nx دارای 15 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
با كودكتان آهسته تر صحبت كنیدصداى آرام موثرتر از صداى بلندحرف گوش نكردن یا لجبازى
رفتار فرزند شما چگونه است؟ فرزند شما جزو آن دسته از بچه هاى حرف شنو است یا این كه كوچك ترین توجهى به حرف ها و خواسته هاى شما ندارد. اگر این طور است شما براى حرف گوش كن كردن یا به اصطلاح سر به راه كردن كودكتان چه راه هایى را امتحان كرده اید. به طور واضح تر چگونه با فرزندتان رفتار یا صحبت مى كنید تا بیشتر حرفتان را گوش كند: چگونه فرزندم را وادار به گوش دادن كنم این سوالى است كه اغلب والدین آن را مطرح مى كنند. و از حرف گوش نكردن بچه ها به عنوان لجبازى یا درست تربیت نشدن كودكشان تعبیر مى كنند.
بچه ها از كودكى به صداها حساس هستندبچه ها به طور كلى با گوش دادن به حرف بزرگترها مشكل و مساله اى ندادند. حتى یك نوزاد نیز به صداهایى با زیر و بم خاص توجه مى كند و نسبت به آنها عكس العمل نشان مى دهد. یك نوزاد از ابتداى تولد با صداى مادرش آشناست و نسبت به صداى پدر نیز عكس العمل نشان مى دهد. شاید جالب باشد بدانید كه توجه كودك حالتى آهنگین دارد یعنى بین زمان هایى كه او در خودش فرو مى رود (نت پایین) و مواقعى كه حواسش به طور كامل متوجه ماست (نت بالا) هماهنگى وجود دارد. محققین با استفاده از نوار مغزى «g.c.e» نشان داده اند كه مغز كودكان در تمام روز یك چرخه را طى مى كند و یكى از دلایل بى توجهى پى درپى آنها به توصیه هاى والدین همین است.
به كودكتان گیر ندهیداگر علاقه مند هستید كه كودكتان به حرف ها شماى گوش دهد، توجه كنید كه این نكته را به خوبى به ذهنتان بسپارید: یك دستور وقتى با سكوت همراه باشد، بسیار قدرتمند عمل مى كند. به عبارت دیگر به طور ساده و خودمانى به كودكتان گیر ندهید. زمانى پدر و مادرها حرف نشنوى كودك را ناشى از لجبازى یا سر به هوا بودن كودك مى پندارند و مرتب در حال كشیدن نقشه براى تنبیه و ادب كردن فرزندشان هستند. غافل از این كه دادن یك دستوربا تحكم كه تنها یك بار تگرار شود و سكوت پس از آن به عنوان محركى براى این كه كودك برخواسته شما عمل كند، موثرتر است.بگذارید كودكتان گاهى تجربه كندكودك از شكست ناشى از اشتباه كردن و امتحان راه حل هاى مختلف، بیشتر از زمانى كه تحت نظارت یا راه گشایى مستقیم بزرگسالان قرار دارد، یاد مى گیرد. به دیگر سخن، شانس امتحان مواردى كه چندان براى كودكتان خطرناك نیست را به او بدهید، تا خود به نتیجه مورد نظر برسد. خواهید دید كه موفق تر خواهد بود. وقتى كه او تلاش مى كند و با آزمون و خطا به سمت هدفش مى رود، موفقیت نهایى نیز به خود او تعلق دارد. احساس غرور ناشى از اعتماد به نفس به او دست مى دهد. به خود متكى مى شود و مستقل بار مى آید. مرتب در ذهنش مرور مى كند «من انجامش دادم»، «خودم انجامش دادم»
كودكتان را درك كنیدزمان هایى در تكامل كودك وجود دارد كه او نمى تواند به حرف پدر و مادر گوش كند و آن موقعى است كه انگیزه سبقت جویانه در كودك قوى تر از انگیزه پدر و مادرى است. براى كودك یك ساله اى كه در حال یادگیرى، ایستادن و راه رفتن است، گوش دادن به اخطارهاى گاه و بى گاه والدین غیرممكن است. مواردى نظیر «مواظب باش، نزدیك پله ها نرو»، «مواظب باش آب را روى بلوزت نریزى» و; تنها دروازه اى است در انتهاى كار كه مى تواند مانعى بر سر راه و میل قوى او براى فتح دنیاى خیالش باشد.
در دو سالگى غوغاى درونى بر سر انجام دادن یا ندادن كارها «این كار را انجام دهم یا نه»، بدخلقى را به تنها راه حل علمى و ممكن تبدیل مى كند.به طور حتم با كودك چهار یا پنج ساله یا خانواده اى كه كودكشان در این سنین قرار دارد برخورد داشته اید، شكایت اكثر و معمول والدینشان این است كه «گوشش به حرف هاى ما بدهكار نیست و انگار اصلا آنجا نیستم و حرف هاى مرا نمى شنوند اما درست هنگامى كه پدرش مى آید، طورى رفتار مى كند كه انگار یك پادشاه حرف مى زند!»
قبل از 10 سالگى، كشمكش هاى درونى دیگرى با مهارت هاى شنیدارى كودك قرار گرفته در این سن همراه مى شود. سردرد، دل درد و ترس از رفتن به مدرسه اغلب نشانه هاى ظاهرى همین تعارض است. در این دوران بهترین و سخت ترین كارى كه مى توانید انجام دهید، این است كه گوش كنید.
