Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله در مورد اخلاق اسلامي

$
0
0
 nx دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : اخلاق اسلامی مقدمه فلسفه اخلاق رشته‏اى علمى، فلسفى و نوپاست كه در آثار گوناگون اهل‏فن، تعاریف متفاوتى براى آن عرضه گردیده است. در بین آثارى كه نام‏فلسفه اخلاق، (Ethics) بر آن نهاده شده است مى‏توان سه نوع مساله‏متفاوت را یافت: الف- گاهى این آثار بیانگر دیدگاهى خاص در زمینه مسائل اخلاقى‏است; مثلا، مسائل اخلاقى را از دیدگاه اسلام و یا مسیحیت‏بررسى‏مى‏كند. در این حال، گزاره‏هایى چون «عدالت‏خواهى خوب است‏»،«دروغگویى بد است‏»، «كمك به مستمندان وظیفه ماست‏» و «سقط جنین ناصواب است‏» بیانگر این توصیف است. در عین حال، ممكن است ازسوى بعضى از دیدگاههاى فرهنگ غرب، نظرى متناقض با این گزاره‏هاابراز گردد. هرگزاره اخلاقى را،كه درصددتوصیف اخلاقى یك فعل انسانى،از نظر یك شخص خاص، یك قوم خاص و یا بطور كلى، از یك دیدگاه‏خاص است، اخلاق توصیفى، (Descriptive Ethics) مى‏نامند. براى اثبات‏گزاره‏هاى این قسم از روشى نقلى استفاده مى‏شود . ب- اخلاق دستورى یا اخلاق هنجارى، (Normative Ethics) نیز ازمباحثى است كه در فلسفه اخلاق مورد بحث قرار مى‏گیرد. در این بخش،به نفس مسائل اخلاقى، قطع نظر از آراء و انظار یك قوم یا یك مذهب یایك راى خاص، توجه مى‏شود. اخلاق دستورى در اثبات گزاره‏هاى خودروشى استدلالى و عقلى – در مقابل نقلى – دارد. ج- فرااخلاق، (Meta_ethics) نیز سومین نوع است كه گاهى به آن اخلاق‏نظرى، (Theoretical Ethics) ،اخلاق فلسفى، (Philosophical Ethics) یا منطق‏اخلاق، (The Logic Of Ethics) و گاهى نیز فلسفه اخلاق (به معناى خاص)اطلاق مى‏شود. در این بخش، از معنى و مفاد گزاره‏هاى اخلاقى و اجزاى‏آن بحث مى‏شود; مثلا،خوب،بد، صواب،خطا، وظیفه، باید و نباید. گاهى‏نیز عدل و ظلم را از واژه‏هاى‏اخلاقى محسوب مى‏دارند. بررسى‏مفادحقیقى‏این الفاظ برعهده فرا اخلاق است. اما باید توجه داشت كه همه نویسندگان از این تقسیم پیروى نكرده‏اندو حتى گاهى نیز آن را غلط مى‏دانند. گاهى هم اصطلاحات دیگرى به آن‏مى‏افزایند;مثلا، عده‏اى برآنندكه فلسفه اخلاق تنها باید بر قسم سوم، بر اخلاق توصیفى و اخلاق‏هنجارى نادرست است. گاهى نیز، با استثنا كردن اخلاق توصیفى،فلسفه‏اخلاق را شامل‏دوقسم دیگر مى‏دانند.بحث‏حاضراز این نمونه است. آنچه مهم است اینكه لفظ Ethics (فلسفه اخلاق)، در كاربردهاى‏گوناگون، معانى متفاوتى را افاده مى‏كند ولى همواره، دست‏كم، شامل‏مباحث فرا اخلاق مى‏باشد. مقاله ذیل نوشته ماركوس جى. سینگر، ازفیلسوفان اخلاق معاصر، است كه در دیسكت نورى (The Software Toolworks Multimedia نشر یافته است.