nx دارای 44 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
مقدمه :مفهوم هیجان موضوعی است که مورد توجه دانشمندان و فلاسفه قدیم بوده است و حتی داروین شواهدی یافت که در آن همراه با تکامل دستگاه عصبی مرکزی ، حلات هیجانی نظیر : ترس ، خشم و لذت جلوه گر می شود ( اتکسیون 1986 ؛ ترجمه براهنی 1380 ) ولی بررسی علمی و دقیق آن به دهه گذشته بر می گردد که ابتدا در سال 1990 پیتر سالوی هوش هیجانی را مطرح کرد و آنرا به صورت توجه به هیجان ها و کاربرد مناسب آنها در روابط انسانی ، درک احوال خو در
دیگران ، خویشتنداری و تسط بر خواسته های آن ، همدلی با دیگران و استفاده مثبت از هیجان ها در تفکر و شناخت مطرح کردند بعد گلمن 1995 هوش هیجانی را به عنوان یکی از مولفه های سلامت روان معرفی کردند و بر این باور بود که برای ارتقاء سلامت روال افراد باید مولفه های هوش هیجانی را در افراد پرورش داد . همچنین رون با آن نیز با طرح نظر خود تحت عنوان بهره هیجانی آنرا عبارت از قابلیت ها و مهارت هایی می دانند که بر روی توانایی فرد برای مقابل موثر با احتیاجات
محیط و فشارهای آن اثر می گذارد . بطور خلاصه گفته می شود که میزان هوش n افراد ، ضامن موفقیت آنها در دراز مدت و کل زندگی نمی باشد بلکه ویژگی های دیگری برای برقراری ارتباطات مناسب انسانی و موفقیت در زندگی لازم است که هوش هیجانی نامیده می شود . طرفداران اصلی روان شناسی انسان گرایانه در این دهر گوردن آلبورت ، آبراهام ماز اودکارل را جرز عقیده دارند که یکی از احتیاجات ضروری و مبرم انسان این است که نسبت به خودش احساس خوبی
داشته باشد هیجان های خود را مستقیماض تجربه نماید و از نظر هیجانی رشد کند ( هرمان 1992 به نقل از سالوی و همکاران 1958 ) در حیط روانشناسی اندیشمندان بزرگ از طرفی به علت شناسی دردهای روانی انسان و از طرف دیگر به طرح روشهایی برای بهره مندی انسان از ظرفیت کامل خود در جهت اختلالات رفتاری به خصوص ضعف روانی و وسواس که توضیحاتی شدهکه همه در جای خود مقبول و هر یک تکامل بخش ویا حداقل همپوش نظریه های پیشگام شده است .بیان مسأله :تجارب هیجانی از دیرباز بعنوان هسته مرکزی درمانگری در نظر گرفته شده است . و درماندگی هیجانی عمده ترین عامل انگیزش برای جستجو درمان است . بر همین اساس نظم جویی عاطفی ، اختلال های عاطفی از مباحث مورد توجه روان درمانگران است .
امروز این امر مورد قبول قرار گرفته است که تنظیم عواطف و طرح یابی زیست شناختی کاملاً وابسته به هم هستند ( شور -1994 ) در دهه های اخیر با تأثیر هیجان در کارکرد شخصیت و سلامت روان تأکید فراوانی شده است و مطالعات روز افزونی به منظور برسی اینکه افراد چگونه با حوادث هیجانی و استرس زا کنار می آیند و تاثیرات ضمن این روشها بر سلامت جسمی و دور از اختلالات رفتاری مانند ضعف روانی و وسواس می شود پروین (1996) در این باره می گوید : دیدگاه مناسب این است که هیجاناتی که توسط افراد تجربه می شود و نیز چگونگی کنار آمدن افراد از نظر
هیجانی قسمت مهمی از شخصیت آنها را تشکیل می دهد و دارای تأثیر مهمی بر روی وسواس دارد . انسان ها در موقعیت های متفاوت واکنشهای گوناگون از خود نشان می دهند اما با وجود تمام این تفاوت ها ، راهی که برای کنترل و اداره هیجانات خود انتخاب می کنند باید از نظر اجتماعی مناسب و مقبول باشد ، اگر چنین نباشد اثراتی که رفتارهایشان به دنبال خواهد داشت
می تواند ویرانگر باشد . سالووی ومایر (1990-1989 ) با طرح مفهوم تازه هوش هیجانی که بر اساس نظریات گاردنر درباره استعدادهای فردی شکل گرفته بود پاسخ قابل قبولی برای این سوال مطرح نموده است و بر اساس این نظریه انسان دارای توانایی های قابل پرورش است که می تواند او را برای مقابله با شرایط زندگی آماده کند ( سید محمدی 1382). اهداف تحقیق :هدف از تحقیق حاضر بررسی رابطه بین هوش هیجانی و وسواس در بین دانش آموزان مقطع سوم دبیرستان یا حدود سنی 17 ساله شهرستان ابهر است . واینکه آیا هوش هیجانی افراد و وسواس در اعمال و افکار می تواند با هم رابطه داشته باشد و آیا وسواس عملی یا فکری در هوش هیجانی تأثیر مثبت یا منفی دارد .اهمیت و ضرورت تحقیق :باید گفت که بیشتر مهارت ها در اثر تعلیم و تربیت پیشرفته می شود و احتمال دارد که این موضوع حداقل برای بعضی از مهارت های هوش هیجانی صحیح باشد . مهارتهای هوش هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد و فرزند شروع می شود .
