nx دارای 109 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
مقالاتی چند در حوزه عدالت و عدالت اجتماعیخدا، انسان، مدرنیته
گفته شده است كه در مدرنیته، جای انسان و خدا، عوض شده است، ذهن انسان، تمایلات انسان و منافع او، اصالت یافته و هر آنچه او را محدود كند (اعمّ از اخلاق، حقیقت و تكلیف) در مرتبه دوم قرار میگیرد و اومانیزم، فردگرائی، آزادی، دمكراسی، لیبرالیزم و سكولاریزم، همه بر همین اساس، پای گرفتهاند.
در اسلام، انسان، نه دشمن خدا و نه رقیب اوست. اسلام میخواهد كه انسان، خلیفه خدا باشد. میخواهد آحاد بشریت، به چنان رشد عقلی و اخلاقی برسند كه هیچ خونی در زمین ریخته نشود، هیچ حقّی پایمال نگردد، هیچ انسان گرسنه و بیپناه و تحقیر شدهای نباشد و نفسانیت، چنان مقهور اراده انسان باشد كه فرشتگان الهی در برابر او سجده كنند. اسلام، انسان را دارای كرامت، قدرت انتخاب، مسلط بر خویش و بر جهان، عاقل، مسؤولیتپذیر و ارزش گرا میخواهد، به انسان
خوشبین است و همه بشریت را دارای فطرت پاك و اصالتا خیرخواه میداند و همه تكالیف دینی كه نازل كرده برای حراست از فطرت، عقل و كرامت انسانهاست . در اسلام، حقوق را از تكلیف، و اقعیت را ازارزش، دنیا را از آخرت، معاد را از معاش، اخلاق را ازاقتصاد، تفوی را از سیاست و دین را از دولت، نمیتوان تفكیك كرد. این تفكیكها بمنزله مثله كردن انسان و متلاشی كردن دین است. كرامت انسان، در عشق ورزی به خدا و اطاعت از اوست، رشد حقیقی بدون شناخت خدا و راضی كردن او و حركت به سوی او محال است. همه ارزشهای دیگر، ارزشهای واسطه، مقید و مشروط اند. آزادی، عقلانیت، دنیا، آخرت، حق، تكلیف، فرد، جامعه ، جنگ، صلح، حكومت، شكست و پیروزی، ثروت وفقر، همه و هم
ه اگر در مسیر عدالت و معنویت باشند با ارزش است. عدالت و معنویت نیز از آن جهت كه گام هایی در راه خدا، محبت به خدا و نزدیك شدن به اوست، ارزش دارند ولی ارزش ذاتی و حقیقی، همان معرفت به خدا و محبّت او و اطاعت اوست. مسلمانان به علم، تكنولوژی، سیاست، اقتصاد، حكومت، جهاد، صلح، عقل ابزاری، توسعه، آبادی دنیا، عقل ابزاری و آزادی و حقوق بشر، اعتقاد دارند اما همه را برای همان هدف نهائی میخواهند. ما معتقدیم روزی كه عاقبت مهدی “عج” (فرزند پیامبر اسلام) و عیسی بن مریم (ع) بازگردند و قدس به دست مسیح، آزاد شود، سراسر جهان را چنین عقلانیت، محبّت و عدالتی فراخواهد گرفت ولی تا آن روز، ما نیز موظفیم در راه گسترش
توحید و عدالت، گسترش عقلانیت و محبّت، تلاش و مبارزه كنیم. ما با دینِ دنیوی، دین سیاسی، دین دولتی و دینی كه ابزار دست صاحبان قدرت و ثروت شود و نیز براساس ریاكاری و خشونت، تحمیل شود، مخالفیم. ولی معتقدیم كه دین، به مقداری مناسك عبادی شخصی، محدود نمیشود و باید قدرت و ثروت را در برابر حقیقت، اخلاق و عدالت، خاضع كرد و سیاست و حكومت را دینی كرد. وجدان فردی، اخلاق شخصی و تجربه معنوی درونی و ایمان قلبی، جزء اركان اسلام است اما همه اسلام، منحصر در امور فردی و عبادی نیست بلكه قوانین سیاسی، اقتصادی وقضائی اسلام نیز كه برای گسترش اخلاق و عدالت در سطح اجتماعی و حكومتی آمدهاند، به همان
