nx دارای 48 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
سازمان تبلیغات اسلامی
تشكیل هیئتهای مؤتلفه و تبلیغات اسلامی تحت نظر امام خمینی(ره)
امام، اولین بار پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، در یك دعوت عام ما را به قم دعوت كرد. دعوت به این شكل بود كه در شبی كه در یكی از جلسات درس تفسیر قرآن شركت كرده بودیم، شخصی از قم به تهران آمده و پیامی از سوی مراجع و امام داشت. پیام این بود كه: من از منزل مراجع، بهویژه حاج آقا روحالله خمینی میآیم. ایشان فرمودهاند فاصلهی تهران تا قم كمتر از 5 ساعت وقت میخواهد و هزینهی رفت و برگشت كمتر از 10 تومان است. چرا شما در شرایط استثنایی كنونی، تماستان با قم مرتب و منظم نیست؟
پس از ماجرای تصویبنامهی لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341، دو هیئت مذهبی از كسبه و تجار بازار تهران كه از آغاز نهضت نوپای اسلامی به رهبری آیتالله خمینی در حوادث و وقایع آن حضور و فعالیت داشتند و ضرر جدایی را احساس كرده بودند، تصمیم گرفتند با یكدیگر ائتلاف كنند. سپس یكی دیگر از هیئتهای فعال بازار را نیز مطلع و در ائتلاف خود سهیم كردند. آنها پس از ائتلاف، در یكی از ملاقاتهای مردمی با امام، ماجرای ائتلاف خود را به اطلاع وی رساندند و ایشان نیز ائتلافشان را تأیید كرد.
ائتلافكنندگان كه بعدها به «هیئتهای مؤتلفهی اسلامی» معروف شدند، هیئت مسجد امینالدوله، مسجد شیخ علی، و اصفهانیها در بازار تهران بودند. هیأت مسجد امینالدوله، از كسبه و تجار بازار تهران و شاگردان آنها تشكیل میشد كه به دلایل متفاوت، تحصیل علوم جدید را در مراحل ابتدایی رها كرده و در بازار تهران به كار پرداخته و شبها پس از پایان كار، به تحصیل علوم دینی نزد شیخ حسین زاهد ومرحوم آیتالله شیخ عبدالكریم حقشناس در مسجد امینالدوله میپرداختند. در میان شاگردان این دو، عدهای مانند حبیبالله عسگراولادی، ابوالفضل توكلی بینا و حبیبالله شفیق با یكدیگر آشنا شدند و بعدها مهدی عراقی نیز به آنها پیوست.مهدی عراقی، در جمعیت فدائیان اسلام سابقهی فعالیت داشت و تحت تعقیب قرار گرفته و به زندان نیز رفته بود و نیروهای امنیتی، او را به عنوان مبارزی فعال میشناختند.
این چهار تن، پس از سال 1333 كه حوادث سیاسی، نیروهای مخلص را ناامید كرده بود، تصمیم گرفتند هیئتی مذهبی تأسیس كنند و به فعالیت فرهنگی- اجتماعی بپردازند. لذا به قرآن تفأل زدند و آیهی« و الله یؤید بنصره من یشاء»(2) آمد و براساس آن خود را «هیأت مؤید» نام گذاشتند و تا سال 1339 به فعالیت پرداختند. طلوع نهضت اسلامی به رهبری آیتالله خمینی و دعوت از هیئتهای مذهبی جهت ارتباط با وی، باعث ارتباط این هیئت با او شد. آنان در ایام فعالیت در مسجد امینالدوله و همچنین فعالیت اقتصادی در بازار، با هیئتی دیگر به
نام «هیئت مسجد شیخ علی» به رهبری صادق امانی، از كسبهی بازار تهران آشنا شده بودند. حاج صادق و یارانش از آغاز دههی بیست، در جامعهی تعلیمات اسلامی به رهبری شیخ عباسعلی قرائتی سبزواری، معروف به اسلامی، و سپس با تأسیس گروه شیعیان در اواخر دههی بیست، به فعالیت مذهبی پرداختند. حاج صادق امانی، مسجد كوچكی را در بازار تهران به نام «مسجد شیخ علی»، پایگاه فعالیت و مبارزه ساخته بود. اعضای اصلی این هیئت، حاج صادق امانی، حاج حسین رحمانی، اسدالله لاجوردی و صادق اسلامی بودند كه با حوادث سیاسی این دوران آشنا و در كنار حاج صادق به فعالیت در این پایگاه میپرداختند.
