nx دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
زندگی نامه رابیند رانات تاگور
تاگور امروزه یک شاعر، نقاش و سراینده ای بزرگ است که قدرت تخیل و بیانش اعجاز آمیز است. وی یک شخصیت ملی و مبارزه جو است که به دلیل محبت و احترام به انسانیت در قلب همه مردم جهان جا دارد.«رابیند رانات تاگور Rabidranath Tagor» شاعر، متفکر و نابغه ی هندی درششم ماه مه سال 1861 درشهر کلکته درخانواده مهاراجه ای که ثروتش از پارو بالا می رفت متولد گردید و درهفتم
اوت 1941 در شهر کلکته در80 سالگی درگذشت . درآغاز قرن نوزدهم مرد متفکری به نام «راجا را موهان روی » نهضت تازه ای در ادب و فلسفه بنیاد نهاد؛ نهضتی که عظمت آن را هیچ مرد متفکر اروپایی نمی تواند دریابد و همین نهضت بود که صد سال بعد توانست هندی آزاد ومستقل به وجود آورد. تاگور از پیروان شایسته این نهضت عظیم بود. او از محیط مدرسه و معلمین خصوصی تنها توانست قواعد علوم و زبان را فراگیرد و تفکرات تنهایی او وی را بر کرسی افتخار قرار داد، مادر وبراد
ر بزرگش نیز از استعداد فهم زبان و فلسفه ومنطق برخوردار بودند ومشوق او در دانش اندوزی بودند، و بحث های پرشور آنان پایه فهم عمیق وجهان بینی شگفت آوری شد که نام وی را جاودان
ساخت . تاگور کار ادبی خود را درسال 1876 با سرودن اشعار «غنایی» آغاز کرد. وی در بیستم سپتامبر 1877میلادی برای تحصیل حقوق عازم لندن گردید اما حقوق هرگز نمی توانست روح نوجو و فیاض وی را قانع کند، از این رو پس از یک سال به زادگاه خویش بازگشت و در نهضت پر دامنه ای که در تمام زمینه های زیست ، اقتصاد ، سیاست و فرهنگ و فلسفه در این کشور و خصوصاً در ایالت بنگال به حد عصیان رسیده بود نقش حساسی به عهده گرفت و دومین اثر خود را که حاوی
افکار مختلف او بود، در قالب ترانه هایی لطیف و پرشور منتشر کرد. دراین اشعار، زیبایی، عظمت و روح مبارزه جویی همه یک جا گرد آمده و نمایشگر عالی ترین عواطف بشری و تلاش مقدس انسان برای زیستن بود. آثار اولیه ی وی تقلیدی از شعرای بزرگ هندی بود که با مایه ای از فولکلور چاشنی خورده بود، لیکن درسال 1878 منظومه های «ترانه های آفتاب» و «سرودهای شبانه» که حاوی ایده های انسانی و بزرگی بودند انتشار یافت. انتشار آنها در سراسر هندوستان وی را به عنوان یک شاعر بزرگ معرفی کرد. او برای اندیشه های خود قالبی از رمانتیسمی داشت که از
فرهنگ و دانش و سرودهای جاویدان و با عظمت هند باستانی آکنده بود. تاگور درسال 1884 طی یک ماجرای پرشور عاشقانه ازدواج کرد و در آرامش و تنهایی مطلق به تفکر و تحریر و سرودن ترانه های جاویدان و مطالعه برای ایجاد مکتب تربیتی نوین مبتنی بر سنن ارزنده ملت هند پرداخت. دراین زمان مدرسه نمونه ای به نام «سنگر صلح» با هزینه ی خود تأسیس کرد و اصول وعقاید تربیتی خود را درآنجا به کار بست که متضمن نتایج درخشانی برای وی بود ؛ این مدرسه بعدها به صورت
یک کانون آموزش جهانی شناخته شد. او در این دوران با زندگی مردم عادی، با دردها و رنج ها، با گرسنگی و فقر و مرض آشنا شد. او ملت واقعی هند را شناخت و به ترسیم چهره آنان پرداخت: رخساره زرد و نحیف زنان، شکمهای آماس کرده ی کودکان، و دستهای پینه بسته ی مردان دهقانی که هیچ گاه شکم خود را سیر ندیده بودند. تاگور با مفهوم واقعی کار، آشنا شد و از آن پس قهرمانان او به جای روسپی های بزک کرده کاخهای اشرافی، که در قصرهای مجلل با استخرهایی از کاشی های چین و روم زندگی می کردند، به ترسیم سیمای واقعی ملت هند
پرداخت. شعر او مرثیه مرگ کودکان گرسنه، و ترانه های او نمایشگر اندوه زنان رنجدیده دهقان بود. او بهترین آثار خود را در این دوران به وجود آورد ، داستانهای هیجان انگیزی به رشته تحریر کشید و نمایشنامه های کم نظیری نگاشت که از میان آنها «باغبان و سنگ های گرسنه»، «امید دهقان»، « مهتاب درخشنده » را می توان نام برد. اما وقایع دردناکی برای وی پیش آمد. درسال 1910 ابتدا زن محبوبش و پس از آن دخترش و سه ماه بعد پسر کوچکش یکی پس از دیگری در ظرف یک سال جان سپردند. این وقایع ضربه ی هولناکی به روح حساس تاگور وارد کرد تا جایی که کنترل اعصاب خود را تا حدی از دست داد.
درسال 1911، مجدداً برای معالجه به انگلستان رفت و در این سال ترجمه انگلیسی اشعار او به نام « آوازهایی از قربانی»، «چیستان جالی » و «مرگ امید» مورد استقبال کم نظیری قرارگرفت و جوامع انگلیسی زبان، یک شاعر بزرگ از مشرق زمین را مورد تجلیل شایسته ای قرار دادند. اشعار تاگور به اغلب زبان های اروپایی ترجمه شده و در سال 1913 به عنوان اولین هنرمند از آسیا جایزه نوبل گرفت.شخصیت تاگور کاملاً در آثار او متجلی است. او به عنوان یک هنرمند رسالت خود را می شناخت و همیشه آماده ی مبارزه با بیداد و ظلم و شقاوت بود و مبارزه پی گیر و بی امانی را علیه ناسیونالیسم آلمان و رژیم نازی آغاز نمود. تاگور پس از مرگ زن و فرزندانش به مسافرت پرداخت و از کلیه ی کشورهای اروپایی ، چین وآمریکا و اتحاد جماهیر شوروی ، ایران ، آمریکای جنوبی وکانادا دیدن کرد. تاگور در 68 سالگی به آموختن نقاشی پرداخت و نمایشگاه آثار نقاشی او در مونیخ ، پاریس ، برلین ، نیویورک و مسکو مورد توجه قرارگرفت. وی در آهنگسازی نیز دست داشت و برای اغلب ترانه ها ی خود آهنگ های جالبی ساخته است .