یك صداى آرام موثرتر از صداى بلند استدر نوجوانان پس از پایان یك مشاجره لفظى، گوش دادن جاى مناسب و زیادى ندارد. تلاش یك نوجوان براى استقلال، آنچنان قدرتمند است كه مانع او براى شنیدن مى شود.
به جاى نشان دادن عكس العمل، فریاد زدن و تنبیه كردن او بهتر است. با او با صداى آرام صحبت كنید. براى نمونه «عزیزم، متاسفم توى خانه ما وضع این طور است، شاید دوستانت اجازه داشته باشند كه با هر كدام از دوستانشان تا هر موقع از شب بیرون باشند، اما در خانه ما همه مجبور هستند كه قبل از 8:30 متزل باشند و اگر نمى توانى خودت را با این شرایط هماهنگ كنى، شاید بتوانیم معامله اى بكنیم و امتیازهایى را كه ما در اوقات دیگر به تو مى دهیم، دیگر نخواهى داشت» احتمال این كه صداى آرام و حالت خونسرد چهره شما راه حل مثبت و موثرى باشد، زیاد است. در این صورت اعتماد به نفس
شما نیز در برابر او از دست نمى رود. پس به خاطر داشته باشید یك صداى آرام همیشه قدرتمند تر از یك صداى بلند است.یك روش دیگر نیز در مورد نوجوانان به شما پیشنهاد مى دهیم. شما مى توانید به جاى یك پیام انتقادى، با یك صحبت یا پیام تعارف آمیز شروع كنید. هر زمان كه مى خواهید فرزندتان به حرف شما گوش بدهد، سعى كنید با یك رویكرد مثبت مراحل كار را پیش ببرید. به طور حتم كار ساده اى نیست اما براى شما و فرزند نوجوانتان، دستاورد خوبى به دنبال خواهد داشت.خانواده گسترده
والدین به شیوههاى گوناگون در مقابل نوزادانشان عكسالعمل نشان مىدهند. در اینجا در مورد عواملى بحث مىشود كه بر عكسالعلمهاى والدین و سایر اعضاى خانواده در قبال تولد كودك تأثیر مىگذارد. عوامل فرهنگى، پیوستگى، پیوستگى با كودكانى كه خطرات فراوانى تهدیدشان مىكند، و نیازهاى ویژه پدران و همشیرها.عكسالعملهاى والدین در برابر نوزادانمعلم كلاس والدین داراى نوزاد، طیف وسیعى از عكسالعملهاى والدین در قبال مسؤولیتهاى متعاقب تولد كودك را مشاهده كرده است. در این جا مثالهایى از اظهارات او را كه طى سالها شنیده است مىآوریم.«من به او نگاه كردم واحساس كردم كه او كاملترین و زیباترین مخلوقى است كه تاكنون خدا آفریده است. وقتى او را ازبیمارستان به خانه آوردم و براى اولین بار در تختخوابى كه از قبل برایش آماده كرده بودم قرار دادم، احساس كردم كه از شادى و غرور در پوست خودم نمىگنجم.» «به او علاقه داشتم و واقعاً هم علاقه داشتم. نیاز به كسى داشتم كه از او مراقبت
كنم و دوستش بدارم. ولى وقتى كه كودك را تحویلم دادند، مدام گریه مىكرد. هر كارى ازمن ساخته بود انجام دادم ولى گریهاش قطع نمىشد. رفتارش به گونهاى نبود كه تصور مىكردم.» «وقتى زایمان به آن زودى آغاز شد، تمام آنچه را مىتوانستم فكر كنم این بود كه باید به تنهایى از بیمارستان به خانه برگردم. هرگز نخستین نگاهم را به او فراموش نمىكنم كه از توجّه به او سرشار بود; لولهها و سیمها تمام اطراف او را گرفته بودند واو در این میان بسیار كوچك بود. نخست تاب دیدار او را نداشتم
، ولى به مرور كه قویتر گشت روزنه امیدى در دلم پدیدار شد.اكنون كه او در خانه است هنوز احساس مىكنم كه او یك هدیه است ـ كه اینك به من امانت دادهاند ولى بسیار ضعیف و آسیب پذیر.» «او بسیار بى پناهتر از آن بود كه انتظارش را داشتم
. مىدانستم كه زندگىام با تولد او تغییر خواهد كرد ولى انتظار نداشتم كه در ازاى تغذیه شبانه كودك، فقدان آزادى، خستگى، وتحمّل فشار در زندگى چیزى بسیار اندك عایدم شود. من مىدانم كه اینها چیزهاى درستى، نیست كه بر زبان مىآورم و همسرم نیز این گفته را درك نمىكند.»«او از آغاز شخصیت كوچك ز ورودش را به زندگى نشان داد. من در شگفت بودم كه او چقدر توانایى دارد. وقتى چیزى مىخواست به من مىفهماند و من تصور مىكردم كه صدایم را مىشناسد.» عوامل فرهنگى در تعامل پدر یا مادر با كودك
مطالعات میان فرهنگى نشان دادهاند كه نوزادان متعلق به یك گروه فرهنگى خاص رفتار مشابهى دارند، كه با رفتار نوزادان گروههاى فرهنگى دیگر متفاوت است. معلوم شده است كه خصوصیات منحصر به فرد نوزادان فرهنگهاى خاص بر عكسالعملهاى والدینشان تأثیر دارد و عكس این جریان نیز صادق است. استفاده سنتى از گهوارهها توسط ناواجوها و تربیت تأثیر پذیر توسط زیناكانتكوها دونمونه از این تأثیرات را فراهم مىآورد. مطالعه نوزادان ناواجو الگوهاى حركتى یا عضلانى
متمایزى را در مقایسه با نوزادان گروههاى فرهنگى دیگر آشكار ساخته است. براى مثال، این كودكان هنگامى كه دستها یا پاهایشان را راست نگاه مىدارند از لحاظ كشیدگى عضلانى مقاومت كمترى نشان مىدهند، براى كمك به بدنشان، پاهایشان را كمتر راست نگاه مىدارند، و هنگامى كه كودك به جلو تكیه مىدهد، ازحركات راه رفتن در او نشانى نیست. در این مورد چنین استدلال مىشود (لستر و برازلتون، 1982) كه این الگوهاى حركتى كودكان ناواجو از مدتها قبل در تحول عمل گذاشتن كودكان در گهواره تأثیر داشته است. الگوهاى حركتى نوزادان ناواجو ظاهراً نشان مىدهد كه آنان نسبت به كودكان فعالتر، قرار گرفتن در گهواره را بیشتر ترجیح مىدهند.