با طلوع نهضت اسلامی،این گروه نیز با آیتالله خمینی آشنا و به ارتباط با او ادامه داد. پس از مدتی فعالیت و آشنایی با هیئت مسجد امینالدوله، این دو گروه، تصمیم به ائتلاف گرفته و با گروه سومی كه در بازار تهران به «هیئت اصفهانیها» معروف و آنها نیز با آیتالله خمینی ارتباط داشتند، آشنا شدند و آنها را به ائتلاف با خود دعوت كردند. اعضای اصلی این هیئت، عزتالله خلیلی، مهدی بهادران، میرفندرسكی و علی حبیباللهیان بودند. پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341، امام فردی را از قم به تهران فرستاد تا مجامع و هیئتهای دینی را به تماس مرتب و منظم با قم، ترغیب و دعوت نماید. پس از آن، در دعوتی عام، با سخنرانی در جمعشان، آنها را به رفتار رژیم در برابر قوانین اسلام متوجه ساخت
. حبیبالله عسگراولادی كه در این جمع حضور داشته است دربارهی آن میگوید:«بعضی از برادران در این مرحله، زودتر از ما خدمت(امام خمینی) رسیده و خدماتی را آغاز كرده بودند. منجمله، همین تلگرافها را چاپ و تكثیر میكردند. تعداد اندكی از برادرانمان از جمله شهید صادق امانی (و گروه او)، از قبل با امام رابطه داشتند و بیشتر اعلامیهها و تلگرافات توسط ایشان به دست ما میرسید. امام، اولین بار پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، در یك دعوت عام ما را به قم دعوت كرد. دعوت به این شكل بود كه در شبی كه در یكی از جلسات درس تفسیر قرآن شركت كرده بودیم، شخصی از قم به تهران آمده و پیامی از سوی مراجع و امام داشت. پیام این بود كه: من از منزل مراجع، بهویژه حاج آقا روحالله خمینی میآیم. ایشان فرمودهاند فاصلهی تهران تا قم كمتر از 5 ساعت وقت میخواهد و
هزینهی رفت و برگشت كمتر از 10 تومان است. چرا شما در شرایط استثنایی كنونی، تماستان با قم مرتب و منظم نیست؟ ممكن است شما مطالبی در تهران داشته باشید و ما از آن بیاطلاع باشیم و ممكن است ما در قم اطلاعاتی داشته باشیم كه به دست شما نرسد. شخص حامل پیام گفت: «من باید این پیام را به بقیهی مجامع و هیئتهای دینی برسانم تا آنها هم مطلع شوند.»
