Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله روان شناسي در محيط اداري

$
0
0
 nx دارای 84 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : روان شناسی در محیط اداری تعریف روانشناسی: عنوان كتاب حاضر، نویسنده را موظف می‎دارد كه «روان‎شناسی» را، بدواً به صورت هر چه ساده توضیح و تشریح نماید. و سپس از «محیط اداری» تعریف به دست دهد. چه، شرط مبادله‌صحیح اطلاعات بین نویسنده و خواننده، یا گوینده و شنوند، وجود محیط تفاهم و درك مفاهیم درست از اصطلاحاتی است كه در مكاتبه و یا محاوره ذكر می‎شود. بنابراین، صرفنظر از اختلافاتی كه بین دانشمندان درباره تعریف این علم وجود دارد، روان‎شناسی را (كه از قدیم موضوع و هدف از مطالعه آن، شناخت خصوصیات پندار و كردار یك فرد آدمی بوده است، علم‎النفس، معرفت‎النفس و یا معرفت‎الروح می‎گفته‎اند) به شرح زیر تعریف می‎كنیم: روان‎شناسی عبارت است از تحقیق و مطالعه در حیات نفسانی، و اعمال و رفتار انسان در احوال و اوضاع مختلف. چنان كه می‎دانیم وجود انسان از دو قسمت تشكیل شده است. قسمت مادی یا بیولوژیكی (مانند استخوانها،‌عضلات، امعا، و احشا، و به طور كلی سلولهای گونا گون زنده تشكیل دهنده بدن) و قسمت غیرمادی (شامل افكار و تمایلات، احساسات غریزی، خشم، شادی و غم، پشیمانی و حالات روانی دیگر) ساخته شده است. قسمت مادی را «بدنیات» یا، «جسمیات»، و قسمت افكار و امیار را «نفسانیات» اصطلاح كرده‎اند. بدین ترتیب محدوده مباحث علم روان‎شناسی منحصر به تحقیق و مطا لعه در نفسانیات، و كشف قوانین موجود در روابط آنها است. علم روان‎شناسی از قرون قبل از میلاد مورد توجه بوده، تا دو قرن پیش در اروپا و تا چندی قبل در ایران، جزء یكی از فصول فلسفه شناخته می‎شد. به همت دانشمندانی چون «جان‎لاك» انگلیسی و «كندیاك» فرانسوی این علم به صورت مستقل از فلسفه درآمد. در حال حاضر رشته‎های مختلف این دانش بسیار زیاد است. كافی است كه به نظر آوریم عده‎ای در روان‎شناسی كودكان، جماعتی در روان‎شناسی تطبیقی، گروهی در روان‎شنای حیوانی، یا روان‎شناسی از لحاظ بیماریهای دماغی و همچنین روان‎شناسی اجتماعی تخصص یافته‎اند. از آنجا كه «‌روان‎شناسی در محیط اداری» را باید فصلی از «روان‎شناسی اجتماعی» بدانیم، لازم است كه درباره‌ این رشته بیشتر توضیح دهیم:اصولاً در روان‎شناسی اجتماعی، سعی بر این است كه رفتار فرد در قبال اعمال و سلوك دیگران نسبت به او، مطالعه شود. یا بنا به عقیده «آلپورت» غرض آن است كه دریابیم و بیان كنیم كه اندیشه و احساس و رفتار یك فرد، در جمع آدمیان دیگر، چگونه و تابع چه اصولی است. حال با توجه به تعریفی كه از «اداره» بیان خواهیم داشت، خواهیم دانست كه محیط اداری نیز به نوبه‌ خود، محیط اجتماعی محدود و مخصوصی است كه روابط و فعل و انفعالات افراد در آن، قسمتی به موجب قوانین و مقررات مصوب، و قسمتی برابر رسوم و نظامات عمومی، استوار و برقرار می‎گردد. فی‎المثل، اگر در محیط اجتماعی، طبقات مختلفی براساس ثروت و امكانات اقتصادی موجود است، و این اختلاف طبقاتی،‌ خالق رفتار و سلوك معینی بین مردم می‎باشد، در محیط ادرای هم سلسله مراتب سازمانی مقتضیاتی به وجود می‎آورد كه عضو اداره را ناگزیر از یك سری عكس‎العمل‎های خاص در مقابل اعماق مافوق می‎سازد. ما در این كتاب می‎خواهیم اثر خصوصیات خلقی و روانی فرد را در جامعه ‌اداری، و تأثیر دیگران (زیردستان همطرازان و مافوقان) را روی شخصیت او مورد مطالعه قرار دهیم، لذا باید در ابتدا «اداره‌‌» را تعریف كنیم: تعریف اداره:در علم اداره می‎گویند: «آن‎گاه كه سعی و كوشش چند نفر از افراد انسانی به منظور وصول به هدف معینی، مشترك شود، اداره به وجود می‎آید». به عبارت دیگر، غرض از اداره، محیطی است كه در آن جمعی برای رسیدن به هدف واحد و مشخصی می‎كوشند. در این مقال كنشها و واكنشهای افراد را، در شرایطی كه عضو یك اداره‎اند، بررسی می‎كنیم. خواه این محیط به صورت اداره عمومی، مثل یك مؤسسه دولتی باشد، و یا به وضع اداره ‌خصوصی، مانند تجارتخانه یا شركت فلان. برای توضیح روان‎شناسی در محیط اداری،‌ ناگزیر باید شخصیت و عوامل موجد آن را ولو به اجمال، ذكر كنیم: تعریف شخصیت و عوامل موجد آن:فارغ از گفتگوهایی كه در تعریف شخصیت شده است، اگر آن را مجموع سلوك، و نحوه عمل و عكس‎العمل فرد در قبال پدیده‎های گوناگون بدانیم، عوامل موجد آن در هر كس بدین قرار است:1- مختصات ارثی. 2- نژاد 3- دین و مذهب. 4- محیط جغرافیایی طبیعی، سیاسی و بخصوص اقتصادی. 5- رسوم و سنن خانوادگی و ملی. 6- معلم و كتاب. 7- رفتار و سلوك‎ دوستان. 8- عوارض جسمی.