كسانى كه سرخپوستان زیناكانتكو درمكزیكو را مشاهده كردهاند، متوجه شدهاند كه نوزادان وزن كمى دارند واز بینایى و شنوایى خوبى برخوردارند. وزن كم در هنگام تولد یاحتما ناشى از كمبود تغذیه مادر،عفونت، و اكسیژن كم به سبب مرتفع بودن مناطقى كه سرخپوستان در آن زندگى مىكنند، مىباشد. نوزادان زیناكانتكو در مقایسه با نوزادان ایالات متحده داراى عكسالعملهاى كند و آرام هستند. مجدداً عكسالعملهاى والدین زیناكانتكو باید با این زمینهها همسان باشد. كودكان زیناكانتكو بلافاصله پس از زایمان در محیط آرام قرار مىگیرند و پس از آن بلافاصله به او پاسخ مىدهند ـ او را تكان مىدهند، از پستان مادر شیر مىخورد و در گهواره نهاده مىشود، به جاى آن كه گریان رها شود یا ناكام بماند. این تربیت تأثیرپذیر والدین زیناكانتكو ظاهراً خصوصیات تولّد كودكان را تقویت مىكند. با دو شیوه تربیتى زیناكانتكوها و ناواجوها چنین مىنماید كه خصوصیات كودكان در اثر عكسالعملهاى والدین آنها شكل مىگیرند و این خصوصیات نیز به نوبه خود عكسالعملهاى والدین آنها را شكل مىدهد.پیوستگىپیوستگى به عنوان پیوند روانى زیستى پیچیدهاى تعریف مىشود كه از طرف مادر نسبت به كودك برقرار است (كالاوس و كنل Kennell ، 1982). (پیوندى كه ازطرف كودك نسبت به مادر برقرار است دلبستگى attachment نام دارد و در فصل 5 توصیف خواهد شد.) مفهوم پوستگى در این باره بحث برانگیز است كه چه وقت و تحت چه شرایطى مادران و نوزادانشان براى اولین بار باید به ملاقات وتعامل با یكدیگر بپردازند. علاقه به زمانبندى و محیط تعامل اولیه مادر با فرزند براى اوّلین بار توسط مقالات
تخصّصى و كتابى برجسته به عنوان پیوستگى مادر با فرزند Maternal Infant Bnding (1976)، اثر دو متخصّص اطفال به نامهاى مارشال اچ. كلاوس و جان اچ.كنل در دانشكده پزشكى دانشگاه كیس وسترن ریزرو Case Western Reserve UniversitySchl f Medicine ، به وجود آمد. كلاوس و كنل توصیه كردند كه سى تا شصت دقیقه تماس مستقیم میان مادر وكودك باید بلافاصله بعد ازتولد فراهم شود. زمان بندى اولین تماس مادر باكودك به طرزى برنامهریزى شده است كه با دو
ره هوشیارى آرام بلافاصله بعد ازتولد منطبق است. این دوره هوشیارى طولانىتر از دورههایى است كه كودكان در سایر اوقات در نخستین هفته یا همان حدود سپرى مىكنند. برنامه كلاوس و كنل تماس نزدیك بیشترى را در روزهاى بعد از تولد ایجاب مىكند.
