Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله آيت‌الله سيد ابوالقاسم کاشاني

$
0
0
 nx دارای 43 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی مجتهد شیعه و سیاست‌مرد ایران.تحصیلات مقدماتی را نزد پدرش سید مصطفی کاشانی که از علمای برجسته نجف بود فراگرفت. سپس مدتی شاگرد آخوند ملا محمدکاظم خراسانی بود.در جریان جنگ جهانی اول همراه پدرش در مبارزه با پیشروی نیروهای بریتانیا در میانرودان (بین‌النهرین) شرکت کرد. با قرارداد 1919 نیز مخالفت کرد و ناچار شد از نجف به ایران باز گردد و پس از آن بیست سال به تدریس پرداخت.با سقوط رضاشاه فعالیت سیاسی خود را از سرگرفت و چند بار زندانی و تبعید شد.با شروع نهضت ملی شدن نفت به همراهی با دکتر مصدق پرداخت. گروه فدائیان اسلام که در چند ترور سیاسی دست داشتند از تأیید او برخوردار بودند. در دوره 17 مجلس شورای ملی به نمایندگی از تهران انتخاب شد و در 1331 رئیس مجلس شد، هر چند که در جلسات شرکت نمی‌کرد. در رویداد 30 تیر با نخست‌وزیری قوام مخالفت کرد و با نامه‌ای به دربار خواستار ادامه نخست‌وزیری دکتر مصدق شد. بعد از آن رویداد به مخالفان دکتر مصدق پیوست. در رویداد 9 اسفند نقش مهمی در بسیج مخالفان مصدق داشت. در آستانه همه‌پرسی مصدق برای بقا یا انحلال مجلس 17 فتوائی داد که کسی از مسلمانان در همه‌پرسی شرکت نکند که اثر نکرد. پس از پیروزی کودتای 28 مرداد به سپهبد زاهدی تبریک گفت. با مطرح شدن قرارداد کنسرسیوم با آن مخالفت کرد. درباره دریافت پول از انگلیسی‌ها توسط کاشانی نیز مسائلی ذکر می‌شود که اثبات یل رد آن نیاز به پژوهش در بایگانی‌های آن دوره دارد. کاشانی در 1340 در تهران درگذشت. 23 اسفند سالروز رحلت عالم مجاهد و روحانی مبارز آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی (1340 ش) آیت الله سید ابوالقاسم فرزند سید مصطفی حسینی کاشانی در سال 1261 ش (1300 ق) در تهران متولد شد. وی در در 16 سالگی در خدمت والد بزرگوارش به قصد حج بیت الله الحرام راهی مکه شد و پس از آن در نجف اقامت گزید. سید ابوالقاسم علوم مختلف را در محضر والد معظم خود و بزرگانی نظیر آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی و سایر علما، تلمذ نمود و در 25 سالگی به درجه رفیع اجتهاد نائل آمد. وی در جریان جنگ جهانی اول، زمانی که انگلیسیها با نیروی عظیمی به قصد تسلط بر عراق به مناطق شرقی حمله ور گردیدند، به همراه جمعی از علما وارد جنگ با آنان گردید و باعث شکست انگلیسی ها شد. از این رو وقتی که آیت الله کاشانی وارد تهران شد، انگلیسی ها به دلیل شکستی که خورده بودند، با ایشان دشمنی داشتند و در زمان دولت قوام السلطنه به دستور آنها چند بار او را تبعید کردند؛ به طوری که 18 ماه در حبس و زندان متفقین به سر برد. وی پس از رهایی از زندان، علیه سه جناح ضد اسلامی، سعنی استعمارگران، استبداد حکومتی و احزاب ضد دینی به مبارزه برخاست. یکی از خط مشی های اصولی آیت الله کاشانی، حفظ وحدت و یکپارچگی ملت در برابر دشمن خارجی بود و بارها در پیام ها و اعلامیه های خود مردم را به هوشیاری در برابر توطئه های آنان فرا می خواند. آیت الله کاشانی ترجیح میداد به عنوان یک رهبر اسلامی در پشت صحنه سیاست کشور، نیروهای سیاسی و توده های وسیع مسلمان را در صحنه نگهداشته و از یک دولت ملی و مردمی حمایت کند. از این رو با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق، زمینه های این حمایت، باعث قدرت دولت و مجلس در تصویب لایحه ملی کردن صنعت نفت شد، هر چند در نهایت با ایجاد اختلاف بین نیروهای ملی و مذهبی، کار به کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 و انزوای آیت الله کاشانی انجامید. سال های پایانی عمر این مجاهد فی سبیل الله در بیماری سپری شد تا این که سرانجام در 23 اسفند 1340 شمسی برابر با 7 شوال 1381 قمری در هشتاد سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به سوی حق تعالی شتافت. در آن روز تهران در مرگ پیشوای خود تعطیل عمومی بود و تشییعی بسیار باشکوه برگزار گردید تا اینکه پیکر این عالم مجاهد در جوار حضرت عبدالعظیم در ری به خاک سپرده شد. در گذشت آیت الله کاشانیآیت الله حاج سید ابوالقاسم مصطفی کاشانی عالم روحانی و سیاسی شیعه در سال 1300 ه ق قمری در تهران به دنیا آمد . وی در شانزده سالگی به همراه پدر خویش عازم زیارت کعبه شد و در نجف اقامت گزید. کاشانی به همراه پدر خویش و سایر مجتهدین شیعه در آن کشور اسلحه به دست گرفت و علیه استعمار انگلستان وارد جنگ شد. او علاوه بر اینکه عضو هیات عالی دینی انقلابیون بود یکی از چهار عضو کمیته عالی جنگ حکومت انقلاب نیز به شمار می رفت. پس از جنگ که به پیروزی و استقلال عراق انجامید چون انگلیسی ها در تعقیب آیت الله کاشانی بودند و مقدمات دستگیر او را فراهم می کردند، بطور مخفیانه وارد ایران شد. پس از جنگ جهانی دوم، نیروهای استعماری آیت الله کاشانی را به بهانه