بعضی از دانشمندان عوامل مذكور را در چهار گروه اساسی به شرح زیر قرار داده‎اند:1- عوامل زیستی: شامل خصوصیات ناشی از ارث، نژاد، و عوارض جسمی بیماریها، جراحات و نقص عضو و یا اعضا).2- عوامل محیط طبیعی: شامل اثر آب و هوای مناطق سرد، معتدل و گرم، كوهستانی یا جلگه‎ای، كویری و یا غیركویری بودن محل زندگی و نشو و نما در شد و پرورش آدمی. 3- عوامل محیط اجتماعی: كه مشتمل بر دین و مذهب، مسائل مربوط به جغرافیای سیاسی، رسوم و سنن خانوادگی و ملی، معلم و كتاب، رفتار و سلوك دوستان می‎گردد. 4- عوامل اقتصادی: كه شامل امكانات مالی خانوادگی، قومی و ملی، و مقررات حمایتی و رفاهی دولتی هرگونه مسائلی است كه در رابطه با رفع عوارض و نیازهای مادی تأثیر دارند. بنا به آنچه اهل نظر گفته‎اند، مظاهر تكوین شخصیت كودك، كه بیشتر متأثر از مختصات ارثی و نژاد و عوارض جسمی، و بالاخره طرز تفكر و بالمال رفت ار و سلوك پدر و مادر اوست، در سن سه سالگی آشكار می‎شود. بدیهی است كه به هر اندازه سایر عوامل ذكر شده روی جسم و فكر آدمی عمل كند،‌ تكامل شخصیت او سریع‎تر صورت گرفته، رفتار و سلوك وی را به مرور چنان مشخص می‎سازد كه بتوان گفت صاحب كدام نوع از انواع شخصیتهاست. اثر عوامل مذكور در تكوین شخصیت مساوی و یكنواخت نیست. چه بسا در بعضی از اشخاص تأثیر دین و مذهب،‌ به همراه رسوم و سنن خانوادگی به مراتب بیش از سایر عوامل است. یا اثر خصوصیات نژادی (كه غالباً با محیط جغرافیایی توأم می‎باشد) در رشد شخصیت پاره‎ای از مردم، چندان قاطع و زیاد از حد است كه به زحمت می‎توان موجبات نفوذ سایر عوامل را، به منظور ایجاد شخصیت متعادل در ایشان، فراهم آورد. پایه‎ریزی شخصت هر فرد در محیط اداری نیز از زمانی آغاز می‎گردد كه به اولین شغل اداری منصوب، و تحت نظارت متصدی مقام بالاتر قرار می‎گیرد. این نكته محل انكار نیست كه هر شخص در بدو خدمت به شدت تحت تأثیر رفتار رئیس مستقیم خود قرار گرفته، می‎كوشد همان رویه‎ای را اتخاذ و تعقیب كند كه مورد پسند و مطلوب او است. لذا حسن توفیق برای هر كس این است كه نخستین رئیس او دارای تقوی اداری و صاحب وجدان كار باشد. تغییر شخصیت:همان‎طور كه در رشته‌ علوم طبیعی مطرح است، اصل تكامل تدریجی و یا تكامل ناگهانی (جهش ‎MUTATION) بر سرنوشت انواع جانداران حكومت می‎كند،‌و از این راه صورت و خصوصیات هر نوع از موجودات زنده را چنان تغییر می‎دهد كه تشخیص ویژگیهای افراد اولیه یك نوع، از همان نوع، در وضع جدید، حتی برای دانشمندان و محققین هم به آسانی میسر نمی‎گردد. مشابهاً شخصیت فرد نیز گاهی تحت تأثیر تدریجی یا ناگهاین یك یا چند عامل،‌ دستخوش چنان تغییر عمیقی می‎شود كه به كلی رفتار و سلوك او را در قبال حوادث، با وضع سابق متفاوت می‎سازد. نویسندگان و مصلحین اجتماعی همیشه از همین خصوصیت، به عنوان بهترین نقطه‌ اتكای خود برای تخریب مبانی پندار و كردار ناصواب جوامع بشری استفاده كرده، دیده‎ایم كه توانسته‎اند از منحط‎ترین اقوام، پیشروترین آنان را بسازند. بد نیست از باب تفنن، عاملی را كه در تحول ناگهانی سلوك خانوادگی دوستم به شدت مؤثر افتاد، بیان كنم:او می‎گفت: «در خانه‎ام دختری روستایی خدمتكار بود. طبعاً هر عضو خانواده به او فرمانی می‎داد، و بدین‎ترتیب حس علاقه‎مندی خود را به فرماندهی اقناع می‎كرد. من نیز شاید به مقتضای تنبلی، یا واقعاً به واهمه آنكه بزرگ خانواده‎ام، و اگر حقی برای فرماندهی منظور باشد، سهم بیشترش متعلق به من است، درباره‌ او سلوكی مشابه ایشان داشتم. فرصتی دست داد و كتاب بینوایان ویكتور هوگو را خواندم. هنوز كتاب را به پایان نرسانده بودم كه هر وقت به این دختر دستوری می‎دادم، و یا از تأخیر در اجرایش كمتری عتاب و خطایی به او می‎كردم، خود را «تناردیه» و او را «كوزت» می‎دیدم. ناچار و شاید به طور ناخودآگاه، سلوك آمرانه من به او تغییر یافت. و از زمره‌ فرماندهان خارج شدم. رفته رفته هرگاه خانم یا یكی از فرزندانم به او فرمانی می‎داد، یا به سببی تعرضی می‎نمود، به شدت ناراحت می‎شدم. شوهرش دادند و به خیال خود مرا از عواقب حضور او در منزل او یا لااقل از نگهداری «كوزت» معاف كردند. غافل از آنكه لازمه اصلاح كار آن بود كه اثر ناگهانی كتاب بینوایان را از ذهن من خارج كنند. و سلوكی را كه در نتیجه مطالعه آن یافته بودم، تغییر دهند. آنها نتوانستند با اخراج خدمتكار، مرا از حمایت امثال او بازدارند. زیرا از بخت بد، جوانی جانشین او شد كه بیمار و واجب‎الرعایه بود. تصادفاً وقتی كار بالا گرفت كه این بیمار با هزینه من بهبود یافت. و هنوز دو ماه از نقاهتش نگذشته بود كه مصداق ژان‎والژان» شمعدان دزد از آب درآمد. و بیش از نیمی از كالایی را كه از خانه‎ام دزدید با گذشت كشیش‎مآبانه من، مالك، و از منزل اخراج شد. اهل خانه زبان به اعتراض گشودند كه این چه زندگی است؟ چرا برای دیگران فرشته رحمت، و برای ما اسباب زحمت شده‎ای؟ ‎… چاره‎ای اندیشیدم. همه را در سه نوبت به تماشای فیلم بینوایان بردم، و صحنه‎های آن را توجیه كردم، جماعت همرنگ، و محیط منزل از حكمرانی جابرانه پاك شد.»