Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

نظريه شخصيت ساليوان

$
0
0
 nx دارای 34 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : nx Harry Stack Sullivan چكیده :های استاك سالیوان، اولین آمریكایی كه نظریه جامعی ساخت، اعتقاد داشت كه افراد شخصیت های خود را در بستر اجتماعی پرورش می دهند. او معتقد بود كه انسانها بدون اطرافیان خود و افراد دیگر اصولاً هیچ شخصیتی نخواهند داشت «شخصیت را هرگز نمی توان از مجموعه روابط میان فردی كه فرد در آن زندگی می‌كند و در آن موجودیت دارد، جدا كرد» (سید محمدی 1384)سالیوان تأكید می كرد كه مطالعه شخصیت تنها با بررسی روابط میان فردی امكان پذیر است. نظریه میان فردی او بر اهمیت مراحل مختلف رشد یعنی،‌ نوبادگی، كودكی، مرحله بچگی، پیش نوجوانی،‌ اوایل نوجوانی و بزرگسالی تأكید می‌كند. رشد سالم فرد در گرو توانایی او در برقراری رابطه صمیمانه با فردی دیگر است. اما اضطراب می تواند در هر سنی اختلالاتی در روابط بین فردی ایجاد كند. در نظریه سالیوان شاید مهمترین مرحله رشد، مرحله پیش نوجوانی است دوره ای كه در آن كودكان برای اولین بار از توانایی ایجاد صمیمیت با اطرافیان خود برخوردار می شوند اما در عین حال هنوز به سنی نرسیده اند كه بتوانند رابطه صمیمانه را با تمایلات شهوانی همراه كنند. از نظر سالیوان رشد سالم افراد زمانی تحقق می یابد كه بتوانند هم صمیمیت و هم شهوت را به طرف مقابل خود احساس كنند. جالب توجه اینكه روابط سالیوان با اطرافیان خود چندان رضایت بخش نبود. و در كودكی در تنهایی و انزوا به سر می برد. در نوجوانی حداقل به یك دوره اسكیزوفرنی مبتلا شد. و در بزرگسالی از روابط میان فردی سطحی و متزلزلی برخودار بود. با این همه و با وجود این مشكلات میان فردی و یا حتی شاید به علت همین مشكلات سالیوان به شناخت شخصیت انسان كمك شایان توجهی نمود (سید محمدی ـ 1384)زندگینامه:هاری استك سالیوان در 21 فوریه، سال1892، در شهر كشاورزی خورویچ، ایالات نیویورك به دینا آمد (Britanica 2004) مادر او الااستك سالیوان، زمانی كه با تیموتی سالیوان ازدواج كرد، 32 ساله بود و هنگامی كه سالیوان به دنیا آمد 39 سال داشت و چون سالیوان تنهافرزند او محسوب می شد او را لوس و ناز پروده با آورد. پدر سالیوان، تیموتی سالیوان، مردی خجالتی، گوشه گیرو كم حرف بود كه هرگز نتوانست رابطه صمیمانه بافرزندش برقرار كند. سالیوان جوان همواره حضور دو مادر را احساس می كرد. یك بار به هنگام غیبت یك ساله مادرش، مجبور بود تحت سرپرستی مادر بزرگ ایرلندی خود قرار بگیرد. و بعد ها هم خاله بی شوهرش در تربیت او به همراه مادرش مداخله می كرد. (سید محمدی 1384) سالیوان در دوران كودكی خود همبازیها ودوستان همسنی نداشت. البته تعدادی دوست خیالی برای خود تصور می كرد. او بعد از شروع سن مدرسه همواره خود را یك غریبه كاتولیكی،‌ در جامعه پروتستانی تلقی می كرد و از این وضعیت رنج می برد. لهجه ایرلندی او باعث می شد كه چندان مورد توجه همكلاسیهای خود قرار نگیرد. زمانی كه سالیوان 5/8 ساله بود با پسر 13 ساله ای آشنا شد كه تأثیر بسیاری در زندگی او ایجاد كرد این دوپسر با اینكه از لحاظ سنی باهم تفاوت داشتند اما به دلیل داشتن شباهتهای بسیار یكدیگر،‌ به طرف هم جذب شدند،‌ آنها از لجاظ اجتماعی، عقب مانده، اما از لحاظ عقلانی پیشرفته بودند. هر دو هم بعد ها روانپزشك شدند