nx دارای 56 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
بررسی مقیاس های شخصیتی زنان مجرم ومقایسه آن با زنان غیر مجرم در زندانهای لرستان
چکیده: هدف این تحقیق بررسی مقیاس های شخصیتی زنان مجرم می باشد . یافتن این مساله که آیا ارتباط هایی بین مقیاس های شخصیتی وجرم وجود دارد و اینکه در صورت وجود کدام یک ازمقیاس ها را شامل می شود عواملی است كه پژوهش به قصد دست یابی به آنها صورت گرفت. روش این پژوهش از نوع توصیفی- مقایسه ای است که در آن نمونه ای شامل 50 نفر از زنان زندانی موجود در زندانهای لرستان در سال1385 انتخاب و با 50 نفر از گروه بهنجار با استفاده از آزمون شخصیتی مینه سوتا(MMPI) مورد بررسی ومقایسه قرار گرفتند.
نتایج حاصل از تحلیل واریانس نشان داد كه مقیاس های شخصیتی زنان مجرم با آزمودنی های بهنجاردر مقیاس های هیپوکندری، افسردگی، هیستری، انحراف اجتماعی روانی، پارانویا ، اسکیزوفرنی و هیپومانیا تفاوت معنی داری دارند. روش تحقیق با تكنیك پرسشنامه و مصاحبه با مددجویان بوده كه به سنجش میزان اثرگذاری عوامل بروز جرم با 28 آیتم عاملی مادری، پدری، والدینی، فردی و اقتصادی به عنوان متغیرهای مستقل اثرگذار بر متغیر وابسته (جرم زنان) پرداخته شد. با روش آماری رگرسیون چند متغیره سطح و شیب اثرات متغیرهای عاملی در بروز جرم زنان بررسی و با فن تحلیل مسیر نمایه این اثرگذاری ترسیم گردید. با كمك این تكنیك نیز رابطه مداخله گرایانه متغیر مستقل ثانویه (رفاه اجتماعی خانوار) با فاكتورهای عاملی سنجیده شد.
آیتمهای متغیر مداخلهگر متشكل از سواد مددجویان و مادرانشان، تعداد خانوار و میزان درآمد ریالی با توجه به فرضیههای پژوهش با فرض تأثیر مجموعه متغیرهای عامل مادری، پدری، والدینی، فردی و اقتصادی به ترتیب درجه اثرات با شیب بتا در تحلیل رگرسیونی متغیرها بودند. آزمون آماری فرضیهها نشان داد عامل اقتصادی بالاترین ضریب اثر (بتا48%) و بعد از آن به ترتیب عامل مادری 42%، پدری40%، والدینی 39% و عامل فردی 36% در بروز جرم زنان نقش داشته رد فرضیههای پژوهش در سطح معناداری معین با ضریب اطمینان 98% بدست آمد.
شیب اثر تعدیلگرانه متغیر مداخلهگر بر متغیرهای مستقل به ترتیب به میزان 14/0- بر فاكتورهای مادری ، پدری 38/0- ، والدینی 35/0- ، اقتصادی 30/0- ، آموزشی 25/0- و فردی 14/0- بودند. تحلیلهای آماری نشان داد با وجود اهمیت الگوپذیری جنسیتی دختران از مادر و فرض اثرگذاری بیشتر فاكتورهای جرمزای مادری بر زنان بزهكار ولی این عوامل اقتصادی بودند.
واژگان کلیدی: مقیاسهای شخصیتی، زنان مجرم ، زندانهای لرستان ، بهنجار،عوامل و موانع جرمپژوهشگر: محمد میری
فصل اول مقدمه وبیان مسئله
فصل اول مقدمه وبیان مسئله
بنام خداوند جان خردمقدمههرجاجمعی از انسان ها گردهم آمده اند، برای رفع آسان تر و بهتر نیازهای خود به امنیت ، آسایش و سلامت و هرنوع نیاز دیگری ، هنجارهایی ساخته اندو همه را به تبعیت از آن ها فراخوانده اند. مجموعه هنجارها، البته به تبع تاریخ ، جغرافی و طبع و طبیعت انسان ها متفاوت و میزان تبعیت افراد و گروه ها از این هنجارها متغیر بوده است .مطابق همان هنجارها، همیشه متخلفان را مجازات کرده و معمولاً به همنوایان پاداش داده اند. اما از همان آغاز بر سر این موضوع که چه کسی متخلف است و علت تخلف او چیست ، مناقشات فراوانی
وجود داشته است . اینکه چه کسی هنجارها را ساخته ، چه کسانی متخلف را معرفی کرده و چه کسانی از تخلف از هنجارها و به چه میزان متضرر شده اند نیز موضوعات مهمی بوده که همگی حوزه مباحث جامعه شناسی انحرافات اجتماعی را تشکیل داده اند. اما تبیین این موضوع که چرا مردم از هنجارهای خاصی سرپیچی کرده و می کنند، همیشه و مثل هر حوزه دیگری از مباحث علمی ، برعهده نظریه هاست .پرداختن
به مباحث نظری موضوع ،به ویژه زمانی ضرورت بیشتری پیدا می کند که حجم کج رفتاری های مردم از سقف تحمل جامعه فراتر رفته و نگرانی هایی ایجاد کرده باشد. در زمانه موجود که برخی هنجارشکنی ها از جمله تخلفات رانندگی ، سرقت ، نابهنجاری های اخلاقی ، اختلاس و رشوه خواری ، تقلب ، اعتیاد به مواد مخدر، ایدز، کودکان و زنان خیابانی ، از حد معمول و آشنای جامعه بیشتر شده و نرخ فزاینده ای هم یافته است ، همه جا و همه کس می پرسند چرا این همه از مردم کج رفتاری می کنند، اینکه چه کاری درست و کدام یک غلط ، چه رفتاری بهنجار و کدام یک نابهنجار است نیز همیشه مورد سؤال و مناقشه وتابع شرایط زمان و مکان و فرهنگ کنش گران و عوامل نظام کنترل اجتماعی و مردمی بوده که به رفتارهای آن ها فصل اول مقدمه وبیان مسئلهواکنش نشان داده اند. همیشه افراد خاصی را داریم که درگیر جرم می شوند. در مقابل می توان گفت افرادی نیز وجود دارندکه درطول عمر شاید برای یک بار نیز هنجارشکنی نمی کنند.مساله ای که دراینجا مطرح می شود این است که آیا عواملی هستندکه تعیین کننده این مساله هستند.آیا عوامل خاصی را می توان یافت که در افراد مجرم به شکل بارزتری نسبت به افراد بهنجاردیده می شوند.ویژگی هایی به زنان نسبت داده می شودکه معتقد است، آنان با توجه به خصیصه های رفتاری و واقعی شان یا کار مهمی انجام نمی دهند یا کار خاصی ازپیش نمی برند از آنجایی که این نسبت دادن ها به نقشهای واگذارشده،چسبیده است،مشروعیت شان یک برنامه درحال پیشرفت است. تغییر چنین باورهایی شایدبه خلق فرصت هایی برای تغییروضع موجود و تهدید نهادهای اجتماعی می انجامد که در آن،
مردان با بیشترین خطر روبرو می شوند و بعضی از زنان منافع خود را باور می کنند ایا وضعیت زنان از وضعیت مردانی که بصورت تصادفی به دلیل رنگ پوست، یا بعضی از موقعیت ها، در فشار و رنج از سوی قدرتمندان هشتند، تفاوت دارد ؟ من ادعا میکنم بله ،چرا که آنان نه تنها محنت می کشند – گاهی مشقت های نسبی – که [ساختارهای]همپوشان شناختی و ایئولوژیکی را که انقیاد آنان را مشروع و عادی تعریف می کند، را هم تحمل می کنند. جنس و حنسیت، نشانگران سازماندهی کننده در تمامی جوامع هستند. در هیچ کشوری، گروه یا جامعه سیاسی مردان رابعنوان “بشریت کمتر “یا “انسان مادون”آنگونه که زنان را تعریف می کند، توصیف نمی کند. چرا چنین وضعیتی قابل پذیرش است ؟و چراچنین باوری (تا این حد)مقاومت میکند ؟منابع بسیاری درراستای مشروع کردن موقعیت پایین تر زنان در جامعه، تخصیص داده می شود. تعداد معدودی از مردان سیاسی در ساخت قدرت، حاضر به دعوت از زنان برای پیوستن به آنها می باشدند. زنان و دختران بسیاری مفهوم اورولی “Orwellian notion ” را که “محدودیت را آزادی “، “رنج رالذت “و “سکوت را قدرت “می پندارد، همصدا هستند.البته این شرایط ایستایی نیست و من امیدوارم که وضعیت غیر قابل اجتنابی هم نباشد. زنان در جهان غرب، در بخشهای مختلف دیگری ازدنیا،درحرکت بسوی زنجیره برابری، جهت گیری رو به بالایی دارند. سی و پنج سال پیش، من به فصل اول مقدمه وبیان مسئلهاین اشاره کردم که چکونه زنان در حرفه وکالت در ایالات متحده از شبکه های اطلاعاتی – که تحرک و در برگیری زنان را ممکن می ساخت،بیرون نگهداشته می شدند. هم اکنون،تعداد قابل توجهی از این زنان جسارت عبور از این مرزها را دارند. به همین طریق، افزایش قابل توجهی در تعداد زنان شاغل در رشته هایی همچون علوم، تجارت،