به منظور درك تأثیر تحقیقى كه كلاوس و كنل در مورد برقرارى پیوند ارائه دادهاند، رویههاى معمول بیمارستان در بعد ازتولد كودك در اوایل دهه 1970 باید شناخته شود. به دلیل این كه اسهال و عفونتهاى تنفّسى همهگیر از لحاظ تاریخى براى نوزادان مشكلاتى به بار مىآورده است، بیمارستانها شیوه گروهبندى كودكان به موقع متولد شده را جهت مراقبت در یك مه
د كودك مركزى توسعه دادند. والدین و دیگران غالباً به عنوان افرادى تلقى مىشدند كه ممكن است میكروبهایى را به داخل مهد كودك وارد سازند و سلامتى كودكان را به خطر بیندازند. بنابراین، در چارچوب این بافت ، در اغلب بیمارستانها در اوایل دهه 1970، نوزادان را خیلى زود بعد از تولد به مهد كودك مىبردند و تنها پس از معاینه و آزمایش متناوب به والدینشان باز گردانده مىشدند. مطمئناً، در مورد این رویهها استثنائاتى نیز وجود داشت، بویژه در میان والدینى كه طرق گوناگون آمادگى براى تولد فرزند را تجربه كرده بودند و مىخواستند كه با كودكانشان در طول اقامت در بیمارستان «هم اتاق باشند»”rm in” . ولى رویه غالب این بود كه نوزاد بلافاصله بعد از تولد از والدین جدا نگهداشته شود.یتوصیه هاى كلاوس وكنل براساس یك رشته مطالعات مبتنى بود.مث در یك مطالعه كلیدى (كلاوس، جرالدJerauld كرگرKreger ، مك آلپاینMcAlpine ، استفاSteffa ، و كنل، 1972) به یك دسته از مادران امكان تماس اولیه و گسترده با كودكانشان داده شد و دسته دیگرى از آنان به رویههاى معمول آن زمان بیمارستان عمل كردند (نگاه كردن كوتاه به كودك در هنگام تولّد و هر چهار ساعت به مدت بیست تا سى دقیقه تماس با كودك براى شیر دادن به او). وقتى كودكان یكماهه شدند، مادرانى كه تماس اولیه و گستردهاى با آنان داشتندخود را نزدیكتر به آنان احساس مىكردند، غالباً چشم از آنها بر نمىداشتند و كودكانشان را با ملایمت بیشترى نوزاش مىكردند. وقتى كودكان یكساله شدند، این تفاوتها آشكارتر شد. و وقتى كه كودكان دو ساله شدند، مادران متعلق به دستههاى تماس اولیه،الگوى بیان كلام متفاوتى داشتند و جملات امرى راكمتر، جملات پرسشى را تا دو برابر و صفات را بیشتر به كار مىبردند.زیگل (1983)، در یك بررسى انتقادى از چیزى كه وى آن را مطالعات دقیقاً كنترل شده در مورد برقرارى پیوند میان پدر یا مادر با كودك توصیف مىكرد، نتیجه گرفت كه تماس اولیه میان والدین و كودكانشان، حتى اگر با تماس گسترده اضافى كامل نشود،اثرات مطلوبى بر احساسات والدین نسبت به كودكان در روزهاى بعد از تولد دارد. این یافتههاحتى در میان گروههاى اجتماعى ـ اقتصادى و فرهنگى گوناگون نیز همسان هستند. زیگل همچنین نتیجه گرفت كه اثرات مهم و مثبتى در میان مدت ازاین تماس اولیه ناشى مىشوند: تغذیه طولانىترى از پستان; افزایش رفتارهاى مادر نظیر چشم برنداشتن از كودك، لبخند زدن، بوسیدن، صدا درآوردن; و تغییر در رفتارهاى كودك نظیر حساسیت نشان دادن و هوشیارى. طبق نظر زیگل، یافتههاى پژوهشى در زمینه اثرات بلند مدّت تماس اولیه به دلیل دخالت سایر متغیّرها جامع نیست.پژوهش كلاوس، كنل، و دیگران از سوى بسیارى از والدین و كاركنان پزشكى با نظر مثبت نگریسته شدو منجر به تشكیل گروه كارtask frce گردید كه توانست توصیههایى را در 1978 مطرح سازد واین توصیهها نیز به تصویب انجمن بیمارستانهاى امریكاAmerican hspital assciatin رسید. این توصیهها بویژه تغذیه كودكان وكنترل آنان را توسط والدین بلافاصله بعد از زایمان تشویق مىكرد. این توصیهها به فرایند تدریجى اصلاحات بیمارستانى در زمینه شیوههاى مادرى منجر شد. اینك در بسیارى از بیمارستانها براى والدین امكان درخواست براى به سر بردن اوقات بعد ازتولد در كنار نوزادانشان وجود دارد. از مشاهده والدین كودكان در نخستین دیدار معلوم میشود كه والدین در تعامل و آشنایى با كودكانشان از سه شیوه اولیه استفاده مىكنند: (1)تماس با نوك انگشتان دست و سپس با كف دست. (2)تماس رو در رو، و (3) گفتگو با صدایى داراى زیر و بم بیش ازحد معمول (كلاوس و كنل، 1982).
