Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله حق ارتقا نسبت به والدين

$
0
0
 nx دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : حق ارتقا نسبت به والدینبراى همه ما بدیهى است كه نژاد موجودات جاندار، در عالم طبیعت، از راه توالد و تناسل، در روى زمین حفظ مى شود.مولودى كه ادامه وجود والدین و وسیله استمرار نژاد خویش است، دوره اى به نام كودكى و در حقیقت، آمادگى را پشت سر مى گذارد تا بتواند مستقلاً زندگى خود را اداره كند و مسؤولیت هایى كه بر عهده اوست، انجام دهد.دوره كودكى و آمادگى در موجوداتِ مختلف متفاوت است. بعضى از آنها داراى دوره كودكى بسیار كوتاه و بعضى از آنها داراى دوره كودكى بسیار طولانى هستند. كوتاهى و درازى دوره كودكى بستگى دارد به این كه موجود از نظر خلقت و آفرینش و بزرگ بودن مغز و پیچیدگى ارگانیسم در چه مرحله از مراحل كمال باشد.             در این میان، انسان گوى سبقت را از همه موجودات ربوده و طولانى ترین دوره را از لحاظ كودكى و آمادگى به خود اختصاص داده است. چرا!. علت آن را باید در سنگینى بار امانتى جستجو كرد كه بر دوش این انسان است. انسانى كه مى تواند پا بر قله بلند (مطلق گونگى) بگذارد و در نظام بیكرانه آفرینش، واسطه میان خدا و خلق گردد و در این مرتبه، مبدأ و منتها و آغاز و پایان و حاكم مطلق بر همه ممكنات گردد. انسان، مانند همه موجودات مادى حركت طبیعى و جوهرى دارد و باید همواره از قوه و استعدادى به فعلیتى درآید؛ یعنى هر قوه اى، مقدمه و زمینه یك فعلیت و هر فعلیتى ضمن این كه فعلیّت مرحله قبل است، قوه و استعداد مرحله بعد است و این حركت، تا آن جا مى تواند ادامه پیدا كند كه انسان به مرتبه عبودیت مطلق و وارستگى كامل برسد كه در كنه (عبودیت مطلق) ربوبیت است و فلاسفه ما گفته اند:. العُبُودِیَّهُ جَوهَرَه كُنْهُهَا الرُبُوبِیَّهُ؛.بندگى خدا گوهرى است كه كنه و حقیقت آن، مقام ربوبیت است.بنابراین، انسان هر چه از لحاظ عبودیت كامل تر بشود، از نظر درجه و مقام ربوبیت نیز كامل تر مى شود و عبودیت مطلق انسان، همان مقام (مطلق گونگى) و وساطت او میان خدا و خلق است.چنین انسانى در زیر این چرخ كبود، از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است و همه عاشقان كمال را غلام همت خود مى سازد.والدین، بر حسب نظام طبیعت، عامل مؤثر به فعلیت رسیدن قوه ها و استعدادها در نطفه، جنین و وجود طفلند.نطفه ها حامل كروموزوم ها و كروموزوم ها حامل ژن ها هستند و ژن ها دنیاى پیچیده اى از استعدادهاى ارثى اند كه با پیمان مقدس ازدواج و آمیزش دو انسان در مسیر فعلیت قرار مى گیرند.در این میان، نقش مادر به مراتب مهم تر از نقش پدر است. او ماه ها طفل را در رحم با شیره جانش و بعد از تولد، ماه ها از مجراى سینه اش كه كانون عواطف پاك و جایگاه قلب پرمهر اوست پرورش مى دهد و از آن پس نیز همواره هستى اش را براى هستى فرزند دلبند خود مى خواهد.زانكه هر كره پى مادر رود تا بدان جنسیتش پیدا شود.آدمى را شیر از سینه رسد شیرخر از نیم زیرینه رسد.در تمام این مدت، هم مادر و هم فرزند تحت سرپرستى پدر زندگى مى كنند و این پدر است كه وظیفه دارد نیازمندى هاى مادى آنها را از نظر لباس و خوراك و مسكن، فراهم سازد.پدر و مادر وظیفه دارند كه با رعایت قوانین بهداشتى، جسم و محیط زندگى خود را سالم نگاه دارند، زیرا اگر آنها سلامت جسمى خود را به خطر اندازند و محیط زندگى را از آلودگى ها حفظ نكنند و مراقبت هاى لازم بهداشتى نداشته باشند، طفل را گرفتار خطرات و مهالكى خواهند كرد كه به هیچ وجه قابل اغماض نیست و نه تنها براى آنها غم و اندوه و افسردگى و مصیبت به بار مى آورد، بلكه اگر ناشى از تقصیر باشد، مجازات و مؤاخذه الهى نیز دامنگیر آنها مى شود.آنها با آمیزش خود و با تلاش ها و كوشش هایى كه متحمل مى شوند و با رعایت همه جنبه هاى بهداشتى مى توانند زمینه ساز سلامت و تندرستى كودك خود باشند و سلامت و تندرستى كودك، زمینه ساز به فعلیت رسیدن قوه ها و استعداد هاى گوناگونى است كه در وجود او به ودیعت نهاده شده است. بگذارید با صراحت هر چه بیشتر این مطلب را بگویم كه فرزندان تنها از لحاظ جسمى مولود و محصول آمیزش والدین و ژن هایى كه از آنها به ارث مى برند نیستند و نیز تنها اموال و اندوخته هاى والدین را پس از مرگ آنها به ارث نمى برند و نیز تنها از خلق و خوى و روش تربیتى صحیح یا غلط آنها برخوردار نمى شوند، بلكه از عكس العمل كردارها و رفتارهاى نیك و بد آنها نیز بى بهره نمى مانند!. اگر با یك دید ظاهرى و ماتریالیستى به مسأله بنگریم، تنها پنج مطلب است كه مورد قبول واقع مى شوند:.1 قانون وراثت از لحاظ ژنتیك. 