nx دارای 210 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد nx کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز nx2 آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي nx،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
بخشی از متن nx :
روانشناسی تربیت
كلیات – تعریف و موضوع روانشناسیواژه ای كه بنام «روانشناسی» رواج یافته ، ترجمه لغت پسیكولوژی كه با تلفظ انگلیسی «سایكولوژی» می باشد كه در اصل ازدو كلمه یونانی «پسیكه» به معنی روح و «لوگوس» به مفهوم تحقیق و بیان مشتق شده است . پسیكه مفاهیم متعدد دارد ، برخی آنرا به معنی روح و بعضی دیگر روان تفسیر نموده اند . این كلمه نام یكی از خدایان افسانه ای یونان قدیم بوده كه در ابتدا زندگی بشر فناپذیری داشته بعداً در زمره خدایان درآمده و جاودان گردید .
تعریف روانشناسی : روانشناسی عبارتست از مطالعه جنبه های مختلف رفتار و ارتباط آنها با یكدیگر . منظور از رفتار و جنبه های آن فعالیت هائی است كه از فرد سرمی زند ما با فردی سروكار داریم كه احساس و ادراك می كند ، امور را بخاطر میسپارد و بیاد میاورد ، پاره ای از امور را یاد می گیرد ، از برخورد بچیزهایی میترسد، در مقابل ناملایمات خشمگین می شود ، در بعضی مواقع شور و
هیجان از خود نشان می دهد ، با دیگران بسر می برد ، از كار كردن بادیگران لذت می برد ، برای خود هدفهای اساسی یا غیر اساسی انتخاب می كند ، نقشه می كشد ، درباره اعمال افراد اظهار نظر می نماید ، گاهی خونسرد است زمانی حساسیت نشان می دهد ، در انتخاب هدف ها و وسائل تصمیم می گیرد ، برای جلوگیری از شكست خود به منظور تامین احتیاجات اساسی
روانی خویش رفتار خاصی از خود ظاهر می سازد ، اینگونه فعالیت ها كه اغلب با كارهای بدنی همراه هستند بعنوان رفتار در روانشناسی مورد بحث واقع میشوند . روی این زمینه می گوئیم ، روانشناسی عبارتست از مطالعه جنبه های مختلف رفتار آدمی از قبیل جنبه های بدنی – عاطفی – اجتماعی – عقلانی ، اخلاقی و هنری و ارتباط این جنبه ها با هم . موضوع روانشناسی : همانطور كه اشاره شد ، موضوع روانشناسی رفتار و جنبههای مختلف آن و ارتباط آن جنبه ها با یكدیگر است . در روانشناسی ، رفتار عقلانی كیفیت رشد و بروز آن و ارتباط آن با اشكال دیگر رفتار ، رفتار عاطفی ، كیفیت بروز عواطف و رشد آنها ، رفتار اجتماعی ، اشكال ارتباط فرد با گروه در دوره های مختلف رشد و تاثیر نفوذ گروه روی رفتار افراد و رشد اعمال بدنی و ارتباط آنها با سایر جنبه های شخصیت فرد مورد بحث واقع می شود . علاوه بر این امور ، احتیاجات
اساسی افراد و نحوه تاثیر آنها در رفتار فرد، یادگیری بعنوان یكی از اشكال رفتار منشاء و علل رفتار غیرعادی و شخصیت فرد نیز در روانشناسی مورد مطالعه قرار می گیرد . تعریف روانشناسی تربیتی : روانشناسی تربیتی عبارتست از بررسی اصول و قواعد روانشناسی و اجرای آنها در جریان های تربیتی است . یكی از اموری كه در روانشناسی مورد بحث قرار می گیرد ، احتیاجات اساسی بدنی و روانی افراد است ، از جمله احتیاجات اساسی احتیاج به بستگی و تعلق به گروه است . افراد در دوره های مختلف زندگی برای حفظ موقعیت خویش نیاز به گروه دارند . تعلق به گروه چه در خانواده ، چه در میان هم سنها ، چه در میان همكاران و چه در حفظ حیثیت
اجتماعی افراد كاملاً موثر است . معلم با توجه به این امر باید مراقبت نماید كه وضع اجتماعی هر یك از كودكان در كلاس و مدرسه مشخص باشد به محض اینكه دید كودك تنها به سر می برد یا از گروه طرد شده است باید به بررسی علل آن بپردازد وبرای سازش داد
ن آن كودك با دیگران اقدام كند . در مورد یادگیری نیز اصولی از قبیل اصل آمادگی ، اصل فعالیت ، و نظایر آنها مورد توجه روانشناسان است . معلم باید ابتدا این اصول را فرا گیرد و بعد آنها را در موقعیتهای مختلف یادگیری چه دركلاس و چه در خارج از كلاس به كار گیرد . بنابرآنچه گفته شد روانشناسی تربیتی بطور خلاصه عبارتست از علمی
كه اصول و قوانین روانشناسی را در جریان های تربیتی اعم از خانه ، مدرسه و نهادی اجتماعی به كار می گیرد و سعی دارد كه با ارائه تكنیك های خاص به اصلاح رفتار افراد بپردازد . موضوع روانشناسی تربیتی : دركتب مختلف روانشناسی موضوع های بسیاری برای روانشناسی تربیتی مطرح شده است . از آنجائیكه هدف روانشناسی تربیتی فهم صحیح تر تعلیم و تربیت است می توان به موضوع های زیر برای این علم اشاره نمود . 1-یادگیری : ماهیت یادگیری ، عوامل موثر در یادگیری ، چگونگی تحریك یادگیرنده ، یادگیری مهارت های مختلف حل مسئله ، اجرای اصول یادگیری در وارد درسی و انتقال یادگیری ، امور راهنمایی و اداره كلاس ، كنترل و ارزش سنجی یادگیری هسته یا اساس كار روانشناسی تربیتی است . 2-رشد : توجه به ویژگیهای رشد انسان اهم موضوعات روانشناسی تربیتی میباشد. در این بخش روانشناسی تربیتی بدنبال موضوعات مختلف از قبیل اصول رشد، تاثیر وراثت ، چگونگی پیدایش تفاوت های فردی در مراحل مختلف رشد كه بطور كلی بر تربیت فرد تاثیر دارد می باشد . روانشناسی تربیتی در این راستا تلاش دارد كه فرایند رشد را طی زمان دنبال نماید و بر اساس آن روشها و اصول خود را جهت ایجاد تغییرات مطلوب ویژگیهای رشد در ادوار مختلف زندگی به ما نشان می دهد كه فرد تا چه حد دارای آثاری طبیعی می باشد . 3-شخصیت و سازگاری : این مفاهیم وسیع مربوط به جنبه های متعدد شخصیت كودك در سازگاریهای اجتماعی و عقلانی و مربوط به رشد عقلانی وی می باشد . در این قسمت موضوع هایی از قبیل عواطف ، بهداشت روانی شاگرد و معلم ، سازگاری كودكان استثنایی تربیت و منش و تاثیر متقابل جنبه های اجتماعی یا جنبه های بدنی، عقلانی و عاطفی رشد را در نظر گرفت . 4-اندازه گیری و ارزش سنجی : اصول اندازه گیری و تست و اجرای آنها در اندازهگیری و سایر استعدادهای فعالیت های درسی ، سازگاری و اجرای نتایج اینگونه آزمایشها در كار مدرسه . 5-تكنیك ها و روشهای روانشناسی تربیتی : روانشناسی تربیتی بعنوان یك رشته علمی برای مطالعه مسائل تربیتی روش و تكنیك هایی بوجود آورده است . متدهای تحقیق و روش آماری قسمت مهمی از این موضوع است .
روانشناسی تربیتی یك علم كاربردی استبطور كلی پژوهش های علمی از جهت این كه با چ
ه هدفی شروع شده اند به دو دسته تقسیم می شوند :الف-علوم بنیادی ، ب-علوم كاربردی علوم بنیادی : پژوهش هایی هستند كه در درجه اول تامین كننده نیازها ، كنجكاویهای افراد تحقیق كننده می باشند . بدین معنی كه انسان ذاتاً جستجوگر و كنجكاو است و مایل است كه از من و كیف امور بدور از این كه برای او نافع باشد یا نه اطلاع حاصل كند . دانشمند علوم بنیادی سعی در كشف روابط میان پدیده ها می كند و هدف عمده ای كه از تلاش علمی خود دارد این است كه بتواند از نتایج كار خود به یك تئوری یا نظریه ای از وضع موجود پدیده ها برسد . البته باید توجه داشت كه نتایج علم بنیادی یقیناً در خدمت علم كاربردی قرار خواهد گرفت . علوم كاربردی : در این گونه تحقیق محقق تلاش می كن تا پاسخ های منطقی و اصولی نسبت به مسائل ضروری واساسی برای جامعه بشر پیدا كند . لذا همواره بدنبال نتایج مفید است . پژوهشگر علم كاربردی بدنبال یافتن راه حل برای سوالات است كه پاسخ به آنها می توان مشكلی را از بشر حل نماید . بدین ترتیب عمده اختراعات و ابداعات همه ناشی از نتایج علم كاربردی است . همینطور شیوه و روشهای عملی كه برای اداره كلاس و تربیت دانش آموزان ارائه می شود و همگی حاصل از علم كاربردی است .از شاخه های روانشناسی كاربردی به چند نمونه اشاره می شو د : روانشناسی بالینی یا كلینیكی ، روانشناسی كودكان استثنایی ، روانشناسی صنعتی ، روانشناسی مدیریت ، روانشناسی راهنمایی و مشاوره، روان شناسی آموزشگاهی و روانشناسی تربیتی . اشارهای مختصر به تاریخچه روانشناسی و روانشناسی تربیتی : از آغاز خلقت بشر كنجكاوی های او در امور مختلف مشاهده است از آثار بجا مانده انسان چه از طریق خواب و چه از طریق تفكرات او بعد دوم تن و جسم به اشكال مختلف مدنظر قرار گرفته و انسان به این موضوع كه موجودی دوبعدی است شناخت داشته ، تا اینكه به تدریج توانسته از طریق پیامبران الهی و علم خود به پدیده روح یا روان آگاهی پیدا نماید و پدیده های روانی و روانشناسی را
غیرمستقیم موردنظر قرار دهد اما از آغاز و شروع تمدن انسان در شرق زمین و غرب بخصوص در تمدن های باستانی دنیا ، علم روانشناسی همراه فلسفه و در كنار آن بیش و كم در زندگی انسان تجلی داشته و اگر در نظام آموزش و پرورش های جهان چه در تمدن های مشرق و چه غرب مطالعه ای نمائیم ملاحظه خواهد شد كه در مقاطع مختلف تحصیلی این تمدنها كاربرد روانشناسی به وضوح مشاهده می شود و كودكان و نوجوانان و خانواده ها و نهادها و از دست
آوردهای روانشناسی زمان خود بهره گرفته اند . و روانشناسی تربیتی پیش از این كه بعنوان یك رشته علمی جداگانه مطرح گردد تحت تاثیر افكار فلسفی قرار داشته و فلاسفه ای همچون افلاطون ، ارسطو ، سقراط در این رابطه سهم بسزایی داشته اند . ارسطو معتقد بود كه ذهن از توانائیهای مختلف كه با هم در ارتباط هستند برخوردار است واین توانائیها را عبارت از استدلال ، تفكر ، تعقل ، عواطف و احساسات و نیروی اراده می دانست . بعد از انقلاب رنسانس در قرن 16 رشد چشمگیری در علومی مثل زیست شناسی ، فیزیك ، شیمی ، ریاضیات در دنیا مشاهده شد و درقرن 17 به بعد مسائل روانشناسی از دیدگاه دانشمندان بنامی چون جان لاك و در قرن 18 توسط ژان ژاك روسو بخصوصی در بعد تربیتی و كودك مطرح گردید و در قرن 19 در آلمان روانشناسی بصورت یك علم تجربی توسط ویلهم ونت مورد نظر قرار گرفت و امروز مكاتب و دیدگاه های بسیاری در روانشناسی تربیتی كودك مطرح شده اند كه در صفحات بعد اشاره ای به آنها خواهیم داشت و شایان ذكر است كه در آثار و تالیفات و دیدگاه های دانشمندان ایرانی مسائل روانشناسی تربیتی بسیار مفیدی مطرح شده است و دانشمندان از قبیل ابن سینا ، خواجه نصیرطوسی ، امام محمد غزالی ، بحث ها و نظرات موثری در تربیت كودك و روانشناسی تربیتی پرداخته اند و بخشی از آثار شعرایی چون سعدی ، مولانا ، حافظ و ده ها شاعر و نویسنده دیگر می توان نام برد كه در روانشناسی تربیتی و مسائل روانی سهم بسزایی دارند . روشهای تحقیق در روانشناسی : تحقیق تجربی فرایندی است كه طی آن محقق مجهولی را هدف خود قرار می دهد و سعی می كند پس از مطالعات و بررسی های لازم به آن مجهول پوشش عل
م بدهد . هدف هر علمی دست یافتن به شناخت پیرامون موضوع مورد تحقیق خود است و علم روانشناسی نیز در صدد شناخت رفتار و علل به وجود آورنده آن است . شناختی كه علوم در صدد دستیابی به آن هستند را می توان به دو دسته توصیفی و ارتباطی طبقه بندی كرد . شناخت توصیفی عبارتست از تحقیق و بیان ویژگیهای یك پدیده بدون توجه به ارتباط آن با سایر
پدیده ها برای مثال تشریح ساختمان یك سلولی و تحقیق پیرامون اجزاءتشكیل دهنده آن . شناخت توصیفی پدیده ای به نام سلول را شكل می دهد به همین ترتیب بیان وتوصیف یك رفتار و تشریح اجزاء تشكیل دهنده آن در مجموعه شناخت توصیفی قرار می گیرد . شناخت ارتباطی شامل مطالعه رابطه بین پدیده ها و تاثیر و تاثر آنها از یكدیگر است . این مرحله از شناخت علمی در صدد یافتن روابط بین دو پدیده و در نهایت روابط بین پدیده های مختلف در موضوع مورد مطالعه است . برای مثال یافتن ارتباط بین استفاده از وسایل سمعی و بصری و میزان یادگیری یك شناخت ارتباطی می باشد . روانشناسی در بسیاری از موارد از علوم وابسته مثل زیست شناسی ، فیزیك و شیمی استفاده می كنند و از تحقیقات آنها در حل مسائل و موضوعات روانشناسی كمك میگیرد و ضمناً برخی از اطلاعات را به علوم دیگر انتقال می دهد و در بیشتر موارد هم خود بطور مستقل دست به تحقیقات تجربی می زند و با شیوه های تجربی كه خاص این علم است به شناخت لازم می رسد . تحقیق تجربی و مراحل آن : همانطور كه در صفحات قبل ذكر شد ، تحقیق تجربی فرایندی است كه طی آن محقق مجهولی را هدف خود قرار می دهد و تلاش می كند پس از بررسی ها و مطالعات لازم به آن مجهول لباس علم بپوشد . مراحل آن عبارتند از : 1-طرح سوال (یا مسئله) : بنظر جان دیویی تحقیق از مرحله ای شروع می شود كه محقق به مشكل یا مسئله ای برخورد كند این مرحله را جان دیویی بصورت های مختلف بیان كرده است . مثلاً بوجود آوردن حالت های تردید در مورد امری معین یا روبرو شدن با موقعیت های نامعین و غیرثابت بطور خلاصه آنچه كه انسانرا به تلاش برای امری معین تحریك می كند پس از برخورد به مسئله یا مشكل باید آنرا مشخص نمود و ضمن جمله ای بیان كرد روشن نمودن مسئله مورد تحقیق كار ساده ای نیست . باید هر مسئله را از جهات مختلف در نظر گرفت و جهتی را كه محقق می خواهد مسئله را از آن جهت مورد بررسی قرار دهد مشخص نمود ، مسئله جهت كار محقق را معین میكند بنابراین در بیان مسئله باید دقت كرد .2-جمع آوری دلایل و اطلاعات : بعد از این كه مسئله مشخص شد محقق مدارك و دلایل موجود را مورد توجه قرار می دهد ، در این زمینه كوشش می كند تمام دلایل مربوط به مسئله را جمع آوری كند و آنها را با هم مقایسه نماید . دلایل را در طرح و زمینه ای كه ارتباط آنها را روشن تر سازد قرار دهد . در این مورد بررسی تجربیات دیگران و مطالعه نظر آنها و توجه بآنچه دیگران در مورد این مسئله انجام داده اند به منظور دسترسی بیشتر بمدارك و دلایل مربوط به مسئله مورد بحث مفید خواهد بود هر چه محقق در جمع آوری مدارك موجود و پیدا كردن دلایل مربوط به مسئله بیشتر كوشش كند و آنها را با هم مربوط سازد در تفسیر و ترجمه این مدارك توفیق بیشتری نصیب وی
خواهد شد . 3-فرضیه ها : در ارائه فرضیه ها محقق به ترجمه و تفسیر مدارك می پردازد و با استفاده از مدارك موجود و راه حل ها با فرضیه هایی برای رفع اشكال یا حل مسئله پیشنهاد می كند . در این مرحله است كه محقق قدرت فكری خود را نشان می دهد ، محقق نیز همین مدارك موجود را
از جهات مختلف مورد بررسی قرار میدهد و نتایج آنها را در می یابد آنگاه یك یا چند راه برای حل مسئله در نظر میگیرد . 4- آزمایش فرضیه ها : در این مرحله محقق باید فرضیه های مورد نظر را دقیقا بررسی كند و آنها را در معرض آزمایش قرار دهد مجدداً ارتباط این فرضیه ها را با مدارك موجود مطالعه نماید . اگر لازم باشد برای كسب دلایل تازه اقدام كند تا از طریق مشاهده یا آزمایش ارزش فرضیه ها را بررسی نماید پس از آزمایش فرضیه ها و مقایسه آنها بایكدیگر محقق بهترین فرضیه ها را انتخاب می كند و آن را به عنوان راه حل موقتی مسئله مورد بحث می پذیرد . 5- نتیجه گیری یا استنتاج – وقتی محقق فرضیه ای را با توجه به اشارات و دلالتهای آن و تطبیق آن با دلایل و مدارك موجود نپذیرفت و آنرا برای حل مسئله مناسب دید احترام به نتیجه گیری می كند و یك یا چند نتیجه را بعنوان اصل یا قاعده بیان بنماید این اصل وقاعده نیز آزمایش موقتی است یعنی اعتیاد آن تا زمانی است كه مدارك و دلایل تازه ای كه پایه این فرضیه را تزلزل كند بدست نیامده است . روشهای بررسی و تحقیق و جمع آوری اطلاعات در روانشناسی در روانشناسی برای جمع آوری اطلاعات و بررسی تحقیق فرضیه ها از روشهای مختلفی استفاده می شود روشهایی از قبیل مشاهده آزمایش پرسشنامه مصاحبه مطالعه موردی ودیگر روشها كه به توضیح مختصر به هر یك می پردازیم . روش آزمایش : روشی است كه در آن بر آزمودنی شرایط ، حوادث و اقدامات تجربی بوسیله آزمایش كننده تحمیل می شود تا بدینوسیله روابط علت و معلولی بین آن تغییرات تحمیل شده بر رفتار آزمودنی مورد بررسی قرار گیرد مثلا یكی از مربیان در اثر مطالعه روشهای مختلف معلمان در اداره كلاس معتقد می شود كه روش دموكرافیك در فهم شاگردان علاقه مندی ایشان به كار و رشد شخصیت آنها موثرتر از روشهای دیكتاتوری است این مربی برای این كه فرضیه یا نظر خود را ثابت كند یكی یا چند گروه از شاگردان دبستان یا دبیرستان را انتخاب می كند وشرایط خاصی كه با اصول دیكتاتوری و همچنین روش دموكراسی سازگار باشد ایجاد می نماید وكار شاگردان را در شرایط مختلف در نظر می گیرد وبا توجه به اصول وقواعد خاصی نتیجه اجرای هریك از روشها را تضمین می كند وبالاخره می تواند بوسیله آزمایش فرضیه یا نظر خود را تایید یا رد نماید . در این آزمایش گاهی استفاده از ابزار و وسایل معین ضرروی است ولی آنچه در جریان آزمایش اهمیت دارد قدرت عقلانی محقق در ایجاد شرایط معین طرز استفاده از وسایل انتخاب و سایل یا افراد لازم توجه با آنچه در جریان آزمایش اتفاق می افتد درك دلالتها و اشاره های آنچه در آزمایش می بیند ونحوه كنترل او در مورد عوامل و شرایط خاصی می باشد . روش مشاهده :
گاهی اجرای آزمایش برای بررسی علل و اسباب رفتار فرد ممكن نیست در این صورت رفتار او را در موقعیت های مختلف مورد مشاهده قرار می دهند معلمان می توانند با آسانی این روش را در موارد مختلف دركلاس به كار برند . در جریان مشاهد باید جنبه های مهم رفتار را در نظر گرفت آنها را به موقع یاداشت كرد مشاهده كننده باید متوجه باشد كه چه چیز رامشاهده می كند وهدف او باید مشخص باشد تمایل و
طرز فكر خود را در بیان آنچه مشاهده می كند نفوذ ندهد . وبرای اطمینان از نتیجه مشاهده باید آن را چند بار تكرار كند یعنی مشاهده باید به دفعات انجام شود . باید توجه داشت كه مشاهده علمی با مشاهده اتفاقی تفاوت می كند آنچه كه انسان ها به طور روزمره مورد مشاهده قرار می دهند به مشاهده اتفاقی یانامنظم شهرت دارد در حالیكه مشاهده علمی با دانش هدفی خاص با برنامه ای از پیش تعین شده انجام می گیرد واز این رو به این مشاهده اصطلاحاً مشاهده منظم گفته می شود ودر مشاهده منظم محقق می داند دنبال چه چیزی باید باشد وچه رفتارهایی را ثبت كند . روش پرسشنامه : از طریق پرسشنامه می توان رفتار افراد را مورد مطالعه قرار داد . بشخص محقق سوالاتی طر ح می كند و آنها را روی كاغذی می نویسد و برای افرادی كه مطالعه رفتار آنها مورد نظر است ارسال می دارد برای اینكه فرد مورد مطالعه بهتر از هدف و كار محقق آگاه شود لازم است نامه ای كه مشتمل بر توضیح وتشریح موزن ها هدف محقق از طرح آنها و علت انتخاب شخص یا اشخاصی معین از طرف محقق باشد ضمیمه پرسشنامه نماید . نكات زیر در پرسشنامه است رعایت شود . 1- بقدر امكان خلاصه باشد .2- موضوع مورد سوال آنقدر اهمیت داشته باشد كه فرد یا افراد قسمتی از وقت خود را برای تهیه جواب آن صرف كند . 3- پرسشنامه باید به منظور جمع آوری حقایق تهیه وارسال گردد نه بخاطر كشف عقاید یا نظر و حدس دیگران 4- سوالات باید قابل فهم باشد بنابراین جمله ها باید ساده بیان شود تا فرد مورد مطالعه مقصود از سوال را درك كند . 5- سوالات باید با رعایت اصول منطقی تنظیم شود .