ولى در مورد والدینى مانند مارى و خوزه كه نمىتوانند بلافاصله بعد از تولد با كودكانشان به تعامل بپردازند، چه مىتوان گفت؟ اگر والدین در زمان «مناسب» براى برقرارى پیوند حضور نداشته باشند،آیا براى همیشه فرصت را از دست خواهند داد؟ پاسخ به این پرسشها آشكارا منفى است!كلاوس ، كنل ، و دیگران صریحاً مىگویند كه انسانها همانند بعضى از حیوانات انعطاف پذیرتر و پیچیدهتر از آنند كه از زمان بندیى كه هورمونها در زمینه پیوستگى محكم تعیین كردهاند، تبعیت كنند. لحظات بعد از تولد ظاهراً شروع خوبى براى تماس پدر یا مادر با كودك است، ولى عواملى نظیر تولد نوزاد به شیوه سزارین و زودرسى كودكان دچار استرس ، كارآیى این برنامه زمانى خاص را از بین مىبرد. باید به همه والدین بویژه آنان كه نمىتوانند بلافاصله بعد از تولد تعامل داشته باشند، گوشزد كرد كه پیوستگى یك پیوند ساده اتصال دهنده نیست، بلكه نتیجه فرایند پویاى تعاملى است كه در طول باردارى شروع مىشود و در روزهاى بعد از تولد ادامه مىیابد. والدین لازم است بدانند كه تجربیات قبلى نظیر پذیرش باردارى و در نظر گرفتن جنین به عنوان یك فرد مستقل، و تماس با كودك در مجموع پیوستگى را معین مىكنند.پیوستگى با كودكانى كه خطرات فراوانى تهدیدشان مىكند
خانوادههایى كه كودكانشان پیشرس هستند، بیمارند، یا عقب ماندگى ذهنى دارند، در تشكیل پیوند با كودكانشان به كمك خاص نیاز دارند. در دهههاى گذشته آشكار شده است كه مشكلات موجود در روابط خانوادگى غالباً زمانى بهبار مىآید كه كودكان هنگام تولد با مخاطراتى مواجه شوند. تكنولوژى در عصر فضا تا آنجا پیشرفت كرده كه زندگى كودكان پیشرس یا بیمار را مىتوان در مهد كودكهایى كه مراقبتهاى شدید درآنها اعمال مىشود نجات داد; ولى اگر به خانوادههاى این قبیل كودكان كمكهاى مناسب انجام نگیرد، بعضى از آنان در هفتهها، ماهها، یاحتى سالها بعد به عنوان كودكانى كه مورد خشونت و سوء رفتار مستمر قرار داشتهاند به بیمارستان باز گردانده مىشوند (كلاوس، لژه، و تراوس، 1982). مشكل تشكیل روابط خانوادگى در زمانى كه كودكان را خطرى تهدید مىكند مشكل با اهمیتى است: كودكانى كه مورد سوء رفتار قرار مىگیرند در مقایسه با كلّ جمعیت كودكان،احتمال پیشرس بودنشان دوبرابر است. (هلفر، 1982).
از لحاظ سنتى، كودكانى كه خطرى تهدیدشان مىكرده است «غیر قابل تماس» بودهاند چرا كه براى مراقبتهاى شدید به مهد كودك انتقال داده شده و به دستگاههاى حفاظت از حیات آنجا سپرده مىشدهاند. والدین و سایر اعضاى خانواده خود را همچون غریبهها احساس مىكردهاند. ولى با مطالعه خانوادههاى كودكان مورد تهدید، تحقیقات نشان دادهاند كه تماس اولیه والدین با كودكى كه تحت مراقبت شدید در مهد كودك به سر مىبرد، اثرات مثبتى بر رفتار والدین دارد كه به نوبه خود نتایج مطلوبى براى رشد بعدى كودك به بار مىآورد. در یك مطالعه (كنل وكلاوس، 1971)، مادران یك گروه تشویق شدند تا با كودكان پیشرس خود در نخستین هفته تماس بگیرند ولى مادران گروه دیگر تنها بعد از گذشت 21 روزتوانستند با كودكانشان تماس بگیرند. وقتى این كودكان در 42 ماهگى آزمایش شدند كودكان متعلق به مادرانى كه در تماس اولیه با كودك بودند نمرات درخشانترى در زمینه آزمایش هوش كسب كردند.«راز» پیوستگىدوستى به نام میلدرد ویلهلم كه متخصص اطفال است عمیقاً احساس مىكند كه ادعاهاى مبالغه آمیزى كه در خصوص پیوستگى صورت مىگیرد، والدینى را كه به مطب مراجعه مىكنند، دچار دو نوع مشكل كرده است. مشكل اوّل را والدینى دارند كه در باره پیوستگى یمطالعه كردهاند واین فرایند را فرایندى كام زیست شناختى تعبیر مىكنند ـ یعنى ساده، محدود و قالبى نظیر آنچه در نخستین برخورد بز و بزغاله روى مىدهد. این والدین بیش ازحد نگرانند كه اگر عامل تولّد كودك به شیوه سزارین یا عامل دیگرى در برقرارى پیوند مشكل ساز باشد، رابطه آنها با كودكشان ممكن است براى همیشه مختل شود. دكتر ویلهلم براى آگاهى این والدین به عنوان شاهد از والدین فراوانى یاد مىكند كه شرایط تماس اولیه با كودكانشان برایشان وجود نداشته است و در عین حال پیوندهاى نزدیك و مداومى را برقرار ساختهاند.
مشكل دوم را والدینى دارند كه تحت فشار روانى هستند. این والدین ممكن است ازسوى كاركنان بیمارستان براى تماس اولیه و گسترده با كودكانشان مورد تشویق قرار گیرند. دكتر ویلهلم مخالفتى با این شیوه ندارد ولى آن را تنها گام نخست در كمك به این والدین در رشد و تربیت فزاینده كودكانشان مىشمارد. دكتر ویلهلم معتقد است كه برخى از متخصصان براى سى تاشصت دقیقه تماس اولیه چنان اثرى جادویى قائلند كه انتظار دارند در دراز مدت این تماس روابط پدر یامادر باكودك را كه متأثر از فشار روانى است تقویت كند.
