Quantcast
Channel: دانلود فایل رایگان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

مقاله انقلاب

$
0
0
 nx دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است فایل ورد nx  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد. این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است توجه : در صورت  مشاهده  بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد بخشی از متن nx : انقلاب كلمه ی (انقلاب) در زبان فارسی معادل لفظ Revolution در زبان های فرانسه و انگلیس است.واژه Revolution كه در سده های میانه در زبان انگلیسی به كار رفته است،ریشه در كلمه ی لاتینی Revolution-on و ریشه ی Revolvere دارد.كلمه ی Revolution هم،اصطلاحی اخترشناسانه است كه به معنای حركت دورانی اجرام سماوی و چرخش ستاره ها به دور كره ی زمین بوده است. در سال 1450 میلادی این واژه در معنایی دیگر به كار رفته است؛(لحظه ی) تغییر بزرگ در امور) اما تا قرن هفدهم به عنوان یك اصطلاح سیاسی به كار نمی رفت. در این قرن Revolution معنایی سیاسی یافت و به این صورت به كار می رفت: (گردش جهت بازگشت به وضع اول) یا (بازگشت به نظمی كه از آغاز تعیین شده بود) به این ترتیب مشخص می شود كه در كاربرد سیاسی آغازین این واژه،معنای آن احیای كمال آغازین یا نظم نخستین بوده است. از سال های 1600 میلادی این اصطلاح را به معنای (واژگونی تمام عیار حكومت و جایگزینی حكومت جدید از طریق خشونت) به كار بردند. با وقوع (انقلاب انگلیس) به سال 1688 میلادی این واژه كاربردی رایج در ادبیات سیاسی یافت. با وقوع انقلاب 1789 فرانسه،انقلاب تعبیری كاملاً سیاسی یافت و معادل فروپاشی رژیم پیشین و شكل گیری نظام سیاسی جدید گردید. در این تعریف،انقلاب عبارت است از (روی داد قهر آمیز جشن آوری كه ساختار سیاسی،اقتصادی،اجتماعی پیشین را به صورت بنیادین و ریشه ای دگرگون كرده و مناسبات جدیدی را جایگزین آن نماید (؛به این اعتبار؛انقلاب،شؤون مختلف سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی پیدا می كند. انقلاب یك تحول كیفی و عمیق است كه غالباً با حضور سترده ی مردمی صورت می گیرد. تفاوت انقلاب با (كودتا) در این است كه كودتا نحوی جابجایی در قدرت سیاسی است كه در میان حاكمان پدید می آید و مردم نقشی در ایجاد آن ندارند. انقلاب ها گاه صرفاً تحولات و تغییرات سیاسی و یا اجتماعی- اقتصادی هستند اما انقلاب های مثبت یا منفی واقعی،روی دادهای دوران سازی هستند كه موجب تغییر مبنایی یك صورت نوع تاریخی- فرهنگی به صورت نوعی دیگر می گردند. در واقع انقلاب- های معنایی فراتر از تحولات سیاسی – اقتصادی دارد. انقلاب های دوران ساز كه مبتنی بر یك تفكر نوین هستند،ساحت و صورت غالب تاریخی بك دوره را عوض می كنند و صورتی دیگر پدید می آورند؛ مثلاً با پایان گرفتن قرون وسطی و از اواخر قرن چهاردهم و قرن پانزدهم،روی داد دوران سازی ظهور كرد كه به همراه خود صورت تمدنی و تاریخی – فرهنگی قرون وسطایی را متحول ساخته و صورتِ تمدن مدرن را جایگزین آن ساخت. انقلاب رسانس یك رویداد صرفاً سیاسی یا اجتماعی نبود،بلكه تحولی دوران ساز بود كه صورت تاریخی – فرهنگی مدرن را جانشین صورت فرهنگی قرون وسطایی ساخت. البته اگر به معنای وسیع كلمه ی انقلاب- كه معادل احیای نظم اصیل و كمال آغازین است – توجه نماییم،چون تحول رسانس با حاكم كردن بشرانگاری موجب بُعد تاریخی انسان از حقیقت را فراهم آورده و این امر،خلاف كمال آغازین و واپسین بشر است،پس رسانس فاقد جهت گیری تاریخی كمال گرایانه ی لازم برای مفهوم انقلاب بوده است. اما اگر به معنای اصطلاحی انقلاب توجه نماییم،رسانس روی دادی دوران ساز بود كه صورتِ نوع تاریخی – فرهنگی بشر را دگرگون ساخت و موجب پیدایی نظم مدرن گردید. با رسانس، بشرانگاری مدرن جایگزین فرهنگ یونانی- مسیحی قرون وسطی گردید. بنابراین رسانس،انقلاب دوران سازی بود كه انقلاب های سیاسی و اقتصادی- اجتماعی مدرن نظیر (انقلاب انگلستان 1688) ، (انقلاب فرانسه 1789) ، (انقلاب‌آمریكا 1776) و (انقلاب اكتبر روسیه 1917) ذیل آن تحقق یافته اند. در روز گار ما كه زمانه ی سیطره ی تفكر و تمدن اومانیستی مدرن است،یك انقلاب اصیل و بنیادین و حقیقی،انقلابی است كه صورت نوع تاریخی- فرهنگی حاكم یعنی صورت اومانیستی مدرن را نفی نماید. لذا ایدئولوژی های عالم مدرن اعم از سوسیالیستی،ماركسیستی،لیبرالیستی،فاشیستی،ناسیونالیستی و فمنیستی هیچ یك در معنای واقعی كلمه انقلابی نیستند. در عصر مدرن كه اومانیسم حاكم است،انقلاب واقعی یعنی انقلاب علیه سیطره ی مدرنیته و اومانیسم. بر این اساس روشن می شود كه تنها تفكر به راستی انقلابی این زمان،تفكر دینی است كه صبغه ی ضد اومانیستی دارد.   