nx دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)
مقدمهبنا به اعتراف تاریخ، همواره یك اندیشه سیاسی در اعصار گوناگونبرسرنوشت بسیاری از ملتها تأثیر داشته و چه بسا تغییرات اساسی درسرنوشت آنها ایجاد كرده است. امروزه نیز تأثیر عمیق اندیشه سیاسیامام خمینی بر سرنوشت بسیاری از ملتهای جهان ـ از بوسنی تا جنوبشرق آسیا و از آفریقای جنوبی تاافغانستان ـ آشكار و هویدا است.بنابراین در این نوشتار كوشش شده است كه مطالبی از متون اصلیبزرگترین صاحب نظر سیاسی قرن بیستم در برابر دید و نظر علاقمندانقرار داده شود.
مطالب ذكر شده در این نوشتار در آمدی براندیشه سیاسی امام است،زیرا نتوانستهام در این مختصر به همه ابعاد اندیشه سیاسی امام بپردازم.به عبارت دیگر هدف از این كوشش این بوده است كه دسترسیعلاقمندان به اندیشه سیاسی امام را امكانپذیر نمایم. البته این مطالبطوری انتخاب و تنظیم شده است كه در ضمن مطالعه آنها آنپیوستگی متقابل كه میان قسمتهای مختلف افكار امام وجود دارد بهخوبی درك میشود.
به هر كدام از عبارات نقل شده از امام، تفسیر روشن كنندهای به عنوانمقدمه و توضیح ملحق گردیده است؛ با این هدف كه خواننده را دردرك مفهوم و اهمیت نظریههای مورد بحث یاری كند. البته نبایدتصور كرد كه تفسیرهای ارائه شده از جامعیت و شمول كافی در موردمسائل مورد نظر برخورد دارند و تفسیرهای دیگری نمیتوان ارائهكرد.
در این نوشتار سعی شده است كه مطالب مورد نظر امام دستهبندی شدهو یك طرح و الگوی جدید از نظام سیاسی مورد نظر امام ارائه شود كهنویسندگان دیگر ممكن است چندان توجهی به آن نكردهاند، به ویژهدر قسمت «نحوه تحقق نظام سیاسی اسلام» و «حدود اختیارات ولیفقیه» كه چشمانداز جدیدی برای این دو مبحث ایجاد میكند.
با این مسائل شاید لازم نباشد كه اطاله كلام داده شود. به هر حال هرخوانندهای استفاده خاصی ازاین مطالب خواهد داشت و مسلماً ازمطالعه این نوشتار نیز انتظار نمیرود كه روشها و شیوههای مدیریتحضرت امام نصیب خواننده محترم شود زیرا این مسئله نوشتاردیگری را میطلبد.
شـرح حالآنچه معروف است اینكه فیلسوفان اغلب دارای زندگی پرماجرائینیستند و رویدادهای زندگیشان جز برای شارحان احوالشان چندانجالب نیست و چیزی كه یادمان آنان است ماجراهای زندگیشان نیستبلكه آثار ایشان است. امّا «خمینی كبیر» كه بعدها مردم ایران او را بالقب مختصر و جالب «امام» شناختند، استثنائی بر این قاعده بود.زندگی و شخصیت او مظهر یكی از مهمترین نقاط عطف تاریخ اسلامو تشیع است. این نقطه عطف آن تحوّل و انتقالی است كه در نخستینسالهای قرن پانزدهم هجری از محیط سرد و تاریك استبداد به فضایباز و روشن حكومت اسلامی صورت گرفت.
«روح الله» در بیستم جمادی الثانی سال 1320 هـ.ق مصادف باسالروز جدهاش «امابیها» در «خمین» زاده شد. در آن زمان ایراندوران پر آشوب «انقلاب عدالتخواهی» را میگذراند. هفتساله بودكه تن شریف شیخ فضلالله نوری پرچم برافراشته شده استقلال وآزادی ایران گردید.
پارهای از شارحان احوال «امام» در مورد حوادث دوران كودكیاو كه در تكوین خلق و خوی و مسیر زندگیاش مؤثر بوده استمطالبی نوشتهاند، ولی آنچه بسی بیشتر از این عوامل در این زمینهتأثیر داشته همانا رویدادهای زندگی و كیفیت و مراحل جوانی اواست. «امام» بعد از آنكه تحصیلات ابتدائی خود را نزد اساتیدمختلفی در اراك گذراند در سن 15 سالگی به تحصیل علوم اسلامیدر محضر برادر بزرگوارش پرداخت و بعد از آن به یكی از حوزههایرسمی آن زمان یعنی حوزه اصفهان فرستاده شد. وی هنگامی كه به آنحوزه قدم میگذاشت كمتر از 18 سال داشت. دو سال بعد زمانیكهآیتالله مؤسّس «حائری» به سوی شهر قم شتافت ایشان نیز به قم رفتو در مدرسّه دارالشفا مأمن گزید.
در زمان فوت آیتالله حائری «امام» در بسیاری از علوم مهارت وتخصص ویژهای یافته بود. ارتباط مادامالعمر او با «كسب فضائلاخلاقی» یكی از بزرگترین عواملی بود كه بر آینده او اثر عمیقگذاشت. در حقیقت باید گفت كه بدون انگیزهها و امكانهائی كه این«ارتباط» برای او به وجود آورد بیشك امام همچون یك «روحانیگمنام» چشم از جهان فرو میبست. امّا این منزلت و مقام عرفانی بود كهاو را به عظمت و بزرگی رساند.
«امام» در سرتا سر زندگانیش به كار تحریر و تألیف نیز اشتغالداشت بطوریكهمجموعه آثار كتبیاش را بسیار قطور و مفصّل نمود.این آثار شامل وعظها، نامهها، نوشتههای عرفانی، تفسیرات كتابمقدس قرآن، دفاع از اسلام، فقه، اصول، شعر و این قبیل مطالبهستند. از كتاب چهل حدیث كه بگذریم ـ كه فصول و بابهای مختلفآن در حالتی مخصوص به خود قرار دارند، مبحث ولایت فقیهبیگمان مؤثرترین اثر خمینی كبیر است. تدوین این اثر را امام در سال1339 یعنی 7 سال پس از كودتای آمریكائی شاه بر علیه ملت ایران و2 سال قبل از قیام اسلامی 15 خرداد در قسمتی از «كتاب البیع» آغازكرد و مسلّماً غرضش از تألیف آن تنها ادامه سیرهسلف صالح نبودبلكه همانطور كه از درسهای اظهار شده در نجف پیدا است در فكراین بود كه پایههای یك حكومت مستقل در زمان غیبت را سر و
سامانبخشد و همچنین در دفاع از عقیدهای بود در مقابل كسانی كه مذهبتشیّع را مدافع جدائی دین از سیاست میپنداشتند و ادعا میكردند كه«هر پرچمی قبل از قیام قائم برای برپائی حكومت بلند شود محكوم بهشكست است» و باید مسئولیّت تمام عواقب شوم و دردناك آن كهنصیب جامعه اسلامی میگردد را بپذیرد زیرا آمیختن دین با حكومتمردم را از دین و مذهب بری نموده و باعث زوال دین خواهد شد وباعث نزول بلایا و بدبختیهای بعدی جامعه تشیّع خواهد گردید.
آثار علمی «امام» از تألیفات دوران جوانی و با تألیف مسائل عقلیهآغاز گردید و در زمینه اخلاقیات و فقه و اصول ادامه یافت. بیش از27 سال نداشت كه «مصباحالهدایه» را در عرفان به رشته تحریردرآورد. در سن 29 سالگی شرحی بر دعای سحرماه رمضان نگاشتكه نشاندهنده ارتقاء فكری او در مسائل عقلیّه است. وی سپس كتاب«اربعین حدیث» را تألیف كرد كه شامل 7 حدیث در مسائل عقلیه و33 حدیث مربوط به اخلاقیات میباشد. امام تا آخر عمر مبارك
خودموفق به باقی گذاشتن حداقل 25 اثر علمی گردید. در میان آثار متعددامام مهمترین، برجستهترین و معروفترین اثر او رساله وی در نظریهسیاسی است كه مجموعهای از دروس ایشان در نجف بوده است كهتوسط شاگردان او به رشته تحریر درآمده و بنام «ولایتفقیه» یا«حكومت اسلامی» و گاه با نام مستعار «نامهای از امام كاشفالعظاء»،در سالهای خفقان و مبارزه به چاپ رسید.