2 آثار و عوارضى كه ژنتیك نیست، بلكه جنبه مادرزادى دارد؛ مانند عوارض اعتیاد و بیمارى هاى جنسى و آنچه نتیجه عدم رعایت بهداشت و این گونه امور است. 3 تأثیراتى كه والدین از نظر اخلاقى و تربیتى بر فرزندان خود دارند و حتى اقداماتى كه آنها از لحاظ فراهم كردن امكانات تحصیلى و غیره، انجام مى دهند، در همین قسم قرار مى گیرند.4 ارث بردن فرزندان از اندوخته هاى مالى والدین. 5 بهره مند شدن فرزندان از عناوین و اعتبارات خانوادگى كه ما نیز در بحث گذشته پذیرفتیم كه اصالت و شرافت خانوادگى مى تواند یكى از معیارها باشد.هرگاه با دید باطنى و متافیزیكى نیز مسأله را مطالعه كنیم، مطالب بالا مورد قبول واقع مى شود، لیكن یك مطلب دیگر هم باید اضافه كنیم و آن عبارت است از:. 6 برخوردارى و بهره مندى فرزندان از عكس العمل كردارها و رفتارهاى والدین.این جاست كه انسان متوجه مى شود كه پدر و مادر شدن، تنها یك جنبه فیزیكى و آمیزش تن به تن نیست و فرزند فقط وارث جسمى و مالى والدین نیست، بلكه وارث همه جنبه هاى دیگر نیز هست و اینهاست كه وظایف والدین را هر چه بیشتر سنگین و دشوار مى سازد.درباره مطلب ششم، باید قدرى توضیح بدهیم:. ما نمى خواهیم بگوییم كه فرزند به كیفر یا پاداش اعمال و رفتار پدر و مادر مى رسد. اقتضاى عدالت این است كه هر كسى خودش پاداش یا كیفر اعمال نیك یا بد خود را ببیند؛ اما در عین حال مى خواهیم بگوییم: فرزند از واكنش هاى طبیعى و تكوینى اعمال والدین بى بهره نمى ماند. پدر یا مادرى كه مشروبات الكلى مصرف مى كند یا به واسطه بعضى از قصورها یا تقصیرها گرفتار عوارض مزمن جسمى مى شود. فرزند هم از این گونه عوارض و واكنش هایى كه براى جسم والدین مطرح است، مصونیت ندارد.اینها چیزهایى است كه مطابق سنت آفرینش است و به رابطه علت و معلول و قانون دترمینیسم بستگى دارد. این ماییم كه باید رفتار خود را با سنت هاى آفرینش و رابطه غیرقابل تخلّف علت ها و معلول ها هماهنگ كنیم. نه ما مى توانیم سنت هاى آفرینش و رابطه هاى على و معلولى را در هم بریزیم و نه عاقلانه است كه چنین توقعى داشته باشیم.تمام كودكانى كه ناقص العضو یا علیل و رنجور به دنیا مى آیند، نتیجه تخلف انسان ها از سنت هاى آفرینش و پیروى نكردن آنها از جریان طبیعى و تكوینى آفرینش است كه البته آنهایى كه ندانسته و ناآگاهانه است قابل اغماض است و آنهایى كه دانسته و آگاهانه است، جرم و جنایت است و به هیچ وجه قابل اغماض نیست.امام صادق(ع) فرمود:.هر زنى شوهر شرابخوار خود را اطاعت كند و با او هم بستر شود، گناهانش به اندازه ستارگان آسمان است و هر فرزندى كه از او بزاید، پلید است و خدا هیچ توبه و فدیه اى از او قبول نمى كند، مگر شوهرش بمیرد یا از او جدا شود.متأسفانه، بسیارند افرادى كه بدون توجه به مسؤولیت هاى والدین و قصورها و تقصیرهاى آنها سؤال مى كنند كه چرا كودكى ناقص العضو یا بیمار و مفلوك به دنیا مى آید آیا با عدل خدا سازگار است كه انسانى را این طور خلق كند.این گونه به دستگاه آفرینش نگریستن و از تأثیراتى كه واسطه ها در پدید آمدن یك انسان دارند چشم پوشیدن، گناهش كمتر از تخلفات والدین و اجداد و دهن كجى آنها در برابر سنت هاى آفرینش نیست، زیرا این گونه نگرش ها و بینش هاست كه موجب آن گونه اهمال ها و لاابالیگرى ها و بدبختى و فلاكت كودكان مى شوند.اما دید عالمانه این طور نمى گوید، دكتر كارل مى گوید:.مستى زن یا شوهر در لحظه آمیزش، جنایت واقعى است، زیرا كودكانى كه در این شرایط به وجود مى آیند، اغلب از عوارض عصبى یا روانى درمان ناپذیر رنج مى برند.دید عالمانه، انسان را بدون چون و چرا در برابر مسؤولیت ها به خضوع و تواضع وامى دارد و دید جاهلانه، انسان را به چون و چرا و گردنكشى و سقوط مى كشاند.تا این جا مطلب روشن است، اما سخن ما این است كه حتى اعمالى كه جنبه اخلاقى دارد و ارتباطى به جسم و قوانین فیزیكى و پزشكى و;ندارد، در وضعیت و سرنوشت كودكان بى تأثیر نیست و این همان است كه گفتیم: جنبه ماتریالیستى ندارد، بلكه جنبه ماوراى ماده دارد و نتیجه ارتباط دقیق و عمیق ماده و ماوراى ماده است.در اول سوره نساء – كه وجود این سوره در قرآن نشانگر اهمیتى است كه اسلام براى زنان و حقوق آنها قایل است – آیاتى درباره یتیمان و تكالیفى كه جامعه نسبت به آنها دارد آمده است و سپس مى فرماید:. وَلْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولوُا قَوْلاً سَدیداً؛(4).