اندازه،مقدّس ولازمالاجراءاند.زیرانمیتوان بااقتصاد فاسد و حكومت غیرعادلانه، به اخلاق سالم اجتماعی رسید. اسلام، به تقسیم كار و تخصّصی شدن امور و عقلانیت ابزاری، معتقد است و كسانی را كه بدون تخصّص و كارشناسی، وارد مدیریتهای صنعتی، كشاورزی و دولتی شوند، حتی اگر اخلاقاً افراد خوبی باشند، خائن به جامعه اسلامی، میداند. عقل ابزاری، بسیار مهم است زیرا در سرنوشت و حقوق و فقر و رفاه و استقلال و رشد ملّی جوامع بشری تاثیر میگذارد اما اسلام، عقل ابزاری را در ادامه عقل توحیدی و عقل اخلاقی یعنی در چارچوب توحید، عدالت و اخلاق، به رسمیت میشناسد و نه مستقلّ از آنها و در تعارض با آنها. اسلام، به تمدن عقلانی، عقل ابزاری یا عقل معاش، تقسیم كار، تكنولوژی، آبادی زمین، پیشرفت مدنی و اقتصادی تشویق میكند اما در امتداد عقل معاد، فضائل اخلاقی و عدالت دینی. اگر توحید، معاد و عدالت، فراموش نشود، شهوت پرستی حاكم نشود و آخرت، از یاد نرود. لذائذ متعادل دنیوی، كسب ثروت و قدرت و رفاه و دانش، همه در خدمت به بشریت (نه در راه ترویج سكس و خشونت و سلاحهای شیمیائی و اتمی و میكروبی و موادّ مخدّر و نظام طبقاتی سرمایهداری) خواهد بود و حتی میتواند “عبادت” محسوب شود. اگر مسیحیت، بودیزم و سایر ادیان با سكولاریزم، قابل جمع باشد، اسلام، بیشك با سكولاریزم، ناسازگار است چون تفكیك مادی ـ معنوی و قدسی ـ عُرفی، یك تفكیك غیراسلامی است. نان كه برای روشنفكران، یك “فانتزی” و برای فقراء، “زندگی” و برای اقتصاد دانان، یك “كالا” است، در
اسلام، نمیتواند از اخلاق و ارزشها جدا باشد. اسلام، راه رشد انسان را عمل به تكلیف الهی میداند اما بدون تامین حقوق مادّی و معنوی انسان، از او تكلیف نمیخواهد. بنابراین “حقوق بشر”، در اسلام، یك امر عُرفی و زمینی نیست بلكه امری مقدّس و ارزشی است البته با فهرست حقوق بشری كه لیبرالیستها و سكولاریستها تعریف كردهاند، در مواردی اختلاف نظر داریم و مواردی چون همجنس بازی و سقط جنین و بمباران هستهای سایر ملتها بنام دمكراسی را جزء حقوق بشر
نمیدانیم زیرا فهرست حقوق بشر، تابع چگونگی تعریف بشر است. اگر تعریف حیوانی و مادّی از بشر، ارائه دادید، حقوق حیوانی نیز برای او قائل شده و هر تكلیف الهی و اخلاقی را نوعی تجاوز به حقوق بشر خواهید انگاشت اما با تعریف الهی از بشر، حقوق مادّی بشر نیز مقدّس میشود و در راه احقاق این حقوق، اعمّ از حقوق سیاسی، اقتصادی، خانوادگی، بهداشتی و رفاهی و حقوق
