nx دارای 36 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
مقدمه:سخنان دلنشین از سفر آخرت از مرگ سخن بسیار رفته است اما سختی دلنشین تر از گفته های مرد الهی شهید راه محراب آیت الله شهید عبدلحسین دستغیب قدس سره در 25 سال قبل سراغ ندارم با آن احاطه ای كه به آیات و اخبار و كتابهای مذهبی داشت، یكماه مبارك رمضان درباره سفر آخرت سخن گفت، مرگ را دروازه حیات و ابتدای ملاقات رحمت حق شناسانید؛ از برزخ و نعمتهایش مردمان را بر سر شوق آورد و از عذابهایش ترسانید؛ با بیان آیات و اخبار شنودندگان را از گناه بازداشت و بخیرات مایل گردانید.
روانت شاد ای معلم اخلاق و بفرموده رهبر مرشد مردم را كه در زندگیت این چنین راهنمای مردم به سوی حق و دوری از باطل شدن و با شهادت ترویج بیشتری نمودی بنوشه آن رفیق عزیز: خون آیت الله دستغیب از بیانش برای انقلاب رساتر بود و دشمن خورد كن تر. بارها می گفت و فریاد می زد، می نوشت و منتشر می كرد كه مرگ فنا نیست بلكه اول بقاء است. مكرر به خانواده های شهداء مژده می داد كه قرآن مجید عزیزان شما را زنده خوانده است ما نسبت به آنان مردهن ایم در حالی كه حیات حقیقی مال آنان و ادراك كاملتر از آن ایشان است. گوهری كه ناشناخته بود
روانت شادتر باد كه با شهادتت این معنی را آشكارتر ساختی، اینك دو ماه بیش نیست از میان ما رفته؛ آنقدر كرامات از دیده و شنیده شده كه همانرا از فقدانش ناراحت تر ساخته است و افسوس می خورند كه چرا او را آن طوری كه بود شناختند و از خرمن پرفیضش خوشه ها برنچینند. اینجا به مناسبت این كتاب و بحث معاد، و همچنین فرموده خودش كه بارها می گفت شهدا زنده جاویدند، قضیه ای كه در هفتمین روز شهادتش پیش آمد و بیشتر اهالی شیراز از آن آگاه شدند و حتی در جراید تهران نیز به چاپ رسید بازگو نماییم:
گزارشی عجیب از یك واقعیت با مداد اربعین حسین (ع) سال 1402 قمری طبق برناخه روزنامه ام به منزل پدر شهیدم رفتم. مسئول دفتر باستقبالم آمد. پس از سلام و تعارفات نخستین جملات را با گزارش خواب یك خانم علویه این طور شروع كرد: «علویه محترمه ای كه من او را می شناسم و خانه اش در نزدیكی خانه ما است می گوید دیشب مرحوم آقا را در خواب دیدم به من فرمودند قطعاتی از بدن من لای آجرهای دیوار كوچه باقیمانده است به من ملحق كنید.»