پزشکی ودامپزشکی بوجودآمده است (Cox & Alm 2006) این تغییرات نسبتا سریع اتفاق افتاده است. [این در حالی است زنان ] نه مغزخودرابزرگتر کرده اند و نه استدلالشان از سمت چپ مغز به سمت راست مغز جابجا شده است.ازناهیدبه مریخ هم نرفته اند. بلکه بیشتر، این را اموخته اند که می توانند به تحصیلات بالاتر و مشاغل مناسب مدارج تحصیلی شان دست یابند.مشکل دیگر، صلاحیت نیست بلکه، ارتقاء و حضور در شبکه های اطلاعاتی است که منجر به مدارج بالاتر می شود.اما موانع بزرگی همچنان درسر راه است. دی ماگیو در بازنگری پویشهای جامعه شناسی شناختی (1997)بازمفهوم مورتون “جهالت تکثرگرایانه”رابه ماگوش زدمی کند.این مفاهیم تازمانیکه مردم بارجوع به مفاهیم مشترک جمعی که به لحاظ تجربی نادرست هستند،دست به کنش می زنند، کاربرد دارد و بنیان محکمی برای شرایط مطیع وانقیاد سازی زنان بشمار نمی رود.بویژه اینکه، این یک باور عام و گسترده است. جرائم زنان بیشترریشه درفرهنگ مردم دارد که به لحاظ توانایی و احساسی که نسبت به جامعه دارندمرتکب جرم میشوند. من کاملا می دانم که قرائت های اجتماعی کلانی وجود دارد که مورد پذیرش میلیونها مردم بیصدایی قرار دارد که هیچ پایه ای در آنچه که دانشمندان علوم اجتماعی بعنوان شاهد مورد توجه قرار می دهند، ندارد. بهترین مثال این، متون پایه بزرگترین مذاهب دنیاست.حال می تواند باورهای عام اجتماعی یا انواع دیگر، آن هم باشد. نظامهای باور قدرتمند هستند باورهای ناراستین اثبات شده یا نشده اغلب میزان زیادی از این باورهارا شکل می دهدوگاهی، اینها بسادگی فقط داستان های شنیدنی هستند. ما در علوم اجتماعی دروازه هایی را برای درک بهتر فرآیندهایی که در خلال آن، گروههای به انحطاط کشیده شده بواسطه اعمال این “دسته بندی “ها مثل گروه بندی “نژادی “، یا گروه “قومی “با اخراج یا بهره بردای از آنان، رنج کشیده اند، بازکرده ایم (Tilly1998). با اینوجود، روشن گری های فصل اول مقدمه وبیان مسئلهصورت گرفته، بطور نسبی به مرزهای جنسیت یا جنس پرداخته است. تیعیض جنسی، آنچنان در زندگی اجتماعی پذیرفته شده است که بسیاری ازمردم دردنیا درحمایت و تقویت آن دارای منافع و البته خطر هستند و از همین رو، این مقاوم ترین دسته بندی تبعیض آمیز در مقابل تغییرات است. امروز هال و لامونت (2005)، بر این اعتقادند که،
تولید گراترین جوامع، جوامعی هستند که مرزهای میان دسته بندی مردم بسیار بسیار نفوذپذیر و قابل عبور است. گروههای کوچک مردان شاید با خاموش و فرونشاندن توانایی های بالقوه زنان، کامیاب شوند. اما ملتهای موفق، از مشارکت همه جانبه زنان وتوان تولیدکنندگی آنان درجامعه برخوردارهستند،جوامع احتمالا با موفقیت های بیشتری روبروخواهندشداگر درها بروی زنان واقعا گشوده شوند. به لحاظ تاریخی، جامعه شناسان متعهد به تغییراجتماعی برای نیل به برابری بیشتردردنیا در زندگی عمومی و خصوصی بوده اند. اما من در این پژوهش وظیفه حرفه خود را دردو سطح زندگی حرفه ای ودانشگاهی به چالش کشیدم،برای طرح، آشکار سازی و حمله به دیوارهای مفهومی و فرهنگی که نابرابری را بر پایه جنس در تمامی نهادهای جامعه توجیه می کند و البته، عبور از مرزهای کنونی یه منظور رسیدن به دانش و عدالت. طرح مساله و بیان موضوع
رشدجرایم درسالهای اخیردراستان توجه برانگیزومساله زاگردیده است.بطوریکه پژوهش دراین زمینه شاخص
رشد جرایم رادرمناطق پیرامونی وحاشیه نشینان این استان ارزیابی نموده و اظهار می دارد بیشتر زندانیان زندانهای
استان لرستان ازمناطق فقیرنشین تحویل زندانهای استان شده اند مساله مهمتر تحول و دگرگونی در نقش جنسیتی
جرایم دراین استان سنتی باحاکمیت مردان است.ماشاهدرشدروزافزون جرایم درمیان زنان هستیم.زین پس تعریف
جرم وبزه برمبنای نقش مردانه دیگرمعنا واقعی وحوزه مجرمان حقیقی رامعرفی نمینماید.(گرت،1998، 80-170)
فصل اول مقدمه وبیان مسئله
دربروزجرایم سرقت واعتیادکه سابقاً وسنتاًدراستیلای مردان بود،حضورزنان چشمگیر است.(36%) این امر نشان
دهنده یک مساله اجتماعی برای جامعه وزنان بوده وشناخت عوامل بروز این نابهنجاری ها و آسیب ها مهم است.
یک سوی نظر به این بزهکاری طبقه بندی آنها از دید خود عاملان این کژرفتاریهاست؛ سویه ای که کمتر بدان
توجه شده است.سویه دیگرراههاوپدیده های منع کننده وپیشگیرانه ازجرایم زنان می باشد؛زنانی که بدلایل مثبت
یا منفی مرتکب جرم شده اند.
اهداف پژوهش:
این بررسی تلاش می کند به اهداف زیر دست یابد و به سوالات آن پاسخ دهد:
1 طبقه بندی عوامل بروز جرم زنان به عنوان متغیر مستقل
2 تعیین سطح اثرگذاری عوامل مجرمانه با شیوه تحلیل مسیر و همبستگی آنها با هم
3 طبقه بندی و شاخص سازی جرم به عنوان متغیر وابسته (رگرسیون چندمتغیره)
4 طبقه بندی وشاخص سازی متغیرهای مستقل پیش بین(تعدیل کننده)به عنوان موانع بروزجرم زنان
5 تعیین سطح اثرگذاری موانع پیشگیری از جرم به شیوه تحلیل مسیر و سطح همبستگی آنها با عوامل بروز جرم زنان مجرم
6 بیان مشخصات اولیه فردی، خانوادگی مجرمان زن
فصل اول مقدمه وبیان مسئله
این پژوهش به سوالات اساسی زیر پاسخ می دهد:
1 آیا بین عوامل بروز جرم (متغیرهای مستقل)در زنان مجرم با زنان غیر مجرم تفاوت وجود دارد؟
2 ضریب تاثیر عوامل بروز جرم زنان مجرم به چه میزان می باشد؟
3 موانع ِپیشگیرانه ازبروزجرم زنان برمتغیرهای مستقل چه نقش تعدیل گرانه ای دارند؟
4 دیاگرام تحلیل مسیرموانع جرم بروی متغیرمستقل به چه صورتی ترسیم می گردد؟
5 خصوصیات توصیفی وفردی- خانوادگی مجرمان زن چیست؟
6 آیا ارتباط هایی بین مقیاس های شخصیتی وجرم وجود دارد و اینکه در صورت وجود کدام یک
ازمقیاس ها را شامل می شود؟
فصل دوم تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها
حوزه های نظری و پژوهشهای وابسته به جرایم زنان
پژوهشهای نظری فراوانی بزهکاران زن وجرایم آنهارامورد مطالعه قرار داده اند. لذا مطابق آنها با توجه به
فاکتورهای آزمون در این بررسی، عوامل خانوادگی بروز جرم در زنان در شش حیطه اند:
عامل پدرانه: آیتمهای اعتیاد، زندانی شدن، بدرفتاری، ناپدری و بی اعتقادی پدر به اصول اخلاقی و دینی
عامل مادرانه:شامل تمام مواردموردقبلی بجززندانی شدن که جایگزین آن اشتغال مادرلحاظ شده است حضور
مادردرمحیط خارج ازخانه بستری برای سردی عاطفه،کاهش تماسهای رودرروی دختران با مادر و ضعف در
ارتباط هیجانی بین آنها میگردد.(فارینگتون1989به نقل ازپولادی 1378)گزینه حضورنامادری در این عامل
جایگزین فاکتور ناپدری شده است.
عامل والدینی:بطور مشترک به عنوان فاکتورهای بروزجرم ازسوی پدرومادرزمینه سازی می گردد؛ شامل عدم
پذیرش فرزند، نزاع و ناسازگاری زناشویی آنها، مقایسه بین فرزندان، تبعیض، غیبت و عدم حضور هر دو ،
عامل آموزشی: فاکتورهای بی سوادی اکثر اعضای خانواده، و کم اهمیتی سواد و علم نزد والدین
عامل فردی-روانشناختی:عدم تامین نیازهای عاطفی- روانی،انزوا، ترس از جدایی والدین، عدم اعتماد بنفس،
تنفر از خانواده، دوست ناباب، بی توجهی به فرد در جمع و بدرفتاری فرزند
عامل اقتصادی:بویژه اززمان طرح نظریات مارکس وانگلس براهمیت عوامل اقتصادی ومادی دربروزجرم و
بزهکاری تاکید شده است.این فاکتوردرمردان به عنوان تولیدگران اقتصادی درخشان تراست.(ستوده 1376 و
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها
فرجاد 1371) درپژوهش هرچندبر عامل مادری و خانوادگی تاکید می گردد وجامعه پژوهشی زنان مجرم اند
ولی دو فاکتور اقتصادیِ فقر خانوادگی و عدم تامین نیازهای مادی در نظر می باشد.
سابقه مجرمانه والدین،غفلت ازفرزندان وبی توجهی به آنها،پرخاشگری وناسازگاری زناشویی راپژوهش مک
کورد1980رفتارهایی پیشبین برای بروزجرم دانسته اند.(پولادی وهمکاران 1378وگورمن واسمیت 1998)
همانندمردان مجرم ،زنان مجرم به طورافزایشی اختلالات روانی عمده رابیشتراززنان سالم درجامعه نشان داده اند.