او در سال 1961 كتابى به نام تعمیم در اخلاق، ( Generalization in Ethics) به چاپ رس انید كه در سال 1971 نیزتجدید چاپ شد. این مقاله، به دلیل‏اختصار و بیان كلى مفاهیم و نگرشهاى گوناگون در فلسفه اخلاق، راهنماى‏خوبى براى دانشجویان و طلابى محسوب مى‏گردد كه تنها به مقدار دوواحد درسى (حدود 30 ساعت) از این رشته را در مطالعات و دروس خوددارند. نوپایى فلسفه اخلاق بحث در مجموعه‏اى از مقالات را، كه سیمایى‏كلى از این رشته ترسیم مى‏نماید، در كنار مقالاتى كه با نظرى مدققانه به‏یك دیدگاه خاص پرداخته است، ضرورى مى‏گرداند. آنچه در پى مى‏آیدنمونه‏اى از مقالات نوع اول است كه همراه توضیحاتى از مترجم [درون‏دوقلاب] در اختیار ارباب معرفت قرار مى‏گیرد: فلسفه اخلاق و منش، (character) تحقیق نظام‏وار اصول و روشهاى تمییز صواب از خطا وخوب از بد مى‏باشد. فلسفه اخلاق ارتباط متقابل و متعددى با دیگرشاخه‏هاى فلسفه، همچون متافیزیك (تحقیق در باب هستى) وشناخت‏شناسى (تحقیق در باب معرفت) دارد. این [ارتباط] را مى‏توان‏در مسائلى از این قبیل مشاهده نمود: آیا تفاوتى حقیقى بین صواب وخطا وجود دارد و اگر وجود دارد آیا قابل شناخت است؟ تجاربى كه ما را به تحقیقات اخلاقى سوق داده است عبارتند از :عدم قطعیت‏یا نزاعهایى نظرى در باره آنچه باید عمل نمود; عواقب گاه‏وبیگاه دردناك فعلى كه قبلا بنظر مى‏رسید كاملا پذیرفتنى باشد و توجه‏به اختلافاتى كه در هنجارها (3) و اعمال مختلف جوامع وجود دارد.این تجارب نه تنها موجب بروز مسائلى در باب اخلاق عملى گردید(كه چه باید انجام دهم؟ آیا این ترتیب منصفانه است؟)، بلكه علاوه برآن، مسائلى در باب اخلاق نظرى را نیز پدید آورد (كه آیا هیچ‏یك از این‏معیارها حقیقتا صواب است‏یا همه آنها تنها دلخواهانه، ( arbitrary) است؟)این‏تجارب – همراه‏بااین واقعیت كه گزاره‏هاى اخلاقى با مشاهده‏اثبات‏پذیر نمى‏باشند – ریشه‏هاى اصلى شكاكیت اخلاقى نیز مى‏باشند،زیرا بنظر نمى‏رسد كه در تجربه، چیزى متناسب با درستى یك فعل‏وجود داشته باشد [تا بتوان آن را با تجربه به اثبات رسانید.] از اینرو،این‏مسائل نیز، در بین مسائل دیگر، بروز كرده است: این به چه معناست كه‏بگوییم چیزى صواب یا خوب است؟ چه چیزافعال صواب راصواب مى‏گرداند؟ چگونه اختلاف نظرها، در باب مسائل اخلاقى، رفع‏مى‏گردد؟ این وظیفه فلسفه‏اخلاق است كه‏به چنین سؤالاتى‏پاسخ گوید. اخلاق عقلانى(فلسفى)، (philosiphical ethics) غالبا «اخلاق‏هنجارى‏»، (normative ethics) نامیده مى‏شود و از اخلاق توصیفى، (descriptive ethics) متمایز مى‏گردد. «اخلاق توصیفى‏» بخشى از علوم‏تجربى است كه مشابه جامعه شناسى مى‏باشد و بر آن است تاباورهاى‏اخلاقى رادریك فرهنگ مفروض كشف وتوصیف كند. اخلاق هنجارى‏بیشتر بر آن است تا بگوید كه این [رشته] در جستجوى هنجارهاست،اما نه به معناى آنچه كه معمولى، (average) و به این معنى‏بهنجاراست،بلكه‏به‏معناى معیارهاى معتبرى براى آنچه‏كه باید باشد. فرااخلاق، (meta ethics) یك تمایز مهم كه در مباحثات معاصر درون فلسفه اخلاق صورت‏گرفته است تمایز بین اخلاق هنجارى و فرااخلاق مى‏باشد. فرااخلاق، Metaethics) كه‏لفظا به معناى «درباره اخلاق‏» (4) است) تحقیق تحلیلى‏خود، ( the discipline of ethics) است. این واژه تنها در قرن بیستم كاربردپیدا كرده است و از اینرو، نمى‏توان آن را در آثار فیلسوفان اخلاق سنتى‏یافت، هرچند در آثار آنها قطعا تحقیقاتى، از آن نوع كه این رشته از آنهاتدوین یافته است، به چشم مى‏خورد. فرااخلاق مى‏كوشد تا معانى واژه‏هاى هنجارى، چون صواب،خوب، باید، عدل، تكلیف، (obligation) و ارتباط متقابل آنها را مشخص‏نماید و نیز اینكه آیا هیچ‏یك از آنها اصلى، (basic) هستند یا خیر؟