nx دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
ماهیت تورم در كشورهای در حال توسعه و ایراندولت های كشورهای در حال توسعه در وعده های خود برای بالا بردن سطح زندگی مردم كه در اهداف برنامه های توسعه اقتصادی آنها مطرح شده اند، اغلب با مشكل تورم درگیر می شوند.
در شناخت تورم و برای مقابله با آن، بحث ماهیتی آن مهم است. در همین ابتدای بحث باید گفت كه تورم در كشور های در حال توسعه و كشور های توسعه یافته به طور كامل از هم متفاوت اند. برای مثال در كشور های توسعه یافته صنعتی تورم در واقع بعد از رسیدن اقتصاد به اشتغال كامل شروع می شود ولی در كشور های در حال توسعه، بیكاری عظیم جویندگان كار همراه با نرخ بالای تورم نرخی را می سازند كه اقتصاددانان كلان، آن را «نرخ فلاكت» می گویند. به عبارت دیگر، در كشور های در حال توسعه عموما قبل از آن كه اقتصاد به اشتغال كامل برسد، دچار تورم شدید می شوند.
زیرا در این كشور ها ماهیت بیكاری با بیكاری متداول در كشور های توسعه یافته در دوران ركود فعالیت های اقتصادی تفاوت دارد.در كشور های توسعه یافته برای خارج كردن اقتصاد از ركود، دولت ها از راه های گوناگون سطح سرمایه گذاری در جامعه را بالا می برند. این هزینه سرمایه گذاری اضافی موجبات افزایش تقاضای موثر را آن هم با یك ضریب تكاثری فراهم می آورد. نكته مهم آن است كه به دلایل ساختاری در آنها، این افزایش در سرمایه گذاری ها و تقاضای موثر باعث فشارهای تورمی جدی در جامعه نمی شود. چرا؟
زیرا، منحنی عرضه تولیدات آن كشورها ماهیتی كشش پذیر دارد. بنابراین افزایش سرمایه گذاری و تقاضای موثر در كاهش ركود و بیكاری نقش مهمی بازی می كنند و این بدین علت است كه ركود حاكم بر فعالیت های اقتصادی در آنجا ناشی از فقدان یا كمبود تقاضای موثر بوده است.
در كشورهای توسعه یافته، در دوران ركود، جامعه با ظرفیت اضافی چشمگیری مواجه است و لذا افزایش تولیدات، مشكلی ایجاد نمی كند. بنابراین، وقتی عرضه محصولات و تولیدات برای تطابق خود با تقاضای موثر افزایش یافته زیاد می شود، جامعه را دچار فشارهای تورمی نمی نماید.آنچه به طور خلاصه برای اقتصادهای توسعه یافته گفته شد در كشورهای در حال توسعه مصداق ندارد. در این كشورها، افزایش سرمایه گذاری ها، تقاضای اضافی خلق می
كند اما در طرف عرضه، عرضه تولیدات به علت های گوناگون نمی تواند به آن افزایش تقاضا پاسخ مناسب دهد. در كشورهای در حال توسعه و كمتر توسعه یافته ریشه بیكاری ها به علت فقدان تقاضای موثر نیست، بلكه بیكاری بیشتر به خاطر كمبود سرمایه واقعی است. در این كشورها، با انباشت بیشتر سرمایه واقعی می توان سطح درآمد ملی را بالا برد و نرخ بیكاری را پایین آورد. ولی نكته آن است كه افزایش نرخ تشكیل سرمایه نیازمند آن است كه برای سرمایه گذاری،
انگیزه و محیط و منبع مهیا شود. امروزه اكثر كشورهای در حال توسعه، در چارچوب برنامه های 5 ساله توسعه اقتصادی خود با به كارگیری مخارج سرمایه گذاری انبوه، نرخ تشكیل سرمایه در آن اقتصادها را بالا برده و نرخ رشدهای اقتصادی از قبل هدف گذاری شده را تا حد زیادی تحقق می بخشند. این سرمایه گذاری های عظیم به افزایش شدید تقاضا برای كالاهای مصرفی (به خصوص محصولات كشاورزی) منجر می شود.