بدین ترتیب مطالعه یك كتاب و دیدن یك فیلم، تغییرات ناگهانی و شگرفی را در سلوك خانواده‎ای پدید آ‌ورد. چه بسیار دیده‎ایم كه اثر مصاحبه یا یك مصاحب دانه و دلسوز،‌ چندان در اصلاح پندار و كردار شخص كارگر افتاده است كه از شیطان مطرود، فرشته‎ای محبوب ساخته است. این دگرگونی صورت ناگهانی داشت. حال اگر در اوان جوانی موجبی برای تغییر ناگهانی شخصیت فرد پیش نیاید، گذشت زمان و تجاربی كه در طول آن تحصیل می‎شود، به تدریج خصوصیات خلقی و منش او را متحول می‎سازد. به همین سبب است كه معلمین اخلاق در قدیم گفته‎اند «كسی را كه پدر و مادر ادب نكند، زمانه ادب می‎كند ‎…» نقش اداره در تغییر شخصیت:اصولاً خصوصیات شغلی، موجد شخصیت جدیدی در افراد می‎شود. آموزگاران، غالب دبیران و خاصه استادانی كه مدتها به امر تدریس اشتغال داشته‎اند، همواره خود را بی‎نیاز و برتر از دیگران دانسته، در محاوره با مردم، سلوك مستبدانه، و غالباً تفوق‎جویانه دارند. اغلب از پزشكان و به ویژه جراحان، كه دائماً بیماران را محتاج مساعدت خود می‎بینند، همیشه خویشتن را والا و بالاتر از افراد جامعه می‎پندارند. این خصوصیت مربوط به شرافت شغلی و فائده وجودی پزشك برای اجتماع نیست. زیرا آنها هم كه طبابت را تجارت می‎دانند، و یا به صیانت حیثیت حرفه پزشكی اعتنایی ندارند،‌ هرگز از تفوق خیالی خود بر دیگران چشم نمی‎پوشند. چه بسیار كسانی را می‎بینیم كه تا وقتی پشت میز اداری‎شان نشسته‎اند،‌ جز ترشرویی و سخت‎گیری و مشكل‎تراشی در كار مراجعین، حاصلی بر حضورشان نیست، ولی همین افراد به محض آنكه از پشت میز و مسند قدرتشان و یا از محوطه اداره خارج شوند، منش و روحشان به كلی تغییر یافته، ژست و رفتارشان معقول و مقرون به مهربانی گشته، خودشان برای رفع موانع انجام مقصود،‌ راهنمایی نموده، گویی به یك باره دیو مزاحم شیوه فرشته مراحم یافته است. این قبیل شواهد به خوبی نشان می‎دهد كه بعضی از افراد نه تنها به مناسب شغلشان «‌میزگیر» می‎شوند، بلكه حتی دكوراسیون محل كارشان دارای چنان نفوذ و اقتداری در روحیه‎شان می‎گردد، كه هرچند بخواهند از آن رهایی یابند، میسر و مقدورشان نخواهد بود. به همین دلیل است كه بعضی از وارستگان حتی‎الامكان از استقرار پشت میز و یا تبدیل اتاق كارشان به نمایشگاه مبلمان امتناع می‎كنند. این خصوصیت «میزگیری»، كه متأسفانه در عموم محافل اداری در همه كشورهای جهان شایع و رایج است، سبب برقراری مراسم مختلفی در خارج از محیط اداری، ‌از قبیل مهمانیهای رسمی، سمینارها، بعضی از كنفرانسها و مجامع عمومی دیگری گشته، حتی سیاستمداران عمده نیز می‎كوشنده حتی‎المقدور مسائل مابه‎الابتلای خود را ضمن ملاقاتهای خارج از مكان رسمی شغل ایشان، مطرح و حل و فصل نمایند. ناگفته نماند كسانی كه شغلشان مستلزم سیاری و انجام وظایفشان موكول به خروج از محوطه اداری است، غالباً حین انجام وظیفه دچار غرور شغلی گشته، رفتار نامناسبی ارائه می‎كنند. غافل از آنكه ایفای وظایف و تكالیف مربوط به امور عمومی، هرگز نباید همراه با قدرت‎نمایی شخصی صورت گیرد. صرفنظر از اثر شغل در سلوك فرد، كه البته خالی از موارد استثنایی و نادر هم نیست، از آنجا كه محیط ادرای یكی از انواع محیطهای جغرافیای سیاسی، و به عنوان عوامل اساسی در دگرگونی، یا ایجاد منش اداری اعضای یك سازمان، شناخته می‎شود، و نیز مهمترین مسئله در امر مدیریت، تأمین روباط صحیح و سلوك سازمانی معقول بین متصدیان مشاغل آن می‎باشد، توجه به مسائل آتی (كه در زمینه روان‎شناسی فرد در محیط اداری مطرح می‎گردد) ضروری است. در سلسله مراتب سازمانی، هر عضو، افرادی مافوق، یا همتراز و یا زیردست دارد. حتی كارشناسان و مشاورین و نیز كسانی كهدر پایین‎ترین مرتبه‌اداری مشغول خدمت می‎باشند، از این قاعده مستثنی نیستند. زیرا گرچه ممكن است این جماعت فاقد مرئوس باشند، و به عبارت دیگر، در نمودار سازمانی خط اختیار و مسئولیت به آنها ختم شود، ولی قطعاً همكار یا مرئوس دیگران خواهند بود. افراد هم‎سطح را می‎توان به دو گروه مشخص تقسیم نمود. دسته اول كسانی كه در مقام سازمانی همتراز، مسئول انجام وظایف معینی می‎باشند، و اصطلاحاً همكار گفته می‎شوند. گروه دوم، اشخاص حقیقی و یا حقوقی هستند كه به سبب حوایج و نیازهای خود، وسیله مكاتبه یا مصاحبه و یا هر دو به صاحبان مسئولیت در سازمان، مراجعه می‎كنند،‌ و به ارباب رجوع اطلاق می‎گردند. سبب وضع این گروه در زمره‌ افراد هم‎سطح، این است كه اساس تماس مراجعه‎كننده با عضو سازمانی،‌ مصاحبه است. لازمه انجام مصاحبه صحیح و كافی آن است كه پرده تعینات ناشی از اختلاف مقام، بر كنار رود و مصاحبه‎كننده و مصاحبه شونده در یك سطح قرار گیرند. چه اگر اختلاف سطح بین این دو، موجود باشد، امر مبادله اطلاعات و منویات ذهنی، و نیز رفع محظوراتی كه مصاحبه را به ناكامی می‎كشاند، انجام نخواهد شد. گرچه صاحبنظران رشته علوم اداری،‌ اعضای مؤسسات عمومی را مستخدمین و خدمتگزاران جامعه شناخته، گفته‎اند اطلاق نام ‎Public Servant به هر عضو از خانواده یك سازمان عمومی،‌ از این بابت است كه او این عنوان رامشتق از كلمه ‎P. Service بداند و هیچ‎گاه فراموش نكنند كه حقوق‎بگیر و خدمتكار جامعه است. ولی البته این بدان معنی نیست كه عضو دولت به واقع مرئوس و مأمور هر مراجعه‎كننده شناخته می‎شود، بلكه چنین عضوی در مقام مجری اوامر جامعه، كه به صورت قوانین و مقررات عمومی به او ابلاغ شده، وظایف مربوطه را ایفا می‎نماید. لذا كمال مطلوب آن است كه ارباب رجوع هم سطح مسئولین اقدام در هر مؤسسه اعم از عمومی یا خصوصی، ‌دانسته