[مفاهیم اصلى آنهاست كه در تعریف مفاهیم دیگر اخذ مى‏شوند; مانندلفظ خوب، (good) كه از نظر جورج ادوارد مور مثلا در تعریف صواب، (right) به كار مى‏رود ولى به هیچ روى، قابل ارجاع نیست.] فرااخلاق همچنین مى‏كوشد تا ماهیت گزاره‏هاى اخلاقى را تحلیل‏كند و مشخص نماید كه آیا مى‏توان آنها را توجیه نمود و اینكه آیامى‏توان آنها را صادق یا كاذب دانست. مساله نسبتا برجسته‏اى كه درمباحثات‏اخیر مطرح گردیده این است كه‏آیا مى‏توان «باید» رااز «هست‏»استنتاج نمود ودقیقاچه ارتباطى بین حقایق وارزشها وجود دارد. اینها هم مسائل فرااخلاق‏اند و هم مسائل اخلاق سنتى، .(ethicstraditi onal) اهمیت تمایز بین فرااخلاق و اخلاق هنجارى خود بحث‏انگیزاست.بعضى‏ازنویسندگان این‏تمایز را ضرورى مى‏دانند وبعضى دیگر نه.سؤال دراین‏است كه آیامى‏توان مفاهیم وگزاره‏هاى اخلاقى رابدون‏پیش‏فرض‏گیرى همزمان باورهاى اخلاقى تحلیل نمود؟اگر چنین باشدآنگاه فرااخلاق مى‏تواند از حیث اخلاقى خنثى باشند وگرنه نمى‏تواند. مكاتب در فلسفه اخلاق در بین رویكردهاى اصلى در فرااخلاق، نظراتى وجود دارد كه‏طبیعت‏گروى، (naturalism) ،شناخت‏گروى، (cognitivism) ،شهودگروى،، (intuitionism) و ذهن‏باورى، (subjectivism) نام دارند. و جان دیوئى، (John Dewey) به‏دو شكل گوناگون ارائه گردیده، بر این عقیده است كه واژهاى اخلاقى‏موضوعات پیچیده واقعى هستند و گزاره‏هاى اخلاقى را مى‏توان باتحقیقات علمى یا مبتنى بر واقعیات به اثبات رسانید. نظریه‏هاى غیرطبیعت‏گرایانه; مانند نظریه جى. اى. مور، (G.E.Moore) این امر را انكارمى‏كنند. نظریه شناخت‏گروى بر این عقیده است كه گزاره‏هاى اخلاقى‏مى‏توانند صادق یا كاذب باشند و مى‏توانند نظرا موضوع معرفت‏یاشناخت قرارگیرند. نظریه‏هاى غیرشناخت گرایانه، (noncognitivist) این‏امر را انكار مى‏كنند. بین این دو مقوله، تصادقى جزئى وجود دارد. یك‏نظریه شناخت‏گرا مى‏تواند طبیعت‏گرا یا غیر طبیعت‏گرا باشد. شهودگرایان، از قبیل اچ. اى. پریكارد، و دبلیو. دى.راس، ادعا دارندكه معرفتى‏كه ما درباب صواب و خطا داریم‏حضورى، و بدیهى، است. لذا واكنش در برابرشهودگروى به ذهن‏باورى، عاطفه-گروى ودستورگروى،( انجامید.ذهن‏باوران‏براین عقیده‏اندكه‏گزاره‏هاى‏اخلاقى‏تنهاحقایقى ذهنى رادرباره رهیافتها بیان مى‏دارند و هیچ‏نظرى رادرباره‏اعیان، بیان نمى‏دارند. از اینرو، اگر كسى بگوید كه چیزى‏خطاست تنها گفته است كه او یا جامعه او از آن خشنود نمى‏گردد. نظریه عاطفه‏گروى (اى. جى. آیر، و سى. ال. استیونسن، ادعا دارد كه گزاره‏هاى اخلاقى هیچ چیزى را كه قابل‏صدق و كذب باشد، حتى بنحو ذهنى، بیان نمى‏دارد، بلكه تنها ابرازعاطفه‏هاست.