عدم انعطاف نظام اقتصادی در جوامع كمتر توسعه یافته و فقدان ظرفیت های اضافی موجب می شوند كه عرضه كالاهای مصرفی نتوانند پابه پای تقاضا برای آنها به قدر كفایت و با سرعت لازم افزایش یابد و لذا جامعه با تورم مواجه می شود. گرچه بالا رفتن قیمت ها از مواد غذایی شروع می شود ولی به تبع آن قیمت سایر كالاهای مصرفی نیز افزایش می یابند. چرا؟ زیرا، بیشتر وجوه سرمایه گذاری شده در كشورهای در حال توسعه و كمتر توسعه یافته كه سبب تقاضا می
شوند، صرف مواد غذایی مثل گوشت و نان و برنج می شوند. از طرف دیگر در كوتاه مدت عرضه این محصولات نمی تواند به اندازه كافی افزایش یابد، چرا كه كوچك بودن اندازه مزارع، فقدان سیستم آبیاری مناسب، عدم دسترسی به بذور اصلاح شده، عدم دسترسی به كود و سم مناسب و به موقع، عدم كفایت نهادهای مالی و حقوقی و عوامل دیگر اجازه نمی دهند تعادلی بین عرضه و تقاضا پدید آید. از طرف دیگر در این كشورها كشش درآمدی تقاضا برای غذا بالا است، چرا كه درصد نسبتا بالایی از مردم دچار سوء تغذیه اند. بنابراین، مخارج سرمایه گذاری ها در بودجه های سالانه و برنامه های توسعه پنج ساله موجب
افزایش تقاضا برای غذا و در نتیجه بالا رفتن قیمت غذا می شود. حال وضع كشورهای در حال توسعه كه در آنها كشاورزی سهم عمده ای در ارزش افزوده تولید ناخالص داخلی دارد و غذا در سبد مصرفی مردم نقش مهمی دارد آن است كه قیمت محصولات غذایی یكی از كلیدی ترین عناصر ساختار قیمت ها در اقتصاد ملی آنها به حساب می آید و لذا هرگونه خللی یا اخلالی در قیمت گذاری غذا موجبات اخلال در ساختار قیمت ها می شود.وقتی قیمت غذا به شدت رو به بالا می رود، هزینه زندگی را افزایش می دهد و اگر درآمد مصرف كنندگان به طور معقول برای جبران آن بالا نرود افت كیفیت زندگی اقتصادی مردم ناگزیر خواهد بود. مزدبگیران كه هزینه زندگی را افزایش یافته می بینند به دنبال افزایش حقوق و دستمزد خود برمی آیند.
این امر قیمت تمام شده تولیدات و محصولات را بالا می برد و افزایش بیشتر قیمت ها را باعث می شود. یادتان باشد كه افزایش قیمت محصولات كشاورزی كه مواد اولیه صنایع هستند مسبب افزایش قیمت تولیدات صنعتی همراه با افزایش بی رویه قیمت غذا، مارپیچ تورمی اقتصاد ملی را شكل داده و تقویت می
كنند.نكته مهمی كه باید بدان توجه خاص مبذول نمود كم و كیف تامین مالی برنامه های توسعه در این كشورها است. ساختار اقتصادی- اجتماعی این كشورها اجازه نمی دهد از محل پس اندازهای غیراجباری و مالیات ها كسری بودجه و برنامه توسعه آنها تامین مالی شوند. توسل به چاپ اسكناس از متداول ترین روش های رفع كسری مالی آنها به شمار می رود.در كشورهای كمتر توسعه یافته به خاطر كم و كیف هزینه های دولت در مقابل درآمدهای آن، اغلب این كشورها با