من نخست اهمیت ندادم و بسایر گزارشها گوش دادم و تا دو ساعت برنامه رفت و آمد افراد و كارهای معمولی ادامه یافت. سپس برای شركت در مجلس فاتحه در مجلس فاتحه با جمعی بیرون آمدیم. نزدیكیهای محل شهادت كه رسیدیم، بیاد آن خواب افتادم. به بعضی از همراهان جریان را گفتم كه چنین خوابی نقل شده،ضرری ندارد نگاهی بكنیم. به همان نظر نخست همه دیدیم ذرات مفصل از گوشت لابلای آجرهای كوچه می باشد
تشییع دوم برای یك جنازه دو نفر از رفقا مأمور شدند كه این ذرات قطعه قطعه شده از پیكر شهید محراب را جمع آوری نمایند (درد و كیسه پلاستیك آنها را جا دادند) قضیه به سرعت در شهر شایع گردید مخصوصاً كه روز اربعین حسینی و هفتم شهداء بود و شیراز یكبارچه تعطیل بود. شب جمعه در مسجد طبق معمول و برنامه سالیانه شهید محراب مجلس دعای كمیل برقرار و انبوده جمعیت داغدار گزارش مزبور را شنیدند. در اینجا اعلام شد كه در ساعت ده امشب تشییع
دوم از باقیمانده پیكر آیت الله شهید به عمل می آید. دستجات عزاداری تا پاسی از شب در صحن حضرت احمد بن موسی (ع) سرگرم عزاداری بودند و بالاخره بیاد ملحق كردن بقیه بدن ابی عبدلله الحسین علیه السلام بنابر روایتی در روز اربعین دو كیسه محتوی اجزاء قطعه قطعه شده را به میان جمعین آوردند. پائین قبر را شكافتند و به بدن شریفش ملحق نمودند.دو نفر دیگر نیز همین خواب را دیدند راستی كه قضیه ای شفگت بود، فراموش كردم عرض كنم در همان روز ساعتی پس از كاوش لابلای آجرهای كوچه یكی از بستگان كه در لباس روحانیت و مورد احترام است به من خبر داد دو نفر از آقایان كه یكی از بستگان شهدا است چنین خوابی را دیشب دیده اند لذا قضیه صورت جدی تر بخود گرفت و من به دنبال آن مخدره علویه فرستادم كه رؤیای خودت را با نام خود همسر و فامیل و آدرس دقیق بنویس. ایشان نیز اجابت نمود و هم اكنون آن نوشته پیش روی من قرار دارد و من با اجازه خوانندگان عزیزتنها به ذكر چند جمله آن برای ثبت در تاریخ و عبرت نسل فعلی و آینده دار در اینجا نقل می نمایم. این خانم چنین نوشته: تكه گوشتم لای دیوار است
نحوه خواب:«در باغ بزرگ بودم كه آیت الله دستغیب در جلو می رفتند و من عقب ایشان بودم. آنجا باغ بود ولی آن قسمتی كه آیت الله دستغیب بودند، در وسط چمن بودند كه آقا عبای قهوه ای روی دوششان بود و به من گفتند كه برو و به آنها بگو كه تكه گوشتم لای دیوار است و چند دفعه تكرار كردند كه وقتی من از خواب بیدار شدم خیلی نگران بودم.»داستانی گویا تر از یك كتاب اینك خودتنان داوری كنید چقدر این رؤیای صادقانه و داستانی واقعی گویا است؛ گویا تر از یك كتاب بزرگ. آنچه در این كتاب می گوید كه مرگ فناء نیست بلكه دروازه زندگی جدید است. شهداء زنده اند و نزد پرودگارشان روزی داده می شود یا از احاطه علمی ارواح در بزرخ نسبت به جریانهای این عالم سخن می گوید از التفات روح بجسدش یاد می كند، همه واقعیت دارد خودش عملاً ثابت كرد، نشان داد كه آری چنین است.مطالب بسیار در حجم اندك با در نظر اجمالی به مطالب این كتاب متوجه پر محتوی بودن آن با این حجم اندك می شویم، سفر آخرت را با شیرین ترین عبارات از مرك شروع و اقسام مرگ را برای نیكان و بدان بر می شمارد، حالت اختضار را طوری برای خواننده مجسم می كند كه گویی خود در حال جان دادن است. سپس وارد عالم برزخ گردیده از بهشت برزخی و نعمتهایش از روی آیات و اخبار مشروحاً سخن می گوید و از طرف دیگر از دوزخ و عذابهای برزخی آن پرده بر می دارد ازداستانها و رویاهای صادقانه برای تأئید مطالب شاهد می آورد و با بیانی رسا خواننده را متوجه منزل های آینده اش می نماید. آنگاه از مقدمات برپائی قیامت و دلیلهای معاد آیات و اخبار فشرده و كاملاً ساده سخن می گوید، از صراط و میزان بهشت و دوزخ نعمتها و غذابها طبق مدارك معتبر اظهار نظر می نماید رویه هم رفته می توان به خوبی ادعا كرد صدها مطلب جالب و خواندنی در این مقاله بخواننده عرضه شده است.
مرگ:معاد از ماده عود به معنی برگشتن است چون روح دوباره به بدن برگردانیده می شود. معاد از اصول دین مقدس اسلام و اعتقاد به آن واجب است كه هر كس دوباره پس از مرگ زنده می شود و به جزای عقیده و عملش می رسد.