حال بهتر است به برخی از رویدادهای مهمی بپردازیم كه بیشكبر همه ایرانیان هوشیار واندیشمند تأثیر داشته ولی بر مشرب فكریامام بویژه بر تفكرات وی در باب مسائل سیاسی اثری عمیق گذاردهاست.نخستین این رویدادها بروز تهاجم جدید نظری و فكری به مبانی وتاریخ تشیّع و اسلام در جامعه ایران بود كه شاخصترین نوشتار در اینزمینه و در آن عصر كتاب «اسرار هزارساله» متعلق به علیاكبرحكمیزاده بود كه باعث شد ایشان با نوشتن كتاب «كشفالاسرار»ضمن رد مطالب تهاجمی آن كتاب مطالبی را نیز در زمینه ایجاد یكفضای سیاسی مناسب جهت ایجاد حكومت اسلامی ترسیم نمایند. درنظر امام رژیم سلطنتی بالاستقلال یك رژیم فاسد و غیرقانونی بود.بنابراین حكومت اگر میخواست پادشاهی هم باشد به نحویمیبایست تحت نظارت فقهاء درآید. در این كتاب امام طرح اولیهولایت مطلقه فقیه و حكومت اسلامی را پایهگذاری نمود و در ضمن بهمسئله استقلال و آزادی نیز بهای زیادی داد. از جمله موارد دیگركتاب مسائل ذیل را میتوان نام برد:1ـ لزوم بازگشت به هویت اسلامی
2ـ غیرقابل قبول بودن حكومتهای غیراسلامی حتی دمكراسی3ـ تشریح حكومت آرمانی اسلامی و مصداق آن در عصر حاضر4ـ تشریح اعمال استبدادی رضاخان و شرح جنایات او
دومین رویداد، فشار شدید دستگاه حاكمه دیكتاتوری رضاخان برحوزه علمیه بود كه روحالله جوان و طلبههای دیگر را مجبورمیساخت تا روزها قبل از طلوع آفتاب به محلی بیرون از شهر قمبروند و وقتی هوا تاریك میشد به خانه برگردند تا بتوانند درس ومباحثه داشته و در عین حال دست از لباسشان برندارند.سوّمین واقعهای كه نفوذ عمیقی بر اندیشه امام گذارد وضعاسفباری بود كه در اثر احتیاط مفرط، عدم آگاهی به مسائل روز ورخنه افراد ناصالح در «بیت» بعضی از بزرگان حوزه حداقل در طولحیات سیاسی امام تا آن روز بود. امام برای زنده نگاه داشتن خطمبارزه در حوزه پس از فوت «حاج شیخ عبدالكریم حائری» به
فعالیتبرای طرح مرجعیّت آیهالله بروجردی پرداخت زیرا تصور مینمود كهتنها شخص صالحی است كه با توجه به سوابقش میتوانست شاه را ازبسیاری از خلافكاریها باز دارد. امّا متأسفانه آنطور كه اماممیخواست نشد. بر این اساس «امام» توجه خاصّی نسبت به نزدیكانو بیت خویش داشتند و از حضور عناصر مشكوك در آن جلوگیریمیكردند و از دخالت نزدیكان خود در بسیاری از مسائل كه شائبهتكرار مسائل بیوت گذشته را بنماید جلوگیری مینمودند.
چهارمین رویداد، اصلاحگرانی (رفرمگرائی) فعالیت آیتاللهكاشانی در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با رژیم شاهبود كه برای امام درسی شد كه از اصلاح نظام موجود (رفرمیستی)بپرهیزد و فعالیت خود را در چارچوب سیاستهای جاری زمان قرارندهد بلكه به فكر یك «انقلاب» یا نظام جدید انقلابی باشد كه یك فقیهدر رأس آن قرار گیرد.
با همه این تفاصیل تبیین و انتشار نظرات سیاسی «امام» حدود 20سال طول كشید. البته قسمتهای مختلف نظرات سیاسی امام همگی،یكجا و با هم ظاهر نشدند بلكه قدم به قدم و به صورت بخشهای مجزاصادر شدند كه مقتضیات زمان نیز در آنها تأثیر به سزایی داشتبنابراین دادن شرح موجزی از اندیشه سیاسی «امام» به هیچ وجه سهل وساده نیست حتی تقلیل آنها به جملاتی كه با هم مربوط و متناسب باشندغالباً كاری است دشوار.
در حوزهای از افكار «امام» كه ما با آن سروكار داریم، یعنی درقلمرو اندیشه سیاسی، مهمترین اندیشههای وی بر حول نظام«ولایتفقیه» متمركز شدهاند كه منظور از آن ولایتِ «متخصصّ فقه واحكام اسلامی» بر جامعه مسلمین است. در عباراتی كه بعدها نقلخواهد شد گاه از كلمه «حاكمیت» به جای «ولایت» استفاده شده استكه مفهوم مطلب را دقیقتر به ذهن دانشور علوم سیاسی امروز متبادرمیكند ولی با توجه به جایگاه خاص كلمه ولایت در فرهنگ سیاسیشیعی چارهای نیست جز اینكه بیشتر از همان اصطلاح ولایت استفادهشود و مفهوم مطلب را از مجموعه اندیشههائی كه ابراز شده استاستنباط كنیم.
اندیشه سیاسیاگر گروهی از انسانها سازمان مهمی را با ضوابطی معین برای خودبه وجود بیاورند و مسئله امردهی و امربری هم میان آنها وجود داشتهباشد امّا رابطه میان آنها بر اساس نیرنگ و فریب و غایت كار آنها فسادباشد مسلّماً نه سردسته چنین گروهی را باید حاكم و سیاستمدار دانستو نه كارهائی كه انجام میدهد را سیاست. دلیل سیاستمدار و حاكمنبودن چنین فردی و سیاست نبودن این رابطه اینستكه «امام» میان«سیاست» و اینگونه رابطه منظم امردهی و امربری
صرف، تفاوت قائلاست. او مانند همه دانشمندان علوم سیاسی بر این عقیده است كه تازمانی كه قانون در جامعه وجود نداشته باشد جامعه دچار فساد خواهدشد، البته این قوانین بایستی مطابق موازین «عدالت» باشد و این مسئلهمسلّماً تحقق نخواهد یافت مگر آنكه «قوانین الهی» بر روابط اجتماعیمردم حاكم باشد زیرا قوانین الهی چون از اراده خداوند ناشی شدهاندعادلانهاند. امّا قوانین فینفسه و بدون واسطه و ابزار نمیتوانند اقتدارداشته باشند چرا كه آدمیان از زمان پیدایش جامعه و تشكیل اجتماعنتوانستهاند قوانین را در جامعه میان خود رعایتكنند مگر آنكه تحتحاكمیت حاكمی قرار گرفتهاند.
بنابراین مفروضات، كه از اندیشه امام برگرفته شده وظیفه اینحاكم اجرای قوانین الهی است كه باید بر روابط مردم حاكم باشد و براین اساس علم به قوانین برای زمامدار لازم است و او باید افضلیتعلمی هم داشته باشد كه نتیجه طبیعی همه این مسائل اینستكه حاكم بابسیاری از مردم تفاوت داشته باشد، هم در علم و دانائی و هم درتوانائی نسبت به اینكه تمایلات و خواستههای خود را به قید فرمانعقل درآورد. پس حاكم حقیقی در صورتی شایستگی حكمرانی داردكه به قصد ارضاء خواهشهای نفسانی فرمان نراند بلكه به نیابت از جانبخداوند و به مقتضای فرامین شرع و عدالت حكومت كند. بنابراین«امام» تفاوت قاطعی میان
سیاستی كه اغلب بر جوامع حكومت میكندو آن سیاستی كه باید حكومت كند قائل میگردد. البته هر دو نوعسیاست ممكن است از قدرت فائقه برخوردار باشند و بر سرنوشتآدمیان بیشماری حاكمیت داشته باشند ولی تنها چیزی «سیاستحقیقی» است كه در راه عدالت و هدایت به كار گرفته شود.این یكی از نكات اصلی نظریه «امام» است كه «حضور خدا درصحنه سیاست» را جدی میگیرد و همین نكته است كه به طور قاطعوی را از اندیشمندان سیاسی غرب متمایز میكند. بسیاری ازنویسندگان معاصر غرب سیاست را «قدرت»، «علم قدرت»، «توزیعقدرتمندانه ارزشها»، «راه كسب قدرت» و غیره
دانستهاند. از نظرآنان دولت، تار و پود قوانین و نهادهای سیاسیاش قدرت فائقه استو قوانین اخلاقیِ برتری وجود ندارد كه دولت و همه نهادهایش رابتواند مورد كنترل و انتقاد قرار دهد. امّا از نظر امام قدرت خداوند برفراز همه قدرتهای زمینی است و اقتدار فرد حاكم در تحلیل غائی بهوسیله این مرجع به صورت قدرتی مشروط و محدود درمیآید. پسهر استیلائی دارای «سیاست» نیست زیرا اعمال زور در صورتیقانونی، مشروع و صحیح است كه طبق یك نظام اخلاقی معتبر، مستقلو مطلق یعنی «قوانین الهی» كه ناشی از اراده خداوند است صورتپذیرد كه نهایتاً منجر به «هدایت جامعه» گردد.
بنابراین میتوان سیاست را از نظر امام با این تعریف مطابق دانستكه «سیاست عبارتست از اداره جامعههای انسانی و هدایت آن به سویتعالی»:انسان یك بعد ندارد، جامعه یك بعد ندارد انسان فقط یك حیواننیست كه خوردن و خوراك همه شئون او باشد سیاستهای صحیحاگر هم باشد امت را در یك بعد هدایت میكند و راه میبرد وآنبعد حیوانی است این سیاست یك جزء ناقص است از سیاستیكه در اسلام برای انبیاء و اولیاء ثابت است. آنها میخواهند ملت راهدایت كنند، راه ببرند در همه مصالحی كه برای انسان متصور استبرای جامعه متصور است.
پس توجه به این نكته حائز اهمیت است كه سیاست هر چند مستلزمتدبیر، تصمیم و اعمال قدرت است ولی هر تدبیر، تصمیم و اعمالقدرتی را نباید سیاست دانست چنانكه همه اندیشمندان مكتب سیاسیهدایت همواره چنین میاندیشیدهاند. آنها سیاست را همواره با هدایتملازممیدانستند و با آن تعریف میكردند. حضرتعلی(ع) سیاسترا ملازم با هدایت میداند آنجا كه میفرماید: «بدان بدرستیكه بهترینبندگان خدا نزد خدا رهبر سیاسی عادلی است كه هدایت شده وهدایتگر باشد». «امام» نیز همین برداشت از سیاست را ارائه میكندو میگوید:سیاست این است كه جامعه را هدایت كند و راه ببرد، تمام مصالحجامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیردو اینها را هدایت كند به طرف آن چیزی كه صلاحشان است.