متد فلسفی این نابغه ی بزرگ مبتنی بر درون بینی و اعتماد به تجلی بارقه ای از نورخداوند در وجود انسان است و اندیشه های فلسفی او در پیدایش مکاتب فلسفی جدید تاثیری عظیم بخشیده است .تاگور بیش از شصت جلد از آثار منظوم خود منتشر نمود وداستانهای بزرگ ، مقالات ، نمایشنامه های او به اغلب زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است . ازآثار جاویدان او می توان «سلطان قصر سیاه »، «میوه جمع کن»، «اشعارخیبر»، «رشته های گسسته»، «نامه هایی به یک دوست»،
برد .
رابیندرانات تاگوررابیندرانات تاگور (به زبان بنگالی ) (زاده 7 مه1861،درگذشته 7 اوت1941 (میلادی)) شاعر،فیلسوف،موسیقیدان و چهرهپرداز هندی بود. ناماوریش بیشتر از برای شاعری اوست. وی نخستین کسی است که از آسیا توانست به جایزه نوبل دست یابد. پدرش دبندرانات(مهاریشی) و مادرش سارادادیوی نام داشت. تبارتاگور از خاندان برهمنان هند بود. بنیادگذار خاندانش مردی به نام پَنچامَن کوشاری بود. او در آغاز در جسورJesseor در بنگال جنوبی میزیست ولی پس از پیدا کردن اختلاف با مرزبان آن سامان در سالهای پایانی سده هفدهم از شهر خویش به دهکده ماهیگیری کوچکی به نام گوویندپور کوچید. مردم این دهکده که از طبقههای پست هندوستان شمرده میشدند زیستن خانوادهای از طبقه برهمنان را در میان خویش ارج نهادند و به پنچامن لقب تهاکور Thakur دادند که معنای سرور را در زبان هندی میرساند.پس از چندی که این خاندان با انگلیسیان ارتباط برقرار کردند و به داد و ستد با هم پرداختند نزد انگلیسیان تاگور Tagore خوانده شدند که تغییر شکل داده همان تهاکور بود و رفته رفته به عنوان نام خانوادگی بر این خاندان به جای ماند.
پس از چندی دهکده زیستگاه آنان و دهکدههای گرد آن به شهری دگرش یافت و نام کلکته را به خود گرفت. خاندان تاگور هم که داد و ستد گستردهای با انگلیسیها داشتند به رونق و سود و دارایی بسیاری دست یافتند. اوج پیشرفت این خاندان در زمان پدربزرگ رابیندرانات تاگور که دورکنات Dwarkanath نام داشت پدید آمد. وی که در 1794 دیده به جهان گشوده بود به جوانمردی و بخشندگی ناماور بود،همچنین وی رهبر آیین راج رامهوم روی Raja Rammohum Roy بود.وی دو بار به انگلستان رفت که بار دوم به سال 1844 بود وی از این سفر باز نگشت و در سال 1846 در شهر لندن درگذشت. از او سه پسر به جای ماند که بزرگترین آنها دبندرانات Dbendranath ه در سال 1817 زاده شد پدر رابیندرانات تاگور است. از آنجا که وی مردی دیندار و پارسا بود از سوی هندوان لقب مهاریشی -را که لقبی است ویژه رهبران دینی – یافت.مادر رابندرانات ،سارادادیوی Sarada-devi نام داشت که در 8 مارس1885 درگذشت.مهاریشی چهارده فرزند داشت که رابیندرانات کوچکترین آنها بود. بزرگترین برادر رابیندرانات دویجیندرانات نام داشت که مردی دانشمند بود و دستی در فلسفه و شعر و ریاضی و موسیقی و ادب داشت. وی در سال 1926 درگذشت. دومین پسر او ساتیندرانات نام داشت که دارای دانش سانسکریت و چیره به زبانهای بنگالی و انگلیسی بود. سومین پسر او همندرانات که در چهل سالگی درگذشت و از رابیندرانات بیش از دیگران پرستاری کرد و بدو بنگالی و انگلیسی آموخت.
پنجمین پسرش جویتیریندرانات نام داشت که شاعر،نویسنده،موسیقیدان و همچنین مردی میهنپرست بود. او تاثیر بسیاری بر رابیندرانات گذارد. وی در سال 1925 درگذشت. از دختران او یکی سودامینی بود که پرستار پدر پیرش و برادر خردسالش رابیندرانات بود،دیگری که پنجمین دختر مهاریشی هم بود سورناکوماری نام داشت که نویسنده و موسیقیدانی آزادیخواه بود که در بیداری زنان بنگالی کوشش بسیار نمود.آغاز زندگی
رابیندرانات در بامداد هفتم ماه مه سال 1861 ترسایی زاده شد. او چهاردهمین و واپسین فرزند مهاریشی بود. وی را در میان خانواده رابی میخواندند. سیزده سال و ده ماه از زندگیش گذشته بود که مادرش را از دست داد. از آنجا که پدرش که زمیندار بزرگی بود پیوسته در سفر بود نگهداری وی بر گرده برادرانش افتاد.وی زیر تاثیر خانواده از کودکی با فلسفه و چهرهپردازی و موسیقی و شعر و نویسندگی آشنا شد. خواندن و نوشتن را در خانه آموخت. او از هشت سالگی شعر میگفت. وی را به آموزشگاههای گوناگون فرستادند ولی وی با مدرسه خو نمیگرفت و از آن گریزان بود چنانکه در بزرگسالی مدرسه را آمیزهای از بیمارستان و زندان خواند.هنگامی که وی دوازده ساله بود پدرش وی را با خود به هیمالیا برد. دیدار از طبیعت و نیایشگاههای هندوان اثر بسیاری در او گذارد. وی دانشگاه تاگور را در جایی که در این سفر دیده بود و پسندیده بود در آینده برپا داشت. این سرزمین را که خاکی سرخ داشت خریداری کرد و چندی پس از آن در آنجا خانه و باغی ساخت و آنجا را شانتینیکتان(به معنای رامشگاه) نامید. او از این پس
دلبستگی بسیاری به طبیعت پیدا کرد. پدرش بدو سانسکریت و انگلیسی و ادب بنگالی میآموخت.وی در سال 1875 هنگامی که چهارده ساله بود دیگر مدرسه را کنار گذاشت. در همین هنگام بود که مادرش درگذشت. برادرش جویتیریندرانات وی را به خانه خود برد و همسرش کادامبری چون مادر از او پرستاری کرد. در آوریل 1884 کادامبری به دلیلی ناآشکار خودکشی کرد. مرگ وی بر رابی جوان اثر بدی گذاشت.
