nx دارای 49 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
جامعه انسانی اسلام
مقدمهانسان تجربه دیده و زجر کشیده قرن ما نداهای تازه ای سرمی دهد، نداهایی که می خواهد اساس جدائی ها و صف بندی ها وئ تبعیضات ظالمانه ی گذشته را ویران کند، بساط نابرابری ها را براندازد و یگانگی و برادری انسانی را به جای آن بنشاند، اینها نداهائی است که توده های انسانی مظلوم قرن 21 شجاعانه سرداده اند تا علی رغم اقلیت معدودی که از این نابرابری ها منتفع می شوند، آن را در جهان محقق سازند.
استثمار و تبعیض، همیشه رخسار تاریخ انسانی را سیاه و نفرت آلود ساخته است، نابرابری و عدم تساوی انسان با انسان در هر فرازی از تاریخ به شکل و صورت خاصی ظاهر شده، گاهی به صورت نظام ننگین و غیرانسانی بردگی، گاهی به شکل فئودالیسم و گاهی زیر عنوان جنگ های مقدس مذهبی و الهی! و درقرن اخیر هم به صورت استعمار قدیم و جدید به صورت تبعیضات ننگین نژادی و به صورت نژادی «ناسیونالیسم»های تجاوزگر و ضعیف کش.
در تاریخ بردگی تبعیض ناروا و غیرانسانی بجائی می رسد که انسان به جای چارپا راستی واقعیت پیدا می کند.از آنجا که بردگان برای اطاعت کردن بدنیا آمده اند، اربابان دستور می دهند بردگان با دوئل خون خود یکدیگر را بریزند تا آنان از این منظره لذت ببرند. انسان برده از تمام حقوق انسانی محروم می شود و تا حد حیوان بارکش سقوط می کند.
انسان ها بر دو دسته بهره کش و بهره ده تقسیم می شوند. بهره کش ها از همه چیز برخوردار و بهره ده ها حتی از حداقل احتیاجات انسانی محروم! آنها در راس «هرم اجتماع» که هیچ گونه فشار و زحمتی برایشان نیست و اینان در قائده «هرم» که تمام فشارها و بدبختی ها بر دوش آنهاست.گاهی آتش فتنه و فساد دسته بندی و حکومت نابرابری به نام مذهب و خدا روشن می شود و مثلاً مسیحی اروپایی نمی تواند برای مسلمان آسیایی حق حیات قائل شود. تبعیضات نژادی چنان دسته بندی ننگین و بی شرمانه ای به وجود می آورد که «سیاهان» را در خیابان های شهرهای زیبای امریکا به سنت «لینچ» آشکارا می کشند، هیچ مقامی هم از حقوقشان دفاع نمی کند! انسان سیاه محکوم می شود، فقط به جرم رنگ سیاهش.
«ناسیونالیسم» به توده های انسانی فرمان می دهد، بر اساس ملیت های خاص به هم بغرند و دندان نشان دهند، آنها را هم به جان هم می اندازند و شدیداً موجب صف آرائی می شود، مسائلی مانند «اقتصاد ملی» سبب می شود حتی «اقتصاد جنگی و تسلیحاتی» پاره ای از ملل، مشروع شناخته شود.در قرون جدید عامل نیرومند و کاملاً مخرب و خطرناک دیگری بنام «استعمار» قدم به صحنه زندگی انسان ها می گذارد، انسان را به دو دسته «استعمارگر» و «استعمار شده» تقسیم می کنند.
در قرن اخیر استعمار در تقسیم بندی انسان ها و ایجاد تبعیض ها و ساختن و پرداختن بلوک ها و کشورهای ضعیف و قوی، آقا و نوکر، غنی و ثروتمند، جلورفته و عقب مانده، «تراژدی» هولناکی بوجود می آورد.امروزه جهان ما به دو قطب کاملاً متغایر توسعه نیافتگان تقسیم شده و بدون کمترین تردید این دسته بندی ظالمانه، بزرگترین و رقت آورترین دسته بندی انسانی است که تاریخ شاهد آن است.