منشأ و غایت حكومت1 عدالتهنگامی كه امام خمینی از بازگشت به اسلام صحبت میكند طنینیك مكتب بشر دوستی كه اندك زمانی بعد از انقلاب سراسر ایران رافراگرفت، از سخن او شنیده میشود. وی مكرراً در قسمتهای مختلفآثارش مثلاً در دروس ولایت فقیه و منشورهای انقلاب اسلامیبرضد «قدرت مطلقه» و استبداد و در ستایش عدالت، بشریت، تقویو; سخن میگوید. برای مثال میگوید:
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین و اخذ مالیاتها وصرف صحیح آن و اجرای قانون جزا عادلانه رفتار نخواهدكرد.یا در قسمت دیگر میگوید:
پیغمبر اسلام تشكیل حكومت داد مثل سایر حكومتهای جهان لكنبا انگیزه بسط عدالت اجتماعی.«خمینی» پیوسته این نظر را تكرار میكند كه عدالت شرط اصلیحصول به صلح، امنیت، رفاه استقلال و مساوات است. هدف قریب هرحكومتی چیزی جز این مسائل نیست:حكومت اسلامی، جمهوری اسلامی، عدل اسلامی را مستقر كنید. باعدل اسلامی همه و همه در آزادی، استقلال و رفاه خواهند بود.مطمئناً طبیعت و ماهیت حكومت استبدادی عدالت را غیرممكنمیسازد گو اینكه عدالت در حكومت جمهوریِ محض امكانپذیراست ولی امام چون در آن نوع حكومت معایبی میبیند به جانبحكومت اسلامی (جمهوری اسلامی) متمایل میشود. البته درصورتی كه شرایط لازم، وجود آن حكومت را ممكن سازد. امّامتأسفانه در همه حكومتها حكام و هیأت حاكمه راه عدالت را در پیشنمیگیرند بلكه همواره در معرض فساد قرار دارند. بدین معنی كهحكومت را یا به
حكومت مطلقه تبدیل میكنند و یا آن را بازیچهدست عقول ناقص بشری قرار میدهند. بنابراین بهترین راه برای حفظحكومت اسلامی و جلوگیری از انحراف آن به وسیله یك فرد یا یكگروه آنست كه نظام سیاسی و قانون اساسی در آن طوری باشد كه بااستفاده از ارزشهای عادلانه، اعتدال و موازنهای میان عناصر و قوایحكومت برقرار كند و هر یك از نهادها (قوا) بتوانند بر نهادهای دیگرنظارت داشته باشند و متقابلاً از طرف همان نهادها تحت نظارت قرارگیرند و این همان آئین معروف «امر و نهی» است كه حكومت را به«عدالت» نزدیك میسازد و امام خمینی آن را به عنوان جوهر و اساسهر حكومتی مطرح میكند:
هر فردی از افراد ملت حق دارد كه مستقیماً در برابر سایرینزمامدار مسلمین را استیضاح كند و از او انتقاد نماید و او باید جوابقانعكننده دهد و در غیراینصورت اگر به خلاف وظایف اسلامیخود عمل كرده باشد خود بخود از مقام زمامداری معزول است.
این عبارت با وضوح كامل ماهیت خاص افكار «امام» را روشنمیكند. در اینجا ما بیگمان با آرمانی بزرگ روبرو هستیم آرمانی كهخلقالساعه نیست بلكه در بطن تمامی فرهنگ و سنت ائمه مكتبسیاسی هدایت پرورش یافته است. ولی شیوه بیان این آرمان شیوهپرشور كسی نیست كه دارای افكار و تصورات خیالگرایانه باشد بلكهدر بیان آن مناسبت با اوضاع واقعی سیاسی و اجتماعی و طبیعی و ملیمعین در زمانی معیّن یا به طور فردی یا مستقل از مجموعه پیچیدهانواع نهادها برای حصول به این آرمان درنظر گرفته شده است. ما نهتنها باید بپذیریم كه تحقّقِ آرمانِ آزادیِ سیاسی منوط به حصولبرخی نهادهای ویژه
است بلكه باید قبول كنیم كه خود این نهادها هراندازه هم مطلوب باشند نمیتوانند بر ملتی تحمیل شوند. آنها فقطمیتوانند از طبیعت و استعدادهای یك ملت به وجود آیند و نشو و نماكنند. حكمت سیاسی در برخورداری از دانش كافی درباره ماهیت آننهادها برای یاری رساندن به رشد آنها در پرتو «عدالت» است.بنابراین یكی از نظرات بنیانی «امام» اینستكه «عدالت» یكی ازفضیلتهای بشری است با این فرض كه قبول داریم فضیلت انسانیكیفیتی است واقعی كه وجودی حقیقی دارد. در آن صورت كشف آنقاعدتاً باید مقدور و امكانپذیر باشد. یعنی باید با تحقیق و دنبال كردنمطلب بالاخره از مفهوم و سرشت حقیقی
فضیلت سر درآورد.امام در بیان فضیلت بشر سه عنصر اساسی را نام برد: عقل، شرع وعدل. دارنده هر كدام از این صفات، انسانی خوب است و هركسهمه آن صفات را داشته باشد «انسان كامل» نامیده میشود. امّا ما دراینجا بنا نداریم كه به تعریف و تبیین این سه صفت بپردازیم بلكه فقطبه بررسی سومین صفت یعنی عدل باید اكتفا كنیم.عدالت از نظر امام را باید در حوزه عمل گستردهاش جستجو كنیم.زیرا عدالت حوزه عمل معینی كه منحصر و مخصوص به خودش باشدندارد. به عنوان مثال شجاعت و حكمت، «عدالت» است. «امام» میگوید:
شجاعت كه یكی از اصول و اركان اخلاق حسنه و ملكه فاضله استعبارتست از حالت متوسطه و معتدله بین افراط كه از آن تعبیرمیشود به تهور ـ و آن عبارتست از نترسیدن در مواردی كه ترسسزاوار است ـ و بین تفریط كه از آن تعبیر میشود به جبن ـ و آنعبارتست از ترسیدن در مواردی كه سزاوار ترس نیست ـ و حكمتكه یكی از اركان است، متوسط بین رذیله «سَفَه» كه از آن تعبیر به«جربزه» شده است و آن عبارت از استعمال فكر است در غیر موردو مواردی كه سزاوار نیست و بین رذیله «بَلَه» است ـ كه عبارتست ازتعطیل قوه فكریه در مواردی كه سزاوار است به كار اندازد و همینطور عفت و سخاوت كه وسط بین رذیله شره و خمود، اسراف وبخل است».
پس عدالت نسبت به محاسن دیگر صیغه میانجی و یا نظارت رادارد اگرچه خود آن فینفسه یك حسن خوب محسوب میشود اگراین نظارت خوب انجام پذیرد بقیه محاسن نیز در جای خود خوبعمل میكنند علاوه بر مثالهای فوق باید بدانیم كه سخاوت، عفت وشجاعت كارهای بسیار خوبی هستند امّا اگر در جای خود به كار بردهنشوند باعث مشكلات دیگری خواهند شد و این قرارگرفتن در جایخود نیز باز هم بستگی به عدالت دارد. با توجه به این مطالب كه بهمسائل اخلاقی بیشتر تعلق دارند تا اندیشه سیاسی، «امام» عدالت را نهتنها جزئی از فضائل اخلاقی بشر میداند بلكه در عین حال آن راصفتی برمیشمارد كه در
صورت پرورش آن در میان انسانها آنها رابرای یك «روابط سیاسی سالم» و تشكیل جامعه سیاسی مطلوب آمادهمیسازد. زیرا نزدیك شدن انسان به سر حد كمال فقط تا حدّیمیسّر است كه او بتواند میان فعالیتهای مختلف خود یك قسمهماهنگی كلّی برقرار سازد. امّا برقرار كردن این نوع هماهنگیلازمهاش جلوگیری از طغیان انگیزهها و فعالیتهای انفرادی است وگرنه«تعالی» حاصل نخواهد شد. یك فرد انسانی با آزاد گذاشتن تمایلاتشكه به هر نحو و تا هر میزان كه بخواهند افزایش یابند به یك انسانمتعالی تبدیل نخواهد شد. بنابراین برای رسیدن به این تعالی بایستی بهیك سری «قیود اجتماعی» مقید شود كه لازمه آن پذیرفتن محدودیتو صرفنظر كردن از آزادی مطلق است كه نتیجه این محدودیت به نفعوی تمام میشود زیرا با این محدودیت هم میتواند با دیگران درجامعه، زندگی مشترك داشته باشد و هم میتواند در مقابل طغیانهایخودخواهی نفس خود كه لازمه تعالی انفرادی است بایستد.
2 قانون و آزادییكی دیگر از منشأهای حكومت قانون است. قانون بدان مفهومیكه «امام» در آثار خود آورده است در واقع موضوع اصلی اندیشهسیاسی او است. قانون شالوده و بنائی است كه با وحدت بخشیدن بهمجموعهای از آثار غیرمتجانس درباره موضوعات كاملاً متفاوت كلآثار را قابل فهم میسازد كه آن موضوعات عبارتند از: تعلیم وتربیت، اقتصاد، عرفان، ولایت، فلسفه، ردّ نظریات انحرافی و چندموضوع دیگر. بحث در مفهوم قانون مهمترین، جالبترین وپیچیدهترین قسمت آثار امام است. بنابراین نخست باید به معنائی كه«امام» از این اصطلاح داشته است توجه كنیم. اگر در این مرحله موفّقشویم باقیمانده كار ساده خواهد بود در غیراینصورت از دركمهمترین سهمی كه «امام» در پیشرفت اندیشه سیاسی داشته است عاجزخواهیم بود.