مهاریشی به پیشنهاد ساتیندرانات برادر دیگر رابی وی را برای دانشاندوزی به انگلستان فرستاد. در سپتامبر1878 رابی به همراه برادرش ساتیندرانات به انگلستان رفت. او را در آغاز برای خواندن حقوق بدانجا فرستادند ولی رابی به موسیقی و شعر و ادب پرداخت.
تاگور در کنار همسرش مرینالینی در سال 1883در 1883 رابیندرانات به خواست پدر در هنگامی که بیست و دو ساله بود با دختری از گروه برهمنان به نام بهاوتارینی ری چودری Bhavatarini rai Chowdhry پیمان زناشویی بست. رابیندرانات پس از آن همسرش را مرینالینی Mrinalini میخواند.در 22 دسامبر1901 وی به شانتینیکتان رفت و در آنجا آموزشگاهی را به نام برهماچاریه اشرام گشود .این آموزشگاه در آغاز پنج شاگرد داشت که یکی از آنان بزرگترین پسر خود تاگور بود. همچنین آنجا پنج آموزگار نیز داشت. از آنجا که از میان آموزگاران پنج تن مسیحی بودند برپایی چنین جایی بر هندوان دیندار خوش نیامد.در همان سال همسرش مرینالینی سخت بیمار شد،وی را به کلکته بردند ولی وی در 23 نوامبر1902 درگذشت. از او پنج فرزند به جای ماند.
چندی پس از آن دومین دخترش رنوکا بیمار گشت و سرانجام در سپتامبر1903 نه ماه پس از مادر و در سیزدهسالگی در گذشت. چندی پس از آن در پی با مرگ یکی از شاگردانش به بیماری آبله روبرو شد و چون این بیماری واگیر بود به ناچار آموزشگاه را به جای دیگری به نام شلیدا برد. در 9 ژانویه1905 پدرش مهاریشی در هشتاد و هشت سالگی جان سپرد. در 23 نوامبر1907 جوانترین پسرش سامیندرا مرد و پدر را داغدار کرد،وی هنگام مرگ سیزده ساله بود. این رویدادهای تلخ بر شعرهای تاگور اثر بسیاری گذارد.ناماوریوی در سال 1912 در اندیشه افتاد تا شعرهای دفتر شعر پرآوازه خود گیتانجلی Gitanjali را به انگلیسی برگرداند. وی در 27 مارس همان سال با پسرش راتیندرانات و همسر او به لندن رفت،در آنجا برگردان گیتانجلی را به پایان رساند. این شعرها در انگلستان بسیار پذیرفته شد و با اقبال اهل ادب روبهرو گردید. وی در ماه اکتبر همان سال با پسر و همسرش به آمریکا رفت و در ژانویه1913 به لندن بازگشت و چندی پس از آن به زادگاهش بازگشت. در نوامبر همان سال در شانتینیکتان آگاه شد که شعرهای گیتانجلی برایش جایزه نوبل را به ارمغان آورده است. او از این پس آوازه جهانی یافت. تاگور نخستین آسیایی است که به جایزه نوبل دست یافت. وی در 1914 جایزه نوبل و نشان فرهنگستان سوئد را از دست لرد کار مایکل مرزبان بنگال دریافت داشت.در هنگام برپایی جنگ جهانی یکم در مه1916 به ژاپن رفت و پس از سه ماه در ماه سپتامبر همانسال برای دومین بار به آمریکا رفت. در ژانویه 1917 به ژاپن و از آنجا به هند بازگشت.در 3 ژوئن1915 دولت انگلستان بدو لقب شوالیه داد ولی پس از کشتار مردم پنجاب در 13 آوریل1919 تاگور از لقب و نشان انگلیسیها چشم پوشید و آن را برای فرماندار آن زمان هندوستان پس فرستاد.وی در بسیاری از کشورهای آسیا،اروپا،آفریقا و آمریکا به گردش و دید و بازدید و سخنرانی پرداخت.
تاگور در کنار نمایندگان مجلس ایران،تهران،آوریل و مه 1932وی در 15 آوریل1932 به همراه عروسش پراتیمادیوی ودینشاه ایرانی(از پارسیان نامدار هند) به دعوت دولت ایران به ایران رفت. جشن هفتادمین زادروز او در تهران برپا گردید. در این هنگام از رضاشاه پهلوی شاه ایران خواست تا برای آموزش جوانان هندی استادی را به هندوستان به دانشگاه او بفرستد که او ابراهیم پورداوود را برگزید وبه هندوستان فرستاد.پس از آن وی از راه بغداد به هند بازگشت. در این هنگام بود که خبر درگذشت نوهاش نیندرانات را که در آلمان درس میخواند را شنید.
تاگور در 15 مه1926 به دعوت بنیتو موسولینی به ایتالیا ره سپرد. در آن هنگام با جواهر لعل نهرو و همسرش دیدار کرد و میهندوستی و آزادگی وی را ستود.وی در سپتامبر 1940 به کوههای هیمالیا همانجا که در کودکی پدرش وی را بدانجا برده بود رفت. ناگهان ناخوش شد و به ناچار به کلکته بازگشت. پس از درمان به شانتینیکتان رفت. دوباره بیمار شدو او را در 25 ژوئیه1941 به کلکته بردند. در انجا او را جراحی کردند ولی حالش بدتر شد. سر انجام در 7 اوت همان سال در حالی که هشتاد سال و سه ماه از زندگیش میگذشت جان سپرد. او آن اندازه زنده نماند تا آزادی هند را ببیند.فرزندان1 مادوریلاتا Madhurilata،دختر 2 راتیندرانات Rathindranath (یا راتیRathi)،پسر 3 رنوکا Renuka،دختر؛درگذشته به سال 1903 4 میرا Mira،دختر 5 سامیندرا یا سامیندرانات Samindra،پسر؛درگذشته به سال 1905 تاگور و گاندی
تاگور در کنار گاندی،سال 1940تاگور نخستین بار در 10 مارس1915 با ماهاتما گاندی در شانتینیکتان دیدار کرد و گاندی شش روز مهمان تاگور بود. از این پس دوستی پایداری میان این دو پدید آمد. بار دوم در مه 1925 باز گاندی چند روزی را در کنار تاگور گذراند. در هنگامی که در سال 1932 گاندی دست به روزه برای پذیرش خواستههای هندیان از سوی انگلستان زد در آغاز کار نامهای به ناگور نوشت و در آن از او خواست تا برایش دعا کند. تاگور به دیار او شتافت و پس از بیست و شش روز که انگلستان درخواستهای او را پذیرفت وی در حالی که سر بر بالین تاگور داشت روزه خود را گشود.