و هرگز ازدواج نكردند. بعضی معتقدند بین آنها روابط جنسی وجود داشت و البته بعضی ها هم این روابط را منكر می شوند در هر حال این دوستی در زندگی سالیوان بسیار تأثیر گذاشت و او برای اولین بار در دوره پیش نوجوانی توانایی برقراری صمیمیت را تجربه نمود. سالیوان هرگز به كشاورزی علاقه مند نبود و همواره از انجام كار در مزرعه طفره می رفت. او بعد از فارغ التحصیل شدن ازدبیرستان، در سن شانزده سالگی وارد دانشگاه كرنل شد. با این حال پس از یك سال از این دانشگاه محروم شد و بعد سه سال از صفحه روزگار محو شد پری (1982) اظهار داشت كه امكان دراد او در این زمان به اختلال اسكیزوفرنی مبتلا شده و در بیمارستان بستری شده باشد. اما در این مورد تردیدهای زیادی وجود دارد. در سال 1911 سالیوان به كالج پزشكی شیكاگو وارد شد و تحصیلات پزشكی خود را در سال 1915 تمام كرد. سالیوان در سال 1921، به بیمارستان الیزابت در واشینگتن دی.سی. رفت و در آنجا فرصت كار كردن با تعداد زیادی بیمار اسكیزوفرنیك را پیدا كرد. او از این زمان به بعد تحقیقات بسیاری در زمینه اسكیزوفرنی انجام داد از جمله این كه در یافت گفتار بیماران اسكیزوفرنی وسیله ای برای مقابله كردن با اضطرابی است كه از محیط های اجتماعی و میان فردی ناشی می شود. او پس از مدتی و با یك نارضایتی از بیمارستانی كه در آن كار می كرد به نیویورك سیتی نقل مكان كرد. او در نیویورك با چند تن از روان پزشكان و دانشمندان اجتماعی با پیشینه اروپایی آشناشد. از جمله این افراد، كارن هورنای، اریك فروم كه همراه با سالیوان، كلارا تامسون و چند تن دیگر گروه زودیاك را تشكیل دادند. این سازمان، سازمانی غیر رسمی بود كه اعضای آن به طور منظم گرد هم جمع می شدند تا در باره دیدگاههای جدید در زمینه روانپزشكی و علوم اجتماعی مربوط، با یكدیگر بحث كنند با وجود اینكه روش درمان سالیوان تحت تأثیر فروید قرار داشت، نظریه میان فردی او نه روان كاوی و نه نوفرودیدی بود. سالیوان در سال 1949 در اجلاس فدراسیون جهانی سلامت روان در آمستردام شركت كرد. او در 14 ژانویه 1949 چند هفته به (57) پنجاه و هفتمین سالگرد تولدش، هنگام مراجعت به وطن در اتاق هتل پاریس در اثر خونریزی مغزی در گذشت او در آن زمان واقعاً تنها بود. سالیوان از مسایل جنسی خود ناراحت بود و همواره نسبت به ازدواج احساس مرددی داشت . سالیوان نسبت به مذهب خود هم نگرش تردید آمیزی داشت. با وجود اینكه او این مذهب را ترك كرده بود و دوستان و آشنایان او را فردی غیر مذهبی و حتی ضد كاتولیك می دانستند اما در كمال شگفتی آنها،‌ سالیوان به طور مكتوب در خواست كرده بود كه او را طبق مراسم كاتولیك به خاك بسپارند شاید مهمترین خدمت سالیوان به نظریه شخصیت مراحل رشدی است كه بسیار مورد تأكید خود قرار داده بود (سید محمدی 1384) نكته آخر: سالیوان نسبت به همنوع خود بسیار علاقه مند بود واز ناراحتی و دردمندی بیماران خود رنج می برد. و این كیفیت در روش درمانی او كاملاً منعكس شده است. نظریه سالیوان به نامی معروف است كه می توان در فارسی از آن به نظریه روانپزشكی تأثیر متقابل اشخاص نام برد. او در این نظریه خود ضمن بیان معنای شخصیت و مراحل مختلف آن درباره مفاهیم مختلفی از جمله تنیدگی، دلواپسی، خود، خویشتن سخن می گوید. (سیاسی، 1371) «نظریه سالیوان و علم ارتباطات»در زمانهای گذشته چندان اهمیت روابط بین انسانها در نظر گرفته نمی شد. اما