حكومت اسلام حكومت قانون است; حاكم در حقیقت قانوناست. همه در امان قانونند. در پناه قانون اسلامند; هیچ حاكمی حقندارد برخلاف مقررات و قانون شرع مطهر قدمی برمیدارد.اكثر اندیشمندان بر این عقیدهاند كه آدمیان مانند دیگر موجوداتعالم طبیعت با یكدیگر روابطی الزامی و منظم دارند ولی قانون رفتاربشر بسیار پیچیدهتر از قانون موجودات عالم طبیعت است. اختیار وآزادی تكوینی اعطا شده به بشر او را از دیگر موجودات عالم طبیعتمتمایز میكند. زیرا بشر همیشه آن گونه كه مثلاً حیوانات از الگویمعینی برای رفتار پیروی میكنند بدون دخالت ارادهاش از الگویتعیین شدهای برای رفتار انسانی پیروی نمیكند. به عبارت دیگر انساندر امور مربوط به خود علاوه بر قوانین طبیعی، دارای قوانینی است كهبه قانون موضوعه معروفند. «امام» مانند بسیاری از فیلسوفان معتقد بودكه یك كتاب قانون برای
همه افراد بشر در همه زمانها و مكانهامیتواند مناسب باشد اگرچه بر مقتضیات زمان و مكان نیز عنایتخاصی داشت و مانند بسیاری از افراد حالت «مطلقگرائی» نداشت.زیرا معتقد بود كه اختلافات موجود در طبایع و استعدادهای انسانی كهموجد انواع مختلف آداب و رسوم گوناگون شده است امری مهم واساسی است. امام همواره بر این مسئله پافشاری مینمود كه معلومنیست آن قانونی كه بالفعل بر جامعه حكومت میكند همان قانون حقباشد و بر طبق موازین عدالت وضع شده باشد. او میگوید:
این مواد قانون اساسی و متمم آن كه مربوط به سلطنت و ولایتعهدیو امثال آن است كجا از اسلام است؟ اینها همه ضد اسلامی است;قوانین قضائی و سیاسی اسلام را تمام از اجرا خارج كردهاند و بهجای آن مطالب اروپائی نشاندهاند تا اسلام را كوچك كنند ازجامعه اسلامی طرد كنند و عمالمشان را روی كار بیاورند و آنسوءاستفاده را بكنند.
البته تمام دولتها باید قدرت تفویض شده را مطابق قانون به كاربرند. دارندگان قدرت برین حق ندارند قدرت خود را به دلخواه وبیتوجه به قانون به كار اندازند و اگر چنین كردند اطلاق لفظ دولت یاحكومت بر آنها اصلاً صحیح نیست نظر امام در این مورد صریح وخالی از ابهام است:اسلام دین قانون است، قانون، پیامبر هم خلاف نمیتوانست بكند،نمیكردند، البته نمیتوانستند بكنند خدا به پیامبر میگوید كه اگریك حرف خلاف بزنی رگ وتینت را قطع میكنم. حكم قانوناست. غیر از قانون الهی كسی حكومت ندارد برای هیچكسحكومت نیست نه فقیه نه غیرفقیه، همه تحت قانون عمل میكنندمجری قانون هستند، هم فقیه و غیرفقیه همه مجری قانونند.
باید توجه داشته باشیم كه تقریباً هر دولتی در دنیا از اتباع خودانتظار دارد كه از قوانینی كه آن دولت تصویب كرده است اطاعتورزند ولی با تشریحی كه «امام» از قانون خداوند دارد این نتیجه بسیارمهم و فوقالعاده بدست میآید كه اطاعت شهروند از قوانین حكومتیمطلق نیست بلكه مشروط است. به این معنی كه اگر این قوانین با قوانینخداوند سازگار نبودند وی هیچگونه تعهدی به اطاعت كردن از آنهاندارد امّا هرگاه كه این قوانین با قوانین الهی سازگار بودند هر فردیموظف است و باید كه از آنها اطاعت كند و این اطاعت معلول سازگاربودن آن قوانین با قوانینی الهی است و ارتباطی به این موضوع كه فرضاًسازنده آن قوانین دولت است ندارد و «امام» برعكسِ برخی ازاندیشمندان چنین فكر میكند كه هر انسان بالطبع دارای این استعداداست كه قانونهای صحیح الهی را از قانونهای مغایر با آن تشخیصمیدهد.
امام مانند اغلب پیشینیان خود این موضوع را مورد تأكید قرارمیدهد كه قانون به معنی واقعی و كامل آن، یك مجموعه نازل شدهاست كه از آسمان برای انسانها و سعادت آنها نازل شده است. «امام»میان قانون الهی و قانون عرف یعنی قانون برخاسته از عقل ناقصانسانها قائل به تمایز میشود و میگوید:
رژیمهائی كه به دست غیرانبیاء وجود پیدا كرده است آنقدری كهبینش دارند، اگر ما فرض بكنیم كه اینها صددرصد هم امین هستند ودلسوز برای ملتها، لكن شعاع بینش بشر را باید دید تا به كجا استو انسان تا به كجا میتواند سیر بكند و احتیاجات انسان چقدر است.آیا به مقدار سعه وجود انسان و قابلیت رشد انسان، این رژیمهایغیرالهی دیدشان وافی است؟ تا فرض كنیم اگر هم اشخاصی باشنددلسوز و اشخاصی باشند كه بخواهند خدمت بكنند به ملتها بتوانندخدمت بكنند. یا دید اینها محدود است تا یك حدودی و اگر آنهاهم بخواهند خدمت بكنند تا همین حدود میتوانند خدمتبكنند.یا در جای دیگر میگوید:
الان هم مجلس باید قدمهای بلندتری بردارد و لوایحی كه عرضهمیشود یا خودش قوانین میخواهد بگذراند هر چه بیشتر سرعتبدهد و اسلامی بودنش صددرصد. اگر یك قانون، یك پیشنهاد،یك لایحه در آن یك نكته غیراسلامی باشد این در نظر اسلام وخدای تبارك و تعالی مردود است.اما «آزادی» كه یكی از غایات حكومتها میباشد از مفاهیمی استكه منشأ حكومت از نظر «امام» را میتواند بیان كند. او مكرراً مفهوم«آزادی» موردنظر خود را تعریف میكند كه مهمترین تعریف او ازآزادی همان مفهوم آیه شریفه قرآن است كه میفرماید «و یَضَعُ عَنْهُمْاقصْرَهُمْ وَالغْللَ الَّتی كنَتْ عَلَیْهِمْ» بنابراین میتوان جنبهای از مفهومكلی كه از كلمه آزادی در ذهن او وجود داشته است را دریافت:
ما موظفیم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دوركنیم و از بین ببریم و باز به این دلیل كه موظفیم شرایط اجتماعیمساعدی را برای تربیت افراد مؤمن و با فضیلت فراهم سازیم; دراین شرایط اجتماعی و سیاسی انسان مؤمن و متقی و عادل نمیتواندزندگی كند و به ایمان و رفتار صالحش باقی بماند.البته امام مانند همه اندیشمندان مكتب هدایت بر این عقیدهاند كهكلیه حركات سیاسی ـ اجتماعی در هر نظامی نباید به گونهای باشد كهآن اختیار و آزادی اولیه تكوینی خدادادی از میان برداشته شود كه درنتیجه آن حیات و انسانیت انسان به خطر بیافتد بلكه باید اینحركات به گونهای محدودیتها را ساماندهی نماید كه ضمن بالا بردنتوانائی انسان برای تشكیل اجتماع انسانیت او را نیز تقویت نماید و ازهمین جا است كه مفهوم «آزادی سیاسی ـ اجتماعی» شكل
میگیرد.امام آزادی را جزء حقوق اولیه بشری میداند كه همه انسانها به اینحقوق خود واقفند. امّا در مسائل سیاسی ـ اجتماعی یك شخص تاآنجا آزاد است كه آزادی فرد یا افرادی را محدود ننماید و یا به حقوقدیگران لطمهای وارد ننماید بنابراین آزادی نمیتواند مانند وضعطبیعی نامحدود باشد چون وضعیتی پیش میآید كه همه تا آنجا كهبتوانند در كار یكدیگر مداخله میكنند و همانطور كه همه اندیشمندانتأكید دارند این گونه «آزادی» كه به «آزادی طبیعی» معروف است بهاختلاف و از بین رفتن اجتماع میانجامد و یا زورمداران آزادی ضعفارا پایمال خواهند كرد. پس آزادی باید به نفع مسائلی مانند عدالت،امنیت، رفاه، هدایت و; محدود شود و هر كس قسمتی از آزادی خودرا فدای بقیه آزادیها نماید؛ چرا كه بدون چنین محدودیتی ایجاداجتماع مطلوب ممكن نخواهد بود و «چیزی» باید قلمرو آزادی عملانسان را محدود میكند كه آن چیز قانون است:
اینها آزادی را درست بیان نمیكند یا نمیدانند. در هر مملكتیآزادی در حدود قانون است در حدود قوانین آن مملكت استمردم آزاد نیستند كه قانون را بشكنند معنی آزادی این نیست كه هركس برخلاف قوانین، برخلاف قوانین اساسی یك ملت برخلافقوانین ملت هر چه دلش میخواهد بگوید. آزادی در حدود قوانینیك مملكت است. مملكت ایران مملكت اسلامی است و قوانینایران قوانین اسلام است.امّا دست برداشتن از تمامی آزادی باعث سوق یافتن انسان به سویحیوانیت است. حضرت علی (ع) میفرمایند: «ولاتكن عبد غیرك فقدجعلك الله حرّاً» بنابراین «امام» همگام با اندیشمندان دیگر مكتبهدایت ما را به این مسئله رهنمون است كه اگرچه در زمینه مسائلسیاسی ـ اجتماعی محدودیتهائی باید وجود داشته باشد امّا در قلمروآزادیهای شخصی افراد باید یك آزادی حداكثری وجود داشته باشدكه به هیچ وجه نباید موردتجاوز قرارگیرد. چون اگر چنین شود هم فردخود را در بنبستی چنان تنگ گفتار میبیند كه حداقل رشداستعدادهای طبیعیاش با مانع روبرو میگردد و هم دست به اعمالیمیزند كه به ابطال هویت و شخصیت اجتماعی او میانجامد و درنتیجه اجتماع از هم میپاشد:در اسلام اختناق نیست در اسلام آزادی است برای همه طبقاتبرای زن، برای مرد، برای سفید، برای سیاه، برای همه، ( ایندمكراسی كه ما داریم دمكراسی است).