علمی و فرهنگی و حقّ رشد و آزادی بیان و اندیشه، تلاش میكنید و این تلاش، یك تلاش مقدس دینی و جهاد در راه خداست. عرفان اسلامی، عرفان محدود در خلوت نیست بلكه پس از خلوت و اشك و انس با خدا و عشق ورزی با او، باید برای خدمت به خدا به عرصه سیاست و جامعه و تعلیم و تربیت آمد و در راه گسترش معرفت، اخلاق و احكام خدا و در راه تربیت و رشد و نجات بشریت و اجرای عدالت كوشید و با قیصر و فرعونهای تاریخ، جهاد كرد و حتّی شهید شد. اسلام، حقّالله را در نقطه مقابل حقّالناس نمیداند بلكه حقّالناس را فرزند و نتیجه حقّالله و این دو را غیرقابل تفكیك میبیند. بشر، به صِرف بشر بودن، حقوقی فطری و الهی دارد و حقوق بشر و تكالیف او را خداوند مقرّر كرده است و در مورد حقوق و وظایف جزئی و متغیر كه در شرایط تاریخی، تابع تحوّلات است باید با عقل، اجتهاد و نواندیشی كرد. اما حقوق بشر، امری خدائی است. عدالت، مستقلّ از دین، به قضاوت عقل، خوب و ارزشمند است اما مصادیق عدالت، در تلاش هماهنگ عقل و وحی، كشف میشود. حقوق بشر، قابل سلب از او نیست و نه با قرارداد، میآید و نه با قرارداد، میرود. در عین حال، بشر صرفاً با حقوق خود به كمال نمیرسد بلكه باید به تكالیف خود در برابر خدا و مردم نیز عمل كند و اگر به تامین حقوق خود ـ آنهم حقوق مادّی ـ اكتفاء كند و نسبت به تكالیف خود و نیز حقوق معنوی، بیاعتناء بماند تفاوتی با حیوانات ندارد بلكه از حیوانات نیز پستتر است زیرا حیوانات نیز حقوق دارند اما تكلیف ندارند. برای رشد معنوی انسان، هم رشد عقلانیت بشر و هم اجرای عدالت و تامین حقوق بشر، الزامی است ولذا قرآن از وظایف پیامبران، علاوه بر تهذیب نفس بشر، از تعلیم حكمت و اجرای قسط و عدالت نیز نام میبرد و پیامبر اكرم (ص) به همین علت، حكومت اسلامی تشكیل داد. پیام اصلی او محبّت، صلح، اخلاق، توحید و عدالت بود ولی وقتی صاحبان زر و زور و تزویر به جنگ او آمدند تا ای
ن اصول را حذف كنند، پیامبر (ص) در دفاع از انسان و اسلام، تن به جهاد نیز داد و جهاد و شهادت برای دفاع از صلح و اخلاق و عدالت، واجب شده است. اخلاق نیز در اسلام در مسیر رشد انسان، معنی میدهد و ریاضتهای غلط از قبیل صدمه زدن به خود یا دیگران، خودكشی یا قتل دیگران، ظلم پذیری و تحقیر شدن، تعطیل فكر و تلاش و وظایف اجتماعی، تحریم هرگونه لذّت زندگی و لبخند، ریاضتهای اسلامی نیستند. چنانچه اباحیگری و لذّتپرستی و دنیاپرستی را نیز از اسلام، عین حیوانیت و باعث دوری از خدا از حیث دل نبستن به دنیا و وارستگی و تقوی و عشق به آخرت، بگونهای باش كه گویی همین فردا خواهی مرد. اسلام میخواهد كه دنیا و آخرت، هر دو را جدّی بگیریم و البته دنیا، مزرعه آخرت است ولی هدف، آخرت است. آخرت خوب، با دنیای سراسر ذلّت، جهل، تحقیر، ستم و دروغ و خشونت، تامین نمیشود و “من لامعاش له لامعادله”. اما دنیا نباید هدف باشد و تراكم زور و تكاثر ثروت نباید هدفگیری شود. باید تولید ثروت و قدرت كرد اما نباید تنها خود مصرف كرد بلكه ثروت و قدرت را در