آنهایى كه اگر فرزندان ضعیفى از خود به جا گذارند، بر آنها بیمناكند، باید بترسند و در برابر خدا تقوا پیشه كنند و سخن صواب بگویند. در این سخن الهى، تكیه بر یك اصلِ مسلم شده و آن این كه انسان بر فرزندان ضعیف خود بیمناك است و به همین جهت مى خواهد كارى كند كه اسباب پریشانى و گرفتارى و بدبختى آنها فراهم نیاید. با توجه به این اصل مسلم، انسان باید رعایت حال یتیمان را بكند و از تجاوز به حقوق آنها خوددارى نماید، زیرا همان طورى كه او به یتیمان مردم ظلم مى كند، باید انتظار داشته باشد كه روزى یتیمان خود یا فرزندها و فرزندزادگانش نیز گرفتار شوند.عكس این مطلب را هم در قرآن داریم: در سوره كهف – كه داستان خضر و موسى آمده است – خضر به موسى مى گوید:.وَأمّا الجِدارُ فَكانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِى المَدینَهِ وَكانَ تَحْتَهُ كَنْز لَهُما وَكانَ أبُوهُما صِالِحاً فَاَرادَ رَبُّكَ أنْ یَبْلُغا اَشُدَّهُمِا وَیَسْتَخْرِجا كَنْزَهُما رَحْمَهً مِنْ رَبِّكَ؛(5). آن دیوار مال دو بچه یتیم در شهر بود و زیر آن گنجى براى آن دو بود و پدرشان مرد صالحى بود. خدا مى خواست كه آنها بزرگ شوند و گنج خود را استخراج كنند و این رحمتى بود از پروردگار تو. در این جا صالح بودن پدر یتیمان سبب مى شود كه حضرت خضر و موسى بیایند و روزى بدون مزد كار كنند و دیوارى را تعمیر نمایند تا گنج در زیر آن محفوظ بماند و بچه ها هنگامى كه بزرگ شدند، از آن بهره گیرند. این جاست كه باید تأیید كنیم كه نتیجه اخلاق و رفتار انسان، تنها متوجه خود او نمى شود، بلكه به ذریه او نیز مى رسد؛ البته اگر در حال حاضر هیچ گونه پاسخى براى این چرا نداشته باشیم، چیزى از اعتبار اصل مطلب كاسته نمى شود، زیرا آنچه قرآن مى گوید، حق است و اهل ایمان با اعتقاد محكم، آن را مى پذیرند؛ در عین حال اگر بتوانیم به این (چرا) پاسخى بدهیم، به عظمت قرآن بهتر و بیشتر پى مى بریم. انسان، هنگامى كه ظلمش به ضعیفى مى رسد، گامى در راه آشفته كردن روابط انسان ها برداشته و به اصل و حقیقت انسانیت لطمه وارد كرده است! همچنان كه اگر احسانى كند، گامى در راه بهبود بخشیدن به روابط انسان ها و تقویت اصل انسانیت برداشته است. آن كه ظلمش به ضعیفى مى رسد، به انسانیت لطمه زده و بدون این كه خودش توجه كند، به خود و بستگانش نیز لطمه زده است و آن كه احسان مى كند، به انسانیت خدمت كرده و چه بداند و چه نداند، به خود و بستگانش نیز خدمت كرده است و در حقیقت، آنچه انجام مى دهد، با عمل خویش روى آن صحه گذاشته و مى خواهد و مى پسندد و حتى به زبان حال سؤال كننده آن است و خداوند هم سؤال انسان را بى جواب نمى گذارد.آیا آن كه آدم مى كشد، خواسته اش جز رواج بازار آدمكشى چیز دیگرى است مگرنه همین آدم كش وقتى نمى تواند آدمكشى كند، به دعا و نیایش مى پردازد و چون قدرت بر آدمكشى پیدا كند، خود دست به كار مى شود به همین جهت، در بعضى از روایات اسلامى آمده است كه: (نفرین ناحق نباید كرد!).در حقیقت، خواست باطنى یكى است. اگر قدرت ندارد، طرف خود را نشان تیر دعا مى كند و اگر قدرت دارد، نشان تیر ژ3 و كِلاشینكف و;.بنابراین، با توجه به خواست باطنى، یا سؤال عملى است یا قلبى و به همین لحاظ هیچ كس نیست كه در برابر خداى خود بى سؤال باشد، كه قرآن مى فرماید:.یَسْاَلُهُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ؛(6).همه آنهایى كه در آسمان ها و زمینند از او سؤال مى كنند.و هیچ سؤالى هم نیست كه بى جواب بماند، چنان كه باز قرآن مى فرماید:.وءاتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَألْتُمُوهُ؛(7).هرچه از خداوند سؤال كرده اید، به شما داده است.پس كسى كه روابط ظالمانه با مردم ضعیف و مستضعف دارد، خود چنین چیزى را مى پسندد و براى خود و بستگانش هم مى خواهد و به طور عملى سؤال مى كند و این سؤال، جواب دارد و جواب آن به خود یا بستگانش مى رسد.و آنگهى مگر نه این است كه ما خانواده را وحدت جسم ها و روح ها و افكار و عقاید دانستیم و فرزند را امتداد وجود والدین و میوه آن درخت وحدت یافته، شناختیم! چگونه ممكن است كه آفتى كه به ریشه و تنه درخت مى خورد به میوه آن نخورد و كرمى كه تنه درختى را مى خورد به امتداد آن تنه لطمه و صدمه وارد نسازد!. چقدر در اشتباهند پدران و مادرانى كه فكر نمى كنند كه ممكن است نتیجه تهمت ها و غیبت ها و جوسازى ها و آزار و اذیت ها و بدنام كردن ها و لكه دار نمودن ها نیز روزى دامنگیر جگر گوشه هاى آنها بشود و آنها را نیز به همین عواقب، گرفتار و مبتلا سازد!. چقدر كوتاه بینند آنهایى كه فقط به فكر جسم و غذاى جسمانى و لباس و مسكن فرزندان خود هستند و غافلند از این كه از جهتى آنها را كامروا مى كنند و از جهاتى ناكام و پریشان!.