در سکوت شب
رابیندرانات تاگورترجمه خسرو ناقدپنداشتم، سفرم پایان گرفته است،بهغایتِ مرزهای تواناییام رسیدهام.سد کرده است راه مرا،دیواری از صخرههای سخت. تاب و توان خود از دست دادهامو زمان، زمانِ فرورفتندر سکوتِ شب است.
اما ببین، چه بیانتهاست خواهش تو در درون من.و اگر واژههای کهنه بمیرند در تنم،آهنگهای تازه بجوشند از دلم؛
و آنجا که امتدادِ راهِ رفته،گُم شود از دیدگان من،باری چه باک، رخ مینماید،گسترده و شگرف، افق تازهای در برابرم
رابیندرانات تاگورRABINDRANATH TAGOREصداى میراث معنوى هند
همه انسانها در قلب هایشان شعر دارند و برایشان ضرورى است كه تاحدامكان عواطف و احساسات خویش را بیان كنند.براى این كار باید وسیله اى سیال و انعطاف پذیر دراختیار داشته باشند كه بتواند درهرنسل و دوره اى تجدید شود و ازآن خودشان باشد.همه زبان هاى بزرگ دچار تغییرمى شوند. آن زبان هایى كه دربرابر تغییر و پویایى مقاومت مى كنند روبه زوال مى روند و هرگز قادرنخواهندبود ثمرات بزرگى دراندیشه و ادبیات به بارآورند.وقتى شكل ها صلب ثابت مى شوند، روح یا ازروى ضعف، حبس خود را مى پذیرد یا سر به طغیان مى گذارد.همه تحولات بزرگ عبارتند از نزاع «درون» علیه هجوم از «بیرون»; همه حركت هاى بزرگ انسانى مرتبط با اندیشه ها و آرمان هاى بزرگ است.»رابیندرانات تاگور
شاعر بزرگ هند رابیندرانات تاگور درسال 1861 دركلكته به دنیا آمد. او كوچكترین پسر دبندرانات تاگور رهبر برهمو سماج بود، یك فرقه مذهبى جدید در بنگال در قرن نوزدهم كه مى كوشید اساس یكتاپرستى آیین هندو را آن گونه كه در اوپانیشادها (كتاب مذهبى بزرگ ادیان هند) استقرار یافته بود، احیاكند و به تحولات جدید در دنیاى معاصر نیز توجه داشت.
این جریان، ریشه در اندیشه هاى «رام موهان روى» (Ram Mohan Roy) (1722ـ1833) داشت كه رابیندرانات از او با ستایش یادمى كرد و در مصاحبه اى با رومن رولان در سال 1930 هنگامى كه رولان از او درباره پیام بزرگى كه غرب از شرق انتظاردارد به رام موهان روى اشاره مى كند و مى گوید: «او انسانى با ذهن و اندیشه فراگیر و جهانى در قرن نوزدهم بود و دلمشغولى عمیق به
حقیقت داشت.در یك خانواده سنتى هندو به دنیا آمده بود اما همه قیدهاى خرافه و قشرى گرایى را گسست و به بررسى آیین ها و ادیان مختلف جهان و مطالعه عبرى، یونانى، عربى، فارسى، انگلیسى و فرانسه پرداخت و سفرهاى گسترده در سراسراروپا كرد و سرانجام در بریستول درگذشت.او به تحقیق دریافته بود كه رشته وحدتى معنوى كل بشریت را به هم پیوند مى دهد و هدف دین آن است كه انسانها را به آن وحدت و یگانگى بنیادین در روابط انسانى، برساند.»وقایع زندگى و اندیشه رام موهان روى شایان توجه است از جمله تحصیل او در دانشگاهى اسلامى و علاقه مندشدن او به عرفان و تصوف اسلامى.به هرروى اندیشه ها و كردار او پس از وى هم منشأ اثربود و درشكل گیرى جریان برهمو سماج در سال 1843 توسط پدر رابیندرانات و بالتبع در دنیاى اندیشه و شعر رابیندرانات نقشى مهم ایفاكرد.رابیندرانات تحصیلات اولیه خود را دروطنش سپرى كرد.در 17سالگى براى تحصیل رسمى به انگلستان فرستاده شد اما مطالعاتش را درآنجا به پایان نرساند.درطول این سالها و در دوران جوانى در فعالیت هاى مختلف ادبى نقش داشت، درعین حال از فعالیت هاى اجتماعى هم دورنبود.او همچنین مدرسه اى تجربى درمنطقه شانتى نیكتان بنیان نهاد و سعى كرد آرمان هایش درباره آموزش نوین را كه ملهم از اوپانیشادها بود درآن جامه عمل بپوشاند.این مكان آموزشى امروزه به صورت دانشگاهى دولتى درآمده است.
تاگور افزون براین درحركت هاى ملى هند نیز شركت مى جست اما به شیوه غیراحساسى و خاص خود و با گاندى رهبر سیاسى هند جدید دوستى صمیمى داشت. تاگور در 1915 ازسوى حكومت بریتانیا نشان شوالیه دریافت كرد اما چندسال بعد در اعتراض به سیاست هاى بریتانیا درهند آن را بازگرداند.تاگور زمانى كه هنوز بیست سال بیشترنداشت در بنگال به عنوان یك شاعر ملى شهرت پیداكرد و باترجمه پاره اى از اشعارش، به سرعت درغرب نیز شناخته شد.شهرت او چنان فزونى گرفت كه درغرب از او باعنوان «صداى میراث معنوى هند» یادمى شد.تاگور درانواع مختلف ادبى ازجمله نمایشنامه نویسى، داستان نویسى، مقاله نویسى و سفرنامه نویسى قلم زد اما مقدم برهرچیز یك شاعر بود، شاعرى با دركى پرطراوت از هستى.براى او هستى و وجود، خود بزرگترین شگفتى ها و حیرت ها است.