در گذشته هم تبعیضات نژادی و هم جنگ ها و دشمنی های مذهبی و هم تصادم های ملی و بهره کشی های استعماری وجود داشت، ولی فریاد مخالف بلند نمی شد، چون افکار این اوضاع را کاملاً پذیرفته بود، هر سیاه برای خود، جز اسارت و بردگی وظیفه ای نمی شناخت، جنگجوی صلیبی کشتار مسلمانان را راه بهشت برین می دانست! و کاتولیک متعصب ریختن خون پروتستان، بدعت گذار مرتد! را وظیفه انسانی و الهی!
ملل استعمارزده به دیار مرگ و نیستی می رفتند، ولی این دره مرگ را بهترین مکان تصور می کردند. در این شب تاریک، بازیگران و سودبران اصلی صحنه آنهایی بودند که همیشه و به هر قیمت وضع موجود را حفظ می کردند، کشیشان ریاست جو و دستگاه سلطنت پاپ، بازرگانان برده فروش؛ اینها بودند خدایان و اربابان واقعی روی زمین و اینها بودند نگهبانان دشمن انسان با انسان.
امروزه در نیمه اول قرن 21 ستون های کاخ تبعیض و نابرابری یکی پس از دیگری درهم می شکند و بشریت به وحدت و یگانگی طبیعی بازمی گردد، فشارهای ظالمانه برای نگهداری نابرابری های یادشده عکس العمل موثری پدید آورده است.
امروزه نیروهای اکثریت انسان ها در برابر اقلیتی که پاسدار تبعیض و استعمارها هستند، به سختی بسیج شده است.. فریاد وحدت جهانی بشر و مساوات انسان با انسان از هر نقطه جهان بلند است، این فریاد ندای انسان ستم کشیده و محروم است، ندای انسانی است که سیستم های تبعیض غلط گذشته بقدر کافی او را شکنجه و آزار داده است.انسان امروز فریاد می زند که کشتار و جدال مذهبی ممنوع! تفتیش عقاید را غیرانسانی ترین کارها می شمارد. عقیده مذهبی نه با فشار به وجود می آید و نه با فشار می توان آن را از میان برد.
ملل استعمار شده، در قرن ما فریادهای بلندتری سر می دهند، دژهای پوسیده استعمار یکی پس از دیگری درهم شکسته می شود. انسان امروز اینم وضع را تحمل نمی کند که مثلاً یکی از کشورهای بزرگ غرب برای حفظ «اقتصاد ملی» جنگی اش روزبروز آتش رقابت و دشمنی میان کشورهای کوچم را برهم بزند تا در این میان به آنها هرچه بیشتر سلاح های مرگ زا بفروشد و بنیه اقتصاد ملی اش را تقویت کند.
انسانی که در اوایل قرن بیستم چاره همه چیز را در تقویت «ناسوینالیسم» می شناخت، امروز حل همه مشکلات را «وحدت جهانی بشر» می خواهد و برای «حکومت متحده جهانی» و طرح های مشابه از صمیم وجودش تبلیغ می کند. آری این است نداهای جهان کنونی ما برای برانداختن ریشه های جدائی و پراکندگی انسان ها، نداهائی که از صمیم هستی میلیاردها انسان تجربه دیده و تلخی کشیده عصر ما برمی خیزد و تا به هدف کامل نرسیده خاموش نخواهد شد.
