nx دارای 70 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
فلسفه علامه طباطبائی،راههای بشر به سوی خدا
منابع:– اصول فلسفه و روش رئالیسم (جلد پنجم) –نویسنده : استادعلامه سید محمد حسین طباطبائی– كلیات فلسفه ، مؤلفان: ریچارد پاپكین- آوروم استرول . ترجمه: دكتر سید جلال الدین مجتبوی– كتاب علامه طباطبائی ( میزان معرفت) – نویسنده: احمد لقمانی- نوبت چاپ : سوم –زمستان 1382
– كتاب در محضر علامه طباطبائی ( مجموعه پرسش و پاسخ های چهره به چهره با علامه طباطبائی)- نویسنده: محمد حسین رخشاد- چاپ شریعت – نوبت چاپ : اول – پائیز 1382
فهرستعنوان صفحهمقدمه (فلسفه چیست؟) 1زندگی نامه علامه طباطبائی 8(ولادت ، آثار و اعمال، وفات) 16پرسش و پاسخ ها 16هدفمند بودن آفرینش جهان 20غرض خداوند سبحان از آفرینش جهان و انسان 21خدای جهان و جهان 23جهان آفرینش آفریدگاری دارد 27«راههای بشر بسوی خدا» 27منابع 43سخنی با استاد 44
نه آن كس كه جوان است باید در تحصیل و مطالعه فلسفه تأخیر كند، و نه آنكس كه پیر شده است باید از مطالعه خویش خسته و بیزار شود. زیرا تأمین سالمت نفس هرگز برای هیچ كس نه زود است ونه دیر.فلسفه چیست؟فلسفه بطور كلی شاید به عنوان غامض ترین و انتزاعی ترین مسائل و موضوعات ، كه از امور زندگانی عادی و مألوف بسیار دور است، به نظر آمده باشد. لیكن هر چند بسیاری از مردم آن را دور و خارج از علائق معمولی و ورای فهم می پندارند، تقریباً همه ما آراء و افكاری فلسفی داریم، خواه نسبت به آنها آگاه باشیم یا نباشیم . عجب است كه اگر چه برای اغلب مردم مفهوم فلسفه مبهم است این كلمه در گفتگوی ایشان فراوان به كار میرود.استعمالات عامه:كلمه فلسفه مأخوذ از اصطلاحی یونانی است به معنای (دوستداری حكمت)؛ اما در استعمال جاری مردم به معنای مختلف به كار می رود. گاهی منظور از فلسفه نوعی طرز تفكر درجهت فهالیت های معین است، مانند وقتی كه كسی می گوید (من فلسفه شما را درباره شغل و كار نمی پسندم) یا (من به اورأی می دهم زیرا با فلسفه او راجع به حكومت موافقم) هم چنین، وقتی می گوئیم این مطلبی است (فلسفی) ، مقصود ما نظری است كلی و دور اندیش درباره پاره ای از مسائل ، و یا وقتی می گوئیم به بعضی از پیش آمدها باید با دید فلسفی نگاه كرد، منظور ما این است كه نباید نسبت به حوادث آنی زیاده نگران و در بند وضع كنونی بود ، بلكه به جای آن باید
كوشید این امور را از لحاظ كلی و با نظری وسیعتر دید، چنانكه وقتی شخصی مأیوس است، مانند هنگامی كه بعد از حركت ترن به ایستگاه رسیده، به او گوشزد می كنیم كه بایستی بیشتر (فیلسوفانه) بیندیشد. گاهی نیز فلسفه به عنوان تعیین قدر واعتبار و شرح و تفسیر آنچه در زندگی مهم یا پر معنی است تلقی می شود، چنانكه این قول پاسكال را كه (تمام فضیلت ما در فكر ما است ، بكوشیم تا خوب فكر كنیم) می توان فلسفه و ارزش یا بی آنچه در زندگی برای شخص مهم است در نظر گرفت.