6- سوالات باید طوری طرح شود كه تهیه جواب آنها دروقت كم بیشتر باشد .7- پرسشنامه باید تضمین تعلیمات لازم جهت جوابهای مربوط باشد . در تنظیم و ترتیب ونوع پرسش ها دقت كافی بعمل آید و انتخاب افرادی كه برای آنها پرسشنامه ارسال می گردد باید طوری انجام گیرد كه واقعا این عده نمایند . گروه مورد نظر باشند در ترجمه و تفسیر جوابهای رسیده باید نهایت دقت و بی طرفی را به كار برد . روش مصاحبه : یكی دیگر از روشهای معمول در روانشناسی وتعلیم و ترتیب روش مصاحبه حضوری است از
طریق مصاحبه می توان مدارك و دلایل خاصی جمع آوری نمود و صحت و سقیم فرضیه ای را بوسیله آن تعیین كرد . در مصاحبه باید هدف مصاحبه را برای فرد بیان نمود سوالاتی كه محقق می خواهد از فرد مورد نظر بكند باید قبلا آماده كرده باشد پاره ای از خصوصیات پرسشنامه باید در مصاحبه رعایت شود اگر مصاحبه در مورد عده ای صورت می گیرد سوالات باید نسبت بهم یكسان باشد مصاحبه كنند باید اعتماد و اطمینان فرد مورد نظر را جلب كند وبه او بفهماند كه منظور از مصاحبه و طرح سوال ها كشف علل و اسباب رفتار خاصی اوست و مطالب مورد بحث به هیچ وجه د راختیار دیگران گذاشته نخواهد شد . سوالات باید بطور واضح بیان شود و جواب های فرد مورد نظر به عبارتی كه گفته می شود یاداشت گردد تفاهم مشترك باید بیان مصاحبه كننده وفرد مورد نظر موجود باشد روی این اصل اگر مصاحبه كننده قبلا اطلاعاتی درباره فرد مورد نظر كسب كند مفید خواهد بود شرایط مصاحبه و محل ودقت آن باید طوری تهیه شود كه در جریان مصاحبه ونحوه سوال و جواب های موثر باشد . روش مطالعه موردی 1روش مطالعه فرد یا موردی به منظور مطالعه دقیق و كامل فرد و سوابق او صورت می گیرد این روش نه تنها در روانشناسی برای مطالعه یك فرد یا یك گروه به كار می رود بلكه در جامعه شناسی نیز برای مطالعه نحوه تشكیل و رشد و ترّقی موسسات ونقش آنها نیز قابل او است فروید موسس مكتب تحلیل روانی نیز این روش را در مطالعه رفتار افراد به كار می برد .و از این راه بسیاری از فرضیه ها ونظر خود را درباره تشكیل شخصیت انتقال خصوصیات دوره كودكی به دوره بلوغ منشا وعلل رفتار غیر عادی از طریق مطالعه فرد و تاریخچه زندگی او مورد بررسی و آزمایش قرار داد . برای مطالعه فرد و درك زمینه های قبلی رفتار او باید :شرایط تولد كودك جریان رشد او در دوره كودكی قبل از بلوغ ودوره بلوغ موفقیت كودك در خانواده و شغل والدین بهداشت بدنی و روانی والدین كودك روابط والدین با هم و با كودك نظر كودك نسبت به والدنش خود اندازه كنترل والدین در كارهای كودك موقعیت خانه وضع همسایگی برنامه روزانه كودك و ارتباط با گروه همسن مورد مطالعه قرار گیرد . مطالعه هوش و استعداد های مختلف كودك رغبت های او پیشرفت او در جریان تحصیلی ونظر معلمان و سایر اعضاء مدرسه نسبت به او نیز برای شناختی فرد و پی بردن به علل رفتار او موثر است . مطالعه فرد مصاحبه نیز وسیله خوبی است مطالعه كننده باید اطمینان فر د را نسبت بخود جلب كند با او تفاهم مشترك بر قرار سازد و فرد مورد مطالعه را آزاد گذ ارد تا آنچه در ضمیر دارد بیان كند . در روش مطالعه فرد جنبه های ذهنی یا شخصی فرد امتحان كنند زیاد موثر است نحوه برخورد فرد مورد مطالعه یا محقق نیز در ترجمه و تفسیر رفتار او تاثیر دارد معذلك از طریق مطالعه فرد می توان نظر كامل و جامعی درباره او پیدا كرد گذ شته او را مطالعه نمود وارتباط وضع فعلی او را با گذشته درك كرد حتی می توان نسبت به آینده او نیز اظهار نظر نمود .
محقق باید در تفسیر حقایقی كه از طریق منابع مختلف درباره كودك به دست می آورد نهایت دقت را به خرج دهد ، اجرای این روش نه تنها در فهم علل رفتار كمك می كند بلكه در درمان رفتار غیر عادی افراد نیز موثر می باشد . استفاده از روش آمار : استفاده از آمار در روانشناسی ، جامعه شناسی ، اقتصاد ، علوم زیستی و آزمایش های مربوط به آنها ودر تعلیم و تربیت زیاد صورت می گیرد در اجرای آزمایش های روانی برای انتخاب نمونه یا گروه آزمایشی باید از روشهای آماری استفاده كرد برای این كه گروه آزمایشی نماینده جمعیت یا مجموع افراد مورد نظر باشد باید در انتخاب آن از روش اتفاقی یا روش كنترل شده كه نحوه انتخاب نمونه را از بیان جمعیت هایی كه از دسته های مختلف تشكیل شده است بیان می نماید استفاده كرد تعداد گروه آزمایش باید طبق قوانین آمار باشد اگر مجموع چند صد نفر باشد گروه آزمایش باید 50 درصد مجموع را تشكیل دهد در صورتیكه مجموع افراد چند هزار باشد گروه آزمایش باید 10 درصد مجموع را تشكیل دهد . برای طبقه بندی وتربیت معلومات و مفروضاتی كه از طریق آزمایش یا از طریق دیگر به دست می آید و همچنین برای این كه معلومات را دقیقا مورد بررسی قرار دهیم باید از آمار كمك بگیریم .در اندازه گیری هوش ، استعداد های خاصی ، رغبت های افراد یا برای به دست آوردن میزان های دقیق در رشد واستعداد های كودكان در سنین ودوره های مختلف رشد وهمچنین برای تحقیق اعتبار و صحت آزمایش ها ودر نظر گرفتن همبستگی بیان عوامل مختلف نیز از آمار استفاده می شود . آزمایش هایی كه در زمینه زیست شناسی ، روانشناسی و جامعه شناسی به عمل آمده این حقیقت را روشن می سازد كه خصوصیات بدنی ، روانی و اجتماعی و چگونگی پراكندگی و توزیع آنها بصورت منحنی عادی قابل تجسم می باشد ، یعنی اكثریت افراد از لحاظ قد ، وزن هوش ، سازگاری اجتماعی در حد متوسط قرار دارند و معدودی از افراد در دو سوی منحنی قرار می گیرند توجه به این امر در آزمایش های روانی و بررسی نتیجه آن ها مفید است .
فصل دومرشد
یكی از موضوعات مهم روانشناسی تربیتی همانطور كه در فصل اول اشاره شد رشد می باشد.رشد از آغاز تشكیل سلول شروع می شود و قابل مشاهده و اندازه گیری است و آثار آن در جنبه های فیزیولوژیكی و رفتار انسان مشاهده و جلوه گر است یك معلم و یا مربی قبل از این كه به پركاری تربیتی و آموزشی و یادگیری اقدام می كند باید با ویژگیهای رشد و خصوصیات آن در طول دوران رشد خصوصاً در دوره های خردسالی و كودكی و نوجوانی آشنا باشد
و مسیر طبیعی زندگی را مورد مطالعه قراردهد:تعریف رشد:تعاریف بسیاری از رشد شده است در یكی از تعاریف چنین ذكر شده:رشد عبارتست از یك سلسله تغیرات كمّی و كیفی – جسمانی و روانی كه از آغاز تشكیل نطفه (زیگوت)شروع می شود و به تدریج بسوی كمال در پیش است.تغیراتی كه در رشد حاصل می شود در نتیجه تعامل دو عامل طبیعت (رشد طبیعی) و محیط (رشد اكتسابی)بعمل می آید.شایان ذكر است كه تغیرات رشد هم تغیرات كمّی را شامل می شود و هم تغیرات پیچیده كیفی كه در طول دوران رشد جریان دارد.از طرف دیگر در انسان غیراز رشد طبیعی و اكتسابی رشد دیگری ملاحظه می شود كه او را در جهت الهی سوق می دهد بنابراین بخش دیگری از رشد انسان رشد متعالی می باشد كه كاملاً تحت اختیار و اراده صورت می گیرد و در بحث هدف رشد بیشتر به توضیح آن می پردازیم.هدف رشد:بطور كلی هدف رشد برای تمام موجودات زنده رسیدن به كمال و بزرگ شدن است و امّا در انسان هدف رشد عبارتست از خودشناسی یا خودشكوفایی تا از این طریق فرد بتواند با محیطی كه در آن زندگی می كند سازگاری و تطابق لازم را پیدا كند.گاهی رشد به عنوان یك میل مورد نظر قرار می گیرد میل به انجام دادن چیزی كه مناسب است او انجام دهد یا میل به این كه او می خواهد یك فرد شود چه از نقطه نظر جسمانی و چه به لحاظ روانی.البته این كه انسان ها چگونه این میل را ظاهر می سازند بستگی به توانائیهای ذاتی و تربیت آنها در دوران كودكی و نوجوانی و قبل از آن دارد.در رشد متعالی كه قبلاً ذكر شد خودشناسی و خودشكوفایی نقش بسیار مهمی در سلامت روانی ایفا می كند افرادی كه به این خودشكوفایی و خودشناسی دست پیدا می كنند.این فرصت را پیدا می كند كه هم سازگاری شخصی پیدا كنند و علایق و خواسته های خود را ارضاء نمایند و هم این كه با محیط اجتماعی خود و استانداردهای جامعه تطابق و سازگاری لازم را پیدا می كند.درضمن قرآن كریم هدف رشد را هدایت،نجات و كمال مطرح می فرماید و معتقد است هر انسانی نمی تواند به رشد واقعی خویش دست یابد مگر اینكه دعوت خداوند را استجابت نماید و به او ایمان آورد و در سوره بقره آیه186 می فرماید ( پس دعوت مرا بپذیرد و به من ایمان آورند تا به رشد دست یابند)اصول رشدالگوی طبیعی رشد برای انسان در سنین مختلف از اصول و قوانین شخصی پیروی می كند این اصول علیرغم تفاوت های زیادی كه بین انسان ها دیده می شود و درنیمه آدمیان بطور مشترك یافت می شود برای مطالعه رشد و فهم الگوی طبیعی رشد ضروری می باشند.و هدف مطالعه رشد اینكه الگوی طبیعی را برای كودكان و نوجوانان پیدا می نمائیم و همچنین بدینوسیله بدانیم كه زمانیكه انحرافی در این الگوی طبیعی اتفاق می افتد چه وظایف و مسئولیت های در قبال آنها داریم در این فصل می پردازیم به اصول رشد كه صاحب نظران رشد مطرح نموده اند.1- رشد محصول مشترك طبیعت و تربیت می باشد:الف – طبیعت: رشد طبیعی و ذاتی انسان خصوصیاتی را چه در بعد جسمانی و چه در بعد روانی بطور بالقوه فراهم می سازد و استعدادهایی را بطور درونی در فرد بوجود می آورد طبیعت انسان را عواملی چون غریزه و فطرت و وراثت می سازند.سوائق و فطریات عبارت از خصوصیاتی هستند كه بطور طبیعی از بدو تولد در انسان وجود دارند و خصوصیاتی تكوینی هستند.این خصوصیات بطور خودبخودی به رشد خود دست می یابند.فطریات،خصوصیات روانی هستند كه اولاً از غرایز آگاهانه تر عمل می كنند
و ثانیاً تنها درباره خصوصیاتی كه تنها خاص انسان هستند بكار می روند مانند حقیقت جویی یا كنجكاوی یا خلاقیت و ابداع زیباجویی و عشق و پرستش و …وراثت، خصوصیاتی را از طریق آنها از پدر و مادر یا نسل های گذشته به كودك منتقل می كند خصوصیاتی كه از بدو تولد همراه فرد می باشند.امروزه مشخص شده است كه وراثتكه مسلم است اینكه وراثت در رشد جسمی نقش بیشتری را ایفا می كند.رشد قد،استخوان ها،رنگ مو،رنگ پوست و سایر اندامها و اعضای درونی و بیرونی بدن تا حدود بسیارزیادی تحت تأثیر وراثت می باشند در رشد روانی نیز امروزه مطالعات نشان می دهند كه در خصوصیات هوشی و عقلی كودكان و حتی خصوصیاتی عاطفی و اخلاقی كودكان عامل ژنتیك نقش تعیین شده ای را می تواند برعهده داشته باشد.ب- تربیت (رشد محیطی): رشد كودك از زمانی كه متولد می شود تحت تأثیر عوامل گوناگون محیطی و تربیتی قرار می گیرد.منظور ازعوامل محیطی با عوامل تربیتی عوامل روانی اجتماعی هستند كه از طریق انسان های دیگر در رشد وتربیت هر فرد دخالت خود را اعمال می كنند.رشد محیطی رشدی است كه از طریق محیط انسانی و اجتماعی صورت می گیرد و استعدادهای بالقوه طبیعی انسان را بعمل می آورد.مهمترین عوامل انسانی كه در رشد محیطی و تربیت نقش عمده ای را ایفا می كنند و هر یك خصوصاً در مقطع یا مقاطع معینی از رشد نقش ویژه ای بر عهده دارند عبارتند از:1- محیط خانواده 2- محیط مدرسه 3- محیط همسالان 4- محیط اجتماع.محیط خانواده- دوران كودكی انسان بطور كلی تپه از دوران كودكی حیوانات است بنابراین كودك در مدت زمان بسیار طولانی نیازمند مراقبت و نگهداری های خانوادگی است و بیشتر از هر محیطی تحت تأثیر محیط خانواده است.رشد جسمانی و روانی كودك خصوصاً در سالهای اول زندگی تا حدود زیادی به محیط خانوادگی و شرایط تربیتی پدر ومارد بستگی دارد.محیط مدرسه، معمولاً بعد از خانواده دومین محیطی كه انسان به آن پا می گذارد مدرسه است.محیط مدرسه با توجه به اینكه محیط بزرگتری از خانواده می باشد اولین رابطه های اجتماعی را با افراد غیر فامیل برای فرد فراهم می آورد.معلمان،مدیران و همكلاسان و كلیه كسانی كه در محیط آموزشی مدرسه دست اندركار هستند هر یك به نحوی در رشد جسمانی و روانی كودك اثر می گذارند.