همکاری با آلمانها دستگیر کردند و 28 ماه ایشان را در اراک، کرمانشاه و رشت زندانی کردند. علت اصلی این توقیف و تبعید آن بود که آیت الله کاشانی مبارزه شدید را علیه نیروهای متجاوز آغاز کرده بود. او در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، برای افشا کردن ماهیت قوام بپا خاست و پس از سخنرانی در تهران، عازم مشهد شد. قوام از این اقدام به وحشت افتاد و او را در تیرماه 1325 در بین راه شاهرود ـ مشهد دستگیر کرده و به بهجت آباد قزوین تبعید نمود. آیت الله کاشانی یک سال در تبعید بسر می‎برد تا این که بر اثر فشارهای سیاسی از سوی علما و مردم، در 21 خرداد 1326 آزاد شد و دوباره به تهران برگشت. وی پس از آزادی در فعالیت های اجتماعی و مبارزات سیاسی شرکت نموده و در مبارزات نفت به همراهی دکتر محمد مصدق به رهبری امت مسلمان پرداخت. وی در 22 اسفند سال 1340 ه ش در گذشت در حالی که از مال دنیا جز منزلی که آن هم در رهن بود چیزی دیگر نداشت. حضرت آیت الله کاشانی در جریان ملی شدن نفت به طرق مختلف به تقویت دولت مشغول بود و با نفوذ و محبوبیتی که در کشور های اسلامی داشتند ملل مسلمان جهان را به پشتیبانی از مبارزات ملی شدن نفت ایران فرا خواند. در ماجرای فروش اوراق قرضه ملی فتواهای آیت الله کاشانی نقش بسیاری در جهت حمایت از نهضت ایفا کرد. وی روز سی ام تیر طی اعلامیه ای مردم را به تظاهر و مقاومت دعوت کرد و اعلام داشت که اگر پای یک فرد انگلیسی به ایران برسد کلیه تاسیسات نفتی کشور را نابود خواهیم کرد. او علاوه بر نمایندگی مجلس شورای ملی در دوره هفدهم به ریاست مجلس نیز انتخاب شد. خیانت مصدق به ملت ایران و آیت الله کاشانی باعث شد که 25 سال ملت ایران سیاه ترین دوران خود را ‏تجربه كند. اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می زد مصدق نخست وزیر شاه بود. نهضت ملی کردن صنعت نفت (در اصطلاح آن زمان به معنی دولتی کردن ‏بود) که با حضور قوی مردم و به اعتبار آیت الله کاشانی صورت گرفت توسط خائنین مملکت به اسم دکتر ‏مصدق تمام شد. آنگاه که تفکر لیبرالی وی بروز کرد و آقای کاشانی پس از اخراج شاه بوسیده شده و کنار ‏گذاشته شد دکتر مصدق فاتحانه بر اریکه قدرت تکیه زد و سرمست از توهم پیروزی مرحوم کاشانی را به ‏عدم درک سیاسی متهم کرد.‏ مرحوم کاشانی بارها و بارها تلاش کرد که دور پیروزی ملت ایران را حفظ کند اما کارشکنی های دکتر ‏مصدق نگذاشت که پیروزی خونین ملت ایران ثمر دهد و شد آنچه شد. کودتای 28 مرداد رخ داد و شاه ‏برگردانده شد ولی اینبار با یک سند چند هزار صفحه ای که امریکا زیر بغلش گذاشته بود تا ایران را از ‏گذشته اش خراب تر کند.‏ خیانت مصدق به ملت ایران و آیت الله کاشانی باعث شد که 25 سال ملت ایران سیاه ترین دوران خود را ‏تجربه کرده و انقلاب سیاه شاه زیربنای تمام فرهنگ و اقتصاد کشور را خراب کند.‏ فکرش را بکنید اگر مصدق کارشکنی نمی کرد و انقلاب ملت ایران در سال 1332 حفظ می شد و آیت الله ‏کاشانی رهبری کشور را در دست می گرفت آنوقت شخصیت عظیمی مثل امام در سال 42 یعنی ده سال بعد ‏تازه نفس و با آن قدرت فکری و سیاسی ظهور می کرد و بجای آنکه از صفر بخواهد با یک نظام فاسد در آن ‏شرایط سخت 15 خرداد 42 مبارزه کند وارد عرصه ای می شد که قبلا مقدماتش فراهم شده بود آنوقت ایران ‏چقدر جلو می افتاد.‏ اصلا نمی توان خیانت مصدق را فراموش کرده و به هیچ وجه هزینه این خیانت ها را نمی توان محاسبه کرد. ‏سعید حجاریان تلاش کرده است تا دلیل تکفیر او را توسط امام خمینی کشف کند! شرق. حجاریان نتایج ‏کشفیات خود را اینگونه بیان می کند که دلیل مسلم نبودن مصدق از دید حضرت امام نه بخاطر این بود که « ‏مصدق دست ثریا زن دوم شاه را بوسیده بود!» و نه به این خاطر بود که «سگی را عینک زده و به اسم آیت ‏الله ; درخیابان ها گردانده بود!» و نه به این خاطر بود که «مصدق در رساله حقوق خود وارد بحث فقهی ‏شده و سهم الارث زن و مرد را یکسان دانسته بود!» بلکه به این خاطر بوده که امام خمینی از دید خود او را ‏مسلم نمی دانسته! و مصدق هم از دید خودش یک مسلم بوده! (از این قیاس بسیار محکم و منطقی لذت بردیم!)‏ آنگاه حجاریان برای اینکه نتیجه این استنتاج کاملا علمی را منطقی به ملت ایران بچپاند واژه ای را اختراع ‏کردند: «مسلم سکولار!» و لب کلام خود را اینگونه بیان می کنند که مصدق یک مسلم سکولار بود.‏ ما از این بحث می گذریم و فرض می کنیم که دامن آلوده مصدق با لیسیدنهای حقیرانه حجاریان پاک شده باشد ‏و شهودی که شهادت داده اند که مصدق از ابتدای عمرش نماز نخوانده بود هم ناشنیده و نادیده فرض میکنیم. ‏اما مصدق و مصدق پرستان چگونه دم خروس کودتای 28 مرداد را قایم خواهند کرد آنگاه که مصدق ‏دلسوزی های آیت الله کاشانی را نادیده گرفت و از رحم و مروت و اطمینان این پیر مرد روشن ضمیر سوء ‏استفاده کرد و مملکت را دودستی تقدیم شاه و اربابانش کرد؟ خیانت مصدق و در ادامه آن پیروان و رهروان و مقلدانش هرگز از صفحات تاریخ ایران پاک شدنی نیست.