تصورات عامه:بطور كلی با اینكه كلمات ( فلسفه) و(فلسفی)در سخن عادی به معانی بسیار مختلف به كار می رود، تمایل عامه بر این است كه فلسفه به عنوان یك سلسله افكار فوق العاده پیچیده تلقی شود. ما غالباً تصور می كنیم ك فیلسوف كسی است كه می نشیند و به مسائلی كه دارای معنی و اهمیت اساسی در حیات انسانی است می اندیشد و حال آنكه بقیه مردم وقت یا نیروی خود
رافقط صرف زیستن (زنده ماندن) می كنند. علاوه بر چنین تصوری از فیلسوف و كار و كوشش او، تصوری دیگر از وی اینست كه فیلسوف شخصی است كه سرانجام مسئول طرح دید كلی و تعیین ارزش های متعالی و آرمانی (ایدئال ها) در جامعه و فرهنگ های معین است. مثلاً می گویند متفكرانی مانند كارل ماركس و فردریك انگلس كسانی هستند كه دیدگاه حزب كمونیست را طرح كرده اند، در حالی كه دیگران ، هم چون تامس جفرسن و جان لاك و جان استوارت میل نظریاتی را كه در جوامع دموكراتیك شایع و مستولی است توسعه داده و پرورانیده اند.
كارمهم فلسفی:صرف نظر از این تصورات گوناگون درباره سهم و اثر فیلسوف، و علی رغم اینكه ممكن است فعالیت های او از علائق عاجل و مستقیم ما دور به نظر آید، فیلسوف همواره به ملاحظه مسائل و مشكلاتی می پردازد كه خواه به نحو مستقیم یا به طور غیر مستقیم برای همه ما دارای اهمیت است. فیلسوف با مطالعه انتقادی دقیق، می كوشد تا آگاهی و عقاید ما را درباره جهان به طور كلی،و عالم امور انسانی، ارزش یابی كند، با این پژوهش و تحقیق، فیلسوف سعی می كند
تصویری كلی و منظم و منطقی درباره همه آنچه می دانیم و می اندیشیم ، پیدا و طرح نماید، درك و فهم این نوع افكار كلی، طرح جامعی فراهم می كند كه شخص معمولی می تواند تصور خود را نسبت به آن بسنجد، ومعنی واهمیت آنها را دریابد. بواسطه چنین مطالعه و بررسی و تعیین قدروارزش، ممكن است بهتر بتوانیم تمایلات و آرمانها وایدئال های خود راتشخیص دهم، و به علاوه بهتر بفهمیم كه چرا اینها را قبول و انتخاب می كنیم، وآیا اصلاًبایستی آنها را انتخاب و اختیار كنیم یا نه.از همان آغاز فلسفه دریونان باستان، یعنی از 2500 سال پیش ، عقیده راسخ متفكرانی كه به این نوع پژوهشها و تتبّعات سرگرم بودند، این بود كه نظریاتی را كه درباره خود قبول می كنیم باید مورد مداقه قرار دهیم تا ببنیم آیا عقلاً پذیرفتنی است یا نه. همه ما عقاید و معلوماتی درباره جهان و انسان حاصل كرده ایم؛ لیكن فقط معدودی از ما تأمًل و امعان نظر كرده ایم كه آیا این عقاید و
معلومات قابل اعتماد و معتبر است یا نه.ما معمولاً مایلیم كه بدون بحث و چون و چرا اكتشافات علمی و بعضی عقاید جاری و متداول و افكارو آراء گوناگون را كه مبتنی بر تجارب شخصی خود ماست بپذیریم. اما فیلسوف اصرار دارد كه این همه را در معرض مطالعه وبررسی انتقادی دقیق قرار دهد تا دریابد كه آیا این نظریات و آراء و عقاید مبتنی بردلیل و مدرك كافی است یا نه، و آیا یك شخص منصف می تواند با دلیل و منطق آنها را موجه بداند و تصدیق كند یا نه.روش سقراطی:
سقراط در محاكمه خود در 399 ق. م. چنین اظهار عقیده كرد كه دلیل توجه و اعتنای وی به فلسفه این بوده است كه (زندگی بی تحقیق وبدون مطالعه زندگی نیست وارزش ندارد) . وی دریافت كه تقریباً همه معاصران او زندگانی خود را در نیل به هدفها واغراض گونا گون، مانند شهرت و ثروت ولذت، صرف می كنند بدون آنكه هرگز از خود بپرسندكه آیا این امور مهم و قابل اعتنا است یا نه . وچون چنین سؤالی طرح نمی كردند و در جستجوی جدی برای یافتن جواب بر نمی آمدند نمی توانستند بدانند كه درست عمل می كنند یا نه، و سراسر حیات آنان در طلب مقاصد و اغراض بی فایده یا حتی مضر تلف می شد.