آیا انسان عصر ما می داند که یک آئین بزرگ آسمانی به این نداهای او با کمال واقع بینی پاسخ گفته است؟ آیا او این آئین را به خوب می شناسد و از تعالیم حیات بخش آن آگاه است؟ اسلام کامل ترین آئینی است که با هر نوع نابرابری و تبعیض و دسته بندی در میان انسان ها مبارزه می کند، نه به عامل نژاد و هیچ عامل دیگری اجازه نمی دهد بساط دشمنی بگسترد و انسان ها را دسته بندی کند و دشمن و مبارز هم گرداند. این آئین بزرگ در راه تاسیس چنان جامعه ای می کوشد که هیچکدام از عوامل نفاق در آن نقشی ندراد، این جامعه یک جامعه جهانی است، نه ملی و نه نژادی ونه جامعه ایکه تنها به مذهب خاصی حق حیات بدهد و مذاهب دیگر را با جبر و عنف معدوم سازد. در این جامعه جهانی استعمار و استثمار انسان به هر شکل و صورت محکوم و مطورد است.
آنچه اصیلترین پایه و شالوده این جامعه جهانی و انسانی است، «برابری و یکپارچگی انسان ها» است، هدف این جامعه جهانی، بوجود آوردن یک زمینه فکری آزاد برای تمام توده های بشری است، زمینه ایکه با فراغت از هرگونه فشار و وابستگی فکری و اقتصادی و سیاسی، هر انسانی را قادر سازد آزادانه فکر کند و راه صحیح زندگی را انتخاب نماید. در این جامعه فشار، فشار عقل و وجدان است، نه سرنیزه و تشکیلات پلیسی و نه وابستگی های رنج دهنده اقتصادی و نه ارزشهای موهوم نژادی و ملی. خواست اسلام با خواست انسان یکی است.
بر کسی پوشیده نیست که باید به دنبال «پایه ها و شالوده های فکری» سخن از طرح خاص اجراء و عمل به میان آورد، یعنی روشی را بیان کرد که جامعه اسلامی در چهارچوب راهنمایی و رهبری آن گسترش جهانی خود را شروع کند و به یک «جامعه و حکومت جهانی» تبدیل گردد.
فصل اول
یك حكومت برای همه جهانیان – سازمان ملل، این نگهبان بیمار و ناتوان!– نقش سازمان ملل
جنگهای خونین و بیسابقه عالمگیری كه در قرون اخیر یكی پس از دیگری دامنگیر بشریت شد، بار دیگر فكر لزوم تشكیل جامعه واحد جهانی و انسانی را به شدت قوت بخشیده است. جنگ بینالمللی اول و دوم سهم بسیار مهمی در توسعه این فكر داشت. تلفات جانی و مالی فوقالعادهای كه در این جنگها به ملل مختلف وارد شد، هر انسانی را به این عقیده متمایل ساخت كه باید علیرغم وضع موجود، ملتها در كنار هم و به اشتراك هم در پرتو یك حكومت جهانی به زندگی برادرانهای ادامه دهند، فكری كه امروز به این صورت قوت گرفته در تاریخ فلسفه سیاسی سابقه طولانی دارد و به طور كلی میتوان گفت از روزی كه فلاسفه و دانشمندان در مسائل و موضوعات مربوط به سیاست و كشورداری سخن گفتهاند، گفتگوهای دامنهدار و پرسر و صدای آنها همواره درباره این موضوع اساسی زیر بوده است:
آیا ملل جهان باید به صورت واحدهای مستقل و جداگانه و بینیاز از هم بسربرند و هركدام از آنها تنها به منافع و مصالح خود بیاندیشند، یا اینكه همه ملل باید تحت «حكومت واحد» بسر برند و تمام انسانها یك جامعه واحد تشكیل دهند؟فكر حكومت واحد برای همه جهان به هیچوجه تازگی نداشته است. در تاریخ تمدن بشر همواره این فكر تحت عناوین مختلف وجود داشته و احیاناً بارها به مرحله عمل هم وارد شده ولی هرگز به هدف اصلی و نتیجه كامل نرسیده است.در قرن اخیر این فكر دوباره باقوت و نفوذ بیشتر ظاهر شد، بطوریكه امروز این فكر از قویترین افكار سیاسی قرن ما به شمار میرود و تمایل افكار عمومی عالم و سیر تكامل ملتهای جهان به طرف «انترناسیونالیسم» در اثر دو جنگ بزرگ جهانی بسیار شدید شده است.