیدا مى شود. هر قدر انسان معرفتش بیش تر باشد، محبتش بیش تر باشد، تغییر حال بیش تر در او ظاهر مى شود. كسانى كه خدا را به عنوان یك عظمت بى نهایت مى شناسند این معرفت در دلشان وجود دارد. این ها لوازم ایمان و خداشناسى است.
ادامه خواندن مقاله در مورد ايمان وآثارآن
نوشته مقاله در مورد ايمان وآثارآن اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.