والدین به فرزندان خود یاد می دهند که هیجانهای خود را تشخیص داده و آنها را نامگذاری کنند ولی اگر غیر از این باشد ممکن است این نشان ندادن هیجان ها در فرزندان باعث اختلالات رفتاری در فرزندان شود به این شکل که فرزندان ما به خاطر سرکوب شدن این هیجانها دست به اعمالی می زنند مانند وسواس که خواه به صورت عملی است و خواه به صورت فکری و یا حتی هستیری و نشان دادن بیماریهایی مانند سه درد و دل و درد و امثال اینها که امید است با انجام این پژوهش ها بتوانیم میزان این عوامل را از زندگی نوجوانان بکاهیم و همین طور روش درستی در ایجاد هیجان فرزندانمان بیابیم .
فرضیه تحقیق :بین هوش هیجانی و وسواس در بین دختران رابطه وجود دارد .
متغییرهای تحقیق :هوش هیجانی متغییر وابستهوسواس متغییر مستقل
تعریف عملیاتی و نظری واژها و مفاهیم :هوش هیجانی ( تعریف نظری ) : عبارت است از توانایی شناخت ، درک و تنظیم هیجان ها و استفاده از آنها در زندگی است و همین طور هوش هیجانی برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد ، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد .وسواس ( تعریف نظری ) : یکی از اختلالات روانی است که گاهی اوقات با اعمال مستمر و پی در پی مانند دست شستن و راه رفتن و گاهی هم به صورت وسواس فکری و اینکه کاری را انجام نداده و مدام و مستمر کاری را انجام دادن و فکر کردن مداوم .
تعریف عملیاتی هوش هیجانی : عبارتند از نمره ای است که در آزمون هوش هیجانی بدست آورده است .تعریف عملیاتی وسواس : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون وسواس بدست آورده است .
فصل دومپیشینه و ادبیات تحقیق
هوش هیجانی را بشناسیمهوش هیجانی (EQ) همان توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجانها و استفاده از آنها در زندگی است.اولین بار در سال 1990 روانشناسی به نام «سالوی» ، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان كیفیت و درك احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به كار برد. درحقیقت این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. به عبارتی عاملی است كه به هنگام شكست، در شخص ایجاد انگیزه می كند و به واسطه داشتن مهارتهای اجتماعی بالا منجر به برقراری رابطه خوب با
مردم می شود.تئوری هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل مؤثر بر مو
فقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی فراهم می كند كه تكمیل كننده علوم شناختی، علوم اعصاب و رشد كودك است. قابلیتهای هیجانی برای تدبیر ماهرانه روابط با دیگران بسیار حائز اهمیت است.روانشناسی به نام «گلمن» اظهار می دارد كه هوش شناختی در بهترین شرایط تنها 20 درصد از موفقیتها را باعث می شود و 80رصد از موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها در گرو مهارتهایی است كه هوش هیجانی را تشكیل می دهند. درواقع هوش هیجانی عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و همچنین موفقیت غیرمنتظره افراد دارای هوش