شوند. سلوك و رفتار هر شخص در قبال اشخاصی كه در مقام بالا، یا هم‎سطح و یا زیردست قرار دارند، منش و شخصیت او را در محیط اداری نشان می‎دهد. میزان بازدهی كار هر عضو در مناصب سازمانی، موكول به انتصاب صحیح او به مشاغل متناسب، و لازمه این امر شناخت امور روانی و دقت در كنشها و واكنشهای او در حالات مختلف، و به هنگام اقدام در مواضع گوناگون، یا مصاحبه یا صاحبان مقامهای مذكور است. برای وقوف به خصوصیات خلقی افراد در محیط اداری، لازم است به این نكته توجه شود كه هر كس در بدو ورود به خدمت اداری، شخصیتی متناسب با محیط خانوادگی و اجتماعی، و متأثر از عوامل هشتگانه مذكور دارد، و بعدها به مرور در محیط اداری به مقتضای تصدی مشاغل متفاوت و برخورد آرا و عقاید سابق او با افكار متنوع و مقررات و رسوم سازمانی صاحب رفتار و سلوك مشخص می‎شود. لذا ضروری است كه عمل و عكس‎العمل آدمی را به طور كلی، و قبل از اشتغال به خدمت طبقه‎بندی، و به شرح زیر مطالعه كنیم: انواع شخصیت:اصطلح شخصیت در زبان فارسی معمول ما، معادل كلمه ‎PERSSONALITE فرانسه است. اصل این كلمه لاتین بوده و در ابتدا به ماسكها و نقابهایی گفته می‎شده كه بازیگران تئاترها به صورت خود نصب می‎كردند، تا بتوانند نقش خود را در نمایشها بهتر ایفا كنند. رفته رفته این كلمه به خود بازیگر انتقال یافته، مشتقات آن از قبیل ‎PERSSONAGE در امور سینمایی و تئاتر به كار می‎رود. از قدیم‎الایام فلاسفه معتقد بودند كه رفتار هر فرد آدمی متأثر و ناشی از وضع ساختمان بدنی او است. و بنابراین اگر افراد را برحسب قد و قواره، و یا وضع مزاجی آنها تقسیم كنیم، رفتار و سلوك آنان نیز به همان ترتیب تقسیم و گروه‎بندی خواهد شد. بنابر، این تصور بود كه «بقراط» حكیم یونانی می‎گفت «چون مزاج آدمی را چهار عنصر خون، بلغم، صفرا و سودا می‎سازند، برحسب اینكه در یك شخص، كدام یك از این چهار عنصر بیشتر باشد، شخص دارای رفتاری مثلاً صفراوی و یا سوایی می‎شود.» لذا شخصیت را به همین چهار نوع تقسیم كرده بود. سالها بعد «كرچمر» دانشمند سوئیسی، افراد آدمی را از لحاظ بدنی به سه گروه زیر تقسیم نمود:1- گروه مردمان كوتاه قد و چاق 2- گروه مردمان چهارشانه و عضلانی 3- گروه مردمان بلند بالا و لاغراندام او می‎گفت گروه اول اجتماعی و خون‎گرم، و طبقه دوم با انرژی و دارای پشتكار و قدرت اخذ تصمیم، و دسته سوم متفكر و گوشه‎گیر و انزواطلب‎اند. دانشمند دیگری به نام «شلدن» رشد قسمتهای مختلف جنین آدمی را در دوره‌ بارداری مادر، ملاك قرار داده، گفته است بعضی از قسمتهای بدن در این دوره نسبت به سایر قسمتها رشد و نمو بیشتری دارند. مثلاً رشد عضلانی برخی، بیش از نمو اعضای شكمی است. و یا استخوان‎بندی بعضی از جنین‎ها، زودتر از سایر اعضا و جوارح آنها رشد می‎كند. بدین‎سبب تغییراتی در رفتار و سلوك جنین، پس از ولادت، در مقایسه با یكدیگر، دیده می‎شود كه منشأ تفاوت شخصیت افراد در سالهای جوانی و بلوغ و پیری است. لذا شخصیت افراد مردم را به سه دسته بدنی، عضلانی و بطنی تقسیم نموده، برای هر یك خصوصیاتی قائل شده است. مثلاً برای اشخاصی كه پوست و استخوانی (بدنی‎)اند، صفات و سلوكی مبتنی بر گوشه‎گیری،‌متفكر بودن، زودرنجی و خوددار بودن بیان كرده، و در مورد آنها كه عضلانی‎اند، گفته است این جماعت پرجنب‎ و جوش و صاحب اراده و ایثار و گذشت می‎باشند. بدیهی است كه در تقسیم‎بندی، آقای «شلدن» خوش‎خوری و خوش‎زیستی و لذت‎طلبی سهم كسانی است كه به اصطلاح او بطنی و شكمی‎اند. دانشمند دیگری كه از روان‎شناسان بنام است و «یونگ» نامیده می‎شود، شخصیت افراد آدمی را به دو نوع «درون‎گرا» و «برون‎گرا» تقسیم نموده است. ملاك او در این تقسیم، اجتماعی بودن یا انزواطلبی اشخاص بوده است. به هر حال، قدر متقین و مسلم آن است كه بر هر یك از تقسیمات مذكور ایراداتی اساسی وارد است و ما به لحاظ اختصار از طرح آنها احتراز نموده، به ذكر انواع و خصوصیات رفتاری هر یك از شخصیتها براساس طبقه‎بندی زیر می‎پردازیم:شخصیت افراد در محیط خارج از اداره، و به خصوص در سنین بیست تا بیست و پنج سالگی، كه دوران شدت بروز و ظهور مظاهر شخصیت است، به سه نوع، حاد، متعادل،‌خونسرد یا لمفاتیك ‎LYNPHATIQUE تقسیم می‎شود. خصوصیات بارز هر یك از انواع مذكور به قرار زیر است:1- شخصیت حاد: عكس‎العمل صاحبان شخصیت حاد همیشه فوری، و بیش از عمل می‎باشد. به عبارت دیگر بین واكنش آنان در قبال هر كنش، هرگز نمی‎توان رابطه و تناسب منطقی پیدا نمود. لذا ایشان را آتشی مزاج،‌ شدیدالتأثر، تندخو یا زودرنج می‎گویند. این قبیل افراد به كمترین تحریك تا سرحد اشتغال به حركت درمی‎آیند. و نیز در اثر جزیی‎ترین بازدارنده‎ای به سرعت از حركت باز‎می‎مانند . در هر شرایطی اگر كلمه‎ای به خلاف میلشان از زیردست یا مقام هم‎سطح بشنوند، كارشان به مرحله‌ ترشرویی و تغیر، و گاهی داد و فریاد، و احیاناً اتخاذ تصمیمات نامعقول (مثل چاقوكشی و جنایت) می‎كشد. و در همین حال كه شكلی از دیوانگی را ابراز می‎دارند، با شنیدن یك جمله مطلوب و موافق، روی صلح و مسالمت نشان می‎دهند، و در این