درواقع هر رویداد سیاسی یا جنبش اصلاح طلبانه یا به اصطلاح انقلابی كه خود ریشه در مبادی و غایات مدرن داشته باشد،ماهیتاً غیر انقلابی است؛زیرا در عصر سیطره ی مدرنیته،تنها تفكری كه قادر به درهم شكستن صورت تمدن الحادی مدرن باشد انقلابی به معنای حقیقی كلمه است و چنین اندیشه ای همانا تفكر دینی است. نكته ی جالب در خصوص معنای لغوی انقلاب این است كه این واژه در اصل به معنای گردشی دورانی جهت احیای كمال آغازین است و این درست بر خلاف جهت معنای انقلاب در تفكر مدرن و هگلی است كه انقلاب را در پرتو (اصل ترقی و پیشرفت) تعریف می كند. در روزگار ما تنها انقلاب به راستی واقعی كه امكان عبور از مرزهای مدرنیته را دارد انقلاب دینی است،در حالی كه انقلاب های پرآوازه وبزرگ سیاسی و اجتماعی – دویست سال اخیر از انقلاب فرانسه تا انقلاب روسیه و چین همگی ذیل صور مختلف ایدئولوژی های مدرن تحقق یافته اند. از سال های دهه ی هفتا و هشتاد قرن بیستم میلادی تدریجاً یك روی كرد ضد آرمان گرایی و ضد انقلابی كه ماهیتاً نئولیبرالی است،بر فضای اندیشه ی سیاسی غرب سایه افكنده است كه مدعی است اساساً انقلاب،واقعیتی شكست خورده است كه هیچ گاه به اهداف خود دست نمی یابد و در نهایت،موجب ظهور خشونت و دیكتاتوری می گردد. كسانی مثل خانم (هانا آرانت) یا آقای (كرین برینتون) و (كارل پوپر) كه مبلغ چنین دید گاه هایی هستند به سیر تحولات در انقلاب های فرانسه و روسیه و چین استفاده می كنند. در خصوص این آرای گفتنی است كه؛اولاً مواردی كه آن ها به عنوان قانونمندی سیر انقلاب ها ذكر می كنند بر همه یا اكثر انقلاب های دو قرن اخیر به طور تام و تمام حاكم نبوده است. ثانیاً علت اصلی بحران زدایی انقلاب هایی نظیر روسیه یا چین،در تناقض میان قابلیت ها،ظرفیت های ایدئولوژری ها و تمدن مدرن با شعارهای عدالت طلبانه و انسانی،نهفته است.این امر بدیهی است كه جوهر نا عادلانه و توتالیتاریستی تمدن مدرن،امكان تحقق شعارهایی نظیر عدالت وآزادی را به هیچ روی فراهم نخواهد ساخت و طبعاً سرانجام شعارهای موهوم مدرنیستی،شكست و عدم تحقق آنهاست. این تناقض بنیادین انقلاب های مدرن است كه شعارهای زیبای آزادی،برادری و عدالت سر می دهند اما تحقق آن را ذیل ایدئولوژی های مدرن و ماركسیستی یا لیبرالیستی جستجو می كنند و البته بدیهی است كه جامعه ی مدرن،ظرفیت و پتانسیل تحققق چنین شعارها و وعده هایی را ندارد. این تناقض در بنیان تئوریك مفهوم هگلی انقلاب نیز نهفته است. هگل،تاریخ را سیر روح مطلق فرض می كرد و مدعی بود كه این سیر دیالكتیكی،نهایتاً در وجود بشر بورژوا (اومانیسم) به رهایی از دست از خود بیگانگی می انجامد،حال آن كه از خود بیگانگی،صفت ذاتی مدرنیته و اومانیسم است. علت اصلی ناتوانی انقلاب های اومانیستی دویست ساله ی اخیر از تحقق شعارهای خود نیز در همین امر نهفته است. اما انقلاب دینی به لحاظ مبادی و غایات نظری و ماهیت علمی خود،با انقلاب های مدرن تفاوت دارد. انقلاب دینی اصیل و واقعی،ریشه در طلب قرار ازلی و عهد (الست) و بازگشت به روزگار پیش از هبوط تاریخی و احیای نظم حقیق قدسی و سنتی امور دارد و فاقد آن جنبه های تخریبی و قهر آمیز و نیهیلیستی انقلاب های مدرن است. انقلاب دینی در باطن و جان انسان ها تحقق می-یابد و چونان آتشی ناپاكی های وجودشان را می سوزاند تا ایشان رتا به روزگار وصل برگرداند: هركسی كو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش. انقلاب دینی،نسبت بشر با هستی را دگرگون می كند و آدمی را در مقام مخلوقیت و بندگی الهی كرامت می بخشد و بر پایه ی این نسبت وجودی و تفكر مبتنی بر آن به تأسیس نظام سیاسی و مناسبات اجتماعی – اقتصادی می پردازد،از این رو امری اساساً متفاوت از عهد مدرن است و طبعاً به آفتاب انقلاب های مدرن نیز مبتلا نیست. انقلاب اسلامی رگه های پر رنگ یك انقلاب دینی را با خود داشته است و به میزانی كه از حضور و فعلیت این گرایش های دینی و معنوی آن كاسته شود و بر خصلت های مدرنیستی آن افزوده شود،آفات انقلاب های مدرنیستی نیز به خودنمایی خواهند پرداخت. بنابراین باید بر وجه دینی و صبغه ی معنوی انقلاب همواره تأكید ورزید و در تقویت آن كوشید.پی نوشت:. انقلاب اكتبر روسیه روسیه ی تزاری در سال 1917 میلادی،درگیر جنگی دشوار (جنگ جهانی اول) و شرایط بسیار سخت اقتصادی بود. در تاریخ 21 فوریه ی 1917 عده ای از مردم شهر – پتروگراد- كه در صف های طولانی نانوایی ایستاده بودند،از فقدان آرد و نبود نان به تنگ آمده و دست به شورش زدند و به غارت نانوایی ها پرداختند.فردای آن روز كه در تقویم غیر روسی،مصادف با اول ماه مه و روز جهانی كارگر بود،به روز اعتصاب گسترده ی كارگری در (پترزبورگ) تبدیل شد و میان كارگران و پلیس زد و خوردهایی پدید آمد. اعتصابات تا چند روز ادامه یافت و به دستور (پروتوپوپف) فرماندار نظامی پترزبورگ،تظاهر كنندگان به رگبار مسلسل بسته شدند. در روز 27 فوریه عده ای از سربازان پادگان پترزبورگ به مردم پیوستند و (رودزیانكو) رییس مجلس ملی روسیه (دوما) از (تزار نیكلای دوم) خواست تا از سلطنت استعفا دهد. روز 28 فوریه،دو هنگ از سیبری برای سركوب انقلابیون حركت كردند،اما آنان وفاداری خود را به (دوما) و انقلاب اعلام نمودند و قزاقان نیز دست به تمرد زدند. در این زمان دولتی موقتی از طرف مخالفین تزار تشكیل شد كه شاهزاده (لووف) نخست وزیری آن را بر عهده داشت؛این دولت ائتلافی از لیبرال های طرفدار دوما و هداواران مشروطه ی سلطنتی و نمایندگان سرمایه داران روسی بودند. تزار – كه قطار او در ایستگاه راه آهن (پسكوف) توسط سربازان شورشی متوقف شده بود- حاضر به استعفا شد و به نفع (میخاییل) برادر كوچك خود از سلطنت كناره گرفت،اما میخاییل اندكی بعد اعلام كرد كه حاضر به پذیرش سلطنت نیست و یك حكومت دو گانه متشكل از (دولت موقت