پس باید میان قلمرو زندگی خصوصی با قلمرو حیات عمومی ودولتی مرزی قائل شد. امّا اینكه این خط مرزی كجا باید كشیده شودمسئلهای است كه میان مكاتب مختلف مورد بحث و اختلاف است.برخلاف هابس و ماركسیستها كه معتقد بودند باید هر چه بیشتر برقلمرو نظارت متمركز دولت افزود و از حوزه آزادیهای فردی كاستامام معتقد است كه هماهنگی اجتماعی و پیشرفت با حفظ قلمرووسیعی برای زندگی خصوصی افراد همساز است. قلمروی كه نه دولتو نه هیچ فرد و مقام دیگری را حق تجاوز به آن نیست تجاوز به اینمحدوده هر اندازه كه اندك باشد خودكامگی و استبداد است. آزادیعقیده، مذهب، بیان، شغل، مالكیت و; باید از هرگونه تعرضخودسرانهمصون بماند و نقش دولت هم همین است. (در آینده درقسمت آزادی و لیبرایزم توضیح بیشتری در این مورد دادهخواهدشد.)
انواع حكومتهایكی از مهمترین بخشهای اندیشه سیاسی «امام» كه شاید دربسیاری از تفاسیرِ نظرات امام به آن توجه كافی نشده بررسیحكومتهای بالفعل و تأثیر آنها در تكوین خصلتها و روحیات افرادتحت حكومت میباشد. امام در تشریح صور مختلف حكومتها كه كمو بیش در این عصر به گونه بالفعل وجود داشتهاند میپردازد و آنها رااز جهات گوناگون به گروهها و دستههائی تقسیم میكند. البته اینمسئله امام را از توجه به دستهبندی محتوائی حكومتها باز نمیدارد.بنابراین از سیاق كلام او چنین برمیآید كه حكومتها از نظر محتوائیبه دو دسته تقسیم میشوند: حكومت الهی و حكومت شیطانی.حكومتهای شیطانی میل به وضع قوانین خودساخته دارند و حكومتالهی مقید به قوانین خداوند است. پس به نظر امام:
حكومت یا حكومت خدا است یا حكومت طاغوت و شكل سومیندارد. حكومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رختبربست و حكومت مستضعفین كه حكومت خدا است به جای آننشست. فرق اساسی حكومت اسلامی با حكومتهای مشروطه سلطنتی وجمهوری در همین است كه نمایندگان مردم یا شاه در اینگونهرژیمها به قانونگذاری میپردازند در صورتیكه قدرت مقننه واختیار تشریع در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است. شارعمقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است.حال میپردازیم به تعریف «امام» از حكومتهای چندگانه: امامحكومتهای بالفعل در جامعه انسانی را معمولاً در آثار خود به چهاردسته تقسیم میكنند: دمكراسی، استبدادی، سلطنتی مشروطه واسلامی.
* دمكراسی حكومت دمكراسی در لسان امام آن نوع حكومتیاست كه نمایندگان مردم به قانونگذاری میپردازند البتهدمكراسیهائی كه «امام» گاه محاسن و بیشتر معایب آنها را در نظردارد در عصر او با دو تعریف روبرو بودهاند. یكی از مفاهیمدمكراسی از مطلق انگاشتن اراده اكثریت و تحمیل آن بر همه به ویژهاقلیت، عدم وجود چند حزب، عدم آزادی گفتار، مطبوعات، مذهبو مالكیت خصوصی سخن میراند و دیگری عبارتست از لوازمشركت آزادانه افراد در متظاهر كردن آن اراده و امكان دادن به اقلیتبرای تبدیل شدن به اكثریت. شقّ دوم دمكراسی كه به دمكراسیلیبرالیستی معروف است بر برابری اتباع كشور در مقابل قانون،مسؤولیت دولت در
برابر اكثریت، اجبار به اطاعت از قوانین ناشی ازاراده اكثریت، حق رأی آزادانه مخفی عمومی، انتخاب آزاد، وجودچند حزب، آزادی گفتار، مطبوعات، مذهب و سایر آزادیها تأكیددارد و معتقد است كه برابری لغوی قابل حصول مطلوب نیست بنابراینبرابری سیاسی را میپذیرد ولی برابری عملی افراد بشر را، با توجه بهاختلافات بدنی و عقلی، در دمكراسی قابل پذیرش نمیداند و صریحاًمیپذیرد كه افراد مختلف توانائیهای مختلفی دارند و میگوید:دمكراسی یك سطح مرده برابری را نمیخواهد كه در آن همه افرادبشری از تمام جهات برابر باشند بلكه تأكید آن بر روی برابری درمقابل قانون، برابری در انتخابات، برابری در داشتن
فرصتهایفرهنگی و برابری در مقام و شأن و غیره میباشد. لكن شقّ اوّلدمكراسی كه به عنوان دمكراسی سوسیالیستی یا تودهای شناخته شدهاست آزادیهای دمكراتیك را جزئی از روبنای دولت میشمارد ومعتقد است تا زمانی كه مالكیت خصوصی بر وسائل تولید وجوددارد، طبقه مالك این آزادیها را تردستانه در خدمت خود میآورد.بنابراین تا زمانی كه مالكیت خصوصی لغو نشود، جلوی تظاهر ارادهاكثریت گرفته شده و آزادیهای مدنی جز صورت ظاهری چیز دیگرینیستند. ماركس، دمكراسی نوین را «دیكتاتوری بورژوازی»میخواند. از این جهت رژیمهای كمونیست اگرچه به «دمكراسیهایتودهای» معروف بوده و
هستند و نمادهای دمكراتیك داشته و دارندولی دمكراسی سیاسی به مفهوم لیبرالیستی در آنها وجود ندارد ایننوع دمكراسی غالباً صورت تظاهر اراده طبقه یا طبقهها را دارد كهاكثریت جامعه را تشكیل میدهند و در یك حزب پیشرو كه خود رانماینده آن طبقهها معرفی میكند مجسم میشود، مانند «دیكتاتوریپرولتاریا» كه تظاهر این نوع استنباط از دمكراسی است. لنیندیكتاتوری پرولتاریا را «دمكراسی كامل» میخواند كه به وسیلهشوراها راه تكامل میپیماید.
بنابراین مشاهده میكنیم كه یكی از مباحث مهم بر سر لوازمدمكراسی رابطه آن با مالكیت فردی است دمكراسی لیبرالیستی دراساس با مالكیت فردی رابطه بسیار نزدیك دارد و نهضتهای لیبرالقرن هیجدهم و نوزدهم آزادی اراده فرد در امور اقتصادی را از لوازمدمكراسی میشمردهاند. اما پس از پیدایش نهضتهای سوسیالیست ایناصل مورد تردید قرار گرفت و بخصوص پس از توسعه حق رأی بهطبقات فاقد مالكیت مداخله دولت به نفع طبقات محروم و تسلطدولت بر وسائل تولید لازمه دمكراسی شمرده شد. لذا بعضی معتقدندكه دمكراسی یك الگوی كامل روابط اجتماعی یا سیستم اقتصادینیست و دمكراسی هیچ نوع سیستم خاص اقتصادی را دربرنمیگیرد.از سوی دیگر عدهای با تكیه بر تجربه شوروی معتقدند كه تسلط كاملدولت بر اقتصاد، دمكراسی سیاسی را به خطر میاندازد و
از این رودر صدد یافتن یك نظام اقتصادی مختلط برآمدند كه در عین حفظآزادیهای فردی حداقل رفاه را به عنوان پایه دمكراسی سیاسیتأمینكنند.و از جهت دیگر دمكراسی به دو گونه تقسیم میشود: ذاتی وشكلی. دمكراسی ذاتی به آن گونه از دمكراسی گفته میشود كه ذاتاًقانون را مبتنی بر خواست مردم میداند و به عبارتی قائل به «تفویض»است كه خداوند انسان آفریده شده را به حال خود گذاشته كه هرگونهانتخاب و گزینشی داشته باشد و هیچگونه مجازاتی برای انتخابهایمختلفش قرار نداده است بنابراین زندگی به هر صورتی منوط بهرضایت و خواست او است. این شق از دمكراسی معتقد به پلورالیزمدینی، سكولاریزم دولتی، فردگرایی، نفعگرایی، عقلانیت ابزاری و;است كه اندیشه «امام» با این نوع از دمكراسی سازگار نیست به همینخاطر
میفرماید: «اسلام دمكراتیك نیست». شق دوّمِ دمكراسی ـدمكراسی شكلی ـ بر آزادی و اختیار انسانها، آزادی بیان، مطبوعات،دین و مذهب و احزاب در محدوده قانون و برابری افراد در برابرقانون، مشاركت اكثریت مردم در تعیین سرنوشت خویش، عدم وجودسركوب شدید، حفظ حقوق اقلیّت و; پا میفشارد. امام این نوعدمكراسی را تأیید كرده و میفرماید:
دراسلام دمكراسی مندرج است و مردم آزادند در اسلام هم در بیانعقاید و هم در اعمال مادامی كه توطئه در كار نباشد و مسائلی رامطرح نكنند كه نسل ایران را منحرف كنند.