راه خدمت به محرومین و اجرای عدالت و اخلاق و گسترش توحید، بكار انداخت. البته گرایشات نومینالیستی و حسّگرایان كه ریشه عقلی همه ارزشها را نفی كرده و اساساً منكر مفاهیم كلی و عقلیاند، حتماً قادر به درك این مفاهیم نیستند اما اسلام، اساس ارزشها را نسبی یا قراردادی نمیداند گرچه تحوّلات جزئی و فرعی و صوری در باب ارزشها در شرایط گوناگون را میپذیرد. ارزشهای اخلاقی، مقولات صرفاً ذهنی و ساختگی نیستند بلكه درك ذهنی ضرورت هاییاند كه در واقعیت خارجی، ریشه عینی و حقیقی دارند و در راس همه ارزشها، راز اصلی تكامل فرد و جامعه یعنی توحید است. توحید صرفاً یك تئوری ذهنی نیست بلكه لوازم عملی مهمّی در ساحت فرد و جامعه دارد. اجرای عدالت اجتماعی، یكی از لوازم توحید است زیرا خدای عادل، راضی به ظلم و تبعیض در جامعه بشری نیست پس فرد متدین كه باید در حوزه رفتار شخصی خود، عادل باشد و به كسی ظلم و خشونت نكند باید به جامعه دینی و حكومت دینی و عدالت اجتماعی نیز بیندیشد. علاوه بر اصلاح خود باید به اصلاح جامعه و امر به معروف و نهی از منكر و به حقوق دیگران و رشد آنان نیز اندیشید. مالكیت شخصی، محترم است اما پولپرستی و اسراف، حرام است زیرا باعث ندیده گرفتن حقوق دیگران و نیز فراموش كردن آخرت میشود. انسانیت انسان در انكار خدا و اخلاق و شریعت آسمانی نیست و عزّت انسان در بندگی خداست. بنابراین اومانیزم الحادی، راه به خطا میرود. البته انسان را بنام دین، نباید تحقیر كرد. پیامبر اسلام (ص)، حرمت یك انسان را از حرمت كعبه، بالاتر دانست و اهانت و خشونت علیه انسانها را در حدّ شرك، خطرناك خوانده است. حتی شكنجه حیوانات را باعث جهنّم دانست و قرآن كریم، قتل یك انسان را با قتل همه بشریت، مساوی و گناه كبیره میداند و سیر كردن گرسنگان، كمك به
انسانها، احسان به همسایگان، محبت به زنان و كودكان، كمك به اسیران، حمایت از بیماران و از پاافتادگان، آموزش علم به جاهلان و هدایت گمراهان را بالاترین عبادات اسلامی میداند. سكولاریزم، اگر برای رفع موانع پیشرفت علم و تمدن و رفع خشونتهای فرقهای و مبارزه با سوء استفاده از دین به سراغ مسیحیت آمده است و خود مسیحیت، راه دین را از دولت و سیاست، جدا میدانسته و بدنبال تشكیل دولت دینی نبوده است، امّا اسلام، یك دین فردی و عبادی و اخلاق
ی و در عین حال، یك دین اجتماعی، سیاسی و حكومت ساز نیز هست و نه مانع پیشرفت علم و تمدن و نه معتقد به خشونتهای فرقهای است و راه مبارزه با سوء استفاده از دین، تعطیل كردن دین و اخراج آن از صحنه زندگی نیست چنانچه از علم و آزادی و تكنولوژی هم سوء استفاده میشود ولی ما ضرورت تعطیلی علم و آزادی را از آن، نتیجه نمیگیرم. اومانیزم، اگر نفی خدا و آخرت و دعوت به انسان پرستی و دنیازدگی است، با اسلام، منافات دارد و اگر به مفهوم كرامت انسان و حق انتخاب و حقوق و حرمت اوست، جزء مطالبات اسلام اس