فیلسوف، با پیروی از روش تحقیق سقراطی، به روشن كردن عقاید ما و نظریه هائی كه درباره جهان و انسان و ارزشهای انسانی داریم اصرار می ورزد. به عقیده وی این نوع مسائل را اشخاص خردمند و منصف و فهیم فقط به این شرط می پذیرند كه بتوانند آنها را با آزمونهای بعضی كه ذهن منطقی طرح می كند آزمایش و بررسی كنند. فیلسوف پیش از آنكه صرفاً دارای، مجموعه غیر منظمی از عقاید باشد، احساس می كند كه این عقاید را باید مورد بازرسی و مداقّه قرار داد و در نظامی از افكار و نظریات كه واجد معنی وارتباط منطقی باشد مرتب ومنظم ساخت.
كارفیلسوف چیست؟ممكن است كسی چنین بپندارد كه این نظریات و تفسیرهای ابتدائی اندیشه و تصوری كم اهمیت در باره آنچه فلسفه مورد بحث قرار می دهد، ارائه می نماید، ولیكن این شرح و تفسیرها برای روشن ساختن موضوع فلسفه كافی نیست. چرا كسی نمی تواند تعریفی درست وصریح وروشن دراین باب عرضه كند، به گونه ای كه بتوان در آغاز به وضوح فهمید كه منظور فیلسوف چیست؟ اشكال این است كه فلسفه با مطالعه آن بهتر روشن می شود تا با كوشش برای شرح و توصیف آن. هر چند كسانی كه در طی تاریخ تفكر بشر به نام (فیلسوف) معروف شده اند همواره با علاقه مندی در حل مسائل مشكل كوشیده اند، یكی از اغراض مهم فلسفه همان طرح مسائل و مشكلات و توجه به آنها و بحث درباره آنهاست. این كه (فلسفه چیست؟) خود نیز مسأله ای است كه همواره مورد بحث و اختلاف نظر فلاسفه بوده است.
تنوعات فلسفه:مردمی كه به طور جدی به فلسفه پرداختند غایات و اغراض گوناگون داشتند. بعضی پیشوایان دینی بودند، مانند اگوستینوس، كه می خواستند نظرگاههای دین معینی را توضیح و توجیه كنند. برخی دیگر دانشمندان بودند، مانند د كارت و لایب نیتس ، كه سعی داشتند معنی و اهمیت اكتشافات و نظریات گوناگون علمی را شرح و تفسیر نمایند. بعضی دیگر، مانند جان لاك و كارل
ماركس، به منظور تأثیر در تحولات سیاسی جامعه به فلسفه پرداخته اند. بسیاری نیز به توجیه یا نشر و ترویج مجموعه ای از افكار كه تصور می كردند ممكن است مددكار نوع انسانی باشد علاقه مند بودند. برخی دیگر این گونه مقاصد عالی نداشتند، بلكه صرفاً آرزومند فهم پاره ای از عقاید مردم و بعضی از اوصاف و جلوه های جهانی كه در آن زندگی می كردند، بودند.
فلاسفه كیستند؟ مشاغل فلاسفه به اندازه اغراض و مقاصد آنان متنوع و گوناگون بوده است. بعضی از ایشان معلم و غالباً استاد دانشگاه بوده اند كه فلسفه تدریس می كرده اند، چنانكه طماس آكوئینی در قرون وسطی در دانشگاه پاریس به تعلیم مشغول بود . یا ایمانوئل كانت كه در قرن هیجدهم در دانشگاه كونیگسبرگ مقام مدرسی منطق و فلسفه اولی را دریافت ، یا جان دیوئی در قرن بیستم در دانشگاه كلمبیا به تدریس و سخنرانی اشتغال داشت.بعضی دیگر
پیشوایان جنبشهای دینی بودند، و غالباً سهم مؤ ثری در امور سازمان های خود به عهده داشتند، مانند اگوستینوس، كه اسقف هیپودر دوره انحطاط امپراتوری روم بود، یا جرج باركلی ، كه اسقف كولین در ایرلند در قرن هیجدهم بود. بسیاری از فالسفه مشاغل عادی و معمولی داشتند، مانند باروخ اسپینوزا كه به تراشیدن عدسی عینك اشتغال داشت. جان لاك پزشك بود؛ جان استورات میل از نویسندگان مجلات و عضو پارلمان بود. عدهقابل توجهی از برجسته ترین فلاسفه ، عالم یا ریاضی دان بودند. بعضی دارای خط مشی هائی بودند كه آنان را از آشوب و هیجان و بحرانهای