محیط همسالان، گروه های سنی مشابه می توانند الگو و نمونه خوبی برای رشد و تربیت كودك بشمار می آیند.گروه همسالان بطور مستقیم و غیرمستقیم در شكل گیری رد خود پنداری،یا تصور از خود كودك مبهم می باشد.زیرا كودك دائماً در حال ارزیابی خود از جهات هوش محبوبیت،صداقت و احساس مسئولیت و … از نظر گروه همسال خود می باشد.محیط اجتماع: كلیه عناصر اجتماع صرفنظر از خانواده،مدرسه و همسالان می تو
انند در رشد كودك مؤثر واقع شوند رهبران جامعه افراد كوچه و بازار… و همه از عناصر اجتماعی می باشند كه بطور مستقیم و غیرمستقیم در رشد هر فرد نقش معینی را برعهده دارند.2- رشد دارای الگوها و طرح های قابل پیش بینی است.انسان و حیوان هر دو از یك الگو و طرح معینی در رشد خود تبعیت می كنند در رشد قبل از تولد یك توالی و تربیتی زیستی معینی وجود دارد كه در آن صفات معینی در فواصل ثابتی ظاهر می شوند در رشد بعد از تولد نیز این الگوی منظم زیستی همچنان آشكار و معلوم است.اگرچه ممكن است در مقایسه با رشد قبل از تولد در میزان رشد تفاوت های فردی بیشتری بچشم بخورد.مطالعات ژنتیك از كودكان در طول سالهای متمادی نشان داده است كه رشد خصوصیات رفتاری نیز از یك الگوی منظم و معینی پیروی میكند و این الگو به میزان كمی تحت تأثیر محیط و تجربیات محیطی میباشد.رشد جسمانی یك نمونه بسیار خوبی برای نشان دادن این الگو و طرح منظم و قابل پیش بینی می باشد.رشد جسمانی چه در دوران قبل از تولد و چه در دوران بعد از تولد دو قانون زیر تبعیت می كند:قانون سری پایی و قانون مركزی – پیرامونی : براساس قانون اول رشد در سرتا سر بدن از سربه پا می باشد یعنی هرگونه پیشرفت و افزایشی در ساخت و كنش بدن ابتدا در ناحیه سر،سپس در ناحیه تنه و در انتها در ناحیه ساق پا صورت می گیرد.براساس قانون دوم جریان های رشد جسمی از نزدیك به دور می باشد یعنی از محور مركزی بدن به سمت حدود انتهایی بدن می باشد.مثلاً در دوره قبل از تولد در جنینی سر و تنه قبل از آنكه دست وپا حتی بطور مقدماتی جوانه بزنند بخوبی رشد خود را كرده اند،به تدریج بازوها دراز می شوند و پس از بازوها،دستها و پس از دستها انگشتان رشد پیدا می كنند در بعد از تولد نیز كودك در استفاده از بدن ابتدا می تواند از بازوان خود استفاده كند قبل از آنكه بتواند از دستهای خود استفاده كند ودستهای خود را به كار می گیرد قبل از آنكه بتواند انگشتان خود را به تنهایی حركت دهد .در رشد روانیاز مطالعات رشد هوش نیز چنین بدست آمده است كه رشد ذهنی از یك الگو و طرح شخصی پیروی می كنند این مطالعات نشان داده اند كه بیشترین رشد هوش در سنین بین 16 تا 18 سالگی اتفاق می افتد.یا مطالعات ژان پیاژه نشان می دهد كه رشد ذهنی درسنینی مختلف از قانون مندیهای خاص برخودار است و تفكر در هر دوره از طرح ها و الگوهای ذهنی شخصی برخوردار است.همچنین مطالعات دیگری،الگوهای شخصی طبیعی و قابل پیش بینی را در كنش های مختلف هوش مانند حافظه و استدالال نشان داده اند.همچنین مطالعات دیگری نشان داده اند كه كودكان خصوصاً در دوران طفولیت از الگوهای رفتاری عمومی تبعیت كرده اند در جنبه های مختلفی از رشد در این دوران مانند رشد حركتی،رشد عاطفی- تكلّم ،رفتار اجتماعی رشد مفاهیم علایق و همانند سازی با دیگران الگوها و طرح های مشخص و منظمی یافت می شود.مثلاً كودك قبل از اینكه راه برود می ایستد و قبل از اینكه مربع را نقاشی كند شكل دایره را می كشد.در سنین بالاتر نیز قبل از اینكه صفات اولیه جنسی در او رشد یابند صفات ثانویه جنسی در او رشد پیدا می كنند در هیچ نمونه ای این نظم طبیعی وارونه نشده است.وانگهی این الگوهای عمومی بواسطه تفاوت های فردی در سرعت رشد نیز تغییر پیدا نمی كند.با این تفاوت كه رشد ذهنی كودك با هوش بسیار سریعتر از رشد ذهنی كودك خیلی كودكان می باشد.یكی دیگر از الگوها و طرحهای عمومی رشد.رشد واكنش های گروهی به واكنش های اختصاصی است هم در رشد حركتی و هم در رشد ذهنی فعالیتهای گروهی همیشه ب
ر فعالیتهای اختصاصی مقدم است.جنینی ابتدا تمام بدنش را حركت می دهد و از اینكه بتواند فعالیتهیا اختصا
صی را از خود نشان بدهد عاجز است.كودك نوزاد بازوی خودش را در حركتهای كلّی تكان میدهد.قبل از اینكه بتواند در گرفتن اشیاء یك واكنش اختصاصی از خود نشان بدهد در تكلم نیز كودك خردسال ابتدا لغات را بطور عمومی قبل از آنكه بتواند آنها را بطور اختصاصی بكار ببرد.بعنوان مثال او لغت «اسباب بازی» را بطور عمومی برای همه اسباب بازیها با اینكه قبل از آنكه بتواند نام هر اسباب بازی را بطور جداگانه ببرد.3- تفاوت های فردی در رشد:اگرچه الگوی رشد برای كلیه كودكان و نوجوانان یكسان می باشد و یك الگوی عمومی برای همه آنها می تواند مطرح باشد ولی در عین حال هر كودكی برای خودش دارای الگوی ویژه ای می باشد و با روش خاص خویش و با سرعت خاص خویش رشد می كند.برخی كودكان به شیوه گام به گام تدریجی و یكنواخت رشد می یابند.در حالیكه برخی دیگر بطور ناگهانی و جهش رشد می یابند.برخی كودكان از جنبش ها و حركتهای كمّی برخوردارند در حالیكه برخی دیگر از جنبش ها و حركتهای گسترده ای برخودردار هستند.بنابراین همه كودكان در یك سن مشابه ای به یك نقطه معینی از رشد می رسند یكی از روانشناسان دروه زندگی را به شاهراهی تشبیه كرده است كه هر كس به تنهایی از این شاهراه عبور می كنند هر فرد اندازه شكل،توانایی و پایگاه رشدی را بدست خواهد آورد كه بطور ویژه در هر مرحله ای از این شاهراه زندگی تنها مخصوص خود اوست.تفاوت های فرد در رشد در هر مرحله بر اثر شرایط درونی و بیرونی اتفاق می افتد.بعنوان مثال رشد جسمانی هم به خصوصیات بالقوّهارثی بستگی دارد و هم به عوامل محیطی نظیر تغذیه،بهداشت ،روشنایی،آفتاب می باشد.عوامل ارثی یعنی آیا فرد بطور طبیعی و ذاتی دارای نیاز هوشی قوی می باشد و عوامل محیطی نظیر اینكه آیا فرد در فعالیتهای ذهنی و هوشی تشویق می شود یا آیا فرد دارای فرصت های كافی برای تجربه و یادگیری می باشد.رشد شخصیت نیز تحت تأُثیر نگرش ها و روابط اجتماعی هم در محیط خانه و هم در محیط بیرون از خانه می
باشد.نكته ای كه قابل ذكر است اینكه تفاوت های فردی در سالهای اولیه كمتر قابل دقت و تشخیص است ولی هر چقدر كه سن افزایش پیدا نماید این تفاوت به تدریج آشكارتر و هویداتر میشوند.نكات كاربردی در رابطه با تفاوت های فردی برای مربیان و معلّمان:دانستن این نكته كه در میان كودكان و نوجوانان تفاوت های فردی وجود
دارد به معلمان و والدین كمك خواهد نمود تا در مواجهه با خصوصیات رشد و یا اختلالات رشد بطور عملی تر و عینی تری برخورد نمایند.در این رابطه نكات زیر را می توان خاطر نشان ساخت:1- اولاً از همه كودكان كه در یك سن مشابهی قراردارند نباید انتظار داشت كه به یك شیوه معینی رفتار كنند،مثلاً از یك كودك باهوشی طبیعی و هنجاری كه از یك محیط فرهنگی محروم می آید نباید انتظار داشت كه همانند یك كودكی كه با همان توانایی هوش دارای والدینی است كه در سطوح بالایی از تعلیم و تربیت قراردارند و فرزند خود را در آموزش هایش مورد حمایت و تشویق قرار میدهد از قدرت های تحصیلی یكسانی برخوردار باشد و یا ازیك میزان یادگیری برخوردار باشد.ثانیاً:تفاوت های فردی برای هر فردی اعتبار و مسئولیت ویژه ای بهمراه دارد و او را بصورت یك وجود منتقل مطرح می سازد و این ویژگیهای مستقل افراد است كه مردم را به یكدیگر علاقه مند می سازد به عنوان مثال كودكی كه در تفكرات و رفتارش از خود ابداع و خلاقیتی را می دهد در گروه همسالان خود بطور فعالتری شركت خواهد كرد تا كودكی كه در او هیچگونه ابداع و خلاقیتی وجود ندارد و درست همانند همسالان خود فكر می كند،صحبت می كنند و یا عملی را انجام می دهد. ثالثاً:برای كودكان و تربیت آنها از روشهای مشابه نمی توان استفاده كرد.ممكن است روش برای یك كودك مناسب با رشد و ما را با موفقیت روبرو كند ولی برای دیگری نامناسب با رشد و ما را با شكست روبرو می سازد.بطور مثال ممكن است كودكی به روش كنترل قدرتمندانه از طرف اولیاء و مربیان پاسخ مساعدی بدهد.زیرا این روش به او احساس امنیت می دهد ولی كودك دیگری ممكن است در مقابل همین روش از خود مخالفت،و خشم نشان دهد یا یك كودك ممكن است در رقابت با سایر كودكان واكنش مناسبی از خود نشان دهد.در حالیكه كودك دیگری ممكن است در رقابت با دیگران دچار تنش گردد و رفتار عصبی از خود نشان دهد.
4-رشد دارای ابعاد مختلف و پیچیده است همانطور كه در تعریف رشد بیان شد ، رشد مجموعه ای از تغییرات جسمانی و روانی را در فرد شامل می شود . بنابراین در هر خصوصیتی از رشد باید به این مهم توجه داشت كه این دو بعد اساسی رشد یعنی رشد جسمانی و رشد روانی هر دو در كار هستند و ب
طور تعاملی و تركیبی در خصوصیات رشد وجود دارند . همچنان كه گزل می گوید : «نتایج رشد بعنوان یك بافته ای موردنظر قرار می گیرند كه در آن رشته ها و طرحهایی نمایان هستند» همبستگی و پیوستگی بین رشد جسمانی و رشد روانی بطور پیچیده و درهمی قابل ملاحظه و توجه است . تركیب بدنی كه به نوبه خود پیوستگی و ارتباط بین نواحی مختلف بدن را بهمراه دارد . با آمادگی و استعداد تربیتی و روانی ارتباط و مشاركت دارد . بین بلوغ جنس
و رشد جسمی و الگوهای علایق و رفتار فیزیكی همراه و مشاركت محسوس و قابل ملاحظه ای وجود دارد . بنابراین هر رشد وپختگی در فرد نه تنها خصوصیت جسمانی بلكه خصوصیات روانی را نیز در فرد درگرگون خواهد كرد . بعنوان مثال در رشد راه رفتن كه به نظر می رسد كه یك رشد حركتی و جسمانی است ولی در عین حال همراه با تغییرات حركتی و جسمانی ، تغییرات روانی نیز بوقوع می پیوندند . كودك در طی مراحل مختلف راه افتادن (نشستن ، خزیدن ، ایستادن و بالاخره راه رفتن) علاوه بر كسب تغییرات مختلف جسمانی به لحاظ شناختی ، اجتماعی و عاطفی نیز كه خود از ابعاد رشدروانی كودك می باشند ، دچار تغییرات و تحولات وسیعی نیز در رشد روانی خود از جنبه های مختلف شناختی ، عاطفی ، اجتماعی و اخلاقی می شود . بنابراین در هر خصوصیت رشد باید تعامل و تركیب هر دو بعد اساسی رشد (جسمانی و روانی) را مورد نظر قرار دارد . خصوصاً آنكه باید در نظر گرفت هر یك از این دو بعد اساسی رشد دارای ابعاد دیگری نیز می باشد و بنوبه خود هر یك تركیبی از این ابعاد می باشند ما در رشد جسمانی هم با تغییراتی در اعضاء و جوارح بیرونی روبرو هستیم و هم با تغییراتی در اندام و اعضای درونی مواجه هستیم ، رشد روانی نیز جنبه های مختلف رشد شناختی رشد عاطفی ، رشد اجتماعی ، رشد اخلاقی را در بر می گیرد .
5-رشد دارای مراحل مشخص و معینی است .رشد از ابتدای تشكیل نطفه تا پایان عمر به مراحل معین و مشخصی تقسیم می شود كه هر یك ویژگیها و خصوصیات مخصوص به خود را دارا هستند . وجود این خصوصیات برجسته است كه هر مرحله را از مرحله دیگر جدا می سازد و آنرا در بین سایر مراحل بطور ویژه ای مشخص می سازد . بنابراین برای جدا ساختن مراحل مختلف زندگی كافیست كه این خصوصیات برجسته كه سایر خصوصیات را در آن مرحله تحت الشعاع قرار می دهد مورد شناسایی قرار گیرند . مراحل رشد بصورت متوالی و پی در پی و بدون انفصال در جنبه های مختلف زندگی نمایان هستند . چنانكه راه رفتن كودك از نشستن ، خزیدن ، چهار دست و پا رفتن ، ایستادن وراه رفتن تشكیل شده است . یا در مورد سخن گفتن نیز این توالی و جریان مرحله ای دیده می شود . بدین ترتیب كه كودك ابتدا الفاظ نامفهومی را بصدا در می آورد ، بعداً واژه ها را بطور ناقص ادا میكند . سپس كلمه را به كار می برد و آنگاه به جمله سازی می پردازد . البته باید توجه داشت كه با توجه به وجود اصل تفاوت های فردی در رشد محدودیتهای سنی كه برای درنظر گرفتن مراحل رشد پیش بینی می شوند تنها بطور تقریبی قابل ذكر می باشند . حتی برخی از صاحبنظران برای مراحل رشد حدود سنی را مشخص نمی كنند و تنها این مراحل را با تغییرات بیولوژیكی و رفتاری آن مشخص می سازند . مراحل رشد بر اساس نظریات تئورهای صاحب نظران رشد بصورگوناگون تقسیم بندی شده است كه در فصل بعد به توضیح بعضی از آنها می دوره قبل از تولد كه خود از مراحل مختلف تشكیل شده است . این دوره كه در آن رشد بسیار سریع اتفاق می افتد عمدتاً رشد جسمانی و رشد ساختمان مدنی را دربرمیگیرد . قابل ذكر است كه توضیح مفصل رشد قبل از تولد در روانشناس رشد و كودك صورت می گیرد .
دوره های رشد بعد از تولد 1-دوره نوزادی (تولد تا 14 روزگی) infancy
در طول این دوره نوزاد تازه متولد شده باد به طور كلی خود را با محیط جدید خارج از بدن مادر تطبیق دهد . رشد در این دوره بطور موقت دچار وقفه و ایست می شود . 2-دوره طفولیت (2 هفتگی تا 2 سالگی) Baby hoodابتدا كودك خصوصاً به لحاظ جسمانی درمانده است ولی به تدریح یاد می گیرد كه عضلاتش را كنترل كند و نسبت به خود امیدواری و اطمینان بیشتر پیدا می كند . در پایان این مرحله اگر به كودك اجازه داده نشود كه خود كارهایی را انجام دهد ناراحت می شود زیرا بتدریج می خواهد مستقل شود . 3-دوره كودكی (3 تا 11 سالگی) Child hoodاین دوره معمولاً خود به دو نیم دوره تقسیم می شود : كودكی اول (3 تا 6 سالگی) كه خردسالی هم گفته می شود . این دوره قبل از دبستان است كودك سعی می كند كه تسلط خود را بر محیط بدست آورد . در این دوره است كه یادگیری سازگاری اجتماعی شروع می شود . كودكی دوم (6 تا 13 و 14 سالگی) این دوره دبستانی است . در این دوره كودك اجتماعی می شود و در اواخر این دوره تغییرات جنسی شروع می شود .
4-دوره نوجوانی و بلوغ (11 تا 16 سالگی) Puberty در این دوره نوجوان چه از لحاظ جسمانی و چه از نظر روانی تبدیل به یك بزرگسال می شود . در تعیین دوره ها و مراحل رشد شرایط و خصوصیاتی به شرح زیر مشاهده می شود : الف-رشد در هر مرحله یا دوره دارای هدف ، كیفیت تظاهرات و نیازهای مربوط به خود می باشد كه آن را از دوره و مراحل دیگر جدا می سازد . ب-دوره ها و مراحل رشد برای همه كودكان اتفاق می افتد (با حدود سنی تقریبی) و توالی این دوره یا مراحل همیشه ثابت است و برای همه كودكان می باشد مثلاً در تمام كودكان دوره های نوزادی ، طفولیت و ; پشت سرهم با حدود سنی تقریبی ومتفاوت صورت می گیرد . ج-هر دوره یا مرحله از رشد بخشی از خصوصیات دوره قبل و بخشی از خصوصیات دوره بعد را با خود دارد ولی یكحالت یكپارچگی دیده می شود . برای مثال فردی كه در دوره نوحوانی به سر می برد هم خصوصیات دوره كودكی را دارد و هم خصوصیات دوره نوحوانی اما بیشتر خصوصیات او در دوره نوجوانی است . د-هر مرحله یا دوره از رشد دارای یك نقطه شروع و یك نقطه پایان می باشد . قابل ذكر است كه در شروع هر دوره یا مرحله یك عدم تعادل دیده می شود كه به تدریج به تعادل لازم می رسد برای مثال ابتدای دوره نوجوانی ، نوجوان تا حدودی با عدم تعادل به دلیل افزایش هورمون ها می باشد كه به تدریج با شرایط جدید سازگار می شود . 6-سرعت رشد همیشه آرام و یكنواخت نیست تحقیقات روان شناسی نشانداده است كه سرعت رشد همیشه یكنواخت نیست و در طول رشد متفاوت می باشد و یك مطالعه سطحی و ظاهری از خصوصیاتی نظیر قد نیز این را نشان می دهد كه كودك در طول رشد با فراز و نشیب های بسیار روبروست . هر چند كه كلیه مراحل رشد از مرحله جنینی تا پایان عمر بصورت پیوسته و پی در پی انجام می گیرند ولی ان مراحل از سرعت یكسان و یكنواختی برخوردار نیستند . بطوركلی در طول رشد دو دوره یافت می شود كه دارای
ویژگی های سریع می باشند : یكی دوره قبل از تولد و شش ماخ اول زندگی است كه حدود 5/1 سال طول می كشد و به عنوان رشد ناگهانی نوزادی اشاره می شود و دیگری دوره بلوغ است كه سرعت رشد معمولاً در این دوره به مدت یك یا دو سال قبل از اینكه كودكان به بلوغ جنسی برسند تا شش ماه یا یكسال بعد از بلوغ جنسی نز ادامه دارد و تقریباً در مجموع حدود 3 سال طول می كشد و به رشد ناگهانی دوره بلوغ یا نوجوانی موسوم است .