ت. عقلانیت، اگر به مفهوم احترام به عقل و معتبر دانستن آن است، با اسلام، سازگار است و اگر به مفهوم اكتفاء به عقل و نفی وحی الهی است، با اسلام، ناسازگار است. عقل ابزاری، اگر به مفهوم مهندسی عقلانی و مدیریت صحیح زندگی و جامعه بمنظور پیشرفت و حل مشكلات معیشتی و تدبیر و محاسبه “هزینه ـ فائده” است، ایدهای اسلامی است ولی اگر به مفهوم دنیازدگی و اكتفاء به ترقّی مادّی و نفی عقلانیت در مقام خداپرستی و اخلاق و معاد باشد، غیراسلامی است. فردگرائی، به مفهوم حفظ هویت و شخصیت فردی، آزادی انتخاب، احترام به درك فردی و شكوفایی و خلاقیت “فـرد”، مفهومی اسلامی است و فردگرایی به مفهوم خودمحوری، لذت پرستی، تجربه محوری، بینیازی از وحی، بیاعتنایی به جامعه و حقوق دیگران یعنی اندویدوآلیزم لیبرال ـ سرمایهداری، مفهومی غیراسلامی است. تكنولوژی و شهرنشینی، هیچ منافات ذاتی با هیچ یك از اصول عقیدتی و اخلاقی اسلام ندارند. اسلام، عقائد، اخلاق و حقوق و تكالیفی را برای انسان، رقم زده كه هر جامعه ای اعمّ از جامعه قبیلهای، روستایی و شهری، و مناسبات كشاورزی، صنعتی و فراصنعتی را میتواند پوشـش دهد، زیرا ثابتات اسلام به ابعاد ثابت انسان مربوط است و برای شرایط متغیر زندگی نیز احكام متغیر و اجتهادی و حقّ تجدید نظر برای هر جامعه ای مقرّر كرده است. البته بیشك، اجرای اسلام در هزار سال قبل و امروز و نیز اجرای اسلام در كانادا یا پاكستان حتماً متفاوت است و یك قالب كلیشهای ثابت بدون توجه به شرایط زمانی و مكانی، طراحی نشده است. زندگی روستایی و شهری، جامعه آفریقایی یا آمریكایی حتماً اقتضائات متفاوتی دارند. امّا زندگی دینی در هر دو شرایط، ممكن است و در هر یك نیز آفات و موانعی دارد. تكنولوژی اگر تنها به سرعت زندگی و غفلت بشر بیفزاید، اگر در راه سلاحهای كشتار جمعی و نشر فحشاء و خشونت بكار رود و بشر را غرق در نفسانیت و لذت و خودخواهی كند، مورد استفاده غیرانسانی قرارگرفته است و همه ما سرعت گرفتهایم بیآنكه بدانیم چرا و به كدام سو؟! اما همین تكنولوژی در راه گسترش عدالت و اخلاق و تامین هرچه بیشتر حقوق ملتها و مبارزه با فقر و تبعیض و جهل نیز بكار افتادنی است و شهری شدن جامعه و پیچیدهتر شدن تكنولوژی، درست مثل زندگی ساده روستایی، دو وجهی است. اگر نسبت دین با دنیا معلوم شد، نسبت دین با تكنولوژی نیز روشن میشود.
تقسیم كار و تفكیك نهادهای اجتماعی، نیز از توابع عقل ابزاری است و محكوم به همان احكام میباشد اما اگر به مفهوم تفكیك ابعاد انسان از یكدیگر ـ چون تفكیك دین از حكومت و تفكیك اخلاق از اقتصاد و حق از تكلیف ـ، ملحق به سكولاریزم و مشمول همان حكم است. دنیاگرائی، به مفهوم مشروعیت لذت و شادیهای جسمانی و روانی در دنیا و اداء سهم بدن