مرحله نیز دچار غلو و افراط می‎شوند. خصوصیات خلقی صاحبان شخصیت حاد در اكثر موارد، ناشی از وجود عقده‎های روانی ‎LesComplexes در ضمیر ناخودآگاه ایشان می‎باشد. عقده‎ها ممكن است سبب رفتار عاطفی فرد در جهت سازندگی و ثبت شوند. و گاهی موجب واكنش مخرب و منفی گردند. مشخصه بارز صاحبان شخصیتهای حاد بزرگنمایی ‎EXAGERATION هرگونه حادثه و جریانی است كه با آن مواجه شوند. هم اینان هستند كه بدون توجه، و غالباً خالی از هرگونه عمد و فارغ از غرض خاص، به قول مشهور «یك كلاغ را چهل كلاغ» می‎كنند. به هنگام گزارش وقایع چنان به آن پر و بال می‎دهند كه گویی از كاهی كوهی می‎سازند. معمولاً افراد تندخو و عصبی بهانه‎گیر بوده، وقتی كه دست‎آویزی برای تأمین خواستهای غالباً ناموجه، خود ندارند،‌ متوسل به بزرگ جلوه دادن حوادث می‎شوند. در مواقعی كه بخواهند شخصی را تمجید و تعریف كنند،‌او را به آسمان هفتم می‎رسانند و جامع جمیع كمالات انسانی می‎شناسند. و همین كه از جانب او چشم‎زخمی رسید، همه زیباییها و محاسن وی را انكار كرده، شیطان رجیمش خوانده، هزاران عیب و نقص بر اندام او می‎بندند. سخنان و حكایات و حتی شكایات رختخوابی نوعروسان با همسرشان غالباً منبعث از همین روحیه بزرگنمایی حوادث روزانه، و ماجراهایی است كه در طول روز در محیط زندگی، و رابطه‎شان با بستگان داماد، اتفاق افتاده است. گاهی نزدیكان زن یا شوهر، كه دارای شخصیت حاد باشند، با بزرگنمایی مسائل ك‎ارزش، محیط خانوادگی را مملو از سوء تفاهمات و تفرقه و حتی برخوردهای شدید می‎‎سازند. غالب كسانی كه از صباحت منظر بی‎بهره مانده، یا در دوران عمر دچار عوارض جسمی‎ شده‎اند، دارای شخصیت حاد و عاطفی می‎باشند. كمبود دریافت محبت و نوازش از نزدیكان، در ایام كودكی، خاصه زمانی كه شخصیت كودك تكوین پیدا می‎كند، و همچنین محرومیتها و محدودیتهای مادی خانواده، كه موجب عدم اقناع به موقع امیال طفل می‎شود، شخصیتهای حاد و عاطفی را به وجود می‎آورد. همان‎طور كه گفتیم، عقده‎ها گاهی موجب عكس‎العمل‎هایی در جهت مثبت و سازندگی می‎شوند. محرك بسیاری از توابع، همان عقده‎های روانی بوده است. سعدی خداوند ادب،‌ كه ذوق بی‎مثال او بوستان و گلستان را بر بام ادبیات جهان گذاشته، در كودكی یتیم بوده و غم بی‎پدری، فقر مالی و سرگردانی، عقده‎ای به او بخشیده است كه وی را در رأس نوابق ادبی عالم قرار داده است. ناپلئون بناپارت، به قول مشهور، از لحاظ نمرات دروس خود، در دوران تحصیل، همیشه در آخرین ردیف شاگردان كلاس بوده، انیشتین ریاضی‎دان برجسته و نابغه، در كودكی از درس ریاضی نمره كم می‎گرفته، قطعاً هر دو از این عقب‎ماندگی رنج برده، در سنین بعد به جبرانش پرداخته‎اند. سربازی كه در جنگ ایران و روم امپراطور والرین را اسیر كرد و به حضور شاپور اول آورد، همان بود كه قبل از شروع جنگ به او گفته بودند: تو لاغر و مردنی چرا به جنگ می‎روی». فیلسوف و ریاضی‎دان بزرگ انگلیسی برتر‎اند راسل، كه برنده جایزه ‌ادبی نوبل در سال 1950 و پرچمدار طرفداران صلح بین‎المللی بوده، در سن سه سالگی پدرش را از دست داده بود. اینها همه نمونه‎هایی از سازندگی عقده‎های مثبت در صاحبان آنها است. بالعكس عقده‎هایی هم موجب بروز عكس‎العمل‎هایی ویرانگر و منفی می‎شوند. در طول تاریخ و در حوادث روزمره شواهد و نمونه‎های بسیاری از این نوع عقده‎های خراب‎كار را می‎توان مشاهده نمود. نظری به زندگی آغامحمدخان قاجار از زمانی كه توسط یكی از مخالفین و امرای محلی مقطوع‎النسل شد، نشان می‎دهد كه عقده حاصل از محرومیت جنسی او تا چه پایه در رفتار و سلوك غیرانسانی وی مؤثر بوده است. ما برای آنكه دامنه اثر این عقده را در زمینه‎های اقتصادی و اجتماعی اعمال او نزد خوانندگان گرامی روشن سازیم، دو مورد از موارد عدیده رفتار سفاكانه‌وی را مطرح می‎كنیم: 1- سعید نفیسی در صفحه 34 كتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره‌ معاصر» در مورد لئامت آغا محمدخان قاجار می‎نویسد «‎… چنان می‎نماید كه دوره‌ تنگ‎دستی و حسرت آغاز عمرش، او را بدین‎گونه لئیم كرده باشد». توضیح امر این است كه وقتی آغا محمدخان قاجار به حض مرگ كریم‎خان زند به همراه یك نفر، از شیراز فرار نمود، آن قدر بی‎چیز و نادار بود كه بیش از دو پول، یعنی كمترین واحد پول رایج آن زمان، با خود نداشت. در اولین منزلی كه رسیدند یك پول را نان خرید و نزد جگرك‎فروش رفت و گفت «یك پول جگر بده». در این موقع به یادش آمد كه باید این پول را برای خرید نان در نوبت دیگر نگهدارد. تدبیری اندیشید،‌ بدین صرت كه تأمل نمود تا جگرفروش یك سیخ جگر را روی نانش گذاشت. آن‎گاه به او گفت: «جگرت خوب نیست نمی‎خواهم». بدین ترتیب نانش را به آب جگر آلوده كرد و خورد. این چنین فقری عقده‎های ویرانگری در او به وجود آورد كه موجب صدور فرمان قتل سه نفر از خدمتكاران مخصوص به جرم خوردن نیمی از خربزه‎ای كه برایش به هدیه آورده بودند، شد. كسی كه خود را وراث شاهنشاهی ایران می‎دانست، نصب خربزه را به وقت ناهار خورده، نیم دیگرش را برای وقت شامش گذاشته بود! ناگفته نماند كه چون عجز و لابه آن سه خدمتكار برای عفو و اغماض وی به جایی نرسید، هر سه متفق شده، شبانگاه به خوابگاهش رفته، جانش را گرفتند. 