متوسط را تعیین می كند. یعنی افرادی با داشتن هوش عمومی متوسط و هوش هیجانی بالا خیلی موفقتر از كسانی هستند كه هوش عمومی بالا و هوش هیجانی پایین دارند. پس هوش هیجانی پیش بینی كننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرسها است.ااین هوش بنا به نظر «بار-اون » 5 مولفه به شرح زیر دارد كه 15 عامل در آن موثر هستند.افراد تعداد بیشتری از این مولفه ها را در خود بیابند هوش هیجانی بالاتری دارند.1- مهارتهای درون فردی شامل:
خودآگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود)جرأت (ابراز احساسات، عقاید، تفكرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده)خودتنظیمی (آگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویش)خودشكوفایی (تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن)استقلال (خودفرمانی و خودكنترلی در تفكر و عمل شخصی و رهایی از وابستگی هیجانی)2- مهارتهای میان فردی شامل:روابط میان فردی (آگاهی، فهم و درك احساسات دیگران، ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو جانبه كه به صورت نزدیكی هیجانی و وابستگی مشخص می شود)تعهد اجتماعی(عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعی خود بودن، نشان دادن خود به عنوان یك شریك خوب) همدلی(توان آگاهی از احساسات دیگران، درك احساسات و تحسین آنها) 3- سازگاری شامل: مسأله گشایی(تشخیص و تعریف مسائل، همچنین ایجاد راه كارهای مؤثر) آزمون واقعیت(ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی، تجربه می شود) انعطاف پذیری(تنظیم هیجان، تفكر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط) 4- كنترل استرس شامل: توانایی تحمل استرس(مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیت های استرس زا)
كنترل تكانه(ایستادگی در مقابل تكانه یا انكار تكانه) 5- خلق عمومی شامل: شادی(احساس رضایت از خویشتن، شاد كردن خود و دیگران) خوشبینی(نگاه به جنبه های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات)
چگونه می توان در هوش هیجانی پیشرفت كرد؟ باید گفت بیشتر مهارت ها در اثر تعلیم و تربیت پیشرفته می شود و احتمال دارد كه این موضوع حداقل برای بعضی از مهارت های هوش هیجانی صحیح باشد.مهارتهای هوش هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد و كودك شروع می شود. والدین به كودكان یاد می دهند كه هیجانهای خ
ود را تشخیص داده و آنها را نامگذاری كنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصبانی ام. پس وقتی از رفتار برادرش شكایت می كند و می گوید من از او متنفرم، می توان جمله او را این گونه بازگویی كرد: به نظر می رسد رفتار برادرت خیلی تو را عصبانی كرده، هم نشان داده اید كه احساس كودك خود را درك كرده اید و هم الگوی مناسبی برای بیان احساسات فراهم ساخته اید. یكی دیگر از راه های پیشنهادی برای پرورش هوش هیجانی، ایجاد یك محیط امن عاطفی است به گونه ای كه كودكان بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان با والدین گفت وگو كنند. پس باید به آنها نشان داد كه به احساسات آنها توجه شده و نظریات آنها با صبر و حوصله شنیده می شود. حتی اگر نظریات كودكان مورد قبول والدین نیست بهتر است با استدلال
خواهی آنها را توجیه كنند و در مواردی كه آسیب كودك را مورد حمله قرار می دهد بهتر است به جای این كه بگویند «بالاخره خودت را به كشتن می دهی» این عبارت را بگویید «من می ترسم به خودت آسیب برسانی» . و اگر اشتباهی از جانب والدین رخ داد باید از كودكان عذرخواهی كنند تا عملاً آموخته باشند كه پذیرش اشتباهات و احساس تأسف امری طبیعی است. عدم رعایت این