و غرائز دنیوی اعمّ از غذا، شهوت و تفریحات سالم، مفهومی اسلامی است و اسلام، رهبانیت و دنیاگریزی را منع و هیچیك از غرائز انسانی را تابو، حرام ندانسته و دستور سركوب شهوات را نداده بلكه طرفدار تعدیل و مهار غرائز است اما دنیاگرایی به مفهوم فراموشی آخرت و دلبستن به شهوات را شدیداً نهی كرده و دعوت به زهد و تقوی كرده است. دموكراسی نیز مقید به دنی میشود، از دمكراسی، دهها تعریف متفاوت شده و ده الی پانزد
همدل اجرایی برای آن ذكر شده كه بایكدیگر نیز متناقضاند. دمكراسی به عنوان یك ارزش مطلق كه اساساً كلیه عقلیات، اخلاقیات و ارزشها را اموری “مابعد دمكراسی” و تابع قرارداد و آراء عمومی بدانیم و هیچ اصول فوق دمكراسی را در باب ایمان، اخلاق و عقل نپذیریم، با اسلام، سازگار نیست زیرا همواره در خطر نقض اركان دین خواهیم بود. بسیاری مفاهیم عقلی، اخلاقی و دینی، امور فوق دمكراسی هستند و حتی مشروعیت خود دمكراسی را باید به آن مفاهیم، مستند كرد. ما دمكراسی را تنها در چارچوب آن مفاهیم دینی، عقلی و اخلاقی میپذیریم. بعلاوه كه پشت پرده دمكراسی غربی، غالباً الیگارشیهای سرمایهداری، حكومت میكنند و افكار عمومی، آلت دست سرمایهداران و رسانهها خواهند بود. به چنین دمكراسی، دهها اشكال دینی، منطقی، اخلاقی وارد است. دمكراسی لیبرال نیز، به دلیل چنین كاركردهائی مورد قبول ما مسلمانان نیست زیرا لیبرالیزم علیرغم نكات مثبتی كه نسبت به دیكتاتوری و توتالیتریزم دارد، خود نیز نقاط ضعف بزرگی دارد به خصوص اگر منادیان دمكراسی لیبرال، كسانی چون جرج بوش باشند كه با روش هیتلری، میخواهند ارزشهای دمكراتیك را جهانی كنند. اسلام با استبداد فردی یا حزبی نیز مخالف است و حقوق مردم را قابل سلب، حتی با توجیه دینی، نمیداند و دیكتاتور را سمبل شیطان در روی زمین میداند. اما دمكراسی و مردمسالاری به عنوان روشی در خدمت ارزشهای اسلامی، البته مورد قبول و عمل ماست. جمهوری اسلامی، تجربه یك جمهوریت در چارچوب دین و تجربه جدیدی در جهان امروز است. كلّیه مسؤولین حكومت اسلامی و رهبری، در انتخابات دو مرحلهای یا یك مرحلهای، با آراء مردم انتخاب میشوند و انتخابات ایران غالبا بالاترین ركورد مشاركت مردم و دمكراسی در جهان است. حكومت اسلامی باید با اتكای به آرای مردم، در جهت پیشرفت و تكامل علمی و عملی و اخلاقی جامعه و اجرای عدالت اسلامی و گسترش اخلاق، بكوشد. نمایندگان مردم، قانونگذاری میكنند اما قوانین در چارچوب قوانین اسلام است. حاكمان، نه تنها در برابر خداوند بلكه در برابر مردم نیز باید جوابگو باشند و همانگونه كه اختیارات حاكم دینی، محترم است، حقوق مردم نیز مقدس است. چنانچه میبینید متفكران مسلمان با سنت مسیحی، با مدرنیزم و با سمت مدرنیزم، برخورد انتقادی دارند و نه متعصبانه چشم بر روی واقعیت میبندند و نه منفعلانه در برابر مفاهیم و سنتهای غرب، تسلیم میشوند و این، تفسیر همان جملهای بود كه در ابتدا عرائضم گفتم كه ما به مدرنیزم غرب، پاسخ آری و نه میدهیم نه پاسخ آری یا نه.