زندگی روزانه بسیار دورنگه می داشت؛ وبعضی دیگر ، همواره مؤثر ترین مشاغل را داشتند.فلاسفه بدون توجه به اغراض وغایات یا مشاغل خود، بطور كلی همه برآن بودند كه مطالعه و بررسی و نقد و تحلیل فكری نظریات و افكار، ودلائل آنها، مهم و با ارزش است. فیلسوف درباره مسائل و امور معین بطرق معین فكر می كند. وی می خواهد دریابد كه ما در مسائل اساسی
چگونه می اندیشیم، شناسائی ما مبتنی بر چیست، برای نیل به احكام و داوریهای صحیح چه مقاییس و موازینی را باید به كار گیریم، با چه عقایدی بایستی موافق باشیم، و از این قبیل . وی با تفكر و تأمل درباره این گونه پرسشها، احساس می كند كه می تواند به درك وفهم وساتر و با معنی تری درباره جهان طبیعت و عالم انسانی برسد. فیلسوف هر پاسخی را ، صرفاً برای اینكه به نظر می آید كه پاسخی باشد، نمی پذیرد. ممكن است كسانی به ( زندگی بی تحقیق و بررسی
نشده) مایل باشند، اما فیلسوف می خواهد جوابهای درستی بیابد كه شخص منصف وفهیم بتواند پس از بررسی و مطالعه فكری آنها را تصدیق نماید. اینكه به این نوع سؤالات پاسخهائی داده شده است وحتی اینكه تقریباً همه افراد در جامعه معینی پاسخهائی را پذیرفته اند، برای فیلسوف كافی نیست. ولو آنكه بعضی از آن جوابها ظاهراً به نظر درست آید این امر اساس محكمی برای اعتماد به آنها نیست . فیلسوف تا به درستی و صحت پاسخی مطمئن نشود آن رابرای قبول اشخاص منصف و فهیم شایسته نمی داند و در صورت نیافتن جوابی درست و مقرون به حقیقت، لااقل ضعف ونقص جوابهای موجود را نشان می دهد. تكرار می كنیم : بهترین طریق كشف اینكه فلسفه چیست،
بوسیله مطالعه آن و از راه تفكر و تأمل فلسفی حاصل می شود.در ابتدای امر به خلاصه ای از زندگانی ، حركات و آثار علامه طباطبائی می پردازیم:روزهای ماه (ذیحجه ) 1321 قمری یكی پس از دیگری می گذشت و قلوب عشاق و ارادتمندان در هوای بیت الله الحرام «لبیك شوق» سر می داد. یاد احرام و طواف، شوق عرفات ومنی و شور مشعر و صفا عطش دیدار به دل ها داده بود.در سال 1281 هجری شمسی ناگاه كعبه كرامت الهی ، زیبا چهره ای پریروی را در احرام سپید نور در آغوش پررومادری مهربان والهی نهاد. طفلی كه نورسیادت و بزرگواری برسیمای بلورینش آینده ای روشن را خبری می داد ونگاه زیبای اوگاه رفیع ووالایی رابیان می كرد. نام اورا «محمد حسین» نهادند و آ را به تبرك نام «جد و فرزند» مایه بركت و جاودانگی شمردند تا با ردیگر ستاره ای از این خاندان در پهنه تاریخ درخشیده، تاریكی ضللالت را به روشنی هدایت مبدل سازد. چرا كه خاندان محمد حسین، خانواده ای اصیل و افتخار آفرین بوده كه هماره بیرق «بزرگی» دردست داشته و شهر تبریز از نام آنان لبریز از شادی وشعف بوده است.
بیش از پنج بهار از عمر عزیز ش نگذشته بود كه گردیتیمی را بر سیمای خود احساس نمود. مادری مهربان ، پاك و پر فضیلت را از دست داد. بغض درد ومحرومیت از دامان پر مهر مادر اورا رها نكرده بود كه از دیدن سیمای پدر محروم شد. به همراه برادر كوچكتر خود تنها و دل شكسته باقی ماند امادست مهر ولطف خداوندی سایه بان الهی برسر اوگشته، آن چنان فریاد در سی نمود كه در مدت كمی به مراتب عالی رسید.