2- در ایامی كه در شیراز ظاهراً، تحت نظر بود صاحبان مشاغل و مناصب دربار كریم‎خان به او احترام و اعتنایی نمی‎كردند. تنها كسی كه به او محبت می‎نمود، سلمانی مخصوص بود، كه هرگاه سر و ریش او را اصلاح می‎كرد احترامات خاصی به او می‎گذاشت. روزی آغا محمدخان به او گفت من از بابت محبتهای تو شرمنده و شكرگزارم و اگر روزی توانستم جبران می‎كنم. مرد سلمانی گفت در طول عمر بارها تجربه كرده‎ام كسانی كه به مقام بالایی می‎رسند، وعده‎های سابق خود را به زیردستان فراموش می‎كنند. و اگر در آن شرایط گزندی نرسانند همان كمال محبتشان است. امیدوام تو به مقامی كه می‎خواهی بری، ولی این تجربه تكرار نشود». چند سالی گذشت و آغا محمدخان به سلطنت رسید. مرد سلمانی كه به تبع سایر شاغلین دربار، به خوش‎آمد و تبریك‎گویی به آغا محمدخان، نزد او رفت (و یا آنكه به حضور احضار شد)، چشم به چشم آغا محمدخان دوخت. گویی می‎خواست وعده‌ سابق او را یادآور شود. و از غضبی كه درباره دیگران روا داشته بود درامان بماند. آغا محمدخان گفت چون این چنین نگاه كرده است چشمانش را از حدقه درآورند. هر چه پیرمرد زاری و تضرع كرد سودی نبخشید آن‎گاه كه كورش كردند، فرمان قتلش را هم صادر كرد. در روان‎كاوی افراد جنایتكار، همیشه این نكته ثاب شده است كه انگیزه بیشتر جنایات، عقده‎های روانی ناشی از محرومیتهای جنسی و غیر آن است. زنی كه از داشتن بچه محروم ماندهو مكلف به نگهداری از فرزند هووی خود شده است، به طفل سوزن می‎خوراند (در روزنامه‎ها نوشتند)، یا او را آزار می‎دهد. صاحبان عقده‎های حقارت و دیگر عقده‎ها، و آنها كه در سنینی از عمرشان گرفتار نوعی از محرومیتها و حتی محدودیتها بوده‎اند، باید واكنشهای خود را به خوبی ارزیابی كنند. و اگر خودشان متوجه سوء رفتار و عكس‎العملهایشان نمی‎شوند، به تذكرات و راهنماییهای دوستان مشفق و دلسوز، آنها كه خوبی را به خاطر خوبی می‎خواهند، گوش فرا دهند. و بكوشند تا نعكاس عقده‎های روانی خود را از صورت منفی و خرابكار خارج كنند، و به شكل محركی برای سازندگی و رفتار قهرمانانه در جهت مثبت درآورند. خوشبختانه تجربه نشان داده است كه جز در موارد نادر، گرایش صاحبان شخصیت حاد و عاطفی منفی، به صورت مثبت آن است. منتهی این امر غالباً وقتی به حقیقت می‎پیوندد كه حادثه‎ای موجب دگرگونی ناگهانی،‌ یا محركی به مرور، وسیله تغییر تدریجی آن گردد. گروهی از مردم آتشین مزاج كه در جامعه‌ اداری مربوط، به جهاتی مدتها گمنام و منزوی بوده‎اند، به محض آنكه دفعتاً به مقامی كه خودشان آن را والا می‎دانند،‌ رسیدند، چنان سلوكی ارائه می‎دهند كه گویی از عقده‎های منفی ایشان، محركهای بسیار قوی برای برخوردهای دوستانه با ارباب رجوع، و بروز مظاهر انسان دوستی در قبال زیردستان ساخته است. كسانی كه قیافه و ظاهر خود را به علامات خاصی مشخص از دیگران می‎سازند، دستخوش آثار عمیق امیال سركوفته ایام گذشته خویش می‎باشند. موی بلند در ریش یا سبیل یا هر دو، ژولیدگی موی سر، بی‎اعتنایی به وضع لباس، و كوتاهی یا بلندی نامعقول آن و خاصه هر تغییری در صورت ظاهر كه منطق سلیم آن را تأكید نكند، و به شكلی ناهنجار متجلی شود، نشانه بروز عكس‎العمل عقده‎های روانی ناشی از حرمانهای مختلفی است، كه چون یك فرد آن را ابراز نمود دفعتاً خاطر همان جماعت یا نسلی می‎شود كه دچار همان نوع از عقده‎ها بوده، ولی نمی‎دانسته‎اند كه چگونه واكنش لازم را بروز دهند. تحقیق در این امر خالی از تفریح و تفنن نیست. چه بسا می‎بینیم در نزد صاحبان شخصیتهای حاد، نسبت محرومیتهای قبلی (كنش)، با مظاهر جبراتن آن (واكنش)، به هیچ‎وجه قابل مقایسه نیست. دخترانی كه در خانواده‎های خرافی، ‌تحت سلطه پدر و مادر، مقید به محدودیتهای فوق‎العاده‎ بوده‎اند، به محض آنكه در خانه شوهر، خویش را از قیود سابق رها ببیند، به تلافی گذشته، عریان‎تر و جلف‎تر از دیگران ظاهر می‎شوند. جوانانی كه در مكتب مادی مطالعاتی داشته. به كلی از اصول و مسائل دینی آگاه نبوده‎اند، به مجردی كه به حقایقی از این قبیل مسائل پی ببرند، فوراً جانب افراط را پیموده و دچار تعصب جاهلانه می‎گردند و بالعكس. به هر حال، چنانچه علائق و خواسته‎های صاحبان شخصیت حاد تأمین نشود، و امیال سركوفته آنان به ملاحظات گوناگون رو به افزایش نهد، سرانجام یا جانب افراط در واكنش منفی را گرفته: به هر موضوعی روی مخالف نشان داده، همواره نسبت به آتیه هر مسئله‎ای بدبین شده، در مقام كردار نیز جانب تخریب آن را می‎پسندند و یا واجد شخصیت بی‎تفاوت می‎گردند. رفتار و اثر سوء وجود مبتلایان به این هر دو نوع از منش را در محیط اداری، ضمن مباحث آتیه مطالعه خواهیم كرد. 2- شخصیت متعادل:آنها كه بروز عكس‎العمل‎شان در قبال هر عمل، از نظر زمان، منطقی و از جهت شدت متناسب است، از شخصیت متعادل برخوردارند. همیشه میزان حركت ایشان به اندازه نیروی محرك است. لذا چنین به نظر می‎رسد كه در مواضع مختلف، حسب مصلحت، رفتاری خشن یا سلوكی دوستانه ارائه