«این كه من هستم شگفتى و حیرت افزاى مستمرزندگى است». «بنیادى ترین شوق و تمناى زندگى تمناى وجودداشتن است.»درشعر و اندیشه تاگور احساس وحدت و همدلى با هستى و شورعشقى كه درتاروپود عالم وجود سریان دارد برجسته است: «براى ما والاترین هدف این جهان آن نیست كه صرفاً درآن زندگى كنیم، آن را بشناسیم و ازآن بهره بجوییم. بلكه خودمان را با وسعت بخشیدن به احساس همدلى و یگانگى مان با آن از عمق وجودبشناسیم و به كمال ره بجوییم. نه آنكه از عالم بیگانه شویم وبرآن چیرگى و سلطه یابیم بلكه دركى ژرف از آن پیداكنیم و به وحدت و یگانگى با آن برسیم.»معروف ترین كتاب شعر رابیندرانات تاگور، گیتانجالى (Gitanjali) نام دارد كه در 1910 منتشرشد و ترجمه انگلیسى آن مورداستقبال فوق العاده محافل ادبى دراروپا و آمریكا قرارگرفت و باتوجه به مجموعه آثارادبى تاگور تا آن زمان جایزه نوبل ادبیات را درسال 1913 براى او به ارمغان آورد.تاگور علاوه بر پدیدآوردن انواع آثار ادبى درزمینه نقاشى و موسیقى و آهنگسازى و نمایشنامه هاى موزیكال و جز اینها نیز فعال بود.از او طرح ها و نقاشى هاى بسیار و آوازهایى كه خود براى آنها موسیقى تصنیف كرد و نیز دوزندگینامه خودنوشت یكى در سالهاى میانى و دیگرى كمى قبل از مرگش به جا مانده است. تاگور در 7اوت 1941 ازدنیا رفت.«مرگ ازبین رفتن روشنایى نیست، خاموش كردن چراغ است آنگاه كه روشنایى سپیده دم پدیدارمى شود.»***فراسوى ملى گرایى: تاگور و گاندى معاصر و دوست هم بودند و یكدیگر را تحسین مى كردند. تاگور گاندى را «روح بزرگ در جامه روستایى» مى خواند و گاندى او را «نگهبان بزرگ». مع الوصف این موضوع مانع از آن نبود كه میان آنها از پاره اى جهات اختلاف وجودنداشته باشد.تاگور در اكتبر 1921 نخستین مقاله اصلى اش درباره گاندى و نهضت استقلال هند را با عنوان «نداى حقیقت» منتشرساخت و درآن استدلال كرد كه حقیقت هم به دل وابسته است و هم به سر.درحالى كه گاندى عمدتاً برعشق و حقیقت درونى تأكیدمى كرد.
تاگور اطاعت محض همگان در برابر پیام charkha گاندى را یعنى تصویر چرخ متحرك كه نماد استقلال و خوداتكایى هند در صنعت بومى و خانگى بود، نمى پذیرفت. تاگور مى خواست رهبران و اقتصاد دانان هندى در باره طرح گاندى تحقیق جامعى كنند و معلوم كنند كه آیا اصولاً چنین طرحى از لحاظ اقتصادى معنى دارد یا نه. تاگور خود در این باره تردید داشت و بعید مى دانست كه چنین طرحى به پیشرفت هند كمك كند. گذشته از این تاگور به سوزاندن پارچه هاى خارجى در هند به این دلیل كه خارجى است اعتراض مى كرد.گاندى بر خودكفایى در هر حوزه اى از زندگى پاى مى فشرد در حالى كه تاگور هند را مثل هركشور دیگر نیازمند همكارى بین المللى و شركت جستن در فعالیت
هاى كل بشر مى دانست. به اعتقاد او در عصر جدید هند باید از خارج مثلاً در زمینه علوم چیزها بیاموزد. تاگور بر آن بود كه هند پیامى براى جهان دارد اما هند هم باید «پیامهاى دیگران» را در قلمرو فرهنگ خود جذب كند.گاندى مى خواست چرخ ریسندگى در كانون فعالیت اقتصادى خودسالار هند قرار گیرد و همگان مى بایست با آن پارچه ببافند. در این مورد این مثال را مى زد: «وقتى خانه اى آتش مى گیرد همه ساكنان خانه به بیرون مى دوند و هر یكى براى خاموش كردن آتش سطلى آب برآن مى ریزد.» اما تاگور چشم انداز گسترده ترى از استقلال و پیشرفت هند داشت و برخلاف گاندى معتقد نبود كه طرح چرخ ریسندگى بتواند رهایى و استقلال اقتصادى هند را در درازمدت تأمین كند. گاندى او را متهم به برج عاج نشینى و عافیت طلبى مى كرد. به هر روى، تاگور به تعبیر یكى از زندگینامه نویسانش هرگز با هیچ یك از رهبران سیاسى موافقت كامل نداشت گرچه در واپسین دهه عمر خود نسبت به طرز فكر جواهر لعل نهرو همدلى نشان مى داد. او به نهضت استقلال هند به شیوه خود، مدد مى رساند ولى در عین حال به افق هاى فراسوى ملى گرایى نیز نظر داشت. او (به تعبیر یكى از زندگینامه نویسانش، شاید بویژه پس از دریافت جایزه نوبل در 1913) بیشتر بر دلمشغولى ها و علایق بین المللى خود پاى مى فشرد و تأكید بیش از حد بر ملى گرایى را نه تنها در هند بلكه در ژاپن و چین و غرب مطرود مى شمرد.تاگور اهل دیالوگ و گفت وگو بود. گزارش گفت وگوهاى او با شخصیت هاى معروفى چون رومن رولان، آلبرت انیشتین، اچ.جى.ولز موجوداست. این گرایش غیر مصلحتى او به ارتباط و گفت وگو با دیگران و در نوردیدن مرزهاى ملى گرایى پیوندى عمیق با شعر و اندیشه اش داشت، با میل او به همدلى با عالم هستى و وحدت. «معناى اصیل وجود ما در جدایى از خدا و دیگران نیست بلكه در تحقق مداوم وحدت است.» به دید او اما این وحدت (و ارتباط عمیق میان شرق و غرب) به معناى