تپلین وهمکاران(به نقل ازاسمعیلی، 1384) گزارش کردندازبین 1272 زن مجرمی که درزندان نگه داشته شده اند
در حدود 80 درصد معیارهای اختلالات روانی را داشته اند.
همیشه افرادخاصی راداریم که درگیر جرم می شوند. در مقابل می توان گفت افرادی نیز وجود دارند که در طول
عمر شاید برای یک بار نیز هنجارشکنی نمی کنند. مساله ای که در اینجا مطرح می شود این است که آیا عواملی
هستند که تعیین کننده این مساله هستند. آیا عوامل خاصی را می توان یافت که در افراد مجرم به شکل بارزتری
نسبت به افراد بهنجار دیده می شوند. همانند مردان مجرم ، زنان مجرم به طور افزایشی اختلالات روانی عمده را
بیشتر از زنان سالم در جامعه نشان داده اند. تپلین و همکاران(به نقل از اسمعیلی، 1384) گزارش کردند از بین
1272 زن مجرمی که در زندان نگه داشته شده اند در حدود 80 درصد معیارهای اختلالات روانی را داشته اند
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههاپیشینه تحقیق چارچوب نظری ،دیدگاهها وتعاریف
تحقیقات مک نالهان 1983،مک لوید 1990،ویلسون 1991،سامپسون 1994، شولمایر 1996 بوجود ارتباط
معنادار و عاملی بین پدیده بزهکاری با دسته عوامل 1، 2، 3، 4 و 5 اشاره کرده اند.(پولادی صص 4-20 )
پژوهش پاگانی و همکاران 1998 و نظریه بالبی مبنی بر نقش محرومیتهای مادری در دوران کودکی با بروز
پرخاشگری و بزهکاری در بزرگسالی رابطه ای همبسته را اعلام کرده اند.(ستوده 1382 و ماسن 1376)
پژوهشهای دوهان وگالوانسون 1997، فرجاد 1371،قربان حسینی1371 و کوهن 1994 به نقش فاکتور اقتصاد در
بروزبزهکاری اشاره نموده اند.تحقیق پولادی 1378 بیشتر از همه به رابطه بین فاکتورهای اقتصادی با نوع خاصی
از جرایم در زنان (مواد مخدر و سرقت) اشاره دارند.(پولادی و همکاران 1380 ، صص30-119)
ویلیام گود 1352 در نظریه آنومیک خود، غیبت غیر ارادی و عدم مشروعیت و نزاع خانوادگی را در بروز جرم
رفتاری پیش بین در خانواده ها اعلام می نماید.(محسنی تبریزی1383 ص68)
الیزابت هارلوک 1974 با اشاره به عوامل 1، 2 و 5 به بحث نابسامانی خانوادگی ناشی از ناامنی عاطفی، ضعف در
اصول اخلاقی و اعتقادی والدین که منجر به تسهیل در شیوع بزهکاری فرزندان در آینده است، اهمیت فراوانی
میدهد.(همان منبع صص3-72) نظریه درون فهمی دیویدماتزا1990نیز بی اعتقادی به اصول اخلاقی و هنجارهای
جامعه را مهم تر می داند.(همان صص112-107)
همسوبا نظریات بالا دروتی لاونولت در نظریه فضای عاطفی خانواده و جان بالبی در نظریه محرومیت مادری،
رفتارهای پیش بین تبعیض بین فرزندان، افراط در محبت، بدرفتاری، ناسازگاری والدین و عدم پذیرش فرزندان و فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههاغفلت ازآنهارا بسترسازاقدام مجرمانه می داند(محسنی تبریزی ص6-75 به نقل ازمرادی ،ص130 وماسن 1382)
درنظریه خرده فرهنگ بزهکار والتر میلر (به نقل از هارالامبوس 1370) و تئوری همنشینی افتراقی ادوین ساترلند
1966به عامل پنجم اشاره کرده وگروههای بزهکارجوان ودوست خلافکارراتسهیل گررفتار خلافکارانه می دانند.
عدم اعتماد بنفس، تنفر فرد از جامعه و خانواده در بروز بزهکاری از سوی هیگ و فرایدی 1976 به عنوان عامل
پنجم در نظریه کنترل اجتماعی تئوریزه شده است.(محسنی تبریزی صص 92-89)
طبق بیان اشرف ص 207،نظریه مارکس وانگلس به فقرخانوادگی وعدم تامین نیازهای مادی فرزندان وخانواده به
عنوان متغیر عامل و تاثیرگذار اهمیت داده شده است.(همان منبع صص 12-107)
دراشاره به عوامل اول ودوم نظریه یادگیری اجتماعی- مشاهده ای آلبرت بندورا 1974درباره اعتیادوالدین وسابقه
زندانی شدن آنها،بدرفتاری وتبعیض به عنوان عامل قابل بررسی دربروزجرم اشاره دارد.(ماسن و همکاران 1382)
احساس انزوا،ترس ازجدایی وتنفر در عامل فردی از سوی ملوین سیمن به عنوان عاملی مجرمانه مورد توجه قرار
گرفته است.(همان منبع صص 5-282)همسوبانظریه یادگیری مشاهده ای بندورادرتئوری همنوایی و رفتار جمعی
سولومون اش وپل لازارفیلد 1958 مشاهده رفتارخلاف، بزهکاران والدین ازسوی فرزندان نظرداشته اند.(محسنی)
نظریه آرکلارک وآرهوبر1995فاکتورهای عاملی عدم تامین نیازهای عاطفی،عزت نفس پایین،انزوا،عدم پذیرش
فرزندان و ناسازگاری والدین اهمیت داده اند.(همان منبع صص9-164)
انزوا،پرخاشگری،شرایط بد آموزشی و خانوادگی و نارضایتی از زندگی از سوی محسنی تبریزی 1384 عامل مهم
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها
بروز پرخاشگری و رفتار بزهکارانه وندالیستی در فرزندان اشاره دارد.(همان صص 7-272)
درمجموع تحقیقات پالک 1961وسمارت 1976درچرایی جرم زنان بیشترازهمه بجای عوامل فوق بر ساختار
بیولوژیکی- روانی جنسیت آنها تاکید داشته اند.(گرت، 1382، صص80-177)
درتحقیقی كه توسط حسن پالاهنگ صورت گرفت، نتایج نشان داد كه میزان شیوع اختلالات شخصیت در نمونه
مورد مطالعه 2/55% است و اختلال شخصیت ضداجتماعی با 2/18% از شایعترین اختلال بود. اختلال شخصیت
اسكیزوئیدووابسته هركدام با4/8%،اختلال شخصیت وسواسی وهیستریونیك هركدام با 3% و اختلال شخصیت
پارانویید با 5/2% بعد از اختلال شخصیت ضد اجتماعی بودند (به نقل از عبدالهادی، 1382).
در تحقیق دیگری فاضل و دانش (2002) به این نتیجه رسیدند كه 37% از زندانیان دارای اختلال شخصیت
ضداجتماعی، 25% دارای اختلال شخصیت مرزی هستند. همچنین نتایج نشان داد كه 7/3% از زندانیان دچار
روانگسیختگی و 10% از آنها دچار افسردگی عمده بودند.
درتحقیقی كه توسط آرزوفیروزنده بررسی 40 زن مجرم زندان اوین ونیز 40 زن گروه گواه صورت گرفت وجود
رابطه بین شخصیت سایكوپات وارتكاب جرم تایید شد.و نیزوجود قانونشكنی و شخصیتهای اجتماعیستیز در
افراد مجرم تایید گردید (نقل از عبدالهادی 1382).بارتل وهلندچك (1979، به نقل از ستوده و همكاران 1381)
با اجرای پرسشنامه شخصیتی آیزنگ بر روی 398 ،زندانی نتایج نشان داد كه گروه مجرم در مقیاس E نمرات
پایینتری نسبت به گروه كنترل داشتند اما بین زیر گروههای مجرمان تفاوت معنیداری پیدا نشد.دربین گروه
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها مجرم سارقان ازهمه بیشتردرونگراوجیب برها از همه بیشتر برونگرا بودند.
نوریك و همكاران (1996، به نقل از عبدالهادی، 1382) سه مورد از شایعترین تخلفات جنایی را از قتل،
آتشافروزی و تخلفات جنسی عنوان کردند. نتایج نشان داد كه اكثریت نمونه مورد مطالعه دائمالخمر بودند یا
مشكلاتی دررابطه باسوءمصرف موادداشتند.27% اززنان و 19%ازمردان مبتلابه اختلالات روانپزشكی بخصوص
اسكیزوزنیابودند.درزمان اقدام به تخلف درحدود50% تا60% مبتلا به اختلالات شخصیت بودند.
نتایج پژوهش ارونن وهمكاران (1996،به نقل از عبدالهادی، 1382) نشان داد كه اسكیزوفرنیا احتمال اقدام به قتل
رادرمردان حدود 8 برابر و در زنان 5/6 برابر افزایش میدهد. ابتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی احتمال اقدام
به قتل را در مردها یش از 10 برابر و در زنها بیش از 50 برابر افزایش میدهد.
دریک مطالعه طولی توسط تیهونن و همكاران (1997) بر روی زنان قبل از تولد تا بزرگسالی در بین سال های
1966 تا 1992 نتایج نشان داد كه خطر رفتارهای جنایی در بین آزمودنیهای دارای اختلالهای سایكوتیك در
صورت كنترل وضعیت اقتصادی، اجتماعی كودكی بالا بود ریسك انجام رفتارهای خشن به شكل خاصی با
سایكوزهای ناشی ازالكل واسكیزوفرنیا همراه با مصرف مواد مرتبط است. همچنین نشان دادند كه اسكیزوفرنیای
بدون مصرف موادمیتواندریسك شدیدی برای تجاوز باشند اما این یافته حالت آزمایشی دارد و نیاز به تحقیقات
بیشتری دارد.جردن وهمکاران یک الگوی قابل مقایسه ای رادرزمینه اختلالات روانی عمده میان زنان زندانی
دچاراختلالات خلقی وابسته به الکل وموادونیزاختلالات شخصیتی مرضی وضداجتماعی راتشخیص دادند.