با گذشت زمان این ارتباطات میان فردی بود كه نظر صاحبنظران و متخصصان روانی، را به خود جلب كرد. چرا كه تا حدی این مسئله پذیرفته شده كه مشكلات و بیماریهای روانی تا حد زیادی ناشی از اختلال در روابط فرد و بیمار با دنیای پیرامون خود است. در اینجا یك دور باطل شكل می گیرد و آنهم به این صورت كه از یك سو خرابی حلقه های ارتباطی محیط با فرد، سبب ایجاد اختلال روانی می شود و از طرفی دیگر این اختلالات روانی مانع از برقراری ارتباط موثر فرد با دنیای پیرامون خود خواهد شد. و این دورباطل به گسترش بیماری منجر می شود. بنابراین حتی در مواردی كه به نظر می رسد بیماری یك فرد جنبه كاملاً سرشتی دارد اما باز هم می توان نشان داد جامعه و گروهی كه كه فرد در بین آنها زندگی می‌كند مركز ناراحتی و اختلال است. سالیوان معتقد است كه هر انسانی یك جزء از یك شبكه ارتباطی است وعلت اختلال در رفتارش را باید در این شبكه ارتباطی پیدا كرد. به عنوان مثال، دختری كه نظر بد نسبت به مردان دارد و معتقد است مردان جز به ار ضای جنسی خود به چیز دیگر فكر نمی كنند و از این تفكرات خود رنج می برد، به دلیل مشكلات شخصیتی خود به گونه ای عمل می‌كند كه نشان دهنده بی بندوباریهای جنسی است ولذا باز هم مردانی به طرف او كشیده خواهند شد كه هدفشان صرفاً ارضای غریزه جنسی است. و بدین ترتیب باز هم نظر بد او نسبت به مردان تقویت می شود. سالیوان در تلاش های خود سعی كرده كه دانش روانپزشكی را در زمینه بررسی هر چه بیشتر روابط میان انسانها استفاده كند تا آنجا كه ممكن است روانشناسی مرضی و روانشانس اجتماعی را به هم نزدیك كند. به عقیده «شانول» و «ویور» ارتباط به كلیه راهها و فنونی گفته می شود كه به وسیله آن یك فرد طرف مقابل خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد. قسمت اعظم روابط كودك با والدین و اطرافیان خود غیر كلامی است سالیوان اعتقاد دارد كه پایه واساس شخصیت انسان به وسیله نیروهای فردی و اجتماعی گزارده می شود و بنابراین در شكل گیری و تداوم شخصیت ارتباط افراد با یكدیگر حرف اول را می زند (ایزدی ـ 1369) به نظر سالیوان شخصیت انسان یك پدیده فرضی است كه نمی توان آن را از وضعیت و ارتباطات میان افراد جدا كرد بنابراین تنها، موضوعی را كه ما می توانیم در قالب شخصیت مشاهده و بررسی كنیم روابط میان افراد است. بنابراین در شناخت شخصیت بشر ما نمی توانیم از فردانسان سخنی بگوئیم. چرا كه فرد بدون ارتباطات خود با سایر افراد، اصولاً موجودیتی ندارد. (شاملو 1382)به نظر سالیوان شخصیت انسان از سه عنصر اساسی شكل می گیرد. 1ـ پوایایی ها: «پویایی عبارت است از كوچك ترین واحد رفتار فرد كه قابل مطالعه است و همچنین به مجموعه ای از الگوهای تكراری تغییر شكل انرژی گفته می شود كه نسبتاً پایدار می ماند و این الگوها روی هم خصوصیات خاص یك فرد را تشكیل می دهند» (شاملو 1382 )2ـ تصویر های ذهنی: تصویر ذهنی عبارت است از تصویر یا برداشتی كه هر فرد انسان از خود و دیگران دارد. این تصویر مجموعه پیچیده ای از احساسات، طرز تلقی ها و تفكراتی است كه هدف آنها ارضای احتیاجات و كاستن اضطراب فرد است مثلاً تصویر ذهنی كودك از مادر خوب . (شاملو 1382) 3ـ فرایند شناختی شامل: «سه نوع تجربه: یكی تجربه حسی، دیگری تجربه نامربوط و سومی تجربه واقعی» . «تجربه حسی، خالص ترین و ساده ترین نوع تجربه است و شامل ادراك، هیجان و احساسات