بر طبق این نظریه، واژه‏هاى اخلاقى نیز، مانند قسم وتعجب، (oaths) ،تنها معانى عاطفى دارند. دستورگروى (رودلف‏كارناپ) ادعا دارد كه گزاره‏هاى اخلاقى ظاهرى فریبنده دارند و درواقع، دستورى‏اند (بنحوى كه «تو باید این كار را انجام دهى‏» صرفابدین معناست كه «این كار را انجام بده.») لذا غیر قابل صدق وكذب مى‏باشند. دستورگروى وعاطفه‏گروى دوصورت ازغیرشناخت‏گروى مى‏باشند. ولى ذهن‏باورى این‏گونه نیست، هرچندبدرستى نمى‏توان آن را تحت‏شناخت‏گروى نیز طبقه بندى نمود. هر ملاحظه فلسفى در باب اخلاق ابتدا باید با شكاكیت اخلاقى به‏توافق برسد و این نظریه‏هاى فرااخلاقى پاسخهاى گوناگونى به‏شكاكیت اخلاقى هستند. هر نظریه‏اى كه عقیده دارد اصول اخلاقى رانمى‏توان اثبات نمود، هیچ حقیقت اخلاقى وجود ندارد، اخلاق هیچ‏اساس عقلانى ندارد یا عقیده دارد كه تفاوت بین صواب و خطا صرفاامرى مربوط به امیال، یا آداب و رسوم، مى‏باشد،شكلى از یك شكاكیت اخلاقى است. بنابر این، ذهن‏باورى،دستورگروى و عاطفه‏گروى انواعى از شكاكیت مى‏باشند. در مقابل، نظریه‏هاى‏شناخت‏گروى معمولا با آن در تضاد است. یك نوع شایع و متداول از شكاكیت نسبیت‏گروى اخلاقى، است; نظرى مبتنى بر اینكه هیچ اصل اخلاقى صحیحى‏براى همه زمانها و همه مردم وجود ندارد و هر گروهى نسبت‏به حوایج‏و ارزشهایش اخلاق خود را داراست و تمامى آراء اخلاقى ضرورتامنسوب، به فرهنگ خاصى هستند. بر طبق این نظر،آدمخواران، ،مطابق معیارهاى فرهنگ خود، با خوردن‏گوشت آدمیزاد كارى موجه انجام مى‏دهند، هرچند بر طبق معیارهاى‏فرهنگ غرب این امر پذیرفته نیست و نمى‏توان هیچ اساسى براى این‏ادعایافت كه معیارهاى فرهنگ غرب بر معیارهاى آنان تفوق دارد. بنظر مى‏رسد كه نسبیت‏گروى توسط شتابزده‏ترین مشاهداتى كه دراختلاف بین فرهنگها و تشكلات، صورت گرفته – كه هم‏براى متافیزیك و هم براى اخلاق هنجارى مشكلى است – تاییدمى‏گردد; زیرا اگر هیچ صواب و خطایى نیست كه بتوان آن را مجزاى ازآداب و رسوم در فرهنگ خود شخص معین نمود این سؤال پیش‏مى‏آید كه وقتى فرهنگها با هم متعارض مى‏شوند چه باید كرد؟ آیا من‏در بین آدمخواران باید آن‏گونه كه آنان عمل مى‏كنند عمل كنم یا مطابق‏فرهنگ خود عمل نمایم؟ حتى نسبیت‏گرایان و دیگر شكاكان اخلاقى‏برآنند تا با فرآیندى از استدلالات اخلاقى، كه ممكن است در آن به یكى‏از معیارهاى اخلاق هنجارى توسل یافت، جوابى را (براى این سؤال)بیابند. حتى اگر یك فرد، به عنوان نظریه‏پرداز، عاطفه‏گروى یا موضع‏دیگرى را در شكاكیت‏بپذیرد، به عنوان یك انسان، با مشكلاتى دررفتار مواجه خواهد شد كه باید بدانها جواب گوید. اخلاق هنجارى در بین مسائل اخلاق هنجارى، این مسائل وجود دارد: چه چیز موجب‏درستى افعال صواب، مى‏گردد؟ چگونه مى‏توانیم بگوییم‏چیزى درست است؟ چرا باید متخلق بود؟ معمولا اكثر نظریه‏ها به نتیجه‏گرا، (غایتگرا، و غیر نتیجه‏گرا، (وظیفه‏گرا، تقسیم مى‏شوند. نتیجه‏گروى بر این باور است كه‏اخلاقى بودن یك فعل تنها به وسیله نتایج آن فعل تعیین مى‏گردد.نظریه‏هاى وظیفه‏گرا، با تمام تنوعى كه دارا هستند، ادعا دارند كه‏اخلاقى بودن یك فعل به ماهیت ذاتى آن فعل، انگیزه‏هاى آن یا تطابق‏آن با یك قاعده یا اصل بستگى دارد و اصلا به نتایج فعل وابسته نیست.اگرهم وابستگى دركارباشد به صورت جزئى بدان وابسته است. نظریه‏هاى غایت‏گرا، در تعیین اینكه نتایج مربوط [به فعل] چیست‏و اینكه چگونه ارزش نتایج تعیین مى‏شوند، با هم اختلاف دارند. اماتمامى آنها گزاره‏هاى اخلاقى را، به نحوى وابسته به ارزشها وارزشیابى، تفسیر مى‏كنند. یكى از این نظریه‏هاى ارزشى لذت‏گروى است، نظرى كه تنها لذت را یك غایت‏خوب مى‏داند وبطور كلى، نظریه‏هاى غایت‏گرا به لذت‏گروى و غیر لذت‏گروى تقسیم‏مى‏شوند. سودگروى (جرمى بنتام، و جان‏استوارت میل، ،(نظریه‏اى كه بزرگترین سعادت‏بیشترین افراد را آزمونى براى صواب و خطا مى‏داند، یك نظریه‏لذت‏گراست، از آن جهت كه سعادت را غلبه لذت بر الم تفسیر مى‏كند وشكلى غیر لذت‏گرا از نتیجه‏گروى «سودگروى آرمانى‏» جى.اى.مور، و هیستینگز رندال، است. بر طبق این‏عقیده، باید، در بین افعالى كه در اوضاع و احوال خاص بیشتر انجام‏مى‏گیرند، فعلى را انجام داد كه موجب بیشترین خیر مى‏شود. یكى دیگر از نظریه‏هاى رقیب براى سودگروى مكتب تحقق نفس، یا كمال‏گروى، (ارسطو و توماس‏هیل گرین، است كه عقیده دارد غایت نهایى، رشدكامل نفس یا كمال آن است. این یك شكل از نظریه غایت‏گروى‏مى‏باشد كه لذت‏گرا نیست. بعضى از نظریات به سادگى تحت تقسیمات فوق مندرج‏نمى‏گردند; یكى از این موارد نظریه كلامى (یا دستور الهى) است‏كه بر طبق آن، فقط اراده الهى صواب یا خطا بودن یك فعل را تعیین‏مى‏كند. در این راى (قدیس آگوستین و ویلیام پالى، ،اخلاقى‏بودن یك فعل نه بستگى به نتایج آن دارد، نه به طبیعت ذاتى آن‏ونه به‏انگیزه‏هایش،بلكه فقطبه‏مطابقت آن‏بااراده‏الهى‏بستگى دارد. چنین‏نظریه‏هاى ایت‏گروى پذیرش وسیعى یافته‏است وهمخوانى تنگاتنگى‏با آنچه كه بسیارى از مردمان متدین – هر چند نامتامل – به نحوى‏تقلیدى، درباره حقیقت اخلاق مى‏پندارند، دارد. ولى دین‏ضرورتا یك [چنین] نظریه كلامى را، كه هم متدینان (مثل ریچاردواتلى) و هم غیرمتدینان (مثل مور) بدان تاخته‏اند، ابراز نمى‏دارد. در فلسفه‏امانوئل كانت، براى‏اینكه فعل فرداخلاقا صواب‏باشد، بایدبتواند بخواهد كه اصل، او یك قانو ن عمومى گردد; یعنى بتواندبخواهد كه هر كسى به همین نحو عمل كند. كانت، با ارائه مفهوم ارزش‏اخلاقى، ،عنصر دیگرى را در بحث وارد نمود. او اصرارداشت‏كه فعل‏یك فرد،حتى‏اگرصواب باشد، تنهادرصورتى‏ارزش اخلاقى‏داردكه‏انگیزه اوبراى فعل فقط‏انجام كار صواب باشد. پس ارزش اخلاقى‏بستگى به‏انگیزه یانیت فرددارد، نه به آنچه كه به واقع انجام مى‏دهد. ادامه خواندن مقاله در مورد اخلاق اسلامي

نوشته مقاله در مورد اخلاق اسلامي اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>