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههاهمچنین یک مطالعه که برروی زنان و مردان مجرم درامریکاصورت گرفت درحدود40درصدازافرادمجرم
دچاراختلالات روانی بودند(وارن و همکاران،ب 2002)در یک مطالعه از 1740 زن و مرد مجرم در انگلیس به
طول 6 ماه مورد بررسی قرار گرفتند که 58 درصد از این افراد از اختلالات روانی رنج می بردند و نیز یک
چهارم از این افراد به طور مستقل دچار اختلال شخصیت بودند، 26 درصد از اختلال شخصیت توام با یک
اختلال روانی و نیر 16 درصد دچار ناتوانی های یادگیری بودند.26 درصد اقدام به خود کشی داشتند، 15 درصد
تجاوز جنسی داشته و 18 درصد آتش افروزی عمدی داشتند. ( تیلور و همکاران 1998) کوید درسال 1992
(به نقل ازاندری واسکودل،1998) مطالعه ای را بر روی 243 زن و مرد مجرم که از طبقه پایین اجتماعی بودند
انجام دادوبه این نتیجه رسیدکه 69 درصددچار اختلال شخصیت مرضی و 53 درصد دچار اختلال شخصیت ضد
اجتماعی بودندونتایج تحقیق وارن وهمکاران درسال 2002 نشان داد که درجه بالایی از اختلال شخصیت گروه
ب با رفتار جنایی رابطه معنی دار بالادارند. در زمینه اختلال شخصیت ضد اجتماعی و رفتار جنایی و نیز
شخصیت خود شیفته بودهمچنین عبدالهادی (1382) طی پژوهشی بیان می کند /33% اختلال شخصیت نمایشی
5/35 % اختلال شخصیت پارانویید، 33% اختلال شخصیت اسكیزوئید، 31% اختلال شخصیت مرزی و 3%
اختلال شخصیت ضد اجتماعی در یك جمعبندی كلی در این پژوهش این نتیجه حاصل شد كه در زنان زندانی
با ضوابط عمومی با اختلالات شخصیت مواجه بوده و بیشتر اختلالات شخصیت همراه با وابستگی به مواد
بودند. محکومین زن مبتلا به اختلالات روانی شدید میزان بالایی از هم ابتلایی به اختلال استفاده از دارو اما
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههامیزان پایینی ازهم ابتلایی به استفاده ازالکل رانسبت به مجرمین مردنشان دادند.(آبرام وهمکاران،2003:)انیستیتو
مطالعات خانوادگی استرالیا (2005:7)میزان شیوع اضطراب،ناکامی،افسردگی،اسکیزوفرنی، نقص روانی- جنسی و
شخصیت ضد اجتماعی را در زنان زندانی نسبت به جمعیت عمومی بسیار بالا گزارش کرده است.بسیاری
ازتحقیقات صورت گرفته در مورد مقیاس های شخصیتی مجرمین ، از مجرمین مرد به عنوان گروه نمونه استفاده
کرده اند.چنانچه در مواردی نیز ذکر شد نتایج در مردان و زنان می تواند متفاوت باشد. و این نشان دهنده اهمیت
مطالعه بر روی گروه نمونه زنان مجرم می باشد.
تعریف کج رفتاری کج رفتاری شامل انواع بسیاری از رفتارهای نابهنجار است که اشکالی از آن در هر جامعه ای روی می دهد. گفته شده که رفتار نرمال یا بهنجار، هر نوع رفتاری است که از هنجارها یا مقررات گروهی که رفتار مزبور در آن روی می دهد تبعیت کند (جونز و همکاران ، 1995، 270). در مقابل ، کج رفتاری هر نوع رفتاری است که با هنجارها یا مقررات گروه ، همنوایی نداشته باشد (دورکیم ، 1893، 1964) و دامنه وسیعی از رفتارها، از تخلفات جزیی در رانندگی تا قتل را دربرمی گیرد. البته در نفس تعریف کجروی بین صاحب نظران (هم چنانکه در گروه های مختلف مردم ) اختلافات بسیاری وجود دارد و هرکس تحت تأثیر فرضیات فلسفی خاص خود در مورد ماهیت کج رفتاری ، آن را تعریف کرده است ، اما در این مقاله و در آغاز کار، تعریف دورکیم از کج رفتاری را که بیشتر متداول بوده مطرح کرده ایم و به انواع دیگر آن نیز خواهیم پرداخت .مجموعه صاحب نظرانی که تعریفی از کج رفتاری ارائه داده اند را می توان به دو گروه بزرگ تقسیم کرد. یک گروه آنانکه کج رفتاری را پدیده ای «واقعی » و دارای صفاتی می دانند که از رفتارهای بهنجار قابل تشخیص و تفکیک است (نتلر 1984 و هرشی 1973). دسته فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههادوم آنانکه مدعی اند کج رفتاری لزوماً واقعی نیست و چه بسیارند کسانی که به غیر حق متهم به کاری می شوند و به اشتباه و یا از روی غرض و مرض برچسب می خورند. از سوی دیگر صرف ارتکاب نوعی خاص از رفتار چنانچه عده ای متوجه نشوند یا قدرت انگ زنی نداشته باشند لزوماً کسی را کج رفتار نمی کند. بنابراین ، از نظر این گروه اساساً این «انگ » است و نه نفس رفتار که کسی را کج رفتار می کند (ارمن و لاندمن 1996، سیمون 1996، بکر 1973 و اریکسون 1962). دسته اول «اثبات گرایان »اند که معمولاً کجروی را ذاتاً واقعی و گروه دوم «برساخت گرایان »اند که اغلب کجروی را نوعی فرآورده اجتماعی – ایده ای که به وسیله جامعه به برخی رفتارها نسبت داده شده – می دانند (تیو، 2001، 5). اثبات گرایان را به دلیل این نوع تعریف از کج رفتاری و صفات دیگری که برای آن قائل اند، عین گرا، مطلق گرا، جبرگرا، ساختارگرا، واقعیت گرا و ماهیت گرا نامیده اند (گود 1997، ویتیگ 1990، هنسلین 1988، ترویر و مارکل 1982). بر ساخت گرایان را هم به شبیه همین دلایل ، انسان گرا، ذهن گرا، نسبت گرا، اختیارگرا، فردگرا، تعریف گرا، انتقادی و پست مدرن خوانده اند (لیمن 1995، گود 1994، سایدمن 1994، هنسلین 1988، ترویر و مارکل 1982). اثبات گرایی و کج رفتاری رویکرد اثبات گرا در تعریف کج رفتاری سه فرض اصلی دارد که به «مطلق گرایی »، «عین گرایی » و «جبرگرایی » معروف است . به بیان دیگر اثبات گرایان مدعی اند که : (1) کج رفتاری مطلقاً یاذاتاًواقعی است ،یعنی ازبرخی ویژگی هابرخورداراست که آنراازهمنوایی متمایز می سازد.جامعه شناسانی که تحت تأثیرچنین رویکردی قراردارند،کج رفتاری راصفتی موروثی برای افراد می دانند. آسیب شناسان اجتماعی و جرم شناسان متقدم به وجودبرخی کاستی هاونارسایی های زیست شناختی (ارثی ) ماندگار درمجرمان ودرنتیجه به وجود «مجرم مادرزاد»و «نوع مجرم » معتقد بودند (ولفگنگ 1961 و لامبروزو و فررو 1895). فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها جرم شناسان بعدها به تحلیل ویژگی های روان شناختی مجرمان پرداخته و مدعی شدند که برخی ویژگی های روانی خاص ،مجرمان رااز غیر آن ها متمایز می کند. به بیان دقیق تر چنین تصور کردند که مجرمان ، کودن ، عصبی یا به هر حال دارای اختلالات روانی اند که این صفات مثل صفات زیستی که پیشتراشاره شد، درافراد وجود دارد و در آن ها می ماند (تیو، 2001: 6). البته اثبات گرایان در این روزها کمتر به تأثیر صفات زیستی وروانی دررفتارافراد اشاره ای می کنندو بیشتر به نقش عوامل اجتماعی درتعیین جایگاه یک فرد به عنوان مجرم توجه دارند.اما به هرحال هنوزکج رفتاری را مطلقاً یا ذاتاً واقعی میدانند (هرشی 1973 و نتلر 1974).جامعه شناسان اثبات گرا به دلیل تأکیدشان برواقعیت داشتن کج رفتاری ،در بررسی هایشان توجهی به افرادی که انگ کج رفتار به دیگران می زنند (مثل پلیس ، رسانه ها، مدیران و قانون گذاران ) ندارند و عمدتاً به مطالعه کج رفتاری و کج رفتاران می پردازند.