یك دست و همگن كردن همه فرهنگ ها و انسانها نبود. او بر این نظر تأكید مى كرد كه «گرایش كلى در تمدن جدید آن است كه جهان را یك شكل و یك دست كند; فكر باید جهانشمول باشد اما فرد نباید قربانى شود.»تاگور در سرود Bharat Tirtha (زیارت هندى) طرحى از شریف ترین آرمانهاى ملى خود را براى هند به تصویر مى كشد: روادارى، پذیرندگى، تعامل و تلاش براى نیل به كمالات انسانى از طریق همدلى و همبستگى عمیق با طبیعت و بازشناسى نامتناهى در متناهى كه یكى از موضوعات اصلى آثار اوست. در بخشى از این سرود، تاگور آریایى ها و غیر آریایى ها، هندوها و مسلمانان و مسیحیان را ندا در مى دهد كه ذهن خود را بشویند و دست در دست هم در جمعى فرخنده كینه و اهانت را به كنار نهند و از آب مقدس وحدت بنوشند.ادامه دارد
پیام تاگور در سرود نیایشسرود نیایش به گفته ی مسعود خلیلی پژوهشگر فرزانه: « مشحون از جوش و خروش مناجاتیان وآگنده از گلبانگ و نوش خراباتیان» است. در این اثر شاعرانه، تاگور عشق را محور کارش قرار می دهد. عشق به قدرتی که بشر را آفریده، کاینات را خلق کرده، ازلانه موری تا آشیان عقابی، از کلبه ی گدایی تا ایوان پادشاهی، از دل ذره ای تا آفتابی در قلمرو حکم اوست. تاگور در « گیت آنجلی » با نیایش های روحانی خود گاه در صف خراباتیان خداجوی و زمانی در ردیف مناجاتیان خرابات نشین می نشیند.تاگور در « گیت آنجلی » با نیایش های روحانی خود گاه در صف خراباتیان خداجوی و زمانی در ردیف مناجاتیان خرابات نشین می نشیند. تاگور در بعضی از اشعارش چنان درد طلب، روحش را می فشارد و چنان در کوره ی غم شعله های عشق خالق یکتا، قلبش را آتشین می سازد که گویی می خواهد روح سرکش و نفس قاهرش را به پای آن برهمن زاده ی مولانا جلا ل الدین بلخی بیندازد. که در دیری صدا می زد:حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بدم،پخته شدم، سوختم.
رابیندرنات تاگور و کار نامه ی فرهنگی او:تاگور شاعری است که برای شادی و رستگاری انسان می سراید و برای همنوایی با بینوایانی که همنوایی ندارند. اندر باب زندگی نامه او، در همین اثر می خوانیم: تاگور « به تاریخ هفت می، هزار و هشتصد شصت و یک، در خانواده ای از اشراف توانگر و سر شناس از هندوان برهمنی بنگال، در کلکته، به جهان آمد. صد سال پیش از این که او در محیط بنگال به جهان آید. انگلیس ها در بنگال نفوذ کرده در محاربات منظم غلبه یافته بودند. بنگال، نخستین قطعه ی بزرگ هند بود که زیر تسلط
کمپنی برتانوی هند شرقی آمده بود; پدر تاگور مرد دانشمند، صاحب دل و آزاد از تنگ نظری و تعصب و مبری از تمثال پرستی عامیانه بود و چنان به فرهنگ خود علاقه داشت، که اگر کسی از همزبانان هموطن، به وی نامه ای به زبان انگلیسی می نوشت، آن نامه را به نویسنده اش پس می فرستاد ! از همین رو تاگور با وجودی که به چند زبان آشنایی داشت درحدودی که می توانست آثار خود را به آن زبان ها بسراید و بنویسد، با آن هم بیشترین سروده های خود ر اـ به ویژه سرود نیایش گیت آنجلی راـ به زبان بنگالی سروده است.برچند شهرت تاگور بیشتر در عرصه شعر وشاعری بوده اما این به آن مفهوم نیست که مجموعه ای کارنامه و تلاش فرهنگی او راـ که بیش از سی نمایش نامه و صد داستان بلند و کوتاه و بیست مجموعه مقاله در زمینه های محتلف به شمول تاریخ، علم، مسایل اجتماعی و سیاسی، دین، دستور زبان، عروض است ـ از نظر بیندازیم. تاگور در پهلوی تلاش های فوق، کتاب های درسی برای کودکان می نوشت و هم چنان دست بلندی در عرصه موسیقی داشت. عارفی بود انسان گرا و عاشق زیبایی وحقیقت؛فرزانه یی بود در معنای بودایی آن، هر چند که بودایی نبود! و در فرجام، او زاده و پرورده سر زمینی بود که سرایشگرانی چون: بیدل ها، غالب ها و اقبال ها را در دامانش پرورانده و مصلحان و فرزانه گانی هم چون: گاندی ها، نهرو ها را بر اوج از افتخار برنشانده است. فرزانه گانی که سیاست را از آلوده گی های اخلاقی دور نگهداشتند و دین را از غرض ورزی ها و آلوده گی هایی سیاسی.
تاگور:من مربوط هیچ دین نیستم. به کدام مذهب خاص پابندی ندارم. بر یک چیز متیقنم، آن این که خداوند، درآن دم که مرا آفرید، خویشتن را از آن من ساخت;.اندره ژید، که یکی از بزرگترین نویسنده گان فرانسه و جهان بود، خودش قلم برداشت، و گیت آنجلی را ترجمه کرد و در مقدمه آن نوشت: « آنچه در گیت آنجلی تحسین می کنم، نخست کوچک بودن آنست. آنچه در گیت آنجلی تحسین می کنم، این است که از اساطیر دینی هند مبری است. آنچه در گیت آنجلی تحسین می کنم، این است که برای خواندن آن ـ هیچ آماده گی بکار نیست، مهابهارانه «214778» بیت دارد و رامایانا «48» هزار بی
ت دارد، این کتاب چه راحت و فرحت می آورد، اکنون از روی تاگور هند را آفرین می گوییم!».