مصاحبه ای در حوزه عدالت با آقای فریدون احمدیتلاش ـ آقای احمدی، پس از انقلاب و پس از استقرار حکومت دینی ما شاهد آغاز یک دگردیسی بزرگ در نیروهای سیاسی مختلف هستیم. تحول مبانی فکری، تغییر نظام ارزشی و پیدایش نگاهی دیگر به مسائل جامعه و جهان پدیدههائی هستند که حضور آن در همه گرایشها و اعضای گوناگون خانواده روشنفکری ـ سیاسی ایران ملاحظه میشود. بیتردید چپ ایران و بویژه سازمان شما
«فدائیان اکثریت» نیز از این تحول بدور نمانده است.بزرگترین پرسشی که چپهای ما را در این روند دگردیسی به چالش فراخوانده است، چگونگی دفاع از عدالت اجتماعی در کنار دفاع از آزادی و چندگرائی در همه عرصههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و جایگزینی آن بجای دیدگاه مارکسیست ـ لنینیستی مبتنی بر دفاع یک جانبه از ایدههای سوسیالیستی و ارزشهای طبقاتی و دفاع از زحمتکشان و طبقه کارگر تا مرحله استقرار حکومت آنان بوده است.در آغاز این گفتگو، اگر ممکن است به اجمال بفرمائید، شما به عنوان عضوی از خانواده چپ و از کادرهای مؤثر یکی از سازمانهای صاحب نام چپ ایران این پروسه تحولی را چگونه تجربه کردهاید؟ و امروز چه نوع رابطهای را میان عدالت و آزادی در چارچوب یک جامعه چندگرا توضیح می دهید؟ فریدون احمدی ـ همانگونه كه گفتید، دگرگونی نظام ارزشی و تحول در نوع نگاه به جهان، همه خانوادههای روشنفكری ـ سیاسی ایران را در برمیگیرد، اما این تاثیرپذیری از جهان متحول و پویایی فكری، همسان و همارز نیست و هریك، ژرفا و گستره متفاوتی را به نمایش میگذارد. در جهان كنونی بویژه در زمانهای كه در كشور ما امر بازبینی هویت، بنیانهای فكری و پرسش درپی اینكه چه بودیم، چه هستیم و چه كردیم، ضرورتی همگانی و ملی شده و به بحث هویت یا بیهویتی ملی راه برده است. ما متاسفانه هنوز با جریانها و نحلههایی مواجهیم كه كمترین تاثیر و دگرگونی را پذیرفتهاند و همین امر را نیز فضیلت میدانند. به ارزیابی من شاید در این میان چپها در اكثریت خود از زمره آنانی باشند كه بیشترین تحول فكری را داشتهاند و تداوم تلاشها برای بازآفرینی و بازسازی فكری در میان آنها برجسته است.ارزشها شاید كم و بیش مشترك باشند و همگانی، اما نوع تعادل ایجاد شده بین ارزشهای گوناگون، جایگاه هر ارزش و استقلال در عین درهمتنیدگی آنها در ذهن و رفتار اجتماعی و سیاسی هرفرد و یا گروهی از افراد، مبین نظامی است كه بخشی از هویت آنان را تبیین میكند.
آزادی، عدالت، رفاه، پیشرفت، دموكراسی، اشتغال، حفظ محیطزیست، برابرحقوقی زن و مرد و; ارزشهایی هستند كه در جهان كنونی كمتر انسانی را مییابید كه رسماً منكر آنها باشد، اما آنگاه كه انسان به پاسخگوئی به یك مساله و مشكل معین اجتماعی مینشیند، مجبور است جایگاهی برای هر ارزش قائل شود و نوع معینی از تعادل (و یا عدم تعادل) بین آن ارزشها برقرار كند. این روند خود مبین ایجاد یك نظام ارزشی است كه در بطن خود حاوی یك انتخاب اجتماعی نیز هست.