دست اول می شود. تجربه نامربوط عبارتست از قایل شدن ارتباط علت و معلولی برای پدیده هایی كه در واقعیت با یكدیگر ارتباط علی ندارند مانند خرافات تجربه واقعی: عبارت است از آن نوع تفكری كه واقعیت بیرونی و بخصوص تجربیات دیگران به آن صحه بگذارند مانند لغات و اعداد». (شاملو 1382) سالیوان همچنین نكته های دیگر را مورد توجه خود قرار می‌دهد و آن این است كه شناخت ما از خود بسیار وابسته به ارزیابی دیگران از ماست. و به این ترتیب كه «خود» در ما شكل می گیرد. زمانی كه ما مبینیم دیگران ما را به عنوان فردی شایسته ارزیابی می‌كنند ما نیز «خود خوب» را در خودمان شكل می دهیم و بالعكس زمانی كه ارزیابی دیگران از ما منفی است ما هم «خود بد» را در خودمان شكل می دهیم. (جمالفر ـ 1382) «نكات اساسی در نظریه سالیوان»ـ تنشهاـ : سالیوان هم مانند فردید و یونگ شخصیت را به صورت نظامی از انژی می شناخت كه حال این انرژی می تواند به صورت تنش (احتمال عمل كردن) و یابه صورت خود اعمال (تغییر شكل های انرژی) وجود داشته باشد. تغییر شكل های انرژی، تنش ها را به یك سری رفتارهای آشكار و غیر آشكار بدل می‌كند و هدف آن نیز این است كه نیازها ارضا شوند و اضطراب كاهش پیدا كند. تنش احتمال عمل كردن است كه می تواند تجربه شود و یا اینكه تجربه نشود. بنابراین همیشه تنشها به صورت هشیار تجربه نمی شوند سالیوان از دو نوع تنش یا می‌كند «نیاز و اضطراب» كه در ذیل به آنها پرداخته می شود (سید محمدی ـ 1384) الف : نیازها :نیازهای ناشی از عدم تعادل زیستی بین فرد و محیط فیزیوشیمیایی درون و بیرون ارگانیزم می باشد. نیازها وقتی ارضا می شوند نیروی خود را از دست می دهند اما ممكن است دوباره بعد از مدتی نیرو بگیرند گرچه بسیاری از نیازهای پایه زیستی دارند، بسیاری از آنها از روابط بین فردی ناشی می شوند. مهمترین نیاز فردی محبت است. كودك همواره نیاز دارد تا محبت را از مادر یا جانشین او دریافت كند. نیازها می توانند «كلی» باشند یا «موضعی» نیازهای كلی به سلامت كلی فرد مربوط هستند مانند نیاز به محبت، آب، هوا و نیازهای موضعی كه از منطقه ای خاص از بدن منتهی می شوند مثلاً دهان كه برای ارضاء نیاز موضعی به فعالیت دهانی مورد استفاده قرار می گیرد. ب : اضطراب : اضطراب از این جهت با تنش نیاز متفاوت است كه اضطراب مبهم و پراكنده می باشد. اگر كودكی به غذا نیاز داشته باشد مشخص است كه برای ارضاء آن چه باید كرد اما اگر مضطرب باشد برای فرار از این اضطراب معلوم نیست كه باید چگونه رفتار كرد. اما اضطراب چگونه شكل می گیرد؟ سالیوان معتقد بود كه اضطراب از طریق فرایند «همدلی» از مادر به كودك منتقل می شود. همانگونه كه كودك نمی تواند اضطراب خود را كاهش دهد مادر هم نمی داند كه برای كاهش اضطراب كودك خود چه بكند. برای مثال اضطراب او را باگرسنگی اشتباه می گیرد و سعی می‌كند او را تغذیه كند همین مساله بی قراری كودك را افزایش داده و در نتیجه اضطراب مادر هم زیادتر می شود. البته اضطراب برای بزرگسالان هم بسیار زیان آور است. چرا كه از رشد روابط میان فردی آنها جلوگیری می‌كند و بر ادراك و حافظه آنها تأثیر مخربی بر جای می گذارد. اضطراب مانع از آن می شود كه افراد از اشتباهات خود درس بگیرند. سالیوان تفاوتهایی میان اضطراب و ترس قائل می شود . و آن این است كه اضطراب مبهم و پیچیده است و منبع آن معمولاً ناشناخته می باشد. در صورتی كه ترس واضح تر و مشخص تر است. از طرفی اضطراب ارزش مثبتی ندارد. فقط در صورتی به تنش دیگری از جمله ترس یا خشم تبدیل شود می تواند سودمند باشد در حالی كه ترس به افراد كمك كند تا نیازهای خود را ارضاء كنند. (سید محمدی ـ 1384).