با سپری شدن روزگار تلخ ونا كامی طفولیت شكوفه های رشد و تكامل و شادمانی برشاخسار وجود سیّد محمد حسین نمایان می شد. در های رحمت خداوندی یكی پس از دیگری با زو راه های ترقی و تكامل هموار گردید. چرا كه وی از سال 1297 ه.ش تا 1304 علوم بسیار و درس های متنوعی آموخت و در این مدت تمامی درس های مربوط به سطح را فراگرفت . در علم صرف ، كتاب های امثله، صرف میز و تصریف، در علم نحو، كتاب های عوامل و الفوذج وصمدیه و شرح سیوطی، جامی و مغنی ، ودر علم معانی و بیان و بدیع ، كتاب مطول در علم فقه ، كتاب های شرخ لمعه و مكاسب و در علم اصول كتاب های معالم و قوانین و رسا ئل و كفایه ، و در علم منطق، رساله كبری و حاشیه ملاعبدالله و شرح شمسیه ، در علم فلسفه ، شرح اشارات ودر علم كلام ، كشف المراد را فرا گرفت.
مفسر عارف، علامه طباطبایی خوشه چین زبردست و اندیشمندی بود كه از علم و ادب اساتید خود بهره ها برد. فرصت را غنیمت شمرده ، حداكثر استفاده را از حوزه مقدسه نجف اشرف نمود ومدت یازده سال در كنار مرقد مولای متقیان (ع) از فقه ، اصول فلسفه، ریاضیات ، رجال ودر نهایت از سرچشمه عرفان بزرگان عرصه دانش وفضیلت جرعه ها نوشید، استادان وی در نجف عبارت بودند از:1- مرحوم آیت الله نائینی- مدت 8 سال ، فقه واصول.2- آیه الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی- چند سال متوالی، فقه.
3- آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی- یك دوره اصول وابوابی ازفقه.4- فرزانه گرانقدر ، سید حسین بادكوبه ای- مدت شش سال،فلسفه و حكمت .5- علامه بزرگوار، سید ابوالقاسم خوانساری- ریاضیات عالی.6- آیه الله حجت –اصول كلی رجال 7- مرحوم آیه الله حاج میرزا علی ایروانی-فقه.8- و مرحوم آقا میرزا علی اصغر كلی..استاد در زندگی نامه خود می نویسد: «در فلسفه نیز به درس حكیم و فیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سید حسین بادكوبه ای موفق شدم. درظرف شش سال كه نزد معظم له تلمذ می كردم منظومه سبز واری، اسفار، مشاعر ملاصدرا، دوره شفای بو علی ، كتاب «اثولوجیا و تمهید القواعد » ابن تركه (در عرفان) و اخلاق ابن مسكویه را خواندم . مرحوم با دكوبه ای از فرط عنایتی كه به تعلیم وتربیت بنده داشت برای این كه مرابه طرز تفكر برهانی آشنا سازد و به ذوق فلسفی
تقویت بخشد امر فرمود به تعلیم ریاضیات بپردازم و در اقشال امر معظم له به درس مرحوم سید ابوالقاسم خوانساری كه ریاضیدان زبردستی بود حاضر شدم و یك دوره حساب استدلالی، یك دوره هندسه مسطحه و فضایی و جبر استدلالی از معظم له فرا گرفتم. «آثار كلام و تأثیر نفس مرحوم با دكوبه ای به قدری زیاد بود كه استاد علامه طباطبایی بر اثر حقوقی كه ایشان برگردن وی داشته ، در مجالس و محافل علمی خود از او زیاد نام می برد و در تفسیر خود پیرامون دلالت آیه «قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین » دلیل بسیار محكمی برلزوم عصمت در امام (ع) از مرحوم باد كوبه ای نقل كرده اند. استاد شهید مطهری از تأثیرات روحی و كمالات معنوی مرحوم علاّمه
طباطبایی كه نتیجه تعلیم و تربیت روحی مرحوم قاضی بود چنین می گوید: «حضرت آقای طباطبایی از نظر كمالات روحی به حّد تجرّد برزخی رسیده اند ومی توانند صور غیبی را كه دید افراد عادی از مشاهده آنها نا توان است مشاهده كنند.»استاد فقیه و فیلسوف والامقام علامه طباطبایی درزادگاه خود تبریز ،با این كه ارشاد الحساب در ریاضیات و اشارات و كشف المراد در فلسفه و كلام را خوانده بود ذوق سر شار فلسفی وی را بر آن داشت كه برای اشباع خویش استفاده بیشتری ازبزرگان این علوم كند. با لطف و توفیق الهی، در نجف اشرف با حكیم بزرگی برخورد كرده ، با حقیقت فلسفه و عرفان آشنا می شود. نقش مهم و عظیم علامه در شناساندن اسلام، مذهب شیعه، فلسفه و عرفان اسلامی به جهانیان وقلم
زدن در ارائه فرهنگ اصیل و پویای شیعه خدمتی بزرگ و گران قدر بود كه تنها از توان این شخصیت ساخته بود.