اگرچه ما در اینجا قصد مقایسه هر دو شق دمكراسی در همهزمینهها با حكومت اسلامی مورد نظر امام به عنوان یك حكومتدینی را نداریم امّا به این اذعان داریم كه امام نسبت میان دمكراسی وحكومت اسلامی را نسبت عموم و خصوص من وجه میداند به اینصورت كه حكومت اسلامی موردنظر امام هیچگونه سنخیّتی یادمكراسی ذاتی ندارد امّا مغایرتی نیز با دمكراسی شكلی نخواهدداشت؛ یعنی زمانی كه امام دمكراسی را رد مینماید عنایت بهدمكراسی ذاتی دارد و زمانی كه دمكراسی را با حكومت اسلامیمغایر نمیداند توجه به دمكراسی شكلی دارد:اسلام دمكراتیك نیست و حال آنكه از همه دمكراسیها بالاتراست.
رژیمی كه به جای رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست رژیم عادلانهایاست كه شبیه آن رژیم در دمكراسی غرب نیست و پیدا نخواهدشد. ممكن است دمكراسی مطلوب ما با دمكراسیهائی كه در غربهست مشابه باشد امّا آن دمكراسیای كه ما میخواهیم به وجودآوریم در غرب وجود ندارد. دمكراسی اسلام كاملتر از دمكراسیغرب است.در نظر امام حكومت اكثریت (در صورتیكه مبنای قانون خواستاكثریت باشد) آن اصل اساسی حكومت یعنی معرفت الهی و اجرایعدالت را نقض میكند. ایجاد عدالت در نظام فكری امام چیزی نیستجز اینكه چون مردم بر طبیعت و فطرتی آفریده شدهاند كه هر كس دراجتماع باید همان حقی به او اعطاء شود كه
صلاحیت فطریاش اجازهمیدهد، بر همین اساس غیرعالمان به علم الهی برای حكومتصلاحیت ندارند. زیرا حكومت و سیاست فنی است بسیار تخصصیكه از عهده هر كس برنمیآید بنابراین او حكومت را مخصوص«نخبگانی» میدانست كه از علم تخصصی اداره جامعه برخوردارباشند و آن علم تخصصی چیزی غیر از «علم فقه» نیست. البته علم فقهرا هم منحصر در دانستن احكام تنها نمیداند بلكه حمل آنها برمصادیق نیز جزء علم فقه محسوب میدارد.
اگر معنی دمكراسی «حكومت مردم بر مردم» است به صورتی كهخواست مردم مبنای قانون قرار میگیرد در این صورت نظامی كه«امام» از آن دفاع میكند «دمكراسی» نیست. از هیچكدام از مطالبی كهدر آثار امام در مورد نقش مردم بیان شده است این موضوع مستفادنمیشود كه توده مردم لیاقت دارند كه نظرشان مبنای قانون قرار گیرد.در آینده در مبحث نقش مردم در حكومت خواهیم دید كه نظارت وركن حكومت بودن مردم كه امام به مردم نسبت میدهد فقط متضمناین مفهوم است كه این مردم آن صفات و شرایطی كه برای تشخیصلیاقت در دیگران لازم است را دارا هستند. ولی داشتن این شرایط بههیچ وجه
مستلزم آن نیست كه خودشان نیز صلاحیت حكمرانی بهمفهومی كه گفته شد ـ یعنی خواستشان مبنای قانون قرار بگیرد ـ رادارند. مثال چنین مردمی اینستكه مسلماً نان خوب را از نان سوخته وناباب تشخیص میدهند ولی الزاماً لازم نیست كه خودشان نانوایخوبی باشند. امام فرق اساسی حكومت اسلامی با حكومت دمكراسیرا در همین میداند كه نمایندگان مردم در این حكومتها به قانونگذاریمیپردازند در صورتیكه قدرت مقننه و اختیار تشریع و قانونگذاریدر حكومت اسلامی به خداوند اختصاص دارد و «امام» شارع مقدساسلام را یگانه قدرت مقننه میداند.
* استبدادی (سلطنتی) امام معتقد است كه در این حكومت،رئیس دولت مستبد و خودرأی است. مال و جان مردم را به بازی گرفتهو در آن به دلخواه دخل و تصرف میكند. هر كس را ارادهاش تعلّقگرفت میكشد و هر كس را كه خواست انعام میكند و به هر كس كهخواست تیول میدهد و املاك و اموال ملت را به این و آنمیبخشد. خلاصهاینكه در این حكومت حاكم بر جان و مردم«مسلّط» است و خودسرانه در آن دخل و تصرف میكند.
با اینكه امام برای آزادی بیبند و بار كه در زمان او به «آزادیلیبرالیستی» و یا «آزادی دمكراتیك» معروف بود چندان ارزش قائلنبود، چنان با «استبداد» مخالف بود و از خودكامگی نفرت داشت كههیچ «لیبرالی» نمیتوانست از این جهت با او برابری كند. مفهومحكومت خودكامه از نظر محتوی در نظرش چیزی جز غلبه روحیهطاغوتی بر روحیه الهی و غلبه ظلم بر عدل نبود ولی آن آزادینشأتگرفته از فطرت آدمی كه مطابق با دستورات الهی بود را كاملاًاعتقاد داشت و هیچگاه آن را نفی نكرد.
به عقیده امام «آزادی دمكراتیك» حدّ افراط از آزادی است كهجامعه را به تباهی و فساد میشكاند و «باید همه بدانیم كه آزادی بهشكل غربی آن موجب تباهی جوانان و دختران و پسران میشود كه ازنظر عقل محكوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و كتب ومجلات برخلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح كشور حرام است وبر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است و ازآزادیهای مخرّب باید جلوگیری شود». امّا این جلوگیری نباید بهدیكتاتوری بیانجامد زیرا
«جلوی دیكتاتوری را ما میخواهیمبگیریم، نمیخواهیم دیكتاتوری باشد، میخواهیم ضد دیكتاتوریباشد ولایت فقیه ضد دیكتاتوری است نه دیكتاتوری» بنابراین «فقیهمستبد نمیشود. فقیهی كه این اوصاف را دارد عادل است، عدالتی كهغیر از عدالت اجتماعی ]مصطلح[ است، عدالتی كه یك كلمه دروغ اورا از عدالت میاندازد».
پس در اندیشه امام حكمران مطلق به كسی گویند كه حق وضع وابتكار هر نوع قانونی را دارد و آنها را به صرف اراده خود خلق یا لغومیكند. اندیشه حاكمیت استبدادی بر این فرض بنیانی استوار است كهبه چنین كسی این حق و اختیار تفویض شده است كه به تمام نیات وخواستههای خود جامه قانون بپوشاند و هر چیزی را كه اراده كرد بهصورت قانونی عملی سازد و این همان قدرت و صلاحیتی است كهامام آن را به خداوند كه در نظرش حكمران حقیقی است تخصیصمیدهد.
مشروطه سلطنتی: مشروطه به معنای متعارف فعلی آن تصویبقوانین بر اساس آراء اشخاص و اكثریت میباشد و شاه هم در اینحكومت در قانونگذاری نقش دارد كه این حكومت در نظر امام بادمكراسی ذاتی و استبدادی چندان تفاوتی ندارد.
* حكومت اسلامی امام در تصویر كردن حكومتها همواره دومقصود را دنبال میكند، یكی اینكه تصویری از یك دولت ایدهآل رامجسم سازد و دوّم اینكه وضع دولتهای موجود را تجزیه و تحلیلنماید. او در آثار مختلف خود ضمن مطالبی كه درباره وضع حكومتهابیان كرده تصویری از یك دولت ایدهآل را به وجود میآورد. در اینراستا او همواره حكومت دولتمردانی كه به آن درجه از كمالرسیدهاند كه میتوانند مصالح عام جامعه را همواره بیغرض و بینظرملاحظه و كاملاً درك كنند یعنی حكومت معصومین علیهمالسلام رامدّ نظر قرار میدهد. در عین حال در نظر او مادام كه این هدف ایدهآلو این غایهالمراد بشری در سرلوحه مرام دولتهایی كه عملاً با آنهاروبرو هستیم قرار نگیرد تصور وجود یك دولت به مفهوم صحیح (نهبه مفهوم اعم) آن اساساً غیرممكن است. امام معتقد است كه وجودحكومتهای بیغرض و بینظر فقط جنبه ایدهآلی ندارد بلكه در عالمواقعیت هم یافت میشود. یعنی بودهاند انسانهای بیغرضی كه مصالحشخصی خود را مطلقاً فدای مصالح عام ساختهاند. زیرا در بعضی ازآنها ملكهای وجود داشتهاست بنام ملكه عصمت و عدالت كهخودخواهی و نفسپرستی كه منجر به متلاشیشدن ایدهآلهای سیاسیمیگردد را زیر پا گذاشته و از آن مصونیت یافتهاند. بنابراین بایستی درجامعه ما هم باشند افرادی كه دارای همان ملكهها بوده و بتوانندایدهآلهای سیاسی را از متلاشی شدن نجات دهند.
برای روشن شدن این مطلب به تبیین عباراتی میپردازیم كه معرفنظر امام درباره ماهیت و چگونگی حكومت اسلامی است و اهمیتمفهوم اندیشه حكومت اسلامی را نیز روشن مینماید:
* «در این حكومت قدرت مقننه و اختیار تشریع به خداوند متعالاختصاص یافته است. شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه استهیچكس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حكم شارع رانمیتوان به اجرا گذاشت به همین سبب در حكومت اسلامی به جایمجلس قانونگذاری كه یكی از سه دسته حكومتكنندگان را تشكیلمیدهد، مجلس برنامهریزی وجود دارد كه برای وزارتخانههایمختلف در پرتو احكام اسلامی برنامه ترتیب میدهد و با اینبرنامهها كیفیت انجام خدمات عمومی را در سراسر كشور تعیینمیكند».