البته جدای دو دوره عمومی كه سرعت رشد در آنها بطور كلی در مقایسه با سایر مقاطع زندگی زیادتر می باشد در مقاطع دیگری از رشد نیز سرعت رشد با نوسانات مختلفی روبرو است مثلاً یك تا چهار سالگی سریعتر رشد صورت می گیرد 4 تا 5 سالگی كندتر و هفت تا 12 سالگی كندتر و 13 تا 16 سالگی سریعتر و پس از آن رشد تدریجی و بسیار كندتر صورت می گیرد.صرف نظر از اینكه در مراحل و دوره های مشخصی سرعت رشد بطور كلی زیاد است. خصوصیات و ویژگیهای مختلفی نیز در رشد جسمانی و در رشد روانی وجود دارند كه از سرعت یكنواخت و یكسانی همیشه برخوردار نیستند مثلاً در رشد جسمانی در ابتدای نوجوانی پا و دستان و بینی به حداكثر رشد خود می رسند در حالیكه قسمت های پایین صورت و شانه آهسته تر رشد می كنند و بطور كلی در دوره بلوغ به بعد بی تناسبی های دوره كودكی كاهش می یابد.ضمناً توانائیهای هوشی نیز یكی از خصوصیات روانی می باشد در سنین مختلف با میزان های مختلفی در سرعت رشد روبرو هستند. بعنوان مثال در كودكی تخیل ادراكی به سرعت رشد می كند و در نوجوانی به منتهای درجه خودش می رسد. در حالیكه استدلال كودكان با سرعت كمتری رشد پیدا می كند. یا مثلاً حافظه طوطی وار و حافظه مربوط به اشیاء خارجی با سرعت بیشتری از حافظه مربوط به امور ذهنی و تئوریك رشد پیدا می كنند.7ـ رشد در سال ها و مراحل اولیه مهمتر از رشد در سال ها و مراحل بعد می باشد.در رشد انسان خصوصیات جسمانی و روانی اولیه زیر بنای رشد انسان را در آینده تشكیل می دهند و خصوصیات سال های بعدی بعنوان یك روبنا تحمل می كنند سالهای اولیه كودكی از اهمیت فوق العاده ای در رشد برخوردار می باشند. نقش دوران كودكی آنچنان اهمیت دارد كه می گویند( كودك پدر انسان است) یعنی مراحل بعدی حاصل و نتیجه دوره كودكی می باشند. استعدادهای بالقوه خوب جسمانی و روانی می توانند توسط شرایط محیطی و تربیتی نامناسب در طول دوره جنینی و سال های اولیه بعد از تولد آسیب جدی ببینند. در حالیكه در سال های بعدی این آسیب به مراتب كمتر خواهد بود. كودك در سال های اولیه دوره كودكی خود كاملاً شكل پذیر و قابل انعطاف است. شكل پذیری ساخت های جسمی و عصبی این امكان را برای كودك انسان فراهم می سازد تا در الگوهای ویژه ای قالب ریزی شود چیزی كه در حیوانات غیر ممكن است كودك از ابتدای تولد خود آمادگی كامل برای شكل پذیری در ساخت های جسمی و روانی دارد. بدلیل این شكل پذیری كودك می تواند انواع مختلف از سازگاری را فرا گیرد و در نتیجه می تواند پیشرفت بیشتری بنماید و به سطوح بالای رشد دست پیدا نماید البته این شكل پذیری همیشه به شكل مطلوب و صحیح از آن استفاده نمی شود گاهی محیط خوب و تربیت صحیح از این شكل پذیری و
قابلیت انعطاف كودك استفاده صحیح می كند و او را بصورت یك كودك سازگار در می آورد و گاهی نیز محیط نامناسب و شرایط تربیتی ناصحیح او را بصورت یك كودك ناسازگار در می آورد. بنابراین می توان گفت كه عوامل محیطی و تربیتی خصوصاً در سال های اولیه كودكی نقش بسیار مهمی در به فعلیت در آوردن استعدادهای بالقوه و ذاتی كودك ایفا می كنند.نقش عوامل محیطی و تربیتی در دوران اولیه كودكی از چهار جنبه به شرح زیر مورد نظر است:الف ـ روابط بین فردی: روابط بین فردی در بین اعضای خانواده كودك، روابط اجتماعی كودك را در
آینده رقم خواهد زد اگر روابط بین فردی مناسبی میان اعضای خانواده حكم فرما باشد كودك تشویق می شود تا تمایلات ارتباطی خود را رشد دهد و اصولاً فرد« مردم محور» شود این ویژگی به كودك كمك می كند تا هم از رشد شخصی خوبی برخوردار شود و هم از سازگاری های اجتماعی مناسبی برخوردار شود. معمولاً روابط بین فردی نامناسب در محیط خانواده هم شخصیت ضعیفی را برای فرد بوجود می آورد و هم باعث ناسازگاری های اجتماعی می شود.ب ـ محرومیت عاطفی: محرومیت عاطفی كه معمولاً در نتیجه طرد اعضای خانواده و جدایی والدین و مرگ یكی از والدین بوجود می آید اغلب باعث بوجود آمدن اختلالات شخصیتی می شود و در مقابل آن ارضاء عاطفی باعث رشد سالم شخصیت می شود.ج ـ روشهای تربیت فرزند:روش تربیتی كه در محیط خانواده با كودك اعمال می شود تاثیر قابل ملاحظه ای در رشد بعدی فرد ایفا می كند كودكانی كه بوسیله والدینی تربیت می شوند كه همیشه آنها را آزاد می گذارند وقتی بزرگ شدند ممكن است بهمان نحو فاقد احساس مسئولیت شوند و از كنترل عاطفی و هیجان ضعیفی برخوردار باشند و هنگامیكه با تعرض و تجاوزی نیز روبرو شوند احساس ناكامی زیادی می كنند و یا برعكس بصورت عكس العمل های جبرانی نیز ممكن است بروز كند. اما كودكانی كه بوسیله والدینی تربیت می شوند كه به آنها آزادیهای محدود می دهند و یا حتی بطور مختصری سخت گیری می كنند از كنترل هیجانی بهتری برخوردارند و احساس مسئولیت بیشتری می كنند.د ـ ایفای نقش اولیهایفای نقش اولیه خصوصاً در محیط خانه اثرات شخصی را بر الگوی ویژه كودك برای سازگاری با محیط باقی می گذارد، بعنوان مثال كودكی كه فرزند اول خانواده باشد معمولاً از او انتظار می رود كه از كودكان خردسال مواظبت و نگهداری نماید. اغلب این خصوصیت بعنوان یك عادت همیشگی در طول زندگی در او رشد پیدا می كند كه بر سایر اعضای خانواده بویژه بر همسر و فرزندانش ریاست و رهبری نماید.فصل سومنظریه ها یا دیدگاه های رشدنظریه های مختلفی در رشد وجود دارند كه مهمترین آنها عبارتند از:دیدگاهها یا نظریه های شناختیدیدگاهها یا نظریه های تحلیل روانیدیدگاهها و نظریه های یادگیری محیطی اجتماعینظریه پردازان شناختی علاقه مند هستند كه به بررسی تفكر انسان بپردازند و كوشش می كنند تا جنبه های مختلف شناخت را در انسان مطالعه كنند. از دیدگاه این نظریه پردازان رشد شناختی از روال و نظم منطقی درونی برخوردار است. رشد شناختی قبل از آنكه یك رشد محیطی باشد یك رشد طبیعی و ژنتیكی است. در عین آن كه آنها معتقدند كه محیط و عوامل تربیتی مهمترین سهم را در شكوفا كردن استعدادهای شناختی بر عهده دارند. بعبارتی آنها در رشد شناختی هم به عوامل درونی تكیه دارند و هم به عوامل بیرونی توجه كافی مبذول می دارند.از مهمترین صاحب نظران نظریه های شناختی ژان پیاژه1 روانشناس معروف سوئیسی می باشد كه در این فصل به تبیین نظریه او خواهیم پرداخت.نظریه پردازان تحلیل روانی به تحلیل حالات عاطفی و هیجانی و تأثیری كه این حالات بر رفتار انسان دارند می پردازند. از دیدگاه این نظریه پردازان هیجانات و انگیزه ها مهمترین نقش را در تبیین رفتار ایفا می كنند و ارضاء این هیجانات و انگیزه ها را نشانه سلامت رشد می دانند. این نظریه پرد
ازان نیز به نقش عوامل درونی در ایجاد این هیجانات و انگیزه ها اهمیت زیادی می دهند ولی در عین حال برای عوامل محیطی نیز در پاسخگویی و ارضاء هیجانات و انگیزه ها اهمیت خاصی قائل هستند. بنیانگذار مكتب تحلیل روانی زیگموند فروید می باشد كه مفاهیم اصلی را در تحلیل روانی مطرح نموده است. و یكی از كسانی كه با تكیه به مفاهیم تحلیل روانی نظریه كاملاً جدید و تازه ای را بعنوان نظریه روانی ـ اجتماعی مطرح نموده، اریك اریكسون 1آلمانی می باشد كه به تبیین نظریه او هم خواهیم پرداخت.و نظریه پردازان یادگیری نیز به یادگیری رفتارهای اجتماعی تكیه دارند این نظریه پردازان مهمترین عامل را در تغییر رفتار عوامل محیطی و بیرونی می دانند. آنها معتقد نیستند كه كودك در جریان رشد مسیر خاصی را بطور طبیعی و درونی تعقیب می كند بلكه آنها معتقدند كه این محیط است كه از طریق تجربه كودك را شكل می دهد. قابل ذكر است كه در این فصل فقط به شرح نظریه شناختی پیاژه و نظریه تحلیل روانی اریكسون می پردازیم.تئوری پیاژه در رشد شناختیژان پیاژه روانشناس معروف در سال 1896 میلادی در سوئیس بدنیا آمد. او تحصیلات خود را در رشته بیولوژی به پایان رساند سپس به فلسفه پرداخت و پس از آن در مؤسسات مختلف ژنتیكی و روانشناسی در ژنو و پاریس به مطالعات خود ادامه داد و پس از آن به مطالعات رشد روانی كودك پرداخت و نزدیك بر 30 جلد كتاب در زمینه های مختلف هوش، زبان، اجتماعی شدن و اخلاق و مسائل تربیتی تألیف كرد.پیاژه نظر خود را درباره رشد شناختی بطور عمده ای بر مبنای تغییرات ژنتیكی از بدو تولد تا دوره نوجوانی قرار داده است. پیاژه در رشد تركیبی از دو عامل طبیعت و تربیت را ارائه داده است بعبارتی او از یك طرف عوامل بیولوژیكی را بعنوان عوامل مسلم در رشد می پذیرد و از طرف دیگر عوامل محیطی را بعنوان عوامل موثر مطرح می سازد. مثلاً او توانایی یادگیری را در كودك وابسته به یك توالی ثابتی از رشد عصبی و بلوغ شناختی می داند. بعقیده او این ساختار عصبی ـ ژنتیكی و تأثیرات محیطی بین ارگانیزم و محیط یك تعامل و روابط متقابل را بوجود می آورند. البته از آنجایی كه این ساختار ژنتیكی و تأثیرات عوامل محیطی برای هر كس متفاوت می باشد، لذا نحوه تعامل و رابطه متقابل بین ارگانیزم و محیط نیز برای هر كس متفاوت می باشد لذا نحوه تعامل و رابطه متقابل بین ارگانیزم و محیط برای هر كس منحصر بفرد می باشد.روش مطالعه پیاژه مطالعه موردی( روش بالینی) می باشد. او در مطالعه خود با استفاده از روش مشاهده و روش مصاحبه آزمودنیهای خود را مورد بررسی قرار می دهد. پیاژه با استفاده از روش مصاحبه بالینی فكر كودك را قدم به قدم دنبال می كند تا محتوای تفكر كودك را مورد نظر قرار دهد و با روش مشاهده اعمال و حركات كودك را مورد بررسی دقیق خود قرار می دهد.دوره ها و مراحل رشد شناختی از دیدگاه پیاژهپیاژه بر اساس تغییرات شناختی كه بر یك پایه زیستی( بیولوژیكی) ژنتیكی در فرد بوجود می آیند دوره ها و مراحلی را برای رشد شناختی مطرح كرده است در حقیقت باید گفت كه پیاژه مراتب ادراك انسان را كه در یك روال منظم و منطقی در ذهن فرد به وقوع می پیوندند را با مطالعات و مشابهات تجربی خود در مراحل سنی مختلف تقسیم بندی نموده است. او سه دوره
حسی ـ حركتی، ادراك تخیلی( تجسمی) و ادراك كلی انتزاعی را به شرح زیر بیان می كند.الف ـ دوره اول : دوره حسی ـ حركتی تولد تا 2 سالگی:در این مرحله ذهن كودك با كمك دهان و چشم و گوش و دستها و سایر اندامهای حسی ـ حركتی او به كار می افتد و كودك از طریق حواس و حركات و اعمال خود، خویشتن و جهان اطراف را می شناسد. اعمالی چون مكیدن، نگریستن به رنگها، اشیاء پیرامون، گرفتن اشیاء و لمسل می دهند.بعقیده پیاژه این دوره از شش مرحله متوالی تشكیل شده است:كودك ابتدا از رفلكس ها و بازتابهای كلی استفاده می كند تولد تا یكماهگیسپس نخستین عادات در او شكل می گیرند( از دو ماهگی تا 5/4 ماهگی)سپس بین دیدن و گرفتن كودك هماهنگی پیدا می شود(5/4 تا 9 ماهگی)سپس كودك قادر می شود كه بین هدف و وسیله تفاوت قائل شود( 9 تا 12 ماهگی)سپس كودك وسایل جدیدی را كشف می كند( 12 تا 18 ماهگی)سپس حالت اختراع و درك ناگهانی( بینش) در كودك ظاهر می شود( 18 تا 24 ماهگی)پ ـ دوره دوم: تفكر عملی یا دوره عملیات منطقی عینیدر این دوره هوش حسی ـ حركتی كودك متحول می شود و هوش تجسمی یا تصویری در كودك آغاز می شود و شكل می گیرد. این دوره خود به دو مرحله تقسیم می شود:1ـ مرحله اول: مرحله قبل از تفكر عملی یا مرحله قبل از عملیات منطقی عینی( 2 تا 7 سالگی)در این مرحله كودك توانایی آن را پیدا می كند كه اشیاء و وقایع را جدای از حوزه حواس و اعمال خود بداند و برای آنها تصاویر ذهنی بسازد. زمان كودك نیز تنها به زمان حال نیست و زمان فراتر از زمان حال می رود و گذشته و آینده را هم در بر می گیرد و كودك قادر می شود كه از زبان به عنوان علامت استفاده كند و دوره هوش تجسمی و تخیلی آغاز می شود و به شكل بندیهای ادراكی دست می یابد و سپس به بروز عملیات عینی می رسد.2ـ مرحله دوم: مرحله تفكر عملی یا مرحله عملیات منطقی عینی( 7 تا 11 سالگی)در این مرحله كودك به لحاظ شناختی به مفهوم جدیدی دست پیدا می كند كه عبارتست از مفهوم نگهداری ذهنی. مفهوم نگهداری ذهنی عبارتست از ساخت شناختی می باشد كه به كودك این امكان را می دهد كه وضع ثابتی را در اشیاء و پیرامون خود بوجود آورد و ثبات و دوامی به دنیای خارج بخشد و مفاهیم تعداد( عدد)، طول، حجم، وزن و غیره در شاخت شناختی كودك بوجود می آیند كه همراه با نوعی استدلال است.ج ـ دوره سوم: دوره عملیات ذهنی یا تفكر انتزاعی یا منطق صوری( 12 تا پایان 15 سالگی)در این دوره كه دوره هوش انتزاعی نامیده می شود، ساخت شناختی مهمی در كودك بوجود می آید كه عبارتست از همان درك كلیات و امور انتزاعی و مجرد است. در این دوره نوجوان قادر می شود كه قضایای منطقی را بطور ذهنی تشكیل دهد و دیگر برای درك امور نیاز به احساس و یا تصویر ذهنی آنها ندارد و دوره ای است كه نوجوان می تواند به فرضیه سازی بپردازد این نوع شناخت همان شناختی است كه بزرگسالان نیز بدان مجهز می باشند. بنابراین می توان گفت كه نوجوان در این دوره به بلوغ شناختی خود دست می یابد. بعقیده پیاژه از این دوره به بعد هیچ نوع ساخت شناختی جدیدی در فرد بنا نمی شود و نوجوان 15 ساله از لحاظ ابزار ذهنی به حداكثر تحول عقلی خود دست یافته و آنچه بین او و یك بزرگسال متفاوتست تجربه است.كاربرد دیدگاه پیاژه در تعلیم و تربیتبا توجه به مراحل رشد كه پیاژه مطرح می كند، آموزش و یادگیری در مقاطع مختلف سنی باید متناسب با رشد كودك باشد و نكات زیر مورد توجه قرار گیرد.1ـ تناسب آموزش كودك با توانائیهای او و آمادگیهای لازم كه كسب كرده . مثلاً وقتی كودك توان شناختی لازم برای آموزش اعداد را ندارد و به مرحله درك و فهم اعداد نرسیده آموزش او بی ثمر و حتی زیان بخش هم است.2ـ استفاده از تجارب كودك در آموزش: پیاژه اعتقاد دارد كه كودك در هنگام آموزش و یادگیری باید فعال باشد و فرصت هایی برای او پیش آید كه عملاً تجربه كند به صرف شنیدن سخن دیگران چیزی فرا نمی گیرد.
3ـ یادگیری واقعی در برابر یادگیری سطحی و ناپایدار: در نظام پیاژه هدف تربیت افرادی است كه بتوانند فكر كنند نه افرادی كه آنچه به آنها گفته شده است طوطی وار تكرار كنند. بنابراین قبول كوركورانه و حفظ طوطی وار مطالب را مردود می داند.4ـ تشویق كودكان و دانش آموزان به تفكر انتقادی.5ـ پیاژه به فكر كردن و خلاقیت مداوم ارج می نهد.6ـ پیاژه آموزش تحمیلی معلم مدار، كتاب مدار، برنامه مدار را برای دانش آموزان مضر می داند و محیط آموزشی غنی را برای دانش آموزان با روش های فعال تدریس توصیه می كند و راه را برای خلاقیت و تفكر دانش آموزان باز می گذارد.7ـ توجه به تجربه های اجتماعی برای دانش آموزان از دیدگاه پیاژه بسیار ضروری است.8ـ در نظام پیاژه ایجاد انگیزه درونی در مقابل تقویت های بیرونی ضروری است و اعتقاد دارد یادگیری قبل از موعد تحت هر عنوان زیان بخش است.9ـ پیاژه یادگیری های معنی دار و كلی را مد نظر قرار می دهد و یادگیری های جزئی و پراكنده را درست نمی داند.10ـ پیاژه معلم را یك راهنما، متخصص و تسهیل كننده یادگیری برای دانش آموزان می داند.تئوری و نظریه اریكسون در رشد روانی ـ اجتماعیاریكسون روانشناس آلمانی تئوری روانی ـ اجتماعی خود را در رشد بر مبنای مفاهیم تحلیل روانی بنا گذاشت. اریكسون برخلاف پیاژه كه بر رشد شناختی تاكید دارد قویاً به رشد عاطفی و اجتماعی انسان توجه می كند. او هر چند كه از مكتب تحلیل روانی و فروید تاثیر پذیرفته است ولی بیش از فروید به مطالعه شكل گیری و رشد خود در شخصیت انسان پرداخته است و برخلاف فروید كه تنها دو غریزه جنسی و پرخاشگری را انگیزه های اصلی رفتار می دانست به نقش عوامل اجتماعی و فرهنگی در رشد توجه خاص مبذول داشته و دیگر آن كه او رشد انسان را تنها محدود به زمان و دوران كودكی نكرده است بلكه رشد را در تمام طول عمر مورد نظر قرار داده است. بعقیده اریكسون خصوصیات روانی انسان را باید در رابطه متقابل با سه دسته عوامل مورد جستجو قرار داد:عوامل بیولوژیك ـ عوامل روانی و عوامل اجتماعیعوامل بیولوژیك خصوصیات از پیش تعیین شده و بالقوه ای را برای هر فرد انسان بوجود می آورند. عوامل روانی نیز رشد شخصیت و خود هر فرد را در تمام طول عمر فراهم می آورند. این دسته از عوامل، نیازهای روانی می باشند كه بخشی خودآگاه و بخشی ناخودآگاه هستند و بتدریج« خود» انسان را فراهم می آورند. عوامل اجتماعی نیز عبارت از عوامل انسانی و عوامل فرهنگی می باشند كه فرد را احاطه كرده اند و بر او تأثیر می گذارند و نیازهای بیولوژیكی و روانی انسان را شكوفا می كنند و شكل می دهند.مراحل رشد روانی اجتماعی اریكسوناریكسون رشد شخصیت و تكامل انسان را به هشت مرحله مجزا تقسیم می كند. او در هر مرحله انسان را مواجه با یك بحران و یك تعارض مركزی می داند بعقیده او این بحران و تعارض دارای یك جزء مثبت و یك جزء منفی می باشد كه یكی سازنده و موجب رشد شخصیت می شود و دیگری مخرب و موجب اختلال رشد می شود. در صورتیكه انسان این بحران و تعارض را بدین نحو حل كند كه به جنبه مثبت این تعارض تمایل پیدا كند سلامت روانی خود را پیدا می كند و در جهت سازنده ای رشد او ادامه می یابد ولی اگر به جنبه منفی این بحران و تعارض تمایل پیدا كند سلامت روانی او بخطر می افتد و در جهت ناسالمی شخصیت او رشد می یابد.
مراحل به شرح زیر می باشند:1ـ اعتماد در مقابل بی اعتمادی( سال اول زندگی)دوره امید هم گفته می شود. در این مرحله كه پایه و اساس مراحل بعدی را تشكیل می دهد، تمایل اصلی فرد برای احساس خوشبینی و اعتماد و یا بدبینی و بی اعتمادی شكل می گیرد. در این دوره كه دوره شیرخوارگی است و كودك تحت حمایت كامل مادر خود قرار می گیرد به ثبات و پایداری بیش از هر چیز دیگری نیازمند است و از این طریق است كه خوشبینی و اعتماد لازم را فرا می گیرد. بنابراین ارضاء و اغنای جسمانی و روانی و عاطفی توسط مادر یا جانشین مادر دنیا را برای او محل امن و آرام و مطمئن جلوه گر می سازد و در غیر اینصورت كودك احساس عدم آرامش می كند.2ـ استقلال در برابر شك و تردید(1 تا3 سالگی) این مرحله كه مرحله اراده و خودكفایی هم گفته می شود : منظور اینستكه در این سن كودك استقلال می خواهد و دوست دارد خودكفایی را تجربه كند و بعضی كارها را خود انجام دهد از قبیل غذا خوردن ـ لباس پوشیدن، انجام بعضی امور. باید به كودك كمك شود تا در امور خود موفق شود و استقلال را عملاً لمس كند. لیكن سهل انگاری و جانبداری زیاد نسبت به اموری كه كودك انجام می دهد در او ایجاد شك و تردید و عدم اعتماد می كند. در این دوره در روابط اجتماعی كودك علاوه بر مادر ، پدر و اعضای دیگر خانواده هم وارد می شوند.3ـ ابتكار در برابر احساس گناه( 3 تا 5 سالگی): در این مرحله كودك مشتاق و قادر به همكاری با دیگر كودكان در ساختن و طرح ریزی می باشد. این سنین را سنین بازی با همسالان می نامند. كودك در بازیها و فعالیتها خود طرح های مبتكرانه را به كار می برد. هرگاه در این ابتكارات خود موفق شود و مورد تأیید قرار گیرد احساس ابتكار در او رشد پیدا می كند و هرگاه در آن ناموفق شود احساس گناه و تقصیر در او بوجود می آید. محدوده روابط اجتماعی كودك در این مرحله اعضای خانواده اصلی كودك می باشند.4ـ سازندگی در برابر احساس حقارت( 6 تا 11 سالگی): در این مرحله كه به لحاظ بیولوژیكی مرحله آرامش و سكون است روابط اجتماعی كودك بسیار گسترده می شود. در این دوره به تدریج از اهمیت بازی كاسته می شود به جای آن روابط اجتماعی با بزرگسالان خصوصاً با معلمان و همسالان اهمیت زیادی برای كودك پیدا می كند او نیاز زیادی به یادگیری از بزرگسالان و همسالان را در خود احساس می كند. اگر كودك در روابط اجتماعی و یادگیری خود موفق شود سعی و
كوشش او به سرانجام رسیده است و اگر در این روابط ناموفق بماند احساس كهتری و حقارت در او بوجود خواهد آمد. بنابراین در این دوره وظیفه والدین و مربیان و معلمین بسیار مهم و خطیر است.5ـ احساس هویت در مقابل بی هویتی(12 تا 18 سالگی): این دوره كه وفاداری و دوستی هم گفته شده و دوره نوجوانی و بلوغ می باشد: در این دوره نوجوان فرد دیگری می شود و تعریف دیگری از خود می خواهد. مهمترین مسئله برای او خودباوری و رضایت خاطر از خود است و همچنین می خواهد توسط دیگران هم مورد تأیید قرار گیرد. بخصوص والدین و معلمان و كسا
نی كه نوجوان انتظار دارد او را قبول داشته باشند و تأیید كنند. همچنین موفقیت در دوستی با همسالان و تأیید و قبول همسالان برای او خیلی مهم است. تأیید مدرسه و برخورد مثبت و سازنده مدرسه در این مرحله نقش مؤثری دارد . درغیر اینصورت احساس بی هویتی در نوجوان پیدا می شود و دچار آشفتگی و بحران نقش و رفتارهای ناهنجار در او می شود.6ـ مرحله صمیمیت در مقابل انزوا و كناره گیری اجتماعی(19 تا 35 سالگی)در این دوره ارتباط و ارتباط اجتماعی از همه چیز مهمتر است و آغاز دوره بزرگسالی است . جوان آماده تشكیل خانواده و احساس صمیمیت به جنس مخالف می نماید. همچنین جوان با والدین خود نیز احساس نزدیكی و صمیمیت خواهد نمود و از طرفی با همسالان( همكاران) خود طرح مشاركت و همكاری را می ریزد و در نقطه مقابل ممكن است فرد در این مرحله نتواند با همسر، والدین و همكاران خود احساس صمیمیت و نزدیكی بنماید و با آنها روابط اجتماعی لازم را نداشته باشد.در این مرحله از فروید سؤال می شود یك شخص چه چیزی را باید خوب انجام دهد ؟ او در پاسخ می گوید عشق و كار و اریكسون می گوید كسی كه در این موارد موفق شود سازگاری اجتماعی مناسبی خواهد داشت.7ـ باروری و تولید در مقابل ركود و بی حاصلی(35 تا50)در این مرحله فرد به جایی رسیده است كه می خواهد تجربیات خود را در مسائل خانوادگی به فرزندان و در مسائل شغلی به همكاران و در امور اجتماعی به جامعه منتقل كند اگر او در این امر با موفقیت روبرو گردد و احساس باروری و باردهی خواهد نمود و اگر در این امر با شكست روبرو گردد احساس ركود و بی حاصلی خواهد گردید.8ـ وحدت و یكپارچگی در مقابل یأس و نا امیدی(50 به بعد): در این مرحله كه آخرین مرحله زندگی است، مرحله نتیجه گیری و ارزیابی تجربیات گذشته و ابعاد مختلف خانوادگی و شغلی و اجتماعی می باشد. در صورتیكه مجموعه این تجارب منفی بوده باشند فرد به احساس یگانگی و تكمیل خود خویش دست می یابد و اگر این تجارب منفی بوده باشد فرد دچار سرخوردگی می شود و از مرگ به خود هراس راه می دهد.