كسری های مالی هنگفتی مواجه می شوند. افزایش عرضه پول در جریان، برای رفع آن كسری ها، سطح تقاضای كل برای كالاهای مصرفی را در آن كشورها بالا می برد و همان طور كه اشاره شد عرضه آن كالا به سرعت و به اندازه افزایش تقاضا بالا نمی رود و لذا فشارهای تورمی بر جامعه از طریق كسری بودجه دولت تحمیل می شود. البته به آن اشاره هم شده باید گفت كه افزایش مخارج سرمایه گذاری ها فقط موجب افزایش تقاضا نمی شود بلكه ظرفیت مولد اقتصاد را نیز بالا می برند. بنابراین سرمایه گذاری ها اثرات دوگانه دارند. از یك طرف درآمدها و تقاضاها را بالا می برند و از طرف دیگر باعث افزایش ظرفیت مولد و تولیدی
جامعه می شوند. این بعد قضیه آثار ضدتورمی دارد چرا كه افزایش تولیدات قدرت عكس العمل عرضه را در مقابل تقاضای بالا رفته افزایش می دهد و رسیدن به تعادل در بازارها را كمك می كند. در مراحل اولیه فرآیند توسعه بیشتر سرمایه گذاری ها صرف ساختن زیربناها مثل سدها، جاده ها، كارخانجات فولاد و صنایع سنگین می شوند كه بازده و ثمره آنها در بلندمدت به بار می نشیند، لذا آثار تورمی این نوع سرمایه گذاری ها باید با سیاست های خاصی جبران شود.این بلندمدت یا كوتاه مدت، اثرات و پیامدهای سیاست های ضدتورمی، نسخه های مالی و پولی مدبرانه ای را می طلبد كه مبارزه با تورم را در این كشورها، این چنین مشكل ساز كرده است. بحث را باید برای راه های مبارزه با تورم ادامه داد.
تورم ساختاری در اقتصاد ایران«در سال 1959برای اولین بار در هلند ذخایر گاز کشف گردید، این موضوع منتهی به افزایش درآمدهای ارزی در هلند، و تقویت بی سابقه پول ملی آن کشور گردید. ولی این فرصت به دلیل ایجاد یک رونق بخشی در اقتصاد Booming Traded Sector Economy و پیش ران شدن آن، و بطور طبیعی جابجایی منابع اقتصادی از دیگر بخشها به بخش مزبور، مزیت تولید دیگر کالاهای صنعتی هلند را تضعیف نمود و یک بخش کاذب پر رونق دیگری را که از قابلیت مبادله با اقتصاد جهانی تهی بود، شکل بخشید. این عارضه در رونق صادراتی برخی کشورها نیز به مانند انگلستان در تولید و صادرات نفت و استرالیا در عرصه تولید مواد معدنی در دهه 60 و 70 مشاهده گردید.
نام علمی مناسبی که میتوان بر بیماری هلندی نهاد، « رونق در اقتصاد کالاهای مبادله پذیر » است که متضایف با « رخوت در اقتصاد بخش کالاهای صنعتی صادراتی » خواهد بود. قابل توجه است که این عارضه بهلحاظ آسیب شناختی با توجه به برون زا بودن درآمد حاصله، در شرایط خاصی از تعامل با اقتصاد بیرونی، تبدیل به پیشران اقتصاد داخل میگردد، که به آن خواهیم پرداخت.
این بیماری در اقتصاد ایران ناشناخته نمانده است، و اقتصاد دانان بهترین شاهد آن را تحولات دهه پنجاه اقتصاد ایران میدانند. فهم این اصطلاح در عرصه نخبگان اقتصادی محدود نمانده، و حتی در گفتمان نخبگان و جریانات سیاسی نیز در حدود یک کابوس اقتصادی به این اصطلاح توجه شده است. ساختار ایجاد بیماری هلندی و نقش آن در تورم
در یک اقتصاد فرضی به مانند ایران تولید ناخالص ملی فارغ از توان خرید بطور تقریبی 200 میلیارد دلار به قیمتهای جاری میباشد. با صرف نظر از قیمتهای جاری انرژی مصرفی در کشور، عواید حاصل از صادرات نفت در کشور اگر 60 میلیارد دلار باشد، نسبت این درآمد به تولید ناخالص ملی حدود GNP 30% خواهد بود.