موارد و عدم ابراز ناراحتی و حتی خشم توسط والدین ممكن است باعث شود بعضی اوقات كودكان دچار اختلالاتی شوند كه در آن از احساسات خود دور شوند یا در درك احساسات با سوء تفاهم روبه رو شوند. متخصصان باور دارند كه آموزش طبیعی هیجانی كه باهنرهای آزاد و نظام های ارزشی نیز همراه است اهمیت ویژه ای دارد. در درسهایی كه شامل داستانهای مهیج است
كودكان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می كنند. پس آنها می توانند یاد بگیرند كه چه چیزی باعث احساس شخصیت ها به صورت شادمانی، خشم، ترس و; شده و چگونه اینها با احساسات خود كنار آمده و یا مقابله كنند.آموزش مهارتهای اجتماعی نیز یكی از راه های افزایش هوش هیجانی است. این آموزش ها شامل برنامه های كنترل خشم و عصبانیت، همدلی، تشخیص و به رسمیت شناختن تشابهات و تفاوت های مردم، اظهار ادب و صمیمیت و تعارف، اد
اره خود، برقراری ارتباط، ارزیابی خطرات، خودگفتاری مثبت، حل مسأله و مشكل، تصمیم گیری،
ایجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است.موضوع دیگر هوش هیجانی و مقابله با بحران است. دیده شده افرادی وجود دارند كه به طور مداوم در مقابله با نتایج منفی دچار مشكل هستند و به نظر می رسد هیچ گاه از شر حوادث بد در زندگی خلاص نمی شوند. در مقابل افرادی وجود دارند كه حتی پس از غم انگیزترین تجارب به حال اولیه برمی گردند و حتی به جلو می ر
وند. این موضوع مربوط به قابلیت های هیجانی است كه اجزای آن تركیب كننده هوش هیجانی هستند. هوش هیجانی به این صورت فرآیند مقابله را تشریح می كند:
ابتدا لازم است آنچه را احساس می كنیم درك كنیم و لذا برای ایجاد ارتباط با احساسات خود به دو طریق كلامی و غیر كلامی عمل می كنیم. از آن گذشته، لازم است احساسات دیگران را نیز درك كنیم و با آنها همدلی كنیم.باید بدانیم كه هیجانها در افكار اولویت ایجاد می كنند(منجر به بوجود آمدن تفكرات خاص می شوند)، حافظه را شكل می دهند، دیدگاه های مختلف حل مسأله خلق می كنند و خلاقیت را سهولت می بخشند یکی از پدیدههایی که در دهه اخیر مورد استقبال زیادی قرار داشته است، پدیدهی هوش هیجانی بوده است، که دلیل این امر توانایی فرضی هوش هیجانی بالاتر در حل بهتر مسائل، کاستن از میزان تعارضات بین آنچه که انسان احساس میکند با آنچه که فکر میکند- یا همان تقابل قدیمی «عقل» و «دل» – و مشاهده زندگی شاد و موفقیتآمیز کسانی بوده که از تحصیلات عالی برخوردار نیستند ولی به دلیل هوش هیجانی بالا به این خوشبختی دست یافتهاند. پژوهشهای متعددی نشان داده که هوش هیجانی میتواند سبب افزایش میزان سلامتی، رفاه، ثروت، موفقیت و عشق و شادی گردد.
مولفههای هوش هیجانی:هرچند هوش هیجانی با هوش شناختی IQ ارتباط دارد ولی از لحاظ مفهوم نظری و عملکرد، کاملاًٌ با آن تفاوت دارد. مولفههای هوش هیجانی به قرار زیر است:1- درون فردی: شامل خود شکوفایی، استقلال و خود آگاهی عاطفی.2- بین فردی: همدلی و مسئولیت اجتماعی.3- سازگاری: شامل توان حل مسایل و آگاهی به واقعیت.4- مدیریت استرس: شامل کنترل تکانهها و تحمل فشارها.