(2) اثبات گرایان هم چنین مدعی اند که کج رفتاری یک موضوع قابل مشاهده و کج رفتار یک موجود واقعی است که میتوان اورا به صورت عینی-همانگونه که درعلوم طبیعی میسراست- مطالعه کرد(تیو، 2001: 7). جامعه شناسان اثبات گرا البته برای کمتر کردن فاصله هایی که بین روش شناسی های علوم طبیعی و انسانی وجود دارد، تلاش کرده اند تا با تأکید بر نشانه های بیرونی – و حتی المقدور صرفنظر کردن از انگیزه های درونی ، آزمون پذیر کردن ادعاهای خود، استفاده از مفاهیم عینی و بی سو مثل نوآوری ، طغیان ، تضاد فرهنگی ، رفتار خرده فرهنگی ، رفتار یادگیری شده بجای مفاهیم جهت دار و ارزشی نظیر سقوط اخلاقی ، شهوت رانی ، فساد و مرض که سال های پیش بکار رفته و هم چنین بکار بستن گزارش های رسمی ، آمار و گزارش های کلینیکی و نتایج بررسی های مختلف و با توجه به همه کاستی هایی که در کیفیت آمارها و اطلاعات مربوط به کج رفتاری وجود دارد، حداقل بخشی از فاصله های موجود بین روش شناسی های علوم طبیعی و انسانی را پرکنند تا به هدف اصلی خود که بررسی «علل » کج رفتاری است نائل آیند. فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها (3) از نظر جامعه شناسان اثبات گرا،کج رفتاری تعینی است یعنی علل و اسبابی فراتراز کنترل فرد دارد (این البته همان رویکرد علوم طبیعی است ).جامعه شناسان متقدم مدعی بوده اندکه انسان ها نیز همانند حیوانات ، گیاهان و اشیاءموردمطالعه دانشمندان علوم طبیعی و مطابق اصل علمی«تعیّن »از«اراده آزاد» برخوردار نیستند. به بیان دیگر، اگر تصور می شود که جنایتکاری با اراده خودو از روی اختیار دست به جنایت زده که دیگر نمی توان گفت علت جنایت ، نیروهایی خارج از کنترل او – مثل خصوصیات روانی با زمینه های خانوادگی – بوده است . البته جامعه شناسان اثبات گرای امروزین به اراده آزاد انسانی معتقد شده اند، اما آن را معلول علت های خاص می دانند. از نظر این گروه ، آزادی اراده با علیت مباینتی ندارد. به بیان دیگر اگرچه جامعه شناسان اثبات گرا به اراده آزاد افراد باور دارند اما کج رفتاری آن ها را به این آزادی اراده منتسب نمی کنند و برای آن علت های متعددی در نظر می گیرند. به عنوان مثال اگر زنی به اختیار، همسر خود را به قتل رسانده ، علل و اسباب اصلی آن را در مفاهیمی چون همسرآزاری ، متلاشی شدن خانواده ، محرومیت اقتصادی،بی سازمانی اجتماعی ،پیوندهای افتراقی ونبودکنترل اجتماعی ونظائر آن می دانند (تیو، 2001: 8). برساخت گرایی و کج رفتاری رویکردبرساخت گرا به کج رفتاری که ازسال های دهه 1960،سلطه اثبات گرایی در این حوزه را به چالش های جدی خوانده نیز بر سه فرضیه مهم استوار است که در مقابل آنچه در بحث مربوط به اثباتگرایی آمد به«نسبیت گرایی »،«ذهن گرایی »و«اختیارگرایی » مشهور شده است .به بیان دیگر،برساخت گرایان مدعی شده اند: (1) کج رفتاری ، انگی بیش نیست و هیچ ویژگی ذاتی ندارد الا اینکه چنین تصور بشود که دارد. یعنی هر رفتاری فقط وقتی کسانی فکر کنند نابهنجار است ، کج رفتاری تلقی می شود. در رأس همه برساخت گرایان ، هاوارد بکر است که مدعی شده «کج رفتاری » رفتاری است که مردم این انگ (کج فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها رفتاری ) را به آن بزنند و «کج رفتار کسی است که این انگ به او خورده باشد» (بکر، 1963: 12). بنابراین ، کج رفتاری یک فراورده روانی است ، تصوری است که به شکل یک انگ ابراز می شود. وجود کج رفتاری به انگ بستگی دارد، انگی نباشد، کج رفتاری هم نیست . به بیان دیگر کج رفتاری در جامعه ساخته و پرداخته وبه وسیله جامعه و درجامعه تعریف می شود.درنتیجه ،کج رفتاری به خودی خود واقعیتی ندارد و به همین جهت هم برساخت گرایان به دنبال این هستند که چراوچگونه،رفتاری به وسیله جامعه ،کج رفتاری معرفی می شود و چه کسی یا کسانی این گونه رفتارهاراکج رفتاری میخوانند.برساخت گرایان مدعی اندکه تعریف کنندگان وانگ زنندگان رفتارهادرتعریف های خودبه متغیرهای زمان،مکان وسایرشاخص های مداخله گرتوجه دارندو به همین دلیل،کارآنهابر«نسبیت » مبتنی است . منظوراینست که واکنش مردم به رفتارهای افراد،بستگی به عوامل مختلف داردومتغیر است.یک رفتارمفروض به خودی خود و بدون واکنش دیگران ، بی معنی است و نمی توان گفت کج رفتاری است یا همنوایی ،به تعبیری ، کج رفتاری هم مثل زشتی و زیبایی فقط در چشمان بیننده است .
(2) جامعه شناسان برساخت گرا، کج رفتاری را تجربه ای ذهنی و آن به اصطلاح کج رفتار را شخصی که آگاهی ، احساس ، فکر و تأمل دارد می دانند که بین او به عنوان یک سوژه فعال و اشیاء و غیر انسان ها (موضوع مطالعات علوم طبیعی ) بعنوان یک ابژه منفعل ، فرسنگ ها فاصله است . به این ترتیب ، برساخت گرایان به خلاف اثبات گرایان به رویکردی ذهنی و درونی (بجای عینی و بیرونی ) پای بندند و مدعی اند که برای دستیابی به هدف انسان گرایانه حمایت و توسعه ارزش ، عزت و آزادی انسان به درکی عمیق تر و درونی تر از آنچه اثبات گرایان فرض کرده اند، نیاز است . پذیرش و بکار بستن رویکرد عینی اثبات گرایان نسبت به کج رفتاری و کج رفتاران ، کناره گرفتن از آنان و نظارت برون گرایانه ومطالعه وجوه بیرونی رفتار آن ها براساس پیش فرض هایی کلیشه ای است که تنها به جمع آوری حقایقی سطحی درموردکج رفتاران وهم بسته کردن آنان ورفتارشان با فقر، بی سوادی، خودانگاره فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها ضعیف و آمال و آرزوهایی اندک و ناچیز می انجامد. این حقایق سطحی ممکن است در کار کنترل افراد، اصلاح یا از بین بردن آنان بکار بسته شود، اما در میزان کارآیی آن در پیش گیری و مهار کج رفتاری ، تردید بسیار وجود دارد و البته آنچنان که بکر گفته ، اطلاعی هم در مورد اینکه کج رفتاران در دور زندگی و فعالیت های یومیه خود چه می کنند و در مورد خودشان ، جامعه و رفتارهایشان چه فکری می کنند نیز ارائه نمی دهد (بکر، 1963: 30). اماآنچنان که دیوید متزاگفته،هدف رویکردذهنی (برساخت گرا)که مستلزم نمایش همدردی با کج رفتاراست،درک کردن وشرح دادن دیدگاه سوژه است وتفسیرجهان همانگونه که اومی بیند(ماتزا، 1969)به همین جهت برساخت گرایان ازروشهایی مانند قوم نگاری ،مشاهده مشارکتی یا مصاحبه های عمقی استفاده می کنند. (3) جامعه شناسان برساخت گرا براین باورند که کج رفتاری عملی ارادی و تجلی اراده ، خواست و انتخاب انسان است و انسان ها به دلیل برخورداری از نعمت اراده آزاد و قابلیت انتخاب ، رفتار خود را، خود تعیین می کنند. از نظر اینان به خلاف آنچه اثبات گرایان تصور کرده اند، انسان نمی تواند روبات و ماشینی بی احساس و بی هدف باشد که به هر تغییر و تحول اتفاقی در محیط داخل و بیرون واکنش نشان دهد. همین که عوامل کنترل اجتماعی که در مصادر قدرت قرار دارند اراده آزاد خود را با کنترل فعال ، هدفمند و عمدی کج رفتاران اعمال می کنند، نشانه این است که انسان از اراده آزاد برخوردار است (لمرت ، 1972). به همین جهت است که از نظر برساخت گرایان ، کج رفتاران ، فعالانه در جستجوی معانی مثبتی در اعمال خود هستند و به عنوان مثال ، قاتلان ، خود را به لحاظ اخلاقی برتر از قربانیان خود می پندراند (کیتز، 1988) و قتل به قاتل احساس خویشتن بر حق پنداری می دهد که در مقابل مقتولی که ناعادلانه به او توهین واوراتحقیر کرده از عزت و شرف خود دفاع کرده است . یا احساس برتری سارقی که خود را در برابر مال باخته «ابلهی » که «خون دیگران را مکیده » برحق واو را مستحق چنین
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها عقوبتی می داند. البته چنین تصوراتی است که به درستی از برساخت گرایی نظریه ای غیرعلّی ، توصیفی یا تحلیلی ساخته است (تیو، 2001: 11). رویکرد تلفیقی در تعریف کج رفتاری اصل بحث از آغاز تاکنون این بود که «کج رفتاری چیست ؟» و پس از آنچه به نقل از اثبات گرایان و برساخت گرایان مطرح گردید، به وضوح معلوم شد که کج رفتاری نه آن چیزی است که هر یک از آن دو به تنهایی ادعا می کنند، بلکه شاید تلفیقی از هر دو رویکرد به واقعیت کج رفتاری نزدیک تر است . به بیان دیگر،کج رفتاری هم واقعیت دارد وهم یک انگ است و یکی نمی تواند بدون دیگری وجود داشته باشد. اگر کنشی واقعی روی ندهدو یا انگی به کسی نخورد که کج رفتاری ای مطرح نیست . یعنی برای بکار بستن انگ کج رفتار،اصلاً بایدرفتاری صورت گرفته وهم برای درک آن رفتارباید انگ کج رفتار بکار رفته باشد. البته بکاربستن هریک ازدو رویکرد مطرح شده درمورد همه انواع کج رفتاری ها هم درست نیست.رویکرد اثبات گرا برای توضیح انواع شدیدترکج رفتاری مثل قتل ،تجاوز وسرقت مسلحانه مناسبت داردورویکرد برساخت گرا بیشتردرتبیین انواع خفیف ترکجرفتاری ها مثل اعتیاد به مواد مخدروخودفروشی به کارمی آید (تیو، 2001: 13-12).