ویژگی تنها بخشی از اقتصاد منابع طبیعی یعنی نفت که جزء منابع تجدیدناپذیر جهان میباشد، ارزش افزوده فوق العاده بالای آن است که مثلاً 4 دلار سرمایهگذاری به ازای هر بشکه، بیش از 50 دلار سود خالص حاصل مینماید و چنین سرمایهگذاری سودآوری حتی در بخشهای پیش رو کشورهای صنعتی کمتر مورد شناسایی است. در قالب یک محاسبه ساده اقتصاد خرد، برای تحصیل 1 دلار ارز خارجی، کافیست که 8 سنت در این بخش سرمایهگذاری گردد. این
8 سنت شامل سخت افزار، تجهیزات، دانش فنی، دیگر مواد، و حتی هزینههای نیروی انسانی (هزینههای جاری) است که به دلیل کم اهمیت بودن هزینههای دستمزد میتوان آن را از مدل حذف نمود. البته لازم به ذکر است که هزینههای استخراج از هر منطقه به منطقه دیگر (بخصوص مقایسه خشکی و آب) متفاوت است، و ثانیاً در این مقایسه، هزینههای اکتشاف لحاظ نشده است.
در چارچوب یک اقتصاد فرضی، اگر بنا باشد که کشوری از اقتصاد جهانی 50 میلیارد دلار ارز بدست آورد، به چه میزان زیربناهای اقتصادی، مزیتهای مناسب نیروی انسانی، مدیریت و کارآفرینی و تعامل مناسب بخشهای اقتصادی، و حتی نفوذ از طریق سیاست خارجی مناسب جهت ایجاد فرصت کسب و کار و به یک معنا تجهیز کامل اقتصاد ملی و تحول در همه بخشهای آن را باید تجربه نماید؟! به بیان دیگر برای نیل به چنین هدفی، لازم است که اقتصاد ملی به کارایی لازم گستره عوامل تولید و یک گردش مالی عمیق در عرصه اقتصاد داخلی و خارجی نایل گردد. ولی درآمد برون زایی بنام نفت، تمامی فرایندهای عادی نیل به چنین
سطحی از کارایی اقتصاد خرد – مجموعه بنگاهها – و اقتصاد کلان – محیط مناسب کسب و کار – را در حاشیه قرار میدهد، و شکلگیری نهادی عالی در هدایت توسعه ملی که مهمترین عامل و ضامن توسعه پایدار در کشور میباشد را غیر ضروری میسازد. به گفته دیگر پیشرانه یک بخش اقتصاد خرد، به دلیل ویژگی بازار جهانی محصول خروجی آن، به اندازه کلیت اقتصاد کلان تأمین ارز مینماید، و بدون استحاله گسترده و فراگیر در مجموعه کلان، اقتصاد کشور مواجهه با مرحلهای از پر یابی ارز را تجربه مینماید.