از یك سو و نمایندگان شوراهای كارگران و دهقانان و سربازان از سوی دیگر) قدرت را در روسیه به دست گرفت و رژیم تزاری سرنگون شد. این انقلاب كه خیلی سریع و با خون ریزی كم به ثمر رسید،(انقلاب فوریه ی 1917) یا به طور خلاصه (انقلاب فوریه) نامیده شد. با این انقلاب بخش عمده ای از قدرت در اختیار سرمایه داران و بانكداران طرفدار لیبرالیسم و مروج ایده های بورژوایی قرار گرفت. اما ماجرای انقلاب روسیه به همین جا خاتمه نیافت. پس از انقلاب فوریه و برقراری (حكومت دو گانه) كشمكش شدیدی میان دولت موقت از یك سو و شوراها از سوی دیگر پدید آمد كه منجر به هرج و مرج،گسترش فقر و بیكاری،شكست های پی در پی ارتش روسیه در جبهه ها و فرار گسترده ی سربازان و شورش های دهقانی و اعتراضات كارگری گردید. حزب كمونیست روسیه (شاخه ی بلشویك ها) به رهبری (ولادیمیر ایلیچ لنین) با تكیه بر نفوذی كه در شوراهای كارگران و سربازان یافته بود و نیز با بهره گیری از هرج و مرج و خلاً قدرتی كه وجود داشت،در روز 24 اكتبر 1917 (به تاریخ قدیم روسی) تصمیم به قیام مسلحانه گرفت. روز 25 اكتبر،ملوانان ناوگان (كرونشتاد) دست به شورش زده و وزرای دولت موقت در كاخ زمستانی تزار را بازداشت كردند. بدینسان بلوشیك ها به قدرت رسیده و دولت سوسیالیستی تشكیل دادند.   لنین،رییس دولت سوسیالیستی و (تروتسكی) وزیر امور خارجه ی دولت بود و (استالین) كه بعدها ازسفاك ترین رهبران دولت شوروی شد،وزیر امور ملیت ها و اقوام بود.دولت جدید خود را (اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) نامید و رسماً حكومت ایدئولوژی ماركسیسم و برقراری اقتصاد سوسیالیستی و خروج از جنگ جهانی را اعلام نمود. از اكتبر 1917 تا ژانویه ی 1924 یعنی هنگام مرگ (لنین)،وقایع و حوادث بسیاری در روسیه رخ داد،از جمله صالح با آلمان،معروف به صلح (برست لیتوفسك) ،مصادره ی كارخانه ها و زمین های سرمایه داران و زمین داران،ملی كردن بانك ها،تأسیس ارتش سرخ،وقوع جنگ داخلی،دستگیری و اعدام ده ها هزار نفر از مخالفین دولت بلشویكی،سیاست اقتصادی (نِپ)،مقابله با دخالت ارتش های خارجی در امور كشور،وقوع مبارزه ی قدرت شدید میان دو تن از رهبران بلشویك ها یعنی (تروتسكی) و (استالین) كه نهایتاً منجر به پیروزی دومی گردید و فراهم شدن بسترهای تأسیس یك نظام سرمایه سالاری دولتی متمركزِ مبتنی بر اقتصاد با برنامه ای تحت عنوان (ساختمان سوسیالیسم در شوروی) رژیمی كه با انقلاب اكتبر 1917 روسیه و رهبری لنین تأسیس گردید،نهایتاً در سال 1991 میلادی توسط (میخاییل گورپاچف) رسماً منحل شد. (بلشویسم) یا (ماركسیسم لنینیسم) كه ایدئولوژی رهبری كننده ی انقلاب اكتبر بود،نحوی تفسیر روسی از ماركسیسم رادیكال بود. هم چنان كه سوسیالیسم،صورتی از ایدئولوژی های غرب مدرن است،بلشویسم و انقلاب اكتبر اگر چه به مبارزه با سرمایه داری لیبرال و خصوصی می پرداخت،اما به دلیل ماهیت الحادی و اومانیستی خود،صورتی دیگر از تفكر غربی (یعنی سوسیالیسم و سیطره ی سرمایه سالاری دولتی) را جانشین آن می ساخت و لذا قادر به عبور از ساحت مدرنیته و نفی كامل استثمار و بی عدالتی و از خود بیگانگی بشر نبود. در قلمرور سوسیالیسم- بوروكراتیك بلشویكی نیز،آدمی به دور از فطرت خود و تحت اسارت اومانیسم قرار داشته و دارد و آزادی اصیل انسانی انكار می شود. با انقلاب اكتبر روسیه،ایدئولوژی سوسیالیسم- رادیكال برای اولین بار در تاریخ غرب مدرن به قدرت سیاسی دست یافت. انقلاب آمریكا قاره ی آمریكا از زمانی كه توسط (كریستف كلمب) و (آمریكو وسژوسی) كشف گردید،تدریجاً توسط مهاجرین اروپایی كه اغلب آن ها انگلیسی و فرانسوی و ایرلندی و اسپانیایی بودند اشغال گردید. مهاجرین در سرزمین بزرگ و دست نخورده ی آمریكا برای خود شهرها و تأسیساتی به وجود آوردند و از حدود نیمه ی قرن هیجدهم،قیومیت استعمار بریتانیا بر ساكنان این سرزمین تقریباً قطعی گردید. در سال های پس از 1763 و 1764 دولت بریتانیا حقوق گمركی بر واردات از آمریكا وضع نمود و نیز مشكلاتی برای صدور كالاهای آمریكایی پدید آورد و مالیات زیادی بر مردمان مستعمره نشین آمریكا تصویب نمود. این امر مورد اعتراض مستمره نشین ها قرار گرفت و دولت انگلیس برای مقابله با شورشیان،نیروهایی را به آن سرزمین اعزام كرد. ساكنان مستعمره نشین ایالات متحده در (فیلادلفیا) كنگره ای تشكیل داده و در روز 4 ژوییه ی 1776 (اعلامیه ی استقلال ایالات متحده ی آمریكا) را صادر نمودند. آنان یك مزرعه دار فراماسونر را كه صاحب بردگان و مراتع بسیاربود به رهبری ارتش ایالات متحده علیه انگلیس برگزیدند. این فرد، (جرج واشنگتن) بود كه بعدها نخستین رییس جمهور ایالات متحده گردید. جنگ های استقلال كه موسوم به انقلاب‌آمریكا است حدود 6 سال طول كشید و به سال 1782 میلادی،قولنامه ی صلح در پاریس تدوین گردید و قرارداد صلح به سال 1783 میلادی،منعقد شد و انگلستان رسماً استقلال آمریكا را به رسمیت شناخت.   انقلاب آمریكا یا همان جنگ های استقلال،به رهبری سرمایه داران فراماسونر- لیبرال آمریكایی صورت گرفت و هدف آن رهایی از استعمار بریتانیا و دفاع از منابع بازرگانان و سرمایه داران ایالات متحده در مقابل منفعت طلبی انگلیسی ها بود. اكثریت قاطع رهبران انقلاب آمریكا از جمله كسانی مثل (جورج واشنگتن) ، (جان آدامز) ، (توماس جفرسون) ، (بنیامین فرانكلین) و (جان لافایت) همگی فراماسونر بودند و مدافع گرایش های سرمایه دارانه بودند.   (جان لاك) ایدئولوگ لیبرالیست انگلیسی را الهام بخش اصلی ایده ها و آرمان های انقلاب آمریكا دانسته اند. نویسندگان اعلامیه ی استقلتال آمریكا،باورهای شدید لیبرالی داشتند و تحت تأثیر آرای فیلسوفان عصر روشن گری بوده و به همراه اعلامیه ی استقلال،نظریه ی حقوق بشر بر پایه ی آرای (جان لاك) را نیز مطرح كردند. جمهوری ایالات متحده ی آمریكا كه از پی جنگ های استقلال تأسیس گردید را می توان جمهوری سرمایه داران و فراماسونرها نامید؛زیرا بنیانگذاران آن یا جزو یكی از این دو دسته و یا هر دو بودند. ایدئولوژی رهبری كننده ی انقلاب آمریكا،لیبرالیسم بود و لذا در ذات آن ترویج سرمایه سالاری نهفته بوده است. پس از‌آن كه جمهوری تأسیس می شود و (جورج واشنگتن) به عنوان رییس جمهور برگزیده می شود،(الكساندر همیلتن) را به عنوان طراح و بنیانگذار نظام سرمایه داری آمریكا بر می گزینند. الكساندر همیلتن آشكارا مدافع نظام سرمایه داری لیبرالی بود و می گفت: (كسانی كه پول دارند و در خانواده ی آبرومند متولد شده اند می توانند حكومت خوبی بوجود بیاورند و آن را اداره كنند).   او صراحتاً می گفت: (قدرت دولت باید به قدرت صاحبان پول متكی باشد) یكی دیگر از بنیانگذاران جمهوری آمریكا یعنی (جیمز مدیسن) كه در دوره رییس جمهور ایالات متحده نیز گردید،صراحتاً می گفت: (مجلس سنای‌ آمریكا باید نماینده ی زمین داران بزرگ و مدافع آنان علیه كسانی باشد كه در زیر فشار فقر و بیچارگی،در سر،هوای برخورداری از خوشبختی را به نحوی عادلانه تر می پرورند.) (گورنور موریس) وكیل مداف و نماینده ی استقلال طلبان آمریكا در فرانسه می گوید: (مجلس سنا باید محل تجمع ثروتمندان و روحیه ی اشرافیت باشد). (جان جی) اولین رییس دیوان عالی ایالات متحده ی آمریكا صراحتاً می گوید: (حكومت باید در دست كسانی باشد كه سرمایه های كشور در دست آن ها است). در واقع بنیانگذاران جمهوری آمریكا- كه اكثراً فراماسونر و پیرو ایده های لیبرالیستی و مدافع صریح سرمایه سالاری بودند- از آغاز آرزوی تحقق یك قدرت فراگیر و جهان خوار و یك امپراطوری را در سر می پرورانند. (جورج واشنگتن) در این خصوص در نامه- ای به (جان لافایت) یكی از اهداف جمهوری آمریكا را تبدیل شدن به یك امپراطوری جهانی می دانند.شاید در هیچ كجای دیگر دنیا نظیر ایالات متحده ی آمریكا این چنین مثلث مقتدری از پیوند سه ركن سرمایه داری بزرگ،فراماسونری،و ایدئولوژی لیبرالی،در هیأت یك رژیم سیاسی تحقق نیافته باشد. به هر حال انقلاب آمریكا كه در واقع همان جنگ های استقلال است،یك انقلاب بورژوا- لیبرالیستی به منظور تأسیس یك نظام سرمایه داری بزرگ و سود محور به رهبری فراماسونرها بود. از اواخر قرن نوزدهم و در سراسر قرن بیستم،صهیونیست ها نیر نفوذ گسترده ای در جامعه و هیأت حاكمیت ایالات متحده به دست آوردند كه در طول نفو.ذ همیشگی فراماسونرها در این كشور بود. انقلاب بورژوایی انگلیسدر انگلستان قرن هفدهم مناسبات اقتصادی سرمایه سالارانه رو به گسترش بود و اشراف و بخش از نمایندگان سرمایه داران در پارلمان گرد هم آمده و سعی داشتند قدرت پادشاه را محدود سازند. اربابان فئودال از حامیان اصلی پادشاه بودند. پادشاه،سرمایه داران شهرنشین را ناگزیر می ساخت تا مالیات های سنگین بپردازند و به او هدایایی گران بها ببخشند.شاه امتیاز انحاصاری تولید و فروش صابون،شراب،زغال و آهن را در دست داشت و بازرگانان ثروتمند و بورژواها را اذیت می كرد و در سودجویی محدود می ساخت. پادشاه،به دلیل مخالفت های پارلمان با سیاست های وی برای مدتی پارلمان را تعطیل كرد. در سال 1640 میلادی،پارلمان دوباره گشوده شد و علیه پادشاه و به نفع سرمایه داران و بورژواها موضع گرفت. یك سلسله شورش ها سراسر انگلیس را فرا گرفت و مرحله ی اول انقلاب بورژاوی انگلیس آغاز شد. شاه دستور انحلال پارلمان را صادر كرد،اما موفق به اجرای آن نشد و پارلمانی كه در 1640 میلادی،تأسیس شده بود تا 1652 میلادی به حیات خود ادامه داد و به (پارلمان طولانی) معروف شد. بورژواها در رأس و پیشه وران و خرده مالكان و روستاییان در پی آن به نفع پارلمان مسلح شده و خواهان محدود كردن قدرت پادشاه شدند. پارلمان كه اینك به پایگاه بازرگانان و زرسالاران سرمایه دار تبدیل شده بود،خواهان محدود كردن قدرت پادشاه به نفع خود بود. از سال 1642 میلادی،مرحله ی دوم انقلاب انگلیس كه جنگ بین پادشاه از یك سو و ارتش پارلمان از سوی دیگر بود،آغاز گردید.   فرماندهی ارتش پارلمان با خرده مالكی به نام (الیور كراموِل) بود كه با نظام فئودالی مخالف و وابسته به فراماسونری بود. ارتش پادشاه در این جنگ ها شكست خورده و (چالز استوارت اول) پادشاه انگلستان دستگیر و اعدام شد (1649). به دنبال اعلام جمهوری در سال 1649 میلادی (كرامول) رییس جمهور و دیكتاتور مطلق العنان گردید. حكومت استبدادی كرامول تا سال 1658 میلادی (سال مرگ او) به نفع سرمایه داران و نیز همسو با سیاست های استعماری دولت انگلیس ادامه می یافت اما به خواست های توده ی مردم و محرومین توجهی نشد و این خصیصه ی ذاتی انقلاب های بورژوایی است كه سرمایه داران آن را به نفع خود رهبری می كنند.