آنچه معمولاً مورد توجه اثبات گرایان قرار می گیرد، آن دسته از رفتارهایی است که می توان آن را واقعاً کج رفتاری تعریف کرد، در آمارهای رسمی منعکس می شود، واقعاً از همنوایی خطرناک تر و زیان آورتر است و مردم هم در اینکه این گونه رفتار ویژگی های کج رفتاری دارند، توافق بیشتری دارند و به همین دلایل هم ، از رفتارهای همنوا قابل تشخیص و تفکیک اند. از سوی دیگر آنانکه مرتکب جرائم شدیدتری مثل قتل و سرقت می شوند، معمولاً از طبقات پایین جامعه اند و برای محقق اثبات گرا که خود از طبقات بالاتر اجتماعی است و غالباً مرتکب چنین جرایمی نمی شود و توانایی چنین کارهایی را فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههادر خود نمی بیند، کار چندان دشواری نیست که از آنان کناره گرفته و رفتارشان را به طور عینی و بدون احساس همدردی و به عنوان سوژه های منفعلی خارج از فضای کار و زندگی خودش ، مطالعه کند و به دنبال علل کج رفتاری آنان به گردد و کاری به درک و فهم فرایند اعمال اراده آزاد از سوی آن ها نداشته باشد. اما برساخت گرایان ، آنچنان که گالدنر (1968) گفته برای بررسی کج رفتاری هایی که نوعاً خفیف ترند و بخصوص ضرروزیان چندانی به دیگران وارد نمی کنند مناسب ترندو در دنیای معتادان و خودفروشان و الکلی ها که درجامعه توافق چندانی هم برسر اینکه کارآنها واقعاً جرم است یا نه وجود ندارد، احساس غریبگی نمی کنند و قابلیت انجام همان کارها را به طور بالقوه درخود می بینند. به همین جهت برساخت گرایان ، کج رفتاران را سوژه های فعالی می پندارند که از اراده آزاد برخوردارند.نتیجه آنکه با توجه به کلیت هنجارهای اجتماعی ، توافق عموم درتعیین وتعریف اینکه کج رفتاری چیست نقش بسیار مؤثری دارد و به همین دلیل کج رفتاری را باید بعنوان رویدادی که بر طیف بین دو قطب همنوایی کامل و کج رفتاری کامل به وقوع می پیوندد دانست که به ویژه در جوامعی که به لحاظ فرهنگی و سیاسی متکثرند،بیش از آنکه پدیده متنوعی باشد، مدرج است . اما به هر حال و بر همین اساس می توان کج رفتاری را به دو دسته تقسیم کرد، یکی آنکه توافق عمومی قوی تری در مورد کج رفتاری بودن آن ها وجود دارد و مطالعه آن کار جامعه شناسان اثبات گراست یعنی جرایم جدی و خطرناک و دیگری آنکه توافق عمومی چندانی در مورد کج رفتاری بودن آن وجود ندارد و جامعه شناسان برساخت گرا رغبت بیشتری به مطالعه آن نشان می دهند (کج رفتاری های معمول و متداول ) که بر سر تعریف اولی چندان اختلافی نیست و در مورد دومی ، مناقشه بسیار است . چرا مردم کج رفتاری می کنند؟ صرفنظر از اینکه چه کاری ، کی و کجا و چگونه کج رفتاری تلقی می شود و کج رفتاران و انگ زنندگان چه ویژگی هایی دارند، سؤال مهم دیگری وجود دارد که باید به آن پرداخته شود و آن اینکه فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها
چرا چنین اتفاقاتی می افتد، چرا برخی مردم کج رفتاری می کنند، چرا عده ای کاری می کنند که به هر حال اکثریتی از مردم همان جامعه آن را تخلف از هنجارهای اجتماعی تلقی می کنند، تخلفاتی که هزینه اش برای متخلف حداقل انگ کج رفتار خوردن و برای سایر مردم حداقل هراس و وحشت است . مسلماً چنانچه در پی درک کج رفتاری به عنوان فرایندی اجتماعی باشیم ، تنها تحلیل چگونگی بوجود آمدن انواع آن و چگونگی واکنش های مردم نسبت به کج رفتاران کفایت نمی کند و باید به دنبال چرایی آن نیز بود. تبیین اینکه چرا مردم کج روی می کنند و پیدا کردن انگیزه ها و عوامل اصلی آن برعهده نظریه هاست . سبب شناسی کج رفتاری تقریباً همزاد خود کج رفتاری است . از همان آغاز که انسانی مرتکب خطایی شده که جامعه آن را نپسندیده ،
عده ای به تبیین و توضیح چرایی ارتکاب عمل او پرداخته اند و این تبیین ها به مرور زمان شکل منسجم تری یافته و هم در طول راه و با تنوع کج رفتاری ها، متنوع شده به طوریکه امروزه با ده ها نظریه در حوزه جرم شناسی و جامعه شناسی انحرافات مواجهیم که هر یک و به دلایل و مفروضات خاص خود به نحوی به سبب شناسی ارتکاب جرم و تخلف از هنجارهای اجتماعی پرداخته اند. البته اخیراً دیگر کسی به یک عامل بعنوان علت کج رفتاری معتقد نیست و صاحب نظران به عوامل متعدد در این زمینه اشاره می کنند. در عین حال تنوع آراء و اندیشه ها و انتساب عوامل و علت های مختلف به حدی است که موجب طرح دسته بندی های چندگانه ای نیز شده که در این بخش ، برخی از مهمترین و متداول ترین دسته بندی ها مطرح می شود. دسته بندی علل و عوامل کج رفتاری الف – برخی در یک دسته بندی کلان کلیه علل و عوامل مطرح شده توسط صاحب نظران را به دسته بزرگ : (1) زیست شناختی ، (2) روان شناختی و (3) جامعه شناختی تقسیم کرده اند. از این منظر کالبد زیستی یا صفات شخصیتی و یا ویژگی های اجتماعی فرهنگی کج رفتاران و غیر آنان متفاوت است وهمین تفاوت ها را علت اصلی ارتکاب جرم و کج رفتاری برشمرده اند (صدیق سروستانی ، 1367). فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها ب – بعضی دیگر نیز در دسته بندی مشابهی ، علل و عوامل کج رفتاری انسان ها به سه گروه عمده (1) نظریه های وفاق ، (2) نظریه های فشار و (3) نظریه های مجرم سازی تقسیم بندی کرده اند (هرشی ، 1969: 228-148). از این منظر، نظریه های وفاق با فرض اینکه اکثریت قابل توجهی از مردم با تکیه بر ارزش های مشترک ، در مورد عمل به هنجارهای مقبول اجتماعی توافق دارند، علت اصلی کج رفتاری را نبود یا ضعف کنترل های اجتماعی (التزام اجتماعی ) می دانند. نظریه های فشار هم مدعی اند که تفاوت های ارزشی ناشی از تنوع فرهنگ ، جایگاه و فرصت های اشخاص ، آنان را منشعب ساخته و به چالش با هنجارهای غالب وامی دارد. از این دیدگاه ، نیروهایی در هر جامعه وجود دارند که افراد را با فشار به سمت ارتکاب جرم و کج رفتاری می رانند. اما نظریه های مجرم سازی بر این سؤال اصلی تأکید دارند که چرا برخی افراد طی فرایند مجرم سازی از دیگران جدا شده و «مجرم » خوانده می شوند. این نظریه ها به خلاف نظریه های وفاق که فرض کرده است که در جامعه نوعی توافق اساسی بر سر تعریف کج رفتاری وجود دارد، تنها به چنین وفاقی باور ندارند بلکه مدعی اند که تضادهای موجود در جامعه بر سر تعریف های کج رفتاری ، نقطه شروع تبیین علت کج رفتاری هاست . بحث اصلی در نظریه های مجرم سازی به چگونگی تمجید یا تحقیر نوعی رفتار در گروه های خاصی از جامعه و اینکه این تمجیدها و تحقیرها بر رفتارهای آینده افراد چه تأثیری دارد، مربوط می شود. نگاه این نظریه ها در عین حال نگاهی است انتقادی به نقش تعیین کننده دولت ها و مقامات درتعریف کج رفتاری و جرم ،تعصب و افراطشان در اجرای منویات خود، حداقل در مورد طبقه محروم و نقش مداخله گر، مزاحم و سرکوبگر دولت در امور مربوط به رفتارهای اجتماعی آنان . ج – گاهی هم تلاش های مربوط به درک و تبیین انگیزه های کج رفتاری به هفت گروه تقسیم شده که عبارتند از: نظریه های (1)کارکردگرا،(2)تضادفرهنگی،(3)انتقال فرهنگی،(4)فرصت ، (5) افراطی – تضادی،(6) کنترل و (7) کنش متقابل گرا.ازبین این هفت گروه،نظریه های کارکردگرا،تضاد فرهنگی،کنترل و فرصت اساساً
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههاساختارگرایند. برخی ساختارگرایان بدنبال تبیین و توضیح این موضوع اند که چرا در نظام اجتماعی کج رفتاری و جرم وجود دارد. دیگر ساختارگرایان ، شرایط اجتماعی – ساختاری یی را تحلیل می کنند که به نظر می آید تولیدکننده فشارهایی است که افراد را به سوی کج رفتاری می راند. دغدغه اصلی نظریه انتقال فرهنگی عمدتاً این است که چگونه کنش گران در طول فرایندهای اجتماعی – روانشناختی – نمادین ، فرهنگ ها و سنت های موجود را فرامی گیرند. نظریه های افراطی – تضادی در مقابل به تحلیل چگونگی تأثیر قدرتمندان در پدید آوردن گروه های کج رفتار و هم چنین اِعمال متواتر چنین تعریف هایی در مورد گروه های ضعیف تر می پردازند و کنش متقابل گرایان به تحلیل تشریفات انگ زنی و تأثیر آن بر افراد می پردازند (کلی ، 1996: 57-49).