در آن هنگام كه دانشمند فرهیخته علامه طباطبایی نورافشان محفل پروانگان دانش و بینش بود وجام وجود آنان را از معرفت سیراب می كرد… آن روزی كه علامه در خیابان های قم بالباس كرباسی، ظاهری كمتر از معمولی، عصا به دست به سوی حرم مطهر حضرت معصومه(ع) رفت و آمد داشت ، نگاه جستجوگر،مستشرقان و اندیشمندان غرب ،ژرف اندیشی وعمق بینش ناب وی را دریافته بودند. دقت نظر ، ابتكار ، نواندیشی و صلابت تفكروی موجب رویش پیشنهادی در سرای وجودشان شد. دولت آمریكا از شاه ایران( محمد رضا پهلوی) در خواست كرد تا از علامه برای
تدریس فلسفه شرق در دانشگاه های آمریكادعوت به عمل آورد: محمد رضا برای این مهم از حضرت آیه الله العظمی بروجردی- رضوان الله علیه – كمك خواست و درخواست دولت آمریكا را به اطلاع ایشان رساند. آیه الله بروجردی هم پیغام شاه را به حضرت علامه رسانید ولی بینش بسیار و روشن نگری فراوان ایشان موجب شد كه زندگی محقرانه، انس با فضلای گران قدر و تنفس در فضای معنوی قم و تربیت دانشمندان در حوزه علمیه را برهر چیزی مقدم بدارد و خواسته دولت آمریكا را رد كند.
یادگارهای ماندگارآثار این فرهیخته وارسته مشعلی فرا راه دانش پژوهان كلاس معرفت است: 1- تفسیر المیزان : این كتاب ثمره ای گرانقدر وحاصل بیست سال كوشش و پشتكار مرحوم علامه است این كتاب عظیم دایره المعارفی گرانبها و در بر دارنده بحث های فلسفی، اجتماعی، روایی ، اعتقادی ، تاریخی ، و … باتكیه برآیات قرآن كریم است. در عظمت این تفسیر همین بس كه استاد شهید مطهری می گوید: كتاب تفسیر المیزان یكی از بهترین تفاسیری است كه برای قرآن مجید نوشته شده است و(حتّی) من می توانم ادعاكنم كه بهترین تفسیری است كه در میان شیعه
وسنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است. علامه از ملاصدرا اهمیت نظراتش بیشتر است اما هنوز مشخص نشده است. تفسیر المیزان علامه طباطبایی را مردم ما 60 یا 100 سال دیگر می فهمند كه چیست. «استاد فرزانه حسن زاده آملی درباره این اثر جاودانه علامه طباطبایی می گوید: «بهترین معرف آن جناب ،سیر وسلوك انسانی و آثار علمی از تدریس و تألیف اوست. لفاضل حوزه علمیه قم كه شاغل كرسی تدریس اصول معارف حقه جعفریه انداز تلامذه اویند و تفسیر عظیم الشان «المیزان» كه عالم علم را مایه فخرومباهات است یكی از آثار نفیس قلمی و ام الكتاب
مولفات اوست.» 2- بدایه الحكمه: كتابی است بسیار مفید وحایز اهمیت كه به منظور یك دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در مدرسه حقّانی قم و به درخواست شهید قدوسی تدوین شد.در این كتاب هم چون نهاید از متون درسی حوزه و برخی دانشگاه های كشور قرار گرفته است.