پس از مرگ كرامول در سال 1658 میلادی مردم نا امید و در مانده – كه رژیم كرامول به وضع آن ها رسیدگی ای نكرده بود- دست به اعتراض می زنند و سرمایه داران و بازرگانان و بوروژازی انگلیس از ترس شورش مردم خواهان بازگشت سلطنت استوارت ها و سركوب جنبش مردمی می گردند. بدینسان سلطنت در انگلستان احیای می گردد و تا امروز ادامه می یابد.   اما این همه ی ماجرای انقلاب بورژوایی انگلیس نیست،در سال 1688 میلادی،پارلمان كه پایگاه بورژواها و سرمایه داران و مروج اندیشه های لیبرالی بود؛كودتایی بودن خونریزی علیه خاندان استوارت انجام داد و (انقلاب با شكوه) نامیده شد. با سرنگونی پادشاه،فردی به نام (ویلیام اورانژ) كه از خویشاوندان دور خاندان سلطنتی بود به عنوان پادشاه مشروطه به قدرت می رسد و قدرت به پارلمان كه پایگاه سرمایه داران و نجبای بزرگ و بورژواها بود منتقل می گردد. انقلاب 1688 میلادی انگلستان كه موسوم به (انقلاب با شكوه) است یك انقلاب بورژوا- لیبرالی بود كه به لحاظ فكری تحت تأثیر آرای (جان لاك) فیلسوف لیبرال انگلیسی قرار داشت. انقلاب های 1649 و 1688 انگلستان موجب تحكیم و گسترش فوق العاده ی مناسبات سرمایه دارانه و تخریب نظام فئودالی این كشور گردید.اگر چه با (انقلاب با شكوه) لیبرال ها بر كشور حاكم شدند و منافع سرمایه داران تأمین گردید،اما خرده مالكان و روستایییان بسیاری كه در راه انقلاب جان فشانی ها كرده بودند دچار ورشكستگی گردیده و آواره ی شهرهای بزرگ گردیدند و سرمایه داران آن ها را از هستی ساقط كردند. اكثر این ها بعداً به عنوان كارگر یا (پرولنز) در كارخانجات سرمایه داران بزرگ انگلیسی به كار مشغول شدند. بدینسان با انقلاب انگلستان و بویژه (انقلاب با شكوه) اندیشه ها و ساختار مناسبات سیاسی مدرن جانشین مناسبات فئودالی گردید و بسط فوق العاده ی مدرنیته در انگلستان آغاز گردید. انقلاب های انگلستان را چون در مسیر تأمین منافع سرمایه داران و استقرار حاكمیت روح دنیامداری و سوداگری یورژوایی طی مسیر كرده است،انقلاب های بورژوایی می نامند. انقلاب صنعتی جریان ظهور تكنولوژی و نظام صنعتی مدرن و بسط آن در اروپا و آمریكا را (انقلاب صنعتی) می نامند. در واقع،انقلاب صنعتی رویدادی است كه از حدود نیمه ی قرن هیجدهم و سال های 1750 – 1760 میلادی آغاز گردید و تدریجاً ظرف یك قرن و نیم چهره ی شهرهای اروپایی و آمریكا را دگرگون نمود.در نیمه ی قرن هیجدهم به ویژه در انگلستان تدریجاً كارخانه های صنعتی ظاهر گردید و بر تعداد و تراكم آن ها افزوده شد؛این كارخانه ها كه (فابریك) نامیده می شدند،بیشتر متكی به نیروی ماشین بودند. استفاده از ماشین جهت انجام كار و تولید ثروت ابتدائاً در صنایع پنبه ای ظاهر شد. در سال 1765 میلادی،بافنده ای انگلیسی به نام (هارگروس) دستگاه رسیندگی ای اختراع كرد كه آن را به نام دخترش (ژنی) نامید؛این دستگاه می توانست در آن واحد 16 كلاف پنبه را بگستراند. نخستین كارخانه ی نساجی در انگلستان به سال 1771 میلادی،ساخته شد. این كارخانه ها در ابتدا مانند دستگاه های نساجی به وسیله ی چرخ های هیدرولیك كار می كردند و لذا می بایست كنار جریان های آب ساخته شوند. (جیمس وات) با اختراع (ماشین بخار) در سال 1784 میلادی،موفق شد همه ی دستگاه های كارخانه را به یاری سیستم انتقال حركت به كار اندازد. با اختراع ماشین بخار تحول گسترده ای در حمل و نقل و تولید كارخانه ای پدید آمد و این جریان گسترش كمی و كیفی اختراعات صنعتی هم چنان تا دهه های پایانی قرن نوزدهم با سرعت بسیار تداوم یافت. در فرانسه بعد از انقلاب سال 1830 میلادی و روی كار آمدن (سلطنت لویی فیلیپ) ، انقلاب صنعتی سیر پر شتابی به خود گرفت. در ایالات متحده ی آمریكا از نیمه ی قرن هیجدهم،نظام تولید صنعتی و كارخانه ای وجود داشت،اما تحول گسترده و فراگیر آن مربوط به سال های پس از پایان جنگ داخلی (1856 – 1861) می باشد كه نظام صنعتی ایالات متحده با بهره گیری از انرژی های ناشی از اتحاد جنوب و شمال و دستاوردهای ناشی از سیاست های بهره كشانه در قاره ی آمریكا،گستر چشم گیری یافت. به طور كلی می توان (انقلاب صنعتی) را پروسه ی گسترش استفاده از ماشین و نیروی بخار و پس از آن نیروی برق در قلمروهای مختلف زندگی،جهت بهره برداری بیشتر از طبیعت در مسیر اغراض استیلاجویانه دانست. به یك عبارت می توان (انقلاب صنعتی) را به سه دوره تقسیم كرد : 1 انقلاب صنعتی آغازین از حدود سال های 1760 میلادی تا حدود پایان قرن نوزدهم كه در این دوره،بیشتر استفاده از ماشین و نیروی بخار و گسترش راه آهن و كارخانه های تولید ذغال سنگ رواج و گسترش یافت. در این دوره به ویژه در سراسر قرن نوزدهم،كارگران و حتی زنان و كودكان به كار پر مشقت استثمارگرانه ای در معادن و كارخانه های آلوده اشتغال داشتند و ساعات كار كارگران ما بین 12 تا 14 ساعت در روز بود. گاه می شد كه گارگران روزها و هفته ها در معادن ذغال سنگ در كیلومترها زیر زمین به سر می بردند و هفته ها رنگ روشنایی روز را نمی دیدند. زنان با دست مزدی كمتر از مردان و كودكان سه سال به بالا،بدون هیچ دست مزدی در این معادن جان می كندند. ویژگی بارز این دوران،استثمار نیروی كار كارگران در مسیر اغراض سود جویانه ی سرمایه داران و انباشت سرمایه توسط ایشان بود. با (انقلاب صنعتی) تدریجاً ماشینیسم و نگرش مكانیكی به بشر حاكم گردید و مفهوم (كار) از یك امر خلاقِ ارضاء كننده ی استعدادهای آمدمی به یك امر رنج آور آزار دهنده كه فقط به جهت تلاش معاش باید بدان پرداخت،تغییر كرد و كار،مفهومی از خود بیگانه و ماشینی یافت و كارگران نیز به سطح اشیای و مهره هایی در ماشین صنعت تنزل مرتبه دادند. 