شخص حامل پیام خداحافظی كرد و رفت. ولی من تا آخر جلسه هیچ نفهمیدم كه چه گذشت. تمام ذهنم به دنبال این رفت كه چرا از روزی كه ایشان مبارزه را شروع كرده و ما هم گاهگاه به قم میرفتیم و وظایف محوله را انجام میدادیم، چرا پس از آن ارتباط منظمی را برقرار نكردیم. پس از تفسیر، با برادران قرار گذاشتیم در اولین جمعه، خدمت ایشان برسیم. در این سفر من از طرف برادران مأمور شدم كه به نمایندگی از گروه خودمان مطالبی را خدمت امام عرض كنم. هنگامی كه در حضور امام دهان باز كردم تا شروع به سخن نمایم، ناگهان نگاه ایشان به طرف من برگشت و من تمام مطالبی كه در ذهنم بود و میخواستم عنوان كنم یكباره در اثر نگاه ایشان فراموش كردم و نتوانستم چیزی بگویم. پس از لحظهای مكث كه امام متوجه حالت من شده بود،
خودشان شروع به صحبت كردند و فرمودند: «گویا آقایان كه از تهران تشریف آوردهاید به دنبال دعوتی میباشد كه از هیئتها و گروهها به عمل آمده است. فكر میكنم لازم باشد من هم سؤالات را مطرح كنم و این سؤالات را دقت كنید. اولین سؤال اینكه، مگر امر به معروف و نهی از منكر و جهاد جزو فروع دین نیست؟ چطور این فروع از فروع دین در رسالههای علمیه وجود ندارد؟ دقت كنید این از چه زمانی برداشته شده؟ و چرا برداشته شده و چه كسانی برداشتهاند؟» بعد فرمودند: «باید متوجه باشیم برای اجرای امر به معروف و نهی از منكر باید قدرت فرمان باشد، قدرت بازداشتن باشد. امر به معروف با خواهش به معروف، فرق دارد. نهی از منكر با خواهش به نهی از منكر تفاوت دارد. معنای واقعی امر به معروف و نهی از منكر این است كه ملت اسلام، قدرتی پدید آورده باشد كه این قدرت به معروف، فرمان دهد و با قدرت، از منكر، جلوگیری به عمل آورد.»
سپس فرمودند: «حالا كه این توضیح را شنیدید، بروید و ببینید امر به معروف واقعی، به ضرر چه كسانی بوده و چه كسانی از آن ضرر میدیدند كه ملت اسلام قدرت آمره و قدرت ناهیه داشته باشد. از همینجا میتوانید بفهمید كه چه دسیسههایی به كار رفته كه رسالههای علمیهی ما منهای این مسائل باشد.» در طول یك هفته چندین جلسه روی این سخنان بحث كردیم و سرانجام با این معیارها نتوانستیم گذشتههایمان را امضا كنیم. در صورتیكه قبلاً از گذشتهمان خیلی راضی بودیم. هفتهی بعد حدود بیست و هفت و هشت نفری خدمت
ایشان رفتیم. باز در این جلسه، مسائلی پیش آمد. درس اوّل را در مسائل سیاسیـ اجتماعی به ما گفتند. سومین جلسهای كه ما به خدمت امام رسیدیم درست در تاریخی بود كه اسدالله علم (نخستوزیر) پس از یك مدت كوتاهی، كه به تعبیر امام آزمایشهایشان تمام شد، مجدداً اعلام كرد كه تصویبنامهی انجمنهای ایالتی و ولایتی به قوّت خودش باقی است و عمل میشود و در ضمن آن، یكی دو جریان كه در قم و مشهد و دیگر شهرها به وجود آمده بود، كوبیده بودند و امام طی اعلامیهای، از مسلمانان درخواست كمك نموده بودند كه به اعلامیهی استنصار معروف شد.»
در پاسخ به اعلامیهی استنصار آیتالله خمینی، ابوالفضل توكلیبینا به همراه سید محمود محتشمیپور، كسبهی بازار تهران را راضی كردند و به دیدار امام بردند. وی در اینباره میگوید: «شاید اولین جرقهای كه جاذبهی امام در تهران و شهرستانها زد [و] مردم را بیشتر جذب كرد، اعلامیهای به نام اعلامیهی استنصار [بود]. اعلامیهی فوقالعادهای بود. از مردم طلب استنصار شده بود. علما و فقهای موجود، به شاه، تلگراف زدند. شاه تلگراف (آنان) را به دولت احاله كرد. دولت، جواب همه را داد الاّ [جواب] امام را. دیدند امام لبهی تیز كارد را روی شخص شاه [گذاشته]؛ [دیدند] كه آن زبان، زبان اسلام و قوی و نیرومند است. متوحش شده بودند و پاسخی به ایشان ندادند. میخواستند ایشان را منزوی كنند. یادم هست كه اعلامیهی استنصار كه آمد و در تهران و شهرستانها توزیع شد، اكثراً، هر كس را كه میدیدی، خصوصاً جوانها، میگفتند فقیه و زعیمی كه میتواند زعامت جامعهی مسلمین را به عهده بگیرد، حاج آقا روحالله است.