بیخود نیست که برخی از اقتصاددانان در مقام بررسی میگویند که اتکاء صنعت نفت به سرمایه و نیروی کار قابل صرف نظر کردن است. بنابراین به صورت غیر قابل گریزی بلحاظ نظری میتوان باور داشت که اقتصاد نفت بر اقتصاد ملی از جنبه ضابطه ملی قابلیت سوار شدن ندارد، و وجه استحقاقی اقتصادی نفت به لحاظ مالکیت درآمد ذیربط در چارچوب سیاسی و ساختار قدرت در اقتصاد سیاسی جهان قرار میگیرد. بعد از کسب چنین درآمد عظیمی که مثلاً 30% GNP را تشکیل میدهد، این سؤال مهمتر ضرورت مییابد که با این درآمد چگونه باید مواجه گردید؟ آیا باید این درآمد را ذخیره نمود؟ آیا باید آن را تبدیل به کالا نمود و مصرف را بالا برد تا بازار داخل گسترش یابد؟ آیا باید زیر بناهای اقتصادی را گسترش داد؟ آیا باید آن را تبدیل به صنعت نمود؟ و آیا آصولاً این درآمد برای هر اقتصادی قابل هضم است؟
طیف کشورهای مختلف پاسخهای متفاوتی را به این موضوع داده اند، در یک سوی کشورها، اقتصادهای صنعتی است که امکان هضم چنین درآمد عظیمی در اقتصاد خود را مضّر تشخیص داده اند، و لذا با تأسیس صندوقهای سرمایهگذاری جهت نسلهای آینده، مصرف در آینده را جایگزین مصرف جاری نمودهاند. نروژ از قبیل همین کشورها طبقه بندی میگردد. برخی کشورهای عربی صادر کننده نفت نیز با انضباط مالی مناسب از همین روش پیروی نموده اند و سرمایهگذاری
قابل توجهی خارج از اقتصادهای خود را سامان داده اند، و برغم اقتصادهای تک محصولی خود از گرایش به هزینه نمودن فراگیر آن خودداری نموده اند، ولی در عین حال به دلیل پائین بودن جمعیت این کشورها و ویژگیهای اجتماعی این جوامع که آرمان پذیری ملی را در حد یک Community (اجتماع) محدود ساخته است، یک نظام مرفه تأمین اجتماعی در این کشورها را امکانپذیر ساخته است. البته در سالهای اخیر همین کشورها برای تنوع درآمدهای ارزی خود اقدامات مناسبی را در جهت گسترش دیگر فعالیتهای اقتصادی خود بوجود آوردهاند.
بیماری هلندی و اقتصاد ایران در طول دهههای مختلف مدیریت اقتصادی ایران، روش دیگری را آزموده است، و مدیریت اقتصادی کشور در مقاطعی نسبت به امکان تبدیل منابع انبوه ارزی به نوعی توسعه فراگیر، سریع و مؤثر خوشبین بوده است؛ بطوریکه با وفور منابع مالی، میتوان جامعیت و سرعت در توسعه را هدف گرفت و به بازیگر مؤثری در توسعه بین المللی تبدیل گردید. با توجه به ماهیت ارز خارجی (پول مسلط در اقتصاد جهانی) مصرف آن مستلزم تبدیل آن به تقاضای کالای خارجی است تا در سمت دیگر فروش ارز، دولت با در اختیار داشتن پول ملی اهداف اقتصادی – سیاسی خود را بر تن جامعه نماید. ولی مضمون اصلی این توسعه، رسیدن به پول
از طریق مصرف و تقاضای کالای خارجی اعم از کالای مصرفی و سرمایهای است، و چنان بستر از پیش تعیین شده ای، امکان جهتگیری اقتصادی در عرصه بیرونی را با ابهام مواجه میگرداند. با رویکردی تجربی میتوان به این موضوع نیز نگاه نمود؛ نسبت صادرات غیر نفتی (هشت میلیارد دلار) به کل حجم تجارت خارجی در جهان مساوی با 0016/0 درصد خواهد بود، و بدون ارائه الگوی نظری پیچیده میتوان دریافت که چنین درآمد برون زایی در طی دهههای مختلف
لنگرگاهی از توسعه پایدار، و بازآفرینی مزیتهای فعالیت اقتصادی را برایمان به ارمغان نیاورده است. فراموش نشود اگر درآمد ارزی کشور از محل صادرات نفت 60 میلیارد دلار باشد، 40 میلیارد دلار نیز سوبسید تزریقی به اقتصاد از محل مصرف انرژی در داخل باشد، در واقع مقدار واقعی مصرف منابع ارزی در کشور 100 میلیارد دلار خواهد بود، که خروجی اقتصاد ملی به اقتصاد جهانی در بخش غیر نفتی کمتر از 10 میلیارد دلار است.
ادامه خواندن تحقيق در مورد تورم ساختاري و ماهيت آن در اقتصاد
نوشته تحقيق در مورد تورم ساختاري و ماهيت آن در اقتصاد اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.