چقدر ظاهر بینند والدینى كه ظاهر چهره فرزندان خود را مى خواهند گلگون و پرنشاط بنگرند، اما نمى خواهند به رنگ پریده و غمزده چهره باطنى آنها توجهى كنند!. بیایید از این سوى چهره ها به آن سوى چهره ها برسید و ببینید كه از برخوردهاى نامطلوب و انحصارگرى ها وحق كشى ها و انحراف ها و اعوجاج هاى باطنى آن جا را چه ماتم زده و افسرده و پریشان كرده اید! و تا دیر نشده، چاره اى بیندیشید.گربه خارى خسته اى خود كشته اى ور حریر و قزدرى خود رشته ای.تو گناهى كرده اى شكل دیگر دانه كشتى دانه كى ماند به بر.آب صبرت جوى آب خلد شد جوى شیر خلد مهر تست و ود. آب آتش را كشد آتش به خو مى بسوزد نسل و فرزندان او.باز در این مقوله با خواننده گرامى گفتگو دارم، باشد كه جامعه انقلابى ما همان طورى كه براى صادر كردن معیارهاى انقلابش به دنیا عزم را جزم كرده، به عمق بسیارى از خانواده ها نیز معیارهاى اسلام انقلابى و انقلاب اسلامى را صادر كند.خودسازى والدین.یقیناً همه جوانانى كه پیمان مقدس زناشویى را امضا مى كنند، از همان آغاز توجه دارند كه دیر یا زود به عنوان پرافتخار مادرى و پدرى سرفراز مى شوند.در حقیقت، در عمق عشق به همسر، عشق به فرزند نهفته است و دو انسانى كه براى تشكیل كانون گرم خانواده، یكدیگر را جذب مى كنند موجود سومى مى جویند كه مظهر آمیزش جسم و روح آنهاست و آن چنان به آنها یگانگى و هماهنگى مى بخشد كه به شادى اش هر دو شاد و به اندوهش هر دو اندوهگینند و به طراوتش نشاط پیدا مى كنند و به رنگ پریده اش هر دو افسرده مى شوند.آنها در ضمیر و باطنشان خواهان این هستند كه براى فرزندان خود بهترین پدر و مادر باشند و در راه تربیت و ساختن انسانى نمونه و ایدآل هرچه بیشتر موفق شوند.اینها آرزوهاى آنهاست؛ آرزوهایى مقدس كه اگر برآورده نشود، چه تلخى ها و دشوارى ها كه به دنبال خواهد داشت!.بدیهى است كه بر آورده شدن آرزوها نیازمند تلاش ها و كوشش هاى آگاهانه است و بنابراین، قبل از هر چیز، والدین باید خود را براى رسیدن به ایده ها و آرزوها آمادگى بخشند و در این رابطه، هر چه در توان دارند، به كار اندازند.این جاست كه مسأله خودسازى والدین مطرح مى شود. شاید این مطلب، كمى براى خواننده تعجب انگیز باشد كه چرا براى داشتن بهترین فرزند، خودسازى رإ؛ه‏ه‏3! اساس و مبدأ قرار مى دهیم!.اما با توجه به مطالبى كه درگفتار پیش آوردیم و توضیحاتى كه اكنون مى دهیم، نه تنها جاى تعجبى باقى نمى ماند، بلكه هر چه بهتر پى مى بریم كه جز از راه خودسازى نمى توان به این گونه خواسته ها و آرزوها دسترسى پیدا كرد.امیدوارم خواننده گرامى تحمل این را داشته باشد كه براى پى بردن به مفهوم صحیح (خود) از یك بحث فلسفى الهام بگیریم.خویشتن ما چیز مستقلى از مبدأ آفرینش نیست، بلكه حقیقت آن ارتباط و تعلق و وابستگى محض است و اگر توجه به این حقیقت داشته باشیم، هم خود را خوب شناخته ایم و هم خدا را، در حالى كه اگر از این حقیقت غافل بمانیم، نه خود را مى شناسیم و نه خدا را و نتیجه آن (از خدا بیگانگى) و (از خود بیگانگى) است. این كه انسان خویشتن را موجود مستقلى در برابر خدا بشناسد كه گاه گاه مانند گرسنه اى كه متوجه نان مى شود، به او توجه پیدا كند، بینش نادرست و بى پایه اى است، زیرا خویشتن انسان، این نیست. انسان، شی‏ء مستقلى در برابر هستى و نظام اسرار آمیز آن نیست. اصولاً رابطه ممكنات با مبدأ هستى همچون رابطه خورشید و اشعه آن است كه هرگاه رابطه اشعه را از خورشید قطع كنى، اشعه اى باقى نمى ماند و هرگز اشعه نمى تواند در برابر خورشید مدعى استقلال و شیئیت باشد. بنابراین، از دیدگاه فلسفه ما، خویشتن انسان؛ یعنى: ربط و تعلق و اضافه او به مبدأ هستى و عالى ترین درجه خودشناسى همین است و مى تواند منشأ آثار و فواید بى شمار گردد.به همین جهت است كه: (من) فلسفى و عرفانى، یعنى آن چیزى كه جز وابستگى و تعلق به مبدأ، حقیقتى ندارد و تأكید مى كنم كه مفهوم وابستگى غیر از مفهوم وابسته است، زیرا در دومى، در عین وابستگى توجهى به استقلال هم هست و در اولى به هیچ وجه، استقلال مطرح نیست درخانواده و اجتماع نیز (من) مطرح است و ما شب و روز با این واژه سروكار داریم و حتماً باید بفهمیم (من) خانوادگى و اجتماعى یعنى چه. شناخت (من) خانوادگى و اجتماعى جنبه ایدئولوژیك دارد. همچنان كه شناخت (من) فلسفى و عرفانى جنبه جهان بینى دارد و تو خوب مى دانى كه: هر ایدئولوژى تكیه بر جهان بینى دارد.