مسأله معاد كه ابتدایش مرگ و قبر و بعد برزخ و سپس قیامت كبری و پایانش بهشت یا جهنم است با این حواس ظاهری درك نمی شود هرچند اصل معاد به دلیل عقل ثابت است به تفصیلی كه ذكر می شود لكن محال است كسی به تنهایی سردر بیاورد كه بعد از مرگ چه خبر است غیر از وحی راه دیگری ندارد زیرا هر كس در هر عالم و مقامی است اداركش از حدود آن عالم تجاوز
نخواهد كرد مثلاً طفلی كه در عالم است محال است چگونگی بزرگی عالم بیرون رحم را بفهمد و محال است بی پایانی فضا و موجودات آنرا در یابد همچنین كسی كه در عالم ملك و اسیر ماده و طبیعت است چگونه می شود ملكوت را بفهمد كه باطن عالم ملك است و جایگاهش پس از خلاصی از این عالم می باشد و خلاصه خصوصیات عوالم پس از مرگ نسبت به كسی كه در عالم دنیا است غیب است و برای شناختن آن جز تصدیق آنچه را كه حضرت آفریدگار خبر داده راهی نیست.خصوصیات معاد ربطی به عقل ندارد بنابراین اگر كسی بگوید از عقل ما دور است كه پس از مرگ فلان طور شود اصلا حرفش مورد قبول نیست چون خصوصیات آن ربطی به عقل ندارد و جمیع عقلاً پشت به پشت هم بزنند از جزئیات جریانات عالم دیگر خبری نخواهد داشت چیزی كه هست آنچه را كه محمد (ص) و آل او فرموده اند ما هم تصدیق می نماییم زیرا آن بزرگواران معصوم و محل نزول وحی حضرت آفریدگارند.آیا مرده حرف می زند؟ با این بیان شبهاتی كه بعضی از بیخردان می كنند معلوم شد كه همه بی اساس است مانند اینكه می گویند كسی كه مرد بدنش در حكم جماد است نظیر چوب خشك، دیگر سئوال وجوابش در قبرش چیست و ما اگر دهان مرده را از چیزی پر كنیم و روز دیگر قبرش را بشكافیم و جسدش را ملاحظه كنیم خواهیم دید كه چیزی از دهانش خارج نشده است (جواب این شبهه به زودی روشن می شود)نطق اختصاص به زبان ندارداین اشكالات در اثر بیخردی از آخرت و دستگاه آفرینش و نداشتن ایمان به غیب است این استعجابها شاهد كمی اطلاع و فهم است خیال می كند نطق مال زبان است ارواح نطقی ندارند جنبش برای پای حیوانی است ارواح جنبش ندارند، در حالی كه خودش هر شب هنگام خواب گفتگوها دارد بدون اینكه زبان و لبش جنبش داشته باشد و كسیكه نزدیكش بیدار باشد صدایش را نمی شنود و همچنین سیرها دارد بدون اینكه بدنش بستر جنبش داشته باشد.