3- نهایهالحكم: این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر و عقلی افزون تر وسطحی عالی تر تدوین گردید. حاشیه ها، ترجمه ها و شرح هایی كه براین اثر نفیس تا كنون نوشته شده و زحمات فراوان اساتید بزرگ حوزه ها در تدریس و تآلیف شرح این اثر حاكی از عظمت این كتاب است.4- اصول فلسفه وروش رئالیسم: بینش علامه وشناخت مقتضیات زمان و مكان باعث نگارش این اثر نفیس گردید. مباحثی كه در آن روز ماتریالیستها و مادّیون مطرح می كردند تا با انحراف اندیشه
جوانان ، كویری بی حاصل از پهنه وجود آدمیان به وجود آوردند، موجب شد كه علامه طباطبایی قلم به دست گرفته ، اثری گران قدر وروشنی آفرین برای همیشه دیگران پدید آورد. دراین كتاب مباحثی هم چون رئالیسم و ایدئالیسم ( فلسفه و سفسطه) ، علم و ادراك ، قدم و حدوث ، وحدت وكثرت ، ماهیت وجوهر و عرض ، پروردگار . كمالات او، قضا و قدر و…. به چشم می خورد. كه پاورقی های استاد شهید آیه الله مطهری تأثیر بسزایی در بیان و تفهیم نظرات علامه به آن بخشیده است. 5- حاشیه بركفایه (كه به تازگی چاپ شده است)
6- شیعه در اسلام و…اداء حق اساتید وبزرگانیكی از صفات پسندیده علامه طباطبایی یادآوری زحمات وتلاش رادمردان عرصه فرهنگ ناب اسلامی است هر چند نظری مخالف با ایشان داشت یا از نظر برخی اندیشه ها موافق باوی نبوده اند. علامه بارها از استادش مرحوم آیه الله حاج میرزا علی قاضی طباطبایی بسیار تمجید می كرد و مكرر می فرمود: ما هرچه داریم از مرحوم قاضی است. ایشان درتجلیل از مرحوم ملاحسین فیض كاشانی می فرمود: «این مرد جامع علوم است و به جامعیت او در عالم اسلام كمتر كسی را
سراغ داریم. وی در علوم مستقلاً وارد شده و آنان را با هم خلط و مزج نكرده است در تفسیر صافی واصفی و مصفی وارد مسائل فلسفی نشده و تنها همان روش روایی خود را دنبال می كند هر چند وی از شاگردان برجسته صدرالمتألهین بوده واستاد فلسفه شمرده می شده است». علامه ، بوعلی سینا را بسیار نام می بردند و او را در فن برهان و استدلال فلسفی قوی تر از صدرالمتألهین می دانستند هر چند نسبت به ملاصدرا و روش فلسفی او در دگرگونی فلسفه یونان وروش نوین
وی چون اصالهالوجود و وحدت و تشكیك در وجود و … بسیار خوش بین بودند. ایشان معتقد بودند كه صدرالمتألهین فلسفه را از اندراس و كهنگی بیرون آورد، روح نوین به آن بخشید، و جان تاره ای در او دمید. براین اساس می توان او را «زنده كننده فلسفه اسلامی » دانست. علامه بزرگ ما، بوعلی ، فارابی ، خواجه نصیر الدین طوسی، بهمنیار، ابن رشد وابن تركه را از فلاسفه ممتاز و برخی رادرجه اول می شمردند.
سرانجام پس از 81 سال و18 روز عمر با بركت و زندگی پرتلاش روح پاك والهی آن حكیم عارف ومفسرزاهد به دیار قدس و ملكوت رهسپار شد. هر چند سینه سینای او اسراری از دریای معرفت و نوربه همراه داشت و روح یقین «سیمای باورالهی» در لحظات حیات پر بركتش دیده می شد. و تنش همیشه با خاكیان ور وحش آویخته به عالم قدس افلاكیان بود. آری ! علامه عزیز با آیه
«هنالك الولایه لله الحق» به قم هجرت كرد و با « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربك راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» از قم به استقبال قیامت پر كشید وبه لقای پروردگار شتافت و در18محرم 1402 قمری (24 آبان 1360 شمسی) غبار غم وبیرق سیا ه عزا وماتم در سراسر میهن اسلامی ایران برپا شد ودل های پاك اندیشمندان جهان اسلام را غرق در اندوه
ساخت آن ها كه از جاری سخنان وی زمزم شفا گرفته و درپهنه وجودش كوثر رحمت دیده بودند اشك ماتم از هجران ودوری وی ریخته حزنی صد چندان داشتند. فردای آن روز بود كه تشییع شایان توجهی از پیكر پاك و قدسی مرحوم علامه از سوی علاقه مندان ، ارادتمندان ومردم مسلمان انجام شد و مرحوم آیه الله العظمی حاج سید محمد رضا گلپایگانی بر آن عزیز از دست رفته نماز روحانی و الهی خواندند وسرانجام جسد شریفش مقارن ظهر روز دوشنبه 19 محرم در مسجد بالای سرحرم مطهر حضرت فاطمه معصومه دختر امام موسی بن جعفر (ع) به خاك سپرده شد. رحمت و رضوان خدا بر او باد.)