تاگور وپاسخی به یک پر سش: در این جا شایسته است،ترجمه نامه ی معروف «25» فبروری «1913» تاگور را که در جواب پرسنده ای در باره عقایدش آمده به اختصار بیاوریم : « من مربوط هیچ دین نیستم. به کدام مذهب خاص پابندی ندارم. بر یک چیز متیقنم، آن این که خداوند، درآن دم که مرا آفرید، خویشتن را از آن من ساخت;. »
روان فرهادی و انگیزه ای برگردانی این اثر: روان فرهادی که یکی از افتخارات فرهنگی سر زمین ما است ، در مقدمه ی زند گی منصور حلاج به وی لقب سقراط زمان داده اند. در باره انگیزه ترجمه این اثر می نگارد: « در حدود 1318 خورشیدی مطا بق 1939 میلادی یعنی زمانی که ده ساله بودم، در کتاب های پدرم، که معلم مکتب بود،شماره های مجله کابل را ورق می زدم، آن مجله را انجمن ادبی افغانستان نشر می کرد. به خاطر دارم که در همان زمان دلبسته سیمای شاعر هندی تاگور از روی تصویر او گردیدم. بدنبال آن ترجمه های گیت آنجلی را که از روی ترجمه اردو صورت گرفته بود می خواندم و لذت می بردم. از آن عهد ده سال گذشت تا بیست ساله بودم و در دانشگاه سوربن به تحصیل پرداختم ازآن به بعد به کمک استادان زبان و فرهنگ کوشیدم تا به کاری که از کودکی به آن انس داشتم، دست بیابم.»
در پایان و به گونه یی خلاصه باید گفت: روان فرهادی به هرانگیزه یی که دست به برگردان این اثر برده باشد؛ کاری است در خور ستایش و توجه. و باید آن را ستود و به مطالعه گرفت.
*نام کتاب : سرود نیایش « گیت آنجلی» . سراینده : رابیندرنات تاگور . مترجم : عبدالغفور روان فرهادی .
اشعاری از رابیندرانات تاگورترجمه علیرضا بهنامرابیندرانات تاگور (1941 – 1861 ) شاعر بزرگ هندوستان یکی از معدود هنرمندان مشرق زمین است که توانست از سد محدودیت های زبانی گذشته و شهرتی در خور آثار درخشان خود در میان مردم جهان پیدا کند . او که خود اکثر آثارش را از زبان بنگالی به انگلیسی برگرداند در سال 1913 موفق شد جایزه ی نوبل ادبی را به خود اختصاص دهد . اشعار تاگور با وجود منش مدرن خود به شدت با سنت های فکری شرقی در ارتباط اند و ار منبع سه تمدن بزرگ ژاپن ، هند و ایران تغذیه
می شوند . شعر هایی که در ادامه می خوانید گزیده ای است از مجموعه ای با عنوان شب تاب ها که در سال 1926 به دو زبان بنگالی و انگلیسی منتشر شد . تاگور این شعر ها را در مدت اقامت خود در ژاپن و تحت تاثیر آشنایی با هایکو ( شعر کوتاه ژاپنی ) سرود .
بهار چون كودكینقش می زند بر شن با گل هاپاك اشان می كند و از یاد می برد
* * *خاطره راهبه ای استكه حالا را قربانی می كندو قلب آن را تقدیم می كند به معبد گذشته ی مرده
* * *از تیرگی موقر معبدكودكان می گریزند تا در خاك بنشینندخدا در بازی آنها می نگردو كاهن را فراموش می كند
* * *ذهن من درنگ می كند در جرقه ایدر میان جریان بی وقفه ی افكارجون آبشاری در یكی از قطره هایشكه هرگز تكرار نخواهد شد
* * *در كوهستان آرامش موج برمی داردتا بلندای خودش را نظاره كنددر بركه حركت آرام می گیردتا در عمق خود اندیشه كند * * *تنها بوسه ی شب رفتهبر چشم های فروبسته ی بامدادمی درخشد در ستاره ی صبحگاهی * * *دخترك ، زیبیایی ات چونان میوه ایستكه هنوز باید برسدهمراه با اضطراب رازی سركش * * *مصیبتی كه حافظه اش را گم كرده باشدچون ساعت های گیج و تاریكی استكه در آن نغمه ی پرنده ای نیستتنها صدای جیر جیر كریكت به گوش می رسد * * *تعصب می كوشد حقیقت را درچنگال خود سالم نگه داردبا فشاری كه آن را خواهد كشت * * *برای تشویق یك ستاره ی كمروشب بزرگوار تمام ستارگانش را روشن می كند
که تو نزدیکترین : فرهاد كاوه
«رابیندرانات تاگور» Rabindranath Tagore بزرگ ترین نویسنده ادبیات مدرن هندوستان است كه شاعر و رمان نویسی قهار بود. وی از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان نیز به شمار می آید. او اولین نویسنده آسیایی است كه در سال 1913 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد و دو سال بعد نشان شوالیه به او اهدا شد. تاگور این نشان افتخاری را سال 1919 در اعتراض به كشتار وحشیانه مردم بی گناه «آمریتسار» كه طی آن بیش از 400 هندی معترض به
دست ارتش بریتانیا به خاك و خون كشیده شدند، به دولت انگلستان پس داد. اندیشه او بر «گاندی» و بسیاری از بنیانگزاران هندوستان مستقل تاثیر فراوان گذاشت و شخصا الهام بخش بسیاری از انقلابیون بود اما شهرت او در غرب به عنوان یك استقلال طلب مانع از آن شد تا رهبران غربی نقش او در جریان اصلاح طلبی و نقد استعماری را كمرنگ و گاها نادیده انگارند.«رابیندرانات تاگور» در پنجم ژوئن 1861 در كلكته در خانواده ای ثروتمند و اصیل دیده به جهان گشود. پدرش
«ماهاریشی دبندرانات تاگور» از پیشوایان مذهبی بود و مادرش «سارادا دوی» نام داشت كه در اوان كودكی او چشم از جهان فروبست. «تاگور» درباره مرگ مادرش می گوید: «اولین باری بود كه با مفهوم نیستی و رفتن بی بازگشت آشنا شدم آن هنگام كه پیكر مادرم را به معبدی بردند و سوزاندند.» پدربزرگ او نیز از بزرگان شهر بود و امپراتوری اقتصادی عظیمی را در تملك داشت و در كنار آن فعالیت های خیرخواهانه بسیاری را از جمله تاسیس دانشگاه پزشكی كلكته انجام می داد. خاندان «تاگور» به مسائل فرهنگی نیز توجه بسیاری داشتند و برای تلفیق فرهنگ بومی هندی و ایده های نوین غربی تلاش فراوانی به عمل آوردند. از این رو فرزندانشان را در كودكی به مطالعه عمیق فرهنگ در زبان رهنمون می شدند تا مبادا در این راه آسیبی به فرهنگ و سنت هندوستان برسد. «رابیندرانات تاگور» اولین اشعار خود را در 8 سالگی سرود و اولین كتابش كه مجموعه ای از اشعارش بود توسط یكی از دوستانش به عنوان هدیه تولد در سن 17 سالگی به