كودكان استثنائی همواره یكی از دلایل اینكه ما نمی توانیم اطلاعات كاملاً مربوط و جامعی در مورد كودكان و دانش آموزان استثنائی بدست بیاوریم اینست كه معمولاً وقتی با كودك استثنائی مواجه می شویم ذهن ما بخاطر انباشته شدن از غیرعادی بودن ذهنی یا جسمی كودك پیشداوری می نماید و غالباً ویژگی های خاصی كه كودكان استثنائی (از قبیل نابینائی ، ناشنوائی ، عقب ماندگی و ;) دارند مشخصه اصلی در زندگی آنها میگردد و متاسفانه علیرغم آنچه كه گذشت فقط بواسطه این ویژگی ها به معلمان ، همسالان و حتی پدران و مادران خود شناخته می شوند و بس . اكثر مربیان ما نیز دچار همین اشتغال قبلی ذهن می شوند و بالطبع با پیش داوری مشاهدات و آموزش خود را در مورد كودكان و دانش آموزان استثنائی در كلاس درس آغاز می نمایند .
تعریف كودكان استثنائی :
كودك استثنائی اول یك كودك است (انسان است با همه خصوصیات و صفاتی كه بر آن اشاره شد) و بعد كودكی است با خصوصیات ،تفاوتها و ویژگیهای استثنائی نسبت به همه كودكان دیگر و در واقع این ویژگیها و تفاوتهاست كه مربیان و مشاورن و معلمان با آن سرو كار دارند و این تفاوها هستند كه پدران و مادران باید خود را با آن سازگار و هماهنگ نمایند . با توجه به این تفاوتهاست كه تامین وسائل آموزش و پرورش برای همه در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح شده است . در حقیقت همه افراد (انسانها) از نقطه نظر خصوصیات مختلف جسمانی (بیولوژیكی) ذهنی ، روانی و عاطفی، سازگاری اجتماعی و غیره یكسان نبوده نسبت به همدیگر دارای تفاوتهای خاصی میباشند. در واقع نه تنها هر فرد نسبت به افراد دیگر از نظر ابعاد مختلف جسمانی و ذهنی دارای تفاوتهای ویژه ای است حتی بین توانائی ها و استعدادهای مختلف ( از قبیل استعداد كلامی ، فنی ، هنری و ;) هر فرد نیز تفاوتهائی مشهود و موجود است لذا بدین ترتیب هر فرد نسبت به افراد دیگر استثنائی است . و كلمه «استثنائی» بطور اعم و به معنای دقیق علمی خود نمی تواند فقط به گروه های خاصی از افراد جامعه اطلاق شود ، بنابراین همانگونه كه در بالا اشاره شد كلمه استثنائی نمایانگر انواع ویژگیها وتفاوتها بوده و هر كودك و دانش آموز نیست نسبت به كودكان و دانش آموزان دیگر می تواند ،از نظر جسمانی (پزشكی) ، روانی ، اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و ; استثنائی باشد . آنچه كه ما اصطلاحاً «كودك استثنائی» میگوئیم غالباً بدین معنایت كه كودك از نظر هوشی و جسمی و روانی و اجتماعی بمیزان قابل توجهی نسبت به دیگر همسالان خود متفاوت می باشد كه نمی تواند بنحوی مطلوب حداكثر استفاده را از برنامه های آموزش و پرورش عادی ببرد و ناگزیر نیازمند به توجه خاص و آموزش و خدمات فوق العاده ای می باشد . بنابراین از نظر آموزشی كودكی استثنائی است كه برای تامین حداكثر نیازهای تربیتی و آموزشی او تغییراتی در شیوه های تربیتی و آموزشی خانواده و در برنامه های مدارس عادی داده شود . در اینجا این نكته قابل ذكر است كه هر كودكی كه از جهات مختلف استثنائی است لزوماً از نظر آموزشی استثنائی نمی باشد .
تعریف آموزش و پرورش استثنائی مفهوم آموزش و پرورش به نحوی كه هر كودك باندازه توانائی و ظرفیتش آموزش ببیند سابقه چندان طولانی در جهان امروز ندارد . كلمه كودكان استثنائی و آموزش و پرورش استثنائی یا ویژه پیشرفتی است كه در امر توجه و نگرش به تفاوتهای فردی و بشرحی كه در بالا رفت ، بلحاظ ویژگی انسان و تفاوت های فردی (تفاوت بین فرد و دیگران و تفاوت بین استعدادهای مختلف یك فرد ) چنان به نظر می رسد كه میبایست هر فرد به فراخور توان ذهنی و جسمی ، نیازها ، استعدادها و علائق خود از آموزش و پرورش خاصی بهره گیرد ، بعبارت دیگر در صورت امكان و حتی المقدور آموزش انفرادی مؤثرترین و مطلوبترین شیوه های آموزشی و پرورشی خواهد بود و از ا
ی
ن نظر آموزش عمومی (همگانی) دانش آموزان در مدارس بدون توجه و كمك و راهنمائی و ارشاد اولیاء و فعالیت های فوق برنامه عادی (فوق العاده) نمی تواند به تنهائی پاسخگوی تمامی نیازهای مختلف دانش آموزان در شكوفائی و به كمال رسانیدن استعدادهای او باشد . آموزش و پرورش استثنائی در شرایطی است كه میزاتن تفاوتهای جسمانی ذهنی و رفتاری برخی از دانش آموزان با دیگران از قبیل نارسائیهای بینائی و شنوائی ، گویائی ، ویژگیهای ذهنی ، ناسازگاری با محیط و غیره بحدی است كه تعلیم و تربیت آنها همراه و همگام و همشكل با دیگر همسالان آنها بدون ایجاد تغییرات مطلوب در برنامه ها و روشها و تجهیزات و وسایل آموزشی نمی تواند موثر و مفید باشد . در واقع آموزش و پرورش استثنائی برنامه خاصی نیست كه كلاً با برنامههای عادی آموزش و پرورش تفاوت داشته باشد بلكه همانطوریكه اشاره شد آموزش و پرورش استثنائی به جنبه هائی از تعلیم و تربیت گفته می شود كه جنبههای استثنائی (ویژگیها و تفاوتهای فردی) و فوق العاده در آن رعایت شده باشد . بعنوان مثال كودكی كه نارسائیهائی در تكلم دارد علاوه بر آنكه دروس عمومی را توسط معلم در كلاس عادی همراه با سایر دانش آموزان میآموزد ، در اصلاح و رفع نارسائی خود در صحبت كردن ناز به برنامه آموزشی ویژه ای نیز دارد و این نیاز میبایست توسط یك معلم متخصص تحت برنامه ای فوق العاده (استثنائی) تامین گردد . بدیهی است كودكان عادی نیازی به این آموزش استثنائی ندارند . مقدار و نوع آموزش و پرورش ویژه ای كه كودك استثنائی بدان نیاز دارد بستگی به عوامل متعددی از جمله درجه و میزان و چگونگی تفاوتی است كه كودك با دیگر كودكان همسال خود در توانائیها و استعدادها و رشد طبیعی دارد . هر چند میزان تفاوت و اختلاف در رشد و توانائیها بیشتر باشد نیاز به آموزش و پرورش اسئثنائی بیشتر خواهد بود . عدم تعادل و هماهنگی بین جنبه های مختلف رشد در خود كودك و همچنین تاثیری كه ویژگی ذهنی یا جسمی كودك به جنبه های مختلف كارآئی و بروز استعدادهای وی می گذارد از عوامل بسیار مهمی است در تعیین چگونگی برنامههای آموزش و پرورش استثنائی . با قبول اصل تفاوتهای فردی ، شاید سزاوار باشد كه بگوئیم برای همه كودكان بطور اعم و برای كودكانیكه دارای تفاوتهای محسوستری هستند (استثنائی) بطور اخص نیاز به برنامه های آموزشی و پرورشی استثنائی داریم .
توزیع فراوانی كودكان استثنائی مطابق آمار تائید شده سازمانهای بین المللی از جمله یونسكو تعداد افرادی كه بلحاظ تفاوتهای محسوس فردی نیاز به برنامه های آموزشی دارند در هر جامعه بین 10 الی 15 درصد می باشد . البته این تعداد شامل افراد عقب مانده ذهنی ، افراد تیزهوش و سرآمد ، نابینا و نیمه نابینا ناشنوا و نیمه شنوا ، ناسازگاران اجتماعی ، معلولان جسمی، و ; می باشد .
بطوركلی مطابق بررسی ها و تحقیقات صاحب نظران آموزشی و محققان آموزش و پرورش استثنائی بطور متوسط حدود 12 درصد از كودكان و دانش آموزان سنین مدرسه رو (7 الی 18 سال و یا 6 الی 17 سال) بشرح زیر بنحوی از انحاء نیاز به بهرهگیری از برنامه های آموزش و پرورش استثنائی دارند : 2-گروه ناسازگاران اجتماعی و هیجانی حدود 2 درصد 3-گروه عقب ماندگان ذهنی حدود 5/2 -2 درصد 4-گروه كودكان سرآمد حدود 2 درصد 5-گروه نابینایان (نیمه بینا و نابینا) حدود 2/0 درصد 6-گروه معلولان جسمی حدود 5/1 درصد 7-گروه ناشنوایان و سخت شنوایان حدود 5/1 درصد 8-دانش آموزانیكه دارای اختلالات خاص یادگیری هستند حدود 1 درصد 9-گروهی كه دارای بیماریهای ویژه ای هستند (چون صرع ، قند و ;) حدود 5/1 درصد در كشور ما تعداد كودكان و دانش آموزان سنین مدرسه رو (7 الی 18 یا 6 الی 17 سال) كه نیاز به برنامه های ویژه دارند با در نظر گرفتن حدود 9 میلیون دانش آموز حداقل 900000 نفر خواهد بود .
ضرورت آموزش و پرورش استثنائی نظام آموزش و پرورش ، كمیت و كیفیت دانش آموختگان هر ماتی نمائی است از پیشرفت و تمدن آنها و ستون دروازه های تمدن هر قومی بر شانه های اندیشمندان و عالمان مسئول و متعهد آن می تواند استوار باشد . این سخن كه انسانها همه مساوی آفریده شده اند (منادی این پیام است كه انسانها همه در برابر قانون مساوی اند و به عبارتی انسانها همه دارای امكانات و فرصتهای برابرند (باید باشند) و این اشاره به امكانات یكسان و مساوی ( نه مشابه) برای همه كودكان در امر آموزش و پرورش نیز می باشد و گویای این حقیقت است كه هر كودك باید به حقوق خود در امر آموزش و پرورش مطابق حداكثر توانائی ها و ظرفیت خود برسد . بدون توجه به اینكه ظرفیت وتوانائی آموزشی او كم باشد یا زیاد . همچنانكه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بدان كاملاً توجه شده و ضمن تصریح حقوق حقه كودكان و دانش آموزان قانون مذكور وظایف و رسالت سنگینی را بر دوش كارگزاران جمهوری اسلامی ایران نهاده است . در منشور جهانی حقوق كودك نیز آمده كه همه كودكان بدون تبعیض در نژاد و رنگ و زبان و چگونگی وضع مادی و اجتماعی آنان وعلیرغم آنكه هوشی سرشار داشته و یا عادی و عقب افتاده باشند ، نابینا و ناشنوا بوده و یادارای هر گونه نقص و یا ضعف جسمی و روانی و اجتماعی باشند حق یكسان در بهرهگیری از امكانات یادگیری وآموزش و پرورش در حداكثر توانائی و استعدادهای خود دارند ، زیرا همانطوریكه پیشتر اشاره گردید كودك استثنائی اول یك كودك است و بعد كودكی است با استثناها و تفاوتهائی . بنابراین وقتی با كودك استثنائی چون نابینا مواجه می شویم نباید آنچنان غرق در «نابینائی» بشویم كه از هر تفكری سازنده بازمانده و انسان بودن و شخصیت كودك را فراموش كنیم . بلكه شایسته آن است كه نخست به خود كودك اندیشید و آنگاه در آنكه «نقص بینائی» در كودك چه تاثیری در زندگی او گذاشته و چگونه می توان محدودیتهائی را كه نابینائی در كودك بوجود آورده است به حداقل رسانید ، بنحوی كه كودك همراه دیگر همسالان بینای خود در رسیدن به هد
فهای زندگی و بهره وری از آموزش و پرورش موفق شود ، اندیشید . زمانیكه طبق ضوابط و اصول انسانی و آزادی ، تسهیلاتی در آموزش و پرورش كودكان استثنائی نه به عنوان ترحم و دلسوزی و ضعیف نوازی بلكه به مثابه وظیفه و تكلیف انسانی در برابر حقوق مسلم كودكان استثنائی بوجود آورده باشیم مستقیماً حقوق سایر كودكان را در آموزش و پرورش تضییع ننمود و بدان احترام خواهیم گذاشت . در واقع برنامه آموزش و پرورش استثنائی در سیستم
مدارس ما نه تنها برای كودكان استثنائی ضروری و مفید بوده بلكه برای كودكان عادی نیز خالی از منفعت نمی باشد . زیرا كودكان استثنائی اعم از عقب مانده و تیزهوش و ناسازگار در كلاسهای عادی مدارس احتیاج به توجه بیشتر معلم دارند . اگر معلمی كه مسئولیت آموزش 40 نفر شاگرد را بعهده دارد بخواهد توجهات لازم را نسبت به آن تعداد قلیل (استثنائی ها) معطوف نماید ناگزیر باید از وقتی كه در آن همه كودكان با حقوق یكسان باید از آن بهره گیرند بكاهد .
در حالیكه با در نظر گرفتن امكانات و تسهیلات آموزش و پرورش استثنائی برای كودكان كه بدان نیاز دارند این مشكل برطرف خواهد شد . امروزه با پیشرفت روز افزون مدارس و نظام آموزش و پرورش ، مدارس عادی ما با تغییر و تبدیل برنامه های خود قادر به اتخاذ شیوه های آموزشی مخصوصی است كه برای آندسته از كودكانی كه بعللی برایشان امكان بهره وری از برنامه های عادی مدارس میسر نیست مفید واقع شود . این چنین تغییر و تبدیل وتخصیص برنامه های آموزشی طرحی است برای كودكان استثنائی . با طرح و اجرای نظام آموزش و پرورش استثنائی امكان بهره وری از آن توسط مدارس عادی فراوان بوده و برنامه های كودكان استثنائی همواره به مثابه آزمایشگاهی برای توسعه و تدبیر متدها و برنامه های آموزشی برای همه كودكان در مدارس عادی بوده است . بعنوان مثال تستهای آموزشی و هوشی كه امروز در مدارس عادی بعنوان وسیله راهنمائی وتشخیص بكار گرفته می شود حاصلی از مطالعه روی كودكان عقب مانده و سرآمد می باشد . توسعه تستهای هوشی در حدود سال 1900 وقتی آغاز می گردد كه دولت فرانسه از بینه تقاضا می كند كه با تدبیر وسایلی عینی كودكان عقب مانده را شناسائی نماید كه در حال حاضر تستهای هوشی بینه – سیمون (Binet – simon) با تغییرات و اصلاحاتی در سراسر جهان برای گروههای مختلف كودكان بكار برده می شود . بنابراین با مطالعه روی كودكان استثنائی دانش و اگاهی ما روی همه كودكان بیشتر شده و نیز قادر به آموختن برنامه ها و روشهای مؤثر در آموزش و پرورش كودكان و دانش آموزان مدارس عادی می گردیم .
عوامل موثر در آموزش و پرورش كودكان استثنائی آموزش و پرورش كودكان استثنائی در واقع پدیده نسبتاً نوینی در تعلیم و تربیت میباشد ، اگرچه سالها قبل از آنكه اولیا و مسئولان امور آموزش كشورها رسماً اقدامی در جهت شناسائی و آموزش و پرورش كودكان استثنائی بعمل آورند ، در غرب بعد از ظهور مسیحیت بویژه پس از جنگ جهانی اول و دوم ، و شرق و كشورهای اسلامی عمدتاً بعد از ظهور اسلام توجهات چشمگیری در زمینه تربیت كودكان استثنائی بویژه نابینایان و ناشنوایان و معلولین دیگر مبذول می شده است . زیرا كه شناخت عقب ماندگی مسئله ساده ای نبوده است . در ایران ، گرچه دهه ای بیش نیست كه صاحبان مناصب آموزشی بطور جدی تر بیاد كودكان استثنائی افتاده اند اما در واقع قدمت آموزش و پرورش استثنائی به صدها سال می رسد . هنوز با وجود همه تلاش ها تبلیغات و اقدامات در حد امكان برای كودكان استثنائی از طرف وزارت آموزش و پرورش ، وجود مؤسسات و مدارس مختلف در شهرهای مهم ایران چون اصفهان ، تبریز و تهران و ; كه به همت والای مردم و معلمان خیر اندیش بطور مستقل و خودكفا نیز تاسیس شده اند اهمیت و اعتبار فوق العاده داشته و رسالت مستركی را در این امر به دوش می كشند .
با نگاهی به گذشته و اندیشه ای در مسیر تحول آموزش و پرورش استثنائی و پذیرش كودك معلول بعنوان فردی از اجتماع كه حق زیستن و بهره وری از تعلیم وتربیت را دارد عوامل مهمی د
ر ایجاد و تعیین تفكری سازنده نقش بسزائی داشته آشكار میگردد. گرچه برای روشنی مطلب این عوامل را بصورت جدا از هم شرخ می دهیم اما در واقع عوامل مذكور همانند حلقه های زنجیر با یكدیگر در ارتباط كامل بوده اند .
الف-تغییرات اساسی در عقاید وبازخوردها اصطلاح «استثنائی» واژه ای بسیار پیشرفته و خود نمایانگر تغییرات و تحولات عمیقی در نگرش جوامع بشری نسبت به كودكان استثنائی می باشد . تغییر تدریجی برچسبهای بازدارنده ای نظیر «عجیب الخلقه» «منحرف» و یا غیرعادی به كلمه سازندهای چون «استثنائی» شاهدی است بر پیشرفت اساسی در زمینه آموزش و پرورش استثنائی . در گذشته دور در جوامع مختلفی نظیر اسپارت كودكان به اصطلاح غیرعادی و ناقص الشكل را در بدو تولد می كشتند . بهره كشی و سوء استفاده از افراد استثنائی امری رایج بوده است (البته هنوز نیز در بعضی از نقاط جهان این نوع بهره كشی ادامه دارد) تغییر تدریجی نگرشهای نادرست و رفتار غیرانسانی چون قتل و شكنجه و سوء استفاده و بی توجهی در مورد كودكان استثنائی به بازخورد و نگرش سازنده در جهت دلسوزی و حمایت و پذیرش آنها مسیری طولانی داشته است . در این تغییر بازخوردها و توجه انسانی تر به كودكان استثنائی ، ظهور مسیحیت در غرب و طلوع اسلام در شرق و ندای برابری انسانها و سرود آزادگی (اذان) سردادن توسط بلال ها، از جمله نقاط عطفی در این تغییرات بوده است . تغییرات تدریجی در جهت مثبت و بوجود آمدن تدابیر مختلف در حمایت و تربیت كودكان استثنائی خود نیز گامی دیگر در جهت تغییر بازخوردها بصورتی سازنده تر بوده است و این خود مجدداً راهی تازه در طرح برنامه ها و تدبیر متدهای آموزشی ایجاد كرده است . در واقع چگونگی «بازخوردها» و نگرشهای انسان به پدیده های مختلف عامل مهم و اساسی بوده و در هر دو صورت منفی و مثبت نقش حساسی را ایفا می كنند . تا زمانیكه عقیده و نگرشی بر آن است كه «كودك عقب مانده» بلحاظ نارسائی ذهنی موجودی است بیهوده و حق استفاده از آموزش و پرورش متناسب را ندارد گامی در جهت پذیرش و تربیت كودك عقب مانده برداشته نمی شود. اینكه چه عواملی در تغییر و اصلاح بازخوردها مؤثرند خود بحثی است جداگانه اما آنچه كه پیشتر نیز اشاره شد ان است كه بازخوردهای سازنده نه تنها معلول عوامل موثر و مختلفی هستند بلكه خود علتی برای ایجاد و گسترش آن عوامل اند . بطوركلی چگونگی زندگی اجتماعی ، رسوم و اعتقادات ، سطح دانش وآگاهی و بویژه تربیت و بینش مذهبی و جهان بینی مردم عامل مهم در شكل بندی و نگرش آنها به هستی بوده و در ایجاد نگرش مثبت و سازنده به كودكان استثنائی نقش بسزائی دارد .