5- خلق و خوی: شامل شادکامی و خوش بینی.همانگونه که از اجزاء هوش هیجانی مشخص میگردد، این مفهوم میتواند زمینه ساز پیشرفت شغلی، رضایت در روابط فردی و… باشد که در این مقاله به ارتباط EQ با پیشرفت تحصیلی در سطوح بالاتر میپردازیم.در تعیین سهم عوامل مربوط به موفقیت تحصیلی تنها 20% به IQ اختصاص یافته است که این میزان برای دانشجویانی که در مقاطع بالای تحصیلی قرار داشته و رشته تحصیلی خوبی نیز دارند، حتی به مقادیر پایینتری نیز تنزل مییابد. پس نقش عوامل انگیزشی، هیجانی و بین فردی در پیشرفت تحصیلی در این گروه از دانشجویان که همگی از هوش عملکردی بالایی برخوردارند بسیار مهم خواهد بود.نکته حائز اهمیت دیگر آن است که اصولاً هوش شناختی یا IQ را نمیتوان چندان تغییر داد ولی هوش هیجانی EQ قابل تغییر، اصلاح و ارتقاء میباشد. پس شناخت EQ یک
استفاده کاربردی نیز خواهد داشت.پژوهشهای اخیر نشان داده است که بر خلاف نظر اغلب فلاسفه و روانشناسان شناخت وعاطفه مستقل از یکدیگر نیستند. تجارب عاطفی ما به نحوی با ذخیرهسازی و بازیابی اطلاعات پیرامون ما مربوط است. حالات خلقی ما تاثیر عمیقی بر اطلاعاتی که به ذهن میسپاریم یا مورد توجه قرار میدهیم و شیوهای که به موقعیتهای اجتماعی واکنش نشان میدهیم، دارد در نتیجه به عنوان یک اصل کلی در این دیدگاه میتوان گفت:عاطفه خوب ——– تفکر خوبهنگامی که احساس خوبی داریم، دنیا را با عینک خوش بینی میبینیم و بر عکس. عملکرد
عاطفی بر کارکرد عصبی- روانشناختی فرد نیز تاثیر میگذارد. وقتی خوش خلق هستیم، خاطرات خوب را به یاد میآوریم و وقتی افسرده هستیم خاطرات بد اتوماتیکوار به ذهن وارد میشوند.هر چقدر هوش عاطفی فردی بالاتر باشد، به نقش و تاثیر عواطف بر کنشها و رفتارهایش آگاهتر است و سعی میکند متناسب با موقعیت بهترین عاطفه را در خود ایجاد کند تا بهترین نوع تفکر و حل مسئله را انجام دهد. فردی که EQ بالا دارد میداند که چگونه تاثیر منفی هیجانات را بر تفکر خود اصلاح نماید.امروزه بین یادگیری، امتحان دادن و نمره گرفتن با آنچه که لازمه زندگی مدرن و روابط
پیچیده بین فردی کنونی است، تفاوت زیادی قایل شدهاند. همه ما انسانهایی را میشناسیم که در ظاهر از تحصیلات بالایی برخوردارند و نمرات درخشانی گرفتهاند ولی در عمل و صحنه اجتماع ومسئولیت، بسیار شکننده و دارای زندگی نه چندان خوب و حتی گاه بسیار ملالت بار هستند.
واقعیت هوش هیجانی و مولفههای آن در این زمینه نیز میتواند پاسخگوی بسیاری از چراها باشد، مثل اینکه چرا یک مهندس تحصیل کرده نمیتواند با همسر خود زندگی شادمانهای داشته باشد؟ چرا یک شاگرد اول دانشگاه نمیتواند در کنکور کارشناسی ارشد موفق شود؟سنجشی برای هوش هیجانی
با فكر كردن به باهوشترین افرادی كه می شناسید احتمالا چند خصیصه بارزشان را به خاطر میآورید؛ به احتمال زیاد این افراد با كمترین تلاش، بالاترین نمرهها را در مدرسه میگرفتند. آنها شغلهای خوبی دارند ولی در ارتباط با همكارانشان موفق نیستند. و با اینكه دوستان زیادی دارند، ولی روابط جدی شخصیشان اندك است. حالا به چند نفر از موفق ترین افراد در زندگی تان و به خصیصههای مشتركی كه آنها با یكدیگر دارند، فكر كنید. بی شك، دایره دوستان این افراد بزرگ و
متنوع است. ارتباطات شخصی شان قوی و زندگی خانوادگیشان مملو از افتخار و كامیابی است. آنها نسبت به دیگران، حتی نسبت به كسانی كه تازه ملاقات میكنند، علاقه نشان میدهند. آنها رضایت بیشتری از شغل خود دارند، احترام همسالانشان را برمی انگیزند و به خاطر خوب انجام دادن مسوولیت شغلیشان، از سرپرست خود امتیاز و ترفیع میگیرند. آنها عواطفشان بدون