وقتى (من) فلسفى و عرفانى، خود را در رابطه با مبدأ، وابستگى و تعلق محض مى داند و با صراحت مى گوید: نامى است ز من بر من و باقى همه اوست! من خانوادگى و اجتماعى نیز باید خود را در كادر خانواده و در كادر اجتماع، فانى و همچون ستاره، در پرتو نور خورشید محو و ناپیدا و در عین حال منشأ اثر و فایده بشناسد.(من) خانوادگى چیست. فرزند خانواده است. شاخه نورسته ولطیف و سرسبزى است كه از آن اصل، تغذیه مى كند و به آن تكیه دارد و نمى تواند و نباید خویشتن را منهاى این اصل بنگرد و این پیوند را از یاد ببرد كه بیگانگى از خانواده، یعنى بیگانگى از خود!.كم كم جوان مى شود و با عضوى از یك خانواده دیگر پیمان همسرى مى بندد و با پیوند دوشاخه از دو خانواده، نه تنها آن دو خانواده اصل، با یكدیگر به هم مى آمیزند، بلكه با تشكیل خانواده جدید، من خانوادگى، همسر و شریك زندگى و غم و شادى دیگرى مى شود. دیرى نمى پاید كه من خانوادگى با تولد نوزاد، پدر یا مادر مى شود و همچون سه ضلع یك مثلث – كه نه مثلث بى آنها تحقق مى یابد و نه هر یك آنها بى دیگرى مثلث مى شود – در یك وحدت عینى متجلى مى شوند.روى این حساب، همان طورى كه در نظام هستى (من) هرگز ظهور استقلالى ندارد و همواره ظهور آن در كادر تعلق و وابستگى امكان پذیر است و اگر خوب بیندیشى، مى بینى (من) مستقل، یعنى هیچ! در نظام خانوادگى و اجتماعى نیز (من) هرگز نمى تواند ظهور استقلالى داشته باشد و (من) مستقل از خانواده و اجتماع، یعنى هیچ!.در نظام هستى (من) و (ما) را مولوى این گونه تفسیر مى كند:. ما عدم هائیم و هستى هاتما (تو) وجود مطلق و هستىّ (ما). در نظام اجتماعى نیز (من) و (ما) را یك جامعه شناس این گونه مى نگرد:.اگر یك روز، نانوا بگوید: من دیگر نان نمى پزم، خودت نان تهیه كن و خیاط بگوید: من لباس نمى دوزم، خودت لباس بدوز و كفاش بگوید: من كفش نمى دوزم، خودت كفش بدوز و كشاورز بگوید: من كشاورزى نمى كنم، خودت كشاورزى بكن و پلیس بگوید: من امنیت شهر و كشور و اجتماع تو را بر عهده نمى گیرم، خودت بر عهده بگیر و; چه كارى مى توانم بكنم! هیچ! چاره اى جز مردن و از عرصه طبیعت و زندگى طبیعى محو شدن، ندارم.به همین ترتیب، تو مى توانى در نظام خانوادگى تكلیف (من) و(ما) را روشن كنى.(من) بدون وابستگى به خانواده، یعنى هیچ، تجلى (من) فرزند، همسر، پدر و مادر است.فرد، اگر بخواهد مجرد از جامه زیباى فرزندى و همسرى و پدرى و مادرى و عریان از پوشش افتخارآمیز عضویت اجتماع و ملت و امت، خودنمایى بكند، وحشى است! و به قول آن جامعه شناس: مردنى و رفتنى است!.ظهور استقلالى (من) در نظام هستى، مستلزم كفر و شرك است و در حقیقت (خود فراموشى) و (از خود بیگانگى) است و ظهور استقلالى (من) در نظام خانوادگى و اجتماعى نیز كافرانه و مشركانه است و در این حالت، نه خشت هاى بناى مقدس خانواده، روى هم بند مى آید و نه خشت هاى بناى عظیم اجتماع و ملت و امت و باید بپذیریم: همان طورى كه اولى (از خود بیگانگى) است، دومى نیز ( از خود بیگانگى) است. با این تفاوت كه اولى از لحاظ جهان بینى است و دومى از لحاظ ایدئولوژیك!.بدبختانه، مكاتبى كه دم از ترقى و تعالى مى زنند، ناخواسته و ناآگاهانه، ضربه هاى مهلكى بر پیكر (من) اجتماعى و خانوادگى وارد كرده و با بریدن او از پیكر خانواده و اجتماع به پوچى و بیهودگى اش سوق داده اند.كمونیسم، خانواده را مولود اقتصاد سرمایه دارى مى داند و مى گوید: با زوال نظام سرمایه دارى، خانواده نیز از بین مى رود و نتیجه آن از بین رفتن همسرى و پدرى و مادرى و فرزندى است. در حالى كه اینها تجلیگاه و مظاهر مقدس (من) هستند و اگر اینها از بین بروند، (من) نیز واله و سرگردان و هیچ و پوچ است.جالب این است كه این مكتب خشك مادى، (من) اجتماعى را نیز از بین مى برد و فقط جامعه را به عنوان یك كل مى نگرد و بدون هیچ گونه توجهى به ارزش هاى (من) براى جامعه تصمیم گیرى مى كند.نظام سرمایه دارى نیز – كه خود را متعالى و مترقى مى داند – بدبختى دیگرى دارد. این نظام، با طرح دموكراسى – در مفهوم غربى آن – (من) خانوادگى و اجتماعى را سخت جریحه دار كرده است. در این نظام، هم تشكیل خانواده به عنوان امرى مقدس و ضرورى تلقى نمى شود و هم فرو ریختن كاخ مقدس خانواده امرى عادى و اجتناب ناپذیر است و هم فردگرایى افراطى فرد، او را از وظایف اخلاقى و اجتماعى اش باز داشته است.