* «حكومت اسلام حكومت قانون است; قانون اسلام یا فرمان خدابر همه افراد و بر دولت اسلامی حكومت تام دارد. همه افراد ازرسول اكرم گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابعقانون خداوند تبارك و تعالی كه در لسان قرآن و نبیاكرم(ص)بیان شده است (هستند); در این حكومت حكم الهی بر رئیس ومرئوس متبع است».
* حكومت اسلامی یك نوع حكومت مشروطه است «مشروطه ازاین جهت كه حكومتكنندگان در اجرا و اداره مقید به یكمجموعه شرط هستند كه در قرآن كریم و سنت رسولاكرم(ص)معین گشته است. مجموعه شرط همان احكام و قوانینی اسلام استكه باید رعایت و اجرا شود. از این جهت حكومت اسلامیحكومت قانونی الهی بر مردم است».
اندیشههائی كه در این گزینهها از امام بیان شده است در دستگاهفكری او اهمیت بنیانی دارد. تفاوت حكومتها با یكدیگر (به عقیدهامام) بستگی به این دارد كه «قدرت برین» در داخل حكومت به چهشخصی یا اشخاصی نسبت داده شود بنابراین در نظریه امام شرطیهست كه حكومت اسلامی از مطابقه با آن ناگزیر است. به این معنی كهاین قدرت برین به هر كسی كه تفویض شد آن را طبق قانون الهی به كاربرد. دارندگان قدرت برین تفویض شده حق ندارند قدرت خود را بهدلخواه و بیتوجه به مفاد قانون به كار اندازند كه اگر چنین كردند نتیجهعملشان دگرگون شدن شكل دولت نخواهد بود بلكه به این معنی استكه فرضاً دولتی غاصب به جای دولت حق به وجود آمده است و آنسازمانی است كه اطلاق نام حكومت اسلامی به آن اصلاً صحیح نیستاو میگوید:
ما از این اصل اعتقادی (توحید) اصل آزادی بشر را میآموزیم كههیچ فردی حق ندارد انسان و یا جامعه و ملتی را از آزادی محرومكند برای او قانون وضع كند، رفتار و روابط او را بنا به درك وشناخت خود كه بسیار ناقص است و یا بنا به خواستهها و امیال خودتنظیم نماید و از این اصل ما نیز معتقدیم كه قانونگذاری برایپیشرفتها در اختیار خدای تعالی است همچنان كه قوانین هستی وخلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است و سعادت و كمال انسان وجوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است كه توسط انبیاء بهبشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی اوو تسلیم او در برابر سایر انسانها است بنابراین انسان باید علیه اینبندها و زنجیرهای اسارت و در برابر دیگرانی كه به اسارت دعوتمیكنند قیام كند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگی تسلیمو بنده خدا باشند و از این جهت است كه مقررات اجتماعی ما علیهقدرتهای استبدادی و استعماری آغاز میشود.
گوهر اندیشه امام: ولایت فقهاء(دانشمندان صالح)اكنون میپردازیم به آن اندیشه بسیار جالب و بحثانگیز «امام» وبه واقع گل سرسبد تمام آن اندیشههائی كه در آثار «امام» بیان شدهاست. یعنی نظریهای كه به موجب آن اداره امور دولتها و كشورها بایدبه دست فقهاء سپرده شود برای روشن شدن مطلب چارچوب فكریامام را مورد بررسی قرار میدهیم و سپس بر اساس مفروضات موجوددر چارچوب فكری امام به توضیح عباراتی میپردازیم كه معرفنظرات وی درباره ماهیت و چگونگی حكومت فقهاء است و اهمیتمفهوم اندیشه «حكومت فقهاء» را روشن میسازد.
1ـ بر اساس اعتقاد امام خداوندِ حكیم هم خالق جهان است همرب و پرورشدهنده و هدایتكننده همه موجودات جهان. اختیارجهان در ید قدرت او است او مالك حقیقی عالم و حاكم مقتدر بر آنمیباشد. بر اساس نظر قرآن خداوند كسی است كه «بیده الملك و هوعلی كل شی قدیر» است كه هر لحظه عنایت و مشیت او از جهان گرفتهشود نیست و نابود خواهد شد این نوع ولایت و حاكمیت مطلقهخداوند بر جهان آفرینش تكوینی است كه در لسان اندیشمنداناسلامی به حاكمیت تكوینی معروف است كه در واقع یك نوعحاكمیت مستقیم و جبری داوند بر عالم وجود كه هر گاه به چیزیبگوید بشو پس میشود. (انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له كن فیكون).
ریشه و اصل همه آن عقاید كه مهمترین و باارزشترین اعتقاد مااست اصل توحید است. مطابق این اصل ما معتقدیم كه خالق وآفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خدایتعالی است كه از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است ومالك همه چیز این اصل به ما میآموزد كه انسان تنها در برابر ذاتاقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت كند مگراینكه اطاعت او اطاعت خدا باشد.
2ـ حاكمیت انسان بر اعمال و رفتار و سرنوشت خویش نتیجهمنطقی اصل اعتقادی «آزادی و اختیار» انسان و حاكمیت شبه تكوینیوی بر سرنوشت خویش است كه به حكم و مشیت الهی، او آزاد ومختار و مسئول و حاكم بر سرنوشت خویش آفریده شده كه در پرتوآن به او شرافت و كرامت ذاتی و شایستگی خلافت الهی داده شدهاست و هم او است كه باید در عمل نیز این شایستگی و استعداد را بهمنصه بروز و ظهور برساند و جامعه نمونه خود را بنا كند خداوند نیزمیفرماید: (انالله لایغیر ما بقوم حتی یغیرو ما بانفسم) و امام نیز بر همیناعتقاد است كه در تبیین و تفسیر این آیه شریفه میفرماید:
«ما» در این آیه یك واقعیتی است و یك دستور; قوم ما یكتحول پیدا كرد تا این تغییر حاصل نشده بود تغییر نفسانی حاصلنشده بود این قوم مورد تغییر واقعی كه رفتن یك رژیم طاغوتی وآمدن یك رژیم اسلامی باشد این معنا حاصل نمیشد. پس خدایتبارك و تعالی تغییر نمیدهد مگر اینكه خودمان تغییر دهیمخودمان را، اگر خودمان را تغییر دادیم در جانب پذیرش ظلم، یكظلم بر ما مسلط میشود. این طبیعی است اگر چنانچه خودمان راتغییر دادیم برای دفاع از كشور خودمان، دفاع در برابر چپاولگری،دفاع در برابر ظلم و ستمگری، خداوند اسبابش را فراهم میكند.
3ـ در مورد اعمال انسان خداوند به جای اعمال حاكمیت و ولایتقهری و جبری چون سنتش بر آزادی و اختیار او قرارگرفته، نوعدیگری از حاكمیت را جایگزین نموده است. این حاكمیت كه در لساناندیشمندان اسلامی از آن به ولایت و حاكمیت تشریعی تعبیر میشوددر واقع یك نوع حاكمیت غیرمستقیم و ارشادی خداوند بر اعمال ورفتار انسانها است كه به موجب آن اطاعت از غیرخدا شرك، و كفر بهولایت طاغوت لازمه ایمان است (و من یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقداستمسك بالعروه الوثقی). این نوع حاكمیت از دقیقترین،ظریفترین و شبههانگیزترین مباحث حاكمیت است. این قسمت ازعقیده امام كه «انسان مختار و آزاد آفریده شده است ولی باید مقید بهقیودی باشد»، یك تعبیر كامل اسلامی است كه ائمه مكتب هدایت نیزبه آن اعتقاد داشته و بر آن تأكید ورزیدهاند.
این عقیده دلالت دارد بر این كه انسان باید آزاد و مستقل باشد ولیضرورتهایی به وجود میآیند كه محدودیتهائی را برای رفتاراجتماعی او فراهم میكنند و موجب میشوند كه از آن وضع آزادی كهدر اصل برخوردار گردیده است ساقط گردد. این محدودیت برایآنكه انسان به كمال برسد لازم است. پس از این محدودیت است كهآزادی دیگر افسارگسیخته محض نیست و نمیتوان آن را رفتار بیقیدو بند یك انسان مختار و خارج از اجتماع دانست. بلكه آزادی اكنوناز یك نوع مشاركت در زندگی وسیعتری حكایت میكند. در بادیامر چنین بنظر میرسد كه این یك تصور غیرعادی از اختیار و آزادیانسان است. مسلماً این آزادی به هیچ
وجه آن آزادی طبیعی تفویضینیست كه «مفوضه» در نظر دارند یعنی آزادی بدین معنی كه ما هركاریرا كه در توانائی داشته باشیم انجام دهیم و نیز معنای آن خودمختاریكه فرد در پرتو آن بتواند در مورد اعمال خود قانون وضع كرده وبراساس آن به داوری نیز بپردازد و درباره خود و دیگران تصمیمبگیرد، نیز نیست.هیچكدام از این دو مفهوم با قید و بند و با جبر سازگار نیست وهمچنین با معنای جبری كه انسان هیچ اختیاری از خود نداشته و بایدتحت حاكمیت تكوینی خداوند باشد نیز همخوانی ندارد.