«پوشیها»آن دسته از الگوهای رفتاری كه نوع خاصی از رفتار را در فرد شكل می‌دهد. پوشیها به دو طبقه اساسی تقسیم می شوند: طبقه اول به قسمتهای خاصی از بدن مانند دهان معتقد، اندام های تناسلی مربوط می گردند. طبقه دوم كه با تنش ها ارتباط دارند خود به سه طبقه تقسیم می شوند. پویش های گسسته شامل تمام الگوهای رفتاری مخرب كه با مفهوم «بدخواهی» ارتباط دارند. پویش های مجزا مواردی مانند شهوت، كه به روابط میان فردی مربوط نیست و سرانجام پویش های پیوسته شامل الگوهای رفتاری سودمند از جمله «صمیمیت». الف : بد خواهی :بدخواهی پویش گسسته «نفرت» و «شرارت» است. همانند احساسی كه فرد در بین دشمنان زندگی می‌كند. بدخواهی ممكن است از 2یا3 سالگی در كودك شكل بگیرد. یعنی زمانی كه كودك از سوی والدین خود با تنبیهات بدنی و سرزنش مواجهه می شود. بنابر این او یاد می گیرد كه دنیا، جای نفرت و شرارت است او نگرشی منفی پیدا كرده كه این نگرش منفی به صورت كمرویی، موذگیری و قساوت خود را نشان می دهد. (سید محمدی ـ 1384) ب : صمیمیت صمیمیت از نیاز به محبت شكل می گیرد و به رابطه نزدیك میان دو نفر گفته می شود. به هیچ وجه نباید صمیت را با میل جنسی قاطی كرد. چرا كه صمیت قبل از بلوغ و در دوره پیش نوجوانی بین كودك كه هر دو مرتبه یكسانی قرار دارند شكل می گیرد. صمیت معمولاً در روابط فرزند و والدین به معنی خاص آن وجود ندارد. مگر اینكه والدین كودك خود را به چشم برابر ببنید صمیمیت تا حد زیادی اضطراب و تنهایی را كاهش می‌دهد. چرا كه صمیمیت اصولاً به افراد كمك می‌كند كه از اضطراب و تنهایی فرار كنند (سید محمدی ـ 1384)ج : شهوت :شهوت یك پویش مجزا است. وشامل رفتار كامجویانه است. شهوت پویشی قدرتمند است كه در مرحله نوجوانی شكل می گیرد و معمولاً عزت نفس نوجوان را پائین می آورد. چرا كه رفتارهای كامجویانه شهوانی معمولاً با واكنش منفی دیگران مواجهه می شوند كه این مسئله اضطراب نوجوان را افزایش داده، و احساس ارزشمندی او را می كاهد. (سید محمدی ـ 1384) د : سیستم خود سیستم خود از تمام پویشهای دیگر پیچیده تر است. سیستم خود یك الگوی رفتاری است كه هدف آن حافظت از افراد در برابر اضطراب است. این پویش از 12 تا 18 ماهگی زمانی كه كودك هوش و آینده بینی را پرورش می‌دهد شكل می گیرد و تلاش می‌كند تا اضطراب را كاهش دهد. و آنهم از این طریق كه كودك می آموزد كدام رفتارها اضطراب را كاهش و كدام رفتار اضطراب را افزایش می دهند. اما سیستم خود در حالی كه مانند یك علامت عمل می‌كند و فرد را از افزایش اضطراب آگاه ساخته و از او در مقابل آن دفاع می‌كند، اما در همین حال باعث می شود كه شخصیت در مقابل تغییر مقاوم باشد و از ایجاد تغییرات مطلوب كه در نتیجه پذیرش تجربه های اضطراب آور است جلوگیری می‌كند. هنگامی كه سیستم خود شكل می گیرد افراد هر تجربه ای را كه بر خلاف عزت نفس شان باشد، تهدیدی علیه خود می دانند و لذا سعی می‌كنند از خود دربرابر آن از طریق «عملیات امنیتی» دفاع كنند. عملیات امنیتی هدفش كاهش اضطراب ناشی از به خطر افتادن عزت نفس است افراد تجارب میان فردی را كه با حرمت نفس آنها مغایر باشد