چاپ رسید. او تحصیلات مقدماتی خود را زیرنظر معلمان خانگی گذراند و سپس به آكادمی بنگال رفت و به تحصیل در زمینه های تاریخ و فرهنگ پرداخت. او سپس به دانشگاه حقوق لندن رفت و در رشته حقوق مشغول به تحصیل شد اما با گذشت یك سال تحصیل را رها و لندن را ترك كرد. او در مدت اقامتش در انگلستان شعر مشهورش با عنوان «قلب شكسته» Bhagna Hridaj را سرود. در سال 1883 «تاگور» با «مرینالینی دوی ریچادهوری» ازدواج كرد و از او صاحب دو فرزند پسر و سه دختر شد. در سال 1890 هندوستان را به قصد بنگال شرقی بنگلادش امروزی ترك گفت و به جمع آوری داستان ها و اساطیر بومی بنگلادش پرداخت. او در خلال سال های 1893تا 1900 هفت جلد مجموعه اشعار به چاپ رسانید كه اشعار «قایق طلایی» Sonar Tari و «كانیكا» KHANIKA در میان آنها است. «تاگور» از این دوره به عنوان پركارترین دوره زندگی خود یاد می كند. مهمترین نكته آثار «تاگور» ساده نویسی و قابل فهم بودن آنها برای عامه مردم است. نكته ای كه برای منتقدان و مخاطبان روشنفكرش قابل پذیرش نبود. او اولین نویسنده هندی تبار است كه از رئالیسم روان شناختی در خلق رمان های خود بهره برد. «تاگور» پس از آنكه در سال های 1891 تا 1895 بیش از چهل داستان كوتاه، در هفته نامه های بنگالی به چاپ رسانید دو اثر منثور مشهور خود با عنوان «مایه نفرت» CHOCHER BALI و «آشیانه ویران» NASHTANIR را منتشر كرد كه مخاطبان بسیاری به خود جلب كرد. داستان های كوتاه «تاگور» ادبیات هند را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد كه داستان «مجازات» در صدر آنها است. داستان در یكی از روستاهای دورافتاده اتفاق می افتد و به شرح ظلم و ستمی كه به زنان قشر كارگر وارد می شود می پردازد. «تاگور» در سال 1901 با هدف تلفیق و نشر فلسفه های هندی وغربی، مدرسه ای خارج ازكلكته تاسیس كرد كه 20 سال بعد به دانشگاهی معظم بدل شد. او در این مدت اشعار زیادی سرود و داستان ها و رمان های متعددی را به رشته تحریر درآورد. یك سال پس از تاسیس این مدرسه، زندگی «تاگور» مرحله ای سیاه را تجربه كرده و او همسر و دو فرزند خود را طی پنج سال از دست داد. «تاگور» پس از انتشار اثر «مدایح» GITANGALI در آمریكا و انگلستان به شهرت رسید. چندی بعد اثر خود را به زبان انگلیسی برگرداند. «ویلیام باتلر ییتس» نویسنده و ادیب برجسته بریتانیایی
درباره این اثر «تاگور» می نویسد: «سادگی این اشعار مرا شگفت زده كرده است، موزون و گوش نواز، رنگ اشعارش به روح من آرامش می دهد و جهانی را به تصویر می كشد كه تمام عمر رویایش را دیده ام.» این شعار توجه ادیب دیگر انگلیسی «ازرا پاوند» و همچنین كمیته ادبی جایزه نوبل را به خود جلب كرد.
ایدئولوژی اصلی «تاگور» بر شناخت خدا از راه تهذیب نفس و خدمت به دیگران استوار بود و سادگی و در عین حال عمیق بودن آثارش از آن نشات می گیرد. در عالم سیاست، او از حامیان گاندی و اندیشه استقلال هند بود اما همیشه خطر ملی گرایی افراطی را به او گوشزد می كرد. او سال های آخر عمر خود را بیشتر در خلوت و سفر گذراند. او در سال 1916 به ژاپن سفر كرد و در سال 1932 توسط رضاشاه به ایران دعوت شد. «تاگور» تا آخر عمر سرودن را رها نكرد و آخرین شعرش را چند ساعت قبل از مرگش سرود. او در هفت اوت سال 1941 در حالی دیده از جهان فروبست كه بیش از 30 جلد اثر از خود به جای گذاشت و به رغم گذشت سال های سال از وفات او هنوز خوانندگان و مخاطبانی دارد. هوای تو دارد کودکی تاگور تاگور دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشته بود. او کوچک ترین فرزند خانواده ای پر جمعیت بود، خانواده ای بزرگ که به دلیل کثرت جمعیت فرصت آن را نداشت که توجه ویژه ای نسبت به فرزندان خردسالش داشته باشد. به همین دلیل بیشتر دوران کودکی او به جای آن که در آغوش مادر یا در کنار پدر بگذرد، در تنهایی خیال انگیزی گذشت که او را سوق می داد به سوی شاعرانه دیدن جهان و شاعرانه حس کردن طبیعت. طبیعت را پر از راز و رمز های شاعرانه می دید و شعرهای ناب طبیعت را به زبان کودکانه ترجمه می کرد. در آن سال ها تنها کسی که مصاحب رابیندرانات خردسال بود خدمتکاری جوان و مستبد بود به نام «شیام» که وظیفه پرستاری و نگهداری از او را بر عهده داشت.
مادرش « سارادا- دوی» به سبب زاییدن فرزند بسیار و رنج و عذاب ناشی از مرگ و میر فرزندانی که اغلب شان در کودکی مردند، فرسوده و پژمرده شده بود و دیگر توان پرستاری از فرزندان خردسالش را نداشت. پدرش « دبن درانات تاگور» نیز یک مصلح بزرگ آیینی و حکیم والامقام آیین هندو بود و چنان گرفتار مسئولیت های خطیر اجتماعی خویش بود که فرصت پرداختن به فرزندان خردسالش را نداشت. در نتیجه رابیندرانات سال های کودکی خود را در تنهایی و در کنار خدمتکاری بی تجربه چون « شیام» گذراند و تنها مصاحب او این جوان نابخرد بود.
ادامه خواندن مقاله در مورد زندگي نامه رابيند رانات تاگور
نوشته مقاله در مورد زندگي نامه رابيند رانات تاگور اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.