امّا انسان چه نوع ولایتی را بپذیرد كه حتی اگر متضمن محدودیتیباشد موجب آزادی انسان است؟ مسلماً این ولایت نباید از طریق یكشخص همسان بر انسان تحمیل شود بلكه ولایتی است كه باید انسان باطیب خاطر از جانب خدای خود بپذیرد. از اینرو آدمی خود را با خالقخود هماهنگ میبیند بدون آنكه احساس اجبار یا محدودیتیغیرمنطقی نماید. مسلماً چنین ولایتی از خداوند ناشی میشود و فردمیتواند خود را با آن هماهنگ ببیند. زیرا این ولایتی است كه خالق اوبرایش قرار داده است.
پس امام برخلاف اندیشمندان غربی با توجه به اینكه وظیفهقانونگذاری و «تشریع» را بر عهده خداوند میداند به كار حاكمیتهایانسانی پایان میدهد و قانون خداوند را داور اصلی اعمال مردممیداند كه در همه اختلافاتی كه احیاناً میان افراد آن اجتماع در هرمورد بوجود آید بر اساس آن اتخاذ تصمیم خواهد شد.
4ـ از همان روز نخست پیدایش اسلام طبیعت مكتب اسلام ومحتوای تفكر سیاسی آن حركت، جنبش و تلاش و جهاد را میطلبیدكه البته واقعیتهای غیرقابل تردید تاریخ اسلام نیز تحقق عینی اینحركتِ سیاسیِ برخاسته از طبیعتِ مكتب را به ثبوت رسانده است.اولین گام در این راه را خود پیامبر اسلام برداشت و در اولین فرصت وشرایط ممكن حركت سیاسی خود را در جهت انجام وظیفه دعوت،در مكه آغاز نمود و سپس با هجرت به مدینه و تشكیل حكومتاسلامی فعالیت سیاسی نظامی خود را برای اجرای احكام و دستوراتالهی پایهگذاری نمود.
روش پیامبر اسلام نسبت به امور داخلی مسلمین و امور خارجی آنهانشانمیدهدكه یكی از مسئولیتهای بزرگ شخص رسولاكرم(ص)مبارزات سیاسی آن حضرت است. شهادت امیرالمؤمنین (ع) ونیزحسین (ع) و حبس وشكنجه وتبعید و مسمومیتهای ائمهعلیهمالسلام همه در جهت مبارزات سیاسی اسلام علیه ستمگریبوده است و در یك كلمه، مبارزه و فعالیتهای سیاسی بخش مهمیاز مسئولیتهای مذهبی است.
5ـ به عقیده «امام» حركت سیاسی پیامبر پس از او باید ادامهمییافت و در این راستا رسول خدا خلیفهای لازم داشت كه پس از ویهمین وظیفه و مقام را داشته باشد. یعنی اینكه ضمن بیان عقاید واحكام و تفسیر و پاسداری از مكتب، اجرا و تنفیذ آن را نیز بر عهدهداشته باشد:
«بدیهی است ضرورت اجرای احكام كه تشكیل حكومت رسولاكرم را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست وپس از رحلت رسولاكرم (ص) نیز ادامه دارد. طبق آیه شریفهاحكام اسلام محدود به زمان و مكانی نیست و تا ابد باقی ولازمالاجراء است. تنها برای زمان رسولاكرم (ص) نیامده تا پساز آن متروك شود و دیگر حدود و قصاص یعنی قانون جزای اسلاماجرا نشود و یا انواع مالیاتهای مقرر گرفته نشود یا دفاع از سرزمین وامت اسلام تعطیل گردد. این حرف كه
قوانین اسلام تعطیل پذیرد یامنحصر و محدود به زمان و مكانی است برخلاف ضروریاتاعتقادی اسلام است. بنابراین چون اجرای احكام پس ازرسولاكرم(ص) و تا ابد ضرورت دارد تشكیل حكومت وبرقراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت مییابد; بنابراین بهضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسولاكرم (ص) وزمان جانشینان وی (ع) لازم بوده یعنی حكومتو دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان و در زمان ما لازم است».
«بنابراین پیغمبر اكرم كه از دنیا میخواست تشریف ببرد جانشین وجانشینها را تا زمان غیبت تعیین كرد و همان جانشینها امام امت راهم تعیین كردند. به طور كلی این امت را به خود وانگذاشتند كهمتحیّر باشند برای آنها امام تعیین كردند، رهبر تعیین كردند;» «تاائمه هدی سلامالله علیهم بودند آنها بودند و بعد فقهاء، آنهائی كهمتعهدند. آنهائی كه اسلام شناسند آنهائی كه زهد دارند، زاهد نه،آنهائی كه اعراض از دنیا دارند آنهائی كه توجه به زرق و برق دنیاندارند آنهائی كه دلسوزند برای ملت آنهائی كه ملت را مثلفرزندان خودشان میدانند، آنها را تعیین كردند برای پاسداری ازاین امت».
بر اساس این مفروضات، «امام» یكی از سنجیدهترین نظریههایمربوط به ولایتفقیه را بدست میدهد. این چشمانداز كه با كار امام دركشفالاسرار آغاز میشود و سپس از طریق دیگر آثار امام مانند«البیع»، «تحریرالوسیله» و «حكومت اسلامی» تداوم مییابد، نظریهایرا درباره ولایتفقیه ارائه میكند كه بر ولایت همه جانبه فقیه از طریقنصب الهی، فعلیت یافتن ولایت با پذیرش و انتخاب مردم، حاكمیتقانون الهی بر جامعه، آزادی و استقلال ملت در همه شئون و; تأكیدمیورزد. ولایت فقیه «امام» محور حاكمیت الهی را به حاكمیتمردمی پیوند میزند. با این همه این تركیب نه تنها ولایت همه جانبهایرا برای فقیه ارائه میكند بلكه به گونهای حاكمیت مردم بر سرنوشتخویش را نیز اعلام مینماید. با این همه اراده امام همواره معطوف به«ولایت الهی» بود كه برای تحقق آن بارها به ستمگری بر علیه ایننظریه توجه نشان میداد. مشهورترین بررسی امام دراینباره در كتاب«حكومت اسلامی» نمایان است كه یكی از شاگردان امام آن را بر پایهكلاسهای درسی او كه در سالهای دهه 50 برگزار شده بود نوشت ومنتشر كرد.
برای فهم این اندیشه «امام» كه فقهاء باید حكومت كنند نخست بایداین نكته را درست فهمید كه منظور وی از «فقیه» كیست؟ مفهومی كه«امام» از این كلمه استنباط میكند با آن مفهوم قدیمی كه عدهای از آندرك میكردند كاملاً فرق دارد. در گذشته هنگامی كه از فقیه یا فقهصحبت میشد به طور كلی یك تضاد و تناقضی میان علم و فقه به ذهنخطور میكرد. امّا «امام» به هیچ وجه قصد نداشت كه كلمه فقیه را دراین مفهوم تنگ و انحصاری به كار برد. در نظر وی فقیه فردی است كهدارای قدرت اندیشه علمی است. امّا علم چیست؟ به عقیده امام علمهمان معرفت حقیقی و خالصی است كه با دلیل و برهان عقلی قابلاثبات است. او معتقد بود كه فقیه بایستی با بسیاری از علوم تجربی روزو حتی فلسفه آشنائی داشته باشد. در فقه وظیفه فقیه به عقیده امام اینبود كه
استنتاجات فقهی خود را با دلیل و برهان ثابت كند و از روشبرخی از پیشینیان كه به «اخباری» معروف شدند دوری گزیند. زیرا اینافراد بسیاری از استنباطات خود را مبتنی بر احادیثی میكردند كه دراثر گذشت زمان موضوع آنها تغییر یافته بود. امّا آنها اینگونه احادیثرا چشم بسته و با قبول ظواهر آنها میپذیرفتند بیآنكه نسبت بهمقتضیات زمان و یا تغییر موضوع آنها توجه داشته باشند. بنابراین«امام» معتقد بود فقط فردی میتواند عهدهدار امور مردم گردد كهدارای قوه استنباط روشن فقهی بوده و به علّت وضع قوانین تا اندازهایواقف باشد و بتواند موضوعات را به خوبی تشخیص دهد زیرا او خودرا در دایره الفاظ و عبارات مقیّد نمیسازد. پس تنها به چنین كسیمیتوان اعتماد كرد كه مفهوم و عصاره قانون را در هر زمان طبقنیازها و مقتضیات آن زمان تفسیر و اجرا میكند بیآنكه كوچكترینلطمهای به روح و سرشت معنوی قانون وارد گردد.
اگر به عباراتیكه «امام» معمولاً در آثار خود ارائه دادهاند خوبتوجه كنیم درمییابیم كه یك فقیه از نظر امام در مرحلهای از زندگیكه از شغل حكومت بر كنار میماند از خوشیها و لذایذ حیات بیشتربهرهمند میشود به عبارت دیگر صرف عمر در حل و فصل امورمملكتی در نظر امام بهترین و والاترین نوع زندگی برای انسان نیستبلكهاینتقوی وبرای خدا كار كردن است كه فضیلت محسوب میشود
.البته در برخورد با اندیشه «امام» مانند برخی از دانشمندان همیشهاین خطر وجود دارد كه خواننده، گفتار او را درست درك نكند. زیرالحن كلام «امام» بسیار عادی و پیشپاافتاده به نظر میرسد. امّا مانبایست از این نكته غافل باشیم كه پیش پا افتادگی مطلب اساساً معلولاین حقیقت است كه خود مطلب به گوش ما آشنا است و اگر بخواهیماهمیت كلام «امام» را درك كنیم چارهای جز آن نداریم كه مطالب رااز دید و نظر «امام» همچون یك موضوع جدید، مهم و مجدّد مورددقت و بررسی قرار دهیم.
ادامه خواندن تحقيق در مورد انديشه سياسي امام خميني (ره)
نوشته تحقيق در مورد انديشه سياسي امام خميني (ره) اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.