‏خرداد 61 مجلس شورای اسلامی لایحه قصاص را مطابق احکام اسلامی تصویب کرد. نهضت آزادی که ‏همان ته دیگ پلوی فراماسونری انگلیسی است در اعتراض به این حکم شرعی تظاهرات غیر قانونی در ‏تهران راه انداخت. حضرت امام در یک موضع گیری کاملا شفاف فاسد بودن این دیگ پلو را به طور کامل ‏برای مردم بیان کردند و دست مصدق را رو کردند.‏ صحبت امام را بخوانید که فرمود:‏مسلمانها بنشینند تماشا كنند یك گروهی ]جبهه ملی[ كه از اولش باطل بودند، من از آن ریشه هایش می دانم، ‏یك گروهی كه با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی كه ‏مرحوم آیت الله كاشانی دید كه اینها خلاف دارند می كنند و صحبت كرد اینها كاری كردند كه یك سگی را ‏نزدیك مجلس عینك به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن ]دكتر مصدق[ بود كه اینها ‏فخر می كنند به او، او هم مسلم نبود. من آن روز در منزل یكی از علمای تهران بودم كه این خبر را شنیدم كه ‏یك سگی را عینك زدند و به اسم آیت الله توی خیابانها می گردانند. من به آن آقا عرض كردم كه این دیگر ‏مخالفت با شخص ]آیت الله كاشانی (نیست، این) دكتر مصدق[سیلی خواهد خورد و طولی نكشید كه سیلی را ‏خورد ]سقوط 28 مرداد[ و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می زد. اینها تفاله های آن جمعیت هستند كه حالا ‏قصاص را حكم ضروری اسلام را، غیرانسانی می خوانند پس از سقوط رضاشاه و انتخابات دوره چهاردهم مجلس، دکتر محمد مصدق با حمایت اصنفا و بازاریان وارد مجلس شد. اصناف و بازاریان با اینکه بیش از پیش از اوضاع اقتصادی و سیاسی ناراضی بودند اما چون مصدق را حامی و مدافع حقوق ملت می‌دانستند از او حمایت می‌کردند. در تیرماه 1331 ش. اصناف و بازاریان برای عتراض به تعلل مجلس سنا، در دادن رأی اعتماد به نخست وزیری مصدق بازارها را تعطیل کردند و از آیت الله کاشانی خواستند که اعلامیه‌ای مبنی بر اعتصاب عمومی بازار صادر کند. دو روز بعد نمایندگان مجلس سنا، با اکثریت ضعیفی به نخست وزیری مصدق رأی دادند. مصدق که دوره زمامداری خود را کوتاه می‌دید در 25 تیرماه بر سر معرفی اعضای دولت خود، بخصوص وزارت جنگ، از نخست وزیری استعفا کرد. انعکاس کناره گیری او باعث شد که بعد از ظهر روز 26 تیرماه بیشتر واحدهای صنفی مستقر در خیابانها و بازار تهران تعطیل شود. روز 28 تیرماه به اشاره شاه، 42 نفر از وکلا (کمتر از حد مجاز، زیرا حداقل می‌بایست سه چهارم از کل نمایندگان حضور می‌داشتند) با چهل رأی به زمامداری احمد قوام (قوام السلطنه) رأی تمایل دادند. بر اساس همین رأی. شاه فرمان نخست وزیری را با لقب «جناب اشرف» به نام او صادر کرد. قوام السلطنه که با زمینه سازی قبلی و توافق مشترک انگلستان و آمریکا و حمایت اشرف پهلوی (خواهر شاه) روی کار امده بود، قصد داشت به کمک ارتش شاه جنبش مردم ایران را سرکوب کند.او حتی برای تسلط بیشتر بر اوضاع نا آرام کشور، از شاه خواسته بود که فرمان انحلال مجلس را صادر کند. توطئه بر کناری مصدق و روی کار آمدن قوام، با انتشار اعلامیه‌های جبهه ملی و اعلام آمادگی نمایندگان آن برای مقاومت و سوگند حمایت ازمصدق و همچنین سخنان و اعلامیه‌های تاکید آمیز ایت الله کاشانی مبنی بر اینکه قوام خائن است و باید کنار برود و مصدق برای ادامه نهضت ملت باید باز گردد همراه بود. سپیده دم روز دوشنبه سی تیرماه، پیش از طلوع آفتاب، تانکها، زره پوشها و کامیونهای ارتش که حامل سربازان و پاسبانان بود، در نقاط مختلف شهر مستقر شدند و کلیه نقاط حساس و مهم پایتخت، از جمله بازار را اشغال کردند، اولین بر خورد در ساعت هفت صبح در بازار تهران با تیر اندازی به سوی جمعیت آغاز شد. حوالی ظهر، زد و خورد در میدان بهارستان، اکباتان، ناصر خسرو، و بازار به اوج و شدت خود رسید. در ضمن بازارهای آبادان، کرمان، شیراز، تبریز ،اصفهان، رشت، قم، کرمانشاه، قزوین، نیز به پشتیبانی از مصدق تعطیل شد. در اصفهان رئیس شهربانی گزارش داد که هزار تن از پیشه وران و اعضای صنفهای مختلف، دکانهای خود را بسته و به حمایت از مصدق در تلگرافخانه گرد آمدند. با اوج گیری قیام در پایتخت، بتدریج آثار نافرمانی در صفوف نظامیان ظاهر شد. خطر پیوستن افسران و سربازان به مردم، شاه را نگران ساخته بود، لذا ساعت چهار بعد از ظهر به دستور شاه نیروهیا ارتش عقب نشینی کردند و در پی بازگشت نظامیان، قوام مجبور به استعفا شد. دکتر مصدق بار دیگر به زمامداری رسید و برای نخستین بار وزارت جنگ در اختیار دولت قرار گرفت. اشرف پهلوی و مادر شاه به جرم توطئه علیه نهضت ملی مردم، به خارج از کشور تبعید شدند، و آیت الله کاشانی به ریاست مجلس انتخاب شد. حکومت مصدق اولین حکومتی بود که پس از سالها مبارزه با عنوان حمایت از ملت روی کار آمده بود. از این رو همه مردم سعی می‌کردند صمیمانه از او حمایت کنند. اصنفا و بازرایان با تعطیل کردن بازار، شرکت در تظاهرات، خرید اوراق قرضه ملی، از حکومت