ریاكاری، احساساتشان بدون نخوت، و اعتماد به نفسشان عاری از هر خودنمایی است.تفاوت بین این دو گروه، تفاوت میزان IQ یا ضریب هوشی و چیزی است كه EI یا <هوش هیجانی> نامیده میشود. هوش هیجانی شیوهای پذیرفته شده برای ارزیابی موفقیت یك فرد است؛ شیوهای كه امروزه در آمریكا رو به گسترش است.هوش هیجانیEI
به طور خلاصه باید گفت كه تفاوت بین معلومات كتابی و مهارت در زندگی روزمره و ارتباطات افراد، در واقع همان تفاوت بین IQ یا ضریب هوشی و EI یا هوش هیجانی آنهاست. از اواسط سالهای 1980 مطالعات روزافزونی در این مورد انجام میشود كه هیجانات ما، و واكنش بعدی
ما نسبت به آنها، چه مقدار در سلامت عمومی و موفقیت ما در زندگی نقش دارند و به خصوص در سالهای اخیر این مطالعات به شدت مورد توجه قرار گرفته است. در واقع، مطالعات وسیعی انجام شده تا نشان دهد ضریب هوشی بالا به تنهایی لازمه موفقیت نیست. دكتر ریچارد بویاتسیز، استاد دانشكده مدیریت <ودرهد>(Weatherhea) در دانشگاه كیلولند، هوش هیجانی را <مجموع
های از شایستگیها و تواناییهایی میداند كه ما را قادر میسازد تا كنترل خود را به دست گیریم و در مورد دیگران نیز آگاه باشیم.> به بیان ساده، هوش هیجانی استفاده هوشمندانه از هیجانات است، و در زمینه حرفه ای به این معناست كه احساسات و ارزشهای خود را نادیده نگیریم و تاثیرشان را بر رفتارمان بشناسیم.دكتر <بویاتسیز> میگوید: <برای پی بردن به شدت میزان هوش هیجانی، باید توجه ك
نیم كه چقدر نسبت به دیگران دلسوز و حساس هستیم و همیشه در نظر داشته باشیم كه بالاترین درجه همدلی، درك كردن افرادی است كه مثل شما نیستند. ضریب هوشی ما حتی با روند بلوغمان نسبتا ثابت میماند، ولی هوش هیجانی میتواند قویتر شود.>دكتر بویاتسیز میگوید: <بسیاری از مدیران و روِسا به آن چیزی كه میدانند بهتر است، عمل نمیكنند و به این علت شكست می خورند.> وی همچنین اضافه میكند: <با اینكه برای كودكان، قویتر كردن هوش هیجانی كار سادهتری است، حتی بزرگسالان هم میتوانند هوش هیجانی را در خود بپرورانند. به عنوان یك بزرگسال، شكوفا كردن تواناییهای شناختی مشكل است، اما شما در هر سن و هر مرحلهای از زندگی میتوانید هوش هیجانی خود را پرورش دهید.> طبیعتا بهتر است كه هر چه زودتر شروع كنید. هوش هیجانی خود را بیازماییدمایلید بدانید كه هیجانات خود را چقدر هوشمندانه به كار میبرید؟پاسخهای شما به سوالات زیر، به شما بینشی در مورد هوش هیجانیتان میدهد. این سوالها، قسمتی از یك آزمون بزرگ است كه به وسیله دكتر <ژان سگال>، روانشناس بالینی در جنوب كالیفرنیا و نویسنده كتاب <هوش هیجانی خود را با یك راهنمایی عملی بالا ببرید> تنظیم شده است. نكته مهم در این آزمون آن است كه: 1-به سوالات، هر چه سریعتر پاسخ دهید 2- برای فكر كردن در مورد پاسخ، مكث نكنید 3- با كلمات هرگز، به ندرت، گاهی، بسیاری اوقات و همیشه، پاسخ دهید4- به سراغ سوالات قبلی نروید و آنها را تغییر ندهید.1- احساس كنار گذاشته شدن یا نادیده گرفته شدن، مرا اذیت میكند.2- وقتی كاری انجام میدهم كه از آن شرمندهام، آن را میپذیرم.3- اینكه رفتار یك غریبه با من دوستانه نیست مرا ناراحت میكند.
4- میتوانم به ضعفهایم بخندم.5- به خاطر اشتباهاتم بسیار ناراحت میشوم.6- میتوانم بدون احساس گناه معایبم را بشناسم.7- وقتی كسی نسبت به من خشمگین میشود تمام روزم خراب است.8- تصمیم گرفتن برایم عذاب آور است یا از آن سرباز میزنم.