البته متذکر می شویم که هرچند، هر یک از این نظریه ها برموضوعات،مفاهیم وفرایندهای خاصی،تأکید دارند اما فصل مشترک های بسیاری نیز بین آنها دیده می شود. د – جدیدترین دسته بندی نظریه های مربوط به کج رفتاری اجتماعی که این مقاله نیز از آن پیروی می کند، تقسیم بندی مهمترین نظریه های این حوزه به دو گروه (1) اثبات گرا و (2) برساخت گرا است . اثبات گرایان هم چنانکه در بخش تعریف کج رفتاری از آن ها یاد شد، کج رفتاری را پدیده ای واقعی ، عینی و جبری می دانند که می توان آن را از سایر انواع رفتار متمایز، مشاهده و اندازه گیری کرد. علل کج رفتاری را نیز خارج از اراده و اختیار کج رفتار می دانند. اما رویکرد برساخت گرایان به کج رفتاری ، نسبیت گرا و ذهن گرا است و کج رفتاری را عملی ارادی می دانند که با اختیار شخص انجام می شود (تیو، 2001: 55-1). در بخش بعدی به معرفی و شرح و بسط اجزاء این دو گروه خواهیم پرداخت . پارادایم اثبات گرا اگررویکرداثبات گرایی کج رفتاری را پدیده ای واقعی،عینی وجبری بداند،سه دسته مهم نظریه ها در چنین پارادایمی قابل تشخیص وتفکیک اند: (1) نظریه فشار، (2) نظریه یادگیری و (3) نظریه کنترل که به ترتیب معرفی می شوند. فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههانظریه های فشار سؤال اصلی درنظریه فشار مثل هرنظریه دیگری درپارادایم اثبات گرایی این است که چرا مردم کج رفتاری می کنندو پاسخ کلی این نظریه به این سؤال ، این است که عواملی در جامعه وجود دارند که برخی مردم را تحت فشار قرار می دهند و آنان را مجبور به کج رفتاری می کنند (اگنیو، 1995). رابرت مرتن این فشار را ناشی از عدم توانایی شخص در دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی می داند، آلبرت کوهن ناکامی در رسیدن به جایگاه بالا در جامعه را عامل فشار می شمارد و کلوارد و اُلین عدم برخورداری اشخاص ازفرصتهای نامشروع برای نیل به هدف واردکننده فشار برافراد وراندن آنان به سوی کج رفتاری می دانند (تیو، 2001: 17). ذیلاً و به اختصار به طرح چارچوب های اصلی هر یک از نظریه های مذکور می پردازیم . مرتن و فرصت های مشروع افتراقی
نظر رابرت مرتن این است که جامعه ، فرد را به کج رفتاری وادار می کند. به بیان خود او، کج رفتاری حاصل فشارهای ساختاری اجتماعی خاصی است که افراد را به کج رفتار شدن مجبور می کند (مرتن ، 1968، 248-185). به نظر مرتن ، جوامع صنعتی جدید بر توفیقات مادی در زندگی تأکید دارند که به شکل انباشت ثروت وتحصیلات علمی بعنوان مهمترین اهداف زندگی شخص و معیارهای منزلتی تجلی می کنند.دستیابی به این اهداف مقبول اجتماعی نیازبه ابزارهای مقبولی هم دارد که البته ازدسترس جمعی از افراد جامعه خارج است،یعنی جامعه طوری ساخت یافته که طبقات فرودست، فرصت های کمتری برای تحقق آرزوهای خود دارند.درنتیجه چون این اهداف به آرمان های اصلی زندگی همه افراد (فقیر و غنی ) تبدیل شده آنکس هم که دسترسی به ابزارمشروع ندارد،تحت فشارجامعه برای دستیابی به آن ها از ابزار نامشروع استفاده می کند. البته مرتن تأکید دارد که واکنش همه افراد نسبت به فشارهای وارده اجتماعی به علت دسترسی نداشتن به فرصت های مشروع برای تحقق اهداف ،مشابه نیست وهمه فرودستان برای دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی کج رفتاری نمی کنندوهرکس به طریقی خودرابامحیط سازگارمیکند.بنظروی دسته ای ازفرودستان فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههانوآورندودر سازگاری نابهنجار خودبامحیط (که موضوع اصلی نظریه فشار است ) از ابزارهای نامشروع بهره می گیرند.گروهی از افراطیون وانقلابیون نیزدرمقابل اهداف وابزارمشروع دست نیافتنی موجود اجتماعی طغیان کرده واهداف وابزارجدیدی را برای تغییر ساختاراجتماعی معرفی می کنند.عده ای نیز به ناچار از اهداف مقبول و ابزار مشروع اجتماعی دستیابی به آن ها دست شسته و از جامعه کناره می گیرند. این سه گروه نوآوران ، طغیان گران و کناره گیران در سازگاری خود با محیط و جامعه ای که امکان دسترسی آن ها را به ابزار مشروع ومقبول اجتماعی محدودساخته ،کج رفتاری و هنجارشکنی را برگزیده اند (مرتن ، 1968: 210-190). کوهن و ناکامی منزلتی کوهن مدعی است که فرزندان طبقات فرودست که مثل دیگرهم سن و سالان خودازطبقات متوسط جامعه به مدرسه می روندو درآنجا با ارزش های طبقات متوسط آشنا وطالب منزلت های اجتماعی مقبول (و هواخواه اهداف مشروع اجتماعی موردنظر مرتن ) میشوند،دررقابت با همکلاسان طبقات بالاتر خود، در می مانند، ناکام وتحقیر می شوندو می بازند.به نظرکوهن،این فرزندان شکست خورده محروم ازمدارس مروج ارزشهای طبقات برخوردار به همسایگی های محروم خود بازمی گردند و برای جبران ناکامی خود در رقابت برای دست یابی به منزلت ، «خرده فرهنگ » بزهکاری ای تأسیس می کنند که نظام ارزشی آن درست نقطه مقابل نظام ارزشی طبقات برخوردار و فعالیت و رقابت در آن برای آن ها ثمربخش است (کوهن ، 1955). از نگاه کوهن ، ناهمسازی اهداف و ابزار موردنظر مرتن به خودی خود به کج رفتاری نخواهد انجامید، جز اینکه متغیر مداخله گری چون سرخوردگی و ناکامی منزلتی به معادله اضافه شود. به بیان دیگر کوهن و مرتن هر دو فرض کرده اند که اعضاء طبقه پایین بیش از دیگران احتمال دارد که در فعالیت های نابهنجار مشارکت کنند، چون جامعه نمی تواند به آن ها کمک کند که به آرزوهای خود دست یابند. بنابراین اگر مرتن مدعی بود که شکاف بین اهداف و ابزار موجب کج رفتاری است ، کوهن می گوید شکاف بین اهداف و ابزار به واسطه ناکامی منزلتی موجب کج رفتاری می شود (کوهن ، 1995).
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها کلوارد و الین و فرصت های نامشروع افتراقی کلوارد و الین هم مدعی اند که فرض مرتن در مورد کمتر بودن فرصت های مشروع طبقات محروم برای دست یابی به اهداف مقبول اجتماعی درست است اما اینکه فرض کرده است که این افراد در مواجهه با نبود فرصت های مشروع به طور خودکار و موفقیت آمیزی کج رفتاری می کنند، درست نیست . چون اعضاء طبقات فرودست پس از مواجهه با فرصت های مشروع افتراقی با فرصت های نامشروع افتراقی هم مواجه می شوند. به بیان دیگر بسیاری از اعضاء طبقات محروم حتی در طبقه خود، فرصت کمتری از بقیه دارند که از طرق نابهنجار به موفقیت نائل شوند. بنابراین ، درست است که برخی اعضاء طبقه پایین برای ارتکاب کج رفتاری تحت فشارند، اما لزوماً نمی توانند کج رفتاری کنند، چون از فرصت های (ابزار) نامشروعی که برای کج رفتاری لازم است بی بهره اند (کلوارد و الین ، 1960). به نظر این دو، فرصت های نامشروع از طریق عضویت در سه خرده فرهنگ (1) جنایی ، (2) تضاد و (3) کناره گیری به دست می آیند. عضویت در خرده فرهنگ جنایی ، جوانان طبقات محروم را با انواع سرقت که از طریق آن می توان به هدف رسید آشنا می کند و بسیاری از این جوانان عضو این خرده فرهنگ نیستند و از فرصت های نامشروع آن هم سهمی ندارند. عضویت در خرده فرهنگ تضاد هم خاص جوانانی است که گردن کلفت و بزن بهادر باشند و بتوانند در گنگ بزهکاران جایگاهی برای خود دست و پا کنند و آنانکه چنین ویژگی هایی ندارند خودبخود واجد شرایط عضویت نیستند. به نظر کلوارد و الین عضویت در خرده فرهنگ کناره گیران ، خاص کسانی است که به مصرف مواد مخدر علاقمندند و چون نتوانسته اند به عضویت در دو خرده فرهنگ دیگر – جنائی و تضاد – درآیند و جایگاه و توفیقی هم چه در دنیای بزهکاران ویادرجهان همنوایان نیافته اند،آنان را «شکست مضاعف »نامیده اند.خلاصه آنکه، کلوارد و الین هم مثل کوهن،اصل فرض مرتن درمورد شکاف اهداف و ابزار و ارتباط آن
فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههابا کج رفتاری را پذیرفته اند اما مدعی اند که این شکاف با دخالت متغیر «فرصت های نامشروع افتراقی » به کج رفتاری می انجامد (تیو، 2001: 23-21). برخی انتقادات وارده به نظریه های فشار اجتماعی نظریه های فشار اجتماعی به دلیل اهمیت و نفوذ خود بیش از سایر دیدگاه ها در معرض نقد و بررسی بوده است . انتقادات عمده ای که وارد شده عبارتند از: 1ـ یکسان فرض کردن نظام ارزش های مردم جوامع صنعتی مدرن 2ـ یکسان پنداشتن آمال و آرزوهای طبقات فرودست و فرادست جامعه 3ـ فقدان پشتوانه علمی برای این فرض نظریه که احتمال کج رفتاری طبقات محروم بیش از دیگران است و عدم توجه به کج رفتاری های طبقات مرفه 4ـ فقدان پشتوانه علمی برای این نظریه که ناخشنودیهای منزلتی،جوانان رابطورهمسان به کج رفتاری وامی دارد 5ـ ساده انگاشتن رابطه فرد و جامعه در کج رفتاری فرد 6ـ نادیده گرفتن نقش نظام کنترل اجتماعی 7ـ فرض کاهش شکاف اهداف وابزاراز طریق اعتیاد به مواد مخدر (کلینارد، 1964: 64-63 و تیو، 2001: 23) البته باید اذعان کرد که امتیاز مهم نظریه های فشار، علیرغم کاستی هایی که به هر حال بر آن مترتب است ، تحریک جامعه شناسان به جستجوی علل کج رفتاری در بین نیروهای اجتماعی و انتقال مستدل و منطقی این علت ها از درون به بیرون فرد بوده است .