مصدق پشتیبانی می‌کردند. به هنگام تحریم جهانی خرید نفت ایران، اصناف و بازاریان با کوشش خود در افزایش صادرات محصولات غیر نفتی از 390/4 میلیارد رالو در سال 1330 ش. به 425/8 میلیارد رالر در سال 1332 ش. حمایت قاطعانه خود را از حکومت مصدق به اثبات رساندند. از میان احزاب و دسته‌های سیاسی که به جبهه ملی پیوستند و رهبری مصدق را در پیکار با استعمار شرکت نفت و دولتهای دست نشانده پذیرفتند «مجمع مسلمانان مجاهد وابسته» وابسته به آیت الله کاشانی، با رهبری شمس قنات آبادی، متشکل از افرادی از اصناف و کسبه بود که تا تیرماه 1331 ،در کنار نهضت ملی باقی ماند. اصناف و بازاریان، یعنی قشرهای متوسط و پائین تجار و کسبه از نیروهای مؤمن به هدفهای جبه ملی ایران بودند و در دوران حساس مبارزه، با تعطیل بازار و شرکت در تظاهرات، از نهضت ملی پاسداری می‌کردند. پس از کودتای 28 مرداد نیز بازار به مبارزه و مقاومت علیه استبداد ادامه داد و گروهی از اصناف و بازاریان، زندان و تبعیددستگاه را با سرافرازی تحمل کردند. فکر «مقاومت» که از فردای کودتای 28 مرداد نشأت گرفته بود، انگیزه‌ای شد تا چند تن از مردان شریف ایران که از مقاصد «نهضت مقاومت ملی ایران» را تشکیل دهند. عملیات «نهضت مقاومت ملی ایران ظ در مقابله با حکومت کودتا که با بیرحمی و سبعیت به میدان آمده بود و قصد داشت با مسخ توده‌ها، خریدن افراد ضعیف و مرغوب ساختن مبارزان سختکوش، هر نوع حرکت مخالفی را در نطف خفه کند، از همان فردای کودتا یعنی 29 مرداد 1332 ش آغاز به کار کرد. حکومت نظامی دولت زاهدی که در اولین اعلامیه خود، لزوم تعطیل عمومی را تا دستور ثانوی اعلام کرده بود، عصر روز جمعه 30 مرداد، دستور باز کردن بازار و ادارات را از رادیو صادر کرد؛ ولی با پیام نهضت مقاومت که سینه به سینه انتشار یافت، اصناف و بازاریان دکانهای خود را باز نکردند. عمال کودتا که با تهدید اصناف و بازرایان، نتوانستند موفق به باز کردن بازار شوند، به حیله متوسل شدند و این خبر را منتشر ساختند که کسبه و مردم بازار تا مراجعت شاه به ایران، حاضر به باز کردن دکانهای خود و شروع به کسب و کار نیستند. در این موقع سران نهضت مقاومت، پس از مشورت با عده‌ای از اصناف و بازاریان و با توجه به عدم امکان ادامه تعطیل بازار به مدت طولانی و نیز به منظور خنثی کردن تبلیغات دولت، دستور بازگشائی بازار و دیگر دکانها را در سطح شهر، قبل از ورود شاه صادر کردند. این دستور طی اعلامیه‌ای به امضای آیت الله حاج سید رضا زنجانی (از مؤسسین اصلی و فعال نهضت مقاومت) آیت الله رسولی و آیت الله رضوی قمی صادر شده بود. به دنبال این دستور، بازاریان و اصناف دکانهای خود را باز کردند. در نیمه دوم شهریور، ینی دو هفته پس از کودتا ،سازمان مخفی و نوبنیاد نهضت مقاومت ملی که نمایندگان بازار از اعضای رسمی آن بودند، اعضای کمیته مرکزی را انتخاب کرد. از میان کمیته‌های فرعی، کمیته‌های دانشگاه تهران وبازار، مرکز ثقل نیروی مقاومت در برابر حکومت کودتا بودند و فعالترین نهاد سیاسی نهضت مقاومت به شمارمی رفتند. اصناف و بازاریان در این کمیته به رغم خشونتهای فرمانداری نظامی، تیمور بختیارو خراب کردن سقف بازار و زندان و تبعید از پای ننشستند و به مبارزه ادامه دادند آیت‌الله کاشانی بعد از شکست نهضت ملی شدن نفت به ضرورت تشکیل “حکومت اسلامی” رسید / دکتر مصدق تا آذر 1329 جزو مخالفین ملی شدن نفت بود / دکتر فاطمی همان کار حجاریان را در دوران دوم خرداد می کرد رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی با بیان اینکه”مصدق در دادن شعارهای مردم پسند مهارت داشت، گفت: مصدق تا سه ماه قبل از تصویب ملی شدن صنعت نفت جزو مخالفان این موضوع بود و آیت‌الله کاشانی بعد از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت، به اشتباه خود در اتحاد با ملی گرایان پی برد و به ضرورت تشکیل حکومت اسلامی رسید. مهر: شباهت ها و تقاوت های نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب بهمن 57، چه بود؟ با بررسی انقلاب اسلامی ، به این نتیجه می رسیم که وجه ملی گرایی به قوت سالهای دهه سی و جریان ملی شدن صنعت نفت نبود و امام اینقدر نفوذ داشتند که وجه ملی نفوذی پیدا نکرد و همه مجبور شدند به همراهی با امام و طیف مذهبی، برخلاف سالهای سی که دوبال مذهبی و ملی کاملا از هم جدا و قابل تشخیص بود،شما این مساله را چطور تحلیل می کنید؟ مهمترین ویژگی و تمایز انقلاب اسلامی با ملی شدن صنعت ، نهضت ملی شدن یک نهضت سیاسی و ضد استعماری بود، اما ویژگی انقلاب اسلامی ، اسلامیت و ویژگی “مذهبی” آن بود ،یعنی کاملا نهضت، نهضت مذهبی بود از خلوص مذهبی بیشتری برخودار بود، رهبری آن فقط در دست یک شخصیت مذهبی بود و حتی نیروهای ملی گرا ها هم این مساله را تاکید می کردند،اگر نگاه کنید، در اطلاعیه های سال 1357 ، که اینها صادر می کردند، مثلا اعلامیه های آقای سنجابی، لااقل دو مرتبه به صراحت اعلام کرد که ما به دنبال رهبری جنبش نیستیم و رهبری آیت الله خمینی را پذیرفته ایم و تابع ایشان هستیم، حتی حزب توده اطلاعیه داد و رهبری امام و “اسلامی” بودن انقلاب را پذیرفت با همین لفظ اسلامی ، سازمان چریک های فدایی خلق هم رهبری امام را پذیرفتند، حتی سازمان مجاهدین خلق با صدور بیانیه ای در همین سال 57، رهبری بلامنازع امام را قبول کردند. — ولی رهبری و زعامت آیت الله کاشانی در جریان ملی شدن نفت به اندازه امام خمینی نبود، دلیل این مساله چه بود؟ اتفافا حضرت امام (ره)یک نقدی بر آیت الله کاشانی دارند که شاید مهمترین تفاوت نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی 57 را بیان می کند، امام(ره) در مصاحبه با حامد الگار دارند، می گویند که من پیام دادم به آقای کاشانی که شما بیش از آنکه جنبه سیاسی نهضت(ملی شدن صنعت نفت) را پررنگ کنید، خوب است که جنبه مذهبی نهضت را تقویت کنید، این مهمترین تمایز این دو نهضت است،البته مسائل و تعاریف دیگری هم هست. – آقای حسینیان، اگر موافق باشید، بحث را جزیی تر کنیم،اظهار نظر اخیر شما مبنی بر اینکه ایده ملی شدن صنعت متعلق به دکتر مصدق نبوده است، بازتاب های زیادی داشت، بگویید چه کسانی و محافلی ایده را قبل از مصدق مطرح کرده بودند و سند این ادعای شما چیست؟ – دو بحث است، یکی این است که مصدق چه زمانی و در چه تاریخی به مساله ملی شدن صعنت نفت پیوست، تمام اسناد و مدارک نشان می دهد که مصدق ، تا آذر ماه 1329 یعنی سه ماه قبل از اینکه ملی شدن صنعت نفت به تصویب مجلس برسد، اصلا جزو مخالفین ملی شدن صنعت نفت بود، در سال 1323 ، مصدق نطقی داره در مجلس چهاردهم،که رسما در این نطق می گوید ملی شدن صنعت نقت درست نیست، چون ایران و انگلیس دارای قرارداد طرفینی هستند ، که یک چنین قراردادی را نمی توان یک طرفه فسخ کرد، یعنی رسما در مهرماه 1323 مخالفت خود را اعلام می کند. – آیت الله کاشانی، در بهمن 1327 و طی بیانیه ای رسمی ایشان خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند، همین بیانیه هم باعث دستگیری آیت الله کاشانی شد و به بهانه دست داشتن در ترور شاه، به لبنان تبعید شد، بعد از اینکه مصدق به مجلس شازدهم راه پیدا می کند که آن هم در اثر تلاش نیروهای مذهبی و خصوصا زدن هژیر بود که باعث شد بطلان و تقلب انتخابات را دولت قبول کند و اعلام تجدید انتخابات کند که در این انتخالبات مجدد، مصدق به مجلس راه پیدا کرد، با اینکه مصدق ریئس کمیسیون نفت بود و کمیسیون نفت اصلا تشکیل شده بود که قرارداد “گس-گلشاییان” را بررسی کند، و رزم آراء هم به شدت تلاش می کرد که این قرارداد تصویب شود، با اینکه مصدق ، رئیس این کمیسیون بود، شما در تمام مذاکرات کمیسیون نفت مجلس شانردهم که ثبت شده و کتابش به چاپ هم رسیده است، نگاه کنید هیچ جایی کلامی از ملی شدن صنعت نفت از زبان مصدق ، مطرح نشده است، فقط در مهرماه 1329 ، مرحوم حائری زاده در کمیسیون نفت پیبشنهاد می کند که خوب است که ما به جای این قرارداد گس-گلیشاییان ، اصل ملی شدن صنعت نفت را تصویب کنیم که البته در آن مقطع هیچ کس استقبال نکرد از این پیشنهاد و در همین محدود ابتر ماند. – پس طبق گفته های شما، اولین کسی که بعد از آیت الله کاشانی ایده ملی شدن صنعت نفت را مطرح کرد، همین مرحوم حائری زاده بود؟– بله و یک نکته مهم این است که حتی بعد از اینکه ملی شدن صنعت نفت توسط علما و خصوصا آیت الله کاشانی ، تبدیل به یک خواست ملی شد و در شعارهای مردم در مییتنگ های ، ملی شدن صنعت نفت مطرح و تکرا شد، در آذر ماه همان سال در منزل یکی از اعضای جبهه ملی که با حضور آیت الله کاشانی ، نمایندگان جبهه ملی در مجلس آنجا حضور داشتند وو آیت الله کاشانی پیشنهاد کرد و دستخط آیت الله کاشانی هم هست، که نوشته اند:” نفت در سرااسر کشور ملی شود و ملی شدن به این معنا که استخراج، تصفیه و فروش نفت باید ملی شود” ، دو تا سند است که یکی از آنها را آقای کاشانی به تنهایی امضا کرده و سند دوم را چند نفر از اعضای جبهه ملی امضا کرده اند،نکته جالب این است که مصق آن روز حاضر نشد که این سند را- به روایت و شهادت حسین مکی عضو جبهه ملی- امضا کند. – آقای حسینیان، وقتی که اعضای جبهه ملی در این جلسه ای که می گویید، بر ملی شدن نفت تاکید کرده اند ، چندان منطقی نیست که دکتر مصدق به عنوان رهبر جبهه ملی موافق ملی شدن نفت نباشد، ممکن نیست که مثلا مصدق برای بروز عدم حساسیت چنین موضع ظاهری را در قبال ملی شدن صنعت نفت پیش گفته باشد و خواسته باشد با سیاست ورزی، تا آماده شدن شرایط بطور علنی وارد مساله نشود، نظر شما در اینتمام اسناد و مدارک نشان می دهد که مصدق ، تا آذر ماه 1329 یعنی سه ماه قبل از اینکه ملی شدن صنعت نفت به تصویب مجلس برسد، اصلا جزو مخالفین ملی شدن صنعت نفت بود، در سال 1323 ، مصدق نطقی داره در مجلس چهاردهم،که رسما در این نطق می گوید ملی شدن صنعت نقت چون دارای قرارداد طرفینی است، امکا ن دارد که یک چنین قراردادی را یک طرفه فسخ کرد یک مرتبه