2 مرحله ی دوم انقلاب صنعتی یا بسط (الكتریفیكاسیون) و صنایع برقی كه تقریباً از آغاز قرن بیستم تا دهه های 70 و 80 این سده را در بر می گیرد و استفاده از نیروی الكتریسیته جانشین ماشین بخار می گردد. در این مرحله تولید كالاها انبوه تر می گردد و شكل مصرفی تری پیدا می كند. ایجاد روشنایی در شهرها،قطارهای برقی و وسایل تكنیكی- رفاهی در منازل،نظیر یخچال برقی از مختصات این دوره است. در این دوره نیز جریان استثمار به صورت حادّی تداوم یافت؛هر چند در اثر مبارزات گسترده ی اتحادیه های كارگری و اعتصابات فراگیر ساعات كار مابین 8 تا 10 ساعت گردید،اما روند از خود بیگانه و ماشینی كار و گزندگی رنج آور آن تداوم یافته و گاه حتی شدت بیشتری گرفت.استثمار طبیعات و غارت وایرانگرانه ی آن و نیز آلوده سازی محیط زیست كه نتیجه ی دو قرن انقلاب صنعتی بود،بشر را در دهه های پایانی قرن بیستم با بحرانی بزرگ و خطرناك كه همانا نابودی طبیعت سالم برای تداوم زندگی بشر بر روی كره ی زمین است،روبرو ساخت. در این دوره،انقلاب صنعتی و حاكمیت آزار دهنده ی ماشینیسم تا نقاط دور دست آسیا و آفریقا نیز بسط یافت و نظام امپریالیسم جهانی با اجرای نحوی تقسیم كار تحمیلی بین المللی،نحوی صنعت سراپا وابسته ی مونتاژ و فانتزی را را به كشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریكای جنوبی تحمیل كرد كه بسیار آلوده ساز تر و ویرانگر تر از صنایع مادر بوده،اما در عین حال فاقد كارآیی چندانی بود. 3 مرحله ی جدید انقلاب صنعتی كه از دهه های 80 و 90 قرن بیستم در برخیكشورهای اروپایی و ایالات متحده ی آمریكا و كانادا فراگیر گردید و نحوی صنعت دیجیتالی و الكترونیك است كه بر پایه ی همان مدل نگرش استیلاجویانه ی اومانیستی بشر به طبیعت،بنا گردیده،اما رنگ و بویی پیچیده تر دارد. این صنعت نیز مخرب و تداوم بخش كار از خود بیگانه است و به ویژه به دلیل قدرت و پیچیدگی شگفت آور (ماشین های هوشمند) آن – یعنی كامپیوترها- و نیز به دلیل غلبه ی سیستم اینترنت،اساساً نحوی اندیشیدن مبتنی بر انبوه اطلاعات جزیی و خُرد اما فاقد معرفت و تفكر و نوعی ارتباط مجازی در قلمرو و روابط انسانی پدید آورده است كه حكایت گر غلبه ی تكنیك بر تفكر است و تبعات فاجعه باری برای حیات بشری دارد.   انقلاب صنعتی اگر چه بالعرض و ظاهری تلاش هایی جهت رفاه بشری داشته است،اما: اولاً: موجب ایجاد بحران جدی و غیر قابل جبران زیست محیطی ای گردیده كه اگر به همین نحو تداوم یابد،تا كمتر از چند قرن دیگر،كره ی زمین را به مكانی غیر قابل زیست و مرگ آلود تبدیل می كند.ثانیاً: نابرابری های اجتماعی و فاصله های طبقاتی را در جوامع مدرن و به ویژه جامعه های شبه مدرن به شدت افزایش داده است. ثالثاً: فاصله ای عظیم میان اكثریت محرومان و گرسنگان جهان جنوب با اقلیت جوامع امپریالیست شمال،پدید آورده است كه موجب خدشه دار شدن توازن اقتصادی – اجتماعی این سیاره گردیده است. رابعاً: (كار) را بصورت امری آزار دهنده و از خود بیگانه كه صرفاً به منظور تلاش معاش است و فاقد هر معنا و خلاقیتی است در آورده است. خامساً: موجب سیطره ی ماشینیسم و نگرش ماشینی – مكانیكی به بشر و تعمیق روی كرد بهره كشانه و سلطه جویانه نسبت به طبیعت گردیده و آدمی را در ارتباط با دیگران،درگیر نوعی رابطه ی ابزاری- شیئی كرده است.سادساً: تداوم بسط انقلاب صنعتی به ویژه در شكل های اخیر آن،موجب غلبه ی بینش صرفاً كمیّ نگر و جزی گرا به مفهوم (اطلاعات) و غفلت از معرفت و تفكر بصیرت گردیده و موجب امتناع تفكر شده است. سابعاً: انقلاب صنعتی،شهرهای بزرگ و روابط نا هنجار زندگی در كلان شهرها و گسترش بی سابقه ی فساد و خشونت و كژروی- های اجتماعی را موجب شده و شهرهای نابسامان،نامتوازن،قطب بندی شده و فاقد هویت و تعهد اخلاقی پدید آورده است. در این شهرها تدریجاً مفاهیمی چون امنیت،خویشاوندی،عواطف رقیق انسانی و دوست داشتن های صمیمانه و بی ریا و مسؤولانه و احساس هم دردی و همبستگی بشر محو گردیده و می گردند. این شهرها محل بسیار مناسبی برای رشد و گسترش میكروب هایی چون انواع فسادهای جنسی – اخلاقی،اعتیاد،بیماری های نا علاجی نظیر ایدز و آفاتی نظیر پدیده ی لمپنیسم،كودكان نا مشروع و سر راهی،خانواده های از هم گسیخته،بیماری های روانی بویژه انواع اضطراب ها و افسردگی ها و تعمیق حسن نا امنی و تنهایی در بشر شهر نشین مدرن هستند.   