موضوعات منطقی –فلسفینه ساكن و نه متحرك:آیا ممكن است چیزی نه ساكن باشد نه متحرك ؟ اگر عالم را روی هم یك چیز فرض كنیم نه متحرك است نه ساكن .فلاسفه یونانآیا فلاسفه یونان مانند افلاطون وارسطو پیغمبر بودند؟از سید بن طاووس نقل كرده اند كه این ها از انبیاء (ع) بوده اند ولی این كه موحد بوده اند و دعوتی داشتند جای تردید نیست. استدلال فلسفی در قرآنآیا در قرآن استدلال فلسفی وجود دارد؟ سوره ی انعام كه تقریباً یك جزء قرآن است از اول تا آخر آن استدلال وهمه اش استدلال فلسفی است چنان كه در بیانات ائمه (ع) نیز استدلال فلسفی وجود دارد.آیا معلومات انسان قابل تغییر و تكامل و تطور است؟آیا معلومات انسان قابل تغییر و تكامل وتطور است؟ معلومات همه غیر ثابته هستند و ما معلوم ثابت و پابرجا نداریم.گفتار سوفسطائیان و پاسخ ماسوفسطایی چه می گوید و جواب او چیست؟ او منكر واقعیت خارح از ظرف ذهن است و تمام ادراكات و مفاهیم ذهنی را اندیشه ی خالی می داند. در جواب می گوییم : فرض كردن این كه در عالم هیچ نیست خود اثبات واقع است یعنی واقع این است كه هیچ نیست و این فرض همان اثبات واقع لایتغیر و همان واجب است پس هر چه اثباتاً یا نفیاً فرض كنیم در حقیقت عدم، عدم است و
واقعیت عدم چیزی جز عدم نیست چگونه با این فرض اثبات واقعیت می شود؟ فرض كردن این كه همه موجودات در خارج معدوم است و این كه واقعیت عدم هیچ نیست خود واقعیتی است كه به آن اقرار و اعتراف می كنند. مادر پاسخ آنان چه می گوییم : ما در مقابل آنان می گوییم غیر از خیال و اندیشه واقعیت های مشت پركنی داریم نظیر زیر، عمر و دریا و. صحرا كه این واقعیت ها تغییر پیدا می كنند و معدوم و هیچ می گردند بنابر این امكان ندارد كه خود این ها واقعیت داشته باشند بلكه یك واقعیتی است كه این ها به او واقعیت دار می شوند و آن واجبالوجود اسات كه امری است
ثابت و لاتغییر زیرا اگر بگوئیم او هم تغییر پیدا می كند، مانند سوفسطی می شویم.نظریه مخصوص هركدام از سوفسطائیانسوفسطائیان چند دسته هستند ونظریه و عقیده ی مخصوص هر كدام چیست؟ آن هابه سه گروه تقسیم می شوند: دسته ای از آن ها می گویند: «ما و اندیشه ی ما» یعنی ما به واقعیت خارج از
خودمان و فكرمان علم نداریم، با این كه «ما و اندیشه ی ما» اكثرت را می رساند. برخی فراتراز این گام نهان ومدعی هستند كه به جز ما و فكر خود در خارج چیزی نیست و همه چیز را منكر شده اند و می گویند: جز «من و فكر من» چیزی نداریم. دسته سوم سوفسطایی حاد هستند كه در یونان می زیستند و از گروه دوم نیز بالاتر گام نهاده و خطرناك ترنداینان منكر مطلق واقعیت حتی منكر خودو اندیشه خود شده و درآن شك و تردید می كنند بلكه در شك خود هم شك می كنند. در حقیقت سوفسطی كسی استكه علم یعنی ادراك مطابق با واقع را منكر است.ای برادر تو همان اندیشه ایآیا بیت زی مقصود سوفسطائی رابیان می كند؟
ای برادر توهمان اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای(ازمثنوی مولوی چاپ نیكلسون)خیر – بلكه معنای این بیت آن است كه نفس انسانی كه صورت بدن است علم و مجرد است و ما بقی استخوان و پوست و گوشت است كه همگل از بین می روند و تنها نفس باقی می ماند. گویا این شعر از مولوی است
ادامه خواندن مقاله فلسفة علامه طباطبائي، راههاي بشر به سوي خدا
نوشته مقاله فلسفة علامه طباطبائي، راههاي بشر به سوي خدا اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.