9- هیجانات شدید افراد دیگر باعث می شود احساس كنم كنترلی بر امور ندارم.بنا بر نظر دكتر سگال؛ اگر به سوالات فرد، پاسخ <هرگز> یا <به ندرت> و به سوالات زوج، پاسخ <همیشه> یا <بسیاری اوقات> داده باشید. هوش هیجانی شما <به اوج ظرفیت خود نزدیك شده است.>در اینجا تمرین سادهای توسط دكتر سگال پیشنهاد شده تا از <یك روش ارتباطی بر پایه تفكر به جای روشی كه احساسات هم در آن دخیل است> استفاده كنید. برای بیان یك عقیده محكم، به جای اینكه بگویید؛ <من فكر میكنم;> عبارت <من احساس میكنم;> را به كار ببرید. دكتر سگال میگوید: <به این ترتیب عبارت ما معتبرتر و متقاعد كنندهتر خواهد بود، و احتمالا كمتر به نظر خواهد رسید كه چیزی میگوییم كه خود اعتقادی به آن نداریم; و به این ترتیب ما را از اشتغال ذهنی در مورد نگفتن آنچه كه باید میگفتیم و یا گفتن آن به صورت دیگر، رها میكند.>اهمیت اندازه گیری هوش هیجانی
در اندازه گیری هوش هیجانی بیشتر به توان بالقوه انجام كار توجه می شود تا حاصل كار، یعنی بیشتر به فرایندها توجه داریم تا پیامدها. جلالی تاكید نموده است كه نتایج پژوهش های انجام شده در خصوص هوش هیجانی در خارج از كشور نشان داده است كه “مدارسی موفق هستند كه به ایجاد رابطه مناسب بین دانش آموزان، دانش آموزان و معلمان و دانش آموزان و سایر اعضای مدرسه كمك می كنند”. (جلالی، 1381). این نتایج با یافته های پژوهش دیگری در خصوص فرهنگ مدرسه (School culture) در داخل كشور مشابهت دارد. (مقنی زاده،1380) در یافته های این پژوهش كه در مقاله ای تحت عنوان:
“ارتقای فرهنگ مدرسه، بنیانی برای اصلاح مدرسه” در فصلنامه تعلیم و تربیت شماره مسلسل 71 منتشر شده بر این نكته تاكید شده است كه مدرسه صرفاً یك سازمان آموزشی نیست، بلكه جامعه ای كوچك است كه از طریق فعالیت و مشاركت دانش آموزان خود به عنوان عناصر اصلی و بزرگسالان مدرسه، سمت و سو و فرهنگ خاص خویش را پیدا می كند و دارای هویت است.(مقنی زاده، 1381). با توجه به اهمیت هوش هیجانی و تازه گی مطالب طرح شده توسط جلالی، بخشی از مقاله وی كه در آن تعریف و بررسی پیشینه نظری هوش هیجانی و پیشینه مطالعات تجربی هوش غیر شناختی و تعریف مختصری از مولفه های اصلی هوش هیجانی و اجتماعی و عوامل تشكیل دهنده آن ارائه شده؛ عیناً به تفكیك عناوین مربوطه درج می نمائیم. تعریف و پیشینه هوش هیجانی تعریف هوش هیجانی نیز همانند هوش شناختی شناور است. این اصطلاح از زمان انتشار كتاب معروف گولمن (Gole man) (1995) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحث های بسیاری را برانگیخت. گولمن طی مصاحبه ای با جان انیل (1996) هوش هیجانی را چنین توصیف می كند: “هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است. توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و كنترل تكانش هاست. عاملی است كه به هنگام شكست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد انگیزه و امید می كند. هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شماست. مهارت اجتماعی یعنی خوب تا كردن با مردم و كنترل هیجان های خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان است.”
گولمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی می گوید: هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است. 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است كه هوش هیجانی را تشكیل می دهد. هوش غیر شناختی، ابعاد شخصی، هیجانی، اجتماعی و حیاتی هوش را كه اغلب بیش تر از جنبه های شناختی آن در عملكردهای روزانه موثرند؛ مخاطب قرار می دهد. هوش هیجانی با توانایی درك خود و دیگران( خودشناسی و دیگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامو
ن خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر، “هوش غیر شناختی پیش بینی موفقیت های فرد را مسیر می كند و سنجش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش توانایی های شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است”. بار-آن(Bar-on) 1997) پیتر سالوی ( (salovey(1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی (Emotional Litesy) به پنج حیطه در این مورد اشاره می كند. 1 شناخت حالات هیجانی خویش: یعنی، خود آگاهی. 2 اداره كردن هیجان ها: یعنی، مدیریت هیجان ها به روش مناسب.