ب-گسترش تحقیقات و تسهیلات آموزشی همزمان و همراه با پیشرفت تحقیقاتی روانشناسی تربیتی بویژه پیرامون تفاوتهای فردی نظرات سازنده و مثبت در مورد كودكان استثنائی و چگونگی تعلیمات آنها بتدریج در مجامع علمی و آموزشی بوجود آمد . تاسیس اولین مراكز و مدارس ویژه جهت تعلیم و تربیت كودكان ناشنوا و نابینا و عقب مانده ذهنی خود روزنه ای تازه در افق عقاید مردم نسبت به كودكان استثنائی گشود . موفقیت این موسسات در تعلیم و تربیت كودكان استثنائی ، آنهائیكه سالها مورد فراموشی و بی توجهی جامعه قرار می گرفته اند امید تازه ای در دل آنها و پدران و مادران و انسانهائی كه همیش
ه در اندیشه كودكان استثنائی بوده اند شكوفا نمود . این خود عاملی شد كه خانواده هائی كه همواره از داشتن كودك «معلول» خود غالباً احساس شرم و گناه نموده و سعی در پنهان داشتن كودك خود داشته اند ، حال كمكم با آشنا شدن به این حقیقت كه كودكانی كه دارای نارسائی های ذهنی و جسمی میباشند فراوان بوده و از بوده و از سوی مسئولان و اولیاء امور اقداماتی در تعلیم و تربیت این دسته از كودكان صورت می گیرد كم كم ، از پنهان نمودن كودك خود و احساس گناه خودداری كرده و كودك معلول خود را بعنوان «كودك» پذیرفته و درصدد آموزش وپرورش وی برآمدند . این خود موجبی بوده است برای گسترش تسهیلات آموزشی و تربیتی برای كودكان استثنائی .
ج-نقش مادران و پدران كودكان استثنائی از عوامل مهم دیگر در ایجاد و گسترش تسهیلات آموزش و پرورش كودكان استثنائی گسترش اطلاعات و آگاهی روز افزون و احساس مسئولیت مادران و پدران نسبت به كودكان استثنائی است . آنها همچنین با اتكاء بر قدرت گروهی خود و رهنمودهای متخصصین كودكان در رشته های گوناگون فعالیت مستمری را در زمینه رسیدگی و تعلیم و تربیت كودكان خودو تاسیس مراكز آموزشی و تربیتی آغاز نمودند . فعالیت پیگیر اولیاء كودكان استثنائی و اعتراضها و تقاضاهای مكرر آنها از مسئولین آموزش و پرورش خود در بوجود آمدن و توسعه مراكز و موسسات و مدارس جدید جهت كودكان استثنائی اهمیت بسزائی داشته است . در این میان نقش آن دسته از پدران و مادران كودكان استثنائی كه خود معلم نیز بوده اند بسیار قابل توجه و مهم بوده است .
د-پیشرفت صنایع خدمتی و آموزشی در مقابل توسعه روز افزون صنایع مصرفی در سالهای اخیر شاهد پیشرفت و اختراعات مهمی در صنایع خدمتی و آموزشی بوده ایم . صنایع و اختراعاتی كه توانسته است در خدمت تعلیم و تربیت باشد (تكنولوژی آموزشی Educational Technology) در واقع امیدهای تازه ای را برای آندسته از انسانهائی كه بعللی نمی توانستند از آموزش و پرورش عادی مدارس بهره گیرند شكوفا نمود . اختراع عینكهای تلسكوپی مخصوص آنهائیكه حتی با عینكهای ذره بینی قادر به خواندن نبوده اند روزنه تازه ای را بر دل صدها هزار انسان كه در واقع نابینا محسوب می گشته اند گشود . اختراع
وسایل آموزشی و لوازم ضروری روزمره كه نقص بینائی افراد نابینا را به حداقل رسانید و ناتوانی ها را در انجام امور زندگی كاهش داده و حداكثر استفاده از وسایل ضروری را میسر ساخته و نقش
مهمی در تعلیم و تربیت و آموزش حرف و فنون مختلف به دانشآموزان استثنائی داشته است . از جمله اقدامات مهم در زمینه پیشرفت صنایع آموزشی می باشد . بكارگیری اصوات و كلمات و حداكثر استفاده از قدرت لامسه در ساختن وسایل جدید آموزشی از قبیل ماشینهای حساب صدادار ، اشكال برجسته ، نابینایان را قادر می نماید كه حداكثر بهره گیری را از امكانات عملی و
تسهیلات آموزشی داشته باشند . در زمینه كودكان ناشنوا نیز اقدامات موثری در اختراع لوازم كمك شنوائی (سمعكهای مدرن و غیره) بوجود آمده كه هر روز گروه زیادی از كودكانی كه ناشنوا محسوب می شده اند با استفاده از اختراعات و كمك شنوائی های مخصوص به جمع كودكان شنوا می پیوندند . مخترعین صنعتی هر روز اندیشه ساختن لوازم و وسایل جدیدتر و اختراع وسایل فنی و آموزشی در جهت استفاده حداكثر كودكان معلول و استثنائی بوده و هستند . از سوی دیگر امروزه با سیل عظیم لوازم و وسایل كمك آموزشی برای همه كودكان بویژه كودكان استثنائی (مخصوص عقب ماندگان) در جهان مواجه هستیم . بنابراین پیشرفتها و اختراعات صنایع خدمتی (تكنولوژی آموزشی) عامل دیگری بود در گسیل داشتن دسته ای از كودكان به مدارس و آسان نمودن برنامه ریزی ها و روشهای آموزش و پرورش استثنائی .
ه- خدمات پزشكی و روانپزشكی از دیگر عوامل موثر در آموزش و پرورش كودكان استثنائی خدمات موثری است كه در نتیجه تحقیقات و اقدامات پزشكی و روانپزشكی ، مطالعه روی كودكان معلول از هر قبیل در زمینه های پیشگیری و درمان بسیاری از نارسائیهای ذهنی و جسمی ، و تحت نظر داشتن و كنترل گروهی از كودكان كه در مدرسه احتیاج به مراقبتهای دائم پزشكی دارند می باشد . كودكان مبتلا به ضایعات مغزی و صرع از جمله كودكان استثنائی هستند كه پیش از این بواسطه عدم تامین مراقبتهای پزشكی از رفتن بمدرسه محروم بوده اند اینكه می توانند در بعضی از مدارس استثنائی از مشاهدات و مراقبتها و كمكهای پزشكی كه شدیداً بدان نیاز دارند برخوردار شوند . امروزه مدارس استثنائی می توانند بطور منظم و مرتب از خدمات پزشكی و روانپزشكی بیرخوردار بوده و برای روانپزشكان و پزشكان (بویژه پزشكان اطفال) مراكز استثنائی ،فرصت خوبی است برای مطالعات و تحقیقات و پژوهشهای عمیق پزشكی و روانپزشكی در جهت پیشگیری و یا در مان نارسائی های مختلف ذهنی و جسمی .
و-اقتصاد امروز در هر بحث و طرحی غالباً گریزی به نقش اقتصاد زده و گهگاه عده ای آنقدر محدود و مادی گرانه به مسائل می نگرند كه اساس هر فعالیت وتحركی را به جوانب اقتصادی آن مربوط می دانند . در حالیكه اگر از دیدگاه انصاف به مسائل مختلف بنگریم ، پدیده ها و عوامل گوناگون را می یابیم كه چون حلقه های زنجیر با هم در ارتباط بوده و اغلب توجه آنی و یا غائی بیك عمل نمی تواند ما را از ضرورت و اهمیت وجودی عوامل دخیل دیگر در مسئله غافل نماید . بنابراین در مطالعه پیرامون برخی از عواملی كه در لزوم و پیدایش برنامه آموزش و پرورش استثنائی موثر بودهاند بیمناسبت نیست به دلایل اقتصادی نیز اشاره ای شود . یكی از هدفهای همگانی آموزش و پرورش، پرورش و تربیت كودكان بدین منظور است كه بتوانند از نظر اقتصادی خودكفائی داشته باشند . زیرا كودكی كه بعد از پایان برنامه تحصیلی اش نتواند از نظر اقتصادی استقلال داشته باشد (كفایت اقتصادی) و در بازار كار به اقتضای تحصیلات و مهارتهای خود مشغول شود ، برنامه یی تناسبی داشته است . برخی تحصیلات افراد را یك سرمایه گذاری اقتصادی می دانند و معتقدند كه هر چقدر تحصیلات به مراتب عالی تر ادامه یابد میزان سرمایه گذاری بالا رفته و كارآئی اقتصاد بیشتری را می توان انتظ
ار داشت . درباره اقتصاد در آموزش و پرورش سخن بسیار گفته اند و خود نیاز به بحث جداگانه ای دارد . اما آنچه كه اینك موردنظر است ، بخش ویژه ای از نظام آموزش و پرورش بوده و در نتیجه خود بحث اقتصادی خاصی را دارا می باشد . رها كردن كودكان استثنائی از قبیل نابینا ، ناشنوا و عقب ماندگان ذهنی و غیره بحال خود بدون تدارك امكانات و تسهیلات آموزشی و شغلی و حرفه ایول زندگی آنها غالباً سربار خانواده و ناچار سربار جامعه خواند بود اگرچه با گدائی و بلیط فروشی و كارهای بسیار بدوی ارتزاق كنند . با علم به اینكه برای افراد استثنائی نسبتاً مخارج و سرمایه گذاری بیشتری لازم است تا آنكه امكانات و تسهیلات آموزشی و حرفه ای آنها فراهم گردد . معذلك با مطالعه و بررسی جوانب مختلف اقتصادی ، اینگونه سرمایهگذاری مقرون به صرفه میباشد و هر گونه سستی و كوته نظری و كج اندیشی در زمینه آموزش و پرورش كودكان استثنائی موجب تحمیل خسارات سنگین اقتصادی بر جامعه و یا بیت المال ملت خواهد بود و مسئولیت مستقیم آن بر عهده اولیاء امور می باشد . امروزه در جوامع مختلف با پیشرفتهای علمی و فنی كودكان استثنائی از قبیل نابینا و ناشنوا قادر بوده اند كه به مدارج عالیه تحصیل از قبیل روانپزشكی ، روانشناسی ومهندسی صنایع و غیره نایل آمده و گوشه ای از نیازهای جامعه را پاسخگو باشند . این خود سرمایه ای است عظیم برای جامعه هر چند مخارج تعلیم و تربیت آنها در مثایسه با آموزش عادی گزاف بوده باشد . در مقابل حاصلش ذره ای بیش بچشم نیاید . در غیر این صورت و در صورت عدم احساس مسئولیت غالب كودكان نابینا نیروهائی خواهند بود كه شغلی جز تكدی وبیكاری نخواهند داشت . تذكر این نكته ضروری بنظر می رسد كه توجه كافی و مناسب به كودكان تیزهوش و سرآمد و فراهم نمودن امكانات و تسهیلات مناسب آموزشی برای آنها كه از سرمایه های گرانقدر هر جامعه می باشند هر چند مستلزم هزینه های فوق العاده باشد از وظایف اساسی مسئولان امور می باشد . در هر حال در خاتمه آنچه كه گذشت یادآور می شویم كه طرح و تهیه و اجرای لرنامه های آموزش و پرورش استثنائی از وظائف خطیر و مسئولیت های اجتناب ناپذیر انسانی و شرعی وقانونی است و نه یك ضرورت و معادله اقتصادی !
هدفهای آموزش و پرورش استثنائی بطور كلی اهداف آموزش و پرورش استثنائی با هدفهای كلی آموزش و پرورش عادی نمی توان
د تفاوتی داشته باشد زیرا كه هدف شكوفائی استعدادها ، تزكیه و تعلیم و در نهایت هدف غائی از دیدگاه الام بشرحی كه گذشت به «فلاح» رسیدن انسان میباشد. لذا هدفهای كلی آموزش و پرورش كودكان و دانش آموزان استثنائی همانند هداف تربیتی مدارس عادی بوده و فقط در رابطه با كودكان استثنائی این هدفها با تاكید و ویژگی خاصی در مد نظر قرار می گیرید . اهم این هدفها بشرح زیر می باشد : 1-رسیدن به خود آگاهی و شناخت خود خودآگاهی و خودشناسی از اعم هدفهای آموزش و پرورش بوده و اولیاء و مربیان نقش بسیار حساس و رسالت سنگینی در این مورد بر دوش دارند . خودآگاهی و خودشناسی خمیره اساسی پذیرش مسئولیت ها و حركت ها بسوی خودسازی و رستگاری و كمال است . روشها و شیوه های نیل به این هدف در مدارس استثنائی بویژه در مراحل ابتدائی بسیار حساس در عین حال بسیار مهم و پر اهمیت بوده و در شكل گیری اندیشه ها و ایجاد انگیزه های مطلوب و حركت آفرین نقش بسزائی دارد .
2-برقرار نمودن روابط مفید و موثر با دیگران در زندگی و روابط اجتماعی پذیرش مسئولیت های متقابل و حسن ایفای وظایف مربوطه مستلزم برقراری روابط مفید و موثر فی ما بین افراد می باشد . نقش تعلیم و تربیت در تشریح روابط سازنده وآموزنده بسیار مهم می باشد در این میان چگونگی برقرار روابط متقایل و مطلوب بین كودكان استثنائی مانند نابینا و ناشنوا افراد خانواده و آحاد جامعه از اهمیت بسزائی برخوردار است . اولیا
ء و مربیان كودك در تحقق بخشیدن به این هدف رسالت و وظایف بسیار مهمی بر عهده دارند و همانگونه كه اشاره گردید این روابط كاملاً متقابل بوده و در تحقق بخشیدن به این هدف و برقراری ارتباط و روابط مفیدتر فی ما بین ، مسئولیت سنگینی بر دوش افراد جامعه بویژه اولیاء امور آموزش و پرورش می باشد . 3-رسیدن به كفایت اقتصادی ضرورت نیل به خودكفائی اقتصادی و زندگی غیراتكالی برای دانش آموختگان و همه افراد كاملاً روشن می باشد . تحقق این هدف یعنی كفالت اقتصادی برای كودكان و دانش آموزانیكه دارای نارسائیهای خاص جسمانی و ذهنی و رفتاری و اجتماعی میباشند از ققبیل كودكان عقب مانده ، كودكان نابینا ، كودكان ناشنوا ، كودكان ناسازگار و ; از اهمیت بسزائی برخوردار است . این هدف و روشهای نیل بدان همواره در برنامه ریزی های آموزشی كودكان استثنائی مورد توجه خاص قرار می گیرد . طرح وتدوین و تنظیم برنامه های آموزش فنی حرفه ای و شغلی خاص در مدارس استثنائی در ارتباط با همین هدف می باشد . 4-پذیرش مسئولیت اجتماعی احساس مسئولیت و ایفای وظایف ناشی از آن لازمه اولیه زندگی و فعالیت فردی و اجتماعی است . اولیاء و مربیان كودكان استثنائی می بایستی علیرغم نارسائی های جسمی و ذهنی كودكان آنان را به مسئولیت اجتماعی خود آگاه نمایند بصرف اینكه فردی دارای نقص بینائی یا شنوائی است از پذیرش مسئولیت اجتماعی نمی تواند و نمی باید معاف گردد . در تحقق این هدف رفتار صادقانه و واقع گرایانه پدران و مادران با كودكان استثنائی خود (بویژه كودكان نابینا و ناشنوا) از اوان طفولیت و كودكی بسیار مهم می باشد . زیرا شروع مدرسه ، آغاز اولین تجارب اجتماعی و حدی كودك بوده و مسئولیت و پذیرش مسئولیت اجتماعی حتی در ساده ترین تعریف خود معنا پیدا میكند . آموزش و پرورش استثنائی سعی دارد تا آنجائیكه امكان دارد كودك استثنائی را كنار دیگر كودكان در مدارس عادی نگهدارد . گذشته از هدفهای فوق به تناسب و ویژگیهای خاص هر گروه از كودكان استثنائی از قبیل كودكان تیزهوش و سرآمد ، نابینا و عق مانده ذهنی و غیره هدفها و برنامه های ویژه آموزشی ، فنی و حرفه ای و ; طرح میگردد .
روشها ، امكانات و تسهیلات در آموزش و پرورش استثنائی و جایگزینی كودك استثنائی در حال حاضر در غالب موارد گروه كثیری از كودكان استثنائی ، تیزهوش و دیر آموز و عقب مانده نیمه بینا و سخت شنوا و ; در مدارس عادی جائی برای خود یافته و یا مییابند . اینكه در تعلیم و تربیت آنها چه مسائلی در مدارس عادی مطرح است خود مستلزم طرح بحث جامعه و جداگانه ای است . البته همانطوریكه پیشتر اشاره شد یكی از اهداف آموزش و پرورش استثنائی این است كه
كودكان استثنائی حتی المقدور ( تا آنجائیكه نیازهای آموزشی آنها بنحوی تامین گردد) در مدارس عادی و در كنار كودكان همسن و سال خود آموزش ببینند و فقط در شرایطی كودك را در كلاس یا مدرسه مخصوص جایگزین نمود كه امكان حداكثر بهره وری از آموزش و پرورش در مدرسه عادی برایش میسر نباشد ، و كلاس و یا مدرسه مخصوص این فرصت و امكان را برای او مهیا نماید . در جایگزینی كودكی كه بعلت نارسائیهای ذهنی یا جسمی و بالطبع تفاوتهای محسوس با دیگر همسالان خود نمی تواند از مدرسه عادی بنحوی مطلوب استفاده نماید ، باید نهایت دقت را مبذول داشت . آزمایشات كامل پزشكی و روانشناسی ، مشاوره و راهنمایی ، بررسی وضعیت خانوادگی ، از جمله عوامل مهمی است كه قبل از جایگزینی كودك استثنائی باید بدان توجه نمود . در هر حال تمامی تلاش و كوشش اولیاء و مربیان می بایست بر این اصل استوار باشد كه حتی الامكان كودك استثنائی در مدارس عادی و همراه با دیگر كودكان آموزش ببیند . و در واقع ضروری برای استفاده بهتر از برنامه های آموزش و پرورش در محلی جایگزین شود كه همواره در تماس با محیط مدرسه عادی بوده و یامحل آموزش او هرچه بیشتر نزدیكتر و شبیه تر به آن محیط باشد . اولیاء و مربیان می بایست در جایگزینی كودك از هر گونه شتابزدگی و «خود راحت بینی» احتراز نموده و مصالح آموزشی وپرورشی كودك را بر مصالح و راحتی خودشان ترجیح داده كودك را جز در موارد كاملاً اضطراری و استثنائی در بیمارستانها و پناهگاه ها و مراكز و مدارس شبانه روزی جایگزین ننمایند . بطوركلی جایگزینی صحیح كودك استثنائی متضمن دو مرحله اساسی خواهد بود . اول شناخت هر چه كاملتر ودقیق تر و جامع تر كودك ، كه در این مرحله اولیاء كودك در مشاورت با متخصصان و مشاوران نقش فوق العاده ای داشته ودر همه حال به مصالح آموزشی و پیشرفت تحصیلی و رفتاری كودك می اندیشند و نه خدای ناكرده به آسودگی خاطر و راحتی خود . مرحله دوم بررسی و شناخت دقیق تسهیلات وامكانات آموزشی موجود در منطقه و یا شهر مورد سكونت كودك می باشد كه با توجه به وضعیت خاص كودك و امكانات ویژه موجود ، بهترین محل تحصیلی كودك با راهنمائی متخصصان مسئول تعیین می شود . امكانات و تسهیلات آموزش و پرورش برای كودكان استثنائی می تواند بشرح زیر و بترتیب اهمیت و اولویت فراهم و مورد استفاده قرار گیرد بنحوی كه تغییر مكان و جایگزینی كودك در محل وشرایط آموزشی كه در مرتبه بعدی اولویت قرار دارد در صورت ضرورت و با نهایت دقت انجام گیرد . 1-كلاسهای عادی
آموزش و پرورش آندسته از كودكانیكه نارسائیهای ذهنی و جسمی آنان بنحوی نیست كه مانع از همگامی آنها با دیگر همسالان خود باشد بهتر است در مدارس عادی انجام گیرد . 2-آموزش كودك استثنائی در كلاس عادی همراه با راهنمائی و مشاوره نزدیك و تدریس فوق العاده و اختصاصی اینگونه كلاها در صورت شركت دانش آموزان تیزهوش و سرآمد ویا دانش آموزانیكه دارای نارسائی های ذهنی (دیرآموز) یا جسمی (سخت شنوا و نیمه بینا) می تواند مفید واقع شود . بدیهی است تعداد شاگردان این نوع كلاسها محدود بوده و نیاز به مربی مجرب و آموزش
دیده (معلم استثنائی) دارد .3-آموزش در كلاس عادی با اطاق خاص برای تدریس یا درمان خصوصی . 4-كلاس ویژه نیمه وقت در مدارس عادی .در این شرایط كودك نیمی از برنامه های آموزشی خود را در كلاس ویژه دیده و نیمه دیگر را در كلاس عادی و همراه با شاگردان دیگر می بیند . 5-كلاس ویژه بطور تمام وقت در مدارس عادی . در این شرایط نیز كودك علاوه بر اینكه در محیط مدرسه عادی همراه با دیگر كودكان حضور دارد ، مربیان وی می توانند فعالیت های مشتركی را در ساعت خاص ترتیب بدهند . 6-مدرسه روزانه . این نوع مدارس متداول ترین شكل آموزش و پرورش استثنائی است . 7-مدارس شبانه روزی مخصوص استثنائی ها مدارس شبانه روزی فقط دولتی مطلوب خواهد بود ، كه مدرسه روزانه با شرایط كودك و وضعیت خانوادگی وی منطبق نبوده و مفیدواقع نمی شود .8-كلاسهای بیمارستانی و مراكز درمانی در شرایطی كه كودك بطور مداوم و یا برای مدت بسیار طولانی نیاز به مراقبتهای پزشكی و معالجات و درمان دارد ، چنانچه قادر به استفاده از برنامه های آموزشی نیز باشد كلاسهای بیمارستانی می تواند مورداستفاده قرار گیرد . (خوشبختانه در حال حاضر در بسیاری ازبیمارستانها و آسایشگاه های جانبازان انقلاب اسلامی چنین كلاسهایی بنحو احسن دایر می باشد) ، در صورتیكه به دلیل نارسائی ها و بیماریهای خاص قادر نباشد از برنامه های آموزش استفاده نماید طبیعی است كه در مراكز درمانی نگهداری می شود .شناخت و آموزش و پرورش و جایگزینی كودكان تیزهوش و سرآمد نیز از وظایف بسیار خطیر اولیاء و مربیان بوده و می بایست نهایت دقت و كوشش در غنای آموزشی آنان بعمل آید . روشهای آموزش و پرورش كودكان تیزهوش نیز ، بطوركلی از روشهای یاد شده فوق بیرون نیست . اگرچنانچه در كلاسهای عادی همراه با دیگر همسالان خود می باشد حتماً می بایست از مشاوره و راهنمائی صحیح در بهره گیری از آموزش متناسب با توانائی ذهنی برخوردار گردد . طبیعی است درشرایطی كه استفاده مطلوب از مشاوره و راهنمایی و احیاناً تدریس اختصاصی در كلاسهای عمومی برای كودك تیزهوش میسر نمی باشد ، كلاسهای ویژه یا مداری ویژه به جهت دارا بودن تجهیزات
آموزشی و آزمایشگاهی مجهز و مر بیان و معلمان مجرب برای آموزش و شكوفائی استعدادهای كودكان تیزهوش مفید واقع می شود . البته مسئله تسریع در امر آموزش دانش آموزان تیزهوش بنحوی كه دانش آموز در یكسال تحصیلی معمولی دو كلاس و یا در دو سال برنامه های آموز
شی سه كلاس آموزش و پرورش عادی را بگذراند همواره مورد بحث بوده و غالب دانشمندان و علمای تعلیم و تربیت برنامه های آموزش و پرورش عادی ترجیح می دهند كه كودك همواره با سایر همسالان خود باشد و با این تاكید كه با تغییرات و ایجاد غنای آموزشی در برنامه ها ، كودك بتواند از حداكثر نیاز آموزشی خود برای شكوفائی استعدادها بهره گیرد و فلسفه ایجاد كلاسها یا مدارس ویژه كودكان تیزهوش وسرآمد نیز به همین دلیل بوده و آن وقتی است كه شرایط كلاسهای معمولی بدلیل تعداد زیادشاگردان و محدودیت معلمان ، عدم امكانات كافی و لازم آموزشی و تحقیقاتی و آزمایشگاهی و غیره نمی تواند پاسخگوی نیازهای آموزشی دانشآموزان تیزهوش باشد . در هر حال آنچه باید مورد توجه قرار گیرد اینست كه حتی الامكان هر كودك در محلی جایگزین شود كه شرایط آن با توجه به ویژگیهای ذهنی و جسمی او برای حداكثر بهره وری و آموزشی و پرورشی كودك متناسب باشد .