در این نظام، روابط جنسى نامشروع آزاد است و همین امر سبب شده كه افراد، كمتر به فكر تشكیل خانواده باشند و نیز سبب شده است كه زن و شوهرها به یكدیگر خیانت كنند و در نتیجه، نه اینها در محیط خانواده احساس خوشبختى مى كنند و نه فرزندان آنها كه احیاناً اصل و نسب آنها نیز به درستى معلوم نیست و به همین جهت، به آسانى از اصل خود مى برند و در دام مهالك گرفتار مى شوند.روابط جنسى آزاد، هم مانع تشكیل خانواده است و هم وسیله انهدام بنیان خانواده و هم وسیله جا نیفتادن (من) خانوادگى و ناكام ماندن كودكان از نظر محبت و مهر و عاطفه پدرى و مادرى!. به همین جهت، اسلام براى زناى محصنه – زناى كسى كه داراى همسر است – كیفرى به نام رجم یا سنگسار كردن مقرر داشته و براى زناى غیر محصنه – زناى كسى كه داراى همسر نیست – كیفرى در حد صد ضربه شلاق در نظر گرفته است؛ زیرا این گونه اعمال، ضربه اى مهلك و كوبنده بر پیكر (منِ) خانوادگى است كه باید با آنها مبارزه جدى بشود.هیچ مكتبى به اندازه اسلام، در تقویت (من) خانوادگىِ پیروان خود كوشش نكرده است.اسلام جشن عروسى را – كه جشن تشكیل خانواده است – مى پسندد و اعلام مى دارد كه:.إنَّ مِنْ سُنَنِ المُرْسَلِینَ الإطْعامُ عِنْدَ التَزْویجِ؛(8). مهمانى دادن در موقع عروسى از سنّت هاى پیامبران است.تشكیل خانه و تشكیل خانواده و ولادت نوزاد و ختنه طفل، همه از زیبایى هاى زندگى است و همچون نوروز ما ایرانیان – كه نشانگر بهار طبیعت است – نشانگر لطف و صفا و طراوت زندگى است.از این رو اسلام توصیه مى كند كه:. لاولیمَهَ إى فى خَمْسٍ: فى عرسٍ أوْ خُرْسٍ أوْ عِذارٍ أوْوِكارٍ أوْ رِكازٍ؛(9).ولیمه فقط در پنج مورد است: عروسى و تولد و ختنه و خریدن خانه و بازگشتن از مكه.به استثناى پنجمى كه به مفهوم تقویت (من) اجتماعى است، بقیه، همه و همه به مفهوم تقویت (من) خانوادگى است.كسى كه براى عروسى و تولد و ختنه و خریدن خانه، جشن مى گیرد و دوستان و بستگان را مهمان مى كند، در حقیقت گام هایى استوار در راه تقویت (من) خانوادگى بر مى دارد. در اسلام، كارها و اعمالى كه (من) خانوادگى را تضییع مى كند محكوم است و هرگونه عملى كه (من) خانوادگى را تقویت كند، داراى ارزش و قداست است.بچه یتیم، بزرگ ترین صدمه اى كه متحمل مى شود، تضییع (من) خانوادگى اوست. او پدر و مادرى ندارد كه در دامان پرمهر آنها رشد یابد و خود را در پناه دژ مقدس خانواده، آرام و آسوده دل بیابد.از نظر اسلام، بهترین خانواده ها آن خانواده اى است كه این گونه اطفال را پناه بدهد و براى آنها این احساس را به وجود آورد كه اگر پناهگاه اصلى خود را از دست داده، پناهگاه دیگرى هست كه سرفرازانه آماده است تا او را پناه بدهد و (من) خانوادگى او را تقویت و پاسدارى كند. پیامبر گرامى اسلامْ فرمود:.خَیْرُ بُیُوتِكُمْ بَیْت فیهِ یَتیم یُحْسَنُ إلَیْهِ، وَشَرُّ بُیُوتِكُمْ بَیْت یُساءُ إلَیْهِ؛(10).بهترین خانه هاى شما خانه اى است كه در آن یتیمى باشد و به او نیكى شود و بدترین خانه هاى شما خانه اى است كه در آن یتیمى باشد و به او بدى شود.اكنون با توجه به این مطالب، مى توانیم دریابیم كه خودسازى والدین یعنى چه و این خودسازى از كى آغاز مى شود.هر انسانى كه به خود توجهى كند، در مى یابد كه این خود، كسى جز فرزند یا همسر یا پدر یا مادر نیست و بنابراین، وظیفه دارد كه خویشتن را در پوشش فرزندى یا همسرى یا پدرى یا مادرى بنگرد.او وقتى غذا مى خورد، هنگامى كه سخن مى گوید، هنگامى كه به كار و كوشش براى تأمین معاش مشغول است، وقتى كه مى اندیشد یا مطالعه مى كند یا در حال یاد گرفتن و یاد دادن است و خلاصه در همه حالات و مراحل زندگى، باید توجه كند كه خویشتن او منهاى آن عناوین نمى تواند مطرح باشد.بنابراین، آن گونه باید تغذیه كند كه بتواند یك همسر خوب، یك پدر یا یك مادرخوب و یك فرزند خوب باشد. آن چنان بگوید و بنویسد و بیاموزد و یاد دهد و تلاش كند و معاشرت نماید كه وظیفه یك فرزند خوب، یك همسر خوب، یك مادر و یك پدر خوب است.بدبختى افراد همین است كه براى خود، (من) بى شرط، قایلند؛ یعنى (من) گسیخته از قیود خانوادگى و اجتماعى و آن (منِ) سرگردان و واله و حیران و هیچ و پوچ!.فرد باید خود را در آیینه خانواده و اجتماع، زیبا بنگرد. زیبا نگریستن خود در این آیینه، سازندگى و تلاش مى خواهد. براى این كه فرد خود را در آیینه خانواده و اجتماع زیبا بنگرد، باید هم خود را زیبا كند و هم خانواده و اجتماع آن چنان باشد كه زیبایى ها را درست نشان دهد و بنابراین، اینها لازم و ملزوم یكدیگرند و از همین جا معلوم مى شود كه: بار وظیفه هم سنگین است!.