بعد از آن اعلامیهی استنصار، ما فكر كردیم حركتی را انجام [بدهیم] خصوصاً بنده این را با آقای حاج سید محمود محتشمیپور كه آن روزها او هم در بازار حضرتی بود، [در میان گذاشتم و] گفتم: «این اعلامیه را میبینی. این طلب استنصار از مردم است. باید حركتی بكنیم كه مردم را به سوی ایشان متوجه كنیم.» گفت: «پیشنهاد شما چیست؟» گفتم: «تجار و كسبهی بازار حضرتی از موقعیت بالایی برخوردارند. ما همهی اینها را به عنوان یك حركت جمعی به قم ببریم.» ایشان گفت: «این [كار] پول میخواهد. خرج دارد.» گفتم: «خرجش را یك چیزی [از خودشان] میگیریم. یك چیزی هم [خودمان] میدهیم.» قبول كرد كه نصف هزینه را ایشان بدهد. تعدادی ماشین اجاره كردیم و با تجار و كسبهی آن منطقه نیز صحبت كردیم كه نفری ده تومان از شما میگیریم. و شما را به دیدار علما در قم میبریم. نامنویسی كردند. چند ماشین بزرگ شد».(3)
قبل از این نیز، توكلی، زمینهی آشنایی مهدی عراقی با امام را فراهم كرده بود. وی در اینباره میگوید:«اولین روزی كه امام اعلامیه دادند، راجع به انجمنهای ایالتی و ولایتی، برای اولین بار به شهید عراقی گفتم: «پنج شنبه شب میخواهم شما را ببرم بعضی آقایان را ملاقات كنی. آقای خمینی را ملاقات كنی.» وقتی ایشان را به قم بردم [در] همان منزل كوچكی كه امام داشت، خدمت ایشان رفتیم. عدهای از تهران آمده بودند و درخواست میكردند كه تكلیف ما چیست. امام میفرمودند كه این رژیم، نیات پلیدی دارد و تا حالا اگر كاری نكرده به خاطر آن یكپارچگی مرجعیت آیتالله بروجردی بود و الان موقعیت را مناسب دیده و این طرح را
میخواهد پیاده كند. بنا دارد الغای مذهب بكند. شما اوّل وظیفهتان این است كه مردم را به مسائل روز و مسائلی كه پیش آمده، آگاه بكنید. این مسئله، مسئلهی مبهمی بود. اولین چیزی كه امام اشاره میكنند، همین مسئلهی آگاهی مردم است. از آنجا كه به تهران آمدیم، مرحوم عراقی با آن همه یأسی كه داشتند گفتند: «این همان چیزی است كه میخواستیم».حبیبالله عسگراولادی در اینباره میگوید: «حضرت امام استنصار كه فرمودند، از هیئتهای دیگر مستقیماً حركت كرده بودند و با ایشان در ارتباط بودند. با فاصلهی كمی از اسلامشناسان برجستهی همراه خودشان در استانها و شهرستانها هم همین كار را كرده بودند. در یك جمعهای خدمت ایشان رفتیم. بنده و آقای شفیق [به عنوان] دو نماینده در جمع رسیدیم. وقتی فرمایشات ایشان تمام شد، اجازه گرفتیم بیرون بیاییم. امام فرمودند در آن اتاق بمانید. در آن اتاق رفتیم. دیدیم چند نفر از برادرانی كه آنها را میشناسیم آنجا هستند. با فاصلهای چند نفر دیگر آمدند و امام تشریف آوردند. فرمودند: «آنجوری كه من راجع به شما شناخت دارم، شما همه برای خدا كار میكنید. همه به قیامت معتقدید. همه به نبوت و امامت معتقدید. همه برای عظمت اسلام، همه برای عزت مسلمین كار میكنید. چرا پراكنده باشید؟ مجزا باشید؟ چرا با هم كار نكنید؟» و توصیههایی فرمودند. امّا برای اغلب شنوندگان، مشكل بود كه به هم اعتماد كنند. در ابتدا [به صورت] آزمایشی با هیئتهای دیگر جلسه گذاشتیم. حدوداً شاید دوازده هیئت و بعداً این مجموعه به بیست و هفت، بیست و هشت هیئت رسید.