ثامناً: انقلاب صنعتی اگر با همین شتاب حریصانه و سودجویانه در تولید و دامن زدن به مصرف پیش رود تا پایان قرن با بحران مازاد تولید گسترده در عین فقر و نداری و محرومیت اكثریتی از ساكنان زمین،روبرو خواهد شد كه بی تردید موجب تخاصم های خونین و آشفتگی های اجتماعی شدیدی خواهد شد. انقلاب فرانسه در سال 1789 میلادی،در فرانسه،انقلابی روی داد كه معروف به انقلاب (كبیر فرانسه) شده است. این انقلاب را فراماسونرها و طرفداران ایده های بورژوازی رهبری كردند و متن (پروتكل های صهیونیسم جهانی) آمده است كه: (ما این انقلاب را «انقلاب كبیر» نامیدیم.) انقلاب فرانسه یك انقلاب لیبرال – بورژوایی بود. قبل از وقوع انقلاب و در زمان سلطنت لویی شانزدهم،فرانسه دارای یك مجلس طبقاتی بود و اشرافیت فئودال از مزایای ویژه ای برخوردار بودند كه نمایندگان بازگانان و سرمایه داران و صاحبان صنایع فاقد آن امتیازها بودند. در جریان انقلاب فرانسه،رهبری با سرمایه داران و بازرگانانی بود كه ایده های بورژوایی و عصر روشن گری را در سر داشتند و تحت شعار (برابری) خواهان حقوق برابر با اشراف و لغو امتیازات ویژه ی فئودالی بودند. بورژوازی،ذیل شعار (آزادی)،محدود شدن قدرت سلطنت و گسترش نفوذ زرسالاران صاحب سرمایه (بازرگانان،رباخواران،صاحبان صنایع) را طلب می كرد و توده های مردم كه اكثراً از دهقانان فقیر و پیشه وران خرده پا و گروه كم جمعیت كارگران صنایع تشكیل می شد،در آرزوی لغو مالیات های فئودالی و عشریه های اجباری به كلیسا بودند. توده ها تحت هدایت افرادی مثل (میرابو) ، (مارا) ، (دانتون) ، (ربسپیر) و تأثیر پذیری از ایده های فیلسوفان عصر روشن گری به ویژه افرادی مثل (ولتر) و (روسو) علیه سلطنت مطلقه ی لویی شانزدهم طغیان كردند و در 14 ژوییه ی 1789 (زندان باستیل) را كه نماد استبداد خاندان (بوربون) بود،ویران ساختند. با عقب نشینی لویی شانزدهم،سلطنت مشروطه تشكیل شد و بورژوازی لیبرال،بخش عمده ای از قدرت را به دست گرفت. در فاصله- ی سال های 1790 – 1792 قدرت غالباً در دست كلوپ سیاسی (ژیروندن) ها یعنی نمایندگان سرمایه داری لیبرال خواهان سلطنت مشروطه قرار داشت. شاكله ی كلوپ (ژیروندن) ها توسط فراماسونرها اداره می شد و رهبران معروف آن مثل (میرابو) فراماسونر بودند. اینان در مجلس ملی فرانسه،قوانین بسیاری به نفع سرمایه داران و به منظور بسط سكولاریسم به تصویب رساندند،اما فكر چندانی به حال توده های فقیر دهقانان و كارگران نكردند. از این رو موج اعتراضات اقشار فرو دست،دوباره بالا گرفت و این بار نمایندگان جناح تندرو بورژوازی كه (ژاكوبن) ها نامیده می شدند به قدرت رسیدند. ژاكوبن ها نیز اكثراً فراماسونر بودند و رهبر آن ها (ربسپیر)،سخت تحت تأثیر ایده های دموكراتیك (ژان ژاك روسو) قرار داشت. در قریب دو سال حكومت ژاكوبن ها (1792 – 1794) در فرانسه،رژیم جمهوری اعلام شد و علی رغم شعارهای بسیار در خصوص (حقوق بشر) و (آزادی) دوران (ترور و وحشت) حاكم شد و نزدیك چهل هزار نفر توسط جمهوری انقلابی مدافع حقوق بشر با گیوتین گردن زده شدند و ده ها هزار نفر بازداشت و روانه ی زندان ها شدند و جوّ اختناق شدیدی پدید آمد.   در دوران ژاكوبن ها اگر چه اصلاحات ارضی به نفع روستاییان انجام شد اما مشكلات معیشتی مردم اغلب ادامه یافت و حاكمیت صاحبان سرمایه،جانشین حكومت فئودال ها و اشراف گردید. توده های فقیر روستایی و شهری چون روند اوضاع را به نفع خود ندیدند،از حكومت نا امید شدند و دست از حمایت از آن كشیدند و جناحی از سرمایه داری فرانسه كه از دست ژاكوبن ها ناراحت بود در 28 ژوییه ی 1794 (9 ترمیدور) كودتایی علیه (ربسپیر) و (ژاكوبن ها) صورت داد و آن ها را سرنگون و ربسپیر را اعدام كرد. نقش تاریخی انقلاب فرانسه كه توسط ژاكوبن ها كامل گردید،لغو امتیازات فئودال ها و اشراف،برقراری حكومت سرمایه داران به جای فئودال ها،بسط سكولاریسم و زمینه سازی برای ایجاد یك نظام دموكراسی لیبرال در فرانسه بود كه تا سال 1794 میلادی،تقریباً موفق به انجام همه ی این ها گردید؛هر چند كه انقلاب،روندی پر فراز و نشیب و بسیار خونین و پر نوسان را طی كرد.   انقلاب فرانسه به لحاظ ایدئولوژیك تجسم آرمان های ایدئولوژی لیبرالیسم بود و به لحاظ اجتماعی توسط طبقه ی سرمایه داری فرانسه و به ویژه روشن فكران مدرنیست رهبری گردید،هر چند كه سختی ها و مشقات و تفات انسانی آن را توده های محروم روستایی و شهری متحمل شدند. انقلاب فرانسه به لحاظ میزان تأثیرگذاری و سیر حركت و ایدئولوژی لیبرال – بورژوایی رهبری كننده ی انقلاب و نیز نتایج و تبعات گسترده ی آن در فرانسه و سراسر اروپا،به مظهر و نمونه ی كلاسیك انقلاب های مدرن تبدیل گردیده است. با انقلاب فرانسه،لیبرالیسم به صورت ایدئولوژی غالب و طبقه ی سرمایه داران صنعتی و تجاری و بانكداران به عنوان طبقه ی حاكم در فرانسه مطرح می گردد و نظام فئودالی و سیطره ی اشرافیت منسوخ می گردد. انقلاب فرانسه به دلیل ماهیت لیبرال – مدرن آن ،خصلت سكولاریستی داشته و دارد و در تاریخ دویست ساله ی پس از انقلاب،روند كلی جامعه ی فرانسه به سمت نهادینه شدن هر چه بیشتر سكولاریسم و صنعتی شدن روز افزون جامعه ی فرانسه بوده است؛هر چند كه مناسبات مذهب با حكومت های مختلف و وزن اجتماعی كلیسا در دو قرن پس از انقلاب فرانسه،تغییرات و نوساناتی داشته است،اما به هر حال سمت و سوی كلی حركت رژیم های سیاسی فرانسه به سوی بسط سكولاریسم بوده است. صهیونیست ها و به ویژه فراماسونرها به دلیل نقش مهمی كه در رهبری عملی و هدایت فكری انقلاب فرانسه داشته اند،بسیار سعی می كنند این انقلاب را سر آغاز (آزادی) بشر عنوان كنند. حقیقت این است كه با انقلاب 1789 فرانسه،روح اومانیستی ای كه از رسانس به بعد در غرب ظهور كرده و گسترش یافته بود،در هیأت یك حكومت و رژیم