دكتر ویلهلم دیدگاه متعادلى را در زمینه پیوستگى تأیید مىكند. او اظهار مىدارد كه تماس اولیه در صورتى كه ممكن باشد مطلوب است. در عین حال، اومعتقد است كه پیوستگى در لحظات قبل و بعد از تولد نیز مىتواند صورت گیرد و مسلماً نیز چنین است. و نیز به نظر او حمایت مستمر براى كمك به برخى والدین ضرورى است حتى اگر تماس اولیه ممكن بوده باشد.
پزشكان اطفال و سایر متخصّصان بهداشت كه از كودكان مورد تهدید مراقبت مىكنند دریافتهاند كه خانوادهها طى پنج مرحله قابل پیش بینى شیوه برقرارى رابطه با كودكان را یاد مىگیرند (برازلتون ، 1982). نخست، به نظر مىرسد كه اغلب خانوادهها صرفاً قادرند با آگاهى از تشخیصهاى پزشكى واصطلاحات مربوط به آن تشخیصها با كودكان بیمار خود رابطه برقرار كنند. دوم، آنان بتدریج رفتارى انعكاسى را مشاهده یمىكنند، ولى تصور مىكنند كه این رفتار متوجه شخص دیگرى است كه معمو یكى از افراد بیمارستان است. سوم،آنان بتدریج نگاههایى را مشاهده مىكنند كه بیشتر صورت رفتار انسانى را دارد، ولى هنوز
متوجه فردى غیر از اعضاى خانواده است. برخى پژوهشگران تماس زاینده داوطلبان را با كودكان در این مرحله موفقیتآمیز گزارش كردهاند، داوطلبان مىتوانند روزانه سه یا چهار ساعت با كودكان به سر برند، تا كودكان بتدریج تماس رو در رو، لبخند و ابراز پاسخ به طرق گوناگون را آغاز كنند واین موجب شود كه براى خانوادههایشان جذابتر شوند (كلاوس، لژه، و تراوس،
1982). چهارم اعضاى خانواده سرانجام مشاهده مىكنند كه رفتارهاى انعكاسى كودكانشان متوجه خودشان نیز مىشود، مشروط براین كه تشویق شده باشند كه خود را در معرض توجه كودكانشان قرار دهند. و پنجم ، خانوادهها علاوه بر ارتباط زبانى با كودكانشان، با بغل گرفتن ومراقبت از هر نوع دیگر، از لحاظ رفتارى با آنان رابطه برقرار مىكنند. قبل از این كه والدین كودكانشان را از بیمارستان به خانه ببرند، لازم است كه به آنان كمك شود تا در این پنج مرحله بر اندوه، انكار وترس خود فائق آیند و به صورت والدینى آسوده خاطر و دلسوز درآیند.
فرایند پیوستگى میان والدین و كودكان معلول باید از حمایت گسترده بیمارستان و سایر كاركنان آن برخوردار شود. به عنوان مثال، توجه چشمگیر رسانهها به داستان فیلیپ بكر، كه اكنون اوایل دوره جوانى را مىگذراند و در 1968 با نشانگان داون و به همراه آن نارسایى قلبى تولد یافت، معطوف شده است (گنز، 1983). والدن فیلیپ بعد از تولّد او را به خانه نبردند ولى در عوض نوعى تربیت سازمانى را برایش ترجیح دادند. در ضمن خانوادهاى به نام هیث كه در خلال كار داوطلبانه در سازمان محل اقامت او از او مراقبت مىكردند به فیلیپ علاقهمند شده بودند. والدین فیلیپ وخانواده هیث بر سر حق والدین كه مىخواستند به جاى واگذارى كودك به خانواده هیث او در یك نهاد نگهدارى شود، مدتها درگیر یك دعواى دادگاهى بودند. در طول این مرافعه، والدین فیلیپ از دادن اجازه براى جراحى قلب فیلیپ كه ضرورى بود امتناع كردند و به دادگاه گفتند كه فكر مىكنند بهتر است فیلیپ به آنها یا افراد دیگر دلبستگى پیدا نكند. دادگاه سرانجام سرپرستى خانواده هیث را مورد تأیید قرار داد، و این مورد نشان مىدهد كه هنگامى كه پیوندى میان پدر یا مادر با كودك معلول برقرار نباشد چه اتفاقى روى خواهد داد. رابطه والدین فیلیپ با اوصرفاً بر اساس حقوق مطلق و مجرد والدین استوار بود; آنان او را به عنوان یك انسانى كه بتواند خانواده هیث، قاضى، و مراقبان گوناگونى را در خلال تربیت خود دوست داشته باشد، ملاحظه نمىكردند.متأسفانه، همه كودكان سلامت و تندرست به دنیا نمىآیند. مخصّصان مددكارى وظیفه دارند كه فرایند پیوستگى والدین را با كودكان معلول یا آنان كه خطرات فراوانى تهدیدشان مىكند تسهیل سازند. این خانوادهها غالباً در حین سپرى ساختن پنج مرحله ارتباط با كودكانشان نیاز به حمایت دارند.نیازهاى ویژه پدران و همشیرها (siblings)
نوزادان عمیقاً مسیر زندگى والدین خود را تغییر مىدهند و نیز بر زندگى دیگر یاعضاى خانواده كه احتما شامل برادران و یا خواهران (به نام همشیرها )، پدر بزرگها و مادر بزرگها، و دیگران است، تأثیر مىگذارند. این قسمت به عكسالعملهاى دو گروه از یاعضاى خانواده ـ پدران و همشیرها ـ اختصاص دارد كه به دلیل توجهى كه معمو به مادر و كودك در هنگام تولد مىشود، آن دو گروه مورد غفلت قرار مىگیرند.