پس از اینكه كار را شروع كردیم، به فكر این افتادیم كه با دوازده هیئت، یك شورای مركزی تشكیل دهیم. و چهار نفر را در ارتباط با مرجع تقلیدمان نماینده كنیم. شهید عراقی، حاج ابوالفضل توكلی، حبیبالله شفیق و بنده. گفتیم ما الآن نمیتوانیم حزب باشیم. باید ویژگیهای یك حزب را بیابیم. بهتر است كه اسم جبهه روی خودمان بگذاریم: «جبههی مسلمانان آزاده». اولین تجمعی كه دور هم جمع شدیم با دوازده هیئت به نام «جبههی مسلمانان آزاده» [بود]. اولین اعلامیه را صادر كردیم. بعد از مقداری فعالیت، قسمتی از یك اعلامیهی امام را برداشته و به نام «جبههی مسلمانان آزاده» موضعگیری كردیم. [پس از آن] دیدیم اعلامیهی جبههی مسلمانان آزادهی شعبهی تجریش منتشر شد. در صورتی كه ما چنین چیزی نداشتیم.
اعلامیهی جبههی مسلمانان آزادهی شعبهی سیمتری و چند جبههی مسلمانان آزاده، بدون اینكه با ما ارتباط داشته باشند، همین اعلامیهی [ما را] برداشتند تكثیر كردند. تعدادی از مجموعهی اینها را از یك هیئت و مسجد دستگیر [كردند] و بردند. اینها در مدتی كه در بازداشت بودند تا بازجویی شوند، یكدیگر را شناختند كه جبههی مسلمانان تجریش چه كسانی هستند، جبههی مسلمانان سیمتری چه كسانی هستند. اینها به بیست و هفت و بیست و هشت و بیست و نه هیئت به نام جبههی مسلمانان آزاده رسیدند و مورد تأیید امام هم بودند. یك روز ما چهار نفر (عسگری، توكلی، شفیق، عراقی) دیدن حضرت امام رفتیم. حضرت امام پس از اینكه صحبت عمومی تمام شد، فرمودند آن اتاق بمانیم. در آن اتاق رفتیم. متوجه شدیم كه از سه گروه دیگر برادران، آنجا هستند و امام تشریف آوردند و فرمودند: «همینطور كه جلوتر به شما گفتم، اینبار هم میگویم شما با هم كار كنید.»
از این سه گروه، یك گروهش كه در این ائتلاف قرار گرفت، نیامد. حضرت امام فرمودند با هم كار كنید و ما آمدیم سه گروه دور هم نشستیم و توانستیم یك شورای دوازده نفری تشكیل بدهیم و به حضرت امام هم اعلام كنیم كه چهار نفر از دوازده نفر، رابط با شما هستند كه بنده و شهید عراقی، توكلی و شفیق، رابط این ائتلاف اسلامی در بین هیئتها با امام شدیم. در اینجا، دیگر، هیئتهای مؤتلفهی اسلامی شدیم ولی هیچ نامگذاری برای خودمان نكردیم، تا روز سیزده آبان كه بین ما اختلاف افتاد. در این شرایط نمایندگان حضرت امام از روحانیت در درون مؤتلفهی اسلامی مشخص شد. مؤتله در موضعی قرار گرفت كه لازمهی آن یك اساسنامه بود و همین بزرگان توسط شهید باهنر، این اساسنامه را فراهم كردند. برای اینكه نیاز داخلی حوزهها را از نظر معارف برآورده كنیم، استدعا كردیم بحث «انسان و سرنوشت»، كه شهید مطهری فرموده بودند، جزوه شود و توسط شهید باهنر تدریس شود».(4)
ادامه خواندن مقاله سازمان تبليغات اسلامي
نوشته مقاله سازمان تبليغات اسلامي اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.