سیاسی ظاهر می گردد. در واقع انقلاب فرانسه صورت مثالی انقلاب های سیاسی – اجتماعی عصر مدرن است و نه صورت مثالی هر انقلابی در هر جای دنیا. با انقلاب فرانسه مفهوم لیبرالیستی آزادی به عنوان مفهوم اصلی و مشهور آزادی در آمد و تعریف حقوق بشر بر پایه ی خود بنیادانگاری نفسانی اصالت یافت،بنابراین انقلاب فرانسه آغاز بسط عملی مفهوم لیبرالی آزادی است نه معنای حقیقی آزادی و چنان كه سیر بعدی حوادث در فرانسه و اروپا نشان داد،این انقلاب برای سرمایه داران و بوروژواها آزادی به بار آورد اما زنجیرهای گران استثمار كاپیتالیستی و ورشكستگی و فقر اقتصادی را بر جان كارگران و پیشه وران خرده پای فرانسه محكم كرد و با حاكم كردن ساختار حقوقی و سیاسی و تعلیم و تربیت مدرن،آدمی را از ساحت دینی وجود خود،بیش از پیش دور كرد و گرفتار اسارت و از خود بیگانگی ساخت. اصلاحات انقلابی،اصلاحات آمریكایی(اصلاحات) كه به عنوان معادلی برای اصطلاح سیاسی (رفرماسیون) (1) انتخاب شده است،در اصل ریشه ی قرآنی دارد. در اصطلاح سیاسی،(اصلاحات) عبارت از جریان ایجاد تغییرات كوچك یا بزرگ،در یك ساختار سیاسی،در عین حفظ كلیت و تمامیت و ثبات آن ساختار است. (در واقع با این تعریف،اصلاحات عبارت است از؛انجام یك سلسله دگرگونی ها و تحولات كنترل شده،جهت كارا و كارآمد كردن یك سیستم در عین حفظ كلیت و تمامیت آن.هر ساختار حكومتی و سیستم سیاسی،پس از گذشت دورانی از حیات آن،ممكن است كه نیاز به برخی اصلاحات در برخی وجوه داشته باشد كه در عین حفظ كلیت و تمامیت آن ساختار یا سیستم،برخی معایب و ناكارآمدی های آن را برطرف نماید.(اصلاحات انقلابی) در چارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران كه رهبر انقلاب پرچمدار آن بوده و هستند،دارای چند ویژگی بارز و برجسته است؛ اولاً:‌ این اصلاحات،دین مدار است و بر پایه ی اعتقاد به اصل ولایت فقیه و در چارچوب آن صورت می گیرد. ثانیاً: این اصلاحات،دارای هویت و ویژگی عدالت طلبانه است و هدف اصلی آن،از بین بردن فقر و فساد و تبعیض موجود در شرایط كنونی جامعه و نظام است. ثالثاً: روی كردی ضد امپریالیستی و ضد آمریكایی دارد. در چنین معنایی،انجام اصلاحات دین مدارانه ی عدالت طلبانه ی ضد امپریالیستی،قطعاً موجب تداوم روح انقلابی گری و جریان ستیهنده ی انقلاب خواهد داشت.در واقع،اصلاحات انقلابی عبارت است از انجام فعالیت ها و حركت هایی جمهت تعمیق روح دینی و جوهر ولایی انقلاب و تداوم حیات و بلكه تعمیق آرمان های مبنایی آن. این اصلاحات،موجب تقویت صبغه ی دینی نظام جمهوری اسلامی و بسط و تسرّی دامنه- ی نفوذ اراده ی ولایی در همه ی سطوح حكومت و تثبیت و خلوص هر چه بیشتر ویژگی دینی نظام می گردد.در مقابل (اصلاحات انقلابی) ، (اصلاحات آمریكایی) یا (اصلاحات لیبرالی) قرار دارد. جریان (اصلاحات آمریكایی) ،روی كردی است كه در چند ساله ی اخیر با بهره گیری از حضور برخی لایه های نفوذی،در مدیران كشور و بر پایه ی اعتقاد به لیبرال- دموكراسی،تحت لوای اصلاحات،خواهان استحاله ی نظام اسلامی ایران به یك حكومت سكولار با رعایت برخی ظواهر دینی است. جریان اصلاحات لیبرالی یا اصلاحات آمریكایی،با تكیه بر گرایش ها و شعارها و روی كردهای نئولیبرالی ای چون تأكید بر (نسبی انگاری در قلمرو ارزش های اخلاقی و معرفت شناختی) و مفاهیمی چون (پلورالیسم دینی) و اعتقاد به این كه همه ی ادیان و آیین- های دینی به یكسان آمیزه ای از حق و باطل هستند،ردّ مفهوم لیبرالیِ (آزادی) – به عنوان مفهوم صحیح آزادی- و طرح مفهوم دینی آزادی- به عنوان مصداق و مظهر استبداد و ارتجاع- و تأكید بر تعبیر عصری گرایانه ی مبتنی بر نظریه ی قبض و بسط تئوریك شریعت از دین- به عنوان جایگزینی در مقابل تفكر اصیل اسلام سنتی مبتنی بر قرآن و تعالیم ائمه (علیهم السلام)- و با بی توجهی محض،به صبغه ی عدالت طلبانه و ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی- به ویژه ضد آمریكایی- انقلاب اسلامی؛در واقع خواهان تعغییر ماهیت دینی و روحِ انقلابی نظام جمهوری اسلامی،به یك نطام باطناً سكولار،با حفظ ظواهر دینی و مدافع نظام سرمایه سالاری و هضم شده در نظام جهانی سلطه و (پروسه ی جهانی سازی) به رهبری تكنوكرات های نئولیبرالیست و التقاطی اندیش است. این جریان به اصطلاح اصلاح طلبی،در واقع در صدد استحاله ی نظام اسلامی و حذف صبغه و روح دینی و ولایی آن است و علی رغم ظاهر اصلاح طلبانه،در واقع یك حركت براندازانه است كه اساس كاركرد آن،براندازی خاموش و كودتای خزنده ی فرهنگی- سیاسی است و طیفی از مدیران اجرایی،در حوزه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و عناصر نفوذی بسیار متنفذ در نهادهای مختلف،عوامل اجرایی آن هستند. این جریان از امواج سهمگین تهاجم فرهنگی كه بیش از یك دهه است فعالانه و عملاً با حمایت بخش هایی از ارگان های اقتصادی و فرهنگی دولتی علیه انقلاب و تفكر اسلامی جریان دارد، به عنوان بستر سازی،جهت پیش برد اغراض سیاسی براندازانه و ساختار شكنانه ی خود، بهره می برند. پی نوشت:منبع: واژه نامه ی فرهنگی سیاسی، شهریار زرشناس،كتاب صبح،1383،چاپ اول، صص 42 تا 45 ادامه خواندن مقاله انقلاب

نوشته مقاله انقلاب اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 46175

Trending Articles