طرفداران «انترناسیونالیسم» صفآرائی موجود میان ملتها را عامل جنگها و بدبختیها میدانند، معتقدند برای احتراز از جنگ و خونریزی و كشتار انسان به دست انسان باید این مرزها را درهم كوبید و از همه انسانها یك جامعه بوجود آورد و یك حكومت تاسیس كرد و باید همه آنها زیر پرچم یك حكومت اداره شوند.پس از جنگ جهانی اول، دولتهای بزرگ به فكر تاسیس یك اتحادیه جهانی افتادند و آن را به صورت ناقصی تاسیس كردند كه به «جامعه ملل» موسوم شد، منظور این بود سازمانی به وجود آید كه همه ملل با تمام اختلافاتی كه از حیث نژاد، زبان، عقیده و افكار دارند در آنجا دور یكدیگر جمع شوند و كنار هم قرار گیرند و مسائل بینالمللی را حتماً با مسالمت حل كنند تا باردیگر جنگ خونینی اتفاق نیافتد و جهان در آتش دشمنی و خودخواهی افراد و یا ملتها نسوزد، اما دیری نپائید كه این اتحادیهی جهانی دچار شكست شد و آتش جنگ دوم جهانی با شدت شعلهور گشت. نتیجه و بیلان كار جامعه بسیار قلیل و ناچیز بود، گرچه پارهای از اختلافات بوسیله جامعه ملل حل شد، ولی اختلافات بزرگتری به جا ماند. جامعه ملل هرگز نتوانست با یك دولت معظم از در مخالفت درآید، این سازمان بینالمللی موفق نشد از حمله ژاپن به چین در ایالت منچوری جلوگیری كند و نیز نتوانست مانع اشغال اتیوپی توسط ایتالیا گردد یا مجازات لازم را در مورد ایتالیا اجرا كند، جامعه ملل در جنگ اسپانی نیز مداخله نكرد. علت شكست جامعه ملل جز نفعپرستی دولتهای بزرگ چیز دیگری نبود، زیرا آنها میخواستند در زیر ماسك یك جامعه بینالمللی همان اغراض و هدفهای استعماری سابق خود را تعقیب كنند، با این تفاوت كه مردم جهان از آن هدفهای شوم آگاه نشوند!
بالاخره جنگ جهانی دون جهانی را زیر آتش گرفت و پس از كشتارهای بیرحمانه و لطمههای عمیقی كه برپیكر اخلاق و تمدن وارد شد، پایان یافت.
سازمان ملل، این نگهبان بیمار و ناتوان!سازمان ملل متحد پس از جنگ جهانی دون بوسیله دولتهایی كه سرسختانه و با تلاش هرچه تمامتر علیه آلمان و متحدینش میجنگیدند، ظاهراً برای حفظ صلح در جهان بوجود آمد! در آن روزها كه هر روز دهها هزار انسان بیگناه كشته میشد، هر سال میلیونها تن ار تعداد مردان كشورهای وارد جنگ كاسته میشد و كاملاً محسوس بود كه هستی كشورها میرود كه در آتش این جنگ بكلی ذوب شود، تاسیس چنین سازمانی شوق و امید فراوان به همراه خود داشت، گوی این سازمان كعبه آمال جهانیان بود و چون از اینكه این تشكیلات هم وسیلهای دیگر برای حفظ منافع و دولتهای نیرومند است، آگاه نبودند، از آن خیلی انتظار و توقع داشتند.
5 دیوان دادگستری بینالمللی: كه دارای پانزده نفر قاضی انتخاب شده از میان حقوقدانان عالیمقام كشورهای مختلف است و به دعاوی و اختلافات میان دولتها رسیدگی میكند.واقعیتهای موجود جهان امروز! سازمان ملل متحد را در بنبستهای شدیدی قرار داده وا مروز سرنوشت صلح جهانی بسیار تاریك است.اولاً از روزیكه سازمان ملل متحد تشكیل شده مسئله «حق وتو» برای دولتهای بزرگ در شورای امنیت عملاً این سازمان را تقریباً مسلوبالاثر ساخت، هر موقع موضوعی در شورا بر خلاف منافع دولتهای قوی جهان عنوان شده، فوراً آنها از حق وتو استفاده كردهاند و تصمیمات شورا را بیاثر ساختهاند.