پدران بیشتر تحقیقات در زمینه پیوستگى، به بررسى پیوند مادر با كودك اختصاص داده شده است. در این اواخر یعنى در سال 1976، نخستین چاپ كتاب كلاوس وكنل با عنوان پیوستگى میان مادر با كودك منتشر شد. لكن عنوان چاپ بعدى، برقرارى پیوند میان والدین با كودك (1982) گرایش جدیدى را در زمینه نقش پدران در رشد كودك منعكس مىسازد. در واقع، اصطلاح مجذوب شدن engrssment براى توصیف شیفتگى پدران نسبت به نوزادانشان ساخته شده است.
تحقیقات نشان داده است كه صمیمیت اولیه پدران با نوزادان در طى زمان تغییرات مثبتى را در الگوهاى تعاملى آنان ایجاد مىكند واین مشابه همان تغییراتى است كه در الگوهاى تعاملى مادران با نوزادان در اولین رابطه صمیمى آنها به وجود آمده بود (كلاوس و كنل، 1982).
همان گونه كه در فصل 3 بحث شده است پدر شدن مستلزم سازگارى چشمگیرى است. وقتى مردى براى اولین بار پدر مىشود، توجه او به پذیرش مسؤولیت بیشتر مالى و سایر مسؤولیتها در ارتباط با كودك، ایجاد دگرگونى در روابط با همسر ، سلامتى مادر وكودك، وجنبه هاى ناشناخته نقش جدید معطوف مىگردد. وقتى مردى فرزندان دیگرى دارد، همیشه این نگرانى را دارد كه فرزند بعدى چگونه باخانواده هماهنگ مىشود و چگونه همشیرها عكسالعمل نشان خواهند داد. پدران داراى نوزاد ضمن یپذیرش نقشهاى جدید در گسترش خانواده، احتما لازم است كه به نیازهایشان توجه شود.
مجدوب شدن اصطلاح جدیدى است كه براى توصیف شیفتگى پدران نسبت به كودكانشان ساخته شده است.همشیرها یتحقیقات نشان مىدهد كه توجه به روابط همشیرها كام موجه و منطقى است. غالباً كمترین پاسخ شادى بخش نسبت به نوزاد از سوى كودك همشیر ابراز مىشود. در واقع، تولد نوزاد مىتواند یكى از تجربیات سالهاى اولیه كودكى با بیشترین فشارهاى روانى به شمار آید. عكسالعملهاى مشكل آفرین در برابر تولد نوزاد ممكن است عبارت باشد از: كوششهاى جدّى كودك براى جلب توجه والدین و دیگران; واپس روى در خوردن، خوابیدن، توالت رفتن یا سایر رفتارها; و پرخاشگرى در برابر والدین ویا نوزاد. شدت هرگونه رفتار منفى ظاهراً بر حسب سن تغییر مىكند، به طورى كه واكنشهاى منفى در 89 درصد كودكان زیر سه سال ولى تنها در 11 درصد بالاتر ازشش سال یافت شده است; و از لحاظ جنس نوزاد نیز، نوزادان پسر در مقایسه با نوزادان دختر واكنشهاى منفىترى را از سوى همشیرهاى خود بر انگیختهاند (تراوس و اروینIrvin ، 1982).كمك به همشیرها به منظور كنار آمدن با نوزاد مستلزم آن است كه سرچشمههاى فشار روانى و نگرانى شناخته شوند. براى كودكان خردسال، جدایى از مادران در طول تولد و دوره بعدى بسترى شدن در بیمارستان سبب اختلال در امورعادى تثبیت شده مىشود وحتى هنگامى كه كودكان با توضیحات دقیق براى جدایى آمادگى پیدا مىكنند، بازهم برایشان نگران كننده است. مطالعه جداییها در هنگام تولد كودك نشان مىدهد كه مىتوان پریشانى كودكان خردسال را با فراهم كردن امكان دیدار مادر و كودك در بیمارستان، حداقل براى یك بار به طور چشمگیرى كاهش داد (تراوس و اروین، 1982). برخى از بیمارستانها به سبب اهمیت و ضرورت امر تماس مهمانیهایى به افتخار همشیرهایى كه مادرانشان تازه وضع حمل كردهاند، برگزار مىكنند: همشیرها و والدین در آن مهمانى شركت مىكنند تا قدم نورسیده را جشن بگیرند.