حكمت رؤیا، تصدیق انبیاء است حضرت موسی بن جعفر(ع) می فرماید بشر در ابتدای خلقت، رؤیا (خواب دیدن) نداشت و بعد خدا باو داد سببش آن بود كه خداوند پیغمبری را برای دعوت و هدایت مردم زمانش فرستاد و او مردم را به اطاعت و بندگی پرودگار عالم امر كرد گفتند اگر ما خدای را بپرستیم در برابرش چه داریم در حالیكه دارایی تو از ما بیشتر نیست آن پیغمبر فرمود اگر اطاعت خدا كنید جزای شما بهشت است و اگر معصیت كردید و حرف مرا نشنیدید جای شما بهشت است و اگر معصیت كردید و حرف مرا نشنیدید جای شما دوزخ است گفتند بهشت و دوزخ چیست؟پس برای ایشان هر دو را توصیف كرد و شرح داد پرسیدند كی به آن می رسیم فرمود هنگامی كه مردید گفتند ما می بینیم كه مرده های ما پوسیده و ریسیده و خاك می شوند و برای آنها چیزی از آنچه وصف كردی نیست و آن پیغمبر را تكذیب كردند. خداوند احلام (خواب دیدن) را برای آنها قرار داد در خواب دیدند كه می خورند می آشامند و حركت می كنند می گویند می شنوند و غیره چون بیدار شدند اثری از آنچه دیده بودند ندیدند پس نزد آن پیغمبر آمدند و خوابهای خود را بیان كردند آن پیغمبر فرمود خداوند خواست حجت را بر شما تمام كند روح شما چنین است هنگامی كه مردید هر چند بدنهای شما در خاك پوسیده شود ارواح شما در عذاب است تا قیامت (یا در روح و ریحان و ناز و نعمت)نپذیرفتن از كم ظرفیتی است لازمه عقل كثرت محتملات است (انما یعرف عقل الرجل محتملانه) یعنی هر مطلبی كه می شنوند و محال عقلی نباشد احتمال بدهد شاید صحیح باشد و اگر خبر دهخنده اش معصوم باشد بگوید حتماً صحیح است. وقتی كه كم عقل و جاهل است می گوید این حرفها چیست؟ نپذیرفتن دلیل بر كوچكی و كم ظرفیتی است كه نمی تواند فوق طبیعت را دریابد مثل حیوان دوپایی است كه اندازه
ادراكش همین است خوردن و خوابیدن و با جنس مخالف جمع شدن است البته با خر و گاو هم اگر بگویند وقت مردن ملك می آید یا در قرستان سئوال و جواب می شود نمی تواند قبول كند چون حد ادراكش از شكم و فرجش نمی گذرد. چنانكه قبول عالیه مال بزرگی و وسعت روح است. شرح مسأله معاد به طور تفصیل اقتضاء ندارد آنچه كه می شود از منزل اول تا آخر كه در اخبار اهل بیت (ع) ذكر شده گفته می شود.منزل اول- مرگ حقیقت مرگ بریده شدن علاقه روح از بدن است برای علاقه روح ببدن تشبیحات زیادی شده اس
ت بعضی گفته اند مثل كشتی بان و كشتی كه مرگ، كشتی را از تحت اختیار كشتیبان بیرون می برد می گویی پای من، دست من، چشم من، من غیر از دست و پا و چشم و گوش است وقتی كه می گویی رفتم درست است كه تو رفتی لاكن بپایت رفتی و تو غیر از پا هستی، می گویی، دیدم؛ شنیدم، گفتم همه برگشتش به شخص واحد است این شخص، روح شریف تو است كه از این مظاهر ظهور پیدا می كند روح می بیند، می شنود اما از این سوراخ چشم و گوش پس بیننده وح است این چشم آلت دیدن اوست روح چراغی است كه در ظلمتكده تن روشن گردیده است از مجرای چشم و گوش و سایر حواس روشنایی می دهد. مرگ یعنی جا به جا كردن چراغ- مثلاً فرض كنید كه كلبه ای كه چنیدن سوراخ داشته باشد چراغ گازی قرار دهید از این مجراها روشنی می دهد چراغ را كه بیرون بردند تاریك می شود مرگ یعنی بیرون بردن این چراغ از بدن.روح نسبت به بدن داخل و خارج ندارد لكن باید دانست كه علاقه روح به بدن نه از جهت حلول است یعنی روح داخل بدن باشد نه این طور