نظریه های یادگیری اجتماعی مجموع صاحبنظرانی که موضوع یادگیری اجتماعی را مطرح ساخته اند بر این باورند که کج رفتاری و همنوایی طی فرایندهایی مشابه یادگرفته می شوند و کج رفتاری نتیجه یادگیری هنجارها و ارزش های انحرافی به ویژه درچارچوب خرده فرهنگ ها و گروه های همالان است . بنابراین نکته اصلی در این ن فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاههاظریه ها این است که افراد کج رفتاری را در طول تعامل خود و طی فرایندهای خاصی که توضیح داده خواهد شد یاد می گیرند. سادرلند و پیوند افتراقی نظریه پیوند افتراقی ادوین سادرلند، مشهورترین نظریه از مجموع نظریه های جامعه پذیری یا یادگیری در مباحث کج رفتاری اجتماعی است . نکته اصلی نظریه سادرلند این است که افراد به این علت کج رفتار می شوند که تعداد تماس های انحرافی آنان بیش از تماس های غیرانحرافی شان است . این تفاوت تعامل افراد با کسانی که ایده های کج رفتارانه دارند نسبت به افرادی که از ایده های همنوایانه برخوردارند (یعنی تماس بیشتر آنان با کج رفتاران یا ایده های کج رفتاری ) علت اصلی کج رفتاری آن هاست . خلاصه ای از رویکرد سادرلند به مسأله کج رفتاری را به دلیل اهمیت فراوان آن نقل می کنیم : 1ـ کج رفتاری یادگرفتنی است نه ارثی است و نه محصول بهره هوشی پایین یا آسیب مغزی و امثال آن 2ـ کج رفتاری در تعامل با دیگران آموخته می شود. 3ـ بخش اصلی یادگیری کج رفتاری در حلقه درون گروه روی می دهد و رسانه های جمعی و مطبوعات نقش دوم را ایفا می کنند. 4ـ یادگیری کجرفتاری شامل آموختن فنون خلافکاری،سمت وسوی خاص انگیزه ها،کششهاوگرایشها می شود. 5ـ سمت وسوی خاص انگیزه ها و کشش ها از تعریف های مخالف و موافق هنجارها یاد گرفته می شود. 6ـ فرد بدلیل بیشتر بودن تعریف های موافق تخلف، به نسبت تعریف های موافق باهمنوایی باهنجارهاکج رفتارمی شود. این نکته ، قضیه کلیدی نظریه سادرلند است . 7ـ پیوندهای افتراقی ممکن است از نظر فراوانی ، دوام ، رجحان و شدت ، متفاوت باشند. 8ـ فرایندیادگیری کج رفتاری ازطریق تعامل باکج رفتاران وهمنوایان،کارهای مشابهی باهرنوع یادگیری دیگردارد. فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها 9ـ کج رفتاری را که خود تجلی نیازها و ارزش های کلی است نمی توان با همین نیازها و ارزش های کلی تبین کرد (سادرلند و کرسی ، 1966: 83-77). سادرلند البته قصد نداشته است که همه قضایای نه گانه فوق را در مورد اشکال مختلف کج رفتاری بکار بندد. اما او هم مثل مرتن و به پیروی از دورکیم بر این باور بوده است که کج رفتاری رویدادی طبیعی در جامعه است و در حالی که مرتن در سطح ساختار اجتماعی نشان داد که کج رفتاری را می توان پاسخی عادی به شرایط اجتماعی غیرعادی دانست ، سادرلند در سطح تعامل اجتماعی ، مدعی شد که افراد به همان شیوه ای که یاد می گیرند از قوانین تبعیت کنند، به همان شیوه هم یاد می گیرند که کج رفتار بشوند. بنابراین سادرلند معتقد شده است که کج رفتاری را با اصول یادگیری اجتماعی بهترمی توان تبیین کرد تا با اصول روان شناختی مرضی .
گلیزر و هویت پذیری افتراقی دانیل گلیزر مدعی است که نظریه سادرلند رویکردی ماشین انگارانه به کج رفتاران دارد و چنین می پندارد که تعامل با کج رفتاران شخص را به طور مکانیکی وادار به درگیر شدن در امور کج رفتارانه می کند. با این کار قابلیت های تصمیم سازی و پذیرش نقش ، فرد نادیده گرفته شده است . گلیزر در تلاش برای اصلاح این تصویر ماشین انگارانه از کج رفتاران ، اظهار داشته است که تعامل با کج رفتاران (واقعی یا مجازی ) به خودی خود ضرری ندارد مگر اینکه به حدی برسد که فرد خو را با کج رفتاران یکی بداند و از آن ها هویت بگیرد (گلیزر، 1956). بنابراین به نظر می رسد که گلیزر از نشست و برخاست افراد با کج رفتاران در جهان واقع یا در کتاب ها و فیلم ها، در صورتی که کسی از آن ها هویت نپذیرد و با آن ها به عنوان الگو و قهرمان خود برخورد نکند، هراسی ندارد، چون پیوند افتراقی را کج رفتار ساز نمی داند و علت اصلی کج رفتاری را دخالت متغیر سوم یعنی هویت پذیری از کج رفتاران یا هویت پذیری افتراقی می داند. فصل دوم: تعاریف چارچوب نظری ودیدگاهها برگس و ایکرز و تقویت افتراقی رابرت برگس ورانلد ایکرزبراساس نظریه تقویت درروانشناسی که می گوید ادامه یا توقف هرنوع رفتاری بستگی به تشویق یا مجازات دارد،یعنی تشویق موجب ادامه رفتاری خاص ومجازات باعث توقف آن خواهد شد،نظریه سادرلندراموردسؤال قرارداده اند.به بیان دیگراین دومدعی اندکه صرف پیوند با کج رفتاران کسی را کج رفتارنمی کندبلکه همین افرادکج رفتاری رادرصورتی که نسبت به همنوایی بامقدار فراوانی و احتمال بیشتر رضایت بخش ترباشد،به همنوایی ترجیح خواهند داد. برگس و ایکرز براساس قانون نیروی تقویت افتراقی می گویند که اگر تعداد عواملی نیروهای تقویت کننده تولید کنند، آن عاملی بیشترین احتمال وقوع را دارد که بیشترین تقویت کننده را به لحاظ مقدار، فراوانی و احتمال تولید کند (برگس و ایکرز، 1966).بنابراین ازنظراین ها دخالت متغیرسوم یعنی تقویت افتراقی،درفضای پیوندافتراقی،علت اصلی کج رفتاری است . برخی انتقادات وارده به نظریه های یادگیری اجتماعی نظریه های یادگیری هم از نفوذ بسیار برخوردار بوده و انگیزه تحقیقات مهم و متعددی شده و در طول راه کاستی های آن نیز مشخص گردیده و انتقاداتی بر آن وارده آمده که مهمترین آن ها عبارتند از: 1ـ تأکید بسیار این نظریه ها بریادگیری منفعلانه انسان درمواجهه بامحیط،موجب نادیده گرفتن موضوع واکنش وپذیرش افتراقی افراد به محیط شده و انگیزه های متفاوت وکنش های عقلانی افراد چندان مورد توجه قرارنگرفته ونقش وویژگیهای شخصیتی ومتغیرهای روانی افراددرکج رفتاری آنهابه کلی حذف شده است . 2ـ این نظریه هامشکل منطقی تاتولوژی دارند،یعنی کج رفتاری رابه وجودهنجارهای انحرافی نسبت می دهند وشاهدوجودچنین هنجارهایی راارتکاب کج رفتاری می دانند.این استدلال نظریه راغیرقابل آزمایش می کند.
3ـ متغیرهای بکاررفته درنظریه های یادگیری ،تعریف عملیاتی مشخصی ندارندوهمچنانکه هر شی متذکر شده ، نظریه راابطال ناپذیروبنیادپیش بینی های آن راسست کرده اند.تعریف واندازه گیری متغیرهایی چون «طرفدار یا مخالف سرپیچی ازقانون،«فراوانی،دوام،رجحان وشدت و«پیوندافتراقی »،کاری بسیاردشواروگاهی ناممکن است .
ادامه خواندن مقاله بررسي مقياس هاي شخصيتي زنان مجرم ومقايسه آن با زنان غير مجرم در زندانهاي لرستان
نوشته مقاله بررسي مقياس هاي شخصيتي زنان مجرم ومقايسه آن با زنان غير مجرم در زندانهاي لرستان اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.