فصل 5 انضباط تعریف انضباط : انضباط در معانی مختلف مانند اطلاعات كوركورانه ، تنبیه ، محدودیت نظم و قاعده و قانون استعمال می شود . توجه به مفهوم انضباط از لحاظ تربیتی برای مربیان ضروری بنظر می رسد . در این فصل معانی مختلف انضباط و آثار تربیتی هر یك را باختصار موورد مطالعه قرار می دهیم واقسام انضباط ، عوامل موثر در پیدایش مسائل انضباطی ، جو عاطفی كلاس و تاثیر آن در رفتارشاگردان و طرق مسائل انضباطی را بیان مینمائیم . انضباط بمعنی اطاعت كوركورانه : انضباط در این معنی وقتی تحقق خواهد پیدا میكند كه افراد بدون چون و چرا از مافوق و یا روساء خود پیروی نمایند . بنابراین فردی كه بدون گفتگو دستور ما فوق خود را اجرا نماید آدمی با انضباط تلقی می شود .
مافوق ممكن است رئیس ، معلم ، ارشد كلاس ، پدر یا مادر باشد .آنهائی كه انضباط را عبارت از اطاعت كوركورانه می دانند چند فرض را پذیرفته اند : اول اینكه مافوق هیچوقت اشتباه نمی كند و دستورهای او همیشه باصلاح و صواب همراه است بنابراین زیردستان بدون گفتگو باید از وی اطاعت كنند . دوم اینكه افرادی كه تحت سرپرستی یكنفر قرار دارند معمولاً از لحاظ فهم و درك ضعیف هس
تند و روی همین اصل صلاح و صرفه ایشان در این است كه دستورهای سرپرست را بدون اینكه درباره آنها بحث كنند بمعرض اجرا درآورند . ضعف سوم اینكه اطاعت كوركورانه پیشرفت و نتیجه كار را بهتر می سازد و امور را تحت نظم و قاعده معین در می آورد . بدون تردید هیچیك از این فرضها درست نیست. در جامعه های دموكراتیك بجای اینكه موسسات مختلف را تحت اختیار یك نفر قرار دهند و دیگر آنرا باطاعت از وی مجبور سازند پایه و اساس كار را بر مشاوره ،همكاری و اشتراك مساعی اعضاء یك مؤسسه قرار می دهند و سعی می كنند نظرات اكثریت یا همه افراد را در تعیین هدفهای موسسه ، نحوه تقسیم كار ، تهیه نقشه ، انتخاب وسائل و ارزش سنجی پیشرفت كار مؤسسه مورد توجه قرار دهند . اطاعت كوركورانه استقلال فردی را مضمحل می كند و فرد را بصورت آلت بدون ارادهای در می آورد . انضباط بمعنی تنبیه : گاهی كلمه انضباط را مترادف با تنبیه قرار می دهند . بعضی از معلمان مدارس انضباط را بعمنی تنبیه فرض می كنند و تنبیه را وسیله استقرار نظم قرار می دهند . بنظر ایندسته ترس از تنبیه شاگرد را باجرای وظایف معین وامیدارد و مانع از این می شود كه او بانجام كاری كه مخالف مقررات است مبادرت نماید . تنبیه اثر فوری دارد و شاگرد را از ادامه تخلف باز می دارد . تنبیه موقعیت اجتماعی قرد را متزلزل می كند روی همین زمینه شاگرد برای حفظ موقعیت اجتماعی خویش از اقدام بكاری كه سبب اجرای تنبیه درباره وی شود خودداری می نماید . با اینكه تنبیه اثر فوری دارد و ممكن است شاگرد را از ادامه تخلف باز دارد معذلك اثر تنبیه كم است و ارزش تربیتی ندارد . تنبیه خودبخود فرد را متوجه زشتی كار و عیب كار خویشتن نمی سازد شخصیت او را مضمحل می كند و غالباً زیانهای فراو.ان در بر دارد مثلاً تنبیه بدنی ممكن است سبب نقص اعضاء بدن شود و تنبیه روانی نیز آثار سوئی در شخصیت فرد باقی می گذارد . اثر تنبیه موقتی است یعنی در وقت معین شخص را از انجام كاری باز می دارد ولی چنانچه گفته شد فرد را متوجه نتایج وخیم كار نمی كند و بمحض اینكه ترس از تنبیه از میان رفت دوباره بانجام آن مبادرت می ورزد . تنبیه رابطه پدر و مادر را با بچه یا رابطه معلم و شاگرد را بصورت زننده ای در میآورد. اعتبار پدر و مادر یا معلم در نظر بچه متزلزل می گردد و اعتماد او از ایشان سلب میشود . بچه معلم یا پدر و مادر را دشمن خود فرض می كند و از تماس با ایشان احتراز می جوید . تنبیه گاهی سبب مقاومت گروهی می شود یعنی وقتی معلم یكی از شاگردان را تنبیه نمود همه شاگردان بر ضد او قیام می كنند و او را از ادامه كارهای تعلیماتی باز میدارند . متاسفانه هنوز در بسیاری از مدارس تنبیه معمول است و دسته ای از مربیان نیز تنبیه بدنی را در موارد خاصی جائز می شمرند . مولفان كتاب اداره مدرسه متوسطه جدید با اینكه تنبیه بدنی را مخالف مبانی تربیتی و قانونی تلقی می كنند معذلك عقیده دارند كه دسته ای از معلمان آنرا در موارد خاصی بعنوان تنها وسیله ضروری فرض می كنند و در اینگونه موارد توجه معلمانرا به امور زیر معطوف می دارند :(1) معلم باید مطمئن باشد كه اثر و نتیجه اجرای آنرا توجیه وتجویز نماید . (2) معلم باید اجازه اجرای تنبیه را از والدین شاگرد كسب كند . (3) تنبیه با حضور شاهد مسئول یا افراد معین اجرا گردد . (4) معلم باید اطمینان پیدا كند كه شاگرد دلیلی در اختیار ندارد كه هر نوع لطمه بدنی
را به تنبیهی كه در مورد او اجرا شده است نسبت دهد . چنانچه در بالا توضیح دادیم تنبیه چه در زمینه بدنی و چه بصورت روانی كه غالباً با دشنام و ناسزاد ، طعنه و سرزنش و تحقیر و اهانت همراه است اثر تربیتی ندارد و باید معلم طوری عمل كند كه شاگرد شخصاً متوجه اعمال خود گردد و از اجرای كارهای بد خودداری نماید . انضباط بمعنی محدودیت یا كنترل شدید : بعضی انضباط را در مقابل آزادی و بیبند و باری ق
رار می دهند و آنرا بمعنی محدودیت یا كنترل شدید فرض می كنند . در این معنی تمام اعمال و رفتار فرد باید مورد مراقبت قرار گیرد . با توجه باین مفهوم آزادی واستقلال فرد از میان می رود . برای اینكه فرد منضبط باشد باید دائماً تحت كنترل قرار گیرد و انجام هر كاری را به اجازه و تصویب دیگران موكول نماید . در چنین وضعی فرد برای لباس پوشیدن ، خوراك خوردن ، راه رفتن ، با بچه های همسن تماس گرفتن و انجام تكالیف ذرسی باید از پدر و مادر یا معلم اجازه بگیرد والا مورد بازخواست واقع می شود . بچه هائی كه كاملاً محدود هستند وتحت مراقبت شدید قرار دارند مانند افرادی كه باید بدون اراده دستورهای دیگران را اجرا كنند ضعیف و بی شخصیت بار می آیند هیچگانه احساس مسئولیت نمی كنند و غالباً دلیل انجام یا عدم انجام كاری را درك نمی كنند . محددیت با كنترل شدید نیز پایه و اساس تربیتی ندارد . انضباط بمعنی قانون و قاعده : انضباط بمعنی مقررات و قانون از نقطه نظر اینكه مقررات بوسیله چه مقام و موقعیتی بفرد تحمیل شود . بچند صورت قابل تصور میباشد :(1) انضباط یا مقرراتی كه بوسیله معلم بفرد تحمیل شود . (2) انضباط یا مقرراتی كه بوسیله كلاس یا گروه همسن تهیه و فرد مجبور باطاعات از آن باشد . (3) انضباط یا مقرراتی كمه موقعیت یادگیری مقرر می دارد و فرد از آن تبعیت میكند. (4) انضباط یا مقرراتیكه بوسیله خود فرد باوتحمیل می شود .
مقررات معلم :غالباً در اول هر سال تحصیلی معلم مقررات خاصی را كه بوسیله خود اولیاء مدرسه تهیه شده است باطلاع شاگردان می رساند و از آنها می خواهد كه در طول سال تحصیل آن مقررات را بمعرض اجرا در آورند . طرز كار شاگرد و رابطه او با معلم را همین مقررات تعیین می كند . مواد این مقررات ممكن است برای شاگردان قابل فهم نباشد یا در موارد خاصی با كار آنها ارتباط نداشته باشد . شاگردان در وضع این مقررات هیچگونه دخالتی ندارند . در تنظیم اینگونه مقررات غالباً رعایت مبانی تربیتی نمی شود و شاگردان بدون چون و چرا مجبور باجرای آنها هستند . این مقررات برای همه بطور یكنواخت باید اجرا گردد و ناظر بر اختلافات فردی میان شاگردان نیست . نظر باینكه در تهیه این مقررات احتیاجات و امكانات افراد در نظر گرفته نمی شود و غالباً با آنچه در كلاس اتفاق میافتد قابل تطبیق نمی باشد در بیشتر موارد جنبه عملی خود را از دست می دهد و فاقد ارزش است . این مقررات نه تنها مشكلات كار معلم و شاگرد را برطرف نمی كند بلكه در عمل آنها را با اشكالات دیگری مواجه می سازد . تهیه مقررات و نقشه برای حسن اداره كلاس و مدرسه از طرف اولیاء مدرسه ضروری است ولی این كار باید با توجه به احتیاجات ، استعدادها ، امكانات و رغبتهای بچه ها صورت گیرد و ترتیب و اجرای آن باید در سایه همكاری معلمان ، والدین ، بچه ها
ی ، اولیاء مدرسه و مشاوران تربیتی یا سرپرستهای تعلیماتی مدرسه بعمل آید . مقررات گروهی : در این صورت انضباط بمعنی مقرراتی است كه از طرف گروه وضع شده است یا با میزانهای گروهی تطبیق می نماید . در اینجا دو نكته را باید در نظر گرفت :اول اینكه شاگردان كلاس باید بمنزله یك گروه باشند هر یك از آنها خود را عضو گروه بداند در اجرای كار گروهی احساس مسئولیت كند ، برای نیل بهدفهای گروه تلاش نماید و با دیگر شاگردان همكاری نماید . نكته دوم توجه بمیزانهای گروهی است . چنانچه در فصل ششم بیان نمودیم افراد در هر مرحله از رشد با گروه همسن ارتباط دارند گاهی این ارتباط محكم و استوار است و زمانی متزلزل و كم دوام می باشد گروه برای خود میزانهائی تهیه می كند و از افراد میخواهد كه اعمال خود را با میزانهای گروهی تطبیق دهند . همانطور كه قبلاً نیز گفته شد معلم باید میزانهای گروهی را مورد توجه قرار دهد و بعنوان راهنما در انتخاب و تهیه میزانها بشاگردان كمك كند . اگر میزانهای گروهی با راهنمایی معلم تهیه شود كار شاگردان تحت نظم و قاعده معینی در می آید و هر یك از آنها در كار تحصیلی و در ارتباط با دیگران متوجه وظیفه و تكالیف خود می شود و برای حفظ موقعیت خود در گروه آنچه را كه از او انتظار میرود انجام می دهد . گروه بوسیله تائید یا عدم تایید خود اعمال افراد را هدایت میكند .مقررات مربوط به موقعیت یادگیری : آنچه در جریان تربیتی تاثیر دارد طرز كار و روش معلم و شاگرد در موقعیت یادگیری است . همانطور كه در فصل نهم بیان نمودیم اگر در جریان یادگیری آمادگی افراد در نظر گرفته شود ، مطالب درسی با تجربیات شاگردان تناسب داشته باشد ، هدف شاگرد و معلم از مطالعه و بررسی مواد معین معلوم باشد ، شاگرد آنچه را كه می خواند بفهمد، مطالب درسی با استعداد و احتیاجات شاگردان ارتباط داشته باشد و مهمتر از همه نقش مهم در جریان یادگیری بعهده شاگرد واگذار شود در این صورت موقعیت یادگیری نظم و ترتیب خاصی بوجود می آورد و اعمال و رفتار شاگرد را هدایت میكند. وقتی مطلب درسی برای شاگرد بصورت مسئله طرح شود و او بفراخور استعداد خویش برای جمع آوری مدارك و معلومات فعالیت كند و مطمئن باشد كه حل مسئله در رشد فكری و اجتماعی او تاثیر دارد خواه ناخواه با علاقه و دلبستگی خاصی بكار مشغول میشود از تحصیل و فعالیت های درسی لذت می برد با دیگران همكاری می كند معلم را مانند یك راهنمای دلسوز مورد احترام قرار می دهد و توصیه های او را بكار می بندد و بطور عادی و بدون اینكه مزاحم دیگران شود بفعالیت می پردازد . مقررات شخصی : انضباط بمعنی صحیح یعنی اینكه فرد شخصاً اعمال و رفتار خود را تحت نظم و قاعده درآورد خویشتن را كنترل و هدایت كند و با توجه بآثار و نتایج اعمال خویش اقدام نماید . افراد درهر دوره از زندگی مسئول كار خود می باشند در دوره بلوغ این مسئولیت جنبه قانونی نیز پیدا می كند . قدرت مافوق ، ترس از تنبیه ، محدودیت ، گروه همسن و معلم در تمام اوقات و در مراحل مختلف زندگی قادر به كنترل و اداره فرد نیستند در موارد خاصی طرز كار فرد لطمه ای بمنافع جمع وارد نمی كند كه دستگاه های اجتماعی جلوی فعالیت او را بگیرند در اینگونه موارد آثار اعمال فرد در وضع خود او تاثیر می كند بنابراین باید فرد را طوری تربیت نمود كه خود شخصاً اعمال خویش را كنترل نماید و رفتار خود را مطابق قاعده و قانون معینی سازد . فرد باید در هر مرحله از زندگی عاقلانه رفتار كند و از روی سنجش و تدبیر اعمال خود را اداره نماید . عاقلانه رفتار كردن یعنی اینكه فرد درست فكر كند ، عواطف و احساسات خویشتن
را كنترل نماید ، میزانهای صحیح اخلاقی را بپذیرد ، در زندگی جمعی احساس مسئولیت كند ، آشنا بحقوق و وظائف خود باشد ، برنامه زنددگی خصوصی خود را از لحاظ غذا ، استراحت ، تفریح ،مطالعه و مانند اینها درست تنظیم نماید ؛ شخصیت و حقوق دیگرانرا محترم شمرد ؛ با دیگران همكاری كند ؛ برای نیل بهدفهای گروهی فعالیت نماید و در عین حال از حقوق و امتیازات خود نیز استفاده كند . انضباط در این معنی هدف اساسی تعلیم و تربیت را تشكیل می دهد .