در موارد متعددی مجمع عمومی سازمان ملل و یا سایر شوراهای آن راه مناسبی برای تحقق بخشیدن به اغراض شخصی دولتهای بزرگ بوده است. در مسئله تقسیم فلسطین به دو ناحیه عربی و یهودی كه كاری صددرصد ستمگرانه بود، نمونهای روشن برای این مطلب دیده میشود.جهان به منطقههای متعددی كه در راس آنها دو بلوك شرق و غرب قرار داشت، تقسیم گردید.
باید به این وضع، اوضاع خطرناك و قابل انفجار تسلیحاتی عصر حاضر، مخصوصاً سالهای اخیر اضافه كرد، اوضاعیكه به شدت جهان را دچار مخاطره ساخته است! صلح و وحدت جهانی از ناحیه سلاحهای مخرب و مرگزا، مخصوصاً سلاحهای اتمی به شدت در خطر واقع شده است.این است سرنوشت صلح جهانی در جهان امروز، این واقعیتهای تلخ ثابت میكند كه همانهائیكه بزودی به عنوان حافظ صلح رهبری سیاسی جهان را به عهده دارند، امروز همانا به شدت صلح و وحدت جهانی را دچار مخاطره ساختهاند.
این اوضاع افراد را طرفدار به وجود آوردن سازمانی كاملتر از سازمان ملل متحد ساخته است. در دومین «قطعنامه دوبلن» متفكرین صادر نمودهاند كه: «جهان فعلی را میتوان دنیای هرج و مرج، آشوب و انقلاب و بحران نامید، هیچ زمان، حیات فرد اینگونه بیارزش تلقی نگردیده و در هیچ عهد، قدرت و زور آنقدر اهمیت قاطع نداشته است، سلاحهای اتمی به شكل غیرقابل تصوری گسترش مییابد و ضعف دولتها برای جلوگیری از جنگ و حمایت فرد هرروز آشكارتر میگردد.جهان فعلی را میتوان دوره بینظمی و بیقانونی و آنارشی نامید، آتش جنگ هرساعت جهانیان را تهدید میكند ;
معنای صلح این نیست كه در بعضی نقاط دنیا جنگ وجود نداشته باشد، ولی در بسیاری از كشورها جنگ و جدال و كشتار به شكل مزمن موجود باشد، صلح فقط به وسیله قانون، نظم و عدالت تامین میشود، وقتی قانون مورد احترام قرار نگرفت، صلح به خودی خود از بین میرود ;پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، مشكلات تازهای در دنیا بروز كرد كه اهم آنها از اینقرار است:
1 اختلاف سطح زندگی بین كشورهای صنعتی و عقبمانده و در حال توسعه به جای آنكه كمتر شود، فزونی یافته است.2 بنای استعمار یكباره فروریخت و ملل مختلفی كه توقعاتشان با امكاناتشان وفق نمیدهد، در صحنه جهان پدیدار شدهاند.3 عدهای از دولتهای بزرگ دارای سلاحهای اتمی شدند و عده دیگری نیز مرتباً به سلاح اتمی دست خواهند یافت.4 منشور سازمان ملل جوابگوی وضع فعلی نیست، منشوری كه قبل از بمباران هیروشیما نوشته شده، به درد امروز كه سلاحهای اتمی را بوسیله موشكهای قارهپیما حتی از ماوراء فضا میتوان هدایت كرد، نمیخورد.
ادامه خواندن مقاله جامعه انساني اسلام
نوشته مقاله جامعه انساني اسلام اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.