دیگر که باز تب و تاب مساله نفت و ملی شدن آن در جامعه بالا گرفت،در انتهای دوره مجلس پانزدهم بود، البته مصدق نماینده نبود، بلکه قرارداد “گس-گلشلییان” در مجلس پانزدهم به عنوان یک قرارداد الحاقی، به قرارداد 1312 مطرح بود، شرکت نفت انگلیس هم همه تلاشش این بود که این قرارداد به تصویب برسید، حسین مکی، فعال سیاسی معروف آن دوران، یک شب به خانه مصدق در احمد آباد می رود و تلاش می کند که مصدق را راضی کند به دخالت در این موضوع، اتفاقا در این زمینه یک سند کتبی وجود دارد که مصدق نوشته به مجلس شورای ملی و تنها چیزی که در نامه خواسته این است که در این قرارداد الحاقی برسید، حسین مکی، فعال سیاسی معروف آن دوران، یک شب به خانه مصدق در احمد آباد می رود و تلاش می کند که مصدق را راضی کند به دخالت در این موضوع، اتفاقا در این زمینه یک سند کتبی وجود دارد که مصدق نوشته به مجلس شورای ملی و تنها چیزی که در نامه خواسته این است که در این قرارداد الحاقی گس -گلشلیان به جای شیلینگ کاغذی ، که قرار بوده که شرکت نفت النگلیس به ایران بدهد، تبدیل به شیلینگ طلا شود، تنها اصلاحیه و ایراد به قرارداد استعماری گس-گلشاییان همین بوده، در حالی که در همان موقع ، آیت الله کاشانی با صدور بیانیه ای خواستار ملی شدن صنعت نفت شده بود. – در چه سالی آیت الله کاشانی خواستار ملی شدن شد؟خصوص چیست؟مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت تا بسیج عمومی هیچ نقشی نداشته است، البته بعد از اینکه مصدق به عنوان رئیس دولت منصوب شد، مسئول اجرایی شدن قانون شدن قانونی ملی شدن صنعت نفت بود از این مقطع به بعد، دیگر مصدق به عنوان سکاندار ملی شدن صنعت نفت وارد میدان شد و چون تقریبا عملی شدن برنامه ملی شدن صنعت نفت از این زمان آغاز می شود، در فضای عمومی و در اذهان ، اینطور القا شده که اصلا ایده و برنامه و زمینه ملی شدن نفت را مصدق درست کرده است، در صورتی که چنین چیزی نیست. – مصدق در نامه ای که در آخرین دوران تبعیدش در احمدآباد نوشته ، گفته است که ایده ملی شدن صنعت نفت متعلق به دکتر حسین فاطمی بوده است، این ادعا چقدر مقرون به صحت است؟– این ادعای مصدق هیچ مبنا و سندی ندارد و در جایی ثبت نشده است و مهمترین مساله این است که مرحوم فاطمی نماینده مجلس نبود که در کمیسیبون نفت(یعنی در جایی که مصدق مدعی استبحث ملی شدن صنعت نفت مطرح شد) این ایده را مطرح کند، مصدق در اینجا به تناقض گویی افتاده است، او در یک مصاحبه ای با روزنامه آسیا، خبرنگار از او می پرسد شما از کی به فکر ایده ملی شدن صنعت نفت افتادید که مصدق می گوید پیرمردی به خواب من آمد و گفت نفت را ملی کن! ولی در کتاب خاطرات و تالمات مصدق، وی می نویسند که دکتر حسین فاطمی چنین پیشنهادی را داده است ، اما در کمیسیون نفت ، چنانچه گفتم، آقای حائری زاده است که این پیشهاد را برای اولین بار مطرح کرده است، اولین سندی که از مصدق در مورد ملی شدن صنعت نفت رسیده، نطق وی در 28 خرداد 1329 ملی شدن صنعت نفت را در مجلس مطرح کرد که البته این نطق هم عینا اعلامیه آیت الله کاشانی بود و چون ایشان نماینده مجلس بودند ولی در مجلس حاضر نمی شدند، این حق را داشتند که در مجلس، بیانیه های خودشان را مطرح کنند، که این بیانیه ای را به مصدق دادند و مصدق از طرف آیت الله کاشانی آن را قرائت کرد.تنها چیزی که ثبت شد،همین است. اگر بخواهیم یک تحلیل واقع بیانه از شخصیت و سلوک سیاسی دکتر مصدق داشته باشیم، شما چه تحلیلی از کلیت شخصیت مصدق ارائه می کنید؟می شود مصئق را اینطور تعریف کرد که مصدق یک رجل سیاسی بود که “فرصت ها” را خوب می شناخت و از آنها به نفع کشور و خودش استفاده می کرد؟ به تعبیری “فرصت طلبی مثبت سیاسی” را می شود جزو شخصیت سیاسی مصدق مطرح کرد؟ چطور می شود حکومتی را چهار تا فاحشه سرنگون کنند؟این خیلی محل بحث است که چطور چنین چیزی امکان پیدا کرد.-طرفداران مصدق، او را نماد ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی می دانند، نظرتان در این خصوص چیست؟ – از نظر ملی گرای من اعتقادی ندارم که مصدق یک ملی گرا باشد، مصدق رسما در خاطراتش می نویسد من تصمیم داشتم که در سوئیس، درخواست اقامت و تابیعت بگیرم، ولی قانون سوئیس این بود که شخص متقاضی باید ده سال در سوئیس ساکن می بود و چون مصدق، این شرط را نداشت، این شد که به او تابیعت سوئیس ندادند، یک ناسیونالیست چطور ممکن است ملت خودش را در بدبختی و فقر رها کند و تقاضای تابعیت خارجی کند؟ – من چنین تحلیلی راجع به مصدق ندارم، من بیشتر مصدق را یک “خوش شانس سیاسی” می دانم، یعنی دست تقدیر و تصادف موجب شد که دولت مصدق به دست رژیم شاه و آمریکا ساقط بشود و همین یک ارزشی شده برای مصدق و برای آیندگان وارد شدن به نقد مصدق سخت شد، و از لحاظ حاستگاه اجتماعی ی ک وابسته به دربار بود، مصدق پسر دفتری، یک شخصیت حسابرسی ارتش در زمان قاجار بود، که می دانید طبق قانون بوروکراتیکی قاجار، پسر، این شغل را از پدر به ارث می برد، مصدق در پانزده سالگی جانشین پدر شد و چون خودش نمی توانست از عهده کارها بربیاید،یک مستوفی به جای او گذاشتند، مصدق از نظر مادری ، نوه فتحعلی خان قاجار ، نوه عباس میرزا بود و مظفرالدین شاه ،شوهر خاله مصدق بود، یعنی کاملا وابسته به دربار بود، به همین خاطر مصدق هیچ گاه مردم را درک نکرد و نقشی برای مردم قائل نمود، اگر فرضا اگر در چریان کودتای 28 مرداد می خواست و می توانست از مردم استفاده کند، به قول نویسندگان جبهه ملی کودتاچیان عددی نبودند، چندنفر فاحشه راه افنادند و حکومت مصدق را سرنگون کردند، از نظر ملی گرای من اعتقادی ندارم که مصدق یک ملی گرا باشد، مصدق رسما در خاطراتش می نویسد من تصمیم داشتم که در سوئیس، درخواست اقامت و تابیعت بگیرم، ولی به او تابیعت سوئیس ندادند، یک ناسیونالیست چطور ممکن است ملت خودش را در بدبختی و فقر رها کند و تقاضای تابعیت خارجی کند؟ مصدق مبارز هم نبود، مبارز باید بالاخره تن به سختی بدهد و تحمل کند سختی، مبارز باید یک وقت وارد سختی ها شود ، مصدق بخاطر روحیه اشرافی اش اصلا توقعی از او نیست که وارد سختی ها شود؟ ولی بهرحال اگر سختی هم روی داد باید این سختی را تحمل کند، مصدق یک مرتبه در همه عمرش دسیتگیر شد، و آن در نوزدهم تیر 1319 بود که توسط رضاشاه دستگیر شد و به بیرجند تبعیدش کردند، البته با کمال احترام، به طوری که با آشپز و راننده شخصی مصدق را هم همراه او به تبعید فرستادند! جالب است بدانید که در این تبعید، مصدق دومرتیه دست به خودکشی زد، در این مدت 5 ماه، یعنی اینقدر بی تحمل بود که دو مرتبه هم خودکشی کرد و این در حالی است که خود اعتراف می کند که در بیرجند با او خوب برخورد می شده است. – آن بحث فرصت طلبی سیاسی و استفاده زیرکانه مصدق از فرصت های سیاسی را چقدر قبول دارید؟ فرصت طلبی مصدق یک حقیقت است، تا فضا باز می شد به عنوان یک “پارلمانتاریست” وارد میدان می شود و تا فضا سیاسی بسته می شد، می رفت در احمد آباد و به کارهای دهداری خودش می رسید،مجموعه عملکرد و رفتار سیاسی مصدق نشان می دهد نه اعتقادی به مردم داشت، نه ملی گرا و ناسیونالیست بود، و نه حتی یک مبارز بود، بلکه در فرصت هایی که فراهم می شد به عنوان یک شخصیت سیاسی می آمد و شعارهایی را علیه دولتهای وقت می داد، این دفاع از مردم و قانون در وجودش نهادینه نشده بود، به همین جهت وقتی به قدرت رسید، درست کارهایی را انجام داد که برخلاف شعارهای قبلی اش بود – مثلا چه کارهایی؟– مثلا مساله افزایش اختیارات ، دومرتبه قانون میلیسپو، مشاور اقتصادی دولت ایران، مطرح شد مصدق به شدت مخالفت کرد بر این اساس که دولت نمی تواند اختیارات مجلس را بگیرد، در طول زندگی سیاسی مصدق، وی همیشه به شدت با افزایش اختیارات دولتها مخالفت می کرد و آن را مخالف قانون اسااسی عنوان می کرد. اما به محض اینکه خودش به قدرت رسید درست سال دوم دولت، یک اختیارات فوق العاده شش ماهه درخواست کرد و مجلس وقت هم به دلیل موقعیتی که در آن زمان حاکم بود، با این اختیارات موافقت کرد، تا اینکه شش ماه تمام شد و مصدق مجددا آمد و خواست یک اختیارات یک ساله بگیرد که منشاء اختلاف با آیت الله کاشانی هم همین نکته بود، و آقای کاشانی به او گفت تو همه شعارهایت همین بود که با اختیارات دولت مخالف بودی ، چرا که برخلاف قانونی اساسی است که دولت هم مجری باشد و هم قانونگذار باشد، مصدق به همین هم اکتفا نکرد و دنبال یک ماده واحده بود که تعداد حد نصاب مجلس را بالا ببرد و چون مجلس نیروهای کمتری داشت، همین مجلس نیمه کاره هم منحل شد، و آخر هم مجلس هفدهم را نتوانست تحمل کند و با اینکه برای اولین بار در طول تاریخ مشروطه ایران، مجلس ایران در نیمه راه انتخابات تعطیل شد، یعنی انتخابات دوره جدید آغاز شد و وقتی نیمی از انتخابات در حال انجام بود، مصدق احساس کرد که طرفدرانش رای نمی آوردند، آمد و انتخابات را تعطیل کرد! و همان مجلس نیمه کاره را هم تحمل نکرد و با یک رفراندومی آمد و مجلس هفدهم را منحل کرد. مصدق هیچ گاه طرفدار قانون و مردم .نبود.البته مصدق در دادن شعارهای مردم پسند مهارت داشت، تنها توجیه رشد مصدق در فضای سیاسی ایران همین خصلت شناسایی خوب فرصت ها است اینها نشان می دهد که مصدق هیچ گاه طرفدار قانون و مردم .نبود.البته مصدق در دادن شعارهای مردم پسند مهارت داشت، تنها توجیه رشد مصدق در فضای سیاسی ایران همین خصلت شناسایی خوب فرصت ها است، البته من قبلا فکر می کردم، مصدق با همه اینها تافته جدابافته بود نسبت به اشرافیت قاجاری و درباری و این نکته را در یکی از کتابهایم نوشتم، اما یکی از اساتید دانشگاه آکسفورد، آقای پروفسور شیخ الاسلام یک تذکر انتقادی نسبت به این مطلب به من داد و همراه آن چند سند برای من فرستاد که زمانی که مصدق والی فارس شد، دو اتوموبیل از خارج برای خودش وارد کرد و نامه ای به هیات دولت نوشت و گفت اجازه بدهید که این ماشین ها را بدون گمرکی وارد کنم! البته گمرک مخالفت کرد ولی بالاخره از دولت وقت مجوز گرفت و آن دو اتوموبیل را بدون گمرکی وارد کرد. – یکی از نقاط مهم کارنامه سیاسی مصدق ، همکاری او با مرحوم مدرس در مخالفت با جمهوی رضاخانی در سالهای 1304 و در جریان خلع قاجاریه از سطنت و در مخالفت با رضاخان است، وجود این سوابق همکاری مصدق و مدرس را چطور ارزیابی می کنید؟ – واقع این است که اگر ما سخنرانی مصدق را در مجلس شورای ملی که بحث تغییر قانون اساسی و خلع سلطنت از قاجار پیش آمد را تحلیل کنیم، متوجه می شویم که اصولا این مخالفت مصدق ماهیتی خاص داشته است، البته باید در این مقطع از مصدق ، تمجید کرد،بهرحال دیگرانی که تلاش می کردند رضاخان به عنوان جانشین شاهان قاجار، به تایید مجلس برسد، مصدق مخالفت کرد و همین صرف مخالفت خودش ارزش است، اما محتوای صحبت و نطق مصدق تحلیل دارد، به این معنا که سخنرانی مصدق دربسیار چاپلوسانه و در مدح عظمت رضاخان است و مصدق هیچ جا مثل مرحوم مدرس، با حمله به رضاخان، نگفته است “اگر سگ خانه، پاچه بچه صاحبخانه را بگیرد،بهتر است همان سر شب سگ را بیرون کنیم، و دزد بیاید بهتر از این است که این سگ در خانه باشد” یعنی نگاه مرحوم مدرس به رضاخان اینطور بود، ولی نطق مصدق کاملا متفاوت بود و استدالال مصدق این بود که رضاخان یک شخصیت قابل و یک مجری مقتدر است و حیف است که شاه بشود ، چون طبق قانون اساسی ، شاه صرفا یک شخصیت تشریفاتی بود و غیر مسئول باست و نخست وزیر است که مسئول اجرایی کشور است و خوب است رضاخان در همان پست نخست وزیری بماند. شخصی مانند رضاخان که توانسته است برای ایران امنیت ایجاد کند، حیف است که شاه شود، مصدق در این نطق مثال می زند که مثلا من رعیت دارم و ده دارم، رعیت من باید از حق امنیت برخوردار باشند، به همین خاطر رضاشاه هیچ کینه ای از مصدق به دل نگرفت ولی مدرس را تبعید کرد و به شهادت رساند و مصدق به عنوان یکی از مشاوران رضاشاه مطرح بود،در بسیاری از نطق های مصدق این هست که اعلحضرت(رضا خان) مرا خواستند و من به ایشان مشورت دادم و ایشان هم می دانند که من یک فرد دلسوزی به ایشان هستم. – یکی از یاران مصدق و کسانی که در به قدرت رسیدن او نقش عمده ای داشت، دکتر فاطمی بود، که نوعی مکمل شخصیت دکتر مصدق هم بود، تحلیل شما از شخصیت او چیست؟ – در محموعه اسنادی که از افاطمی دیدم، فاطمی یک شخصیت قدرت طلب بلند پرواز و بسیار برنامه ریزی بوده است، هوئش سیاسی بالایی هم داشته ، اینها اهل نایینی بودند و دکتر فاطمی در جوانی آمد در روزنامه هستاره مرحوم احمد ملکی ، شروع به مقاله نویسی کرد و کم کم روزنامه باختر امروز را که متعلفق به برادرش بود و در اصفهان منتشر می شد را به تهران منتقل کردند و مدیریت این روزنامه را به عهده گرفت که یکی از روزنامه های شاخص طرفدار مصدق بود فاطمی، مدتی در فرانسه ادامه تحصیلانت داد و وقتی برگشت ، تقریبا باید بگوییم که در زمان دولت مصدق، گردانده اصلی و سیاست گذار دولت مصدق، فاطمی بود،فاطمی بود که روزنامه های وابسته به جبهه ملی و هوادار جبهه ملی را جمع می کرد و خط به آنها می داد که چه بنویسند، اگر روزنامه های آن دوران را ببینید می بیند که یک مرتبه همه سرمقاله های آنها یکی است یا توسط یک نفر نوشته شده بود، مثل دوره دوم خردادی ها که آقای حجاریان چنین کاری را می کرد! اینها بخاطر رهبری های مرحوم فاطمی بود، فاطمی پشتوانه رسانه ای مصدق بود و تقریبا نقطه ضعف مصدق را هم در دستش بود. نقطه ضعف مصدق چه بود که فاطمی آن را به دست آورده بود؟– حالا من نمی دانم این نقطه ضعف چه بوده است که بسیار مصدق تحت تاثیر فاطمی بوده است؛ یعنی بحث می شده ، همه نظر می دادن، مصدق معمولا در برابر نظر مشاوران، استادگی می کرد، ولی جایی که فاطمی اظهار نظر می کرده است، مصدق سریعا می پذیرفته است، یعنی چنین شخصیتی داشت و تاثیری عجیبی روی مصدق داشت. – به نظر می رسد نقش و سوابق مبارزاتی آیت الله کاشانی مقداری مورد غفلت مورخان وحتی مردم قرار گرفته است، اگر بخواهیم شخصیت سیاسی آقای کاشانی را بررسی کنیم، چه مولفه هایی در ایشان وجود داشت؟ – – آیت الله کاشانی ، به قول حضرت امام، از همان نجف که بودن، مبارزه را علیه استعمار انگلیس آغاز کردند و وقنی هم که به ایران آمدند، همه تلاش خودشان را برای قطع ید استعمار به کار بستند، آیت الله کاشانی در نجف و عراق با نیروهای انگلیسی جنگیده بود، یعنی گروههای آزادی بخشی که در نجف و شهرهای عراق بعد از جنگ جهانی اول که عراق به اشغال انگلیس درآمد، در کنار پدر آیت الله کاشتنی، مرحوم مصطفی کاشانی ، در آنجا فعالیت می کرد، جبهه جنگی بود و حتی پدرش در درگیری مجروح هم شد، آیت الله کاشانی در چنین فضایی رشد یافته بود و به عنوان نماینده مراجع در سازماندهی مبارزان، در کار راه اندازی گروههای مسلح علیه اشغالگران انگلیس بودند ادامه خواندن مقاله آيت‌الله سيد ابوالقاسم کاشاني

نوشته مقاله آيت‌الله سيد ابوالقاسم کاشاني اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>