باید فرد آن چنان زندگى كند كه حركت و تلاشش درجهت بهزیستى خانوادگى و اجتماعى باشد. این جا بهزیستى فرد – به تنهایى و منهاى خانواده و اجتماع – مطرح نیست.اگر فرد در نظربگیرد كه (من) بى شرط و قید مطرح نیست، بلكه (من) در تجلیگاه پدرى و مادرى و همسرى مطرح است، هم خودش را صفا و جمال مى بخشد و هم آیینه خانواده را از زنگار و آلودگى پاك مى سازد.تا فرد، این گونه به خود توجه نكند و خود را این گونه نسازد، نمى تواند یك همسر خوب براى انسان دیگرى باشد كه حقیقتاً به وجود یك همسر خوب نیاز دارد و نمى تواند یك پدر یا مادر خوب، براى یك انسان نوخاسته و نو رسته اى باشد كه به یك پدر و یك مادر خوب در حدى نیاز دارد كه به آب و هوا و غذاى سالم و بلكه بیشتر!.تمام نهادهاى اجتماعى در این راه مسؤولند. اول خود خانواده كه محیط زاد و رشد و تربیت كودكان است. دوم مدرسه كه محیط به كار افتادن استعداد و هوش و تفكر و احساسات و عقل كودكان است و بالاخره دولت و اجتماع و قواى مقننه و مجریه و قضائیه و نویسندگان و گویندگان و رادیو ها و تلویزیون ها و سینماها و; همه باید توجه كنند كه (من) منهاى خانواده و منهاى اجتماع پوچ و بى اعتبار است. همه باید خود را متعهد بدانند كه در درجه اول، خود را براى خانواده و اجتماع بسازند و در درجه دوم، دیگران را هم در این راه هدایت و ارشاد كنند.مردى كه نتواند در خانواده، یك شوهر و پدر خوب و در جامعه، یك عضو مفید و كارآمد باشد، به چه مى ارزد!.زنى كه نتواند در محیط خانواده، یك همسر لایق و یك مادر شایسته و در جامعه یك عنصر ارزشمند و یك الگوى عفت و حیا باشد، چه ارزشى دارد!.نوجوانى كه نتواند در محیط خانواده، فرزندى مطیع والدین و در مسیر تربیت و تكامل و در مدرسه در مسیر رشد علمى و فكرى و اخلاقى و در جامعه، در مسیر بارور شدن براى پذیرش مسؤولیت هاى فردا باشد، به چه مى ارزد!.هرچه كاروان بشریت، از فرصت ها كم استفاده كرده) گرفتار ركود و انحطاط گشته، به خاطر همین است كه افراد، (من) خانوادگى و (من) اجتماعى خود را نساخته و تربیت نكرده اند.هرگاه توجه افراد، بیشتر به (من) منهاى خانواده و اجتماع معطوف مى گردد، خانواده و جامعه، آسیب پذیر مى شود.حتى اگر افراد، غفلت از (من) خانوادگى و اجتماعى خود را براساس توجه به خدا و پرداختن به عبادت هاى فردى بخواهند، محكومند و به همین جهت، امیرالمؤمنین(ع) به مردى كه براى عبادت و زهد، به انزوا و گوشه نشینى پرداخته و (من) خانوادگى و اجتماعى خود را زیر پا گذاشته بود، فرمود:.أما رَحِمْتَ أهْلَكَ ووَلَدَكَ؛(11).آیا به زن و فرزندت رحم نكردى!.در این جا براى این كه بتوانیم در راه تقویت (من) خانوادگى هر چه بیشتر و بهتر موفق شویم، از رساله الحقوق امام سجاد(ع) الهام مى گیریم. در این رساله، حقوق زن و شوهر و پدر و مادر و فرزند، به شرح زیر مشخص شده است:.حق همسر تو آن است كه بدانى خدا او را مایه آرامش و الفت تو قرار داده است و این را از جمله نعمت هاى بزرگ خدا بشمارى؛ از این رو باید در رفتار خود مدارا كنى و احترام او را نگاه دارى. اگر زن نسبت به همسر خود وفادارى بیشترى داشته باشد، شوهر نیز باید حقوق كامل همسر خود را رعایت كند و با كمال مهربانى رفتار نماید. وسایل زندگى او از هر جهت بایستى فراهم شود و از غفلت ها و امور جزئى باید صرف نظر گردد.حق مادر این است كه بدانى در شرایطى براى تو تحمل زحمت كرده است كه هیچ كس حاضر نبود در آن شرایط براى كسى زحمت بكشد. از شیره جان خودش براى تو صرف كرده است كه هیچ كس این كار را نمى كرد. با تمام وجودش در حفظ تو كوشیده است و راضى بود كه تو سیر باشى و خودش گرسنه بماند و تو پوشیده باشى و او برهنه باشد; و تو نمى توانى سپاس او را بگذارى، مگر این كه خدا تو را یارى كند.حق پدر این است كه بدانى او اصل تو و تو فرع اویى و اگر او نبود، تو نبودى، هر نعمتى كه در خود مى بینى بدان كه از ناحیه اوست و خدا را در این راه ستایش كن و سپاس گوى. و حق فرزند این است كه بدانى او از توست و خوبى و بدى او به تو ارتباط پیدا مى كند. در تربیت و ادب آموزى و خداشناسى او مسؤولیت دارى. باید او را در محبت و اطاعت خدا كمك كنى و وسایل ایمان و پاكى او را فراهم سازى. عمل تو باید درباره او مانند كسى باشد كه یقین دارد اگر در این راه كمترین زحمتى به خود مى دهد، پاداش كافى دارد و اگر كمترین كوتاهى نماید، مورد مؤاخذه و مجازات قرار مى گیرد.(12). پدران و مادران خود ساخته.