دومین سرچشمه مهم نگرانى براى همشیرها مربوط به تغییرات احتمالى در روابط آنها با والدینشان است به هنگامى كه كودك جدید وارد زندگى خانواده مىشود. یك كودك شش ساله مسألهدار مىخواست بداند كه اگر والدینش از او كه كودك اول آنان یاست كام خشنودند، پس چرا خواهان كودك دیگرى هستند. تحقیقات براى احساس مطرودى كه گاهى همشیرهاى بزرگتر پیدا مىكنند، اساسى قائل است. مطالعات ثابت مىكنند كه مادران در هفتههاى بعد از تولد كودك جدید نسبت به دوره قبل از تولد او ازرفتارهاى آمرانه و خشمگینانهترى در قبال كودكان بزرگترشان استفاده مىكنند ونیز بعد ازتولد نوزاد، میزان كاربرد كلمات محبت آمیز كمتر مىشود. (تراوس واروین، 1982). بسیارى از مادران بعد از تولد كودك احساس خستگى مىكنند و بنابراین نقش سایر بزرگسالان در كمك به همشیرهاى بزرگتر جهت سازگارى رضایت آمیزشان با جدایى موقتى از مادر و نیز با ورود كودك به خانواده شایان توجه است. پدر و سایر بزرگسالان دو عامل حمایت عاطفى و پیوستگى را در هر زمان كه همشیرها نیاز داشته باشند تأمین مىكنند. تولّد و روزهاى بعد ازآن فصل نوینى را براى مادر، پدر، كودك، همشیرها و دیگر افراد مهم خانواده به ارمغان مىآورد. آنها با چالشها و تغییرات سریعى كه قرار است پیش آید مواجه مىشوند.
كمك به همشیرها براى سازگارى با نوزادانوالدین با پیروى از پیشنهادات زیر مىتوانند به كودك بزرگتر خود كمك كنند تا با تولد نوزاد سازگارى پیدا كند: صحبت با كودك بزرگتر در باره نیازها و امیال نوزاد; شركت دادن كودك بزرگتر در تصمیمگیریهاى مربوط به نوزاد; تغبیر و تفسیر كنشها و واكنشهاى نوزاد براى كودك بزرگتر; و توجه دادن كودك بزرگتر به علاقه نوزاد به اودر مطالعه جالبى (دان Dunn و كندریك
Kendrick ، 1982)، محققین نشان دادند كه كودكان والدینى كه از این پیشنهادات پیروى كردند، نسبت به آنان كه از این پیشنهادات تبعیت نكردند، چهارده ماه بعد از تولد روابط هماهنگترى برقرار كردند. وقتى كه از این پیشنهادات پیروى مىشد پیشروى دوستانه كودكان اول خانواده نسبت به نوزادان به طور متوسط 7/26 (درهر صد واحد مشاهده ده ثانیهاى) و پیشروى دوستانه نوزادان نسبت به همشیرهاى بزرگتر آنها به طور متوسط 8/26 بود. در مقابل، در خانوادههایى كه از این پیشنهادات پیروى نمىشد،ارقام قابل مقایسه عبارت بودند از 1/11 مربوط به نسبت تماسهاى دوستانه كودكان اول خانواده به نوزادان و 4/14 مربوط به نسبت تماسهاى دوستانه نوزادان به كودكان اول خانواده.
شركت دادن همشیرها درمراقبت از نوزاد فرایند سازگارى میان آنها را تسهیل مىسازد.این مطالعه تفاوتهایى را كه در میزان احتمال شركت دوستانه كودك اول خانواده در تعامل میان مادر و كودك وجود دارد نیز نشان داد. در مواردى كه والدین از این پیشنهادها پیروى كرده بودند، میانگین شركت دوستانه آنان در تعامل 19 درصد بود و در موردى كه از پیشنهادها پیروى نشده بود میانگین 8 درصد بود.این مطالعه نشان مىدهد كه والدین مىتوانند با استفاده از الگوهاى زمانى پیشنهادى و شركت دادن كودكان بزرگتر در مسؤولیت مراقبت از نوزادان بر روابط همشیرها تأثیر مثبتى داشته باشند.
خلاصه 1 ـ تولّد كودك اوج ماههاى رشد پیش از تولّد است.2 ـ فرایند تولد یا دوره زایمان به سه مرحله تقسیم مىشود: باز شدن گردن زهدان،خارج شدن نوزاد، و خارج شدن جفت.3 ـ نوزادان بلافاصله بعد از تولد بامحاسبه نمرات آپگار ارزیابى مىشوند، كه مشخص مىسازد كودك چه اندازه خود را با فشار ناشى از زایمان و نیاز به تنفّس هماهنگ مىسازد.4 ـ معیار ارزیابى دیگر، یعنى معیار ارزیابى برازلتون براى رفتار نوزادان واكنشهاى كودك در موقعیتهاى گوناگون را نشان مىدهد.5 ـ خصوصیات منحصر به فرد نوزادان فرهنگهاى خاص ، بر واكنشهاى والدینشان تأثیر مىگذارد وعكس این مطلب نیز صادق است.6 ـ پیوستگى، رابطه پیچیده ایجاد شده از سوى پدر یا مادر با فرزند، متأثر از تجربیات قبلى و تماس با كودك است.7 ـ خانوادههاى داراى كودكان پیشرس، بیمار یا معلول ممكن استنیاز به كمك ویژه براى برقرارى پیوند با كودكانشان داشته باشند.8 ـ شیفتگى پدران به نوزادانشان، مجذوب شدن، به طور مثبت بر واكنشهاى آینده تأثیر مىگذارد.9 ـ همشیرها نیازهاى ویژهاى بعد از تولد كودك جدید دارند.
ادامه خواندن مقاله با كودكتان آهسته تر صحبت كنيد
نوشته مقاله با كودكتان آهسته تر صحبت كنيد اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.