نیست چون روح مجرد است و جسم نیست داخل و خارج ندارد فقط علاقه دارد توجه تامی به بدن دارد مرگ یعنی قطع علاقه از بدن. واجب است كه اعتقاد داشته باشیم كه مرگ به اذن خداست همان كسی كه روح را به بدن علاقه داد در شكم مادر تا روز آخر همان كس هم قطع علاقه می كند محیی اوست و ممیت اوست آنقدر در قرآن ذكر شده كه خدا زنده می كند و خدا می میراند بعضی از عوام از عزرائیل بدشان می آید و او را دشمن می دارند دیگر نمی دانند كه او پیش خود كار نمی كند او از طرف پرودگار عالم مأموریت دارد.كیفیت قبض روحدر كیفیت قبض روح در ضمن احادیث معراج است كه حاصلش این است كه لوحی جلو حضرت عزرائیل است كه نام همه در آن ثبت شده هر كس اجلش برسد اسمش پاك می شود و فوراً عزرائیل قبض روحش می كند در آن واحد ممكن است هزارها نفر نامشان پاك شود و عزرائیل هم قبض روحشان نماید تعجبی ندارد مثل بادی كه هزار چراغ را یك مرتبه خاموش كند همه به خدا بر می گردد عزراعیل قبض روح می كند اما در حقیقت خدا میرانده چون از طرف اوست جل وعلی.خدا میمیراند با عزرائیل یا ملائكه از این بیان ظاهر می شود در قرآن مجید كه قبض روح را به خدا نسبت داده و در جای دیگر نسبت به عزرائیل و در جای دیگر به ملائكه كه اعوان و انصار عزرائیل اند هر سه صحیح است چون عزرائیل و اعوان و انصار او به امر خداوند جانها را می گیرند مانند سلطانی كه به وسیلهع لكشر و سردارانش، كشوری را فتح می كنند پس صحیح است گفته می شود لكشر فلان، كشور را فتح كرد چنانچه اگر بگویند، فلان سردار فتح كرد نیز درست است و در حقیقت سلطان كه تدبیر و حكمرانی لشكر با او است فتح كرده است و این مثال برای نزدیك شدن مطلب به فهم است وگرنه اصل مطلب از اینها بالاتر است. بالجمله خدا در موقع مرگ جانرا می گیرد ولی متوجه باشید كه پرودگار عالم دنیا را دار اسباب قرار داده از آن جمله برای مرگ هم اسبابی معین فرمودهن مانند از بام افتادن، مریض شدن، كشته شدن و غیره، البته اینها بهانه و سبب است چون بسیاری هستند كه مرضهای سخت تر از او هم داشتند و نمردند پس ا ین به تنهایی موجب مرگ نمی شود، اگر پیمانه عمرش تمام شده باشد جانش را پرودگار عالم قبض می فرماید.
وگرنه چه بسیار اشخاصی كه صحیح و سالم بودند، بدون هیچگونه سابقه كسالتی مردند.شكل عزرائیل نسبت به محتضرها جمله دیگر راجع به ملك الموت است كه وقتی برای قبض ارواح می آید شكلش نسبت به محتضر فرق می كند. روایتی دارد كه حضرت ابراهیم (ع) تقاضا كرد كه هیئت عزرائیل را هنگام قبض روح كافر ببیند. عرض كرد كه طاقت ندارید، فرمود میل دارم ببینم، عزرائیل خودش را به هئیت نشان داد و ابراهیم دید صورت مردیست سیاه رنگ كه موهای بدنش ایستاده، بدبو، لباس سیاه پوشیده، از دهان و بینی او شراره آتش و دود خارج می شود ابراهیم غش كرد، پس از به حال آن فرمود: اگر كافر هیچ عذابی نداشته باشد، بس است عذابش در دیدن تو و بالعكس هم راجع به مؤمن. حضور ملائكه و شیاطین هنگام مرگ
شیاطین هم برای اغواء از طرف چپ محتضر می آیند ملائكه هم از طرف راست كار شیاطین همیشه فریب دادن است مخصوصاً هنگام مرگ كه اگر ایمانی هم باشد بدزدند، چون میزان سعادت و شقاوت آخر كار است، همان طوریكه زنده كرده می میرد و همانطوری كه مرده زنده می شود هر آرزوئی كه داشته باشی هنگام مرگ با آن آرزو می میری. اگر آرزویت دیدن جمال علی (ع) است مونست جمالش می باشد. اگر آرزویت هوی و هوس است آن هنگام نهایت طلوعش می باشد.لكن كسی كه اهل ایمان باشد خداوند وعده فرمودهن است كه او را نگهدارد وشیطان را به او دستر نیست به ابی زكریای رازی هنگام مرگش می گفتند بگو «لااله الا الله» می گفت نمی گویم. حالت غشوه ای به او دست داد. پس از اینكه بهوش آمد گفت كسی به نظرم آمد كه می گفت اگر می خواهی خوشبخت و سعادتمند شوی بگو «عیسی ابن الله» گفتم چون تو می گویی نمی گویم. حربه ای آمد و او را پرت كرد حالا كلمه حقه را می گویم. آنوقت شهادتین را بر زبان حاری ساخت و از دنیا رفت.