3 خود انگیزی: یعنی كنترل تكانش ها، تاخیر در ارضای خواسته ها و توان قرار گرفتن در یك وضعیت روانی مطلوب. 4 تشخیص دادن وضع هیجانی دیگران، همدلی. 5 برقراری رابطه با دیگران. پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های وكسلر به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی جست و جو كرد. وكسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش می نویسد:” كوشیده ام نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوشی، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد كه می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص كند. نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این كه آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در برداشته باشد.”
وكسلر در صدد آن بود كه جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از كاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درك و فهم- كه دو بخش عمده آزمون وی را تشكیل می دهند- دریافت. در خرده آزمون درك و فهم “سازگاری اجتماعی” و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز “موقعیت های اجتماعی” مورد بررسی قرار می گیرد. پژوهش های انجام شده توسط سیپس (Sipps) و همكارانش (1987) نیز نشان می دهد كه بین درك و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی پرسش نامه شخصیت كالیفرنیا
(Cpi)، هم بستگی معناداری وجود دارد. (شریفی 1375) علاوه بر این موارد، وكسلر در كارهای خود به تلاش های “دال” مبنی بر سنجش جهات غیر شناختی هوش نیز اشاره كرده است. نتیجه كوشش های دال- همان گونه كه پیش از این نیز عنوان گردید- در مقیاس رشد اجتماعی و این لند (winlend) منعكس است. (لیپر (Leeper) 1948) نیز بر این باور بود كه “تفكر هیجانی” بخشی از “تفكر منطقی” است و به این نوع تفكر- یا به معنایی كلی تر “هوش”- كمك می كند. روان شناسان دیگری نظیر (مییر (Meyer) 1993) و سالووی نیز پژوهش های خود را بر جنبه های هیجانی هوش متمركز كرده ان
د. پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت های اجتماعی، توانمندی های بین فردی، رشد روان شناختی و آگاهی های هیجانی كه همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند، به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند. دانشوران علوم اجتماعی نیز به كشف روابط بین هوش هیجانی و سبك های مختلف مدیریت و رهبری و عملكردهای فردی و تغییرات درون فردی و اجتماعی و انجام ارزش یابی از عملكردهای فردی و گروه، همت گماشته اند. شایان ذكر است كه ایده ” هوش هیجانی” پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر (Gardner) هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی) می داند. او وجوه
شناختی مختلفی را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته خودش “شخصی” تركیب كرده است. بعد غیر شناختی (شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه كلی است كه وی آن ها را با عناوین استعدادهای درون روانی و مهارت های (میان فردی) معرفی می كند. به نظر گاردنر، هوش هیجانی متشكل از دو مولفه زیر است:
هوش درون فردی: كه به توانایی درك و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهدبداندچه چیزهایی انسان ها را بر می انگیزند، چگونه فعالیت می كنند و چگونه می توان با آن ها همكاری داشت. به نظر گاردنر فروشندگان، سیاست مداران، معلمان، متخصصان بالینی و رهبران مذهبی موفق احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند. روان شناسان در قلمرو فعالیت های پژوهشی خود علاوه بر این دو نوع هوش، به انواع دیگری از هوش نیز پی برده و به طور كلی آنها را به سه گروه به شرح زیر تقسیم كرده اند (ری زل 1992): 1 هوش انتزاعی: منظور توانایی درك و فهم حل مسائل از طریق نمادهای كلامی و ریاضی است. 2 هوش عینی: منظور توانایی درك و فهم و حل مسائل از طریق دستكاری و به كارگیری اشیا است. 3 هوش اجتماعی: منظور توانایی درك و فهم دیگران و ایجاد ارتباط باآن ها است. (مایر و سالوی 1993) ” هوش هیجانی” را نوعی هوش اجتماعی و مشتمل بر توانایی كنترل هیجان های خود و دیگران و تمایز بین آنها و استفاده از اطلاعات برای راهبرد تفكر و عمل دانسته و آن را متشكل از مولفه های “درون فكری” و “میان فردی” گاردنر می دانند و در پنج حیطه به شرح زیر خلاصه می كنند.
ادامه خواندن مقاله بررسي رابطه بين هوش هيجاني و وسواس در بين دختران مقطع سوم دبيرستان شهرستان ابهر
نوشته مقاله بررسي رابطه بين هوش هيجاني و وسواس در بين دختران مقطع سوم دبيرستان شهرستان ابهر اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.