نادیده می گیرند یا به كلی تحریف می‌كنند مثلاً فردی كه خود را خیلی شایسته تصور می‌كند وقتی دیگران او را بی كفایت می خوانند ترجیح می‌دهد تصور كند كه دیگران افرادی احمق هستند. دو عملیات امنیتی مهم یكی «تجزیه» و دیگری «بی توجهی گزینشی» است. در تجزیه تجربیات ناخوشایند تجزیه شده و در نتیجه جزئی از سیستم خود نمی شوند البته این تجربیات ناهشیار بوده و همچنان بر شخصیت تأثیر می گذارند. این تصور تجزیه شده در رویاها، خیالبافیها همچنان به حیات خود ادامه می دهند. و اما بی توجهی گزینشی، خودداری از دیدن چیزهایی است كه فرد دوست ندارد ببیند. تجربیات كه به صورت گزینشی مورد بی توجهی قرار می گیرند بیشتر در دسترس هشیار می باشند و همچنین گستره محدودتری را نسبت به تجربیاتی كه تجزیه می شوند دارا هستند (سید محمدی ـ 1384) «شخصیت بخشی ها »در آغاز نو بادگی و بعد ها در طول مراحل رشد، فرد تصورات خاصی را از خود و دیگران به دست می آورد كه «شخصیت بخشی» نامیده می شود. كه اینها می توانند دقیق باشند و یا به دلیل تأثیر پذیری از نیازها و اضطرابها بسیار تحریف شده باشند. سالیوان سه شخصیت بخشی اساسی را توصیف می‌كند كه در طول نوباوگی ایجاد می شود : (سید محمدی ـ 1384)الف‌: مادر بد، مادرخوببازنمایی مهم كودك از درست تغذیه نشد. این مفهوم سالیوان بسیار شبیه به مفهوم پستان بد و پستان خوب ملانی كلین است. شخصیت بخشی مادر بد: تجربیات كودك از نوك پستان بد كه نیاز گرسنگی او را ارضاء نمی كند. مهم نیست كه این نوك پستان به مادر تعلق دارد یا به سرشیشه. بعد از شكل گیری شخصیت بخشی مادر بد، كودك بر اساس رفتارهای محبت آمیز مادر، شخصیت بخشی مادر خوب را فرا می گیرد. كه بر اساس برداشت كودك از مادر بد خواه و مضطرب است. تا زمانی كه كودك زبان خود را پرورش می‌دهد این دو شخصیت بخشی متضاد می تواند وجود داشته باشد. ب : شخصیت بخشی های من كودك در اواسط نوباوگی سه شخصیت بخشی «من» را شكل می‌دهد. من بد: ناشی از تجربیات تنبیه شدن و مورد تایید قرار نگرفتن كودك است. اضطراب حاصل تا حدی شدید است كه كودك یاد بگیرد كه «بد» است اما این اضطراب آنقدر شدیدنیست كه تجزیه شود یا به صورت گزینشی مورد بی توجهی قرار گیرد. شخصیت بخشی من خوب ناشی از تجربیات كودك در رابطه با پاداش و تایید است این تجربیات باعث می شود كه كودك خود را «خوب» تصور كند و اضطرابش كاهش یابد اضطراب شدید هم می تواند شخصیت بخشی «من هیچ» را تشكیل دهد كودك سعی می‌كند كه این اضطراب را تجزیه كرده و یا به صورت گزینشی به آن توجه نكند بزرگسالان هم می توانند با شخصیت بخشی های «من هیچ» به طور مبهم مواجهه شوند و این زمانی است كه با اضطراب شدید و غیر عادی مواجهه می شوند. این اضطراب افراد را از روبط میان فردی عاجز می‌كند و نشانه آشكاری برای واكنش های اسكیزوفرن می باشد (سید محمدی ـ 1384) ج : شخصیت بخشی های خیالیهمه روابط بین فردی به افراد واقعی ختم نمی شود. كودكان اغلب برای خود همبازیهای خیالی دارند كه نوعی شخصیت بخشی خیالی است. وبرای حفظ عزت نفس به آنها كمك می‌كند سالیوان معتقد بود كه این همبازیهای خیالی به اندازه همبازیهای واقعی برای رشد كودك اهمیت دارند بزرگسالان هم اغلب ویژگی های خیالی در دیگران می بینند ممكن است فرد صفاتی خیالی را كه ناشی از روبط میان فردی قبلی است به دیگران فرافكنی كند. این شخصیت بخشی های خیالی در روابط میان فردی