می‎دهند. در عرف جامعه، این افراد را موقر، موجه، گاهی صبور و پر حوصله متین و مؤدب می‎خوانند. اثر عقده‎های روانی در واكنشهای این قبیل اشخاص كم است. لذا چنین می‎نماید كه از نعمت سلامت عقل به حد لازم بهره‎مندند. عموم انبیا و پیامبران و علمای اخلاق، حسب مقام و منزلت خود، صاحب این نوع از شخصیت بوده‎اند. به موجب آنچه كه در تواریخ دیده‎ایم، در رفتار آنان هرگز موردی دیده نشده كه به موضوعی كمتر یا بیشتر از آنچه استحقاق داشته است، ‌اهمیت بدهند. و یا تصمیمی اتخاذ كنند كه وفق مصلحت و منطبق با موازین عقلی نباشد. محمدبن عبدالله(ص) در كودكی یتیم، و تا زمان ازدواج با خدیجه، گرفتار فقر و نداری بود. ولی از آنجا كه صاحب شخصیتی متعادل بود، هرگز رغبتی به جمع‎آوری مال و اندوختن اموال ابراز ننمود،‌ تا آنجا كه با همه ‌قدرتمندی و تحصیل غنایمی كه طی سرایا و غزوات متعدد نصیب مسلمین گشت، به هنگام رحمت ارث ارزنده‎ای از خود باقی نگذاشت. و حال اینكه بسیار دیده و می‎بینیم عقده حاصل از فقر و مسكنت در كسانی كه از شخصیت متعادل بی‎بهره بوده و یا هستند، همواره به صورت بروز حرص بسیار نسبت به جمع‎آوری مال، و تدارك هر چه بیشتر اسباب تعین، اقناع می‎شود . جالب آن است كه گاهی عكس‎العمل حضور این عقده، در یك شخص، چنان شدید و غیرمنتظره است كه حتی صاحب آن خود متوجه نمی‎شود تا چه اندازه تحت تأثیر آن قرار گرفته، و او را به صورت یك تهیه و ذخیره‎كننده، برای مصرف‎كنندگان دیگر (اولاد و سایر وراث) درآورده است. از آنجا كه پیشرفت كار اداری مستلزم مدیریت صحیح، و این امر در گرو رفتار متناسب و منطقی از ناحیه مدیران می‎باشد، كمال مطلوب آن است كه در سلسله مراتب هر سازمان، واجدین شخصیت متعادل به خدمت منصوب شوند. علاوه بر این مورد، گرچه اصولا كارمندان مؤسسات عمومی را باید از بین اشخاصی كه از شخصیت متعادل برخوردارند انتخاب نمود، تأكید باید كرد كه برای تصدی مشاغل انتظامی و قضایی، كه حفظ و صیانت جامعه و حیثیت و شئون افراد آن، به عهده ‌آنان برگزار است، قطعاً باید كسانی را انتخاب نمود كه عاری از عوارض حاصل از شخصیتهای حاد و بی‎تفاوت باشند. 3- شخصیت بی‎تفاوت:‌همان‎طور كه از نام این نوع از شخصیت دانسته می‎شود، عكس‎العمل صاحبان شخصیت بی‎تفاوت همواره نامتناسب، و كمتر از حد معقولی است كه باید در قبال عملها انجام شود. این افراد را در زبان علمی «لمفاتیك» LYNPHATIQUE در اصطلاح عامیانه «بی‎رگ» و یا «لاابالی» می‎گویند. خصوصیت رفتاری ایشان آن است كه همیشه تمام یا مقداری از انرژی محرك در حق آنان، به هدر می‎رود. گویی چرخهای ترمز شده‎ای هستند كه هرچه نیروی موتور به آن وارد آید، جز سكون یا حركت نامحسوسی از آن نمی‎توان دید. در محیط اجتماعی، وجود افرادی با روحیه منفی یا بی‎تفاوت در قبال مسائل ملی، خطرناكترین مانع پیشرفت و سعادت قومی است. چه آنكه به قول ضرب‎المثل مشهور «اگر دنیا را آب ببرد، آ‌نها را خواب می‎برد»، لذا حق این است كه بگوییم عدمشان به مراتب بهتر از وجودشان است. حضور صاحبان شخصیت بی‎تفاوت در مقامات تصمیم‎گیر و اداره‎كننده هر سازمان، قطعاً منتهی به ركود كارها و متوقف ماندن اموری است كه در راه تحقق اهداف سازمانی باید انجام شود. زیرا خصوصیت خلقی آنان اقتضا دارد كه انرژی هر محرك را برای پیشرفت كارها ضایع و بلااثر بگذارند. چنان كه قبلاً گفتیم، به هنگامی كه عقده‎های روانی دارندگان شخصیت حاد، از طریق بروز عكس‎العمل‎های مثبت اقناع نشود، و شرایط لازم برای ارضای آنها، حتی به صورت منفی فراهم نگردد، این افراد در سلك كسانی درمی‎آیند كه نسبت به عموم حوادث بی‎تفاوت می‎باشند. شاید بتوان گفت اصولاً جامعه بی‎تفاوتان مركب از سرخوردگان در اجتماع و افرادی است كه هرگز در بدو امر و سنین كودكی دارای چنین منشی نبوده، عوارضی به مرور موجب تكوین و بروز آن شده است. اشخاص بسیاری را دیده‎ایم كه به هنگام مشاهده مجروحین ناشی از حوادث،‌ مثلاً زلزله یا تصادف اتومبیل در جاده‎ها، بی‎پروا از صحنه گذشته، از این رفتار شرمنده نشده، اگر ملامتشان كرده‎اند سرافرازانه گفته‎اند «به من چه مربوط بود»!! گویی این جماعت مرده شویند، و خود را مسئول آن نمی‎دانند كه مرده به بهشت برود یا به جهنم. لازم به تذكر است كه نباید رفتار خونسردانه ناشی از مقاومت منفی در قبال زورگویان را از مظاهر شخصیت بی‎تفاوت دانست. چه اتخاذ این روش خود یكی از نشانه‎های دارا بودن شخصیت حاد و یا متعادل، و حاصل انعكاس عقده‎های روانی مثبت و سازنده است. اكنون كه انواع شخصیتهای افراد را در محیط اجتماعی به اجمال ذكر كرده، شغل را یكی از عوامل مؤثر در تغییر شخصیت دانسته، گفتیم مقررات و نظامات محیط اداری و سلوك همكاران،‌ به مرور منش شخص را كه قبلاً یكی از انواع سه‎گانه و متأثر از عوامل سابق‎الذكر می‎باشد، ‌دگرگون می‎سازد. نحوه رفتار صاحبان هر نوع از شخصیت حاد، متعادل و بی‎تفاوت را، بخصوص، در اوان اشتغال در محیط اداری بیان می‎كنیم. انواع مظاهر حضور مدیران صاحب شخصیت متعادل در محیط اداری:1- پای‎بندی عمومی اعضای سازمان به رعایت اصول و مقررات درباره