آفرینش انسان هدفى والا دارد كه باید بكوشد و در پایان یك مسافرت طولانى و پررنج، خود را به آن مرحله برساند. بدیهى است كه آن هدف والا همان (مطلق گونگى) است و اگر به آن نرسد، از سرمایه ها و استعدادهاى خود بهره اى نگرفته و دچار خسران و زیان شده است. اكنون نمى خواهیم از آن هدف والا سخنى بگوییم. البته در جاى خود، درباره آن به تفصیل بحث كرده ایم.(13).در این جا مى خواهیم بگوییم: در آن راه طولانى، منازل و مراحلى وجود دارد كه هر منزل و مرحله اى هدف است براى منزل و مرحله پیشین و مقدمه و وسیله اى است براى وصول به مرحله بعد. بنابراین، كودكى كه از مادر متولد مى شود، هدف هاى بسیارى در پیش دارد. عمده تر این هدف ها همسر شدن و به تعبیر عرف خودمان: عروس شدن و داماد شدن است كه اینها نیز مقدمه براى رسیدن به یك هدف عمده ترین، یعنى پدر شدن و مادر شدن است. این مراحل و منازل، همان است كه در گفتار پیش تجلیگاه وجود فرد تلقى كردیم و در این جا اضافه مى كنیم كه: فرد در هدف خود ظهور مى كند و بدیهى است كه بى هدفى مساوى با پوچى و بیهودگى است و هدفدارى، مساوى با قانونمندى و داشتن معنا و محتوا و ارزش و كمال است. امام صادق(ع) مى فرمود:.البَناتُ حَسَنات والبَنُونَ نِعْمَه؛(14).دختران، حسنات و پسران، نعمتند.و امام كاظم(ع) فرمود:.سَعِدَ امْرُؤ لَمْ یَمُتْ حَتّى یَرى خَلَفاً مِنْ نَفْسِهِ؛(15).كسى كه نمیرد و فرزند خود را بنگرد، خوشبخت است.و نیز امام صادق(ع) فرمود:.إنَّ اللّهَ لَیَرْحَمُ الرَجُلَ لِشِدَّهِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ؛(16).خداوند انسان را به خاطر محبت شدید به فرزند، مورد ترحم قرار مى دهد.على(ع) درباره بیمارى كودك فرمود:.إنَّهُ كَفّاره لِوالدَیهِ؛(17).كفاره گناهان والدین است.مردى نزد پیامبر خدا آمد و گفت: من هنوز كودكى را نبوسیده ام، همین كه از پیش پیامبر خدا رفت، فرمود:.هَذا رَجُل عِنْدِى إنَّهُ مِنْ أهْلِ النارِ؛(18).این مرد به نظر من، اهل دوزخ است.هدف گرایى انسان به وسیله برخوردارى او از حسن نعمت و رسیدن او به خوشبختى و سعادت و برخوردارى او از رحمت و تكفیر گناهان و رستن او از آتش دوزخ است.كسى كه به هدف نهایى مى رسد، مصداق: (چون كه صد آمد، نود هم پیش ماست) مى شود و واجد همه چیز است، اما اگر به آن هدف نهایى نرسیده، بلكه به درجه و مرتبه یك مادر یا یك پدر خود ساخته رسیده، در حد خویش بهره مند از این مزایا و محاسن است.بستن پیمان همسرى براى انسان، یك كمال و بنابراین، یك هدف است؛ آن هم هدفى كه مقدمه رسیدن به هدفى دیگر، یعنى پدر و مادر شدن است كه اینها نیز هر كدام، یك كمال محسوب مى شود و به همین جهت، اینها را هم هدفى برتر و بالاتر از عروس شدن و داماد شدن به حساب آوردیم.منتها توجه مى دهیم كه سخن درباره پدر و مادر خود ساخته است، نه پدر و مادرى كه فقط از لحاظ فیزیكى پدر و مادرند و نه از لحاظ آن مرتبه و مرحله اى كه براى انسان یك هدف، به حساب مى آید!.همچنان كه هدف از عروس و داماد شدن هم فقط جنبه فیزیكى و به هر طورى كه پیش آید نیست، بلكه شرط اساسى آن خود ساختگى و آمادگى هاى شرعى و اخلاقى و انسانى است.پدر و مادر خود ساخته، شخصیت هایى هستند داراى ابعاد وسیع. آنها در حال عبادت با خدایند و در اجتماع، با مردم و در خانه، با همسر كه مرحله همسانى و یگانگى آنهاست و با فرزند خردسال خود، كودك خردسال. آیا چنین چیزى به نظر شما (سهل ممتنع) نیست! یك انسان و این همه مراتب و مراحل! آیا ممتنع نیست! و براى آن كه خود همه را پیموده و سیاحت كرده است آیا سهل نیست!.پیامبر عالى قدر اسلامْ مى فرمود:.مَنْ كانَ عِنْدَهُ صَبِىّ فَلْیَتَصابَ لَهُ؛(19).هر كس كودكى پیش اوست، باید براى او كودكى كند.چونكه با كودك سروكارت فتاد پس زبان كودكى باید گشاد.پدران و مادران خود ساخته كه پیش كودكان، بچگى مى كنند، با مردم چگونه اند! با خدا چگونه اند! با یكدیگر چگونه اند!.حالت آنها در برابر خدا این است:.إذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛(20).هنگامى كه به یاد خدا مى افتند، دل هایشان ترسان مى شود.و حالت آنها در برابر مردم این است:.بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ؛(21).شما جداى از یكدیگر نیستید و همگى اعضاى یك پیكرید.و حالت آنها نسبت به یكدیگر این است كه پیامبر فرمود:.خَیْرُكُمْ خَیْر لِنِسائِه، وَأنا خَیْرُكُمْ لِنِسائى؛(22). ادامه خواندن مقاله حق ارتقا نسبت به والدين

نوشته مقاله حق ارتقا نسبت به والدين اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>