كسی كه یك عمر از روی صدق موحد بود، چطور در آن هنگام شیطان بر او مسلط می شود؟ بلی اگر مكدت عمرش را به پیروی از شیاطین گذرانده، در آن ساعت هم انیسش شیطان است.آسانی و سختی جانش در روایت تصریحاتی بسختی جان كنده شده و در بعضی تشبیه بكندن پوست از بدن زنده گردیده و در بعضی دیگر است كه اگر سنگ آسیا با میخ درب قلعه را در چشم بگذراند و آن در بحركت بیاید از سكرات مرگ آساتیر است و در برخی دیگر از رویایات سختی آن تشبیه شده باینكه بدنی را با قیچی یا اره قطعه قطعه كنند و از بعضی از محتضرین هم ناراحتی های فوق العاده مشاهده می شود كه گفتنی نیست. برای بعضی هم مردن مثل بو كردن بهترین گلهاست. در بعضی روایات می فرماید: تغییر لباس كثیف به تمیز است و در پاره ای دیگر تشبیه به برداشتن علها و بندها از بدن شده است یعنی مرگ خلاصی پیدا كردن از محبس عالم
طبیعت است.سختی جان دادن كفاره گناهان مؤمن به طور كلی هیچ یك از این دو قسم جان دادن كلیت ندارد بلكه نه هر كس اهل ایمان شد آسان جان می دهد بلكه بسیاری از مومنین هستند كه لطف خدای تعالی شامل حالشان می شود و بعضی از گناهانشان را به سختی جان كندن جبران می فرماید با اینكه مومن از دنیا می رود لكن چون باید پاك برود او را اصلاح می كنند و نسبت به كفار دهانه آتش و مقدمه عذابش می باشد. آسان جان دادن كافر بخاطر نیكی كه كرده
گاه هم می شود كه كفار و فساق آسان جان می دهند چون این شخص اهل عذاب است لكن در عمرش كار خوبی هم كرده آسان جان می دهد كه حسابش همینجا تصفیه شده باشد مثلاً به واسطه اتفاقی كه كرده یا كمك مظلومی كه نموده در عوض آسان جان می دهد تا دیگر در آخرت طلبی نداشته باشد چنانكه مومن برای پاك شدنش از گناه؛ سخت جان می دهد و در حقیقت برای كافر جان دادن اول بدبختی است چه آسان و چه سخت و برای مومت هم نعمت و سعادت است چه آسان و چه سخت. بنابراین بهیچوجه آسانی و سختی جان دادن نسبت به مومن و كافر؛ نیكوكار و بدكار كلیت ندارد.