دستورات مقامات بالا و در رابطه با افراد همتراز و مادون و مراجعین، و نیز عدم تمكین به دستورات و توصیه‎های نامعقول:واضح است كه صاحبان شخصیت متعادل،‌ دوستان و همكاران صمیمی خود را از بین كسانی انتخاب می‎كنند كه هم سنخ خودشان، دارای خصوصیات خلقی مناسب و متعادل باشند. در این صورت، نه تنها اثری از سوء رفتار و غلظت و شدت در روابط بین مقامات سازمان دیده نمی‎شود، بلكه احترام متقابل بین مدیران و كاركنان،‌ چنان مرعی و مشهود است كه نظر هر ناظری را در اولین دیدهای خود به این نكته جلب می‎كند. و می‎فهماند كه هر اقدام‎كننده دارای حریم محفوظی است كه نمی‎توان به طور نامشروع در آن نفوذ نماید. و برای شكست آن از انواع توصیه و تعلق و حتی تهدید استفاده كرد. از آنجا كه به قول لایب نیز در یك جمع از افراد، غالباً دو نوع میل یا انگیزه وجود دارد، كه یكی را میل «مقارن» و دیگری را میل «مغایر» گونید و در محیط اداری نیز كه متشكل از افراد متعدد است، طبعاً بعضی از كاركنان دارای امیال مغایر با خوستهای دیگران‎اند. مدیرانی كه دارای شخصیت متعادل و متانت رفار بخصوص در محیط اداری‎‎اند، همواره می‎كوشند امیال مغایر كادر سازمانی خود را تعدیل، و حتی‎المقدور طرق اقناع امیال متقارن آنها را هموار سازند. فی‎المثل اگر عده‎ای علاقه‎مند به ایجاد كتابخانه‎ای در محوطه اداره‎اند، ‌اتاق یا محل مناسبی را در اختیار آنان قرار داده، برای جمع‎آوری و تهیه كتب، از هرگونه امكان سازمانی و شخصی استفاده می‎كنند. و یا موجبات تسهیل كار ازدواج دو نفر از جوانان و دختران شاغل را كه خواهان همسری یكدیگرند، فراهم می‎سازند. و بدین ترتیب ضمن آنكه میل مقارن آن دو را ارضا می‎كنند،‌ چنانچه به دلایلی روابط بین این دو كارمند با مدیر و یا بعضی از مقامات بالا و همتراز تیره و مشحون از امیال مغایر باشد، با این رفتار نسبت به بهبود روابط انسانی در محیط اداری، اقدام می‎نمایند. بسیار بدیهی است كه در چنین شرایطی عموم اقدام‎كنندگان، پاس حرمت یكدیگر را داشته، چون هر كس می‎داند كه ارتكاب به عمل و یا اعمال ناموجه موجب هتك حیثیت مشترك او و سایر همكارانش خواهد بود، كمتر آلوده تخلفات اداری، و مرتكب بدرفتاری با مقامات بالا و هم‎سطح و مادون و بخصوص مراجعین، خواهد گشت. 2- حضور روحیه متعهد بودن كاركنان سازمان نسبت به تأمین مقاصد مشروع مراجعین، و نیز برخورد مؤدبانه با آنان:قبلاً گفتیم یكی از خصوصیات رفتاری دارندگان شخصیت متعادل، حفظ حقوق و احترام به شئون و حیثیت دیگران است، كه بالمآل منتهی به جلب احترام و محبت دیگران نسبت به خودشان می‎شود. در محیط اداری (اعم از آنكه اداره خصوصی مثل یك مؤسسه تجاری شخصی، و یا اداره عمومی مثل مؤسسات دولتی نظیر وزارتخانه باشد) شرط اساسی برای توفیق، برخورد صمیمانه و احترام‎آمیز نسبت به عموم مراجعین و ارباب حاجتی است كه به مناسبت آن، رنج مراجعه را به آن دستگاه بر خود هموار ساخته‎اند. این نكته هرگز نباید فراموش شود كه رفتار ارباب رجوع به هر مرجعی مبتنی بر استقرار محیط صمیمیت و دوستی بین خود و اقدام كننده، یا اقدام‎كنندگان است. به همی لحاظ كه می‎خواهند مقصودشان از مراجعه، به نحو مطلوب انجام شود. می‎كوشند كه محیط مصاحبه آنان به طرف مسئول، دوستانه و حتی خودمانی گردد. بنابراین در همه موارد پنجاه درصد شرایط لازم جهت استقرار محیط تفاهم بین مراجعین و مسئولین اقدام كننده در اداره فراهم است. حال اگر كسانی كه در قبال مردم مراجعه‎كننده قرار می‎گیرند، و به مقتضای سمت اداری خود، پاسخگوی مردم می‎باشند، حسن برخورد و مردم را مغتنم دانسته، روی مهربانی و رأفت نشان داده، رفتاری آدمی‎وار ارائه كنند، محیط مصاحبه و مبادله مطالب و نظرات به خوبی برگزار می‎گردد. در این گونه موارد حتی اگر خواسته‌ متقاضی به هر صورت تأمین نشود، وی خود را مدیون حسن برخورد صاحب مقام دیده، ناكامی خویش را ناشی از مقررات دانسته، كینه‎ای از او به دل نمی‎گیرد. متأسفانه در كشورهای عقب‎مانده، كه فرهنگ عمومی مردم مبتنی بر كینه‎توزی یا لااقل بی‎اعتنایی به حقوق یكدیگر است، بسیار دیده می‎شود كه هر اقدام‎كننده اداری خود را مالك‎الرقاب و حاكم بر سرنوشت مراجعین دانسته، همواره رفتار دیوانه غالب بر مغلوب عاقل را اعمال می‎كند. و چه بسا چنین خصلتی به عامه مردم سرایت كرده، هر كاسب بازاری نیز در مقابله با مشتری كالای خویش، چنان عمل می‎كند كه هر كس متوسل به قول سعدی شده. می‎گوید «به تمنای گوشت مردن به كه تقاضای زشت قصابان». این قبیل كسبه، كه غالباً از نظر مادی و معنوی كم مایه‎اند، اصولاً نه تنها عطایی ندارند تا به لقای تلخشان بخشوده شود، بلكه قبل از هر چیز خود را طلبكار مشتری می‎دانند! آن هم طلبی كه گویی سالها بی‎پرداخت مانده، اكنون درصدد وصول پرخاشگرانه‌آن‎اند! ما به تجربه دریافته‎ایم كه صاحبان چنین سلوكی باید در زمره واجدین شخصیت حاد، دارندگان عقده‎های خرابكار، طبقه‎بندی شوند. ادامه خواندن مقاله روان شناسي در محيط اداري

نوشته مقاله روان شناسي در محيط اداري اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>