تعارض به وجود می آورند. (سید محمدی ـ 1384)سطوح شناخت : سطوح شناخت همان شیوه های درك كردن،‌ تخیل كردن و تصور كردن است. سالیوان سه سطح در شناخت مطرح می‌كند. ابتدایی اندیشی، علت و معلول اندیشی صوری، عینی اندیشیالف : ابتدایی اندیشی :ابتدایی ترین تجربیات كودك در این سطح شكل می گیردند. چرا كه نمی تواند این تجربیات را به دیگران انتقال دهد. و به همین دلیل شناخت آنها كاری دشوار است. این تجربیات با نقاطی از بدن كودك مرتبط است. كودك احساس گرسنگی و درد می‌كند واین تجربه ابتدایی به گریه كردن و مكیدن تبدیل می شود. ولی او هیچ رابطه ای بین این تجارب با اعمال خود نمی بیند. در اوایل نوباوگی، گرسنگی و درد در سطح ابتدایی اندیشی هستند. چرا كه كودك نمی تواند بین آنها تمایز قایل شود این تجارب در خارج از هشیاری كودك می باشند. اما در بزرگسالان تجارب ابتدایی اندیش همان احساسات و تصورات ذهنی لحظه ای هستند این تصاویر ذهنی یا اینكه به صورت ضعیفی درك می شوند یا اینكه كاملاً ناهشیارند. در هر حال فرد نمی تواند آنها را به دیگران منتقل كند. اما گاهی می تواند به آنها بگوید كه احساس عجیبی دارد. (سید محمدی ـ 1384) ب : سطح علت و معلول اندیشی صوری تجربیات دراین سطح پیش منطقی هستند و هنگامی رخ می دهند كه فرد بین دو رویداد كه به طور همزمان و آنهم بر حسب اتفاق با هم روی می دهند رابطه علت و معلول فرض می‌كند. اگر چه فرد می تواند این تجربیات را به دیگران انتقال دهد اما چون معنی آنها شخصی است فقط به صورت تحریف شده انتقال می یابند. این سطح در اوایل كودكی شكل می گیرد و در تمام طول زندگی یك فرد ادامه پیدا می‌كند. مثلاً كودكی كه هر گاه پستان مادر را می مكد تغذیه می شود. یك رابطه علت و معلول صوری بین مكیدن و رفتار تغذیه مادرش متصور می شود. تجربیات شرطی كردن انسانها و حیوانات، نمونه ای از علت و معلول اندیشی صوری است. اگر كودكان برای دریافت شكلات شرطی شوند كه بگویند «خواهش می كنم» پس از چند بار دریافت شكلات یك رابطه علت و معلول بین خواهش كردن و دریافت كردن مشكلات برقرار می كنند. (سید محمدی ـ 1384) ج : سطح منطقی اندیشی :مراحل رشد؛ سالیوان برای رشد هفت مرحله به قرار زیر در نظر گرفته است كه از نوباوگی تا بزرگسالی را شامل می شود.«Infancy»نوباوگی : این دوره و مرحله از بعد از زایمان شروع شده تا زمانی ادامه پیدا می‌كند كه كودك كم كم می تواند به صورت واضح و روشن سخن بگوید. (24ـ18 ماهگی) (Davis . Accesson oct. 2. 2006) سالیوان معتقد بود كه كودك بدون محبتی كه از مادر خود می بیند، بدون غذا، بدن گرم، تماس فیزیكی نخواهد توانست زنده بماند. این مادر است كه از طریق رابطه همدلانه خود با كودك او را انسان می‌كند كودك برای اولین بار در اثر ارتباط همدلانه با مادر خود دچار اضطراب می شود. به عبارتی اضطراب مادر به او منتقل می گردد. بنابراین برای رفع اضطراب خود از هر چیزی استفاده می‌كند و هر كاری را اقدام می‌كند. از جمله رد پستان كه البته این كار اضطراب او را كم نخواهد كرد. رد كردن پستان مادر از طریق كودك، علت اولیه اضطراب مادر نیست اما به آن اضافه می شود. تا اینكه سرانجام كودك پستان خوب (سمبل مادر با یا محبت را از پستان بد مادر بد مضطرب و بد) تشخیص می‌دهد. ادامه خواندن نظريه شخصيت ساليوان

نوشته نظريه شخصيت ساليوان اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>