قبض ارواح كفار با شكنجه در جلد 3 بحار حدیث شریف است كه روزی خاتم الانبیا محمد (ص) بدیدن ابن عم گرامی خود علی بن ابیطالب (ع) تشریف آوردند در حالیكه ایشان چشم درد شدیدی داشتند به طوری كه صدای ناله آقا را بلند كرده بود با آنكه امیرامومنین (ع) كوه صبر بود. رسول خدا(ص) خبر موحشی به علی(ع) داد كه سختی درد چشم را فراموش فرمود. فرمود یا علی (ع) جبرئیل به من خبر داد كه قبض روح كفار را كه می كنند؛ عده ای از ملائكه غذاب می آیند و با تازیانه ها و سیخهای آتشین جانش را می گیرند امیرالمومنین عرض كرد یا رسول الله (ص) این طور جان دادن هم از امت شما هست؟ فرمود آری سه طایفه از مسلمانانند كه این طور جان می دهند اول حاكم جوراست، دوم خورندگان مال یتیم، سوم شاهد ناحق است یعنی كسی كه برخلاف حقیقت شهادت می دهد. اجمالا از ماست كه برماست، هر كس آنچه را كرده می بیند. نتیجه اعمالمان آسان یا سخت جان دادن است. پناه بر خدا گاهی ممكن است بواسطه بد
ی اعمال بی ایمان از دنیا برود. شاگرد فضیل بی ایمان می میرند تذكره ها ضمن حالات فضیل ایازتائب مشهور می نویسند: داناترین شاگردانش مریض شد به مرض موت فضیل و عده ای بعیادتش آمدند فضیل سوره یس را شروع كرد این بدبخت زیر دست استادش زد و گفت نمی خواهم قرآن بخوانی. بدبختی كه یكعمر بمسجد، به مدرسه، به مجلس عبادت می آید، اهل قرآن بود؛ حالا می گوید: نمی خواه قرآن به بخوانی و شهادتین را هم نگفت و در همان مجلس مرد. فضیل از این قضیه خیلی اندوهكناك شد، در گوشه ای خزید و از خانه بیرون نیامد تا اینكه روح خبیث همان شاگرد را در خواب دید، از او سبب عاقبت بشریش را پرسید، گفت سه چیز در من بود كه بی ایمان از دنیا رفتم اول حسد كه نمی توانستم كسی را بالاتر از خودم ببینم.آری حسد ایمانرا چون آتش كه هیزم را می خورد از بین می برد.
بی ایمان مردن در اثر گناهان دوم نمامی بوده یعنی میان بهم زنی زن و شوهر را از هم جدا می كند. اگر كسی پشت سر دیگری حرف زد مبادا بروی برایش خبر ببری كه لانكس فحشت داد! نه بلكه برعكس: اگر بینشان شكر آب است بگو فلانی پشت سرت خوبیت را می گفت، اینجا دروغ عیبی ندارد چون بین دو نفر را اصلاح می دهد و برعكس نمامی كه بزرگترین عیب است علاوه بر اینكه كدورت و نفاق را زیادتر می كند. خیال راحت این شخص بیچاره را كه برایش خبر آورده می برد، دلش را چركین می نماید و ایجاد فتنه كه بدتر از قتل است می كند. و سوم شرابخواری او بوده است.بلی این سه گناه بزرگ موجب شد كه كسی كه عالم و فاضل و مدرس و غیره بوده بی ایمان از دنیا برود دوست داشتن مرگ مطلب مهمی كه باید دانسته شود حب لقاء الله است یعنی مومن نباید از مرگ بدش بیاید و از آن وحشت داشته باشد نه آنكه آرزوی مرگ كند یا پناه بر خدا خودكشی نماید زیرا در این عالم است می تواند از گناهان توبه كند و خود را پاك نماید و بر خیرات خود بیفزاید بلكه هر وقت خداوند مرگ او را خواست باید مرگ را در آن حال نعمت بداند زیار اگر اهل طاعت است زودتر بدار ثواب می رسد و از آثار حسنه كردارش بهره مند می گردد و اگر گنهكار است به وسیله مرگ رشته گناهكاریش گسیخته و استحقاق عقوبتش كمتر می شود. خلاصه عاقل باید مرگ را در وقتیكه خدا بخواهد دوست بدارد چون یگانه وسیله رسیدن به تمام سعادت اوست یعنی خلاصی از دارالغرور و رسیدن به دارالسرور و ورود بر بساط حضرت آفریدگار و وصال دوستان حقیقی یعنی حضرت محمد و آل اطهارش علیهم السلام و سایر ارواح شریفه اخیار و ابرار است.
و همچنین باید تأخیر مرگ و طول عمر را تا اندازه ای كه خداوند خواهد دوست بدارد برای اینكه بیشتر بتواند برای این سفر مبارك و طولانی تدارك ببیند. علاقمندی به دنیا مذموم است عقلاً و شرعاً كراهت از مرگ و دوستی ماندن در دنیا به جهت بهره مندی از خوشی ها آن چنانكه حال اكثر مردم است غلط و بیجا است عقلاً و شرعاً.
ادامه خواندن مقاله در مورد بررسي سخنان دلنشين از سفر آخرت
نوشته مقاله در مورد بررسي سخنان دلنشين از سفر آخرت اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.