عوامل موثر در پیدایش مسائل انضباطی :موقعیت یادگیری ، وضع خانوادگی و جو عاطفی كلاس در پیدایش مسائل انضباطی تاثیر دارند . موقعیت یادگیری : در جریان یادگیری همانطور كه موجود بودن عواملی سبب پیدایش نظم و ترتیب خاصی در كلاس می شود فقدان این عوامل نیز فرد را از یادگیری باز می دارد و بتخلف و ایجاد مسائل انضباطی تشویق می كند . وقتی فرد یادگیرنده از لحاظ بدنی و روانی آماده فرا گرفتن امری نباشد و معلم بدون توجه باین مطلب بخواهد شاگرد را بفرگرفتن این امر وا دارد قهراً شاگرد ناراحت می شود و ناراحتی خود را بصورتهای مختلف ظاهر می سازد . عدم ارتباط مطالب درسی بتجربیات قبلی شاگردان ، روشن نبودن هدف از یادگیری مطلب معین ، احساس عدم احتیاج بفراگیری موضوعی خاص و بیعلاقگی شاگرد نسبت به موضوع درسی كه در اثر عدم ارتباط آن موضوع با احتیاجات وی یا عدم تناسب آن با استعداد او بوجود می آید شاگرد را از موقعیت درسی متنفر می سازد و چون مجبور است در كلاس حضور پیدا كند قهراً بكارهائی كه سبب مختل شدن نظم در كلاس می شود مبادرت می نماید . وقتی در جریان یادگیری معلم نقش عمده را بعهده دارد و می خواهد از طریق ایراد سخنرانیهای طولانی مطالب درسی را بذهن شاگرد انتقال دهد شاگرد از كوش دادن بسخنان معلم خسته می شود و خود را نیز از فهم مطالب او عاجز می بیند و چون تحمل این وضع برای او میسر نیست بنابراین اخلال می كند و نظم كلاس را بهم میزند ولی چنانچه در موقعیت یادگیری بیان نمودیم اگر نقش عمده در جریان یادگیری بعهده شاگردان باشد وضع كلاس و آنچه در جریان یادگیری اتفاق می افتد توجه ایشانرا جلب می كند و هر یك بفراخور استعداد خود در كارهای تعلیماتی شركت می نمایند . وضع خانوادگی : رابطه بچه با والدین و جو عاطفی خانواده بطور كلی در رفتار بچه تاثیر دارد . وقتی احتیاجات اساسی بچه در خانه تامین نمی شود یا محیط دیكتاتوری خانه حالت بدبینی و خصومت را نسبت بهمه بزرگسالان در بچه بوجود می آورد قهراً معلم نباید انتظار داشته باشد كه چنین بچه ای بطور عادی در كلاس بسر برد و مطالب درسی را خوب بیاموزد . نظر والدین بچه نسبت به مدرسه و تعلیم و تربیت در رفتار او تاثیر دارد . وقتی پدر و مادر تعلیم و تربیت را وسیله ترقی می دانند و این امر را به فرزند خود می آموزند بچه نیز با طرز فكر مساعدی بمدرسه و كارهای تعلیماتی نگاه می كند و خود را برای یادگیری امور مختلف آماده می سازد . بنابراین جو عاطفی خانواده و ز تاثیر دارد . جو عاطفی كلاس : رابطه شاگرد و معلم جو عاطفی كلاس را تشكیل می دهد . این رابطه ممكن است به سه صورت ظاهر گردد ، دیكتاتوری ، عدم دخالت و دموكراسی . وقتی معلم مانند یك دیكتاتور كلاس را اداره می كند جو عاطفی كلاس بهیچوجه برای رشد و تربیت بچه ها مساعد نیست . آنچه معلم می گوید صحیح است و آنچه شاگردان اظهار می دارند غلط و بی پایه تلقی می شود . بچه ها بدون چون و چرا باید دستورهای معلم را بمعرض اجرا گذارند یا بسخنان او گوش دهند . دی چنین جوی شاگرد اجازه سوال یا صحبت را ندارد ودر تهیه برنامه ، روش و تربیت كار كلاس دخالت نمی كند . شخصیت شاگردان مورد احترام نیست و علاقه ، استعداد و احتیاجات شاگردان مورد توجه قرار نمی گیرد . غالباً در چنین وضعی شاگردان از ترس ظاهراً ساكت و آرام هستند ولی واقعاً در هیجان و اضطراب بسر می برند و بصورتهای مختلف در مقابل معلم مقاومت می كنند و موجبات ناراحتی او را فراهم می نمایند . در صورت دوم معلم روش عدم دخالت را پیش می گیرد . وقتی معلم در اجرای وظائف تربیتی و تعلیماتی خود احساس ضعف می كند مثلاً با كارهای جمعی و نحوه ترتبی و اداره آنها آشنائی ندارد یا اطلاعات او در رشته مورد بحث كامل نیست غالباً شاگردان را آزاد می گذارد و در كارهای آنها دخالت نمی كند . چنین جوی نیز از لحاظ تربیتی اثر سوء در رشد فكری و اجتماعی بچه ها دارد . وقتی معلم شاگردان را بحال خود واگذارد و از راهنمائی ایشان خودداری نماید غالباً تمایلات آنی اعمال و رفتار آنها را در تحت كنترل قرار می دهد و شاگردان باصطلاح آزاد خود را تسلیم هوی و هوسهای خویشتن می نمایند و بردهوار برای ارضاء تمایلات آنی خودبهركاری تن در می دهند . اگ رابطه معلم و شاگرد بصورت دموكراسی ظاهر گردد جو كلاس مانع بروز مسائل انضباطی می شود . در محیط دموكراتیك معلم و شاگرد عاقلانه ترین راه را برای انجام امور تعلیماتی انتخاب می كنند ، با هم در تهیه و تعیین هدفهای تربیتی مشورت می نمایند ، در انتخاب مواد ومطالب درسی بحث می كنند ، روشهای گوناگون را بكار می برند ، بافكار و عقاید هم احترام می گذارند و كارها را بر طبق استعداد و تمایلات میان شاگردان تقسیم می كنند و هر یك از شاگردان تحت راهنمائی معلم بفعالیت مشغول می شود . در چنین وضعی معلم و شاگردان یك گروه را تشكیل می دهند تفاهم مشترك میان معلم و شاگردان و میان شاگردان بنحو كامل موجود است معلم از تجربیات و اطلاعات خود استفاده می كند و شاگردان را راهنمائی می نماید شاگردان نیز بتناسب احتیاج و استعداد و تمایل خود قسمتی از كارهای تعلیماتی را بعهده می گیرند و بانجام آن مبادرت می نمایند . در چنین محیطی می توان بشاگردان آموخت كه چگونه اعمال و رفتار خود را كنترل كنند و در ارتباط با دیگران عاقلانه عمل نمایند . طرق حل مسائل انضباطی :معمولاً معلمان در برخورد بمسائل انضباطی روشهای گوناگون را بكار می برند . بعضی تنبیه بدنی را معمول می دارند . دسته ای با بكار بردن كلمات ركیك و زشت شاگردا را مورد سرزنش قرار می دهند . پاره ای از معلمان تكلیف درسی شاگرد را چند برابر میكنند . عده ای شاگردانرا از كلاس محروم می سازند . بعضی حل مسئله را از اولیاء مدرسه درخواست می كنند و شاگرد را نزد مدیر یا ناظممی فرستند . دسته ای از معلمان نمره امتحان شاگرد را كسر می كنند و گاهی شاگرد را در انظار دیگران موردسرزنش قرار می دهند . غالباً معلمان در برخورد بمسائل انضباطی دچار خشم می شوند و همین امر آنها را بحل آن مسائل از طرق فوق تحریك می نماید . در برخورد بمسائل انضباطی معلم باید خونسرد باشد و سعی كند عامل یا عوامل اساسی موثر در پیدایش مسئله خاص را مورد بررسی قرار دهد . عده كمی از معلمان دربرخورد بمشكلات
انضباطی بتحلیل رفتار شاگرد می پردازند و برای كشف علت یا علل اساسی آن اقدام می كنند . برای حل مسائل انضباطی باید عوامل موثر در پیدایش آنها را مورد مطالعه قرار داد . شاگرد خود بخود نظم كلاس را مختل نمی كند یا مزاحم كار معلم و دیگر شاگردان نمی شود . باید دید چرا و درچه شرایطی شاگرد تخلف كرده است . معلم باید در صدد كشف عوامل موثر در پیدایش مسئله انضباطی برآید و بشاگرد كمك كند تا نتیجه و اثر كار خلاف خود را مورد مطالعه قرار دهد و او را یاری نماید تا بهتر بتو.اند اعمال و رفتار خویش را تحت قاعده و قانون در آورد . در خاتمه این فصل پیشنهادهائی را كه مولفان كتاب روانشناسی تربیتی در صفحه 367 این كتاب درباره انضباط و حل مسائل انضباطی بیان داشته اند نقل می كنیم :1-در توسعه و ترقی میزانهای خوب رفتار تمجید و تایید اجتماعی موثرتر از عیبجوئی، سرزنش و تنبیه می باشد .2-تنبیه تمام افراد یك گروه بخاطر رفتار بد یكنفر یا یك گروه كوچك عقلانی نیست . 3-باید حتی المقدور از طعنه زدن خودداری نمود . بچه ها افراد حساسی هستند و ممكن است در مقابل طعنه سخت آزرده شوند . 4-معلم هرگز نباید رفتار غلط را بمنزله توهین شخصی تلقی كند . معلم باید نظر خود را با این حقیقت سازگار كند كه تمایلات او با تمایلات شاگردان در یك جهت سیر نماید و همیشه با شاگردان كار كند نه بر ضد آنها . 5-اگر تعیین و بیان مقررات و قوانین ضروری باشد این كار باید بوسیله شاگردان انجام شود یا اینكه شاگردان با كمك معلم در تهیه و بیان مقررات اقدام نمایند . 6-حفظ انضباط مشكل ترین كار است مگر اینكه شاگردان ارزش واقعی فعالیت هائی را كه در آنها شركت كرده اند احساس نمایند . 7-در موقع برخورد بمسائل انضباطی مهلم باید از خود بپرسد چه اشكالی در جریان تدریس وجود دارد ؟ چه اشكال یا اشتباهی در روشهای تدریس من موجود است ؟ 8-وقتی بچه ای تخلف می كند باید وضع او را مورد مطالعه دقیق قرار داد و متوجه این امر شد كه كدامیك ازاحتیاجات طفل تامین نشده است و باید سعی كرده تا تجربیات بچه در مدرسه برای او راضی كننده باشد . 9-رفتار غلط یا تخلف بچه ممكن است معلول بیماریهای بدنی یا بی نظمی فعالیت غدهای باشد . بعضی از ناراحتیها و مزاحمتهای بچه ها ممكن است از فعالیت فوق العاده غده تیروئید ناشی شود . در این صورت باید این دسته از بچه ها را تحت مراقبت پزشكی قرار داد .
10-كوشش برای جلوگیری از پیدایش مسائل انضباطی بهتر و مرجح تر از اقدام برای رفع مشكلات انضباطی بعد از وقوع م باشد . اگر بچه ها برای كارهای خود آمادگی كافی داشته باشند و برای انجام كارهای درسی تحریك و تشویق شوند و اگر معلم و گروه همسن نسبت بآنها همدردی و تفاهم داشته باشند مشكلات انضباطی بندرت پیدا می شود .
فصل 6
افراد آدمی در الگوهای زیستی همانند یكدیگر رشد می كنند ، اما با هم تفاوت دارند . یكی از انكارناپذیرترین ویژگیهای شاگردان دبستانی و دبیرستانی تنوع استعداد و اختلافهای رفتاری آنان است . روان شناسی رشد بیانگر این واقعیت است كه كودكان و نوجوانان بر اساس اصول خاصی به صورت یكرشته دگرگونیهای متوالی رشد می كنند ، اما در میزان استعداد و توانائی بدنی و رونی و شیوه های رفتاری آنان تفاوتهای مهمی دیده می شود . در این فصل چگونگی تفاوتهای جنسی ، خانوادگی ، زبان ، اقتصادی ، اجتماعی ، شخصیتی ، آفرینشی و هوشی را كه از نظر روان شناسی تربیتی دارای اهمیت فراوانی است به اختصار بیان می كنیم .
چگونگی تفاوتها چون وراثت و عوامل محیطی در پیشرفت و عقب ماندگی افراد آدمی به طور متقابل در یكدیگر تاثیر می كنند ، هیچ دو فرد دارای رشد یكسانی نیستند . یعنی فطرت وساخت زیستی ، تاثیر فرهنگ و نیروهای محیطی ، در كیفیت رشد كودك كارساز می باشد . این تفاوتها ، نه تنها در دوران پیش از مدرسه ، بلكه حتی در دوران جوانی و بزرگسالی نیز دیده می شوند .
اختلافهای جنسی اندازه متوسط قد یك نوزاد پسر كمی بیشتر از یك نوزاد دختر است . این تفاوت در سالهای نخستین دبستان به خوبی دیده می شود . از 8 سالگی رشد دختران از پسران سریعتر انجام می گیرد . به طوری كه دختران متوسط 11 ساله از پسران 11 ساله قدری بلندتر و سنگین ترند و زودتر هم به بلوغ جنسی دست می یابند . پژوهشگران به تجربه دریافته اند كه از نظر روانی میان پسران و دختران تفاوتهائی وجود دارد . بدین معنا كه هر پسر و دختری برای انجام دادن كارهای خود شیوه خاصی را به كار می برد كه در سراسر دوران رشد نمایان است . در این پژوهشها همچنین مشخص گردیده است كه پسرها از دخترها پرجنب و جوشتر و فعالترند ، اما به طور مسلم معلوم نگردیده است كه این گرایشهای مزاجی ارثی یا اكتسابی هستند كه در دوران رشد حاصل می گردند . گروهی از محققان زیست شناسی معتقدند كه چون دستگاه عصبی دختران پس از تولد از پسران دارای رشد بیشتری است ، به این جه رشد كلی آنها از این اصل پیروی می كند . پژوهشگران دانشگاه استنفرد بر اثر تحقیق دریافته اند یك پسر متوسط در 3 سالگی بیشتر از یك دختر 3 ساله سروصدا و دعوا به راه می اندازد و دارای لكنت زبان و مسائل عاطفی زیادتری است .
تفاوت در استعداد تفاوت میان پسران و دختران در پیشرفت زبان به رشد طبیعی آنها بستگی دارد . در دوره نونهالی یا دوره پیش از دبستان ، دخترها بهتر و سریعتر از پسرها به زبان تسلط پیدا می كنند . وقای دخترها وارد كلاس اول دبستان می شوند ،هم از پسرها واژه های بیشتری را به كار می برند و هم روان تر و گویاتر صحبت می كنند . اما در آغاز بلوغ ، یعنی در حدود 14 ، 15 سالگی از این بابت تفاوتی میان پسران و دختران دیده نمیشود .
بعضی از پژوهشها نشان داده اند كه پسرها در مسائل فضائی توانائی بیشتری دارند و برتری آنها در ریاضی نیز چشمگیر است . پسرها در حل مسائل آمادگی و انعطاف بیشتی دارند و این امر شاید بدان جهت باشد كه پسرها بیشتر از دخترها از مخاطرات استقبال می كنند . اما در هوش پسران و دختران تفاوتی مشاهده نشده است . دخترها كمی زودتر از پسرها زبان به سخن گویی باز می كنند و درحدود 10 سالگی در دیكته و دستور زبان از پسرها پیشرفته ترند ، اما در استدلال كلامی و فهم و درك مطالب برتری نشان نداده اند .
در دوره نوباوگی یا دبستانی دخترها بهتر از پسرها قابل پیش بینی هستند ؛ بدین معنا كه دخترها از نظر هوش و پیشرفتهای تحصیلی بهتر از پسرها شناخته شده اند . در واقع تغییرپذیری پسرها در هوش و فعالیت های عملی كمتر قابل پیش بینی است . گاهی دگرگونیهای رشدی و پیشرفتهای درسی پسران شگفت انگیز است . گروهی از پژوهشگران معتقدند كه این امر شاید به سبب آزادی و خودمختاری بیشتری است كه جامعه به پسران داده است . یكی از پژوهشهائی كه در سال 1960 انجام گرفت ثابت كرد كه در كشور آلمان ، سواد آموزی و یادگیری پسران بهتر از دختران بوده است . در صورتی كه همین تحقیق عكس آن را در كشور های متحد آمریكا نشان داده است . وقتی به جست و جوی علت آن پرداختند معلوم شد كه در آلمان معلمان دبستانها بیشتر مرد و در آمریكا زن بوده اند . به همین سبب دختران آلمانی یادگیری و سوادآموزی را كاری مردانه پنداشته اند .در مقایسه هیجانها یا عواطف پسران و دختران معلوم گردیده است كه پسرها پرخاشگرترند و این امر به جهت وجود هورمونهای خاصی است كه در دوران حاملگی پدید می آید . گاهی اتفاق افتاده است كه دخترها در رحم مادر هورمون مردانه دریافت داشته اند و پس از تولد ، با وجود آنكه در اصل زن هستند ، اما در ظاهر دارای ویژگیهای جنسی مردانه اند و به بازیها و رفتارهای مردانه گرایش بیشتری نشان میدهند . عكس این هم بسیار دیده شده است . یعنی پسرانی وجود داشته اند كه دارای ویژگیهای دخترانه یا زنانه بوده اند .
تفاوت در زمینه های خانوادگی رفتاری را كه در خانواده نسبت به كودك پیش می گیرند اثر بسیار محسوسی در رشد اجتماعی و شخصیتی او بجا می گذارد . خانواده ها به صورتهای مختلفی با یكدیگر تفاوت دارند . تعداد كودكان ، نسبت به پسران و دختران در خانواده ، مهربانی و ادب والدین ، شیوه اعمال قدرت ، یا به سخن دگر ، استبداد و دموكراسی ، ارزشها و نوع فعالیتها و البته وضع اقتصادی – اجتماعی همه از عوامل مهمی می باشند كه در بروز رفتار كودكان موثرند . تعداد و ترتیب تولد كودكان در یك خانواده نیز تاثیر گویائی بر هر یك از آنان دارد . در خانواده های عیالوار و پرفرزند كودكان معمولاً وظایقف را بر حسب ترتیب تولدشان به عهده می گیرند . در یك خانواده متوسط یا فقیر كودك بزرگتر ، به ویژه اگر دختر باشد ، بیشترین مسئولیت را داراست . فرزندان ارشد معمولاً از نظر علمی ، ادبی و هنری نسبت به كودكان دیگر ، با تساوی شرایط ، به مدارج بالاتری دست می یابند و در مدرسه هم با بزرگسالان سازگاری بیشتری نشان می دهند و از برادران و خواهران كوچكتر خود نمره های بهتری به دست می آورند ؛ اعتماد ، امنیت شخصی و استقلال عاطفی كمتری ابراز می دارند . به این جهت برای سازگاری با اراده اكثریت تمایل بیشتری دارند و برای دریافت كمكهای عاطفی به دیگرام رو می آورند . كودكان دوره دوم و كودكان میان تصویر دیگری را از حالتها و رفتارهای خود به نمایش می گذارند ؛ از بزرگترها و پدران و مادرانشان ترس چنذانی ندارند . به همین مناسبت هم این دسته از كودكان بیشتر از كودكان دوره نخست به خویشتن اعتماد دارند . معمولاً هر كودكی كه 5 یا 6 سال از برادر یا خواهر ارشد خود كوچكتر باشد ، به رقابت با او قیام می كند و می كوشد به برادران و خواهران كوچكتر از خود تسلط پیدا میكند. آخرین كودك خانواده غالباً بیشتر مورد محبت والدین خود قرار می گیرد ، كمتر از تنبیه و سرزنش می شود و از تجربه های پدر و مادر و توجه برادران و خواهران
بزرگترش حداكثر استفاده را می برد . این كودكان غالباً از كشاكشها و تعارضهای عاطفی بركنار می مانند . در پیشرفتهای درسی هم دغدغه و اضطراب كمتری دارند ، اما فرزند ارشد كه هدف جاه طلبیهای والدین خود می باشد مسئولیت سنگینی را به عهده دارد و از احتمال نارسائیها ترس زیادی بر او مستولی می شود .روابط نزدیك و محبت آمیز افراد خانواد با یكدیگر مهمترین عواملی هستند كه به ایجاد سازگاری شخصی و اجتماعی كودكان یاری می دهند . روان شناسان به تحقیق دریافتهاند كه اضطراب و
حالتهای وابسته به آن بیشتر در خانواده های آشفته ، نامهربان و تنش آفرین دیده می شود . كمك به كودكانی كه از كمبود محبت رنج می برند یا اینكه طرد شده اند بسیار دشوار است .
محیط خانواده الگوی رفتاری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبا ثبات ، گرم ،آزادمنش خودرهبری نبودن تنش ، وجود آرامش روحیه واقع گرا ابتكار ، استقلال عمل رفاقت با همتایان
با گذشت ، حمایت كننده تاخیر در بلوغ و پختگی نداشتن خودرهبری نبودن احساس مسئولیت كمبود اعتماد به نفس
فضار برای جلب موافقت سازگاری بنده وار یا استقلال طغیان آمیز انضباط ناهماهنگ نبودن خودرهبری نداشتن پیشرفت در آزادی كردار
سختگیر خودكامه اطاعت كوركورانه یا آزادی پرخاشجویانه كشاكش بر سر وابستگی طغیان آشكار و نهان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــجدول – اثرات محیط خانواده بر رفتار كودكان و نوجوانان (نقل از روان شناسی تربیتی كارل گریسون 1972 ص 91)
از سوی دیگر گذشت و اغماض نیز می تواند به اندازه طردشدگی یا وارزدگی زیان آور باشد . پدر و مادر پرگذشت كودك را در مشكلاتش حمایت می كنند و می كوشند همه نیازهای او برآورند ، اما وی را از خودسازی ، انضباط و احساس مسئولیت محروم می سازند . خانواده های باگذشت
معمولاً گرم و مهربانند تا سرد و نامهربان . با وجود این همه خانواده های گرم و با محبت با گذشت نیستند . ناكامی والدین در پرورش نیروی ابتكار كودكان ، خویشتن داری و مسئولیت پذیری رنج آفرین است . تاثیر خانواده در الگوهای رفتاری را می توان به اختصار در جدول ملاحظه نمود كه به تازگی بر اثر پژوهشهای روان شناسان به دست آمده است و البته با تغییر شرایط محیط تغییرپذیر هستند . پرورشكار باید بداند كه گذشت و اغماض ، حمایت بیش از حد و یا بی توجهی و بی
مهری نسبت به كودك غالباً دارای نتایجی مبهم ، بی سرانجام و گاهی نیز بسیار ناگوار و زیان بار است . الكیند یكی از روان شناسان آمریكا در سال 1958 پژوهشی درباره شاگردان كلاس سوم دوره راهنمایی انجام داد . بنابراین پژوهش شاگردانی كه بیشتر توانسته بودند رضایت والدین خود را جلب كنند اغلب مورد توجه و علاقه همگان قرار گرفته بودند و بیش از همه از حمایت همكلاسان و دوستان خود برخوردار بودند . توقعات بیش از حد پدر و مادر به ناكامی كودك می انجامد ، در حالی كه انتظارات بسیار كم ، آنها را از هرگونه كوشش و پیشرفتی باز می دارد . كودكان و نوجوانان
فراموش شده و ناخواسته ، در روابط اجتماعی خود دارای نارسائیهائی می باشند و تصور می كنند كه شایستگی مهر و محبت والدین خود را ندارند . گرچه لزوماً نسبت به كودكان دیگر هیچ گونه خصومتی نشان نمی دهند ، اما نه تنها به احساسات و عواطف آنان توجهی ندارند ، بلكه با هر گونه محبوبیت و كسب وجه آنان به رقابت می پردازند .
ادامه خواندن مقاله روانشناسي تربيت
نوشته مقاله روانشناسي تربيت اولین بار در دانلود رایگان پدیدار شد.