بویژه آنجا كه این ارزشها در تقابل و تعارض با هم قرار میگیرند. بعنوان نمونه پیشرفت و حفظ محیط زیست، اشتغال و پیشرفت تكنولوژیك،; كه در اینجا عامل انتخاب اجتماعی وارد ماجرا میشود. پاسخ یك سوسیال دمكرات، یك سوسیالیست، یك لیبرالدمكرات و یك فعال جنبش سبز به یك موضوع و مساله مشخص متفاوت است. میخواهم به این موضوع و نتیجهگیری برسم كه اولاً انتخاب اجتماعی در میان همه گرایشها وجود دارد و همه این نیروها در پاسخهایشان به مسائل
اجتماعی ـ سیاسی كم و بیش جانبدار هستند. وجود انتخاب اجتماعی و جانبدار بودن واقعیتی است عینی و مشكل آنجاست كه این واقعیت یا مطلق و یا نفی شود. مهمترین تحول فكری در میان چپها نه كنار گذاردن انتخاب اجتماعی خود و نیز نگاه طبقاتی بعنوان متدلوژی و یكی، تاكید كنم، یكی از ابزارهای شناخت بلكه نفی دیكتاتوری طبقاتی در عرصه نظر و در عرصه عمل در برنامه نداشتن آلترناتیو سوسیالیستی برای ایران، آنچه كه شما آن را استقرار حكومت زحمتكشان و طبقه كارگر نامیدید، هست. سایر ویژگیهایی كه من در تجربه پروسه تحولات فكری بخشی از چپ ایران و سازمان خود و طبعاً نه همه افراد و آحاد آن مشاهده كردهام را بگونه دیگر میتوانم تحت عنوان مشخصات و ویژگیهایی كه چپ نو، چپ متحول و تجربهآموخته میتواند و شایسته است دارا باشد، برشمرم: ـ این نیروی چپ به دموكراسی بعنوان یك ارزش مستقل مینگرد و آن را در گرو و وابسته ارزشهای دیگر چون عدالت اجتماعی و دمكراسی اقتصادی و سوسیالیسم نمیكند، در هیچ شرایطی مبارزه برای دمكراسی را وا نمینهد و آن را به مثابه یك فرهنگ درك میكند كه بر مناسبات كوچكترین واحد اجتماعی، خانواده، بین انسانها و گروههای مختلف اجتماعی، در درون و بین سازمانهای سیاسی، در روابط آنها با مردم و برمناسبات مردم و حكومت باید ناظر باشد، این نیرو منشور جهانی حقوق بشر را دستاورد ارجمند مبارزه دهها و صدها ساله اخیر بشریت میداند و از بیگانگی چپ سنتی با آن، فاصله میگیرد. این نیروی چپ روادار است. عدم اعتقاد به انحصار حقیقت، پذیرش چندگانگی و تنوع اندیشهها و مواضع و بازتاب آن در روشها، اهداف و نحوه سازمانیابی
سیاسی، را از اركان این رواداری میداند. این نیرو مدرن است، سنتشكن است و مخالف سنتگرائی در همه جلوههای آن، ضد مذهب نیست اما روشنگر است. با تلفیق مذهب به مثابه مهمترین پایگاه سنت با حكومت سرسازگاری ندارد. این نیروی چپ مدافع فرهنگ پرسشگر و نق
اد است و ستایشگر پویایی فكری و جستجوگری و فرهیختگی و مخالف ساده و راحتاندیشی و پاسخهای كلیشهای است. این نیرو مخالف قهر است و رادیكالیسم را به شكل تحول فرو نمیكاهد. این نیرو جانبدار است اما دفاع از تهیدستان را تن دادن به گرایشها و حركات
واپسگرایانه نمیفهمد، برسازمانیابی و سازماندهی آگاهانه متكی است و با هرنوع بسیج براساس ناآگاهی میستیزد. تلاش ـ شما و سازمان «فدائیان اکثریت» هیچگاه در دفاع از زحمتکشان و اقشار و طبقات پائینی تنها نبودهاید. گذشته از چپهای دیگر شما همواره رقبای سرسختی در میان نیروهای دیگر بویژه اسلامگرایان داشتهاید. آقای سازگارا در یکی از گفتگوهایش با «تلاش» میگوید؛ در سالهای آغاز حکومت اسلامی ایشان و انقلابیون اسلامگرا در رقابت با سازمان های مارکسیست ـ لنینیست و
برای آنکه خلاف سخن چپها ـ مبنی بر خردهبورژوازی و سازشکار بودن اسلامیها ـ را ثابت کنند، به اقدامات انقلابی و بخصوص به مصادرهها و ضبط اموال مردم و «ضدانقلابیون» دامن زدند.
ادامه خواندن تحقيق در مورد مقالاتي چند در حوزه عدالت و عدالت اجتماعي خدا، انسان، مدرنيته
نوشته تحقيق در مورد مقالاتي چند در حوزه عدالت و عدالت اجتماعي خدا، انسان، مدرنيته اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.